خواجگان سلسله

معرف

طریقتی صوفیانه در ماوراءالنهر در سده‌های ششم تا هشتم که در گسترش تصوف در آسیای میانه سهم بسزایی داشت
متن
خواجگان، سلسله، طریقتی صوفیانه در ماوراءالنهر در سده‌های ششم تا هشتم که در گسترش تصوف در آسیای میانه سهم بسزایی داشت. خواجگان را اسلاف فکری نقشبندیه* و یَسَویه* دانسته‌اند (رجوع کنید به ادامه مقاله). به‌روایت مؤلفان تذکره‌ها و مناقب‌نامه‌های نقشبندی، صوفیانی که طریقت خود را به ابوبکر منسوب می‌دارند، این سلسله را از زمان ابوبکر تا دوره بایزید بسطامی* (متوفی 261ـ 264) بَکریّه، از دوره بایزید که طَیفور نامیده می‌شد تا زمان خواجه‌یوسف همدانی* (متوفی 535) طیفوریه و از دوره خواجه یوسف تا ظهور بهاءالدین نقشبند* (متوفی 791) خواجگان نامیده‌اند. این سلسله پس از بهاءالدین نقشبند به نقشبندیه شهرت یافت (د. ا. د. ترک، ذیل مادّه).عبدالخالق غُجدُوانی* (متوفی 575) ملقب به خواجه بزرگ یا کلان یا خواجه خواجگان، خلیفه چهارم از خلفای چهارگانه خواجه‌یوسف همدانی، سرسلسله خواجگان محسوب می‌شود. هرچند سه خلیفه دیگر خواجه‌یوسف همدانی، یعنی خواجه عبداللّه بَرَقی* (متوفی 555)، خواجه‌ابومحمدحسن‌بن حسین اَنداقی/ اَنْدَقی (متوفی 552) و خواجه‌احمد یَسَوی* (متوفی 562، که سرحلقه مشایخ ترک است و ترکان او را «آتا» می‌نامند)، را نیز در زمره خواجگان نام برده‌اند (رجوع کنید به معین‌الفقراء، ص 66ـ67؛ جامی، ص 382؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 15ـ 17). خواجه‌یوسف چندی پس از انتصاب به خلافت، بخارا را به قصد زادگاهش شهر یَسی ترک گفت و به هنگام عزیمت، مریدان را به عبدالخالق غجدوانی سپرد (جامی، ص 382ـ383؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 17ـ19). به این ترتیب، میان خواجگان و آتاهای (مشایخ) طریقت یسویه، که در ترکستان نفوذی پایدار و وسیع یافتند، پیوندی مشاهده می‌شود (برای اطلاع بیشتر درباره مناسبات میان خواجگان و یسویه رجوع کنید به دیویس ، 1996، ص180ـ207).اما شیوخ خواجگان پس از عبدالخالق غجدوانی، چهار خلیفه او بودند: خواجه‌احمد صِدّیق (متوفی 657)، خواجه اولیای‌کبیر معروف به اولیای کلان (متوفی 627)، خواجه سلمان (یا سلیمان) کَرمینی (متوفی 658؛ جامی، ص 385؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 51، 56؛ قس معین‌الفقراء، ص 35 که وی را خلیفه خواجه اولیای کلان دانسته است و نه خلیفه مستقیم خواجه عبدالخالق) و خواجه عارف رِیْوِگِروی (متوفی 657؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 58؛ مجددی، ص 182). سه تن از این چهار شیخ خود خلفایی داشتند و زنجیره مشایخ خواجگان را تداوم بخشیدند. خلفای خواجه‌اولیای کبیر عبارت بودند از: خواجه دهقان قَلْتْی، خواجه‌زکی خدابادی، خواجه سوکمان و خواجه غریب (معین‌الفقراء، ص 71ـ72؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 54). در میان ایشان، خواجه‌غریب (فرزند خواجه اولیا) با برگزیدن چهارتن به خلافت، استقلال سلسله را ظاهرآ حتی پس از مستحیل شدن شاخه اصلی خواجگان در نقشبندیه و هم‌زمان با فعالیت مشایخ نقشبندی حفظ کرد (رجوع کنید به فخرالدین صفی، ج 1، ص 56؛ قانع، ص 298؛ نیز رجوع کنید به نمودار سلسله نسب خواجگان). سلمان کرمینی نیز با برگزیدن محمد/ محمدشاه بخاری، سعدالدین/ سعدی غجدوانی و ابوسعید بخاری شاخه کوچک و کم‌اهمیتی بنیان نهاد (فخرالدین صفی، ج 1، ص 57ـ58؛ قانع، ص 299).خلیفه چهارم عبدالخالق، عارف ریوگروی که جوان‌ترین خلیفه عبدالخالق بود، سرسلسله مشایخ خواجگانی است که به نقشبندیان منتهی شدند و همین امر، سببِ توجه ویژه مناقب‌نویسان و تذکره‌نگاران نقشبندی به او و جانشینانش و موجب ضبط اطلاعات درخور توجهی در باب آنها شد (رجوع کنید به مقامات عبدالخالق غجدوانی و عارف ریوگری، ص 6ـ7). عارف ریوگروی همانند اکثر قریب به اتفاق خواجگان، زاده و ساکن بخارا بود و رساله عارف‌نامه به وی منسوب است (مجددی، همانجا).خلیفه عارف ریوگروی، خواجه محمود انجیر فَغْنَوی، زاده روستای انجیرفَغْنی از نواحی وابِکْنی بخارا، به حرفه گِل‌کاری مشغول بود. او در 717 درگذشت (جامی، همانجا؛ فخرالدین صفی، ج1، ص59؛ قانع، ص300)، پس از محمود انجیر فغنوی، نخست امیرحسین ملقب به امیر خُرد وابِکنوی به خلافت وی منصوب شد و سپس خواجه‌علی رامیتَنی ملقب به حضرت عزیزان (متوفی 715 یا 721) به شیخوخت خواجگان رسید (فخرالدین صفی، ج1، ص62، 68؛ قانع، ص 301، 420ـ421).خواجه علی رامیتنی نیز همانند دیگر شیوخ خواجگانی، صاحبْ حرفه‌ای ماهر بود و به بافندگی اشتغال داشت (جامی، ص 385). وی ساکن خوارزم بود و حوزه نفوذ خواجگان را از محدوده بخارا و روستاهای اطراف آن فراتر برد. او که به‌سبب سابقه اقامتش در ابیورد، نزد خوارزمیان شیخ‌علی باوردی نامیده می‌شد، از معدود خواجگانی است که از اقوال وی اثری مکتوب (مناقب‌نامه) باقی مانده است. این مناقب‌نامه با وجود اختصار، از جمله اسناد نادری است که در کنار رساله صاحبیه منسوب به عبدالخالق غجدوانی، درباره اصول و آموزه‌های طریقت خواجگان و آرای ویژه شیوخ آن آگاهیهایی به‌دست می‌دهد. نویسنده این مناقب‌نامه محمدبن نظام خوارزمی اَرزنگی از مریدان خواجه‌ابراهیم (متوفی 793)، فرزند و شیخِ اداره‌کننده خانقاه خواجه‌علی رامیتنی در خوارزم، است (دیویس، 1999، ص500). خواجه‌ابراهیم در پی مرگ برادر بزرگ‌ترش، خواجه‌محمدخُرد، اندکی پیش از مرگ پدر و به اشاره خواجه‌علی رامیتنی که مرگ قریب‌الوقوع فرزند بزرگ‌تر را پیشگویی کرده بود، به‌جای پدر به خلافت رسید (فخرالدین صفی، ج 1، ص 72؛ قانع، ص 421).خواجه‌علی رامیتنی چهار تن دیگر را نیز به خلافت خود منصوب نمود: خواجه‌محمد کلاه‌دوز، خواجه‌محمد حلاج بلخی (ملقب به محمد سلاح)، خواجه محمد باوردی (فخرالدین صفی، ج 1، ص 73ـ74؛ قانع، ص 421ـ422)، و مشهورترین خلیفه وی، خواجه محمد باباسَماسی (متوفی 755) که به درخواست علی رامیتنی، بهاءالدین نقشبند را به فرزندی پذیرفت و تربیت معنوی وی را عهده‌دار شد (جامی، ص 385؛ فخرالدین صفی، همانجا؛ مجددی، ص 189ـ191). خواجه باباسماسی* نیز بهاءالدین را برای تعلیم آداب سلوک و تلقین ذکر به خلیفه خود، سیدشمس‌الدین امیرکُلال (متوفی 772) سپرد که خلیفه چهارم باباسماسی پس از خواجه صوفی سوخاری، خواجه محمود/ محمد سَماسی و مولانا دانشمند علی بود (جامی، ص 386؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 75ـ77؛ قانع، ص 422ـ423). امیرکلال به قولی «اکمل و افضل همه خلفا و اصحاب خواجه محمدباباسماسی» محسوب می‌شد و پیشه‌اش داشگری یا سفالگری بود (فخرالدین صفی، همانجا). سیدامیرکلال چهار تن را به خلافت برگزید و تربیت چهار فرزند خود را به ایشان سپرد: بهاءالدین نقشبند که تربیت امیربرهان (متوفی 805) را برعهده گرفت (جامی، ص 387ـ388)، عارف دیگ‌گِرانی که مربی امیرحمزه (متوفی 808) بود، خواجه یادگار کُنسرونی (متوفی 800) که پرورش امیرشاه (متوفی 804) را به عهده داشت و جمال‌الدین دهستانی (متوفی 813) که راهنمای معنوی امیرعمر (متوفی 803) بود (فخرالدین صفی، ج 1، ص 77ـ80، 84ـ85، 89؛ قانع، ص 424، 426).در این میان، شاخه خلیفه نخست به سلسله نقشبندیه منتهی شد، اما امیرحمزه، دومین فرزند امیرکلال، به استقلال به موازات نقشبندیه، شاخه‌ای از خواجگان را پدید آورد. وی که همنام نیای خود بود و بدین‌سبب امیرکلال وی را والد خود می‌خواند، به حرفه صیادی اشتغال داشت و این پنج تن را به خلافت خود برگزید: مولانا حسام‌الدین شاشی بخاری، مولانا کمال‌الدین میدانی، امیربزرگ و امیرخرد (فرزندان برادر بزرگ‌ترش امیربرهان) و باباشیخ مبارک بخاری (فخرالدین صفی، ج 1، ص 79ـ83). این سلسله مورد احترام و تأیید شیوخ نقشبندی بود (همان، ج 1، ص 13ـ80)، اما تذکره‌های نقشبندی همواره شیوخ نقشبندی را میراث‌بران خواجگان می‌دانستند و برای شیوخ شاخه امیرحمزه اهمیت کمتری قائل بودند.محور اصلی آموزه‌های خواجگان، هشت اصل مشهوری است که عبدالخالق غجدوانی بانی آن بود، گرچه چهار اصل نخست را از مرشدِ خود، خواجه یوسف همدانی، شنیده بود (رجوع کنید به غجدوانی، ص 91). این هشت اصل عبارت‌اند از: هوش در دم، نظر بر قدم، سفر در وطن، خلوت در انجمن، یاد کرد، بازگشت، نگاه داشت، یادداشت (فخرالدین صفی، ج 1، ص 38؛ ترمینگام ، ص 203 همین مراحل را با ترتیب دیگری آورده است؛ نیز برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به غجدوانی*، عبدالخالق؛ نقشبندیه*). سه آموزه هوش در دم، نظر بر قدم و خلوت در انجمن در دستورهای هفت‌گانه طریقت اویسیه نیز آمده است (رجوع کنید به دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ذیل «اُوِیْسیّه»). این هشت اصل در جهت دست یافتن به بهترین کیفیتِ گفتن ذکر (رجوع کنید به ذکر/ تذکر*) و مداومت بر آن و مراقبت حال (رجوع کنید به حال/ احوال*) است تا دل از هرچه جز خدا و یاد اوست تهی شود؛ همچنان‌که بیانگر تمایل صادقانه و پیگیرانه خواجگان در دستیابی به زندگی معنوی پرشور و نیز حاکی از ابداعات شگرف صوفیانه در برانگیزاندن ضمیر دینی با تأکید بر دَم است (برای آگاهی از شیوه و شرایط ذکر گفتن از نظر خواجه یوسف همدانی رجوع کنید به غجدوانی، ص 98ـ100).به عقیده خواجگان، خواجه یوسف همدانی و خواجه عبدالخالق غجدوانی از حضرت خضر تعلیم ذکر یافته بودند (صدیقی علوی، ص 38ـ39؛ غجدوانی، ص 96؛ درباره اهمیت خضر به عنوان «پیرسَبَق» و آموزگار ذکر شیوخ خواجگانی رجوع کنید به جامی، ص 383؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 35ـ36، 63).گرچه خواجه‌یوسف هردو گونه «ذکرِ دل» و «ذکر بلند» را جایز شمرده بود (رجوع کنید به غجدوانی، ص 97)، عبدالخالق بر حبسِ دم و ذکر خفی تأکید داشت (ترمینگام، ص 62). سپس به‌تدریج ذکر علانیه یا جَهری نیز تأیید شد و خواجه محمود انجیر فغنوی و خواجه علی رامیتنی هردو گونه ذکر را روا دانستند (بخاری، ص 145؛ فخرالدین صفی، ج 1، ص 59ـ60، 63ـ64). اختلاف‌نظر و مناقشه درباره آشکار یا قلبی بودن ذکر، بعدها در میان سلسله‌های صوفیان در ماوراءالنهر و به‌ویژه در ترکستان شرقی و چین، عداوت و بدرفتاریهای بسیاری را موجب شد (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به تصوف*، بخش :7 تصوف در چین).مهم‌ترین ویژگی دیگر سلسله خواجگان، اطاعت کامل آنان از احکام شریعت و پیروی از سنّت پیامبر است (جامی، ص 416ـ417؛ نیز رجوع کنید به بخاری، ص 89 که سخنان عبدالخالق خطاب به بهاءالدین نقشبند در رؤیای بهاءالدین را در باب همین موضوع نقل کرده است) و برخلاف طریقتهایی که با افراط در وجد و جذبه و اعلان تعارض وصول کامل به حق با رعایت دستورهای شرعی، به نحوی در انجام فرایض سستی می‌ورزیدند، تصوف ایشان، معتدل و کاملا موافق شرع بود. خواجگان تأکید می‌ورزیدند که هرکس خود را اهل طریقت بداند بی‌آنکه تابع شریعت باشد، «راهزن طریقت» است (دیویس، 1999، ص 507).شاخه‌ای از خواجگان که خود را میراث‌بران واقعی تفکر خواجگانی می‌دانستند و نویسنده مناقب خواجه علی رامیتنی آنان را «عبدالخالقیان» می‌نامد (رجوع کنید به همان، ص 504ـ505)، ویژگی دیگری از سلسله خواجگان ارائه داده‌اند که دوری‌گزینی و انتقاد شیوخ خواجگان از بسیاری از جنبه‌های نهادینه شده تصوف در روزگار خود بود. آنان ضمن پذیرش چهار اصل نخست عبدالخالق غجدوانی، اصل پنجم «دل با یار و تن با بازار» را بدان افزودند، به‌ویژه با مستحیل شدن کامل اراده مرید در مراد یا شیخ که مورد تأکید صوفیان متقدم بود، نوآورانه تأکید می‌کردند که از هواداران خود «بیعت» می‌خواهند نه «ارادت» و آنکه سخن شیخ را نپذیرد «مرتدِ طریقت» نیست و در مقابل، شیخ نیز در ناکامی وی در وصول به حق مقصر نخواهد بود (همان، ص 507ـ508). این تلقی در رابطه شیخ و مریدان که در تعارض با نهادینه شدن مناسباتِ متمرکز در درون طریقت بود، ادامه نیافت و نقشبندیه، که خود را ادامه‌دهنده راه خواجگان می‌دانستند، برخلاف شاخه عبدالخالقیان به روشهای پیشین روی آوردند (برای نمونه رجوع کنید به بخاری، ص 123). پرهیز از مریدپروریِ افراطی در از رونق افتادن مزارات خواجگان رخ نمود. گرایش به گریز از نهادینه شدن طریقت را همچنین می‌توان از تأکید آنان بر «سوز و آه» در برابر خانقاه دریافت و اینکه خانقاه‌داری افراطی باتوجه به نیات جاه‌طلبانه و دنیامدارانه برخی شیوخ، خانقاه را به جای مرکزی برای عبادت، به هاویه‌ای از جهنم مبدل می‌سازد (دیویس، 1999، ص510ـ511). شیوخ خواجگان با پیروی از آنچه خود آن را به «آر و بر» تعبیر کرده‌اند، یعنی پذیرش بخشش و اجتناب از ابراز بی‌نیازی که رنجاننده و نوعی رد احسان است و بخشودن بی‌درنگ آن احسان به نیازمندان، از انباشت ثروت و موقوفاتِ بسیار چنان‌که بعدها نزد شیوخ نقشبندی دیده شد (برای نمونه رجوع کنید به عبیداللّه احرار*)، دوری گزیدند، به‌ویژه آنکه شیوخ خواجگان همواره با شعار «حرفه مهم است و نه خرقه» برگذران زندگی از کدّ یمین تأکید داشتند، زیرا اتکای به غیر در امر معاش در جامعه‌ای که کسب از راههای غیرشرعی هم رایج است، اسباب ورود لقمه آلوده به سفره خواهد بود (دیویس، 1999، ص 512ـ514).همچنین خواجگان با اعلام اهمیت ثمره در برابر شجره، ضمن خوارشمردن تفاخر به سلسله‌نسبهای صوفیان، بر دستاوردهای فردی برای وصول به معنویتی پرشور، تأکید داشتند (همان، ص 514).نفوذ معنوی خواجگان مدتها پس از زوال تاریخی آنان، به‌ویژه در ماوراءالنهر پابرجا و چشمگیر بود (رجوع کنید به جامی، ص 408ـ409).منابع : صلاح‌بن مبارک بخاری، انیس‌الطالبین وعدة‌السالکین، چاپ خلیل ابراهیم صاری اوغلی و توفیق ه .سبحانی، تهران 1371ش؛ عبدالرحمان‌بن احمد جامی، نفحات‌الانس، چاپ محمود عابدی، تهران 1370ش؛ دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران 1367ش ـ، ذیل «اُوِیسیّه» (از نجیب مایل‌هروی)؛ محمد عالم صدیقی علوی، لمحات من نفحات‌القدس، لاهور 1365ش؛ عبدالخالق‌بن عبدالجمیل غجدوانی، رساله صاحبیه، چاپ سعیدنفیسی، در فرهنگ ایران زمین، ج 1 (1332ش)؛ علی‌بن حسین فخرالدین صفی، رشحات عین‌الحیات، چاپ علی‌اصغر معینیان، تهران 1356ش؛ غلام علی‌شیربن عزت‌اللّه قانع، معیار سالکان طریقت : تذکره، چاپ خضر نوشاهی، اسلام‌آباد 1379ش؛ محمدیوسف مجددی، جواهر نقشبندیه: مشائخ نقشبندیه کاجامع و تحقیقی تذکره، لاهور 1990؛ احمدبن محمود معین‌الفقراء، تاریخ ملازاده در ذکر مزارات بخارا، چاپ احمد گلچین معانی، تهران 1339ش؛ مقامات عبدالخالق غجدوانی و عارف ریوگوی، چاپ سعید نفیسی، در فرهنگ ایران زمین، ج 2 (1333ش)؛n(( origins and the critique of Devin Deweese, "Khajaga( Sufism: the rhetoric of communal uniqueness in the Az((za(n Ra(m((tan(( ", in Islamic،Al(( ،Mana(qib of Khoja mysticism contested: thirteen centuries of controversies and Frederick de Jang & Bernd Radtke, Leiden: ed. polemics, the Khojaga(n: and "The masha('ikh-i-Turk idem, 1999; Brill, rethinking the links between the Yasav(( and Naqshband(( Islamic studies, vol.7, no.2 (July of Journal traditions", Sufi 1996); J. Spencer Trimingham, The Sufi orders in Islam, cega(n" (by Hamid Algar). London 1973; TDVI(A, s.v. "Ha(
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 16
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده