خواجه یوسف همدانی

معرف

عارف، واعظ و پیرِ بنیان‌گذاران سلسله‌های خواجگان* و نقشبندیه*
متن
خواجه یوسف همدانی، عارف، واعظ و پیرِ بنیان‌گذاران سلسله‌های خواجگان* و نقشبندیه*. ابویعقوب یوسف‌بن ایوب در 440 یا 441 در قریة بُوزَنْجِرد نزدیک همدان و بر راه ساوه ـ ری به دنیا آمد (رجوع کنید به سمعانی، ج 1، ص 412؛ ابن‌جوزی، 1357ـ1359، ج 10، ص 94؛ قس خوافی، ج 2، ص 187ـ188، که به اشتباه او را زاده 466 در مرو شاهجهان دانسته است).خواجه یوسف در جوانی و پس از 460، برای تحصیل در نظامیه، رهسپار بغداد شد و به حلقه درس ابواسحاق شیرازی*، فقیه بنام شافعی، راه یافت و با آنکه جوان بود از شاگردان برگزیده او شد (رجوع کنید به سمعانی، همانجا؛ ابن‌خلّکان، ج 7، تتمه، ص 78؛ جامی، ص 380؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 13). او از محضر استادان دیگری چون ابراهیم‌بن علی فیروزآبادی صاحب التنبیه، ابوالحسین محمدبن علی مهتدی باللّه، ابوالغنائم عبدالصمدبن علی‌بن مأمون هاشمی، ابوجعفر محمدبن احمدبن مسلمه، ابوبکر احمدبن علی‌بن ثابت خطیب، ابن هزار مرد و ابن‌النَقّور در بغداد بهره برد. در بخارا نیز از ابوالخطّاب محمدبن ابراهیم طبری و در سمرقند از احمدبن محمدبن فضل فارسی و در اصفهان از حمدبن ولْکیز فقه و اصول آموخت (سمعانی؛ ابن‌خلّکان، همانجاها؛ ذهبی، ج 20، ص 66؛ خانی خالدی نقشبندی، ص 341).اسنوی (ج 2، ص300) او را در زمره شافعیان آورده است. گرچه بیشتر استادان او بر مذهب شافعی بودند و در غرب ایران ــکه زادگاه و محل تحصیل وی بودــ نیز این مذهب رواج بیشتری داشت (خواجه‌یوسف همدانی، مقدمه ریاحی، ص 12)، خواجه یوسف به احتمال بسیار و چنان‌که فخرالدین صفی (ج 1، ص 13ـ14) یادآور شده، پیرو مذهب ابوحنیفه بوده است. شاید همین امر سبب مهاجرت وی به شرق ایران و سپری کردن بخش اعظم عمرش در مرو و هرات، که از مراکز نفوذ حنفیان محسوب می‌گردید، بوده است (رجوع کنید به خواجه‌یوسف همدانی، همانجا؛ غجدوانی، مقدمه نفیسی، ص 73).فضای فکری خاص و اشاعه طریقتِ منطبق با شریعت در سده ششم، خواجه یوسفِ متشرّع را ــکه صاحب ذوقی عرفانی بودــ به رهسپاری در طریقت رهنمون شد تا در کنار بهره‌گیری از استادان فقه و کلام به پیشوایان بزرگ صوفیِ هم‌روزگارش همچون ابوعلی فضل‌بن محمد فارْمَدی (407ـ477)، عبداللّه جوینی، عبدالقادر گیلانی و حسن سمنانی گرایش یابد (رجوع کنید به غجدوانی، همانجا؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 14؛ خانی خالدی نقشبندی، ص 342). به گفته فخرالدین صفی (همانجا)، خواجه یوسف در محلی به نام کوه‌زر از عبداللّه جوینی (قس ابن‌جوزی، 1388ـ1392، ج 4، ص 60، که در آن به اشتباه عبداللّه الخونی آمده است) خرقه دریافت کرد (پارسا، ص10). به این ترتیب سلسله مشایخ او به واسطه عبداللّه جوینی به جنید بغدادی* می‌رسد (رجوع کنید به کاتب سمیرمی، ص 327).خواجه یوسف در میان مردم، محبوب و در سخنوری و وعظ چیره‌دست بود (ابن‌تغری بردی، ج 5، ص 268) و مجالس پرشوری را در خانقاه خود در مرو برپا می‌کرد (رجوع کنید به فخرالدین صفی، ج 1، ص 16؛ شعرانی، ج 1، ص 135). استقبال از این خانقاه تا آنجا بود که آن را کعبه خراسان لقب داده بودند (دولتشاه سمرقندی، ص 95).خواجه یوسف به عنوان راوی حدیث اعتبار بسزایی داشت، چنان‌که ابن‌عساکر در 531 در مرو، از وی حدیث شنید (رجوع کنید به ص 74ـ76). سمعانی (ج 2، ص 357) و ابورَوح عبدالمعزّ (رجوع کنید به ذهبی، ج 20، ص 68) نیز از دیگر مستمعین حدیث از وی بودند.خواجه یوسف همدانی در 506 به بغداد بازگشت و در آنجا مجالس درس و وعظ برپاداشت (ابن‌جوزی، 1388ـ1392، ج 4، ص 60؛ همو، 1357ـ1359، ج 10، ص 95؛ قس ابن‌خلّکان، ج 7، تتمه، ص 78، که 515 را سال بازگشت وی به بغداد ذکر کرده است). خواجه در همین جلسات با نفرینی که در حق یکی از ایراد کنندگانش کرد و نیز پیش‌بینی مرگ وی «به حال کفر»، که به حقیقت پیوست، به عنوان پیری صاحب کرامت شهرت یافت (ابن‌خلّکان، ج 7، تتمه، ص 78ـ79؛ اسنوی، همانجا؛ برای دیگر کرامات گزارش شده از او رجوع کنید به شعرانی، ج 1، ص 136؛ نبهانی، ج 2، ص 528ـ529).وی کمی پیش از مرگ، چهار تن از اصحاب خود را به خلافت و نیابت برگزید که عبارت بودند از: عبداللّه بَرَقی، حسن انداقی، احمد یَسَوی* و خواجه‌عبدالخالق غجدوانی* (فخرالدین صفی، ج 1، ص 14ـ15) که دو تنِ اخیر بنیان‌گذاران دو طریقت مهمِ یَسَویه* در آسیای مرکزی و خواجگان در ماوراءالنهر بودند. در واقع، اهمیت خواجه‌یوسف همدانی در تاریخ تطور اندیشه‌های صوفیانه چنان است که سلسله نقشبندیه در فاصله مرگ وی تا بهاءالدین نقشبند* (متوفی 791) به نامِ خواجه یوسف، خواجگانیه نامیده شده است (پارسا، مقدمه طاهری عراقی، ص 28؛ نیز رجوع کنید به خواجگان*، سلسله). جز این چهارتن و دیگر کسانی که محضر وی را بدون واسطه درک کرده‌اند (رجوع کنید به غجدوانی، ص 80، 83)، بسیاری از شاخص‌ترین عارفان آن روزگار همچون ابوبکر خطیب، ابوالقاسم قزوینی، ابوحفص زاهد همدانی، ابوالمحاسن خلیلی، سنایی (دولتشاه سمرقندی، همانجا؛ قس زرین‌کوب، ص 239، که به سبب عدم ذکر نام او در زمره پیرانِ سنایی در حدیقة‌الحقیقة و دیوان وی در این انتساب تردید کرده است) و پسر عموی سنایی، رضی‌الدین لالا تحت‌تأثیر آموزه‌های او بوده‌اند (رجوع کنید به جامی، ص 437).بسیاری از تذکره‌نویسان و گزارش‌نویسان تاریخ تصوف، به‌ویژه از سده ششم تا نهم، در آثار خود از خواجه یوسف همدانی به بزرگی یاد کرده‌اند از جمله: عطار در الهی‌نامه (ص116ـ117)، تذکرة‌الاولیاء (ص 8) و منطق‌الطیر (ص231)، نجم رازی در مرصادالعباد (ص 297)، مجدالدین بغدادی در تحفة‌البَرَرة (ص 78، 158) و باخرزی در اوراد الاحباب (ج 2، ص 72). از این میان، روایات اوحدالدین کرمانی مبنی بر اشاره ابن‌عربی به خواجه یوسف تنها چند سالی پس از مرگ خواجه (رجوع کنید به نبهانی، ج 2، ص 528)، می‌تواند شاهدی بر گستره وسیع شهرت وی در زمان حیات و اندکی پس از مرگ باشد. ادعای بهاءالدین نقشبند بر اینکه وقوف عددی (توجه ذاکر به شماره ذکر در هنگام ذکر که اول درجه از درجات علم‌لدنّی است؛ درنیقه، ص 24؛ نیز رجوع کنید به نقشبندیه*) میراث فکری و «تلقین» خواجه یوسف بوده است (رجوع کنید به بخاری، ص 146)، نیز شاهدی بر ماندگاری و پایداری اعتبار او تا بیش از دو سده پس از مرگش است.خواجه یوسف همدانی در 535 در قصبه بامیین، از توابع بادغیس نزدیک بَغْشور در میان مرو و هرات، درگذشت (سمعانی، همانجا؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 14). او را نخست در همانجا به خاک سپردند اما چندی بعد، پیکرش را یکی از مریدان او به نام ابن‌نجار به مرو بازگرداند و در محلی واقع در سی‌کیلومتری شمال این شهر به نام بیرام علی ــکه بعدها به نام خواجه یوسف مشهور شدــ به خاک سپرد (نفیسی، ج 1، ص 2).آثار برجامانده از خواجه یوسف بسیار اندک است و شاید این یکی از دلایل افول شهرت او پس از سده نهم و محدود شدنِ اشتهار وی به متون خواجگان و نقشبندیه باشد. مهم‌ترین اثرش رتبة‌الحیات (تهران 1362ش)، رساله‌ای مختصر و از نمونه‌های آثار عرفانی به زبان فارسی است که به‌ویژه برای کاربرد اصصلاحات صوفیانه فارسی در خور توجه است. خواجه یوسف در این اثر با گرایش به گزیده‌گویی و نیز توجه به پارسی روان و سَره، تأملات خود را نوشته است. تأثیر این رویکرد زبانی در گفتمان عارفانه خواجگان و نقشبندیه محسوس است؛ چنان‌که مبانی اصلی اندیشه‌های عرفانی ایشان به‌صورت مصادر مرخّم فارسی بیان شده است (رجوع کنید به خواجگان*، سلسله) و کاربرد وسیع آن از ویژگیهای نثر رتبة‌الحیات محسوب می‌شود (برای نمونه رجوع کنید به خواجه یوسف همدانی، ص 30ـ31، 33، 36، 40). بر برخی از مهم‌ترین جنبه‌های آموزه‌های عرفانی نیز در این نوشتار کوتاه تأکید شده است از جمله تأکید و توجه بر لطف خداوند که گاه انسان را از رهسپاریِ «طریق کوفته» «مجاهده» بی‌نیاز می‌سازد (رجوع کنید به ص 31)، یا نقش پیر در رهسپاری سالک (ص 41).دو رساله کوتاه نیز در باب توحید و اخلاق و مناجات به صورت خطی از او باقی است که در کتابخانه‌های مدرسه سپهسالار (مدرسه عالی شهید مطهری) و دانشگاه تهران نگاهداری می‌شود (رجوع کنید به منزوی، ج 2، ص 1169)؛ همچنین او را مؤلف آثار دیگری نیز دانسته‌اند که اکنون برجانمانده است از جمله فصوص (رجوع کنید به جامی، ص 487) و کشف (اوزجندی، ص 106). نجیب‌الدین علی بُزْغُش شیرازی*، از مشایخ سهروردی، نیز مدعی بود که خواجه یوسف در رؤیا بر او ظاهر شده و مدعی تألیف دو اثر به نامهای منازل‌السالکین و منازل‌السائرین شده است (جامی، ص 381ـ382). نفیسی (ج 2، ص 718) رساله‌ای در شرح منازل‌السائرین خواجه عبداللّه انصاری به فارسی را از وی دانسته است که شاید همان منازل‌السائرین مذکور در سخن نجیب‌الدین بزغش باشد. تقی‌الدین بلیانی* در کعبه عرفان (رجوع کنید به درخشان، ص 134) سه رباعیِ سروده او را آورده است که گواهی بر ذوق شعری اوست.در شرح حال و مقامات وی رساله‌ای با عنوان رساله صاحبیه در دست است که تألیف آن را به عبدالخالق غجدوانی نسبت داده‌اند، اما به سبب آشفتگیها و خطاهای فاحش تاریخیِ راه یافته در آن، در صحت و اصالت آن تردید است (خواجه یوسف همدانی، همان مقدمه، ص 16ـ17؛ فخرالدین صفی، ج 1، مقدمه معینیان، ص 49).منابع : ابن‌تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره ?] 1383[ـ1392/ ?] 1963[ـ1972؛ ابن‌جوزی، کتاب صفة‌الصفوة، حیدرآباد، دکن 1388ـ1392/ 1968ـ1972؛ همو، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، حیدرآباد، دکن 1357ـ1359/ 1938ـ1940؛ ابن‌خلّکان؛ ابن‌عساکر، کتاب الاربعین البلدانیة: عن اربعین من اربعین لاربعین فی اربعین، چاپ محمد مطیع حافظ، بیروت 1413/1992؛ عبدالرحیم‌بن حسن اسنوی، طبقات‌الشافعیة، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت 1407/1987؛ عثمان‌بن محمد اوزجندی، مرتع‌الصالحین و زادالسالکین، در این برگ‌های پیر: مجموعه بیست اثر چاپ ناشده فارسی از قلمرو تصوف، چاپ نجیب مایل هروی، تهران: نشر نی، 1381ش؛ یحیی‌بن احمد باخرزی، اوراد الاحباب و فصوص‌الآداب، ج :2 فصوص‌الآداب، چاپ ایرج افشار، تهران 1358ش؛ صلاح‌بن مبارک بخاری، انیس الطالبین و عدة‌السالکین، چاپ خلیل ابراهیم صاری‌اوغلی و توفیق ه . سبحانی، تهران 1371ش؛ محمدبن محمد پارسا، قدسیه: کلمات بهاءالدین نقشبند، چاپ احمد طاهری‌عراقی، تهران 1354ش؛ عبدالرحمان‌بن احمد جامی، نفحات‌الانس، چاپ محمود عابدی، تهران 1370ش؛ عبدالمجیدبن محمد خانی خالدی‌نقشبندی، الکواکب الدریة علی الحدائق الوردیة فی اجلاء السادة النقشبندیة، چاپ محمد خالد الخرسه، ]دمشق ? 1996[؛ خواجه‌یوسف همدانی، رتبة‌الحیات، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1362ش؛ احمدبن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محمود فرخ، مشهد 1339ـ1341ش؛ مهدی درخشان، بزرگان و سخن‌سرایان همدان، ج 1، تهران 1374ش؛ محمد درنیقه، الطریقة النقشبندیة و اعلامها، ]طرابلس ?1407/ 1987[؛ دولتشاه سمرقندی، کتاب تذکرة‌الشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن 1319/ 1901؛ ذهبی؛ عبدالحسین زرین‌کوب، جستجو در تصوف ایران، تهران 1363ش؛ سمعانی؛ عبدالوهاب‌بن احمد شعرانی، الطبقات الکبری، بیروت 1408/1988؛ محمدبن ابراهیم عطار، الهی‌نامه، چاپ هلموت ریتر، استانبول 1940، چاپ افست تهران 1368ش؛ همو، تذکرة‌الاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران 1378ش؛ همو، منطق‌الطیر، چاپ محمدجواد مشکور، تبریز ?] 1337ش[؛ عبدالخالق‌بن عبدالجمیل غجدوانی، رساله صاحبیه، چاپ سعید نفیسی، در فرهنگ ایران زمین، ج 1 (1332ش)؛ علی‌بن حسین فخرالدین صفی، رشحات عین‌الحیات، چاپ علی‌اصغر معینیان، تهران 1356ش؛ محمدبن ابی‌زید کاتب سمیرمی، شرایط مریدی، در فرهنگ ایران زمین، ج 14 (1345ـ1346ش)؛ محمد مجدالدین بغدادی، تحفة‌البررة فی مسائل‌العشرة، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، چاپ حسین حیدرخانی مشتاقعلی، تهران 1368ش؛ منزوی؛ یوسف‌بن اسماعیل نبهانی، جامع کرامات‌الاولیاء، چاپ ابراهیم عطوه عوض، بیروت 1411/1991؛ عبداللّه‌بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1352ش؛ سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری، تهران 1344ش.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 16
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده