خودکشی، سلب ارادی حیات انسان به دست خود. خودکشی در لغت بهمعنای کشتن خود است و به کنایه به معنای سخت کارکردن و کوشش بسیار نیز به کار رفته است. معادل عربی این واژه، انتحار از مادّه ن ح ر است. در اصطلاح فقه و حقوق، خودکشی فعلی اختیاری است که فرد عاقل برای سلب حیات از خود مرتکب آن میشود. در خودکشی برخلاف قتل*، که آن هم از اعمال سالب حیات به شمار میرود، جانی و مَجنیٌعلیه شخص واحدی است. اگر اقدام به خودکشی به انگیزه اعمال فشار و قدرتنمایی باشد و نتیجه مرگباری در پی نداشته باشد، شبهخودکشی نامیده میشود (← جوهری؛ ابنمنظور، ذیل «نحر»؛ دهخدا، ذیل واژه؛ آقایینیا، ص 26ـ28؛ بلک ، ذیل "Suicide").در علوم گوناگون از جمله روانشناسی، جامعهشناسی و اخلاق به تحلیل خودکشی و علل وقوع آن پرداخته شده است. گرچه شماری از صاحبنظران این علوم به استناد حق آزادی و اراده انسان حق خودکشی را به او دادهاند، ولی بیشتر آنان خودکشی را تجاوز به حق حیات دانسته و رواج آن را در جامعه موجب در معرض خطر قرارگرفتن سایر اشخاص شمردهاند. خودکشی در اغلب مکاتب اخلاقی نیز کاری ناپسند به شمار رفته است، جز در مواردی که برای حمایت از جان دیگران یا اعتراض به بیعدالتیها صورت میگیرد. به نظر برخی حقوقدانان، حتی اگر اقدام به خودکشی به خودی خود جرم نباشد، به لحاظ اضرار به دیگران، ــبهویژه بر پایه نظریه «اجرای حقوقی اخلاق»ــ باید جرم تلقی شود (← دورکم ، ص 149ـ159؛ محسنی، ص 202ـ209؛ بتین ، ص 673؛ مهرپور و همکاران، ص 134ـ139).در یونان باستان خودکشی کاری ناروا محسوب میشد. برخی متفکران یونانی، برای فردی که دچار بیماری مزمن بود، حق پایان دادن به حیات را به دست خود یا دیگری قائل بودند، ولی برخی دیگر خودکشی را کاری ناشی از ترس، ضدعدالت و مغایر با قانون طبیعی حفظ نفس میدانستند (← اونز و فاربرو ، ص 17ـ24). در عهد قدیم (کتاب دوم سموئیل نبی، 23:17) به خودکشی آخیتوفل (از مشاوران داوود) اشاره شده است؛ خودکشی در آیین یهود مردود و دفن مرتکبان آن در کنار دیگر یهودیان ممنوع است (← اونز و فاربرو، همانجا)؛ تنها مورد استثنا هنگامی است که کسی برای حمایت از دیگران یا در جنگ با دشمن کشته میشود. در انجیل (انجیل متی، باب 27) نیز از خودکشی یهودای اسخریوطی ، از حواریون حضرت عیسی علیهالسلام، سخن به میان آمده است و مرتکبان خودکشی به نوعی تقبیح شدهاند. گزارشهایی نیز از انواع خودکشی مردم عرب دوره جاهلیت در منابع مطرح شده است، مانند خودکشی با خودداری از خوردن و آشامیدن یا زیادهروی در شرب خمر (← ابوحاتم سجستانی، ص 36؛ خلیل شیخ، ص 7ـ12). در اروپای قرن شانزدهم و هفدهم، از جمله در انگلستان و فرانسه، خودکشی جرم بود و جنازه مرتکبان آن بدون تشریفات مذهبی به خاک سپرده میشد و ورثه آنان نیز از ارث محروم میشدند. اما در قرون بعد این مقررات سختگیرانه بهتدریج لغو شد. در شریعت اسلام نیز مقرراتی سختگیرانه درباره خودکشی اتخاذ شده و این کار گناهی بزرگ معرفی شده که عقوبت اخروی آن نیز سنگین است (← اونز و فاربرو، ص 26ـ32؛ شهیدی، ص 34ـ36؛ نیز ← ادامه مقاله).خودکشی به لحاظ سبب وقوع آن دو قسم است: خودکشی ایجابی (یعنی انجام دادن یکی از اعمال سالب حیات، مانند خوردن مواد سمّی و رهاکردن خود از مکان مرتفع) و خودکشی سلبی (خودداری از انجام دادن کار واجب مانند خوردن و آشامیدن، فرار از خطرهایی مانند آب و آتش و درمان و مداوای بیماری). همچنین با در نظر گرفتن مفهومی وسیع برای خودکشی، میتوان آن را مانند قتل از لحاظ قصد عامدانه و غیرعامدانه مرتکب آن، بر دو گونه شمرد: خودکشی عمدی، همراه با قصد و اراده جدّی برای ارتکاب آن و خودکشی خطایی که فردی در حال انجام دادن کاری بدون قصد جدّی سبب سلب حیات از خود میشود (← الموسوعة الفقهیة، ج 6، ص 281ـ 283؛ محقق داماد، ص 197ـ198).در اسلام خودکشی، به هر صورت که باشد، از گناهان کبیره به شمار میرود و حرام است و بنابر احادیث منقول، عقاب اخروی شدیدی بر آن مترتب است (← دارمی، ج 2، ص 191ـ192؛ حرّ عاملی، ج 29، ص 24؛ منتظری، 1413، ص 575). مهمترین مستند حرمت خودکشی آیات و احادیث است، از جمله آیه 195 سوره بقره («و لاتُلقُوا بِاَیْدیکُم اِلَی التَّهْلُکَه»: خویشتن را به دست خود در هلاکت نیفکنید) بنابر منابع تفسیری، برخی از یاران پیامبر اکرم تمام اموال خود را انفاق میکردند و درنتیجه، قادر به پرداخت نفقه خانواده خود نبودند. با نزول این آیه خداوند مؤمنان را از زیادهروی در انفاق که به هلاکت آنان و خانوادهشان میانجامید، برحذر داشت (برای نمونه ← طبرسی؛ سیوطی، ذیل آیه؛ برای سایر شأن نزولها ← واحدی نیشابوری، ص30ـ31؛ زرکشی، ج 2، ص150). با این همه، مفهوم تَهْلُکه در آیه عام و شامل هر چیزی است که موجب زیان رسیدن به نفس میشود. ازاینرو، فقها کارهایی را که برای انسان خطر هلاکت دارد، به استناد وجوب حفظ نفس، و با استناد به این آیه، حرام شمردهاند (برای نمونه ← طوسی، 1407ـ1417، ج 5، ص 345ـ346؛ ابنادریس حلّی، ج 3، ص 132؛ نَوَوی، ج 6، ص 258؛ بهوتی حنبلی، ج 5، ص 604).آیه دیگر مورد استناد برای حرمت خودکشی، آیه 29 سوره نساء «وَلا تَقْتُلوا اَنْفُسَکُم» (خود را نکشید) است که مفسران مفهوم آن را ناظر به نهی از خودکشی و نیز قتل دیگران دانستهاند (برای نمونه ← طبرسی؛ قرطبی؛ طباطبائی، ذیل آیه). فقها نیز برای وجوب حفظ نفس یا دفع مضار از نفس به این آیه استناد کردهاند (برای نمونه ← طوسی، 1387ـ 1388، ج 6، ص 285؛ نووی، ج 6، ص 258، ج 9، ص 35؛ بحرانی، ج 4، ص 276).از جمله مستندات حدیثی حرمت خودکشی، حدیث منقول از امام صادق علیهالسلام و نیز احادیثی مشابه در منابع اهل سنّت است که در آنها خودکشی عمدی موجب ابتلا به آتش دوزخ دانسته شده است (← احمدبن حنبل، ج 4، ص 33ـ34؛ دارمی، ج 2، ص 191ـ192؛ کلینی، ج 7، ص 45؛ ابنبابویه، ج 3، ص 571).احکام مربوط به خودکشی در منابع فقهی غالبآ در مباحث قتل عمد و وصیت به صورت پراکنده مطرح شده است. برای خودکشی عمدی که در آن خودکشیکننده با انجام دادن کارهایی نوعآ کشنده، حیات خویش را سلب میکند، دیه مقرر نشده است. زیرا شخص بر ضد خود اقدام کرده است و به تعبیر فقها خون او هدر است. البته برخی فقها، از جمله فقهای امامی و شافعی و حنبلی بر آناند که کفاره قتل او باید از اموالش داده شود (برای نمونه ← طوسی، 1387ـ1388، ج 7، ص 178، 195؛ کاسانی، ج 7، ص 276؛ ابنقدامه، ج10، ص 39؛ مطیعی، ج 19، ص 185).در خودکشی غیرعمدی (خطایی) به نظر بیشتر فقهای مذاهب اسلامی دیه* ساقط است، ولی برخی حنبلیان بر آناند که دیه بر عهده عاقله (خویشاوندان پدریِ مرتکبِ قتل ← عاقله*) است که باید به ورثه داده شود (← طوسی، 1387ـ1388، ج 7، ص 178ـ179، 195؛ ابنقدامه، ج 9، ص 509؛ مطیعی، ج 19، ص 145، 149).از جمله مباحث مهم که فقها درباره خودکشی مطرح کردهاند، چگونگی مسئولیت خودکشیکننده در فرض واداشتن دیگری به کشتن خود است. درباره حرمت این قتل در فقه اختلافنظر وجود ندارد و به نظر فقها اذن به قتل، حرمت آن را رفع نمیکند. اما فقها درباره وجود حق قصاص* از قاتل برای وارثان مقتول (کسی که دیگری را وادار به کشتن خودش کرده بوده است) اختلافنظر دارند. به نظر برخی فقهای شیعه و اهل سنّت به استناد ادله عام قصاص و از آن رو که اذن مقتول نمیتواند مانع حق وارثان شود، مرتکب قتل مستوجب قصاص است (← کاسانی، ج7، ص236؛ حَطّاب، ج5، ص 314؛ مقدس اردبیلی، ج 13، ص 389؛ خویی، ج 2، ص 16). در مقابل، بسیاری از فقهای اهل سنّت و برخی از فقهای امامی اذن آمر را موجب سقوط قصاص دانسته و گفتهاند که او به اختیار و اراده خود این حق را ساقط کرده است (← کاسانی، همانجا؛ محقق حلّی، قسم 4، ص 976؛ نووی، ج 7، ص 19). درباره تعلق دیه به وارثان مقتول، در این فرض اختلافنظر وجود دارد (← کاسانی؛ نووی، همانجاها). بهتصریح شماری از فقها، در صورتی که مباشر قتل، مأموری مانندِ کودک غیرممیز یا مجنون باشد، خون خودکشیکننده هدر است؛ زیرا مأمور در واقع آلت و وسیله اجرای قتل به شمار میرود و مسئولیتی ندارد (برای نمونه ← طوسی، 1387ـ1388، ج 7، ص 43؛ مطیعی، ج 18، ص396).موضوع دیگر مورد بحث، این فرض است که شخصی به دیگری فرمان دهد که خود را به قتل برساند یا وی را با تهدید به قتل، به کشتن خود وادارد، در این فرض، هرگاه مأمور یا اکراهشونده ــکه خود را کشته است ــ شخصی محجور مانند کودک غیرممیز یا مجنون باشد، آمر قصاص میشود. زیرا هرچند محجور خود را کشته است، وی به منزله وسیله اجرای قتل بوده و در واقع خودکشی صورت نگرفته است تا خون او هدر باشد. ولی در صورتی که مأمور یا اکراهشونده محجور نباشد و ممیز و بالغ باشد چون با اختیار اقدام کرده، دیگری مسئول نیست. به تعبیر برخی فقها، در این صورت در واقع اکراه تحقق نمییابد. زیرا اکراه هنگامی پدید میآید که انسان برای رهایی از ضرری شدیدتر، تن به انجام دادن فعلِ نامطلوب دهد، در حالی که در این فرض اکراهشونده از قتل رها نمیشود (برای فقه امامی ← طوسی، 1387ـ1388، ج 7، ص 42ـ43؛ محقق حلّی، همانجا؛ شهیدثانی، ج 15، ص90؛ برای فقه اهل سنّت ← نووی، ج 7، ص 18؛ بهوتی حنبلی، ج 5، ص610ـ611؛ الموسوعةالفقهیة، ج 6، ص 289ـ291). معدودی از فقهای امامی در فرضی که تهدیدکننده مُکرَه را به امری شدیدتر از قتل تهدید کرده باشد (مانند قطعهقطعه کردن بدن)، خودکشی را برای مکره جایز شمردهاند. در این فرض، برخی به ثبوت حق قصاص و برخی به ثابت نشدن آن قائلاند (← شهیدثانی، همانجا؛ خویی، ج 2، ص 17؛ قس نجفی، ج 42، ص 54).از دیگر فروض مطرح شده در منابع فقهی درباره خودکشی، صورتی است که شخصی به دست دیگری در آتش افکنده شود و امکان فرار برای او باشد، ولی خود اقدام نکند و بمیرد؛ یا آنکه دیگری شخص را مجروح کند و او به مداوای جراحت خویش نپردازد یا خود را به روش نادرست مداوا کند؛ یا آنکه شخصی در دریا انداخته شود و امکان نجات برای او باشد، ولی اقدام نکند. در این فروض، بسیاری از فقها قصاص را ازآنرو که شخص هلاکشده خود اقدام به قتل خود کرده و مباشر قویتر از سبب است، منتفی دانستهاند. البته عدهای از فقها در برخی فروض مزبور قصاص را ثابت دانستهاند. درباره ثبوت دیه هم فقهای مذاهب مختلف اختلافنظر دارند (برای نمونه ← طوسی، 1387ـ1388، ج 7، ص 18، 22؛ ابنقدامه، ج 9، ص 326، 381؛ فاضل هندی، ج 11، ص20؛ مطیعی، ج 18، ص 379ـ380، ج 19، ص10).از دیگر موضوعات مورد توجه فقها، مشارکت شخص با دیگری در قتل خود است که اقسام مختلفی دارد: مانند آنکه شخصی براثر صدمه یا جراحت عمدی فرد دیگر و نیز جراحت عمدی به دست خود به هلاکت برسد یا آنکه فرد خود را به صورت غیرعمدی و دیگری او را به عمد مجروح کند و براثر هر دو جراحت بمیرد؛ یا آنکه هر دو فعل، خطایی باشد نه عمدی. در برخی از فروض، پارهای از فقها به ثبوت قصاص (پس از پرداخت نصف دیه) قائل شدهاند. ولی برخی دیگر بر آناند که باتوجه به مشارکت مقتول در قتل خود، شریک نیز قصاص نمیشود و تنها دیه بر او واجب است (← طوسی، 1387ـ 1388، ج 7، ص 22ـ23؛ ابنقدامه، ج 9، ص380؛ علامه حلّی، 1420ـ1422، ج 5، ص 437؛ مطیعی، ج 18، ص370ـ371).بر پایه منابع فقهی، گاه خودکشی به سبب اضطرار یا وجود مصلحتی مهم جایز است. از جمله موارد مذکور این فرض است که شخصی در کشتی باشد و کشتی دچار حریق شود. در این اوضاع اضطراری، این موضوع مطرح است که آیا وی میتواند بهجایِ ماندن در کشتی و سوختن در آتش، خود را به دریا بیفکند و غرق شود؟ برخی انتخاب راه آسانتر مرگ را برای چنین شخصی تجویز کردهاند. البته برخی گفتهاند که این کار ازآن رو که هلاکت او مستند به فعل خود اوست، جایز نیست و ماندن در کشتی واجب است (← ابنقدامه، ج 10، ص 554 ـ 555؛ علامه حلّی، 1316ـ1333، ج 2، ص 908؛ الموسوعة الفقهیة، ج 6، ص 284ـ285).مصداقِ دیگر تجویز اقدام به کار مخاطرهآمیز، یورش به سپاه دشمن در جهاد است، که چهبسا به هلاکت شخص حمله کننده میانجامد. به نظر برخی فقها یورش مجاهد به سپاه دشمن اگر به قصد دفاع از توحید صورت گیرد، در صورتی که گمان تأثیر بر دشمن داشته باشد، جایز است. برخی دیگر شرط جواز را این دانستهاند که حملهبرنده گمان قوی داشته باشد که میتواند دشمن را هلاک کند و خود زنده برگردد (← قرطبی، ج 2، ص 363؛ دردیر، ج 2، ص 183؛ الموسوعةالفقهیة، ج 6، ص 285ـ286). همچنین به نظر برخی فقهای معاصر انجام دادن عملیات استشهادی، حتی اگر نوعی خودکشی محسوب شود، در صورتی که واجبی مهمتر مانند ضربه زدن به دشمنان و دفاع از کیان اسلام و مسلمانان مطرح باشد، جایز به شمار میرود. انگیزه و غایت این کار با خودکشی متفاوت است و اینگونه اقدامات در قالب جهاد دفاعی قابل تحلیل است. برخی مؤلفان برای جواز عملیات استشهادی شروطی ذکر کردهاند (← ملامحمدعلی، ص60ـ70؛ ورعی، ص 319ـ321، 329ـ332؛ فیرحی، ص 113ـ115، 123ـ124؛ نیز ← جهاد*). منتظری (1408، ج 2، ص 583ـ584) از جمله موارد جواز انتحار را آن دانسته که مسلمانی در دست دشمن اسیر شود و با خطر و نگرانی شکنجه شدن و تاب نیاوردن و فاشکردن اسرار مسلمانان مواجه باشد؛ در این صورت برای پیشگیری از ضربه خوردن شدید به جبهه مسلمانان، خودکشی این اسیر جایز است تا اخبار و اسرار مسلمانان برای دشمن آشکار نشود.مورد استثنایی دیگر، که اخیرآ بهطور جدّی مطرح شده، آسانمرگی یعنی اقدام به سلب حیات از انسانی است که بهبیماری تحملناپذیری دچار است بدون آنکه متحمل درد و رنج شود. آسانمرگی دارای انواعی است از جمله: 1) آسانمرگی داوطلبانه (فعّال) با فعل مثبت، که با انجام دادن کاری با اجازه بیمار تحقق مییابد. قطعنظر از حکم تکلیفی این نوع آسانمرگی، باتوجه به اذن بیمار میتوان گفت که از منظر برخی فقها حق قصاص و دیه ساقط میگردد (← ادامه مقاله). 2) آسانمرگی غیرداوطلبانه با فعل مثبت، که در آن مرگ بیمار بدون اجازه او و براثر فعلی مرگآفرین صورت میگیرد. در این نوع، تمام ارکان قتل عمد (از جمله قصد و فعل مجرمانه) وجود دارد. 3) آسانمرگی داوطلبانه با فعل منفی، که در آن مرگ بیمار با رضایت او از راه خودداری از ادامه درمان تحقق مییابد. در این نوع از آسانمرگی هرچند فعلی به عنوان قتل وجود ندارد، سبب مرگ، فعلی منفی یعنی خودداری از درمان است. این مسئله فقهی که اگر کسی دچار حادثه شود و دیگری با وجود داشتن توانایی از نجات دادن او امتناع نماید، حق قصاص و دیه وجود ندارد (← علامه حلّی، 1420ـ1422، ج 5، ص 551؛ نجفی، ج 43، ص 152ـ153)، با موضوع مورد بحث قابل مقایسه است، چنانکه اغلب فقهای معاصر امامی به جایز نبودن همه راههای آسانمرگی حکم دادهاند (← اسلامیتبار و الهیمنش، ص 207ـ209). برخی کشورهای جهان با تصویب قوانینی برخی از انواع آسانمرگی را قانونی شمردهاند از جمله هلند، انگلستان، بلژیک، استرالیا و برخی ایالتهای امریکا و کانادا (← محقق داماد، ص 235ـ238؛ اسلامی، ص 32ـ33؛ اسلامیتبار و الهیمنش، ص 25، 106؛ نیز درباره آسانمرگی ← اسلامی، ص 35ـ37).از جمله آثار مترتب بر خودکشی در فقه امامی به استناد احادیث (← طوسی، 1401، ج 9، ص 207) آن است که وصیت فرد پس از زمانی که (مثلا با مجروح ساختن خود) اقدام به خودکشی کرده باشد، پذیرفته نمیشود. البته در صورتی که اقدام به این کار پس از وصیت باشد، وصیت مزبور صحیح است (ابنبَرّاج، ج 2، ص 107؛ ابنادریس حلّی، ج 3، ص 197ـ198؛ محقق حلّی، قسم 2، ص470؛ شهیدثانی، ج 6، ص 142ـ143).به نظر فقهای امامی و برخی فقهای اهل سنّت، بر فردی که خودکشی کرده میتوان نماز میت گزارد، زیرا وی با خودکشی از اسلام خارج نشده و ادله عام وجوب اقامه نماز میت شامل او نیز میشود (← سحنون، ج 1، جزء1، ص 177؛ ابنرشد، ج 1، ص 405ـ406؛ نووی، ج 5، ص 267؛ علامه حلّی، 1414، ج 2، ص 37؛ طباطبائییزدی، ج 2، ص 88)، ولی برخی فقهای اهل سنّت با استناد به روایتی ــکه علامه حلّی (1316ـ1333، ج 1، ص 447) آن را به گونهای دیگر تفسیر کرده است ــ نماز خواندن بر او را جایز نشمردهاند (← خطیب شربینی، ج 1، ص 361ـ362؛ ابنعابدین، ج 2، ص 230) و برخی دیگر از جمله احمدبن حنبل (ج 5، ص 91ـ93) و ابنقدامه (ج 2، ص 418) تنها نمازگزاردن امام را بر او تجویز نکردهاند.به نظر برخی مؤلفان حقوق کیفری در ایران، رضایت فرد به جنایت بر خویش مانع ثبوت حق قصاص یا موجب سقوط آن میگردد و باتوجه به عمد بودن جنایت، ثبوت دیه نیز منتفی است. در حقوق کیفری ایران (مادّه 59 قانون مجازات اسلامی) با رضایت فرد به انجام یافتن اعمال جراحی یا طبی، این کارها عنوان مجرمانه نمییابند. البته عفو مَجنیٌعلیه در سقوط قصاص مؤثر است (مادّه 268 قانون مجازات اسلامی). با وجود این، قانونگذار درباره تسری این قاعده به کشتن خویشتن توسط دیگری تصریحی ندارد. معاونت در خودکشی نیز ازآنرو که خودکشی جرم انگاشته نشده است، جرم محسوب نمیشود. در قوانین سایر کشورهای اسلامی به آثار و احکام خودکشی کمتر اشاره شده است، اما برخی از آنها مانند قانون جزای لبنان (مادّه 552) و قانون جزای سوریه (مادّه 538) رضایت در قتل را از موجبات تخفیف مجازات شمردهاند (← مدنی، ص 75؛ صادقی، ص 59، 68؛ میرحسینی، ص 103ـ105؛ استفانی و همکاران، ج 1، ص 514).منابع : علاوه بر قرآن و کتاب مقدس؛ حسین آقایینیا، حقوق کیفری اختصاصی: جرایم علیه اشخاص (جنایات)، تهران 1389ش؛ ابنادریس حلّی، کتاب السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، قم 1410ـ1411؛ ابنبابویه، کتاب مَن لایَحضُرُه الفقیه، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1404؛ ابنبَرّاج، المُهَذّب، قم 1406؛ ابنرشد، بدایةالمجتهد و نهایةالمقتصد، چاپ طه عبدالرؤوف سعد، بیروت 1409/1989؛ ابنعابدین، ردّالمحتار علی الدّر المختار، چاپ سنگی مصر 1271ـ1272، چاپ افست بیروت 1407/1987؛ ابنقدامه، المغنی، بیروت ] 1347[، چاپ افست ]بیتا.[؛ ابنمنظور؛ سهلبن محمد ابوحاتم سجستانی، المعمرون و الوصایا، چاپ عبدالمنعم عامر، ]قاهره[ 1961؛ احمدبن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بیتا.[؛ گاستون استفانی، ژرژ لواسور، و برنار بولک، حقوق جزای عمومی، ترجمه حسن دادبان، تهران 1377ش؛ حسن اسلامی، «حق بهْمَرگی از دیدگاه مسیحیت و اسلام»، فصلنامه علمی ـ پژوهشی دانشگاه قم، سال 8، ش 1 (پاییز 1385)؛ شهریار اسلامیتبار و محمدرضا الهیمنش، مسائل اخلاقی و حقوقی در قتل ترحمآمیز (اتانازی)، مرگی آسان برای بیماران لاعلاج و کودکان ناقصالخلقه، تهران 1386ش؛ یوسفبن احمد بحرانی، الحدائقالناضرة فی احکام العترة الطاهرة، قم 1363ـ1367ش؛ منصوربن یونس بهوتی حنبلی، کشّافالقناع عن متن الاقناع، چاپ محمدحسن شافعی، بیروت 1418/1997؛ اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بیروت 1407؛ حرّعاملی؛ محمدبن محمد حَطّاب، مواهب الجلیل لشرح مختصر خلیل، چاپ زکریا عمیرات، بیروت 1416/1995؛ محمدبن احمد خطیب شربینی، مغنیالمحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنهاج، ]قاهره [1377/ 1958؛ خلیل شیخ، الانتحار فی الادب العربی: دراسات فی جدلیة العلاقة بین الادب و السیرة، بیروت 1997؛ ابوالقاسم خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج 1ـ2، در موسوعة الامام الخوئی، ج 41ـ42، قم: مؤسسة احیاء آثار الامام الخوئی، 1422؛ عبداللّهبن عبدالرحمان دارمی، سننالدارمی، چاپ محمد احمد دهمان، دمشق 1349؛ احمدبن محمد دردیر، الشرح الکبیر، قاهره: داراحیاء الکتب العربیة، ]بیتا.[؛ داوید امیل دورکم، خودکشی، ترجمه نادر سالارزاده امیری، تهران 1378ش؛ دهخدا؛ محمدبن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلی، جمال حمدی ذهبی، و ابراهیم عبداللّه کردی، بیروت 1410/1990؛ عبدالسلامبن سعید سحنون، المُدَوَّنة الکبری، التی رواها سحنونبن سعید تنوخی عن عبدالرحمانبن قاسم عتقی عن مالکبن انس، قاهره 1323، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ سیوطی؛ زینالدینبن علی شهید ثانی، مسالکالافهام الی تنقیح شرائعالاسلام، قم 1413ـ1419؛ جواد شهیدی، «انتحار»، مجله کانون وکلا، ش40 (بهمن و اسفند 1333)؛ محمدهادی صادقی، «رضایت به جنایت»، مدرس (علوم انسانی)، دوره 7، ش 1 (بهار 1382)؛ طباطبائی؛ محمدکاظمبن عبدالعظیم طباطبائی یزدی، العروةالوثقی، قم 1417ـ1420؛ طبرسی؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیبالاحکام، چاپ حسن موسوی خرسان، بیروت 1401/1981؛ همو، کتاب الخلاف، چاپ محمدمهدی نجف، جواد شهرستانی، و علی خراسانی کاظمی، قم 1407ـ1417؛ همو، المبسوط فی فقه الامامیة، تهران: المکتبة المرتضویة، 1387ـ1388؛ حسنبن یوسف علامه حلّی، تحریرالاحکام، الشرعیة علی مذهب الامامیة، چاپ ابراهیم بهادری، قم 1420ـ1422؛همو، تذکرة الفقهاء، قم 1414ـ؛ همو، کتاب منتهیالمطلب فی تحقیق المذهب، چاپ سنگی تبریز ] 1316[ـ1333، چاپ افست ]بیجا، بیتا.[؛ محمدبن حسن فاضل هندی، کشفاللثام، قم 1416ـ1424؛ داود فیرحی، «دفاع مشروع، ترور و عملیات شهادتطلبانه در مذهب شیعه»، فصلنامه تخصصی شیعهشناسی، سال 2، ش 6 (تابستان 1383)؛ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت 1405/1985؛ ابوبکربن مسعود کاسانی، کتاب بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، کویته 1409/1989؛ کلینی؛ منوچهر محسنی، جامعهشناسی انحرافات اجتماعی، تهران 1386ش؛ جعفربنحسن محقق حلّی، شرائعالاسلامفی مسائل الحلال و الحرام، چاپ صادق شیرازی، تهران 1409؛ مصطفی محقق داماد، فقه پزشکی، ]تهران [1389ش؛ جلالالدین مدنی، حقوق جزای اختصاصی، تهران 1389ش؛ محمدنجیب مطیعی، التکملةالثانیة، المجموع: شرح المُهَذّب، در یحییبن شرف نووی، المجموع: شرحالمُهَذّب، ج 13ـ20، بیروت: دارالفکر، ]بیتا.[؛ احمدبن محمد مقدس اردبیلی، مجمعالفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، چاپ مجتبی عراقی، علی پناه اشتهاردی، و حسین یزدی اصفهانی، ج 13، قم 1416؛ امیر ملامحمدعلی، «مشروعیت عملیات استشهادی از دیدگاه فقهای معاصر شیعه و اهل سنت»، حصون، ش 5 (پاییز 1384)؛ حسینعلی منتظری، الاحکامالشرعیة علی مذهب اهلالبیت علیهمالسلام، ]قم [1413؛ همو، دراسات فی ولایة الفقیه و فقهالدولة الاسلامیة، ج 2، قم 1408؛ الموسوعة الفقهیة، ج 6، کویت: وزارة الاوقاف و الشئون الاسلامیة، 1405/1985؛ حسین مهرپور، محمدعیسی تفرشی، و مهرزاد ابدالی، «اجرای حقوقی اخلاق»، مدرس (علوم انسانی)، دوره 5، ش 4 (زمستان 1380)؛ حسن میرحسینی، سقوط قصاص در نظام حقوقی اسلام و ایران، تهران 1384ش؛ محمدحسنبن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرائعالاسلام، بیروت1981؛یحییبنشرف نَوَوی، المجموع: شرح المُهَذّب، بیروت: دارالفکر، ]بیتا.[؛ علیبن احمد واحدی نیشابوری، اسبابالنزول، بیروت 1410/1989؛ جواد ورعی، «مبانی فقهی عملیات شهادتطلبانه»، حکومت اسلامی، سال 8، ش 1 (بهار 1382)؛Margaret P. Battin, "Euthanasia and physician - assisted suicide" , in The Oxford handbook of practical ethics, ed. Hugh La Follette, Oxford: Oxford University Press, 2005; Henry Gampbell Black, Black's law dictionary: definitions of the terms and phrases of American and English jurisprudence, ancient and modern, 6th ed. St. Paul, Minn.1993; Gelen Evans and Norman L. Farberow, The encyclopedia of suicide, New York 2003.