خیاط

معرف

دوزنده لباس
متن
خیّاط، دوزنده لباس. صرف‌نظر از روایات غیر تاریخی، که در آنها ابداع حرفة خیاطی به ادریس پیامبر منسوب شده و هود و لقمان در شمار خیاطان ذکر شده‌اند (← مسعودی، ج 1، ص 73؛ ثعالبی، 1379، ص 6)، خیاطی به معنای ترکیبی از مطابقت دادن و برش پارچه براساس اندازة اندامهای افراد و سپس وصل کردن و دوختن آنها با نخ، به تعبیر ابن‌خلدون (ج 2،ص 516ـ517)، صرفاً در مرحلة شهرنشینی زیستِ بشر تصورپذیر است زیرا در زندگی بادیه‌نشینی، مردم پارچه را به صورت یک‌تکه بر بدن می‌پیچیدند، بی‌آنکه آن را به اندازه اندامها ببُرند و بدوزند.پیش از اسلام، ظاهراً با توجه به وجود اشراف و اغنیا در شهرهای حجاز، از جمله در مکه و مدینه و طائف، و تفاخری که در باب پوشاک در میان این گروه اجتماعی رایج بود، باید شماری از خیاطان در شهرها فعال بوده باشند. چنان که گفته شده عثمان‌بن طلحه (که در فتح مکه، کلید کعبه را به پیامبر تسلیم کرد) و نیز عوّام، پدر زبیر، خیاط بوده‌اند (← کتانی، ج 2، ص 60؛ سعید مغاوری محمد، ج 1، ص 391ـ392). همچنین، اینکه بخاری در صحیح خود (ج 1، ص 466ـ467) بابی را به «ذکرالخیاط» اختصاص داده است، در کنار اشارة بسیار موجز قرآن به سوزن خیاطی (← اعراف: 40) نشان می‌دهد که خیاطی و ادوات آن در عصر نزول اسلام در شبه‌جزیره کاملاً شناخته شده بوده است (← عمری، ص 291). علاوه بر این، در روایتی از انس‌بن مالک (← بخاری، همانجا) آمده است، مرد خیاطی پیامبر را به طعامی دعوت کرد و پیامبر نیز پذیرفت. به نظر عمری (همانجا)، چون عرب جاهلی، اهل حِرَف و صنایع را خوار می‌داشتند، ممکن است پذیرفتن این دعوت، به صورت نوعی تکریم این شغل تلقی شده باشد. چنان‌که بعداً حدیثی در این باره از پیامبر روایت شد که: عملُ الابرارِ من رجالِ أمتی الخِیاطَه و... (خیاطی کردن کار نیک‌مردان امتِ من است و... ← ابن‌جوزی، 1403، ج 2، ص 251ـ252). همچنین گفته شده است که پیامبر و عایشه نیز، همچون بسیاری از مردم، برخی لباسهایشان را به دست خود در خانه می‌دوختند یا ترمیم می‌کردند (صدیق حسن‌خان، ص 212؛ کتانی، همانجا؛ عمری، ص 291ـ292). با این حال، چون در کار خیاطی به فضا و ساختمان ویژه‌ای نیاز نیست، بسیاری از خیاطان، به‌ویژه زنان خیاط، در خانه‌های خود به صورت حرفه‌ای به دوخت‌ودوز لباسهای مختلف می‌پرداختند (← کوهن ، ص 143؛ رایس ، ص 219ـ221؛ طوفان، ص 57). در واقع، خیاط در هر جا که می‌توانست مواد و ابزارهای اصلی‌اش (پارچه، نخ، سوزن، قیچی، دکمه، انگشتانه، سنجاق و گز یا نیم‌ذرعی برای اندازه‌گیری ← نظام قاری، ص 18ـ19؛ محمد عبدالهادی جمال، ص 245؛ طوفان، همانجا) را به همراه ببرد (برای حمل برخی از این وسایل در آستین ← مسعودی، ج 6، ص 345)، خیاطی می‌کرد.برخی خیاطان به صورت سیار و با حضور در منازل مشتریان خود برای آنان لباس می‌دوختند (← پولاک ، ص 112؛ مردم‌شناسی روستای ابیانه، ص 341) و برخی دیگر ممکن بود برای دوختن لباسهای متحدالشکل نظامی یا مدارس به استخدام مؤسسه‌ای درآیند یا به صورت گروهی فراخوانده شوند (برای نمونه ← جبرتی، ج 2، ص 529؛ یغمائی، ص 107). بسیاری از خیاطان نیز صاحب کارگاه یا دکان خیاطی بودند که معمولاً در بازارها فعالیت می‌کردند. مقدار تولید خیاطان بازاری یا بازاری‌دوزها نسبت به خیاطان شخصی‌دوز بسیار بیشتر بود و از همین‌رو، برخی از آنها اصولاً برای افراد معیّن لباس نمی‌دوختند، بلکه تولیدات خود را به صورت عمده در اختیار دوخته‌فروشان قرار می‌دادند (← تحویلدار، ص 98، 115؛ شهری‌باف، 1381ش، ج 2، ص 246). در هریک از شهرهای بزرگ اسلامی، معمولاً بازاری برای این خیاطان وجود داشته است؛ برای نمونه بازار خیاطان و رفوگران در کاروان‌سرای دارالوزیر در قاهره (ناصرخسرو، ص 66)، بازار خیاطان نجف (ابن‌بطوطه، ج 1، ص 188)، کربلا (سلمان هادی طعمه، ص 319) و بازار خیاطان تهران (← شهری‌باف، 1367ـ 1368ش، ج 1، ص 320؛ همو، 1381ش، ج 2، ص 246ـ 249). تولید انبوه لباس در کارگاههای خیاطی طبعاً زمینة فعالیت گروه بزرگ و متنوعی از مشاغل فرعی و وابسته به این حرفه را نیز فراهم می‌ساخت، از جمله سوزنگران، قیچی‌سازان، قرقره‌فروشها، علاقه‌بندها، تکمه‌بندها، اتوکشها، مُطَرِّزان، رفوگران، کمربندسازان و گازُران (← شیزری، ص 67ـ68؛ میرزا سمیعا، ص 30؛ ویلز ، ص 229ـ230؛ لوتورنو ، ج 1، ص482ـ483؛ تحویلدار، ص106، 109؛ شهری‌باف، 1381ش، ج 2، ص 436).گروه بزرگی از خیاطان نیز در دستگاههای حکومتی فعالیت می‌کردند. برای نمونه، صابی در دورة عباسی (ص 13ـ14)، خیاطان را در زمرة کارکنان «خزائن‌الکسوة» ذکر کرده است که بخشی از وظایف تهیه و تولید لباسها و خلعتهای حاکمان و خاندان آنان را برعهده داشتند. در دورة صفوی، کارگاه خیاطی مستقر در حیطة بیوتات سلطنتی را قیجاجی‌خانه می‌خواندند. قیجاجی‌خانه خاصه برای تهیة لباسهای شاه و اهل حرم و خلعتهای گران‌بها، و قیجاجی‌خانه اُمَرایی، مخصوص دوخت خلعتهای کم‌بهاتر بود (← میرزا سمیعا، ص 29ـ30؛ مینورسکی، ص 126ـ127). خیاط‌باشی یا قَطّاع‌باشی پارچه‌های مورد نظر را در حضور معتمد و صاحب‌جمع قیجاجی‌خانه خاصه، در ساعت سعدی که منجم‌باشی تعیین می‌کرد، به اندازه‌های لازم برش می‌زد (میرزاسمیعا، ص 30؛ نصیری، ص 69؛ میرزا رفیعا، ص 131). او می‌بایست در سفر و حضر در ملازمت شاه حاضر می‌بود (میرزا رفیعا، همانجا).هم به سبب این دست پیوستگیها با مراکز حکومتی و هم به این سبب که به طور کلی، خیاطان با پارچه که همواره متاعی گران‌بها بود، سروکار داشتند، به نظارت بر کار خیاطان و تدوین مقررات صنفی برای آنان اهتمام می‌شد و غالباً یکی از خیاطان معتمد، که خود در این کار و شاخه‌های مختلف آن استاد و در علم سیاق و نویسندگی خبره بود (← نصیری، همانجا؛ کوهن، ص 141ـ142)، به عنوان «رئیس خیاطین» یا «کلانتر» و «مهتر» صنف، ناظر بر کار آنها بود (← واصفی، ج 2، ص 10؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه). معمولاً قاضی شهر نیز بر کار رئیس صنف خیاطان نظارت می‌کرد و به‌ویژه، بر معرفی ضامن از جانب خیاطی که می‌خواست به عضویت این صنف درآید، اصرار می‌ورزید (← د.اسلام، همانجا). ناظران صنفی بیشتر بر نحوة همکاری خیاطان با حکومت و رعایت حقوق مردم تأکید می‌کردند. شمار بسیاری از توصیه‌های مندرج در کتابهای حِسبه و آثار اخلاقی دیگر، معطوف به امانت‌داری و وقت‌شناسی و دقت در چگونگی دوخت لباس است. بنابراین قوانین و توصیه‌ها، خیاطان موظف بودند در هنگام تحویل گرفتن پارچه (به‌ویژه پارچه‌های گران‌بها)، آن را وزن کنند و پیش از برش، به دقت اندازه بگیرند و باقی‌ماندة پارچه را به مشتری برگردانند و لباسها را با دقت و استحکام بدوزند و از پارچة ابریشم در دوختن لباسهای مردانه استفاده نکنند (← شیزری، ص 67ـ68؛ ابن‌طولون، ص 183؛ عمری، ص 291؛ اوزجان ، ص 134ـ 138). اشارات متعدد و طعنهای شاعران و نویسندگان دربارة حیله‌های خیاطان در هنگام بریدن پارچه و ربودن قطعه‌ای از آن، حتی آنگاه که کار برش در برابر دیدگان مشتری صورت می‌گرفت (برای نمونه ← مولوی، ج 3، دفتر6، ابیات 1651ـ1719؛ نظام قاری، ص 89، 139، 166؛ نیز ← ابن‌جوزی، 1408، ص 145) و مَثلهایی چون «اوستا علم علم!» (← شهری‌باف، 1370ش، ص 95)، حاکی از باور عمومی به وجود چنین آسیبی در حرفه خیاطی است.موقعیت اقتصادی و جایگاه اجتماعی خیاطان در میان صاحبان مشاغل، در سرزمینهای اسلامی نسبتاً مطلوب بود (← کوهن، ص 142ـ143؛ د. اسلام، همانجا) و به‌ویژه، خیاطان شاغل در دربارهای حکومتی درآمد درخور توجهی داشتند (← صابی، ص 14؛ برای نمونه مزد خیاطان در قرون سوم و چهارم در عراق و مصر ← ابن‌جوزی، 1412، ج 16، ص 97؛ سعید مغاوری محمد، ج 1، ص 392). دستمزد خیاطانی که با پارچه‌های گران‌بها، همچون دیبا یا زری، کار می‌کردند یا لباسهای گران‌قیمتی چون طَیلَسان می‌دوختند، بیشتر بود (د.اسلام، همانجا).درآمد خیاطان بازار به مراتب کمتر از خیاطان دربار بود (برای نمونه دستمزدهای کارگران خیاط‌خانه‌ها در اوایل قرن چهاردهم در کویت ← محمد عبدالهادی جمال، ص 247ـ 248؛ برای نمونه دریافت دستمزد به صورت جنسی، مثلاً دو من گندم برای دوخت یک پیراهن، در ایران در همین قرن ← مردم‌شناسی روستای ابیانه، ص 341)؛ در میزان درآمد این دسته از خیاطان، متغیرهای متفاوتی وجود داشت: کار خیاطی در آستانة اعیاد و جشنها، که مردم لباسهای نو سفارش می‌دادند و علاوه بر دستمزد به خیاطان انعام نیز می‌دادند، بسیار پررونق بود (← جشن*، بخش 4، قسمت ج؛ قس گزارشی از کسادی بازار خیاطان در عید فطر 1230 ← جبرتی، ج 3، ص 491). درآمد خیاطان زنانه‌دوز از مردانه‌دوزها بیشتر بود (← شهری‌باف، 1381ش، ج 2، ص 246ـ247) و این باور در ادب عامیانه نیز اشتهار یافته است: مردانه دوختیم و کس از ما نمی‌خرید/ رو رو زنانه دوز که مردانه می‌خرند.از سوی دیگر در ادوار متأخر، خیاطانی که لباسهای مد جدید و به سبک فرنگی می‌دوخته‌اند، از خیاطانی که لباسهای قدیمی و ساده می‌دوختند، درآمد بیشتری داشتند. چون متقاضیان لباسهای جدید اغلب از توانگران، و مشتریان لباسهای قدیمی بیشتر روستاییان و مردم کم‌درآمد بودند (سلمان هادی طعمه، ص 319). در ماههای محرّم و صفر هم که شیعیان معمولاً رخت نو سفارش نمی‌دادند، بازار خیاطان مناطق شیعه‌نشین بی‌رونق بود (شهری‌باف، 1381ش، ج 2، ص 436). غیر از دوختن یا فروختن لباسها یا هر دوی اینها، که کار اصلی خیاطان بود (کوهن، ص 143)، خیاطان گاه کیسه‌های حمل بار یا صُرّه (کیسه نگهداری مسکوکات) نیز می‌دوختند و گاهی نیز لباسهای گرانقیمتِ دوخته و آماده، از جمله طیلسان (← احسن، ص 72)، را به برخی مشتریان خود کرایه می‌دادند (← جوادعلی، ج 7، ص 615؛ عمری، ص 292؛ شاتزمیلر ، ص 242؛ د. اسلام، همانجا). گاه خیاطان به مشاغل دیگر، همچون دلالی، نیز می‌پرداختند (← نُعَیمی دمشقی، ج 2، ص 123).خیاطی از لحاظ قومی یا دینی ترجیح یا محدودیتی نداشت. با این حال، بنابر اخباری چون حضور ابناءالدرز یا خیاطان کوفه در زمرة شورشیان تحت امر زیدبن علی (متوفی 122؛ ← ثعالبی، 1985، ص 271) و رواج روایاتی از این دست که امام علی علیه‌السلام به یک خیاط با عباراتی هشدارآمیز یادآور شده که اصول حرفه‌ای را رعایت کند (← زمخشری، ج 3، ص 206ـ207)، گفته شده که تشیع در میان صاحبان این حرفه زمینة مساعدتری داشته است (د. اسلام، همانجا). از سوی دیگر اهل ذمه، به‌ویژه یهودیان، حضور گسترده‌ای در حرفة خیاطی در جهان اسلام داشته‌اند (← سعید مغاوری محمد، ج 1، ص 390ـ391؛ لوتورنو، ج 1، ص 482، 506ـ507؛ کوهن، ص 141). برخی فرنگیان مسافر یا مقیم در سرزمینهای اسلامی نیز به خیاطی اشتغال داشتند و این گروه را می‌توان یکی از مجراهای ورود پاره‌ای سلیقه‌های غربی در خیاطی و پوشاک در این مناطق تلقی کرد (← پولاک،ص 112). بررسی و پی‌گیری تحولات سبکی در حرفة خیاطی در طول ادوار مختلف معمولاً امکان‌پذیر نیست، از این‌رو که لباسها عناصر چندان بادوامی نیستند و به سرعت از بین می‌روند و طبعاً نمونه‌های پوشاک به جامانده در هر منطقه برای بررسی سیر تاریخی شیوه‌های خیاطی کافی نیستند. با این حال، گفته شده مهم‌ترین تحول در خیاطی مسلمانان در جریان آشنایی آنان با سبک مغولی ـ چینی بوده است، که در آن بر اندازه‌گیری دقیق و متناسب با اندامها، برش ‌یقه، استفاده از الگو در برش و نیز دکمه تأکید می‌شد (← راوندی، ج 7، ص 137). چنان‌که دست‌کم از قرن نهم در ایران سبک مغولی‌دوز از سبک فارسی‌دوز متمایز بود (← نظام قاری، ص 131). در عصر جدید نیز، استفاده از چرخهای خیاطی از جمله مارک معروف سینگر، که کمابیش از اوایل قرن چهاردهم در جهان اسلام رایج گردید (← اعتمادالسلطنه، ص 141؛ محمد عبدالهادی جمال، ص246ـ 247، 249)، نقطة عطف دیگری در شیوه‌های دوخت به شمار می‌رود. این امر در کنار ورود مدهای جدید خیاطی غربی و فعالیتهای مدارس مسیحی (برای نمونه در جلفای اصفهان و تهران ← دیولافوا ، ص 129؛ نیز ← رایس، ص 221ـ222) در آموزش خیاطی به شیوة جدید به دختران، ساختار خیاطی سنّتی جهان اسلام را به کلی دگرگون ساخت.منابع : ابن‌بطوطه، رحلة ابن‌بطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ ابن‌جوزی، کتاب الاذکیاء، بیروت 1408/1988؛ همو، کتاب الموضوعات، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، ]بیروت[ 1403/1983؛ همو، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ ابن‌خلدون؛ ابن‌طولون، نقد المطالب لزَغَل المناصب، چاپ محمد احمد دهمان و خالد محمد دهمان، بیروت 1412/1992؛ محمدحسن‌بن علی اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، در چهل سال تاریخ ایران، چاپ ایرج افشار، ج 1، تهران: اساطیر، 1363ش؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح‌البخاری، چاپ محمد محمد تامر، قاهره 2004؛ یاکوب ادوارد پولاک، سفرنامه پولاک، ترجمة کیکاوس جهانداری، تهران 1361ش؛ حسین‌بن محمد ابراهیم تحویلدار، جغرافیای اصفهان، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1342ش؛ عبدالملک‌بن محمد ثعالبی، ثمارالقلوب فی المضاف و المنسوب، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ] 1985[؛ همو، لطائف‌المعارف، چاپ ابراهیم ابیاری و حسن کامل صیرفی، ]قاهره ? 1379/ 1960[؛ عبدالرحمان جبرتی، تاریخ عجائب‌الآثار فی التراجم و الاخبار، بیروت: دارالجیل، ]بی‌تا.[؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد 1413/1993؛ ژان راشل ماگر دیولافوا، ایران، کلده و شوش، ترجمه علی محمد فره‌وشی، چاپ بهرام فره‌وشی، تهران 1369ش؛ مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ج 7، ]تهران [1368ش؛ محمودبن عمر زمخشری، ربیع‌الابرار و نصوص‌الاخبار، چاپ سلیم نعیمی، بغداد ]بی‌تا.[، چاپ افست قم 1410؛ سعید مغاوری محمد، الالقاب و اسماء الحرف و الوظائف فی ضوء البردیات العربیة، قاهره 1421ـ1423/ 2000ـ2002؛ سلمان هادی طعمه، کربلاء فی الذاکرة، بغداد 1988؛ جعفر شهری‌باف، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران 1367ـ1368ش؛ همو، طهران قدیم، تهران 1381ش؛ همو، قند و نمک: ضرب‌المثلهای تهرانی، تهران 1370ش؛ عبدالرحمان‌بن نصر شیزری، کتاب نهایة‌الرتبة فی طلب الحسبة، چاپ سید باز عرینی، بیروت 1401/1981؛ هلال‌بن مُحَسِّن صابی، الوزراء، او، تحفة‌الامراء فی تاریخ الوزراء، چاپ حسن زین، بیروت 1990؛ صدیق حسن‌خان، حسن الاسوة بما ثبت من اللّه و رسوله فی النسوة، بیروت: دارالرائد العربی، ]بی‌تا.[؛ جلال طوفان، تاریخ اجتماعی جهرم در قرون گذشته، شیراز 1381ش؛ عبدالعزیز عمری، الحرف و الصناعات فی الحجاز فی عصر الرسول صلی‌الله علیه و سلم، ]دوحه[ 1985؛ محمد عبدالحی‌بن عبدالکبیر کتانی، نظام الحکومة النبویة، المسمی التراتیب الاداریة، بیروت: دارالکتاب العربی، ]بی‌تا.[؛ روژه لوتورنو، فاس قبل الحمایة، ترجمه الی العربیة محمد حجی و محمد اخضر، بیروت 1412/1992؛ محمد عبدالهادی جمال، الحرف و المهن و الانشطة التجاریة القدیمة فی الکویت، کویت 2003؛ مردم‌شناسی روستای ابیانه، پژوهشگران: زلیخا نظری داشلی‌برون و دیگران، تهران : سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، پژوهشکده مردم‌شناسی، 1384ش؛ مسعودی، مروج (پاریس)؛ جلال‌الدین محمدبن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد الین نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، ]بی‌تا.[؛ میرزارفیعا، دستورالملوک، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، ]تهران1348ش[؛ میرزاسمیعا، تذکرة‌الملوک، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1378ش؛ ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکی، سازمان اداری حکومت صفوی، یا، تحقیقات و حواشی و تعلیقات استاد مینورسکی بر تذکرة‌الملوک، ترجمه مسعود رجب‌نیا، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1334ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه ناصرخسرو، چاپ نادر وزین‌پور، تهران 1367ش؛ علی‌نقی نصیری، القاب و مواجب دوره سلاطین صفویه، چاپ یوسف رحیم‌لو، مشهد 1372ش؛ محمودبن امیراحمد نظام قاری، دیوان البسه مولانا نظام قاری، چاپ میرزاحبیب اصفهانی، استانبول 1303؛ عبدالقادربن محمد نعیمی دمشقی، الدارس فی تاریخ المدارس، چاپ جعفر حسنی، ]قاهره[ 1988؛ محمودبن عبدالجلیل واصفی، بدایع الوقایع، چاپ الکساندر بلدروف، تهران 1349ـ1350ش؛ چارلز جیمز ویلز، ایران در یک قرن پیش : سفرنامه دکتر ویلز، ترجمه غلامحسین قراگوزلو، ]تهران[ 1368ش؛ اقبال یغمائی، مدرسه دارالفنون، تهران 1376ش؛Muhammad Manazir Ahsan, Social life under the Abbasids, London 1979; Amnon Cohen, The guilds of Ottoman Jerusalem, Leiden 2001; EI2, s.v. " Khayyāt" (by M.A.J.Beg); Tahsin Özcan, Fetvalarşgnda Osmanlesnaf, İstanbul 2003; Clara Colliver Rice, Persian women and their ways, London 1923, repr. Tehran 1976; Maya Shatzmiller, Labour in the medieval Islamic world, Leiden 1994.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 16
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده