داءالفیل (پیلپایی، پاغُره)، کلفت شدن پوست برخی نقاط بدن انسان و بافت زیر آن در نتیجة انسداد مجاری لنفاوی، غالباً ناشی از انگل فیلاریا بانکروفتی . این انگل معمولاً با گزیدن انواع خاصی از پشهها منتقل میشود. بیماری بیشتر در پاها و بیضهها بروز میکند. پزشکان از دیرباز این بیماری را شناخته و به آن پرداختهاند. داءالفیل در مناطق گرمسیری آسیا، افریقا و امریکای جنوبی همچنان رواج دارد و شمار مبتلایان به آن در جهان 000، 000،120 تن برآورد شده است (دورلند ، ذیل "Elephantiasis" "Filaria",؛ ) فرهنگ پزشکی( ، ذیل"Elephantiasis").در منابع قدیمی داءالفیل و دوالی* سببهای مشابهی داشته و معمولاً به همراه هم ذکر شدهاند (برای نمونه ← رازی، 1374ـ1393، ج 11، ص280ـ283؛ جرجانی، 1345ش، ص 525ـ526). گاه داءالفیل از انواع جذام به شمار آمده است (← جذام*، بخش 3 و 4). جالینوس آن را ناشی از خلط سوداوی (سیاه) و اهرن اسکندرانی (احتمالاً سدة ششم میلادی) ناشی از فراوانی گوشت دانستهاند (هر دو مورد به نقل رازی، 1374ـ1393، ج 11، ص 282ـ283؛ برای آگاهی بیشتر از آرای پزشکان غیراسلامی ← همان، ج 11، ص280ـ295).پزشکان دورة اسلامی آن را ناشی از خَلط سوداوی، بلغمی، یا نزول بیش از حد خون در عضو دانسته (← همان، ج 11، ص 282؛ اخوینیبخاری، ص 579؛ ابنسینا، ج 2، کتاب 3، ص 1705؛ جرجانی، 1355ش، ص 573؛ ابننفیس، ص 266؛ چغمینی، ص 91) و بر این اساس نشانههای مختلفی را برای هر نوع وصف کردهاند (← ادامة مقاله). درمان آن معطوف به راههای مختلف برای خارج کردن این خلط مفروض بوده است. این شیوهها عبارتاند از: خارج کردن خلط با استفاده از داروها و ضمادهای معیّن، وادار کردن بیمار به قیکردن، فصد کردن رگ باسلیق (سیاهرگ اصلی بازو)، حجامت ساقپا، و امتناع از خوردن غذاهای سودایی (← رازی، 1374ـ1393، ج 11، ص282، 285ـ286، 289؛ همو، 1408، ص456ـ457؛ اخوینی بخاری، ص 579ـ581؛ جرجانی، 1345ش، ص 526؛ همو، 1355ش، همانجا). دیوسکوریدس (ص 81) مالیدن قطران را بر موضعْ سودمند دانسته که این نکته را ابنسینا (همانجا) نیز ذکر کرده است.جرجانی (1345ش، همانجا) در عین حال که مادّة موجد دوالی و داءالفیل را یکسان دانسته، خون بلغمی یا سودایی موجد داءالفیل را «عفونی» ]؟[ و خونِ موجدِ دوالی را فاقد «عفونت» ذکر کرده و ریش شدن داءالفیل را ناشی از این امر دانسته است، ولی درمانهای توصیه شده او مشابه دیگر پزشکان این دوره است.ابنسینا (ج 2، کتاب 3، ص 1398) ناتوانی طحال را علت امراض سودایی، از جمله داءالفیل دانسته است. سیداسماعیل جرجانی (1355ش، همانجا) با قائل شدن دو علت بلغمی و سوداوی گفته است که اگر بیماری ناشی از بلغم باشد رنگ پا به سپیدی، و اگر ناشی از سودا باشد به تیرگی میگراید، و در ابتدای بیماری تا هنگامی که پا سرخ است و تیره نشده، درمان آن آسانتر است (نیز ← همو، 1345ش، همانجا). در باب نکتة اخیر، منابع دیگر نیز همین نظر را داشتهاند و بیماریِ کهنه را صعبالعلاج یا علاجناپذیر دانستهاند (برای نمونه ← رازی،1374ـ1393، ج 11، ص 282؛ ابنسینا، ج 2، کتاب 3، ص 1705؛ اخوینی بخاری، ص 579). یکی از راههای درمان داءالفیل را محکم بستن ساق پا ]یا دست[ از پایین تا بالا میدانستند (← جرجانی، 1355ش، همانجا؛ ابنازرق، ص 163). گفتنی است که این شیوه در علم جدید نیز تجویز شدهاست ()← فرهنگ پزشکی(، همانجا). در موارد علاجناپذیر، درمان را در قطع عضو میدانستند (← رازی، 1374ـ1393، ج 11، ص 285؛ ابنسینا؛ ابننفیس، همانجاها)؛ حتی در موارد حاد، ممکن بود که بیماری به مرگ بیمار منجر شود (رازی، 1374ـ1393، ج 11، ص 287).موارد نادری از بروز داءالفیل در تهران سدة سیزدهم گزارش شده است (شلیمر ، ص 228).منابع : ابنازرق، تسهیلالمنافع فیالطب و الحکمة، بیروت 1970؛ ابنسینا؛ ابننفیس، الموجز فیالطب، چاپ عبدالکریم عزباوی، قاهره 1418/1997؛ اخوینیبخاری؛ اسماعیلبن حسین (حسن) جرجانی، ذخیرة خوارزمشاهی، چاپ عکسی از نسخهای خطی، چاپ علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران 1355ش؛ همو، کتاب الاغراض الطبیة و المباحث العلائیة، عکس نسخه مکتوب در سال 789 هجری محفوظ در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، تهران 1345ش؛ محمدبن محمود چغمینی، قانونچه، کلکته 1827؛ ویلیام الگزاندر نیومن دورلند، فرهنگ پزشکی دورلند: انگلیسی ـ فارسی، ترجمة محمد هوشمند ویژه، تهران 1382ش؛ پدانیوس دیوسکوریدس، هیولی الطب فی الحشائش و السموم، ترجمة اِصْطِفَنبن بَسیل و اصلاح حنینبن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس تِرِس، تطوان 1952؛ محمدبن زکریا رازی، کتابالحاوی فیالطب، حیدرآباد، دکن 1374ـ1393/ 1955ـ1973؛ همو، المنصوری فیالطب، چاپ حازم بکری صدیقی، کویت 1408/1987؛Medical dictionary, The Freedictionary, 2010, Retrieved Sep. 28, 2010, from http://medical-dictionary. the freedictionary. com; J. L. Schlimmer, Terminologie médico-pharmaceutique et anthropologique: française- persane, litho.ed., Tehran 1874, typo. repr. Tehran 1970.