خِیزران ← تباشیر؛ نی (1)NNNNخَیْزُران، همسر مهدی، سومین خلیفة عباسی، و مادر هادی و هارونالرشید. خیزران یا خَیْزُرانه (بلاذری، 1996ـ 2000، ج 3، ص 315)، دختر عَطاء و خواهر غِطریفبن عطاء جُرَشی*، کنیزی امّ ولد بود که در جُرَش (در یمن) به دنیا آمد (مسعودی، التنبیه، ص 343ـ344). به قولی نیز، او به بنیجُرَش، تیرهای از قبیلة حِمْیَر، نسب میرساند (← ابناثیر، 1414، ج 1، ص 272). تاریخ تولد خیزران دانسته نیست. سَلَمةبن سعید او را از جُرشیها خرید (یاقوت حموی، ذیل «طاقاتالغِطریف») و برای فروش به مهدی عباسی (متوفی 169) معرفی کرد. سپس وی مورد توجه خلیفه واقع شد. مهدی وی را خرید و آزاد کرد و سپس در 159، با وی ازدواج نمود (ابناثیر، 1399ـ1402، ج 6، ص40؛ ابنتغری بردی، ج 2، ص 72).سبب اشتهار خیزران، زادن دو پسر (هادی و هارون) برای مهدی عباسی است که هر دو به خلافت رسیدند. به همین دلیل وی به امّالخلفاء ملقب شد و به آن افتخار میکرد (بلاذری، 1407، ص 383؛ ثعالبی، ص80 ـ81).براساس پارهای روایات، پزشک و داروشناسی به اسم عیسی، معروف به ابوقریش، تولد پسران وی را پیشبینی کرده بود، از اینرو خیزران و مهدی او را مورد عنایت قرار دادند (ابنابیاصیبعه، ص 215ـ216، 220) و خیزران سبب ورود عیسی به دربار عباسیان و تقرب وی شد (قفطی، ص 101، 430ـ431؛ ابنابیاصیبعه، همانجاها).در منابع، علاوه بر هادی و هارون، فرزندان دیگری به خیزران نسبت داده شدهاند، از جمله بانوقه و عیسی یا عبداللّه (بلاذری، 1996ـ2000، همانجا؛ ابنحزم، ص 22). خیزران را زیبا، دانا و دیندار ذکر کردهاند (← ابنکثیر، ج 5، جزء10، ص 168؛ ابنتغری بردی، همانجا). او باسواد بود و نزد امام اوزاعی (متوفی 157) فقه آموخته بود (ابناثیر، 1399ـ1402، ج 6، ص 99). همچنین از سخنان خیزران برمیآید که وی فصیح و استوارگو بوده است (← ابنابیطاهر، ص 205). از وی حدیثی بهروایت ابنعباس با سلسله سند از پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، به یادگار مانده است (← خطیب بغدادی، ج 16، ص 616). ظاهرآ خیزران به فنون شعر علاقهمند و آشنا بوده و با شعرا همنشینی میکرده است. اشعاری که وی در سفر حج، در پاسخ نامة محبتآمیز همسرش سرود (یا دستور داد که بسرایند) شاهدی بر این مدعاست (← ابنکثیر، همانجا). خیزران نزد مهدی محبوبیتی تمام داشت، چنانکه خلیفه همة خواستههای وی را اجابت میکرد. وی در امور دولتی دخالت میکرد و با جلب نظر مهدی، دو فرزند خود را ولیعهد کرد (ابنتغری بردی، ج 2، ص 64؛ نیز ← متحده ، ص 67) خیزران میخواست ابتدا هارون را به قدرت برساند اما این تصمیم عملی نشد (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «المهدی»). مقام خیزران در دورة مهدی چنان بود که بَشّاربن بُرد* (شاعر معروف) بهعلت توهین و هجو خیزران و مهدی، به دستور خلیفه کشته شد (ابوالفرج اصفهانی، ج 3، ص 243ـ244). همچنین وقتی خلیفه مهدی بر خالد برمکی خشمگین شد و قصد تنبیه وی را داشت، خیزران وساطت کرد (طلس، ج 5، ص110). این منزلت در زمان هارونالرشید نیز محفوظ ماند، اما گاهی کنیز بودن او موضوع هجو فرزندانش میشد، اگرچه شاعر بهای گرانی برای آن میداد (← ابوالفرج اصفهانی، ج 3، ص 266ـ267؛ صابی، ص 45).خیزران هادی و هارون را به هنگام سفرهای جنگی مهدی، در ری به دنیا آورد (مسعودی، مروج، ج 4، ص 193؛ ابنابیاصیبعه، ص220) و در زمان مهدی و هارون دو بار به سفر حج رفت (طبری، ج 8 ، ص 235). بنابراین خیزران، علاوه بر بغداد، از دیگر بلاد دنیای اسلام دیدار کرده بود. درآمد خیزران از املاک خصوصیاش بالغ بر 160 میلیون درهم در سال بود (مسعودی، مروج، ج 4، ص 197؛ قس صفدی، ج 13، ص 446؛ ابنتغری بردی، ج 2، ص 72). ظاهراً هارون بر مقدار این درآمد و املاک افزوده بود (اربلی، ص 117). به همین سبب جرجی زیدان (ج 4، ص 185ـ186) خیزران را حریص و مستبد دانسته است. خیزران در باب کردن اینکه خلیفه هنگام جلوس، لباس سفید کتانی بپوشد، نقش داشت (بلاذری، 1996ـ 2000، ج 3، ص 272). به روایتی، هجده هزار جامة زنانه در منزل خیزران موجود بود (طبری، ج 8 ، ص 205). با این حال، وی برخی عواید شخصی خود را صرف صدقات و کارهای خیر میکرد.برخی از اقدامات او عبارت بودند از: حفر نهر الرَیّان (یا المَحدود) نزدیک شهر انبار (← بلاذری، 1407، ص 383؛ یاقوت حموی، ذیل «المَحدود»)، بنای مسجدی نزدیک قصر خودش در بغداد (کانپوری، ص100)، بازسازی خانه ارقم (صحابی رسول اکرم؛ متوفی 53) که دارالارقم* و دارالخیزران خوانده میشد، ایجاد یک آبخوری در صحن این خانه (هروی، ص 87 و پانویس g؛ ابنکثیر، ج 3، جزء5، ص 296؛ حِمْیَری، ص 194)، تبدیل خانة محل ولادت پیامبر اسلام به مسجد (مسعودی، مروج، ج 3، ص 12ـ13) و بخشش بسیار در مدینه (العیون والحدائق، ج 3، ص 291). بهجز این از آثاری همچون قَناطرِ ]پلهای [خیزران نیز میتوان یاد کرد (یعقوبی، ص 322)، گرچه در گزارشهای منابع به نقش او در بنای آثار مذکور تصریح نشده است. برخی از آبادیهایی که خیزران به وجود آورده بود، اهمیت خود را تا زمانهای بعدی حفظ کردند و بهدستور خلفای بعدی احیا شدند (تنوخی، 1391ـ1393، ج 8 ، ص 154). خیزران همچنین از اموال و کنیزان خود به اطرافیان و شاعران میبخشید (← زبیربن بکّار، ص 286ـ287).مهمترین واقعه در زندگی خیزران، نزاع او و پسرش هادی، چهار ماه پس از خلافت وی بود (طبری، همانجا). هادی گرچه در ابتدا مطیع مادرش بود (مسعودی، مروج، ج 4، ص 186)، ولی از نفوذ او در امور حکومت کاست. رفتار تند او با مادرش و تهدیدهای سرسختانهاش برضد خیزران، که خانهاش محل رفت و آمد رجال دولتی بود، بر خیزران گران آمد و تا آخر عمر با هادی حرف نزد (طبری، ج 8 ، ص 205ـ207؛ مسعودی، مروج، ج 4، ص 187). اوج این مخالفتها هنگامی بود که هادی، احتمالاً به قصد تعیین پسر خود (جعفر) به ولیعهدی (← ابنتغری بردی، ج 2، ص 64؛ سیوطی، ص280)، هارون را از ولیعهدی خلع کرد (فوّاز، ج 1، ص 328). این اقدام هادی شاید بهسبب سنّت کهن نقض ولایتعهدی یا احساس خطر هادی از تصمیمات مادرش بود، که از حکومت هارون دفاع میکرد و سعی داشت نظر دولتمردان را در حمایت از هارون جلب کند (← الگود، ص 78؛ طلس، ج 5، ص 88 ـ90). بنابه روایاتی، هادی همچنین دستور داد هارون و یحیی برمکی (که هادی معتقد بود او هارون را به مخالفت با وی برمیانگیخت) را به قتل برسانند (← تنوخی، 1398، ج 3، ص 19، 21ـ22؛ ابناثیر، 1399ـ1402، ج 6، ص 99). در منابع درباره مرگ یا قتل هادی (نیمه ربیعالاول 170) اتفاقنظر وجود ندارد. براساس پارهای روایات، وی به علت بیماری درگذشت. روایت دیگر حاکی از آن است که خیزران که از سوءقصد هادی به جان هارون بیمناک بود، به کنیزانش دستور داد هادی را به قتل برسانند (← ابنعمرانی، ص 73؛ ابناثیر، 1399ـ1402، ج 6، ص 99ـ100؛ سیوطی، همانجا). بنابه روایتی دیگر این اقدام خیزران از آنرو بود که هادی قصد داشت مادرش را مسموم کند (طبری، ج 8، ص 206). اما بهنظر برخی محققان، این داستان را راویان مورخ برساختهاند تا شنیع بودن قتل هادی بهدست مادرش را توجیه کنند (← حسن ابراهیم حسن، ج 2، ص 47). بههر روی، وقتی بیماری هادی شدت یافت، خیزران به یحیی برمکی دستور داد تا برای به خلافت نشاندن هارون آماده گردد. وی نیز نامههایی دربارة درگذشت هادی آماده کرد و پس از مرگ او، آنها را برای کارگزاران شهرها و نواحی فرستاد (طبری، ج 8 ، ص 212؛ ابناثیر، 1399ـ1402، همانجا).در زمان خلافت هارون، خیزران بر امور نظارت میکرد و یحیی برمکی با او مشورت مینمود و کارها را طبق نظر وی انجام میداد (طبری، ج 8، ص 234). هارون نیز، که خلافتش را مدیون مادرش و برامکه میدانست، گزارش اقدامات خود را به خیزران میداد (متحده، ص 68) و مهر و خاتم خلافت را نیز به خیزران داده بود. یحیی برمکی پس از تصدی مقام وزارت و پیش از مرگ خیزران، حکم قتل مجرمان و مخالفان هارون را که خیزران صادر نموده بود، لغو کرد (کانپوری، ص 125).خیزران در جمادیالآخره 173 درگذشت (← مسعودی، مروج، ج 4، ص 197؛ خطیب بغدادی، ج 16، ص 617) و هارون جنازة وی را با نهایت احترام تشییع کرد و بهخاک سپرد (ابنکثیر، ج 5، جزء10، ص 169). وی عطایای خیزران به اطرافیان را پس نگرفت (ابنتغری بردی، ج 2، ص 73). گفته شده است که در تشییع و دفن پیکر خیزران ازدحامی شد که در مورد هیچیک از زنان خلفا دیده نشده بود (فوّاز، همانجا). مرگ وی را برخی پایان خودکامگی و استیلای وی بر امور خلافت و گشایشی فوقالعاده برای دستگاه خلافت ذکر کردهاند (← جرجیزیدان، ج 2، ص130، ج 4، ص 185ـ186).منابع : ابنابیاصیبعه، عیونالانباء فی طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت ] 1965[؛ ابنابیطاهر، بلاغاتالنساء، بیروت 1987؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت 1385ـ1386/ 1965ـ1966، چاپ افست 1399ـ1402/ 1979ـ1982؛ همو، اللباب فی تهذیب الانساب، بیروت 1414/ 1994؛ ابنتغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره ?]1383[ـ1392/?] 1963[ـ1972؛ ابنحزم، جمهرة انسابالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ] 1982[؛ ابنعمرانی، الإنباء فی تاریخ الخلفاء، چاپ قاسم سامرائی، لیدن 1973؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ج 3، 1409/1988، ج 5، 1407/1987؛ ابوالفرج اصفهانی؛ عبدالرحمانبن ابراهیم اربلی، خلاصةالذهب المسبوک: مختصر من سیر الملوک، چاپ مکی سیدجاسم، بغداد ]بیتا.[؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوسعظم، دمشق 1996ـ2000؛ همو، فتوح البلدان، چاپ عبداللّه انیس طبّاع و عمر انیس طبّاع، بیروت 1407/1987؛ مُحَسّنبن علی تنوخی، کتاب الفرج بعد الشدة، چاپ عبود شالجی، بیروت 1398/1978؛ همو، نشوار المحاضرة و اخبار المذاکرة، چاپ عبود شالجی، بیروت 1391ـ1393/ 1972ـ1973؛ عبدالملکبن محمد ثعالبی، لطائفالمعارف، چاپ ابراهیم ابیاری و حسن کامل صیرفی، ]قاهره ?1379/ 1960[؛ جرجیزیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، چاپ حسین مؤنس، قاهره ]بیتا.[؛ حسن ابراهیم حسن، تاریخالاسلام: السیاسی و الدینی و الثقافی و الاجتماعی، ج 2، قاهره 1964، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ محمدبن عبدالمنعم حِمْیَری، الروض المعطار فی خبر الاقطار، چاپ احسان عباس، بیروت 1984؛ خطیب بغدادی؛ زبیربن بکّار، الاخبار الموفقیّات، چاپ سامی مکی عانی، بغداد 1972؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، تاریخالخلفاء، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، ]قاهره[ 1378/1959؛ محمدبن هلال صابی، الهفوات النادرة، چاپ صالح اشتر، دمشق 1387/1967؛ صفدی؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ محمداسعد طلس، تاریخالعرب، بیروت ] 1983[؛ العیون و الحدائق فی اخبار الحقائق، ج 3، چاپ دخویه، لیدن: بریل، 1871، چاپ افست بغداد ]بیتا.[؛ زینب فوّاز، الدر المنثور فی طبقات ربّات الخدور، چاپ محمدامین ضناوی، بیروت 1420/1999؛ علیبن یوسف قفطی، تاریخالحکماء قفطی، ترجمه فارسی از قرن یازدهم هجری، چاپ بهین دارائی، تهران 1347ش؛ محمدعبدالرزاق کانپوری، برمکیان : یحیی ـ فضل ـ جعفر، یا، دورنمائی از عصر طلائی اسلام و دستگاه خلفای عباسی، ترجمه و نگارش مصطفی طباطبائی و رام بودراجا، ]تهران 1348ش[؛ مسعودی، التنبیه؛ همو، مروج (بیروت)؛ علیبن ابیبکر هروی، کتاب الاشارات الی معرفة الزیارات، چاپ ژانین سوردل ـ تومین، دمشق 1953؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، البلدان؛Cyril L. Elgood, A medical history of Persia and the Eastern Caliphate, Cambridge 1951; EI2, s.v. "Al-Mahdī, Abū `Abd Allāh" (by H. Kennedy); Roy Mottahedeh, "The `Abbāsid caliphate in Iran", in The Cambridge history of Iran, vol.4, ed. R.N. Frye, Cambridge 1975.