خوارزم

معرف

از نواحی باستانی آسیای مرکزی، در ساحل جنوبی دریاچه آرال (بُحَیرة خوارزم)، در دو سوی مصب رود جیحون (آمودریا)، که با ریگزارهای قره‌قوم و قزل‌قوم احاطه شده است
متن
خوارزم، از نواحی باستانی آسیای مرکزی، در ساحل جنوبی دریاچه آرال (بُحَیرة خوارزم)، در دو سوی مصب رود جیحون (آمودریا)، که با ریگزارهای قره‌قوم و قزل‌قوم احاطه شده است. خوارزم در کرانه شرقی جیحون، شامل شهرهای مهم کاث/ کات، خیوه*/ خیوق و هزار اسپ* و در کرانه غربی (بخش اصلی خوارزم قدیم)، مشتمل بر شهرهای گرگانْج*/ اورگنج (جرجانیه)، دَرغان، زمخشر* و طاهریه بود. بخش شرقی جیحون اکنون جزو جمهوری خودمختار قره‌قالپاق ازبکستان و بخش غربی آن جزو جمهوری ترکمنستان است (آکینر ، ص 266، 271 و نقشه ص 268ـ269).درباره ریشه و معنای واژه خوارزم که در اوستا (1374ش، مهریشت، کرده 4، بند14) و کتیبه‌های هخامنشی (رجوع کنید به شارپ ، ص 30، 146) نیز آمده است، اتفاق نظری وجود ندارد. صرف‌نظر از واژه‌شناسی عامیانه مرسوم در میان جغرافیانویسان قدیم (برای نمونه رجوع کنید به مقدسی، ص 285؛ یاقوت حموی، ج 2، ص 480؛ قزوینی، ج 1، ص 349ـ350)، پژوهشگران آرای متفاوتی در این‌باره دارند؛ از جمله خوارزم را ترکیب خوار (پست) و زم/ زمین، به معنای سرزمین پست، یا ترکیبی از خور (خورشید) و زم/ زمین به معنای سرزمین شرقی و جایی که خورشید از آن برآید، یا حتی برگرفته از نام قوم خورّی/ خرّی (Khwarri/ kharri)/ هوری دانسته‌اند (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). نظر محتمل‌تری نیز وجود دارد که با توجه به واژه کهن خوار/ خار/ خور به معنای خوب در گویشهای شمالی و شرقی ایران (رجوع کنید به یوشی ، ص 102؛ احمد پناهی، ص 356؛جواهری و پژوم شریعتی، ذیل «خور»؛ فرهنگ واژگان تبری، ذیل «خار»)، خوارزم به معنای سرزمین خوب است (رجوع کنید به شارپ، همانجاها).تحقیقات باستان‌شناسی نشان داده است که حوزه سفلای جیحون از دوران کهن به دلیل حاصلخیزی (وجود آب و چراگاه)، گهواره تمدن در آسیای مرکزی و محل جذب اقوام کوچ‌نشین بوده است (بلنیتسکی ، ص 71ـ72؛ فرای ، ص 48).برخی از نویسندگان به پیروی از بطلمیوس، براساس داستان فریدون و تقسیم قلمرو او میان سه پسرش ایرج، سلم و تور، زیستگاه قوم تور را منطبق با بخشی از خوارزم در ساحل شرقی جیحون، و نواحی خوارزم در ساحل غربی جیحون را منطبق بر ایرانویج (زادبوم اساطیری ایرانیان) دانسته‌اند (رجوع کنید به مارکوارت ، ص 140ـ141، 155؛ اوستا، 1356ش، ج 1، مقدمه پورداود، ص 53ـ54؛ بلنیتسکی، مقدمه ورجاوند، ص 18؛ رضا، ص 65ـ66). بر همین اساس، برخی نیز احتمال داده‌اند که سرزمین خوارزم محل تدوین کهن‌ترین بخش اوستا، یعنی گاتها بوده باشد (رجوع کنید به اذکائی، ص 141؛ اوستا، 1356ش، همانجا). همچنین مشهور است که آتش جمشید از خوارزم به آتشکده آذرجوی دارابگرد فارس منتقل شده است (رجوع کنید به مسعودی، ج 2، ص 399).اقوال جغرافیانویسان مسلمان درباره حدود خوارزم یکسان نیست. برخی خوارزم را در اقلیم پنجم و برخی در اقلیم ششم، گاه بخشی از ماوراءالنهر، گاه بخشی از خراسان و گاه مستقل دانسته‌اند (رجوع کنید به قدامة‌بن جعفر، ص 243؛ اصطخری، ص 299؛ حدودالعالم، ص 359؛ مقدسی، ص 284؛ اسحاق‌بن حسین، ص 20؛ یاقوت حموی، ج 2، ص 480؛ قزوینی، ج 1، ص 353ـ 354؛ ابوالفداء، ص 477). به‌نوشته آنان خوارزم از جنوب و مشرق به خراسان و ماوراءالنهر و از شمال و مغرب به بلاد ترکان غُز محدود بوده است. جیحون که منشأ حاصلخیزی و رونق اقتصادی این منطقه بوده، در میان خوارزم جریان داشته (همانجاها) و شعبه‌هایی از آن، زمینهای کشاورزی شهرهای اطراف را سیراب می‌کرده است.یاقوت حموی (ج 2، ص 480ـ481، 484) تصریح کرده که خوارزم نام شهر نیست، بلکه ناحیه‌ای است متشکل از شهرها و دهات مختلف. با این حال، مختصات جغرافیایی آن را براساس جغرافیای بطلمیوس، در نقطه طولی َ30ْ117 و عرض ْ 45 نوشته است. تعبیر مدینه خوارزم در آثار برخی نویسندگان مسلمان، در واقع ناظر بر کرسیها (قصبات)ی خوارزم، یعنی کاث و گرگانج (به‌ویژه گرگانج) بوده است (رجوع کنید به اسحاق‌بن حسین، همانجا؛ ابن‌بطوطه، ج 1، ص 70). اولین شهر خوارزم از طرف خراسان، طاهریه بود (ابن‌حوقل، ص 477ـ480، 519ـ520؛ مسعودی، ج 1، ص 115؛ اصطخری، ص 299ـ 300؛ مقدسی، ص 286ـ289؛ قزوینی، ج 1، ص 349، 355، 358، 381؛ ابوالفداء، ص 477ـ481).در منابع جغرافیایی، خوارزم سرزمینی آباد و پررونق و دارای زمینهای کشاورزی و باغهای پربار وصف شده است (رجوع کنید به ابن‌حوقل، ص 481؛ اصطخری، ص 304ـ305؛ یاقوت حموی، ج 2، ص 482). در بسیاری از منابع نیز، از ویژگیهای اقلیمیِ خوارزم به زمستان بسیار سرد آن، یخ‌زدن رود جیحون در فصل سرما (رجوع کنید به ابن‌حوقل، همانجا؛ اصطخری، ص 304؛ علی‌بن زید بیهقی، ص 50؛ یاقوت حموی، ج 2، ص 482، 484ـ485؛ ابن‌بطوطه، ج 1، ص 366) و باد خنک خوارزمی (رجوع کنید به منوچهری، ص 147؛ قطران تبریزی، ص 160؛ مجیرالدین بیلقانی، ص 198) اشاره شده است.موقعیت جغرافیایی خوارزم یعنی بودن در نقطه تلاقی راههای ارتباطی چین، ایران، هندوستان و دشت سیبری، این منطقه را به مرکز تجاری بزرگی تبدیل کرده بود و بازرگانان خوارزم به‌ویژه در تجارت با اروپای شرقی، شهرت و اهمیت بسیار داشتند. کاروانهای تجاری خوارزمیان برای خرید پوست و پوستین سمور، روباه، قاقم و سنجاب و نیز خرید عنبر و عاج فیل تا مناطق شمالی رود ولگا می‌رفتند و محصولات خود مثل ابریشم، پوشاک پشمی و پنبه‌ای، منسوجات، موم و عسل، ماهی خشک، سریشم ماهی و دندان ماهی، چوب شمشاد و فندق، پوست نوعی درخت برای ساختن سپر، و کمان و برخی آلات رزم را به مناطق دیگر صادر می‌کردند. تعلیم و فروش برده‌های ترک و صَقْلابی و خزر نیز از شاخه‌های مهم تجارت بازرگانان خوارزمی بود. بازرگانان ترکستان، ماوراءالنهر و خزران و غُزان نیز در خوارزم تجارت‌خانه داشتند (رجوع کنید به ابن‌حوقل، ص 481ـ482؛ اصطخری، ص 299، 305؛ حدودالعالم، ص 359ـ 360؛ مسعودی، ج 1، ص 216؛ ازرقی هروی، ص 18؛ امیر معزی، ص 661؛ حمداللّه مستوفی، نزهة‌القلوب، ص 258؛ لسترنج ، ص 487ـ488؛ رضا، ص 143). از میانمحصولات متنوع خوارزم، خربزه خوارزمی شهرتی تمام داشت و به مناطق دوردست تا چین و هند هم صادر می‌شد (ابن‌بطوطه، ج 1، ص 370؛ نیز رجوع کنید به بسحاق اطعمه، ص 11).از نظر موقعیت نظامی، خوارزم منطقه مرزی مهمی محسوب می‌شد. عمده ساکنان برخی از شهرهای خوارزم، مثل گرگانج، سپاهی و اهل خوارزم به جنگاوری مشهور بودند (رجوع کنید به مسعودی، ج 4، ص 264؛ قزوینی، ص 349). بیابانهای اطراف خوارزم و جیحون که خود مانعی طبیعی بودند، دفاع از خوارزم را در برابر دشمنان خارجی آسان می‌کردند. این موقعیت جغرافیایی در حفظ استقلال حکومت خوارزم در بسیاری از دوره‌های تاریخی مؤثر بود.پیشینه. در کتیبه داریوش در بیستون و در مقبره‌اش در نقش رستم، خوارزم (اووَرَزْم uvarazm)، در شمار یکی از 23 ایالت هخامنشیان ذکر شده است و در تخت‌جمشید در نقوش اقوام شاهی، خوارزمیان هم جای دارند (اذکائی، همانجا؛ بلنیتسکی، همان مقدمه، ص19ـ20)، اما هنگام لشکرکشی اسکندر به ایران (اواخر قرن چهارم پیش از میلاد) و در دوره سلوکیان، خوارزم فرمانروای مستقل داشته است (گوتشمیت ، ص 38). در دوره اشکانیان (ح 250ق م ـ ح 226م)، خوارزم همچنان‌استقلال خود را حفظ کرد و در دوره ساسانیان (ح 226ـ ح 652م) نیز، با وجود پیوندهای حکومت خوارزم و پادشاهی ساسانی، این ایالت شاه مستقل داشت که خوارزمشاه یا خسرو خوارزم خوانده‌می‌شد(رجوع کنید به ابن‌خرداذبه، ص 40؛ رضا، ص142ـ143).مسلمانان در جریان گسترش فتوحات، از نخستین سالهای آغاز خلافت اموی (حک : 41ـ132) بارها به خوارزم حمله بردند و در مقاطعی موفق به تسلط بر این سرزمین شدند. در سال 44، سپاهی به فرماندهی عبداللّه‌بن عقیل ثقفی و در سال 63، سلم‌بن زیاد (والی خراسان) به خوارزم دست یافتند (بلاذری، ص 413؛ یعقوبی، ج 2، ص 222، 252)، اما این پیروزیها دائمی نبود و خوارزم میان مسلمانان و امرای محلی دست به دست می‌شد. سرانجام در سال 93، قتیبة‌بن مسلم باهلی* به خوارزم لشکر کشید و با استفاده از اختلاف خوارزمشاه با برادرش بر منطقه مسلط شد (رجوع کنید به طبری، ج 6، ص 469ـ472؛ بلاذری، ص 406؛ ابن‌اعثم کوفی، ج 7، ص 155ـ156؛ مسکویه، ج 2، ص 410ـ 411). گفته می‌شود قتیبه برای استقرار اعراب و از میان بردن فرهنگ و تمدن خوارزمی، کسانی را که به خوارزمی سخن می‌گفتند، از دم تیغ گذراند و متون و کتابهایی که به زبان خوارزمی نوشته شده بودند، از میان برد (ابوریحان بیرونی، ص 36، 48). به‌تدریج، خوارزمیان به اسلام گرویدند و حنفی، مذهب غالب اهل خوارزم شد. با اینکه گروههایی از زردشتیان و مسیحیان مَلکائی تا قرن پنجم همچنان در خوارزم می‌زیستند (همان، ص 45ـ46، 241ـ242، 288)، کم‌کم گرایش به اسلام و مذاهب مختلف اسلامی در این منطقه افزایش یافت و از قرن ششم به بعد، غالب جمعیت خوارزم مسلمان بودند. برای نمونه به گزارش قزوینی (ج 1، ص 349)، اغلب اهل گرگانْج بر مذهب معتزله بودند و مباحثات کلامی حتی در میان مردم عادی کوچه و بازار هم رونق داشت و اگر کسی شیوه متعصبانه اتخاذ می‌کرد، مذمت و به جهالت متهم می‌شد. در مقابل، در گزارش ابن‌بطوطه (ج 1، ص 366)، خوارزمیان معاصر وی مسلمانانی متعصب و سخت‌گیر در اجرای قوانین شریعت تصویر شده‌اند. به گزارش او، مؤذنان مساجد بعد از اذان اطراف مساجد راه می‌رفتند و آنان را که در نماز جماعت حاضر نشده بود، نزد امام جماعت حاضر می‌کردند و او در حضور همه، فرد خاطی را تازیانه می‌زد. علاوه بر این، پنج دینار جریمه هم از وی می‌گرفت که به مصرف احتیاجات مسجد و اطعام فقرا و مساکین می‌رسید. ابن‌بطوطه (همانجا) این رسم را عادتی زیبا و منحصر به مردم خوارزم دانسته است. علی‌بن زید بیهقی (ص 46) نیز «پارسایان خوارزم» را شهره دانسته است. با اینکه با این روایات منفرد نمی‌توان اوضاع اجتماعی همه شهرهای خوارزم در همه دوره‌ها را تصویر کرد، اما می‌توان نتیجه گرفت که در این زمان، دیگر منطقه مرزی خوارزم نه‌تنها شکل و شمایل منطقه‌ای مسلمان‌نشین گرفته بود، بلکه مذاهب مختلف اسلامی در آن رواج و رونق داشت (نیز رجوع کنید به ابن‌بطوطه، ج 1، ص 366ـ367).از نخستین شاهان خوارزم که در دوره اسلامی نیز از جانب مسلمانان بر حکومت این سرزمین ابقا شدند، آل عراق (اَفریغیان/ آل‌افریغ؛ 93ـ385) بودند (ابوریحان بیرونی، ص 35ـ36). تختگاه این پادشاهان شهر کاث بود. سلسله افریغی در 385، با حمله مأمون‌بن محمد، حاکم گرگانج، به کاث و پیروزی وی پایان یافت. آل مأمون تلاش کردند که با برقراری پیوند دوستی با غزنویان، قدرت سیاسی خود را افزایش دهند، اما سرانجام با حمله سلطان محمود غزنوی به خوارزم در 408 و غلبه بر خوارزمشاه بوالعباس مأمون‌بن مأمون، سلسله مأمونیان نیز منقرض شد و تا هفده سال بعد، غزنویان بر خوارزم حکم راندند. سلطان محمود (حک : 389ـ421) نیز حاجب خود، آلتونتاش، را با لقب خوارزمشاه به حکومت خوارزم گماشت (رجوع کنید به گردیزی، ص 395ـ396؛ محمدبن حسین بیهقی، ص 907ـ925).در 430، سلجوقیان بر خوارزم مسلط شدند (حسینی، ص 17). در 470، یکی از طشت‌داران ملکشاه سلجوقی به نام انوشتکین غرچه، عنوان شحنه خوارزم و خوارزمشاه یافت. بعد از وی، اخلافش نیز خوارزمشاه خوانده شدند (رجوع کنید به نرشخی، ص 35؛ ظهیری نیشابوری، ص 44). تا پایان سلطنت سنجر سلجوقی (متوفی 552)، خوارزمشاهان تابع سلجوقیان بودند. با قدرت گرفتن قزل‌ارسلان آتسز به‌تدریج زمینه برای استقلال پسرش ایل‌ارسلان فراهم شد و خوارزمشاهان توانستند حکومتی مستقل به مرکزیت گرگانج، با قلمروِ وسیع که مناطق مختلفی از ایران را در برمی‌گرفت، پدید آورند (رجوع کنید به خوارزمشاهیان*). در دوره علاءالدین محمد خوارزمشاه، قدرت خوارزمشاهیان کاستی گرفت و با حمله مغولان در 618 و سقوط خوارزمشاهیان، خوارزم به دست مغولان افتاد. در حمله مغول، گرگانج ویران شد و در کناره‌های آن شهر دیگری به نام گرگانج کوچک ساخته شد (ابوالفداء، ص 479؛ قس حمداللّه مستوفی، نزهة‌القلوب، ص 177، که از خوارزم نو یاد کرده و مرادش همین شهر گرگانج کوچک بوده است). خوارزم تا 624 جزو قلمرو جوجی*، فرزند چنگیزخان*، بود. با تأسیس دولت اردوی زرین* (آلتین اردو) به دست باتو*، فرزند جوجی، بخش بزرگی از منطقه خوارزم به قلمروِ اردوی زرین پیوست. دو شهر کاث و خیوه در قلمرو خاناتِ چغتای* بود (حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده، ص 573ـ574؛ حافظ‌ابرو، ج 1، ص 465). در 761، خاندانی از قَنقْراتها (بنی‌اُیْناق) به سرکردگی حسین صوفی، سلسله صوفیان را در خوارزم تأسیس کردند که حکومت آنان در 774 با حمله تیمور گورکان* به خوارزم پایان یافت (حافظ‌ابرو، ج 1، ص 465ـ469). پس از درگذشت تیمور در 807، ابوالخیرخان از اعقاب شیبان (پسر جوجی‌خان) و طایفه او به نام ازبک (رجوع کنید به ازبک/ ازبکها*) بر منطقه استیلا یافتند و در 834، به خوارزم حمله کردند (همان، ج 2، ص 1034؛ خواندمیر، ج 4، ص 134؛ روملو، ج 1، ص 333). از آن پس به‌تدریج، خیوه* اهمیتی بیشتر از شهرهای دیگر یافت، به طوری که کرسی خوارزم شد و به‌تدریج نام آن بر تمام ایالت خوارزم اطلاق گردید (لسترنج، ص 450).پس از کشته‌شدن ابوالخیرخان و پسرش شاه بوداق، محمد شیبانی، معروف به شیبک‌خان* (حک : 906ـ916)، پسر شاه‌بوداق، فاتح خوارزم شد. پیروزی شیبانیان* هم‌زمان بود با قیام قزلباشان در ایران و آغاز پادشاهی شاه اسماعیل صفوی (حک : ح 906ـ930؛ روملو، ج 2، ص 1042ـ1045؛ بابر، گ 80 به بعد). در نبردهای میان اسماعیل صفوی و شیبانیان، شیبک‌خان به قتل رسید و بخشی از متصرفات وی از جمله خوارزم، به تصرف شاه اسماعیل درآمد (روملو، ج 2، ص 1053ـ1054)، اما پس از مدت کوتاهی، حاکم ایرانی خوارزم از ازبکان شکست خورد (918) و خوارزم تحت حکومت شاخه‌ای از اعقاب جوجی‌خان با عنوان عربشاهیان درآمد که تا 1106 بر آن فرمانروایی کردند (باسورث ، ص 289؛ نیز رجوع کنید به عربشاهیان*).در 1153، نادرشاه به بهانه کوتاه‌کردن دست ایلبارس دوم، حاکم خیوه، که چندین‌بار به خراسان یورش برده بود، به خوارزم لشکر کشید و ایلبارس را به قتل رساند و سرداری به نام طاهربیگ را به خانیِ خوارزم برگزید (استرآبادی، ص 353ـ 359، 377). حکومت طاهربیگ دوامی نداشت و غارتگری ترکمانان یُموت* و رقابتهای روس و انگلیس در منطقه اوضاع خوارزم را نابسامان کرد تا اینکه از 1176، محمدامین ایناق با لقب اتالیق حکمران خیوه شد. در 1219، ایلتوزر بن عوض خود را خان نامید و سلسله خانات خیوه را بنیان نهاد (باسورث، ص 239). از خانهای خیوه، محمدامین خان پسر اللّه قلی‌خان با لقب ابوالغازی، از 1261 با عنوان خوارزمشاه بر تخت نشست. در اواخر حکومت خانات خیوه در 1290/1873، روسیه خیوه و نواحی شرقی ساحل آمودریا را ضمیمه خاک خود کرد. در 1299/1881، به موجب پیمان سرحدی آخال که بین دولت قاجار و روسیه منعقد گردید، ایران از کلیه دعاوی خود در خصوص ترکستان و ماوراءالنهر صرف‌نظر کرد و رود اترک به عنوان مرز دو کشور شناخته شد. از این هنگام، رسمآ خوارزم از ایران جدا شد. در اکتبر 1917، با پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه، جمهوریهای گوناگون از جمله جمهوری توده‌ای خیوه و جمهوری شوروی خلق خوارزم پدید آمد (رجوع کنید به خیوه*؛ خانات خیوه*). سرانجام با تأسیس جمهوری قره‌قالپاق/ قره قالپاقستان (1311ش/ 1932) به مرکزیت شهر نوکوس و سپس الحاق این جمهوری به کشور ازبکستان (1936)، خوارزم جزو این کشور شد. بخش کوچکی از خوارزم قدیم، اکنون با عنوان استان خوارزم، از استانهای قره‌قالپاق ازبکستان است.دانشمندان، شاعران، و نویسندگان بلندآوازه‌ای از خوارزم برخاسته‌اند، از جمله: ابوعبداللّه محمدبن موسی خوارزمی* (متوفی 249)، ابوریحان بیرونی* (متوفی پس از 442)، ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری (متوفی 538)، نجم‌الدین کبری* (متوفی 618)، فخر رازی* (متوفی 606) و مجدالدین بغدادی* (متوفی 607 یا 616؛ درباره علمای خوارزمی که کمتر شهرت دارند رجوع کنید به یاقوت حموی، ج 2، ص 486).منابع : ابن‌اعثم کوفی، کتاب‌الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت 1411/1991؛ ابن‌بطوطه، رحلة ابن‌بطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ ابن‌حوقل؛ ابن‌خرداذبه؛ اسماعیل‌بن علی ابوالفداء، کتاب تقویم‌البلدان، چاپ رنو و سلان، پاریس 1840؛ ابوریحان بیرونی، الآثارالباقیة؛ محمد احمد پناهی، فرهنگ سمنانی: شرح‌حال و نمونه آثار محلی شاعران در گویش سمنان، تهران 1366ش؛ پرویز اذکائی، «خاندان شاهیه خوارزم»، ایران شناخت، ش10 (پاییز 1377)؛ ابوبکربن اسماعیل ازرقی‌هروی، دیوان، چاپ سعید نفیسی، تهران 1336ش؛ محمدمهدی‌بن محمدنصیر استرآبادی، جهانگشای نادری، چاپ عبداللّه انوار، تهران 1341ش؛ اسحاق‌بن حسین، آکام‌المرجان فی ذکر المدائن المشهورة فی کل مکان، ]بی‌جا: بی‌نا.، بی‌تا.[؛ اصطخری؛ محمدبن عبدالملک امیرمعزی، دیوان، چاپ عباس اقبال‌آشتیانی، تهران 1318ش؛ اوستا، اوستا: کهن‌ترین سروده‌ها و متنهای ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران 1374ش؛ همو، یسنا، گزارش پورداود، ج 1، تهران 1356ش؛ بابر، امپراتور هند، بابرنامه، چاپ عکسی از نسخه خطی متعلق به سِر سالار جنگ، چاپ آنت س. بوریج، لندن 1971؛ احمدبن حلاج بسحاق اطعمه، دیوان، شیراز: کتابفروشی معرفت، ]بی‌تا.[؛ بلاذری (لیدن)؛ آلکساندر مارکوویچ بلنیتسکی، خراسان و ماوراءالنهر (آسیای میانه)، ترجمه پرویز ورجاوند، تهران 1364ش؛ علی‌بن زید بیهقی، کتاب تاریخ بیهق، چاپ کلیم‌اللّه حسینی، حیدرآباد 1388/1968؛ محمدبن حسین بیهقی؛ محمدحسن جواهری و پرویز پژوم شریعتی، واژه‌نامه گویش باستانی سمنانی، سمنان 1386ش؛ عبداللّه‌بن لطف‌اللّه حافظ ابرو، زبدة‌التواریخ، چاپ کمال حاج سیدجوادی، تهران 1380ش؛ حدودالعالم؛ حسین مؤنس، اطلس تاریخ اسلام، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران 1375ش؛ علی‌بن ناصر حسینی، کتاب اخبارالدولة السلجوقیة، چاپ محمد اقبال، بیروت 1404/1984؛ حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده؛ همو، نزهة‌القلوب؛ خواندمیر؛ عنایت‌اللّه رضا، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، تهران 1365ش؛ حسن روملو، احسن‌التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1384ش؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ ظهیرالدین ظهیری نیشابوری، سلجوقنامه، تهران 1332ش؛ فرهنگ واژگان تبری: با همانندهای مازندرانی، استاربادی، گیلی، قصرانی، زیرنظر جهانگیر نصری اشرفی، تهران: احیاء کتاب، 1381ش؛ قدامة‌بن جعفر، کتاب الخراج، چاپ دخویه، لیدن 1889، چاپ افست 1967؛ زکریابن محمد قزوینی، کتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1848، چاپ افست ویسبادن 1967؛ ابومنصور قطران تبریزی، دیوان، چاپ محمد نخجوانی، تبریز 1333ش؛ عبدالحی‌بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363ش؛ آلفرد فون گوتشمیت، تاریخ ایران و ممالک همجوار آن از زمان اسکندر تا انقراض اشکانیان، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران 1356ش؛ مجیرالدین بیلقانی، دیوان، چاپ محمدآبادی، تبریز 1358ش؛ مسعودی، مروج (بیروت)؛ مسکویه؛ مقدسی؛ احمدبن قوص منوچهری، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1347ش؛ محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران 1363ش؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ؛Shirin Akiner, Islamic peoples of the Soviet Union, London 1983; Clifford Edmund Bosworth, The new Islamic dynasties: a chronological and genealogical manual, Edinburgh 2004; EI2Kh, s.v. "wa(razm" (by C.E. Bosworth); Richard Nelson Frye, The heritage of Persia, London 1976; Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate, London 1966; Joseph Marquart, E(ra(ns(ahr , Berlin nach der Geographie des Ps. Moses Xorenac`i 1901; Ralph Norman Sharp, The inscriptions in old , [Tehran Persian cuneiform of the Achaemenian emperors 1964]; Satoko Yoshie, Sa(ri dialect, Tokyo 1996.زبان خوارزمی. زبان قدیم خوارزم، از گروه زبانهای ایرانی میانه شرقی و هم‌ردیف با زبانهای سُغدی*، خُتَنی (سکایی*)، اُسِتی (آسی*) و پشتو* (یارشاطر، ص 44) است. این زبان تا حدود قرن هفتم تا هشتم متداول بود. پس از آن با استیلای ترکان به‌تدریج ضعیف شد و سپس جای خود را به زبان ترکی ازبکی سپرد (همان، ص 49). در قلمرو زبان خوارزمی، بسیاری آثار گران‌قدر علمی و ادبی ایرانی پدید آمده است. در چند سده نخستینِ ظهور اسلام در سرزمین خوارزم، دانشمندان بسیاری از آن دیار برخاستند، همچون ابوریحان بیرونی* که تقویم و فهرست اصطلاحات نجومی را به زبان متأخر خوارزمی نوشته است و ابوالقاسم زمخشری* ملقب به فخر خوارزم، که ترجمه خوارزمیِ فرهنگ مقدمة‌الادب او (رجوع کنید به ادامه مقاله) مهم‌ترین و جامع‌ترین منبع برای تحقیق درباره زبان خوارزمی است (رجوع کنید به مکنزی ، ص 1245ـ1246).زبان خوارزمی مرزهای همگویی متفاوتی با دیگر زبانهای ایرانی میانه و نو دارد. جایگاه این زبان در حلقه زبانهای ایرانی از یک‌سو از پیوند آن با زبان سغدی، و از سوی دیگر با زبان آسی حکایت دارد، اما به نظر هنینگ ( 1955الف، ص 431)،بسیاری از شباهتهای حیرت‌انگیزِ دو زبان خوارزمی و سغدی را می‌توان ناشی از وجود واژه‌های دخیل دانست و بررسی تغییرات آوایی خوارزمی بیشتر نشان‌دهنده پیوند آن با زبانهای جنوب و جنوب‌شرقی است. نکته بسیار جالب‌توجه، نزدیکی واژگان دو زبان خوارزمی و اوستایی است و این، با حدود دو هزار سال فاصله زمانی، تصادفی به نظر نمی‌رسد. البته هنوز تا اثباتِ اینکه زبان خوارزمی مستقیمآ از یکی از گویشهای اوستایی مشتق شده‌باشد، راه درازی در پیش است (مکنزی، ص 1248). هرچند هومباخ (ص 193) پیوند نزدیک میان اوستایی و خوارزمی را به دلایل آوایی مردود دانسته است.دانش ما از زبانِ خوارزمی بر آثار و مدارکِ متعلق به دو دوره مختلفِ زبان متکی است که ضمن داشتنِ ویژگیهایی متفاوت، مکمل یکدیگرند: 1) مدارکِ متعلق به خوارزمی میانه، به خطِ آرامی ـ خوارزمی؛ 2) مدارکِ متعلق به خوارزمیِ متأخر، به خط عربی ـ خوارزمی (همانجا).آثار و مدارک خوارزمیِ میانه در حفاریهایی در شورویِ سابق به مقدار بسیار و در اشکال گوناگون و نگاشته شده بر روی اجسامی از جنسهای متفاوت به دست آمده است، ولی متأسفانه فقط اندکی از آنها به صورتی مطلوب منتشر شده است (رجوع کنید به هنینگ، 1965، ص 166ـ179).آثار خوارزمی متأخر را پیش از همه، با ترجمه خوارزمیِ مقدمة‌الادب، اثر علامه جاراللّه ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری (متوفی 538)، و تفسیرهای خوارزمیِ دست‌نویسهای دیگر همان متن می‌شناسیم (هومباخ، همانجا). زمخشری این کتاب را، که نوعی قاموس عربی است، به سه زبان فارسی و ترکی و خوارزمی و در دو بخش اسامی و افعال ترتیب داده است. از دیگر آثار خوارزمیِ متأخر، عبارات یا جمله‌های کوتاهی است که در کتابهای فقهی گوناگون آمده است؛ کتابهایی نظیر یتیمة‌الدهر فی فتاوی اهل‌العصر تألیف محمدبن محمود علاءالدین عبدالرحیم ترجمانی ملکی خوارزمی (متوفی 645)، قُنیة‌المُنیة لتتمیم الغُنْیة تألیف نجم‌الدین ابورجا مختاربن محمود زاهدی غزمینی (متوفی 658) که در اصل خلاصه‌ای از کتاب منیة‌الفقهای استادش، فخرالدین بدیع، است، و رساله مختصری به نام رسالة الالفاظ الخوارزمیة التی توجد فی قنیة المبسوط تألیف کمال‌الدین عمادی جرجانی (سده هشتم) مشتمل بر توضیح واژه‌های خوارزمی قنیة‌المنیة (زمخشری، پیشگفتار طوغان، ص 5). افزون بر این، اسامی اشخاص و نام مکانهای جغرافیایی و تفسیرهای خوارزمی چندی در آثار مؤلفان اسلامی دیده می‌شود که از مهم‌ترین آنها اصطلاحات تقویمی و نجومی و اسامیِ پادشاهانی است که در الآثار الباقیة ابوریحان بیرونی (ص 46ـ47، 70، 235ـ241) فهرست شده و تعداد محدودی از واژه‌های دارویی و اسامی گیاهان و جانوران و کانیها که در الصَیدنة فی الطّب (جاهای متعدد) از همین مؤلف آمده است. گفتنی است که زبان مادری ابوریحان بیرونی خوارزمی بوده است (هنینگ، 1971، مقدمه مکنزی، ص 1).جملات خوارزمیِ مقدمة‌الادب نسبتآ ساده و روان است و اطلاعات کم‌نظیری درباره زبان خوارزمی در دسترس خواننده می‌گذارد. در مقابل، جملات و عبارات کوتاه قنیة‌المنیة اندکی پیچیده‌تر و اغلب پر از الفاظ و مفاهیم دوپهلو و مبهم است و فقط در صورتِ آشنایی کامل با زبان خوارزمی می‌توان معنای آنها را دریافت. اگر بررسی نحو زبان خوارزمی و نحوه بیان آن در زندگی روزمره مورد نظر باشد، باید به مطالعه قنیة‌المنیة پرداخت. در عوض، بررسی مقدمة‌الادب برای دستیابی به گنجینه واژگان این زبان سودمند است. مدارک بازمانده از خوارزمی متأخر را، با توجه به خصوصیات مذکور، مشکل بتوان ادبیات نامید (زرشناس، ص 176).همه آثار خوارزمی میانه به خط آرامی ـ خوارزمی است و همه آثار خوارزمی متأخر به خطی نوشته شده که از الفبای عربی ـ فارسی گرفته شده است و معمولا عربی ـ خوارزمی نامیده می‌شود (هومباخ، ص 194؛ نیز رجوع کنید به خط*، بخش :3 در ایران).در خوارزمی، همانند دیگر زبانهای ایرانی میانه شرقی، تغییرات آوایی ویژه‌ای مانند تبدیل g و d و b به و  و و تبدیل ft و xtمیانی به d و d مشاهده می‌شود و برخی خصوصیات صرفی و نحوی زبانهای باستانی، نظیر حالات صرفیِ اسم نیز در این زبان حفظ شده‌اند (مکنزی، ص 1247). البته خوارزمی ویژگیهای خود را دارد که در اینجا به اختصار به آنها اشاره می‌شود :1) ویژگیهای آوایی. افزون بر تغییرات معمول در زبانهای ایرانی میانه شرقی که بدان اشاره شد، تغییراتِ آوایی غیرعادی نظیر تبدیل s( به x نیز در این زبان دیده می‌شود که شاید برخی از آنها نشان‌دهنده آمیختگی گرایشهای گفتاری متعدد در زبان است؛ برای مثال، معادل واژه گوش فارسی، در سغدی ws( و در خوارزمی wx است. همچنین شاید این تغییرات ناشی از وام‌گیریهای واژگانی باشد، نظیر وجود واژه s(y به معنای سه (همانند زبان سغدی) در کنار hrys به معنای سیزده (قس همانجا که hry به معنای «سه» در زبان پارتی است).یکی دیگر از ویژگیهای شگفت‌انگیز زبان خوارزمی که شاید بتوان آن را ویژگی آوایی ـ املایی دانست، وجود وقف در این زبان است، پدیده‌ای که در زبانهایی نظیر عربی، عبری و آرامی نیز دیده می‌شود. در این پدیده، که در همه واژه‌ها در مکانِ پایانی جمله مصداق دارد، مصوتِ قبل از آخرین صامتِ هر واژه در پایانِ جمله، تکیه‌دار یا کشیده و بلند می‌شود و معمولا در خط به صورت حرف y(با تلفظ /iy/) ظاهر می‌گردد. بر این اساس، ساخت امر فعل «خوردن» xw(ra در این زبان، به صورت xwyr نوشته می‌شود (همان، ص 1246ـ1247).2) ویژگیهای صرفی. اسم در این زبان دارای دو جنس مذکر و مؤنث (نمونه خنثا دیده نشده است) و سه شماره مفرد، جمع و (به ندرت) مثنی است و در حالتهای صرفِ نهادی ، رایی ، اضافی ، ازی ، بایی و دری دیده می‌شود (هومباخ، ص 196ـ197).فعل در زبان خوارزمی، همانند زبان سغدی، دارای ساختاری ویژه است که آن را از دیگر زبانهای دوره میانه متمایز می‌سازد، از جمله این دو نکته درباره ساختمان فعل: الف) باقی‌ماندن ساختمان ماضی غیرتام ، یعنی ماضیِ بناشده بر مادّه مضارع که دارای مفهوم ماضی مطلق یا گذشته ساده است. این نوع ماضی، هم از نظر ساخت و هم از نظر تعریف، از نمونه باستانی خود (برای مثال از فارسی باستان) پیروی می‌کند (یارشاطر، ص 47). درخور ذکر است که گروهی از پژوهندگان ــبرای نمونه هومباخ (ص 199) و مکنزی (ص 1247)ــ درباره افعال خوارزمی معتقد به وجود مادّه غیرتام اند. ب) در هر دو زبان سغدی و خوارزمی با افزودن لفظ k(m به صیغه‌های فعلِ مضارع، فعل آینده یا مستقبل ساخته می‌شود. توضیح آنکه در زبان فارسی، خواستن (که هم‌معنا با k(mاست و برای ساختن مستقبل به کار می‌رود) صرف می‌شود و فعل اصلی ثابت می‌ماند، در حالی‌که در دو زبان سغدی و خوارزمی فعل اصلی صرف می‌شود و لفظ k(mثابت است (یارشاطر، همانجا).3) ویژگیهای نحوی. در زبان خوارزمی مکان فعل در جمله معمولا آزاد است اما اصل پیش‌گرایی (در اصطلاح عربی : صدارت طلبی) بر نحو زبان تأثیر می‌گذارد و توجه نکردن به آن موجب فهم نادرست جمله می‌شود. بنابر اصل مذکور، اگر فعل پیش از مفعول قرار گیرد، مفعول یک بار دیگر هم با یک ضمیر متصل بیان می‌شود و این ضمیر به خود فعل یا به واژه پیش از آن می‌پیوندد (هنینگ، 1955ب، ص 48). برای نمونه : h(rnydywd(m = ha(irn((di ya(uda(m به معنای «من دخترم را به تو داده‌ام»، با ساخت اصلی به صورت «من ـ داده‌ام ـ او را (مؤنث) ـ به تو ـ دخترم» درمی‌آید که بدون توجه به اصل پیش‌گرایی، مفهوم کاملا نادرستی از آن به دست می‌آید. صرف‌نظر از مفعول، برای بیان سایر اجزای جمله، نظیر عباراتِ دارای حرف اضافه یا گروه حرف اضافه، به شرط تقدم فعل، پسوندهای پیش‌گرا به کار می‌روند. حتی برخی از صورتهای فعلی ممکن است تا دو پسوند پیش‌گرا داشته باشند (زرشناس، ص 183).ویژگی دیگر، وجود نظام پسوندهای متوالی است که به صورتهای فعلی می‌پیوندند و نحو زبان را پیچیده و دشوار می‌سازند. شمار پسوندهایی که ممکن است به افعال بپیوندند، گاه به پانزده می‌رسد. این پسوندها معمولا شامل سه‌گروه‌اند: 1) ضمایر متصل (نُه پسوند)، 2) برخی حروف اضافه پسین (معمولا چهار پسوند)، 3) قید مکان (دو پسوند). هنگامی که پسوندهای متعددی به یک فعل می‌پیوندند، معمولا به ترتیبْ ضمیر، حرف اضافه مؤخر و قید می‌آیند. این توالی گاه در تعارض با مفهوم واقع می‌شود. مثلا توالی پسوندها در عبارت c(yt(hyw(byr به معنایِ «او جلوتر از او (مفعولی) آنجا داخل شد» به ترتیب زیر است: «او داخل شد ـ او (مفعولی) ـ آنجا ـ جلوتر». c(yt(-hy-w(-byr (مکنزی، همانجا؛ زرشناس، ص 182ـ183).یکی از پدیده‌های درخور توجه زبانهای باستانی که در این زبان دوره میانه محفوظ مانده، حرف تعریف معیّنی است که از ضمیر موصولی باستانیِ ya- مشتق شده است و در زبان اوستایی نیز کاربرد مشابهی دارد و در خوارزمی میانه به صورت /i/(y (مذکر) و /ya(/y((مؤنث) ظاهر شده است (مکنزی، ص 1248؛ هومباخ، ص 196).دانش امروزی ما از زبان خوارزمی مدیون کوشش خستگی‌ناپذیر و ذهن جستجوگر احمد زکی ولیدی طوغان است. او نخستین کشفیات خود را در زبان خوارزمی، شامل برداشتهایی از یتیمة‌الدهر و مقدمة‌الادب، در 1306ش/ 1927 منتشر ساخت. پس از آن، چاپ عکسیِ دست‌نویس مقدمة الادب زمخشری در 1330ش/ 1951، به همت زکی‌ولیدی طوغان، گام بزرگی بود در راه تحقیق و بررسی زبان خوارزمی. در همان اوان، فریمان در )زبان خوارزمی( (مسکو 1951) نیز به پژوهش درباره این زبان پرداخته است.نخستین واژه‌نامه خوارزمی را هنینگ (1971) تألیف کرد که طی چهل سال همه موادِ در دسترسِ این زبان را بررسی کرده بود، اما تا پیش از مرگش فقط توانست 260 مدخل از آن واژه‌نامه (از حرف ( تا (kw) را برای چاپ آماده کند.منابع : ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیة؛ همو، الصیدنة؛ زهره زرشناس، جستارهایی در زبان‌های ایرانی میانه شرقی، به‌کوشش ویدا نداف، تهران 1380ش؛ محمودبن عمر زمخشری، ترجمة مقدمة‌الادب بالخوارزمیة، چاپ زکی ولیدی طوغان، استانبول 1951؛ احسان یارشاطر، «چند نکته درباره زبان خوارزمی»، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال 1، ش 2 (دی 1332)؛W. B. Henning, "The Choresmian documents", Asia major, no.11 (1965); idem, A fragment of a Khwarezmian dictionary, ed. D. N. MacKenzie, London 1971; idem, "The Khwarezmian language", in Zeki Velidi Togan'a armag(an, I(stanbul: Maarif Bas(mevi, 1955a; idem, "The structure of the Khwarezmian verb", Asia major, no.5 Compendium in "Choresmian", Humbach, Helmut (1955b); linguarum Iranicarum, ed. R(diger Schmitt, Wiesbaden: Reichert, 1989; David Neil MacKenzie, "Khwarazmian language and literature", in The Cambridge history of Iran, vol.3, pt.2, Cambridge 1983.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 16
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده