د (دال)، از همخوانها، دهمین حرف الفبای فارسی، هشتمین حرف الفبای عربی، یازدهمین حرف الفبای اردو، پنجمین حرف از الفبای ترکی و چهارمین حرف از الفبای ابجدی است که آن را دال ابجد و دال غیرمنقوط و دال مهمله نیز مینامند. ارزش عددی آن در حساب جمل چهار و در حساب ترتیبی ده است (برهان؛ نفیسی؛ دهخدا؛ فیروزالدین، ذیل «د»). دال در اصطلاح ادبی به معنای خمیده، کج و منحنی است و به عنوان جزء اسمی، معمولاً در ترکیباتی چون دالبر (برش کج) آمده است (← معین، ذیل «دال»، «دالبر»). دال همچنین نام دیگری برای عقاب یا پرندهای لاشخور از گونة کرکس (معین، ذیل «دال»؛ نیز ← پورداود، بخش 1، ص 299) و به معنای زن فربه و ماهی بزرگ هم به کار رفته است (← دهخدا، ذیل «دال»). از نظر عرفا، دال جزو هفت حرف خاکی و از عالم مُلک و جبروت و در مرتبه پنجم است (ابنعربی، سفر1، ص310؛ نیز ← برهان، ذیل «هفت حرف خاکی»). در کتابهای لغت و جغرافیا، دال نشانة «بلد» و در علم نجوم و تقویم رمز و نشانة برج اسد است (دهخدا، ذیل «د»، «دال»). «د» در کتابهای حدیث، علامت اختصاری ابیداوود، صاحب کتاب سنن، است چرا که کنیهاش (داوود) مشهورتر از نسب و اسم اوست (ابناثیر، ج 1، ص 63).بهعلاوه، این حرف به عنوان اختصار بهجای درگذشت (پیشازتاریخ درگذشت فرد) و نیز دانشنامه/ دایرةالمعارف به کار رفته است. همچنین «د» (گاه با کسره و گاه به صورت دِه) در زبان عامیانه برای تأکید قبل یا بعد از فعل امر یا نهی به کار میرود، مثلاً دِ برو، نزن دِ و ضمیر شخصی فاعلی (شناسه) متصل سوم شخص مفرد مضارع نیز هست: رَوَد، کند (← معین، ذیل «د»).1) در فارسی. واج /d/ در زبان فارسی به لحاظ آواشناسی همخوان انسدادی (انفجاری)، دندانی (قس حقشناس، ص 84 : دندانی ـ لثوی)، واکدار و نرم است (ثمره، ص 42). برای تولید این همخوان نوک زبان به جایگاه پشت دندانهای بالا میچسبد و برای مدت کوتاهی مجرای گفتار را کاملاً مسدود میکند. هنگام تولید این واج تارآواها در موقعیت تولید واک هستند و بنابراین واج «د» یک همخوان واکدار است. این واکداری بهخصوص در بافت بین دو واکه بهطور کامل تولید میشود ولی در آغاز واژه که قسمت آغازی آن مجاور با سکوت است، واکرفته میشود. علاوه بر این، در مجاورت یک آوای بیواک و نیز در پایان واژه غالباً واکرفته است (ثمره؛ حقشناس، همانجاها).ابنسینا (ص 78ـ79) بر آن بوده است که واج /d/ همانند واجهای «تاء» /t/ و «طاء» /ţ / عربی از حبسِ تامّ و کندن و سپس بیرون دادن ناگهانی هوا پدید میآید، با این تفاوت که برخلاف «طاء»، در «دال» زبان بر کام منطبق نمیشود و حبس هوا در آن کمتر از «تاء» و «طاء» است.واج /d/ در فارسی باستان دارای دو خاستگاه است: یکی همانند اوستایی متقدم، مأخوذ از d ایرانی باستان که آن نیز به نوبة خود از واجهای /d/ و /dh/ هندواروپایی آمده است (کنت ،ص30؛ نیز ← اورانسکی، ص 41ـ42؛ مولایی، ص 26).هندواروپایی فارسی باستان اوستاییdeiųo*«خدا» daiva daēva«دیو»édhēt* «نهاد،برقرارکرد» adā«آفرید»دیگری بر گرفته از/ /ĝ و /ĝh/ هندواروپایی است که به صورت /z/به اوستایی و مادی رسیده است (همانجاها).هندواروپایی فارسی باستان اوستاییĝre/os* draya zrayā «دریا»ĝhosto-* dasta- zasta «دست»واج d اوستایی متقدم در موقعیت میان دو مصوت علاوه بر d بهصورت (یعنی آوای سایشی و پشت دندانی ضعیف) هم به اوستایی متأخر رسیده است. قابل ذکر است که در فارسی باستان نیز به عنوان واجگونهای از واج d وجود داشته است (ابوالقاسمی، 1375ـ1376ش، ج 2، ص 4؛ جکسون ، بخش 1، ص 33):اوستایی متقدم اوستایی متأخرadā aā «آنگاه»d ایرانی میان دو واکه در دو زبان ایرانی میانة غربی دوگونه تحول مییابد: در پارتی به و در فارسی میانه به y و به ندرت به h نیز بدل میشود (اشمیت ، ص170؛ زوندرمان ، ص180) :ایرانی باستان پارتی فارسی میانهpādae pā pāy «پا»فارسی باستان پارتی فارسی میانهspāda- spā spāh «سپاه»در فارسی دریِ سدههای نخستین هجری، آوای // به صورت واجگونهای از واج /d/ فقط بعد از واکه حادث میشده است. این آوا اگرچه در متون برجای مانده با حرف «ذ» نوشته شده است (و آن را ذال معجمه نامیدهاند)، با «ذ» // عربی، که قوی است، تفاوت دارد. «ذ» عربی امروزه در فارسی /z/تلفظ میشود (صادقی، همانجا). این واجگونه که بهوفور در متون اولیة فارسی دری دیده میشود (برای نمونه ← «مقدمه ]شاهنامه ابومنصوری[»، ص20ـ21، 25؛ اشعار پراکنده قدیمترین شعرای فارسیزبان، ص 12ـ14، و جاهای دیگر)، تا حدود سدة هفتم رایج بود ولی در فارسی معیار امروز از بین رفته (ابوالقاسمی، 1375ش، ص 19) اما در برخی از گویشهای رایج در ایران امروز همچنان باقی مانده است (← خراسان*، بخش 3: د) گویشهای رایج در خراسان).واج t ایرانی باستان هم در جایگاه پس از یک واکه، در ایرانی میانه غربی به d بدل شده است (būta- ←būd) و تحولات بعدی آن مانند /d/ ایرانی میانه غربی بوده است (ابوالقاسمی، 1375ش، ص 8 ، 16).منابع : ابناثیر، جامعالاصول فی احادیث الرسول، چاپ عبدالقادر ارناؤوط، بیروت 1403/1983؛ ابنسینا، مخارجالحروف، یا، اسباب حدوثالحروف، دو روایت از متن رساله با مقابله و تصحیح و ترجمه از پرویز ناتلخانلری، تهران 1348ش؛ ابنعربی، الفتوحاتالمکیة، سفر1، چاپ عثمان یحیی، قاهره 1405/1985؛ محسن ابوالقاسمی، دستور تاریخی زبان فارسی، تهران 1375ش؛ همو، راهنمای زبانهای باستانی ایران، تهران 1375ـ1376ش؛ اشعار پراکنده قدیمترین شعرای فارسیزبان: از حنظله بادغیسی تا دقیقی (بغیر رودکی)، با تصحیح و مقابله و ترجمه و مقدمه بزبان فرانسوی ژیلبر لازار، ج 2، تهران : انستیتو ایران و فرانسه، 1341ش؛ رودیگر اشمیت، «ایرانی میانه: زبانهای ایرانی میانه در یک نگاه»، در راهنمای زبانهای ایرانی، ترجمة فارسی زیرنظر حسن رضائیباغبیدی، ج 1، تهران: ققنوس، 1382ش؛ یوسیف میخائیلوویچ اورانسکی، زبانهای ایرانی، ترجمة علیاشرف صادقی، تهران 1378ش؛ مهری باقری، واجشناسی تاریخی زبان فارسی، تهران 1380ش؛ محمدحسینبن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران 1361ش؛ ابراهیم پورداوود، فرهنگ ایران باستان، بخش 1، تهران 1356ش؛ یداللّه ثمره، آواشناسی زبان فارسی: آواها و ساخت آوایی هجا، تهران 1378ش؛ علیمحمد حقشناس، آواشناسی (فونتیک)، تهران 1386ش؛ پرویز خانلری، تاریخ زبان فارسی، تهران 1365ش؛ همو، دستور تاریخیزبانفارسی، بهکوشش عفت مستشارنیا، تهران 1373ش؛ دهخدا؛ ورنر زوندرمان، «ایرانی میانه: زبانهای ایرانی میانه غربی»، در راهنمای زبانهای ایرانی، همان؛ علیاشرف صادقی، تکوین زبان فارسی، تهران ?]1357ش[؛ فیروزالدین، فیروزاللغات اردو جامع، لاهور: فیروز سنز، ]بیتا.[؛ محمد معین، فرهنگ فارسی، تهران 1381ش؛ «مقدمه ]شاهنامه ابومنصوری[»، در محمد قزوینی، بیست مقاله، ج 2، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1313ش؛ چنگیز مولایی، راهنمای زبان فارسی باستان: دستور زبان، گزیده متون، واژهنامه، تهران 1384ش؛ علیاکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، تهران 1355ش؛A.V.Williams Jackson, An Avesta grammar: in comparison with Sanskrit, pt.1, Stuttgart 1892; Roland Grubb Kent, Old Persian: grammar, texts, lexicon, New Haven 1953.در عربی. این واج در زبان عربی نیز همانند زبان فارسی همخوانی انفجاری (شدیده) و واکدار (مجهوره) است (← سیبویه، ج 4، ص 573ـ574؛ ابنجِنّی، سِرُّصناعةالإعراب، ج 1، ص 171؛ ابنیعیش، ج 10، ص 129؛ ابراهیم انیس، ص 48). دربارة جایگاه تولید این واج میان زبانشناسان قدیم و جدید اختلافنظر وجود دارد. قدما با صفت نِطعیه از آن یاد کردهاند (برای نمونه ← خلیلبن احمد، ج 1، ص 58؛ زمخشری، ص 191؛ ابنیعیش، ج 10، ص 125). نِطع به نزدیکترین قسمت کام بالا به دندانهای پیشین گفته میشود (← جوهری؛ ابنمنظور، ذیل «نطع»). زبانشناسان جدید عرب جایگاه تولید این آوا را دندانی ـ لَثَوی میدانند (برای نمونه ← عکاشه، ص 39؛ ابراهیم انیس، همانجا؛ بهنساوی، ص 76؛ موسوی، ص 59ـ60؛ دینمحمدی، ص 86). قدما حرف دال را در شمار حروف قلقله (ب، ج، د، ط، ق) آوردهاند، یعنی حروفی که وقف بر آنها امکانپذیر نیست مگر آنکه واکة کوتاهی به آن اضافه شود، این امر حاصل شدت و فشار هوا در هنگام تولید این آواها است (برای نمونه ← ابنجنّی، سِرُّ صناعة الإعراب، ج 1، ص 69؛ ابنیعیش، ج 10، ص 129ـ130). به نظر ابراهیم انیس (ص 157) پدیدة آوایی قلقله در مقابل فرایندی آوایی ـ گویشی برخاسته که در آن گویشورانِ برخی لهجههای عربی قدیم تمایل داشتند اصوات انفجاری واکدار را، بهویژه در جایگاه وقف و در مجاورت یک آوای بیواک، به صورت بیواک تلفظ کنند.«د» در عربی به دو شکل نمود پیدا میکند: شکل اصلی و اولیه، که این حرف در زیرساخت و روساخت واژه، «د» است؛ شکل ثانویه، که این حرف در زیرساختِ واژه، حرف دیگری است و براثر فرایند ابدال در روساخت به «د» تبدیل میشود (← ابنجنّی، سِرُّ صناعةالإعراب، ج 1، ص 171). حرف «د» در شکل اصلی خود در سه جایگاه فاءالفعل (درج) عینالفعل (خ دل) و لامالفعل (ج ع د) قرار میگیرد (همانجا)، اما در شکل ثانویه «د» گاه بدل از «ب»: قابَ رُمُح ← قادَ رُمُح؛ گاه بدل از «ث»: اُمُرثِ ← اُمُردِ (ابنسِکیّت، ص 142ـ143)؛ در مواردی بدل از «س»: الماء جامس ← الماء جامد (مجدی ابراهیم، ص 170) و با تواتر بیشتر بدل از «ت» است؛ چنان که در شکل ماضی باب افتعال (افتعل) اگر در جایگاه فاءالفعل، «ز»، «د»، «ذ» یا «ج» واقع شود، آنگاه «ت» تبدیل به «د» میشود، مانند اذتَکَرَ ← اذدَکَرَ (← ادَّکَر)؛ اذتَجَرَ ← اذْدَجَرَ (ابنجنّی، الخصائص، ج 2، ص 142؛ همو، سِرُّ صناعة الإعراب، ج 1، ص 171ـ173؛ زمخشری، همانجا). در حقیقت علت این تبدیل همگون شدن آوای بیواک «ت» با آوای مجاور واکدارش است. ابدال «ت» به «د» منحصر به این صیغه نیست و در جاهای دیگر نیز رخ میدهد، مانند هَرَتَ ← هَرَدَ (← ابنسکیّت، ص 103).در مقابل ابدال آواهای متعدد به «د»، گاه بهعکس «د» بر اثر فرایند ابدال به آوای دیگری تبدیل میشود. برای مثال ابدال «د» به «ت» در مجاورت «س»: الاُسدِی ← اُسِتیُّ؛ ابدال «د» به «س» در مجاورت «س»؛ السَّدَی ← السَّی (← همان، ص 102)؛ ابدال دال به «ت» یا «ط» در پایان کلمه: مَدَّ ← مَتَّ/ مَطُّ (همان، ص 103، 119؛ مجدی ابراهیم، ص 165) یا حتی در آغاز کلمه : الدَّولَجُ ← التَّولَجُ (ابنسکیّت، ص 103؛ قس ابنجنّی، سِرُّ صناعةالإعراب، ج 1، ص 173 که این مثال را به صورت عکس مطرح میکند: تولج ← دَولَج). نوع دیگری از ابدال «د» به «ت» در واژة «سِتَّ» دیده میشود: سِدْسَ ← سِدْتَ ← سِتْتَ ← سِتَّ (ابنجنّی، الخصائص، ج 2، ص 143؛ قس ابنیعیش، ج 10، ص 152ـ153). در مواردی نیز «د» به «ب» تبدیل میشود: عبادید ← عبابید (ابنسکیّت، ص 142).ادغام «د» در آواهای متعدد، از دیگر ویژگیهای آوایی این واج در زبان عربی است. این ادغام از نوع ادغام صغیر است؛ یعنی دو آوای قریبالمخرج یا همجنس در مجاورت هم قرار میگیرند که نخست ابدال صورت میگیرد و سپس در هم ادغام میشوند (ابراهیم انیس، ص 188). انواع ادغام «د» در آواهای دیگر عبارتاند از: ادغام «د» در «ت»: انقدْتِلک ← انْقُتَّلْکَ (سیبویه، ج 4، ص 594)؛ ادغام «ت» در «د»: وَتِد ← وَدِّ (همان، ج 4، ص 594ـ595؛ ابنجِنّی، سِرُّ صناعةالإعراب، همانجا)؛ ادغام «د» در «ث»: یُرِدْثَوابَ ← یُرِثَّوابَ (ابراهیم انیس، ص 198)؛ ادغام «د» در «ج»: لَقَدْ جاءَکُم ← لَقَجّاءَکُم (ابنیعیش، ج 10، ص 138؛ ابراهیم انیس، ص 197)؛ ادغام «د» در «ذ» یا برعکس: خُذ داود ← خُدّاوُد (سیبویه، ج 4، ص 597؛ ابراهیم انیس، ص 196)؛ ادغام «د» در «ز»: وَلَقَدْ زَیَّنا ← وَلَقَزَّیَّنا (ابراهیم انیس، ص 198)؛ ادغام «د» در «س»: قَدْسَمِعَتْ ← قَسَّمِعَتْ (سیبویه، ج 4، ص 596؛ ابنیعیش، ج 10، ص 131؛ ابراهیم انیس، ص 197)؛ ادغام «د» در «ش»: انقد شبثاً ← انْقُشَّبَثاً (سیبویه، ج 4، ص 599؛ ابنیعیش، ج 10، ص 134)؛ ادغام «د» در «ص»: اَوْجَدْ صابِراً ← اَوْجَصَّابِراً (سیبویه، ج 4، ص 595)؛ ادغام «د» در «ض»: انْعَدْ ضَرَمه ← انْعَضَّرَمَه (همان، ج 4، ص 598؛ ابنیعیش؛ ابراهیم انیس، همانجاها)؛ ادغام «د» در «ط»: اُنقُد طالباً ← انقطالباً (سیبویه، ج 4، ص 594).از دیدگاه تاریخی، واج «د» در زبان سامی آغازین به صورت انفجاری، تیغة زبانی و لَثَوی وجود داشته و در کلیة زبانهای سامی نظیر اَکدی، اوگاریتی، عبری، سریانی، عربی جنوبی و حبشی نیز به همین صورت باقیمانده است () مقدمهای بر دستور زبان تطبیقی زبانهای سامی( ، ص 43؛ گری ، ص 8 ، 11؛ نیز ← خط*، بخش 2 :خط در زبانهای سامی). این واج به لحاظ تاریخی نیز دستخوش تحولات آوایی نظیر ابدال و ادغام بوده است؛ که همگونی /t/ (واج «ت») با /d/ (واج «د») و ادغام آن در واج «د» مجاور در زبان عبری: ← mitdabbēr middabbēr (گری، ص 21)، یا همگونی واج «ت» با یک واج واکدار و ابدال آن به واج «د» در برخی از زبانهای سامی غربی (در اکدی ‘bt در سامی غربی ‘bd به معنای «از میان رفتن») نمونههایی از آن است. در جریان تحولات تاریخی واج «د» گاه براثر فرایند ناهمگونی به /n/ (واج «ن») بدل شده است: inaddin (او میدهد) اکدی در زبان بابِلی به inandin تبدیل شده است () مقدمهای بر دستور زبان تطبیقی زبانهای سامی(، ص 56، 59).منابع : ابراهیم انیس، الاصوات اللغویة، قاهره 1971؛ ابنجنّی، الخصائص، چاپ محمدعلی نجار، ]قاهره 1372ـ1376/ 1952ـ 1957[، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ همو، سِرُّ صناعةالإعراب، چاپ احمد فرید احمد، ]قاهره، بیتا.[؛ ابنسِکیّت، کتابالابدال، چاپ حسین محمد شرف، قاهره 1398/ 1978؛ ابنمنظور؛ ابنیعیش، شرحالمفصّل، بیروت : عالمالکتب، ]بیتا.[؛ حسام بهنساوی، الدراسات الصوتیة عند العلماء العرب و الدرس الصوتی الحدیث، قاهره 2005؛ اسماعیلبنحماد جوهری، الصحاح فی اللغة و العلوم، چاپ ندیم مرعشلی و اسامة مرعشلی، بیروت 1974؛ خلیلبناحمد، کتابالعین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم1409؛ غلامرضا دینمحمدی، مبانی زبانشناسی در جهان اسلام، تهران 1389ش؛ محمودبن عمر زمخشری، کتاب المفصّل فی النحو، چاپ ی. پ. بروخ، اسلو 1879؛ عمروبن عثمان سیبویه، الکتاب، چاپ امیل بدیع یعقوب، بیروت 1420/1999؛ محمود عکاشه، اصواتاللغة: دراسة فی الاصوات و مخارجها و صفاتها و تماثلها و تخالفها بین القدماء و المحدثین، قاهره 1428/2007؛ مجدی ابراهیم، فی اصواتالعربیة : دراسة تطبیقیة، قاهره 1427/ 2006؛ مناف مهدی موسوی، علم الاصوات اللغویة، بیروت 1419/1998؛Louis H. Gray, Introduction to Semitic comparative linguistics, Amsterdam 1971; An Introduction to the comparative grammar of the Semitic languages: phonology and morphology, by Sabatino Moscati et al., ed. Sabatino Moscati, Wiesbaden: Otto Harrassowitz, 1969.در ترکی. پنجمین حرف الفبای ترکی ]ترکیه و ترکی آذربایجانی[ و دهمین حرف الفبای عثمانی. واج d در الفبای ترکی باستان با دو علامت نشان داده میشد: علامت همراه با واکههای ستبر و علامت x همراه با واکههای نازک (← خط*، بخش 5، خط در زبانهای ترکی). قدمت این واج به زبان آلتاییِ مادر میرسد و در این زبان با علامت نشان داده میشد. به نظر میرسد که آوای d و بسیار به هم نزدیک بوده است. برخی از زبانشناسان بر این باورند که در زبان ترکیِ مادر نیز به جای آوای d صدای بوده است. به نظر آنان این همان آوایی است که در خط عربی با حرف «ذ» نشان داده میشود.واج d در زبانهای ترکی تغییرات بسیاری کرده است. زبانشناسان این تغییرات را معیاری روشن برای طبقهبندی زبانهای ترکی به شمار آوردهاند. در زبان ترکی مادر این واج در میان و در پایان واژه میآمد، اما در زبان آلتایی مادر در آغاز واژه نیز واقع میشد. بنابراین به استثنای وامواژهها و برخی نام آواها، واجd به عنوان واج اصلی در آغاز واژه حادث نمیشود. dآغازین در برخی واژههای ترکی در حقیقت t بوده است. برای مثال واژههای dağ (کوه)، dal (شاخه، عقب)، dalak (طحال) به ترتیب به صورت طاغ، طال، طالاق نوشته میشده است.واج d ترکی مادر در ترکی باستان و اوُیغوری باقیمانده است، در حالیکه در گویشهای بعدی دستخوش دگرگونیهایی شده است؛ برای مثال در ترکی چوواشی به r و در برخی دیگر از زبانهای ترکی به y بدل شده است. با این حال این واج در برخی از زبانهای ترکی معاصر همچنان به شکل d باقیمانده و در پایان واژه بیواک شده است.در زبان مغولی، واج d ترکیِ مادر در میان واژه، گاه به c (ج) بدل شده است. برای مثال واژه adğır(زیان) ترکی باستان در مغولی بهصورت acirga درآمده و گاه در پایان هجا به t و sتبدیل شده است، مانند çadka که به çat-ka/ças-ka تغییر یافته است.در برخی از زبانهای ترکی، گاه واج d در وسط یا پایان واژه درج میشود: برای مثال در ترکی قُمُقی sıra ]ردیف، نوبت[ به sıdra و در ترکی قرائیمی sonra ]سپس[ به sondra تبدیل شده است؛ در مقابل، در برخی دیگر از زبانهای ترکی گاه این واج حدف میشود: برای مثال در قمقی yıldız ]ستاره[ به صورت yolluz درآمده است.در ترکی، واکرفتگیِ واج d در پایان واژه و تبدیل آن به واجی که بسیار به واج t نزدیک باشد، پدیدة آوایی رایجی است. این تغییر در نوشتار برخی از ]زبانهای[ ترکی نظیر آذربایجانی دیده نمیشود اما در نوشتار ترکی ترکیه انعکاس یافته است، مثلاً به جایِ șahid ]شاهد، گواه [از واژة șahitاستفاده میشود.