خوانساری، احمد، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم و آغاز قرن پانزدهم. نسب او با سی واسطه به امام موسی کاظم علیه السلام می رسد (حسینی یزدی و همکاران، ص ۳۱۷). پدرش میرزایوسف و جدش میرزابابا عالم دین بودند (← شریف رازی، ج ۲، ص ۹ـ۱۰؛ ابن الرضا، ج ۱، ص ۳۷۵). سیداحمد در محرّم ۱۳۰۹ در خوانسار به دنیا آمد (آقابزرگ طهرانی، قسم ۱، ص ۴۶۲؛ امینی، ج ۲، ص ۵۴۵). در سه سالگی پدرش را از دست داد و برادرش سیدمحمدحسن ــکه وی نیز عالم دین بودــ سرپرستی او را برعهده گرفت.خوانساری مقدّمات علوم دینی و دروس میانی را در خوانسار، نزد برادرش و سیدعلی اکبر بیدهندی (همسر خواهرش) فراگرفت. سپس در ۱۳۲۵ برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و در دروس خارج فقه و اصول محمدصادق مدرّس اصفهانی، عبدالکریم گزی* و محمدعلی تویسرکانی شرکت کرد (شریف رازی، ج ۲، ص۱۰؛ ابن الرضا، ج ۱، ص ۳۷۷). خوانساری در ۱۳۲۸ برای ادامه تحصیل به نجف رفت و در دروس فقه و اصولِ فقهایی بزرگ چون آخوند خراسانی*، سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی*، ملافتح اللّه شریعت اصفهانی*، میرزامحمدحسین نائینی* و به ویژه آقاضیاءالدین عراقی* شرکت کرد. او همچنین علم رجال را نزد سیدابوتراب خوانساری* آموخت و از محمدرضا مسجدشاهی (← اصفهانی*، خاندان) اجازه نقل حدیث دریافت کرد (← شریف رازی، ج ۲، ص۱۰ـ۱۱؛ «شخصیت آیت اللّه سیداحمد خوانساری»، ص۲۳۰، به نقل از محمدتقی ستوده؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری به روایت اسناد، مقدمه متولی، ص ۱۵ـ۱۶؛ ابن الرضا، ج ۱، ص ۳۷۵ـ۳۷۷).خوانساری در ۱۳۳۶ از راه خوزستان به ایران بازگشت (شریف رازی، ج ۲، ص ۱۱؛ قس آقابزرگ طهرانی، همانجا؛ ابن الرضا، ج ۱، ص ۳۷۷، که به ترتیب سال بازگشت وی را ۱۳۳۵ و ۱۳۳۳ دانسته اند). او نه ماه در دزفول ماند و در جلسات درس محمدرضا معزّی دزفولی شرکت نمود. سپس به سلطان آباد (اراک کنونی) رفت و در درس شیخ عبدالکریم حائری یزدی*، بنیان گذار حوزه علمیه اراک، حضور یافت و خود نیز به تدریس در آن حوزه نوپا پرداخت (حسینی یزدی و همکاران، همانجا؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۱۶). پس از هجرت حائری به قم، وی ابتدا بنابه درخواست مردم اراک، برای اداره حوزه علمیه در آنجا ماند، ولی پس از آگاهی از علاقه مندی استادش به حضور وی در حوزه علمیه قم، در ۱۳۴۲ به قم رفت. مدتی پس از ورود به قم، آیت اللّه حائری اقامت نماز جماعت خود در مدرسه فیضیه را به وی سپرد و خود به او اقتدا کرد. این رفتار حائری در کنار شایستگیهای علمی و اخلاقی خوانساری جایگاه و احترام ویژه ای در حوزه قم به او بخشید (آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۱۷ـ۱۸؛ ابن الرضا، همانجا). خوانساری در قم، علاوه بر شرکت در درس فقه و اصول حائری، اشارات و اسفار را نزد میرزاعلی اکبر حکمی یزدی* (حکیم) و هندسه و ریاضیات را نزد میرزامحمدحسن ریاضی فراگرفت (آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۱۷).پس از درگذشت حائری و نیز در دوره مرجعیت آیت اللّه حاج آقاحسین بروجردی*، خوانساری از معتمدان او و نیز از مدرّسان طراز اول حوزه علمیه قم شمرده می شد (شریف رازی؛ ابن الرضا، همانجاها). وی تا ۱۳۷۰ در قم به تدریس کلام، فلسفه، فقه و اصول پرداخت و شاگردان بسیاری تربیت کرد، از جمله سیدرضا صدر، محمدتقی ستوده، محمدباقر موحد ابطحی، محمدعلی موحدابطحی، احمد روضاتی، جلال طاهر شمس، سیدعزالدین زنجانی، محمدباقر سلطانی، سیدموسی صدر، علی اکبر فیروزکوهی، مرتضی حائری یزدی*، مهدی حائری یزدی*، حسینعلی منتظری*، مرتضی مطهری* و علی پناه اشتهاردی (ابن الرضا، ج ۱، ص ۳۸۰ـ۳۸۳؛ «شخصیت آیت اللّه سیداحمد خوانساری»، ص ۲۲۹، به نقل از محمدتقی ستوده).در ۱۳۶۹ که سیدیحیی سجادی، امام جماعت مسجد سیدعزیزاللّه واقع در بازار تهران، درگذشت (شریف رازی، همانجا؛ مهری، ص ۱۲۵)، تجار و بازاریان از آیت اللّه بروجردی خواستند که شخص باکفایتی را به عنوان امام جماعت مسجد معرفی کند. بدین ترتیب، در ۱۳۷۰ خوانساری به توصیه بروجردی و به اصرار فراوان مردم، به تهران رفت (آقابزرگ طهرانی، همانجا؛ ابن الرضا، ج ۱، ص ۳۷۸). او از همین سال تا پایان عمر در مسجد مذکور به اقامه نماز، تدریس فقه و اداره امور دینی پرداخت (حسینی یزدی و همکاران، ص ۳۱۸ـ۳۱۹). اقدام خوانساری به برگزاری جلسه درس، به عنوان یکی از دانش آموختگان ممتاز حوزه نجف و از شاگردان مبرِّز حائری، چه در قم و چه در تهران، نقش مهمی در انتقال دستاوردهای علمی حوزه نجف به حوزه های ایران داشته است (آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۱۹). از جمله دانش آموختگان درس او در تهران عبارت اند از: فرزندش سیدجعفر خوانساری، احمد مجتهدی تهرانی، محمدتقی شریعتمداری، محمود انصاری و علی غفاری خوانساری (عابدی میانجی، ص ۴۵؛ ابن الرضا، ج ۱، ص ۳۸۳).خوانساری تا زمان درگذشت بروجردی در ۱۳۴۰ش/ ۱۳۸۰، به همین روش ادامه داد. او به سبب جایگاه علمی و اخلاقی ممتاز خود و نیز حضور و فعالیت مستمر در این مسجد مهم ــکه در مرکز بازار تهران قرار داشت ــ صاحب شخصیتی مقبول و بانفوذ سیاسی ـ اجتماعی شد. پس از درگذشت بروجردی، برخی از علمای طراز اول خواستار آن شدند که خوانساری به نجف یا قم برود و مرجعیت عام شیعیان را بپذیرد، ولی خوانساری تهران را ترک نکرد (همان، ج ۱، ص۳۸۰)؛ در هر صورت، از این زمان به بعد، خوانساری یکی از مراجع تقلید شد و برخی از شیعیان پاکستان، عراق و نیز بسیاری از مردم ایران، وی را به عنوان مرجع تقلید خویش برگزیدند (شریف رازی، همانجا؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۱۸).تحلیل و برآورد کلی از خط مشی سیاسی خوانساری از ۱۳۴۱ش و تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی تا فروپاشی حکومت پهلوی در ۱۳۵۷ش، و نیز اقدامات او در مقاطع گوناگون در برابر حکومت، نشان می دهد که سیره سیاسیِ وی به تدریج از مخالفت آشکار با سیاستهای رژیم و اعلام صریح مواضع خود به نوعی احتیاط و میانه روی روی آورده است. البته خوانساری از ابتدا در شمار مخالفان تند و صریح حکومت و به ویژه شخص محمدرضاشاه نبود (← آیت اللّه سیداحمد خوانساری، ص ۸۹، ۹۴). او که از ناکامی علمای نجف در جریان مشروطه خاطرات ناخوشایندی داشت، منش مداراگرایانه حائری یزدی و بروجردی با حکومت را باور داشت، هرچند به نزدیکی با حکومت روی خوش نشان نمی داد (برای نمونه ← همان، ص ۱۷۹، ۱۸۱؛ نیز ← رجبی، ج ۱، سند۵۵).پس از تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، مجالسی در سراسر ایران از جمله در مسجد سیدعزیزاللّه در اعتراض به آن برپا شد، که خوانساری و عالمان دیگر در آن حضور داشتند. همچنین خوانساری در ۹ آبان ۱۳۴۱، اطلاعیه ای در مخالفت با آن صادر کرد و از مردم خواست برای اعتراض در مراسم دعا که در مسجد سیدعزیزاللّه برگزار می شد، شرکت کنند. این اقدامات که مورد حمایت علما و مردم تهران بود، با همراهی عالمان طراز اول تهران، یعنی سیدمحمد بهبهانی*، محمدتقی آملی* و محمدرضا تنکابنی، صورت می گرفت و آنان مصمم شدند تا حصول نتیجه در مسجد سیدعزیزاللّه متحصن شوند (← دوانی، ج ۳، ص ۷۲، ۱۳۷ـ۱۳۹؛ رجبی، ج ۱، ص ۲۳۱، ۲۳۵؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۲۱ـ۲۳؛ مهری، ص ۱۴۲ـ۱۴۶). اقدامات مزبور در کنار مواضع مراجع قم و دیگران در سراسر کشور، دولت اسداللّه علم، نخست وزیر وقت، را واداشت که پس از تشکیل جلسه اضطراریِ هیئت دولت، قابل اجرا نبودن قانون مذکور را به تصویب برساند و لغو جلسه دعا را خواستار شود. اما به رغم اعلام لغو تشکیل این جلسه از جانب خوانساری و علمای دیگر، مردم به مسجد سیدعزیزاللّه هجوم آوردند که به سخنرانی محمدتقی فلسفی انجامید (← فلسفی، ص۲۴۲ـ۲۴۵؛ دوانی، ج۳، ص۱۵۲ـ۱۵۵).پس از آنکه محمدرضاشاه در ۱۹ دی همان سال اعلام کرد که طرح شش مادّه ای انقلاب سفید را به همه پرسی خواهد گذاشت، خوانساری ابتدا در اعلامیه ای مشترک با سیدمحمد بهبهانی مخالفت خود را با آن اعلام نمود و سپس همراه با امام خمینی (در قم) و آیت اللّه بهبهانی (در تهران) با صدور اعلامیه ای همه پرسی را تحریم کرد و شرکت در آن را در حکم مبارزه با امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف دانست (← دوانی، ج ۳، ص ۲۰۷؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۵۸ـ۵۹؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری، ص ۷۸، مقدمه متولی، ص ۲۴ـ۲۵). در همین زمان، هنگام عبور از بازار برای رفتن به مسجد سیدعزیزاللّه ــکه مردم در آنجا گرد آمده بودندــ مأموران دولتی وی را مورد ضرب و جرح قرار دادند (← دوانی، ج ۳، ص ۲۱۵؛ طاهری خرّم آبادی، ج ۱، ص ۱۵۴ـ۱۵۵؛ مهری، ص ۱۶۴؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۲۵). این کار از جانب علما و مردم تقبیح شد و خوانساری رئیس کل شهربانی را، که برای عذرخواهی به منزل او رفته بود، نپذیرفت (← اسناد انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۶۱؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۲۵ـ۲۶، ۲۸). در واکنش به این ماجرا و نیز سرکوب مردم در اعتراض به برگزاری همه پرسی، نمازهای جماعت از ابتدای ماه رمضان ۱۳۸۲ (۱۳۴۲ش) در تهران تعطیل شد، اما خوانساری در روز هفتم ماه به مسجد آمد و این تحریم پایان پذیرفت (← دوانی، ج ۳، ص ۲۳۳؛ طاهری خرّم آبادی، ج ۱، ص ۱۵۸؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۲۶).خوانساری به تدریج روش ملایم تری را در مقابله با سیاستهای حکومت در پیش گرفت و بیشتر به روش حل وفصل مسائل از راه گفتگو متمایل گردید، مثلا بر پایه گزارش ساواک، زمانی که از وی خواسته شد تا به مناسبت چهلم شهدای فیضیه در حمله مأموران به مجلس اقامه عزای امام صادق علیه السلام، مراسمی برگزار کند، از این کار سر باز زد (آیت اللّه سیداحمد خوانساری، ص ۸۳، مقدمه متولی، ص ۲۹). در جریان انتخابات دوره بیست ویکم مجلس نیز به رغم اصرار علمای قم و مشهد ــکه انتخابات مزبور را تحریم کرده بودندــ خوانساری موضع صریحی نگرفت و تصریح کرد که اعلامیه ای نخواهد داد (← همان، مقدمه متولی، ص ۳۳). اما پس از سخنرانی امام خمینی در ماجرای کاپیتولاسیون، در ۴ آبان ۱۳۴۳ ــکه به دستگیری و تبعید وی به ترکیه انجامیدــ خوانساری اعلامیه ای مبنی بر اعتراض به بازداشتِ ایشان و علمای دیگر صادر کرد، ولی در پاسخ بازاریان و تجار که در منزل او تجمع و از وی درباره بستن بازار و تظاهرات نظرخواهی کردند، آنان را به سکوت فراخواند (← دوانی، ج ۴، ص۱۱۰ـ۱۱۱؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۳۶).در این دوره، جایگاه و تأثیر خوانساری به عنوان شخصیتِ مورد توجه فعالان سیاسی برای برقراریِ ارتباط با حکومت بیشتر شد. از یک سو، وی خواست علما و مراجع را به دربار منتقل می کرد و از سوی دیگر در کنترل اوضاع سیاسی و اجتماعی می کوشید. چه بسا انقلابیان برای آزادیِ زندانیان سیاسی یا ملاقات با آنان به او متوسل می شدند و او از هیچ کمکی دریغ نمی کرد (برای نمونه ← آیت اللّه سیداحمد خوانساری، ص ۱۱۹، ۱۹۱، مقدمه متولی، ص ۳۸ـ ۴۰، ۵۰ـ۵۱؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۳۴۱ـ ۳۴۲، ۳۴۹ـ ۳۵۰، ۳۹۲، ۴۱۱ـ۴۱۲). همچنین گاهی خوانساری برای آزادی زندانیان یا اصلاح رفتار حاکمان به ابتکار خود اقداماتی می کرد و برخی مقامات حکومتی را برای انتقال پیام خود به شاه به منزل خود می طلبید، چنان که پس از دستگیری امام خمینی در خرداد ۱۳۴۲ و نیز پس از سخنرانی آبان ۱۳۴۳، تلاش درخور توجهی برای آزادی ایشان داشت. بعد از تبعید امام خمینی به ترکیه نیز وی داماد خود، سیدفضل اللّه خوانساری، را برای ملاقات با ایشان به ترکیه فرستاد و فشارهایی به دربار وارد کرد تا با اجازه مکالمه تلفنی با امام خمینی، آزاد کردن سیدمصطفی، فرزند ایشان، از زندان و بازگشت امام خمینی به ایران موافقت شود. این فشارها و اقدامات به تغییر تبعیدگاه امام خمینی از ترکیه به عراق انجامید (آیت اللّه سیداحمد خوانساری، ص ۹۸، مقدمه متولی، ص ۳۱ـ۳۵، ۳۸ـ۴۴).خوانساری در این سالها فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی دیگری هم داشت. او علاوه بر رسیدگی به حوزه های علمیه قم، تهران، نجف و دیگر شهرها، به احداث و تعمیر بسیاری از مساجد و بناهای عمومی کمک می کرد. هنگام وقوع زلزله خراسان در ۱۳۴۷ش، کمکهایی به زلزله زدگان اختصاص داد و در ماجرای اخراج ایرانیان از عراق در ۱۳۴۸ش، به همت او مجلسی بزرگ در اعتراض به این رفتار حاکمان عراق تشکیل گردید (← فلسفی، ص ۳۱۷ـ۳۱۸؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۴۷ـ۴۹؛ نیز ← طاهری خرّم آبادی، ج ۱، ص ۳۵۷).مناسبات خوانساری با حکومت با فرازونشیبهای بسیاری همراه بود و گاه این مناسبات به تیرگی می گرایید، چنان که در قضایایی مانند قیام پانزدهم خرداد* ۱۳۴۲ و جشنهای دو هزار و پانصدساله شاهنشاهی در ۱۳۵۰ش، موضع وی با صدور اعلامیه و اظهار مخالفت صریح، به جبهه مخالفان جدّی رژیم نزدیک شد (← دوانی، ج ۴، ص۱۱۰ـ۱۱۱؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج ۱، ص۱۲۰ـ۱۲۱؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص۳۰ـ۳۱). او همچنین در مقاطع مختلف تذکاراتی به حکومت وقت می داد و خواستهایی را مطرح می کرد، مانند برحذر داشتن رژیم از بی حرمتی به عالمان دینی در رادیو؛ جلوگیری از پخش بعضی برنامه های نامناسب تلویزیون؛ ساماندهی معافیت طلاب علوم دینی از خدمت سربازی؛ پیگیری برای آزادی علما و زندانیان دیگر؛ و رفع ممنوعیت از سخنرانی وعاظ ممنوع المنبر (← اسناد انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۳۸۸؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری، ص ۱۳۸، ۱۸۰؛ مقدمه متولی، ص ۳۲، ۳۴ـ۳۵، ۳۹).خوانساری در جریان توهین روزنامه اطلاعات به امام خمینی و کشتار مردم توسط رژیم شاه در ۱۹ دی ۱۳۵۶، برخلاف برخی از مراجع تقلید که با صدور اعلامیه اعتراض خود را نشان دادند (برای نمونه ← اسناد انقلاب اسلامی، ج ۱، ص ۴۱۳ـ۴۱۵، ۴۱۷ـ۴۲۸)، از دادن اعلامیه و اقدامات ایجابی خودداری کرد. این روش ملایم سیاسی، موجب انتقاد برخی از علما و طلاب از او شد و حتی وی بارها تهدید گردید (← آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۵۲ـ۵۴). این روش در اوج وقایع انقلاب در ۱۳۵۷ش، که خوانساری سنین کهن سالی را سپری می کرد، نیز تداوم یافت. اما پس از ورود امام خمینی به ایران و پیروزی انقلاب اسلامی در ۱۳۵۷ش، خوانساری در محل اقامت امام خمینی با ایشان ملاقات کرد (← خلخالی، ج ۱، ص۲۸۰؛ نیکبخت و اسماعیل زاده، ص ۳۳۸). خوانساری پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در صحنه سیاست حضور جدّی نداشت و باتوجه به آنکه وی در آن زمان بیش از نود سال داشت، شاید سالخوردگی وی نیز در این امر بی تأثیر نبوده باشد. با وجود این، وی در این دوره مورد توجه و احترام امام خمینی بود (← امام خمینی، ج ۱۹، ص ۱۲۸؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۵۵).خوانساری در ۱۳۶۳ش (۱۴۰۵) در تهران درگذشت. به مناسبت وفات او، امام خمینی اطلاعیه مهمی صادر کرد و بازار تهران و حوزه های علمیه تعطیل و از سوی دولت یک هفته عزای عمومی اعلام شد. پیکر وی را پس از تشییع در تهران به قم منتقل و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه علیهاسلام به خاک سپردند (امام خمینی، همانجا؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۵۶؛ امینی، ج ۲، ص ۵۴۶؛ ابن الرضا، ج ۱، ص ۳۸۸). خوانساری دارای چهار فرزند ذکور به نامهای جعفر، مهدی، علی و فضل اللّه بود که دو نفر اخیر در زمان حیات او از دنیا رفتند (امینی؛ قس ابن الرضا، همانجاها).بسیاری از عالمان معاصر احتیاط بسیار و ورع خوانساری را ستوده و وی را در تهذیب نفس و فضائل اخلاقی چون ادب، تواضع و ساده زیستی دارای مرتبه ای بلند دانسته اند (← شریف رازی، ج ۲، ص۱۰؛ امام خمینی، ج ۲۱، ص ۱۵۱؛ «شخصیت آیت اللّه سیداحمد خوانساری»، ص ۲۳۱، به نقل از محمدتقی ستوده، ص ۲۳۳، به نقل از هادی معرفت). جایگاه علمی رفیع او نیز برای همگان مشهود بود، چنان که بسیاری از بزرگان حوزه قم، نجف و کربلا پس از درگذشت آیت اللّه بروجردی وی را اعلم و دارای دقت نظر در مسائل فقهی می دانسته اند (← امام خمینی، همانجا؛ ابن الرضا، ج ۱، ص ۳۷۸؛ «شخصیت آیت اللّه سیداحمد خوانساری، ص ۲۳۲، به نقل از حسین شمس، ص ۲۳۳ـ۲۳۴، به نقل از هادی معرفت).ویژگی مهم فقه خوانساری، استقلال در رأی است که در بسیاری موارد به مخالفت او با دیدگاه مشهور انجامیده است («شخصیت آیت اللّه سیداحمد خوانساری»، ص ۲۳۴، ۲۳۷، به نقل از هادی معرفت). مثلا خوانساری (ج ۱، ص ۲۰۱) در ادله نجاست اهل کتاب مناقشه کرده است (نیز ← «شخصیت آیت اللّه سیداحمد خوانساری»، ص ۲۳۷، به نقل از حسین شمس). او (ج ۷، ص ۵۷ـ۶۰) گستره ولایت فقها را مضیّق شمرده و حتی تصرفاتی مانند اجرای حدود و قصاص در عصر غیبت را برای آنان جایز ندانسته است. خوانساری قائل به جواز عمل کردن قاضی به علم خویش بوده و آن را یکی از راههای کشف حقیقت شمرده است. او در برخی ادله شرط مرد بودن قاضی مناقشه کرده است. به نظر او در شبهای مهتابی، فجر صادق دیرتر از شبهای دیگر تحقق می یابد (← ج ۶، ص ۷؛ نیز ← «شخصیت آیت اللّه سیداحمد خوانساری»، ص ۲۳۸، ۲۴۳ـ۲۴۴، به نقل از حسین شمس، ص ۲۳۸ـ۲۳۹، به نقل از ابوطالب تجلیل، ص ۲۴۱ـ۲۴۳، به نقل از حسن مرتضوی لنگرودی). خوانساری در ادله حرمت بازیِ بدون رهن با آلات قمار مناقشه کرده و درنتیجه دلالت این ادله را بر حرمت شطرنج قابل خدشه دانسته (← ج ۳، ص ۲۷ـ۲۸)، هرچند در مقام فتوا آن را جایز به شمار نیاورده است (← رحمانی، ص ۳۱۱ـ۳۱۲).آثار. العقائد الحقّة، تنها اثر او در علم کلام و مشتمل بر یک دوره اصول عقاید استدلالی است. دیگر آثار او فقهی و عبارت اند از: حاشیه بر العروة الوثقی سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی، مناسک حج، احکام عبادات، کتاب الطهارة، کتاب الصلاة، جامع المدارک فی شرح المختصر النافع و رساله عملیه فارسی و عربی (امینی، ج ۲، ص ۵۴۶؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری، همان مقدمه، ص ۵۷؛ ابن الرضا، ص ۳۸۳).جامع المدارک ــکه در هفت مجلد با تعلیقه علی اکبر غفاری به چاپ رسیده ــ اثری جامع در فقه استدلالی و شرحی بر المختصرالنافع محقق حلّی است. این کتاب، بیانگر احاطه علمی خوانساری به فقه و مبانی آن است. تألیف جامع المدارک بیش از سی سال طول کشیده و مبحث قصاص آن در ۱۴۰۱ پایان یافته است. مباحث جهاد و سبق و رمایه و نیز مباحث کتاب العتق (احکام آزادسازی بردگان) در این کتاب مطرح نشده است. او در این کتاب در بسیاری از مسائل به نقد نظر مشهور پرداخته و در ادله آن مناقشه کرده است. از ویژگیهای دیگر این اثر، استحکام در تعابیر، نوآوری در تقریر مطالب و اختصار مباحث است. دیدگاهها غالبآ بدون ذکر قائل آنها مطرح شده و مهم ترین ادله مورد استناد، آیات و احادیث است. خوانساری پس از تحلیل و نقد آرای فقها در موارد اختلافی، کمتر به پذیرش دیدگاهی خاص و جمع بندی نهایی پرداخته است. از سوی دیگر، او در آثار فتوایی خود، فتوایی برخلاف مشهور نداده است، که این را ناشی از احتیاط فراوان او می دانند. ازاین رو گفته اند که آرای مقبول خوانساری در جامع المدارک در موارد متعدد با فتاوای او در رساله عملیه متفاوت است (← «شخصیت آیت اللّه سیداحمد خوانساری»، ص ۲۳۲ـ۲۳۳، به نقل از حسین شمس، ص ۲۳۴، به نقل از هادی معرفت؛ طباطبایی، ص ۳۴۸ـ۳۴۹).
منابع : محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة : نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، مشهد، قسم ۱ـ۴، ۱۴۰۴؛ آیت اللّه سیداحمد خوانساری به روایت اسناد، تألیف عبداللّه متولی، تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳ش؛ مهدی ابن الرضا، ضیاءالابصار فی ترجمة علماء خوانسار، قم ۱۳۸۲ش؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج ۱، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۴ش؛ امام خمینی، صحیفه امام : مجموعه آثار امام خمینی (س) (بیانات، پیام ها، مصاحبه ها، احکام، اجازات شرعی و نامه ها)، تهران ۱۳۷۸ش؛ محمدهادی امینی، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف خلال الف عام، ]نجف[ ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛ محمدعلی حسینی یزدی، رسول علوی، و علی اکبر زمانی نژاد، دانشمندان خوانسار، قم ۱۳۷۸ش؛ صادق خلخالی، خاطرات آیت اللّه خلخالی، تهران ۱۳۷۹ـ۱۳۸۰ش؛ احمد خوانساری، جامع المدارک فی شرح المختصر النافع، علق علیه علی اکبر غفاری، تهران، ج ۲، ۶، ۷، ۱۴۰۵؛ علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، تهران ]۱۳۶۰ش[؛ محمدحسن رجبی، زندگینامه سیاسی امام خمینی (ره)، ج ۱، تهران ۱۳۷۸ش؛ محمد رحمانی، «مبانی فقهی بازی با شطرنج از نگاه آیة اللّه سیداحمد خوانساری»، فقه اهل بیت، ش ۱۷ـ۱۸ (بهار ـ تابستان ۱۳۷۸)؛ «شخصیت آیت اللّه سیداحمد خوانساری در گفتگو با آیات و اساتید : سیدحسین شمس، مرتضوی لنگرودی، ابوطالب تجلیل، هادی معرفت، مرحوم ستوده»، همان؛ محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، تهران ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش؛ حسن طاهری خرّم آبادی، خاطرات آیت اللّه طاهری خرّم آبادی، به کوشش محمدرضا احمدی، تهران ۱۳۷۷ـ ۱۳۸۴ش؛ مهدی طباطبایی، «نگرشی بر فقه آیة اللّه سیداحمد خوانساری و کتاب جامع المدارک»، فقه اهل بیت، ش ۱۷ـ۱۸ (بهار ـ تابستان ۱۳۷۸)؛ محمد عابدی میانجی، «آیت اللّه سیداحمد خوانساری: تندیس پارسایی»، فرهنگ کوثر، ش ۹ (آذر ۱۳۷۶)؛ محمدتقی فلسفی، خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفی، تهران ۱۳۷۶ش؛ فرشید مهری، مساجد بازار تهران در نهضت امام خمینی: تاریخ شفاهی مسجد سلطانی (امام خمینی)، سیدعزیزاللّه و مسجد آذربایجانی ها، تهران ۱۳۸۳ش؛ رحیم نیکبخت و صمد اسماعیل زاده، زندگانی و مبارزات آیت اللّه قاضی طباطبایی، تهران ۱۳۸۰ش.