خیّاط، ابوالحسین عبدالرحیمبن محمدبن عثمان، متکلم، فقیه و رئیس معتزلیان بغداد در قرن سوم. فرقة خیاطیه به او منسوب است (سمعانی، ج 2، ص 427). خیاط بهویژه به دانش گسترده در زمینة شرح احوال و آرا و اختلافات متکلمان شهرت داشته است (← قاضیعبدالجباربن احمد، فضل الاعتزال، ص 297؛ ابنمرتضی، ص 174، 176). کتاب الانتصار خیاط که تنها کتاب باقی مانده از اوست، شاهد گسترة دانش او در این زمینه است. راهی که او گشود با شاگردش، ابوالقاسم کعبی*، دنبال شد و به یکی از مهمترین منابع شناخت اندیشههای کلامی در قرون اولیة اسلام تبدیل گشت (← خیّاط، مقدمة نیبرگ ، ص 21ـ22). بسیاری از متکلمان و تاریخنویسان از اقوال خیاط برای شناخت آرای کلامی استفاده کردهاند (همان مقدمه، ص 22؛ برای نمونه ← مسعودی، ج 5، ص 21؛ قاضی عبدالجباربن احمد، فضلالاعتزال، ص 228، 269؛ بغدادی، ص 123، 125، 141، 159؛ ابنمرتضی، ص 57، 74). دانش خیاط در فقه و حدیث را نیز ستودهاند (← ابنمرتضی، ص 174؛ ابنحجر عسقلانی، ج 4، ص 9).از تاریخ ولادت و وفات خیاط اطلاع دقیقی در دست نیست. او احتمالاً در حدود 220 به دنیا آمده و در حدود سال سیصد از دنیا رفته است (← خیّاط، همان مقدمه، ص20ـ21؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه).خیاط از یوسفبن موسی قطّان استماع حدیث کرده است (خطیب بغدادی، ج 11، ص 88؛ ذهبی، ج 14، ص220؛ ابنحجر عسقلانی، ج 4، ص 8). او در نوجوانی از اصحاب جعفربن مبشر* معتزلی (متوفی 234) بود که بخشی از پرسش و پاسخهای آن دو برجای مانده است (همان، ص 167ـ168، 174). مهمترین بخش تحصیلات کلامی او نزد دو متکلم معتزلی، عیسیبن هَیثَم صوفی و ابومُجالِد احمدبن حسین ذَریر بغدادی، از فقیهان و حافظان بزرگ، بوده است (قاضی عبدالجباربن احمد، فضلالاعتزال، ص 74).برجستهترین شاگرد او ابوالقاسم کعبی بلخی است (شهرستانی، ج 1، ص 102؛ ابنمرتضی، ص 174). شاگرد دیگر خیاط ابوطیب ابراهیمبن محمدبن شهاب است (ابنندیم، ص 221). محمدبن عمر صَیمری (قاضی عبدالجباربن احمد، فضلالاعتزال، ص 308؛ ابنمرتضی، ص 183) و عبدالواحدبن محمد خَصیبی (خطیب بغدادی، همانجا؛ ابنحجر عسقلانی، ج 4، ص 8) از شاگردان مشترک او و ابوعلی جبائی بودهاند. در حلقة درس خیاط نمایندگان مکاتب مختلف فقهی حضور داشتند، از جمله ابوالعباسبن سریج شافعی (ابنمرتضی، ص 208) و ابنمنتاب مالکی (← قاضی عبدالجباربن احمد، فضلالاعتزال، ص 301). ظاهراً ابوالعباس حلبی نیز شاگرد او بوده است (← ابنمرتضی، ص 174ـ175).در میان معتزله، بزرگترین رقیب و منتقد خیاط، ابوعلی جبائی، رهبر معتزلیان بصره، بوده است (ذهبی، همانجا). خیاط با محمدبن مسلم صالحی نیز مناظراتی دربارة مسائل کلامی، همچون ارجاء، داشته است (← ابنمرتضی، ص 165).خیاط آثار متعدد و شناختهشدهای داشته است (← خطیب بغدادی؛ ذهبی، همانجاها) که از آنها تنها الانتصار و الردّ علیابن الراوندی الملحد در رد فضیحةالمعتزلة ابنراوندی باقی مانده است. او آثار متعدد دیگری نیز در رد ابنراوندی داشته است، از جمله نقض نعتالحکمة، نقض کتاب التاج، نقض الزمرّد و نقضالقضیب (ابنقارح، ص 39؛ نیز ← قاضیعبدالجباربن احمد، فضلالاعتزال، ص 296). از دیگر آثار اوست: کتاب الاستدلال؛ الردّ عَلی مَنْ قال بالاسباب (ذهبی، همانجا)؛ الردّ علی من اَثْبتَ خَبَرَالواحدِ (ابنحجر عسقلانی، ج 4، ص 9)؛ ردّ الجاروف فی تکافؤالادلة، اثر ابوحفص حداد (ابنندیم، ص 216)، و الاستدلال بالشاهد علی الغائب (قاضی عبدالجباربن احمد، المحیط بالتکلیف، ص 167).الانتصار یکی از معدود آثار باقی مانده از معتزله است. ابنراوندی در ابتدا معتزلی بوده، ولی بعداً کتاب فضیحةالمعتزلة را در رد فضیلةالمعتزلة جاحظ نوشته است. خیاط که زمان معتزلی بودن ابنراوندی را بهخاطر داشت، پس از مرگ او، کتاب الانتصار را به پایان برد (خیّاط، ص 88). اصل کتاب فضیحةالمعتزلة از میان رفته است ولی خیاط سخنان او را فقرهفقره نقل و سپس رد کرده و به این وسیله کتاب ابنراوندی را برای ما حفظ کرده است. کتاب الانتصار شامل مباحث مختلفی دربارة آرای متکلمان اسلامی در طبیعیات و الهیات و مسائل سیاسی، از جمله بحث عصمت، اجماع و امامت، و همچنین حاوی اطلاعات ارزشمندی دربارة فرق و ادیان غیراسلامی و مناظرات میان مسلمانان و ایشان است. این کتاب را نخستین بار هنریک نیبرگ در 1304ش/ 1925 براساس نسخهای متعلق به 347، در قاهره با مقدمه و حواشی تصحیح و چاپ کرد. چاپ دیگری از آن به تصحیح محمد حجازی در 1367ش/1988 در قاهره منتشر شده است. آلبر نصری نادر ترجمة انگلیسی آن را همراه با متن مصحَّح در 1336ش/ 1957 در بیروت بهچاپ رسانده است.خیاط در عموم آرا با سایر معتزلیان بغداد همسو بوده و تنها در مسئلة شیئیت معدوم منفرد است (بغدادی، ص 179؛ شهرستانی، ج 1، ص 102). او در الانتصار عقاید بسیاری را به معتزله با همین عنوان عام نسبت داده است که به نظر میرسد آرای خودش نیز هست. خیاط، معیار معتزلی بودن را باور به اصول خمسه (توحید، عدل، وعد و وعید، منزلت بین المنزلتین، امر به معروف و نهی از منکر) برشمرده است. او در دفاع از معتزله به اصول خمسه استناد کرده و گفته است که آنان بهرغم اختلافات در برخی مسائل، بر سر این اصول اجماع دارند (← خیّاط، ص 106، 126). اقوال و آرای خیاط از طریق آثار شاگردش، کعبی، حفظ شده است. از لحاظ روششناسی، باتوجه به متون و اقوال باقی مانده از خیاط میتوان دریافت که وی در مسائل کلامی، علاوه بر عقل، قرآن و حدیث را نیز منبع شناخت میشمرده است (← همان، ص50). خیاط خبر واحد عادل را مفید علم نمیدانست (← خیّاط، ص 148)، اما تواتر را مطلقاً، چه از جانب مؤمنان و چه از جانب کافران، مفید علم میدید (← همان، ص 52ـ53، 163؛ نیز ← خبرواحد*؛ تواتر*). او اجماعی را که یک یا دو مجتهد نقض کرده باشند نیز حجت بهشمار آورده است (← بصری، ج 2، ص 486).در میان معتزله، یکی از بحثانگیزترین مسائل این بوده است که آیا خداوند قبل از وجود اشیا به آنها علم دارد یا نه؟ چگونه میتوان تصور کرد چیزی که وجود ندارد متعلَّق علم باشد؟ بسیاری از معتزلیان به تبعِ ابوالهُذَیلِ عَلّاف* معتقد بودند که معدوم هم میتواند معلوم باشد. دو معتزلی بزرگ بصره، ابوعلی و ابوهاشم جبائی*، معتقد بودند که هر وصفی برای شیء حادث در حال عدم نیز ثابت است. آنان جوهر و عرض را پیش از حدوث هم جوهر و عرض میدانستند (بغدادی، همانجا). خیاط به این نظریه این قول را افزود که اجسام در حال عدم نیز جسماند (← مفید، 1413الف، ص 98؛ بغدادی، همانجا؛ سمعانی، ج 2، ص 427). بهاعتقاد خیاط هر وصفی که در حال حدوث برای جسم جایز باشد در حال عدم نیز جایز است، بهجز خلق و حرکت و سکون و حدوث (← ابنحزم، ج 5، ص 155؛ نیز ← بغدادی، ص180). اجسام معدوم از ازل جسم بودهاند و از لحاظ تعداد و زمان، نامتناهی و غیرمخلوقاند (ابنحزم، ج 5، ص 69؛ ابنحجر عسقلانی، ج 4، ص 9). اصرار خیاط بر این مسئله باعث شده است که پیروانش معدومیه خوانده شوند (بغدادی، همانجا). ابوعلی جبائی که کتابی در رد خیاط داشت، معتقد بود که لازمه سخن خیاط قِدَم اجسام است (همانجا). عبدالقاهر بغدادی (همانجا) یادآور شده است که شبیه همین اشکال متوجه جبائی نیز هست؛ چرا که او نیز باید ملتزم به قِدَم جواهر و اعراض شود (قس د.اسلام، همانجا).خیاط مانند بسیاری دیگر از معتزلیان به ضرورت علّی اعتقاد داشته (← خیّاط، ص 47؛ نیز ← اشعری، ص 314) و همچنین مانند بسیاری از معتزله به نظریة تولد (← تولید*) معتقد بوده که از ابداعات بِشربن معتمر* است. او در الانتصار (ص 76ـ78) این نظریه را به خوبی تقریر کرده است.دربارة این مسئله که آیا فرد مقتول براثر رسیدن اجل میمیرد و اگر کشته نشود به شیوة دیگری از دنیا میرود، معتزله بغداد، از جمله خیاط، معتقد بودهاند که در موارد خاصی مقتول اگر کشته نمیشد، خود نمیمرد (ابنابیالحدید، ج 5، ص 138؛برای اطلاع بیشتر از آرای خیاط ← اشعری، ص350ـ353؛ مقدسی، ج 2، ص 121).رأی او در مسئلة صفات مانند دیگر معتزلیان بوده است (← خیّاط، ص 111ـ113). همچنین او اراده را از صفات ذات و غیرقابل ارجاع به صفات فعل، چون خلق و امر، دانسته است (← شهرستانی، ج 1، ص 102).خیاط برخلاف آنچه به گفتة وی نظر اکثریت مسلمانان، جز گروهی از معتزله، است (← خیّاط، ص 18؛ نیز ← بغدادی، ص 166)، وصف کردن خداوند به قدرت بر ظلم را جایز دانسته است (← خیّاط، ص 66)؛ با این استدلال که حقیقت فاعل مختار، قدرت بر فعل و ترک آن است (قس د.اسلام، همانجا)، اما قدرت انجام دادن مُحالات را از خداوند نفی میکند (← خیّاط، ص 47).باور به اصل معتزلیِ وعد و وعید نقشی محوری در اندیشه خیاط دارد. به اعتقاد وی (ص20) هرگاه خدا کاری را وعده دهد نمیتواند از انجام آن صرفنظر کند و، چون وعده داده است که بهشت و جهنم و هر چه در آنهاست را باقی نگه دارد، نمیتواند آنها را نابود کند. براساس همین آموزه وعد و وعید، وی شفاعت را نیز رد میکند (← مفید، 1413ب، ص 78).در مسئلة عصمت، خیاط پیامبر را در سه امر معصوم و مصون از خطا شمرده است: اِخبار و ابلاغ پیام از سوی خداوند، آنچه که از آن نهی شده، و ارتکاب کبائر. عصمت در ابلاغ پیام از سوی خداوند ویژگی منحصر به فرد پیامبر است که او را از دیگر انسانها متمایز میسازد. در غیر از این موارد، پیامبر مانند سایر انسانهاست و ممکن است مرتکب گناهان صغیرهای شود که البته وعید را در پیندارد و زایلکنندة ولایتِ او نیست (خیّاط، ص 94).در میان فرق و مذاهب اسلامی، خیاط بیشترین مناظرات و مجادلات را با شیعه داشته است. حملات او غالباً متوجه هشامبن حکم و پیروان او است؛ چنانکه جسمانی دانستن خداوند و مُحْدَث خواندن علم الهی را، که از آرای منسوب به هشامبن حکم است، مورد انتقاد قرار داده است (← همان، ص 5ـ6،60). با این حال، خیاط از جمله معتزلیانی است که علیبن ابیطالب علیهالسلام را افضل صحابه و حتی افضل از ابوبکر و دو خلیفة بعدی دانسته است (← ابنابیالحدید، ج 1، ص 7، ج 11، ص120). به تعبیر وی تمام فضیلتهایی که در مردم متفرق است در حضرت علی جمع است (← ابنمرتضی، ص 175). وی امام علی علیهالسلام را در تمام جنگهایش مُحقّ و مصیب و مأجور و تمام کسانی را که با او جنگیدهاند گمراه و مستحق آتش دانسته، تنها عایشه و طلحه و زبیر را استثنا کرده و مستحق عذاب نشمرده است، چرا که به اعتقاد او این افراد توبه کرده بودند (← مفید، 1374ش، ص 65ـ66). او امثال معاویه و عمروبن عاص را فئه باغیه خوانده و از آنان برائت جسته است. با این همه، وی به «ولایت» (دوستی) تمام صحابه قائل است و بر تمام آنان درود میفرستد و محبت آنها را راه تقرب به خداوند میشمرد (← خیّاط، ص 98، 139). به اعتقاد وی، امامت حتی با بیعت یک نفر نیز محقق میشود (← مفید، 1374ش، ص 91). در میان شیعیان، شیخمفید و علمالهدی شاخصترین کسانی هستند که مشخصآ بهنقد آرای خیاط پرداختهاند (برای نمونه ← مفید، 1374ش، ص 65ـ68؛ همو، 1413ب، ص 42، 78؛ علمالهدی، ج 4، ص 269ـ286؛ نیز ← طوسی، ج 2، جزء4، ص 112 به بعد).منابع : ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قم 1404؛ ابنحجر عسقلانی، لسانالمیزان، حیدرآباد، دکن 1329ـ1331، چاپ افست بیروت 1406/ 1986؛ ابنحزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، چاپ محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، بیروت 1405/1985؛ ابنقارح، رسالة ابنالقارح، در ابوالعلاء مَعرّی، رسالة الغفران، چاپ عایشه عبدالرحمان بنتالشاطی، قاهره ] 1997[؛ ابنمرتضی، کتاب المنیة و الامل فی شرح الملل و النحل، چاپ محمدجواد مشکور، ]بیروت [1988؛ ابنندیم (تهران)؛ علیبن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/ 1980؛ محمدبن علی بصری، کتاب المعتمد فی اصول الفقه، چاپ محمد حمیداللّه، دمشق 1384ـ1385/ 1964ـ1965؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت: دارالمعرفة، ]بیتا.[؛ خطیب بغدادی؛ عبدالرحیمبن محمد خیّاط، کتاب الانتصار و الرّد علی ابنالروندی الملحد، چاپ نیبرگ، بیروت 1986؛ ذهبی؛ سمعانی؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره 1367ـ1368/ 1948ـ1949، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ محمدبن حسن طوسی، تلخیص الشافی، چاپ حسین بحرالعلوم، قم 1394/1974؛ علیبن حسین علمالهدی، الشافی فی الامامة، چاپ عبدالزهراء حسینی خطیب، تهران 1410؛ قاضی عبدالجباربن احمد، فضلالاعتزال و طبقات المعتزلة، چاپ فؤاد سید، تونس ]بیتا.[؛ همو، المحیط بالتکلیف، چاپ عمر سید عزمی، ]قاهره 1965[؛ مسعودی، مروج (بیروت)؛ محمدبن محمد مفید، اوائلالمقالات، چاپ ابراهیم انصاری، قم 1413الف؛ همو، الجمل و النُصرة لسیدالعترة فی حرب البصرة، چاپ علی میرشریفی، قم 1374ش؛ همو، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، ]قم[ 1413ب؛ مطهربن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس 1899ـ1919، چاپ افست تهران 1962؛EI2, s.v. " Al-Khayyāt, Abu'l-Husayn `Abd al-Rahīm b. Muhammad" (by J. van Ess).