خمریه

معرف

سروده‌هایی که درون‌مایه اصلی آنها باده و باده‌خواری و ملزومات و مقتضیات آن است
متن
خَمریّه، سروده‌هایی که درون‌مایه اصلی آنها باده و باده‌خواری و ملزومات و مقتضیات آن است. مترادفهای متداول خمر در فارسی، باده، می، شراب، مُل، صهبا، و نبید/ نبیذ است. بیش از صد معادل عربی برای باده وجود دارد که معدودی از آنها، مانند راح و رحیق، در اشعار فارسی نیز به کار رفته است (رجوع کنید به دهخدا، ذیل «باده»، «خمر»، «شراب»). این مقاله مشتمل است بر دو بخش: خمریه در ادبیات فارسی و خمریه در ادبیات عربی.1) در ادبیات فارسی. از نخستین مراحل ظهور و تکوین شعر فارسی در نخستین سده‌های اسلامی، خمریه یکی از مهم‌ترین موضوعات فارسی‌سرایان بوده است. گرایش به خمریه‌سرایی پس از اسلام، بی‌پیشینه نبوده است. مجاورت جغرافیایی و داد و ستد فرهنگی میان ایران و جهان عرب، به ویژه پس از ورود اسلام به ایران، سبب تأثیرپذیری شعر فارسی از ادب عرب شده است (رجوع کنید به محجوب، ص 91ـ92)، خصوصآ از حیث قالبها، پاره‌ای ویژگیهای صوری و بعضی مضامین خمری، نه اصل پیوند شعر و شراب. شواهد بسیاری ازآشنایی ایرانیان از روزگار بسیار کهن با تاک و رواج میگساریدر میان آنان وجود دارد. مثلا منوچهری در قصیده‌ای، میرا دختر جمشید خوانده که هفتصد هشتصد سال در خانهگبرکان محبوس بوده است (رجوع کنید به ص 143). اشارات متعدد شاهنامه، از اهمیت می در شادیها و جشنهای ایرانیان عهد باستان حکایت می‌کند (مثلا رجوع کنید به فردوسی، دفتر1، ص 44، دفتر3، ص 6، دفتر5، ص 324، 339؛ برای اطلاع از می و می‌خواری، جایگاه آن در زندگی دینی ایرانیان باستان، شیوه‌های استفاده از آن و آداب مجالس میگساری رجوع کنید به معین، ج 1، ص 450ـ451).از آغاز ظهور شعر فارسی، خمریه و خمریه‌سرایی، در کنار وصف معشوق، یکی از درون‌مایه‌های اصلی شعر فارسی و دارای گذشته‌ای کهن بوده است. اینکه در یکی از مسمّطهای منوچهری از زردشت به رَزبان پیام می‌رسد که دخترکان تاک را «دگرباره بباید کُشت» (رجوع کنید به ص 202، بیت 2495) و اینکه در سِیَرالملوک نظام‌الملک (ص 173ـ174) و قابوس‌نامه عنصرالمعالی (ص 67ـ70) و راحة‌الصدور راوندی (ص 416ـ 428) فصلی به آداب مجلس شراب و شرایط و سود و زیان شراب اختصاص دارد، نشان می‌دهد که خمریه‌سرایان سده‌های نخستین شعر فارسی، از قرنها می‌سازی و میگساری درتاریخ ایران آگاهی گسترده‌ای داشته و بیشتر اصطلاحاتو صور خیال خود را بر پایه آن پیشینه ساخته‌اند. به سببنفوذ زبان و ادب عربی در ایران، خمریه‌سراییِ عرب نیزدر کار شاعران ایرانی تأثیر گذاشته است (برای نمونه رجوع کنید به الکک ، ص 52ـ61).آغاز خمریه‌سرایی در زبان فارسی. نخستین‌بار در سروده‌های شاعران عهد سامانی (261ـ389) خمر وصف شده است. به نظر هرمان اته (ص 22)، احتمالا سراینده اولینخمریه فارسی ابوعبداللّه محمد جنیدی، از شاعران عصر سامانی، بوده است. نخستین شعر مهم و مفصّلی که با درون‌مایه خمر از عهد سامانیان در دست است، قصیده نونیه 92 بیتی رودکی* سمرقندی (متوفی 329) است که سرمشق بسیاری از خمریه‌سرایان پس از او شد. رودکی مراحل تهیه می را با بیانی شاعرانه وصف کرده است: از زمانی که انگور از درخت چیده می‌شود تا زمانی که شیره آن به صورت باده گلرنگ، رامش‌افزایِ مجلسِ انس ممدوحش، نصربن احمد سامانی، می‌گردد؛ مجلسی که در آن امیر خراسان و بزرگان و اطرافیان او به یاد ابوجعفر، شهریار سجستان، باده می‌نوشند (رجوع کنید به تاریخ سیستان، ص 317ـ319). در برخی اشعار سرایندگان دوره سامانی واوایل عهد غزنوی، مضامین خمری به چشم می‌خورد، مانندِدو بیت از شعرهای ابوالحسن علی لوکری (متوفی 387؛ رجوع کنید به صفا، ج 1، ص 422)، سروده‌های طاهربن فضل چغانی (همان، ج 1، ص 428)، ابوالعلاء شوشتری (همان، ج 1، ص 439)،ابوعبداللّه محمد جنیدی (همان، ج 1، ص 441)، ابوالمؤیدِ بلخی* (همان، ج 1، ص 403)، کسایی‌مروزی* (همان، ج 1، ص 447)، عماره مروزی*، ابوشکورِ بلخی*، آقاچی و رونقی بخاری (رجوع کنید به محجوب، ص 93). به نظر می‌رسد بشارِ مرغزی* بهترین و کامل‌ترین خمریه را، بعد از رودکی، سروده باشد. این قصیده هجده بیتی، نمونه خمریه‌ای تقریبآ کامل است که یکی از الگوهای خمریه‌سرای عهد غزنوی، منوچهری دامغانی* (متوفی 432)، بوده است (برای متن کامل این قصیده رجوع کنید به صفا، ج 1، ص 452). خمریه‌سرایی در چکامه‌ها و چامه‌های منوچهری به اوج زیبایی خود می‌رسد. وی، با همه تأثیری که ممکن است از شعر عربی پذیرفته باشد، تشبیهات و استعارات و مضمونهایی نو در وصف شراب آفریده، که با ذوق و طبع عرب ناسازگار است (رجوع کنید به الکک، ص 54ـ63).خمریه‌سرایی گرچه به وسعت و کیفیت اشعار منوچهری ادامه نیافت، ولی خمر و خمریه‌سرایی به‌گونه‌ای رکن ثابت شعر فارسی باقی ماند. هر جا شاعر از شادی یا غم سخن می‌رانَد، باده حضور دارد و سبب افزایش فرح و کاهش افسردگی است. حتی شاعران متدین و پرهیزکاری چون سنایی (مثلا رجوع کنید به ص 27ـ 28، 96، 496) و خاقانی (مثلا، ص 39، 111، 143ـ 144، 630ـ631)، در اشعار خود از باده سخن گفته‌اند. نسیب قصایدی که در وصف شراب، ساقی، حلقه باده‌نوشان در خانه‌ها یا در دامان دشت و صحراست، از دلنشین‌ترین و زنده‌ترین نسیبهاست. یکی از شاعران خمریه‌سرا، سراج‌الدین قُمْری آملی* (متوفی 625) است که مقدمه بعضی از چکامه‌هایش را به وصف شراب اختصاص داده است (مثلا، ص 79، 83، 105، 155). عبید زاکانی* (متوفی 771) نیز در برخی از قصایدو در ترکیب‌بندش از می و باده گساری سخن گفته است(مثلا، ص 33ـ34، 97ـ98). بدر چاچی*، از شاعران سده هشتم، در قصیده‌ای پر استعاره به وصف جام و باده ممدوح خود پرداخته است (رجوع کنید به ص 33ـ34). مثنوی 577 بیتی دستورنامه، سروده نزاری قهستانی* (متوفی 721)، در واقع نوعی ستایش می و آداب می‌خواری است (ج 1، ص 264ـ 265، 267، 272، 295؛ نیز رجوع کنید به همان، ج 1، مقدمه مصفا، ص 254). از دیگر شاعرانی که ظاهرآ گرایش بیشتری به خمریه‌سرایی داشته و آثاری در این نوع ادبی آفریده‌اند،یغمای جندقی* (متوفی 1276؛ مثلا ج 1، ص 108ـ110، 141ـ 142) و میرزا حبیب‌اللّه قاآنی* (متوفی ح 1272؛مثلا ص 505ـ506، 582، 924) بوده‌اند. از معاصران، محمدتقی بهار* علاوه بر اشعار خمری پراکنده (از جمله‌ج 1، ص 173ـ174، 250، 268)، قصیده مفصّلِ «شب و شراب» (رجوع کنید به ج 1، ص 602ـ606) را در وصف می، بر وزن و قافیه خمریه بشار مرغزی، و قصیده «در وصف انگور» (ج 1، ص 118ـ119) را در حال و هوای خمریه رودکی سروده است. عماد خراسانی* (متوفی 1382ش) نیز در بیشتر غزلهایش، یکی دو بیت را به می و می‌خواری اختصاص داده است (برای نمونه رجوع کنید به ص 113، 116، 135، 241).واژگان و اصطلاحات. خمریه‌ها انگیزه ابداع صدها نام، لقب، استعاره و کنایه شده‌اند. شاعران القابی برای خمر ساخته‌اند که بر محبوبیت آن نزد ایشان دلالت می‌کند و بر صفاتی از شراب، همچون رنگ و بو و روانی و دیگر کیفیات آن، تأکید می‌کند، نظیر گلرنگ، ناب، نوشین، شفقی، خردسوز، کهن، زلال، روشن، زرد، سوری، مردافکن، می دو ساله، کافور (سفید)، دینارگون، صبحگاهی و غیره. به‌علاوه، درخت رز، انگور و عصاره آن، صور متفاوتی را در ذهن شاعر ترسیم کرده و منشأ استعاره‌ها و تشبیهات رنگارنگی شده است. این توصیفهای کنایی، دیدگاه شاعران را به هر چه مربوط به خمر است نشان می‌دهد، نظیر دختر رز، کودک انگور، فرزند مجوس، چشمه خورشید، خون خروس، اشک صراحی، سیم مذاب، چشم کبوتر، گل نشاط، شعله تاک، عیسیِ هر درمان، امّالخبائث و آب حرام. پاره‌ای صفات بیانگر نوع شراب است، مانند پخته، خام، پشت دار (ادویه‌دار)، بی‌پشت، سرجوش (کنایه از باده صاف)، سیکی یا مثلث یا سه منی (شرابی که دو سومش تبخیر شده باشد)، یک آتشه، دو آتشه، دُرد و درده (رجوع کنید به دهخدا، ذیل «شراب» و «می»). این تلخ وشِ شیرین اثر را باید در محلهایی خاص انبار کنند، از جمله در میخانه، میکده، خم‌خانه، خمستان، خمّارخانه، شراب‌خانه و باده‌خانه؛ افراد خاصی به نام خَمّار، می فروش، پیر میخانه، شرابی و شراب‌فروش آن را از خم بیرون آرند؛ به پیمانه و رطل اندازه گیرند و بفروشند؛ در قرابه و سبو و صراحی به مجالس بزم و میگساری بیاورند؛ و باز افرادی خاص به نامهای ساقی، شرابی، شراب‌دار، و پیاله‌دار آن را در ظرفی با نامهایی نظیر جام، کاسه، پیاله، ساغر، قدح، مینا، شرابه، و ساتکین، به طالبان باده بپیمایند، گاه بدان اندازه که فقط شاد شوند و گاه بر اثر افراط، مست لایعقل، می‌زده، سرانداز و شراب آلوده گردند. بنابراین، می‌خوارگی هر گروه حدی دارد که بر دیواره جام با خطوطی مشخص شده است؛ کم طاقتان باید از خط فرودینه (خط هفتم) آغاز کنند و پر تحمل‌ترها به خط کاسه‌گر روند و پله‌پله به خط ورشکر (یا خط اشک)، خط ازرق (یا سبز، سیاه)، خط بصره، خط بغداد بروند تا سرانجام به خط جود یا خط اول برسند که در این‌صورت، هفت خط خواهند بود (رجوع کنید به همان، ذیل «خط»؛ معین، ج 1، ص 446).اشعار خمری و تصوف. تا اواخر سده پنجم، می و میگساری در معنای حقیقی و اصلی خود به‌کار می‌رفت و مراد از زلال فرح‌بخش، عصاره سکرآور انگور بود. با گسترش تصوف و استخدام شعر برای بیان اندیشه‌های عرفانی، خمریات و اصطلاحات خمری به‌صورت مجازی به‌کار گرفته شدند (رجوع کنید به پورجوادی، ص 7ـ13). متصوفه که رواج شعر را در میان مردم دیدند، دریافتند که برای انتقال و تعلیم اندیشه‌های عرفانی، شعر از نثر جذاب‌تر است. آنچه جذاب بود نه صِرف موزون بودن کلام، بلکه چاشنی عشق و شیدایی و شور شراب بود. شاعران صوفی با زبان پر طراوت خمریات از خشکی تعلیمات فلسفی‌گونه و گاه بسیار انتزاعی کاستند و اذهان سالکان طریقت را به اندیشه‌های صوفیانه راغب کردند. درنتیجه، برخی شاعران که قطعآ می را نچشیده بودند یا شاعرانی که با گرویدن به تصوف دست از باده‌پیمایی کشیده بودند، تجربیات عرفانی و ذوق معنوی خود را با واژگان خمری بیان کردند. از جمله باب چهل و چهارم مختارنامه عطار (ص 292ـ300)، قلندریات و خمریات نام دارد. اندکی بعد، این شیوه چنان در ادب فارسی مرسوم شد که دلنشین‌ترین اشعار فارسی آنهایی بودند که ظاهر خمری و باطن عرفانی داشتند. این تحول در شعر حافظ به اوج خود رسید.با وجود این، کاربرد زبان خمری در معانی حقیقی همچنان ادامه یافت و زمانی رسید که تشخیص زبان حقیقی از مجازی دشوار و حتی ناممکن گردید. آنچه کار را پیچیده‌تر کرد، این بود که بعضی شاعران، هم خمر حقیقی و هم مجازی را در سروده‌های خود وارد کردند. بر اثر خلط کاربردهای حقیقی و مجازی، بازشناسی خمر مادّی از خمر معنوی مشکل شد و گروهی از اهل تحقیق، در شرح معانی رمزی واژگان خمری رسالات و کتابهایی نوشتند. مثلا، بخشی از کتاب گلشن‌راز (ص 97ـ108) در واقع توضیح پاره‌ای از همین معانی رمزی است. شرح بیشتر این معانی را شمس‌الدین محمد اسیری لاهیجی (متوفی 912) در مفاتیح‌الاعجاز فی شرح گلشن‌راز (ص 506ـ514) و داعی شیرازی (متوفی 870) در نسایم گلشن (ص 266ـ272) به دست داده‌اند. به تصریح شیخ محمود شبستری (متوفی 720؛ ص 97ـ98)، محمد شیرین شمس مغربی (متوفی 810؛ ص 6ـ8) و هاتف اصفهانی (متوفی 1198؛ ص 29)، مراد اهل معنی یا «ارباب معرفت» از اصطلاحاتی چون می، ساقی، خرابات و مانند آن، معناهای رمزی است.قالبهای اشعار خمری. از آغاز شعر دری، درون‌مایه خمر به اندازه‌ای برای شاعران کشش داشته است که کمابیش از آن در هر قالب شعری استفاده کرده‌اند. قصایدی که تمامآ به موضوع خمر پرداخته باشد، معدود، ولی قصیده‌هایی که تشبیب آنها را خمریات تشکیل می‌دهد فراوان است. مضامین خمری‌ای که در تاریخ دوازده سده‌ایِ غزل فارسی خلق شده، از حد احصا بیرون است. مع‌ذلک، غزلهای خمری حافظ، در این میان شاخص است و به نظر می‌رسد بیش از هر شاعر دیگری، از می و می‌خوارگی گفته باشد. بسیاری از رباعیات نیز محتوای خمری دارند (مثلا رجوع کنید به خلیل شروانی، ص 139ـ149)، اما رباعیات منسوب به خیام، از این لحاظ، وضع ویژه‌ای دارند. می در این رباعیها بی‌گمان می انگوری است، منتها در بافت اندیشه‌های خیامی نقش خاصی پیدا کرده است و باید با توجه به دغدغه‌های فلسفی او در نظر گرفته شود. مسمطها و ترکیب‌بندها و ترجیع‌بندهای خمری به منوچهری ختم نمی‌شود. در طول تاریخ شعر فارسی، هر شاعری که از این قالبها استفاده کرده، بخشی از آنها را به خمریات اختصاص داده است، مانند ترجیع‌بند عارفانه وحشی بافقی (متوفی 991؛ رجوع کنید به ص 625ـ635) و بخشهایی از بعضی قصاید و مسمطهای قاآنی (ص 24، 47، 287، 388، 810ـ811). حجم مثنویهای خمری درخور توجه است، ولی آنچه در این قالب سهم بیشتری دارد، ساقی‌نامه‌هاست (رجوع کنید به ساقی‌نامه*).منابع : هرمان اته، تاریخ ادبیات فارسی، ترجمه با حواشی رضازاده شفق، تهران 1356ش؛ محمدبن یحیی اسیری لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران 1371ش؛ ویکتور الکک، «رابطه خمریات منوچهری با مضامین خمری شعرای عرب»، در مجموعه مقالات چهارمین کنگره تحقیقات ایرانی، ج 1، به کوشش محمدعلی صادقیان، شیراز : دانشگاه شیراز، 1353ش؛ بدر چاچی، قصاید، کانپور 1898؛ محمدتقی بهار، دیوان، چاپ مهرداد بهار، تهران 1368ش؛ نصراللّه پورجوادی، «باده عشق، :1 سیر تاریخی معنای عرفانی باده یا می در شعر فارسی»، نشر دانش، سال 11، ش 6 (مهر و آبان 1370)؛ تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار، تهران : زوار، ?] 1314ش[؛ بدیل‌بن علی خاقانی، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1368ش؛ جمال‌الدین خلیل شروانی، نزهة‌المجالس، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1366ش؛ نظام‌الدین محمود داعی شیرازی، نسایم گلشن: شرح گلشن راز، چاپ محمد نذیر رانجها، لاهور 1362ش؛ دهخدا؛ محمدبن علی راوندی، کتاب راحة‌الصدور و آیة‌السرور در تاریخ آل‌سلجوق، چاپ محمد اقبال، تهران 1333ش؛ مجدودبن آدم سنایی، دیوان، چاپ مدرس رضوی، تهران 1380ش؛ محمودبن عبدالکریم شبستری، گلشن راز، چاپ صمد موحد، تهران 1368ش؛ محمدشیرین‌بن عزالدین شمس مغربی، دیوان، چاپ لئونارد لوئیزان، تهران 1372ش؛ ذبیح‌اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسی، ج 1، تهران 1378ش؛ عبیداللّه عبید زاکانی، کلیات عبید زاکانی، تهران 1376ش؛ محمدبن ابراهیم عطار، مختارنامه: مجموعه رباعیات، چاپ محمدرضا شفیعی‌کدکنی، تهران1375ش؛ عمادالدین عماد خراسانی، دیوان، تهران 1372ش؛ کیکاووس‌بن اسکندر عنصرالمعالی، قابوس‌نامه، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1364ش؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، چاپ جلال خالقی مطلق، نیویورک 1366ش ـ؛ حبیب‌اللّه‌بن محمدعلی قاآنی، دیوان، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران 1336ش؛ سراج‌الدین قمری آملی، دیوان، چاپ یداللّه شکری، تهران 1368ش؛ محمدجعفر محجوب، سبک خراسانی در شعر فارسی، تهران 1350ش؛ محمد معین، مزدیسنا و ادب پارسی، تهران 1338ـ1363ش؛ احمدبن قوص منوچهری، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1347ش؛ سعدالدین‌بن شمس‌الدین نزاری قهستانی، متن انتقادی دیوان حکیم نزاری قهستانی، چاپ مظاهر مصفا، ج 1، تهران 1371ش؛ حسن‌بن علی نظام‌الملک، سیرالملوک، چاپ محمد استعلامی، تهران 1385ش؛ کمال‌الدین وحشی‌بافقی، دیوان، چاپ حسین آذران (نخعی)، تهران 1380ش؛ احمد هاتف اصفهانی، دیوان، چاپ وحید دستگردی، تهران ?]1345ش[؛ ابوالحسن‌بن ابراهیم قلی یغما، مجموعه آثار یغمای جندقی، چاپ علی آل‌داود، تهران 1357ـ1362ش.2) در ادبیات عربی. اصطلاح خمریه در دوره معاصر، حداقل از 1302ش/ 1923 در کتاب حدیث الاربعاء طه حسین (ج 2، ص 71) به‌کار رفته است. پیشتر با عبارتهایی همچون القولُ فِی‌الخَمْرِ، لَهُ معانٍ فی‌الخمرِ و وصّافٌلِلخَمْرِ به مضامین خمریّه اشاره می‌شد ]برای نمونه رجوع کنید به ابن‌قتیبه، ج 1، ص 264، ج 2، ص 658، 799، 808؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 100[، بی‌آنکه به قصد سازماندهی این اشعار به صورت شعری مستقل باشد.سالهای نخستین. در سروده‌های دوره جاهلیت، ابیات خمریه در اشعاری مطرح می‌شد که مضامین متعددی داشتند. معلّقه لَبیدبن ربیعه* رجوع کنید به ] زوزنی، ص 152ـ 153[، معلّقه عَنْتَره* ]همان، ص 203ـ 204[ و به‌ویژه معلّقه عَمْروبن کَلثوم* ]همان، ص 165ـ 167[ نمونه‌ای از این اشعار است.در اشعار شاعر مرثیه‌سرا مُرَقِّش اصغر، عموی طَرْفة‌بنعبد، گفته‌های خمری در نسیب به شکل معترضه‌های ساختاری و معنایی است ]برای نمونه رجوع کنید به مُفَضَّل ضَبّی، ص 242[. این نوع شعر کاربرد مستقلی ندارد و این کاربردِابزاریِ ابیات خمریه در دیگر سروده‌ها نیز به چشم می‌خورد، مانند سروده‌ای عاشقانه از عوف‌بن عطیه (رجوع کنید به همان، ص 413، ابیات 5ـ 6)، سروده متمم‌بن نُوَیْره یا مالک‌بن نویره،در صحنه‌ای ناهمگون از وصف حیوانات (همان، ص 52،ابیات 28ـ30)، در صحنه‌ای از شعر فخر از ربیعة‌بن مَقرومضَبّی (همان، ص 376، ابیات 11ـ13)، و حتی در موضوع شعری از نوع منادمه ]میگساری با یکدیگر[ از عبدالمسیح‌بن عَسَله (همان، ص 279). درباره خمریات این پرسش مطرح است که آیا این سروده‌ها عبارتهای پراکنده‌ای هستند کهبه طور طبیعی ظاهر شده‌اند یا مضامینی هستند که به درستی باید خمریه نامیده شوند. توجه به دو سروده، فرضیه دومرا محتمل‌تر می‌سازد: یکی سروده‌ای منسوب به عَلْقَمة‌بن‌عَبَدَه است (رجوع کنید به همان، ص 402، ابیات 39ـ45) که در آن،از خمر با واژگانی دقیق، زبانی یکدست و تصاویری که باظرافت به هم آمیخته‌اند سخن به میان آمده است. قطعهدیگر سروده عَبْدَة‌بن طبیب در سالهای نخستین هجری استو پانزده بیت خمریه دارد (رجوع کنید به همان، ص 143ـ145، ابیات 66ـ81) و وجود چهارچوبی بنا شده از اشعار خمری رااثبات می‌کند، با واژگانی بَدَوی و دقیق که در حد اصطلاحات فنی است.سرودن خمریات در حیره یکی از ویژگیهای بارز آن منطقه محسوب می‌شود، ناحیه‌ای که برای شکوفایی خمریه مناسب بوده است. برخی از شاعران نامداری که کمابیش پیوندهای محکمی با فضای حیره داشتند، عبارت‌اند از: مرقّش اصغر، اَسْودبن یَعْفُر (رجوع کنید به همان، ص 216ـ218، ابیات 4ـ21، ص 418، ابیات 6ـ7) و طرفة‌بن عبد که در سروده‌هایش مضامین اساسی را به خدمت گرفته است رجوع کنید به ] زوزنی، ص 81، بیت 2، ص 83، بیت 1[. هرچند این خمریه به بخش فخر پیوسته و در قصیده‌ای با زمینه‌ای بدوی آمده است، ولی برداشت ویژه‌ای از خمریه را مطرح می‌سازد. از همین دیدگاه چند شاعر دیگر پیشگامان حقیقی محسوب می‌شوند: عَدی‌بن زید عِبادی* که آمیختگی فرهنگ ایرانی و عربی در سروده‌هایش پیداست و پاره‌ای از آنها باقی مانده است رجوع کنید به ] ابوالفرج اصفهانی، ج 2، ص110ـ120، 138ـ 139[؛ ابومِحْجَن ثَقفی* رجوع کنید به ] ابن‌قتیبه، ج 1، ص 423[؛ و اَعْشی* میمون‌بن قیس ]برای تفصیل رجوع کنید به ابن‌قتیبه، ج 1، ص 257ـ265؛ مفید محمد قمیحه، ص 46ـ 62[.قرن نخست. سده نخست ظهور اسلام، دوره انتقال محسوب می‌شود و به همین سبب، پیچیدگی آن بارز است.در این سده دو نوع خمریه تشخیص داده می‌شود: حجازیو عراقی.در حجاز که مرکز حوادث گوناگون بود، آیین خوشباشیدر میان نمایندگانِ اشرافیتی بیکاره رشد کرد و از ایننظر حَسّان‌بن ثابت* انصاری پیشرو محسوب می‌شود؛ به ویژه آنکه گرایش محلی او با تأثیری که دربار حیره بر وی داشتبه هم پیوسته است (رجوع کنید به یاقوت حموی، ج 15، ص 164ـ166). خمریات حجاز در شعر ابن‌سَیْحان (متوفی قرن اول)به خوبی نمایان است رجوع کنید به ] ابوالفرج اصفهانی، ج 2، ص 243ـ 260[. اَحْوَص انصاری ]متوفی اوایل سده دوم[، از شاعران ماجِنِ ]لاابالی و هرزه‌گو [دوره امویان ]حک : 41ـ 132 [نیز قطعات مهمی درباره شراب سروده بود ]برای نمونه رجوع کنید به ص 137، ش 39، ص 244[.در عراق، نامورترین شاعر خمری اَخْطَل*، است که می‌توان او را جانشین اعشی محسوب کرد. مضامین مربوط به آب و شراب در شعر اخطل به هم آمیخته و در شعر وی ویژگیهای سنّتی بدوی در اشعار خمریه حفظ شده است ]برای نمونه رجوع کنید به اخطل، ج 1، ص 15ـ20، 277ـ 278[؛ این روش در سروده‌های شاعران سده نخست نظیر عُجَیْر سَلولی* (ابوالفرج‌اصفهانی، ج 13، ص 63) و نابغه شیبانی* (رجوع کنید به همان، ج 7، ص 107ـ108، 110) ادامه یافته و با گونه‌ای دیگر از انگیزه‌های شعری که در عراق، به‌ویژه کوفه، بروز کرد و خود را وارث حیره قرار داد، پیوند یافته است. افزون بر آن سروده‌های حارثة‌بن بدر است که مضامینی شبیه سروده‌های ابونواس* در آن مشاهده می‌شود رجوع کنید به ]همان، ج 8، ص 393ـ 396[. بَصرَن تمیمی با غروری بدوی که حاکی از یاغیگری اوست شاعر دیگر این دوره است، شاعری میان‌مایه که خمریاتش به لحاظ بیان ضعیف است و تنوع چندانی ندارد.مالک‌بن اسماء خارجه، یکی از مقامات دربار حجاج،به زبانی ساده و اثرگذار بر خمریه، شعر می‌سراید (رجوع کنید به ابن‌قتیبه، ج 2، ص 782ـ783؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 17، ص 238). در رأس این خمریه‌سرایان شاعری کوفی است بهنام مُغیüره و مشهور به اُقَیْشِر اسدی* (متوفی ح 80) کهیکی از نخستین شاعران خمری در سده نخست به شمار می‌رود. اقیشر شاعری تواناست با زبانی زیبا و تحت تأثیر واژگان بدوی و بیانی ماهرانه و نیرومند و پراحساس ]برای نمونه رجوع کنید به ابن‌قتیبه، ج 2، ص560ـ562؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 11، ص 253، 260[. این نوع اشعار را می‌توان در سروده‌های کوتاه و تاحدی کسل‌کننده شاعر کوفی محمدبن عبدالرحمان ثروانی نیز مشاهده کرد (رجوع کنید به شابشتی، ص 48ـ49، 176ـ177، 230ـ 232). به این ترتیب، در سده نخست چهارچوب مستحکمی بنا شد و شاعران بزرگ آن را کامل‌تر کردند و گسترش دادند.قرن دوم. این قرن با اشعار بی‌همتای ابونواس پایان می‌پذیرد و با اشعار خلیفه ولیدبن یزید اموی آغاز می‌شود. ولیدبن یزید که از نوعی آزادی اشرافی برخوردار بود، گروهی از شاعران و ادیبان تشکیل داده بود. افرادی چون مطیع‌بن ایاس*، حمّاد راویه* و حمّاد عجرد* که در کوفه به بی‌بندوباری شهره بودند، نیز به قصر وی آمدوشد داشتند رجوع کنید به ] ابن‌قتیبه، ج 2، ص 772ـ773؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 7، ص 95ـ102، ج 14، ص 335[. ولید به عنوان استاد خمریات جدید شناخته شده است ]ابوالفرج اصفهانی، ج 7، ص 18ـ 20[ و بسیاری از سروده‌هایش را حسین الخلیع و ابونواس به نام خود ثبت کرده‌اند (همان، ج 7، ص 20). لطافت احساسات و ظرافت بیان که در شعر او با نوعی بی‌اخلاقی و زبان ساده و بی‌تکلف همراه است، مایه تشخص خمریات شد.در این میان، در کوفه که مرکز فعالیتهای ادبی با مشخصه‌های پیچیده و گوناگون بود شاعرانی بسیار همگون‌و یکدست ظهور کردند. ظاهرآ خمریات در این دوره بیانگر یاغیگری بود و بی‌دلیل نیست که بیشتر شاعران این گروهبه زندقه متهم شدند (رجوع کنید به همان، ج 13، ص 287، ج 14، ص 322). این گروه شامل افراد بانفوذی از محیط ادبیمی‌شد، نظیر والبة بن حُباب*، سه حمّاد ــیعنی عجرد وراویه و زَبَرقان ــ و مطیع‌بن ایاس که همگی بین سالهای 155تا 169 درگذشتند.در میان این ادیبان هرزه‌گو شاعرانی بودند که کمتر شناخته شده بودند، ولی اهمیت بسیاری در مطالعه این گونه ادبی دارند. شاعرانی همچون بکربن خارجه، شاعر کوفی فقیر که جاحظ قطعات کوچکی از سروده‌های وی را نقل کرده است (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 23، ص 189ـ191؛ شابشتی، ص 242ـ 243). از دیگر شاعران این گروه بوده‌اند: عمّاربن عَمرو ملقب به ذوکُبار، دوست حمّاد راویه و مطیع‌بن ایاس، شاعری با سروده‌های عاشقانه فراوان و تعدادی خمریّه (برای تفصیل رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 24، ص220ـ235)؛ و یحیی‌بن زیاد حارثی، از دوستان مطیع‌بن ایاس که به زندقه متهم بود (رجوع کنید به شابشتی، ص 247ـ256).در محیط فرهنگی کوفه در این دوران ابودُلامه* نیز حضور دارد، نکته مهم در سروده‌های او و حمّاد عجرد خاستگاه عامیانه الهام آنهاست که نشان می‌دهد نوع ادبی خمریات مستقیمآ مخالف مدیحه‌سرایی بوده است. همچنین این نظر وجود دارد که این شعر یاغیگری که باتوجه به هنجارهای جامعه به صورت ادبی یا غیرادبی بیان شده است، شاید شور و نشاطش را از مردمی گرفته باشد که کاملا از نظام فرهنگی بیرون گذاشته شده بودند (رجوع کنید به بن‌شیخ ، 1975، فصل 1). آثار این گروه نسبتآکم‌حجم‌اند، ولی در بلوغ این نوع ادبی بسیار مؤثر بوده‌اند.در سروده‌های پیش از ابونواس، اشعار ابوالهندی ریاحی اهمیت بسیار دارد؛ شاعری عرب‌تبار که عمدتآ در خراسان و سجستان زیست و همین امر سبب گمنامی او شد. بسیاری از سروده‌های او را دیگران به نام خود کرده‌اند. او سهم بسیاری در رشد اشعار خمریه و استقلال این نوع ادبی داشت. سروده‌هایاو به زبانی ساده و سرزنده و پرشور است (رجوع کنید به ابن‌قتیبه، ج 2، ص 682ـ683؛ ابن‌معتز، 1375، ص 136ـ143؛ ابوالفرج اصفهانی، ج20، ص 329ـ334). ابن‌معتز که در سده سوم هجری نخستین گلچین اشعار خمری را تألیف کرده با اطمینان گفته است که ابونواس، حسین‌الخلیع و ابوهفّان تنها پس از خواندن سروده‌های ابوالهندی توانستند در این نوع ادبی اظهار وجود کنند (1375، ص 142). حتی ابوالفرج اصفهانی (ج20، ص 329) بر آن است که ابونواس در همه سروده‌های خود از ابوالهندی الهام گرفته است.شاعر دیگرِ پیش از ابونواس، احمدبن اسحاق خارجی یا خارکی است (رجوع کنید به ابن‌معتز، 1375، ص 306ـ307). قطعات شعری او فاقد جذابیت و الهام است. ابن‌ندیم ]ص 187[ دیوان اشعاری در پنجاه برگ به او نسبت داده است. وی رقیبانی‌چون اسماعیل‌بن یوسف بصری، ابوالسفاح انصاری و عبداللّه‌بن رضا داشت که گروهی از مُجّان را تشکیل می‌دادند (ابن‌معتز، 1375، ص 339).در بصره، عُکّاشة‌بن عبدالصمد عمی* به گونه‌ای متفاوت به خمریه‌سرایی می‌پرداخت. شعر او پیوندی میان عاشقانه‌ها و خمریات است (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 3، ص 257ـ265). شاعر دیگر ابوالحسن علی‌بن خلیل کوفی است که با معاشرش صالح‌بن عبدالقدوس به زندقه متهم شدند، ولی از خطر اعدام رهایی یافتند. ابوالحسن در زمان خلافت مهدی عباسی (حک : 158ـ169) در حکمت و خرد جایگاهی به دست آورد و از لذات روی برگرداند، ولی در جوانی ابیاتی در موضوع خمر سروده بود (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 14، ص 174ـ186). در سده دوم، علاوه بر شعرای عراقی، ابراهیم‌بن هَرْمه، شاعر حجازی نیز خمریه می‌سرود. از ده هزار بیتی که به او منسوب شده، حدود هزار بیت در 1348ش/ 1969 در بغداد به چاپ رسیده، که تعدادی از آنها اشعار خمری است ]برای تفصیل رجوع کنید به ابن‌قتیبه، ج 2، ص 753ـ754؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 4، ص 367ـ 397[.دوره ابونواس. در سه دهه آخر سده دوم، شاعرانی نام‌آور چون حسین الخلیع، مسلم‌بن ولید (رجوع کنید به صریع‌الغوانی*) و ابونواس ظهور کردند. شاعران کم‌اهمیت‌تری نیز در ایندوران بودند که سروده‌هایشان در تکامل خمریه مؤثر بود.در مجموع، کل آثار این دوره مهم‌ترین پیکره شعری خمریه به شمار می‌آید. آثار سده‌های بعد پیشرفت بیشتری را در این زمینه نشان نمی‌دهند.ابونواس، خالق خمریه نبود، اما مجموعه‌ای بود از هر آنچه که برای همه پیشینیان او امکان‌پذیر بود. او ضمن دقت در مضامین، تعبیرها را پیراست. زبان او در خمریات با زبان دیگر شاعران مقایسه‌پذیر نیست ]برای نمونه رجوع کنید به ابوهفّان مهزمی، ص 91ـ92؛ شابشتی، ص 204ـ206، 233ـ 235[. زندگی ابونواس و سروده‌هایش به‌هم پیوسته‌اند. استعداد ابونواس، حساسیت، ظرافت و هوشمندی او موفقیتی استثنایی برای وی فراهم کرد و کاری بی‌همتا در خمریه‌سرایی صورت پذیرفت که به‌سبب گستردگی، گوناگونی و کیفیت آن، انجامی ارزشمند یافت. مواد کار ابونواس را دیگران فراهم کرده بودند، ولی او در زمینه خمریات مقامی را کسب کرده بود که کسی یارای رقابت با او نداشت. او چنان سیطره‌ای داشت که قادر بود حسین الخلیع را وادارد که برخی ابیاتش را از آنِ ابونواس بداند رجوع کنید به ]ابوالفرج اصفهانی، ج 7، ص 147[. نسلهای بعدی نیز مجبور بودند چیزی را که از آنِ او نبود به او نسبت دهند. شخصیتی بزرگ که تمام اهمیت وجودی خود را صرف خمریات کرد و بنابراین کسی نمی‌توانست آن را به لذت ساده شراب‌خواری تقلیل دهد (رجوع کنید به بن‌شیخ، 1963ـ1964، ص 1ـ84).مطالعه سروده‌های مسلم‌بن ولید دو ملاحظه را ایجاب می‌کند: نخست در برخی قطعات، پرداختن به خمریه بر دیگر مضامین مقدّم شده است، به گونه‌ای که دیگر مضامین در خلال موضوع خمریه درج شده است؛ دوم پرداختن به زبان است. مُسلم استاد بدیع و آرایه‌های ادبی است. دلبستگی به شکل و قالب، تعبیرات را پرتکلف کرده و مخالف طبیعتِ الهام شاعرانه است ]درباره مسلم‌بن ولید و سروده‌هایش رجوع کنید به ابن‌قتیبه، ج 2، ص 834ـ839؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 19، ص 31ـ 72[.حسین الخلیع اشعار بهتری سروده است (رجوع کنید به محمد منیف، 1965). ابوالشّیص* نیز از جمله این شاعران است که پسرعموی دِعْبِل خزاعی* و دوست مسلم و ابونواس بود ]برای سروده‌های ابوالشیص رجوع کنید به ابن‌قتیبه، ج 2، ص 843ـ 847[. او سراینده خمریاتی طولانی است که استادی وی را در زبان آشکار می‌سازد (ابن‌معتز، 1375، ص 77ـ86)، بقایای زبان بدوی و کهن عربی در این سروده‌ها نمایان است. دیگر شاعر آن دوران عمروبن عبدالملک ورّاق از دوستان ابونواس بود با سروده‌هایی ضعیف و غیراصیل و شبیه ترانه (رجوع کنید به مرزبانی، ص30ـ31؛ شابشتی، ص 172ـ174).پس از ابونواس. در این دوران خمریه ضوابط علمی یافت. صورت‌گرایان، شعر ــاز جمله خمریه ــ را از جایگاه بلندش تنزل دادند، خمریه‌سرایی تعمیم یافت و حتی شاعرانی که تمایلی به خمریه نداشتند خمریه سرودند، از جمله بُحْتُری* رجوع کنید به ] ج 1، ص 493، ج 2، ص 846[.این موضوع بیانگر از رمق افتادن نوع ادبی خمریه است. به‌ندرت سروده‌ای بدیع از شاعری گمنام که ارزش بیانی داشته باشد شنیده می‌شد. لحن خمریات نیز گوناگون شد و همگونی آن از میان رفت و سرودن رَوْضِیّات (اشعاری در وصف گلها و گیاهان)، دَیْریات و اخوانیات افزایش یافت. قرن سوم تحت تأثیر ابن‌معتز* است که گلچینی با عنوان فصول التماثیل فی تباشیر السرور ترتیب داد. او بیش از هر چیز نگران معیارهای وقار و متانت است ]او سروده‌هایی در «فنّ شراب» دارد، از قافیه «الف» تا «ی»؛ برای تفصیل رجوع کنید به ابن‌معتز، 1977ـ1978، ج 2، ص 208ـ 322[.آثار پرحجم ابن‌رومی* چندین شعر خمری را دربردارد ]برای نمونه رجوع کنید به ج 3، ص 82، 258، 282ـ283، ج 4، ص 62[. او کوشیده است تا زبانی خودجوش‌تر و حساس‌تر از دیگر سروده‌های بسیارش به کار گیرد. حلقه ادبی علی‌بن یحیی منجم (رجوع کنید به بن‌شیخ، 1972، ج 1، ص 116 به بعد) تعدادی از شاعران را گرد آورده بود که ابوهفّان یکی از آنها بود. وی شاگرد و راوی ابونواس بود، اما اشعار پراکنده‌ای که از او به‌جا مانده اظهارنظر درباره اشعارش را دشوار کرده است. از میان یاران او ابوشِبْل عاصِم یا عُصْم‌بن وَهْب بُرْجُمی در انجمن ]ادبی[ متوکل ]عباسی[ پذیرفته شد رجوع کنید به ]ابن‌معتز، 1375، ص380ـ381؛ مرزبانی، ص 123[ که گروهی از اوباش را گرد آورده بود که به شیوه‌ای گستاخانه و خشن در میخانه‌های بغداد و سامره گرد هم می‌آمدند. در زمان حکومت متوکل باید از محمدبن اسحاق طَرْسوسی نیز نام برد (رجوع کنید به مرزبانی، ص 395). در واقع این اشخاص مواد و مصالح ادبیات داستانی را فراهم ساختند که در پیرامون اشعار خمری شکوفا شد، ولی اثر درخور توجهی برجای نگذاشتند.از این دیدگاه، شخصیت بارزتر ابوالطیب محمدبن قاسم نُمَیْری است، دوست نزدیک ابن‌معتز که با او مکاتبات کاملی داشت (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج10، ص 283ـ284؛ مرزبانی، ص 219ـ220؛ شابشتی، ص 71ـ78). این مکاتبات شامل اخوانیات می‌شد، که در آن شاعر مهارت خود را در دادن وعده‌های چشمگیر و ظرافتش را در بیان شادیِ ناشی از به تحقق رساندن آنها به همراهی دوستان، نشان می‌دهد. این نوشته‌ها گاهی مسجّع (برای نمونه رجوع کنید به شابشتی، ص 74) و دارای مضامین اشعار خمریه و نمونه‌ای است از خمریات منثور که فضا و شیوه سرودن آن با شیوه بدوی دوران گذشته تفاوت دارد. ادب منادمه رجوع کنید به ] سطور پیشین[ که پیش از این ابونواس تعریف کرده بود با تمرکز بر قواعد ظرفاء به کمال رسید.در سده چهارم، کُشاجم* خمریات را دستمایه‌ای برای وصفِ طرز زندگی جامعه زمان خود قرار داد، وی یک گل، جام یا ساز را به زبانی بسیار زیبا وصف می‌کرد که پیوند بسیار نزدیکی با شیوه زندگی داشت. کلام اجتماعی الهام‌بخش خمریات است و شعر طرحی اساسآ وصفی دارد (رجوع کنید به شابشتی، ص 259ـ260). پیوند میان خمریه و شعر طبیعت در سروده‌های صنوبری* نیز پدیدار می‌گردد (رجوع کنید به همان، ص 218ـ224). حال آنکه در دیریات مضامین خمری در درجه دوم قرار می‌گیرد. در سروده‌های روستایی محمدبن عباس‌بن بصری، عطّاری در خدمت اخشیدیان (حک : 232ـ358) قاهره، مضامین خمریات در حد الگوهای رایج تنزل یافت. بیشتر سروده‌های وی در وصف مناظر طبیعت است (رجوع کنید به همان، ص 292، 294ـ297).از سوی دیگر ابوالفرج محمد وَأواء*، شاعر دمشقی، با زبانی ساده و آهنگین با اختصاص ابیاتی عالی به مضامین مشهور شعری و با کشف دوباره شیوه ابونواس به زبانی شیرین به سنّت خمریات بازگشت (رجوع کنید به ابن‌شاکر کتبی، ج 3، ص240ـ245). ظاهرآ در سده چهارم که هنوز مفتخِر به آثار متنبی* و ابوفراس حَمْدانی* است (رجوع کنید به ابوفراس حمدانی، ص 109، 150، 156ـ157، 161، به‌ویژه طردیه بزرگ او، ص 325ـ332)، شعر عربی دیگر چیزی برای ابداع ندارد. البته اشعار فراوانی سروده شده است که غالبآ فقط ارزش ذکر در گلچین ادبی را دارند. رویکرد اصلی شاعران این سروده‌ها، پیروی از استادان بزرگ گذشته بود.در قرن پنجم، ابن‌شِبْل* (پزشک، فیلسوف و شاعر بغدادی) ابیات بسیاری سروده ولی ذکر خمریات در شعر او کم است (برای ابن‌شبل و سروده‌هایش رجوع کنید به قفطی، 1385ـ 1387، ج 2، ص 355ـ383؛ یاقوت حموی، ج10، ص 23ـ 45). محمدبن خلیفة‌بن حسین نُمَیْری، شاعری از اطرافیان سیف‌الدوله، در این نوع ادبی کوشید اما توفیقی نیافت (رجوع کنید به ابن‌شاکر کتبی، ج 3، ص 349ـ351). ابن‌نَبیه، شاعری از دوران ایوبیان ]حک : اواخر قرن ششم و نیمه اول قرن هفتم[، بی‌آنکه حرف تازه‌ای را مطرح کند بخشی از گفته‌های پیشینیان را دوباره رواج داد رجوع کنید به ]همان، ج 3، ص 66ـ 76[. سه تن از شاعران سده هفتم نیز در شمار خمریه‌سرایان هستند: نورالدین محمد اِسْعِرْدی* (متوفی 656) که بخشی از دیوانش را تحت عنوان سُلافَة الزَّرجون فی الخِلاعة و المُجون گردآورد. شعر او فاقد ظرافتهای شاعرانه، سنگین و کم‌مایه و محروم از مهارتهای درخشان ابونواس است رجوع کنید به ] همان، ج 3، ص 271ـ 276[. اندکی بعد ابن‌نُباته* (شاعر ابوالفداء، حکمران ایوبی)، الگوهای خمری را در ترکیبی ناهمگون وارد شعر کرد رجوع کنید به ] ابن‌نباته، ص 67ـ68، 128ـ129، 193؛ نیز رجوع کنید به نواجی، ص 113ـ114، 119، 200[. البته فراتر از همه صفی‌الدین حلّی* در پایان قرن هفتم و ثلث نخست قرن هشتم است که الهام واقعی و غنای مضامین و تصاویر خمریات را بازیافت. البته وی علاقه وافری به زبان شعر کلاسیک داشت ]برای خمریات صفی‌الدین حلّی رجوع کنید به ص 234ـ235، 272، 391ـ392، 394ـ395؛ نیز رجوع کنید به نواجی، ص 32ـ33، 123، 129[.مضامین عارفانه. عارفان حرکتی تازه به خمریات دادند. آنان با استفاده از چهارچوب خمریات که کاملا شکل گرفته بود، شادمانی برای خدا را جانشین انگیزه‌های لذت‌جویانه کردند. به این ترتیب نمادگرایی کامل بنا نهاده شد. شراب تجلی الهی گردید و نمادی از عشق اعلی که خود را در خلقت به ظهور می‌رساند. مستی، فراموشیِ ما سوی اللّه است. تحت تأثیر این کاربرد ویژه از معانی، زبانی درونی جانشین ظاهر متن می‌شود که قواعد آن به روشنی وضع شده است. درخور ذکر است که شاعران عارف از اینکه این‌گونه سروده‌های خمری را احیا می‌کردند نگران نبودند و هم‌زمان با گزینش زبانی ثابت برای خمریات، دایره مفهومی آن را گسترش دادند. بدین‌سان مجموعه‌ای از نمادها پیرامون مضامین اصلی پدیدار شد. بررسی کامل این کاربرد نشان می‌دهد که چگونه الهام و انگیزه‌ای جدید از درون یک زبان کهنه برمی‌خیزد تا آن را روشن‌تر سازد نه اینکه آن را ویران کند. آنچه باعث شد عارفان به نظریه شعری دست یابند چیزی جز خمریه‌های سده دوم هجری نبود. این تغییر در ابتدا در نیمه دوم قرن دوم در اشعار رابعه عدویه* با موفقیت به انجام رسید.اهمیت حیطه‌های مشترک در چهارچوب خمری و شهوانی، خمریات را به ابزار کاوش برای دستیابی به شور عارفانه بدل کرد. دیوان حلّاج* فقط یک سروده از این‌گونه دارد که به حسین‌الخلیع و ابونواس هم منسوب شده است (رجوع کنید به حلّاج، ص 82، ش 29). البته بسیاری از شاعران ناشناس بعدها به وصف مستی عارفانه پرداختند. ابومِدْین تِلْمِسانی* تعدادی زَجَل* را در همین‌گونه رایج و مشخص سرود که تصویرگر گرایش کهن به گونه خمریات است و آن را از اشعار کلاسیک متمایز می‌سازد. نمونه کامل خمریات را حُرَیْفیش مکّی (متوفی 801) در شرق و در سرزمین مغرب سرود، ولی این ابن‌فارضِ بود که با خمریه بزرگ خود رجوع کنید به ] ص 23ـ 68[ جلب توجه کرد. او در این شعر، استادانه کل مضمون خمریات را از نو تفسیر کرده و دامنه نمادهای آن را عمق بخشیده است. در کنار سازوکار و قواعد شعری، شور و بی‌قراری و ضرباهنگ نیرومند زبان از ویژگیهای این سروده است (نیز رجوع کنید به خمریه ابن‌فارِض*). در قرن یازدهم، عبدالغنی نابْلُسی* براساس نظریات ابن‌عربی، شرحی بر قصیده ابن‌فارض نگاشت. نابلسی همچنین اهمیت مرموز شراب را در قطعاتی نشان می‌دهد که در آنها مضامین خمری و عاشقانه پیوند خورده است. در میان اشعار عارفان، اشعاری از هر دو نوع باهم جمع شدند تا احساس و وجد را بیان کنند. در دیوان ابوالحسن شُشتری اشعاری که بدون یاری گرفتن از خمریات سروده شده باشند، کم شمارند (رجوع کنید به برای نمونه ذکر خمریات در دیوان ششتری رجوع کنید به ص 32، 38، 43، 59ـ60، و در بخش موشّحات، ص 89ـ90، 95، و در بخش زَجَل، ص 241، 254ـ255؛ نیز رجوع کنید به ماسینیون ، ص 251 به بعد). سرمستیعشق مضمونی اساسی است که با ضرباهنگِ تندِ زبان عامیانه وی آمیخته می‌گردد. علاوه بر این، شاعر شیوه ابن‌قُزْمان و روایت دیدار از صومعه یا گذراندن شبی در میخانه را به کار می‌گیرد که ممکن است به این سردرگمی منجر شود که زبان تا حد خمریات پیش می‌رود.سرودن اشعار خمریِ عرفانی، بدون نام یا مبهم، در زبان کلاسیک یا به لهجه‌ای عامیانه، تا قرن سیزدهم/ نوزدهم، مثلا در دیوان امیر عبدالقادر الجزایری*، دیده می‌شود (رجوع کنید به بن‌حَرَث، در مجلة کلیة‌الآداب، ش 1 ( 1967)، ص 47 به بعد) و حتی در قرن چهاردهم/ بیستم در شکل رایجش ادامه پیدا می‌کند.خمریه در اندلس. محیط اندلس، به‌ویژه پس از گسترش سریع سلطنت طوایف، برای کم‌رنگ‌تر شدن شعر خمریات محیطی مناسب بود. از نظر ادبی ایجاد قالبهای دارای واگویه و برگردان، همچون مُوَشّح و زَجَل ساختار مؤثرتر و منعطفی برای ضبط این‌گونه انگیزشها مطرح ساخت. به‌کارگیری زبانی نیمه‌عامیانه، به‌ویژه در زجَل، منبع درخور ملاحظه‌ای را برای نوآوری فراهم ساخت. خمریات در حالی‌که با شادمانی زندگی، نیاز به عشق و یکی شدن با طبیعت پیوند یافته بود، برای بیان حالت خاصی از هستی در جهان رقابت می‌کرد. ظاهرآ برخلاف انتظار، پیوند این عناصر مطلوب به نتیجه‌ای متضاد منجر شد. چهارچوب خمریه که پیش از این در شرق، نیرویش را از دست داده بود چنان کاربرد رایجی یافت که به نحو فزاینده‌ای فرسوده شد. اگر رشد سریع شاعران و صدماتی را که زمانه به کار آنان وارد کرد، نیز لحاظ کنیم، دلیل خُرد شدن کلام و تبدیل آن به اجزایی کوچک و مستقل مشخص می‌شود. در قرن چهارم، در دوره امیران که پس از دوره خلفا بود، ابن‌دَرّاج* برخی از تعبیرات خمری را در شماری از اشعاری که در وصف گلها و گیاهان بود ]نَوْریات [به کار برد رجوع کنید به ]ص 37ـ39، 41ـ 42[. با این حال، خمریات در سده پنجم، چه از نظر خلاقیت شعری و چه از نظر حضور در مجموعه‌های شعری، به اوج گسترش خود رسید. ابن‌شُهَیْد* اشجعی در یک رودرروییِ شاعرانه و تخیلی، نبوغ الهام‌برانگیز ابونواس را در می‌یابد رجوع کنید به ]ص 141ـ 150[. به‌سبب نقش ابن‌شُهَیْد، ابن‌رقیق ندیم قَیْروانی کتاب قطب‌السرور فی اوصاف الخمور و معاقرة الشراب را که به دست ما نرسیده به خمریات شرقی اختصاص داده است. ابوعامربن مَسْلَمه وزیربرای کتابش، حدیقة الارتیاح فی حقیقة الراح، از آثار سخن‌پردازان اندلسی استفاده کرده که از آنها قطعات کمی باقی مانده است. در این میان شاعران بسیاری وجود داشتند که اغلب آنها به‌سبب چند بیت شعر در منتخبات شعری شناخته شده‌اند. از میان آنان چند تن درخور ذکرند، از جمله ابن‌ابّار که سراینده اشعاری در وصف گل و گیاهان نیز هست ]برای نمونه رجوع کنید به ص 94، 119، 139، 363[ و چند قطعه‌ای را به «مجالس‌الانس» اختصاص داده است ]برای نمونه رجوع کنید به ص60ـ63، 95، 210[. شخصیت بسیار درخور توجه قرن، معتمدبن عبّاد است (رجوع کنید به سویسّی ، ص 135ـ146)، که گفته‌هایش نگرش منظمی ارائهنمی‌دهد، هرچند در آنها نشانه‌ای از دلتنگی فلسفی و هستی‌شناختی مشاهده می‌شود. شخصیت جذاب شاعر در زنده کردن زبانی که بسیار به کار گرفته شده ناموفق است. همین داوری درباره شاعرانی که از اطرافیان این امیرزاده بودند، نیز صادق است، شاعرانی مانند ابن‌لبّانه* رجوع کنید به ]ابن‌شاکر کتبی، ج 4، ص 27ـ 31[ یا ابن‌حَمْدیس* رجوع کنید به ]ص 39ـ41، 90، 107ـ 110[. کاتب علی‌بن احمد قلیوبی نیز اشعاری کوتاه در این باب سروده است (رجوع کنید به ابن‌شاکر کتبی، ج 3، ص 62ـ64؛ پرس ، ص 154).در سده‌های پنجم و ششم نیز خمریه سروده‌اند. ابن‌خَفاجه* (رجوع کنید به حجاجی ، 1969) به هیچ‌روی خودش را از شیوه ابونواسجدا نکرد و اشعاری کوتاه و کم‌اهمیت نیز سرود. اما نتوانست تصویری زنده و فضایی نو بیافریند ]برای برخی سروده‌هایش رجوع کنید به ابن‌بسّام، ج 2، قسم 3، ص 604، 614، 625، 635[. برادرزاده او، ابن‌زَقاق*، عمدتآ اشعاری عاشقانه یا خوشباشانه سرود، گونه‌ای ادبی که عمویش در آن مشهور بود. بَطَلیَوْسی در چند توصیف زیبا موفق بود که در آنها وفور تشبیهات و استعاره‌ها با اشاره به واژگان جانوران مشاهده می‌شود ]برای نمونه رجوع کنید به ص 102ـ104، 124ـ 127[، ابن‌بَقی* (رجوع کنید به ابن‌سناء الملک، ص 34؛ مَقَّری، ج 4، ص 237ـ240) و دوست او، اَعْمی التُطَیْلی* (رجوع کنید به ابن‌سناء الملک، ص 35ـ36، 38؛ ابن‌سعید مغربی، ج 2، ص 453ـ 456)، موشحاتی با مضامین خمریات سروده‌اند. ابن‌سهل* اشبیلی نیز از همین شاعران است ]برای نمونه رجوع کنید به ص 406ـ408، 420ـ422، 436ـ 438[، گاهی نیز شاعر به دنبال طرح یک نوع ادبی به‌طور کامل نیست، بلکه می‌خواهد خود را به مضامینی محدود کند که در چند چهارچوب مشترک است؛ این کار ضمنآ به متلاشی شدن چهارچوب خمریه می‌انجامد. نمونه خوبی از روی هم قرار گرفتن چند مضمون، در آثار ابوبکر ابن‌زُهْر دیده می‌شود (برای نمونه سروده‌هایش رجوع کنید به مقّری، ج 2، ص 249ـ253؛ ابن‌سعید مغربی، ج 1، ص 271ـ279). سروده‌های خمری در آنها واضح‌ترند، ولی هرگز از بیان درد عشق جدا نیستند و درپیوند با یکدیگر بیان می‌شوند. به طور خلاصه در این قالب خمریِ مرثیه‌ای، نوآوری به چشم نمی‌خورد. در واقع بیان خمری اصیلی در اندلس وجود ندارد و این را همه قطعاتیتأیید می‌کند که از یک مجموعه گسترده ادبی باقی‌ماندهاست (رجوع کنید به پرس، ص359ـ 377). حتی شخصیت شگفت‌انگیزی چون ابن‌قُزْمان به‌طور کلی از این بررسی مجزّا نیست (رجوع کنید به گارسیا گومز ،1972؛ ]برای تفصیل رجوع کنید به مجدی محمد شمس‌الدین، ص 375ـ 390[). همچنین ابن‌قُزمان، زَجَلهای کاملا خمری را در بین قطعاتی که مضمون چندگانه داشتندبه لهجه‌های اسپانیایی سرود؛ چنان که کولن یادآور می‌شود قصد این بود که این اشعاردر حلقه دانش‌آموختگان درک‌شود ولی با مایه گرفتن از انگیزه‌های مردمی، برای همهمناسب بود. با وجود این، شاعر در گسستن از زبان کهن خمریات موفق نبود و مضامین سروده‌هایش در آثار پیشینیان به‌وفور یافت می‌شود. قالبهای بندبند و دارای برگردان اندلسی برای از نو زنده کردن خمریات سودمند نبود. در شرق هم موشّح* به کار گرفته شد ولی این شیوه دیرزمانی بود که ازرونق افتاده بود.یوسف‌بن زَیلاق، شاعر سده ششم (رجوع کنید به ابن‌شاکر کتبی، ج 4، ص 384ـ395؛ عنانی ، فهرست)، سراینده اشعار نسبتآ بلندیاست بدون آنکه خصوصیت ویژه‌ای را بیان کند. شرق و غرب جز معاوضه قواعد کار دیگری نکرده بودند. ویژگی به‌کارگیری این مکتب این بود که همیشه تکرار می‌شد. پس از عصر نهضت، تعبیرات خمری را امین نخله رجوع کنید به ] ص60، 87، 159، 293ـ 294[ و ابوالقاسم شابّی* در مرثیه‌هایی با لحن لامارتین دردیوان اَغانی الحیاة ]ص 44، 180، 191[ از نو مطرح کردند، ولی در این هنگام زمان شعر دیگری فرا رسیده بود.ساختار خمریات. بسیاری از خمریات در اثنای موضوعات دیگر سروده می‌شد و قاعده‌ای کلی که معرّف یک نوع ادبی باشد یا ساختار قالبی ثابت را تعیین کند، وجود نداشت. شاید بتوان سروده‌های ابونواس را استثنا کرد. برخی ویژگیهای کلی که به سختی از خمریات مستفاد می‌شود از این قرار است:الف) ایجاز. خمریه شعری نسبتآ موجز است. از 299 خمریه ابونواس فقط 41 شعر بیش از 14 بیت دارند. در آثار او گرایش به ایجاز دیده می‌شود. البته این ایجاز ویژگی شعر تمام شاعران خمریه‌سرای دورانهای مختلف است. تعداد ابیات حتی زمانی که اشعار خمری در اثنای قصاید چند مضمونی درج می‌شدند، بین چهار تا پانزده بیت بود. سروده‌های خمری به‌سبب شیوه‌هایی که در سرودن آنها به کار می‌رفت، در دامنه محدودی سروده می‌شدند (رجوع کنید به بن‌شیخ، 1975، فصل 3). از دیگر سو، مقتضیات این شیوه‌ها منجر به طولانی شدن شکل تثبیت شده قصیده شد؛ آنچه را که ممکن است شعر ملایم یا خودجوش نامید، یعنی شعری که از نظر تجزیه و تحلیل زبانی پیوندهای درونی آن آشکار است. نه تنها باید طبیعت این انگیزش پرمایه شود، بلکه ساز و کار ساختار شعر نیز باید غنی گردد. در مورد خمریات این امر شامل انتخاب محدوده‌ای معیّن بود: خلاقیت شعر در سطح زبانی و به‌ویژه نظامِ آواـ معنایی آن.ب) چگونگی سازمان‌یافتن خمریات در محدوده خاص خود. در اشعاری که درباره موضوع روایی خاصی تنظیم شده‌اند، قاعده‌ای برای تنظیم مضمونی خمریه وجود ندارد و بنابراین شاعران توالی زمانی را رعایت می‌کنند و آزادانه جمله‌ها را جابه‌جا می‌کنند. یکی بودن انگیزش شعری در خمریات و محدوده نسبتآ دقیق چهارچوب آن، یکدستی و همگونی کلی خمریات را حتمی می‌سازد. به طور متناوب از مضامین عاشقانه یا وصف گلها و گیاهان یاری گرفته می‌شود. البته این موضوع حیطه مشترکی است که در چهارچوبهای دیگر نیز استفاده می‌شود. به‌علاوه، در تحلیل دقیق‌تر ممکن است همه مسائل بلاغی خمریات رازگشایی شود و با بررسی اجزای کوچک این اشعار حیطه‌های گسترده‌تری از وجود خمریات آشکار گردد. همچنین ممکن است از میان جملاتی که اهمیتی متفاوت دارند به تعدادی پیوند ظریف، که دقیقآ پیرو یکدیگرند، توجه شود. استادان بزرگ نخستین، کارهای بسیاری در این زمینه انجام دادند و کم‌رنگ شدن شیوه خمریه‌سرایی به‌درستی با ناتوانی در تصور ارتباطات جدید بین جمله‌هایی که در روابطی ثابت قرار دارند رقم می‌خورد.ج) ارتباط میان چهارچوبها ]گونه‌های شعری[. از روی اَسناد و نشانه‌ها به نظر می‌رسد که خمریه در چهارچوبهایی‌قرار گرفته و در آنها تأثیر گذاشته است. زمانی که خمریهدر پیوند با فخر بوده عبارتهای آن ارزش خمریه مستقلرا نداشته است. زمانی در خدمت گونه‌های عاشقانه بودهو زمانی از آن جدا شده، زمانی عشق به طبیعت الهام‌بخشبوده و زمانی به صورت ابزاری برای ستایش گلها و گیاهانبه کار رفته است.د) خصوصیات وزنی اشعار خمریه. پراکندگی خمریات بیشتر اوقات تجزیه و تحلیل در مورد وزن اشعار را در حد فرضیه و گمان نگاه می‌دارد. وزن گزاره‌های خمری را، که در قصاید درج شده است، نمی‌توان ویژگی خمریات محسوب کرد. گروهی از سروده‌های اعشی از چهار بحر عمده تشکیل می‌شود : 34% طویل، 5ر14% کامل، 7ر15% وافر و 11% بسیط. در اشعار اخطل 53% بحر طویل، 7ر15% وافر، 14% بسیط و 2ر9% کامل آمده است. از 893 شعر دیوان ابونواس ــتنها پیکره زبانی خمری که اهمیت یک به یک را داردــ نیز چنین نتیجه گرفته می‌شود: 45ر15% طویل، 21ر24% بسیط، 13% سریع، 1ر11% وافر و 75ر8% کامل.با مقایسه این درصدها با درصدهای برگرفته از اشعار متعارف و معمول، از قبیل مدیحه، مرثیه و غیره کاهش‌درخور توجه بحرهای طویل و کامل و افزایش اندکِ بحرهای بسیط و سریع آشکار می‌گردد (رجوع کنید به بن‌شیخ، 1975، فصل 10). یکی از این بحرها طولانی و دیگری کوتاه است که مسئلهرا حل‌ناشده باقی می‌گذارد. بحرهای ملایم نظیر سریع وخفیف بسامدی درخور توجه دارند، ولی در جایی دیگر بسامدی دیگر تأیید می‌شود. حتی در شاعرانی مانند ابوتمّامو بُحْتری که کمی نوگرا هستند، این پرسش مطرح استکه سرشت واقعی ارتباط بین بحر عروضی و مضمون مورد بحث چیست؟ زمانی می‌توان به این پرسش پاسخ داد که تحلیلی جدّی درباره پیوند میان ساختمان زنجیره آوایی ونظام سَبْکی شعر که با طرح آن آمیخته است انجام پذیرد.مسئله بنیانی زبان خمریات تاکنون بررسی نشده است. درباره کاربرد واژگان ساده و روشنیِ ساختار نحوی نیز پژوهشی صورت نپذیرفته است. مطالعه ادبیات خمری باید ادامه یابد و نشان دهد که چگونه عبارتهای خمری از سوی گرایشهای گوناگون فلسفی تغذیه شده است و چگونه یک دسته از نگرشهای روحی در پیوند تاریخی با موقعیتهای اجتماعی فرهنگی معیّن تجزیه و تحلیل شده است. خمریه زمینه‌ای برای تجارب چندگانه، از مادّه‌گرایی تا جستجو برای وجود خداوند واجب‌الوجود، بوده است.منابع : ]ابن‌ابّار، دیوان، چاپ عبدالسلام هرّاس، ]رباط[ 1420/1999؛ ابن‌بَسّام، الذخیرة فی محاسن اهل الجزیرة، چاپ احسان عباس، بیروت 1398ـ1399/ 1978ـ1979؛ ابن‌حمدیس، دیوان، چاپ یوسف عید، بیروت 2005؛ ابن‌دَرّاج، دیوان، چاپ محمود علی مکی،دمشق 1381/1961؛ ابن‌رومی، دیوان، چاپ عبدالامیر علی مهنّا،بیروت 1411/ 1991[؛ ابن‌سعید مغربی، المُغرب فی حُلَی المَغرب، چاپ شوقی‌ضیف، قاهره ]1978ـ 1980[؛ ابن‌سناء الملک، دارالطرازفی عمل الموشّحات، چاپ جودت رکابی، قاهره 2004؛ ]ابن‌سهل، دیوان، چاپ محمد فرج دغیم، بیروت 1998؛ ابن‌شاکر کتبی، فوات الوفیات، چاپ احسان عباس، بیروت 1973ـ1974؛ ابن‌شُهَید،رسالة التوابع و الزوابع، چاپ بطرس بستانی، بیروت 1951؛ابن‌فارض، دیوان، مصر: مطبعة محمود توفیق، ]بی‌تا.[؛ ابن‌قتیبه، الشعر و الشعراء، چاپ احمد محمدشاکر، ]قاهره [1386ـ1387/ 1966ـ1967؛ ابن‌معتز، دیوان، چاپ محمد بدیع شریف، قاهره ]1977ـ 1978[؛ همو، طبقات‌الشعراء، چاپ عبدالستار احمد فراج، ]قاهره 1375/ 1956[؛ ]ابن‌نُباته، دیوان، مصر 1323/1905؛ ابن‌ندیم (تهران)؛ ابوالفرج اصفهانی؛ ابوفراس حمدانی، دیوان، چاپ محمد تونجی، دمشق 1408/1987؛ ابوهفّان مهزمی، اخبار ابی‌نواس، چاپ عبدالستار احمد فراج، ]قاهره 1373/ 1953[؛ عبداللّه‌بن محمد احوص انصاری، شعر الاحوص الانصاری، چاپ عادل سلیمان جمال، تونس 1411/1990؛ غیاث‌بن غوث اخطل، شعر الاخطل، چاپ فخرالدین قباوه، بیروت 1399/1979؛ امین، نخله، الدیوان‌الجدید، بیروت 1962؛ ولیدبن عبید بحتری، دیوان، شرحه و علق‌علیه محمد تونچی، بیروت 1419/1999؛ عبداللّه‌بن محمد بَطَلیوسی، شعر ابن‌السید البطلیوسی (444ـ521ه /1052ـ1127م)، چاپ رجب عبدالجواد ابراهیم، قاهره 1428/2007؛ حسین‌بن منصور حلّاج، دیوان، چاپ کامل مصطفی شیبی، بغداد 1394/1974؛ حسین‌بن احمد زوزنی، شرح المعلّقات‌السبع، بیروت : دارالجیل، بی‌تا.[؛ علی‌بن محمد شابشتی، الدیارات، چاپ کورکیس عوّاد، بیروت 1406/1986؛ ]ابوالقاسم شابّی، دیوان اغانی‌الحیاة، چاپ امیل کبا، بیروت 1430/2009؛ علی‌بن عبداللّه ششتری، دیوان، چاپ محمد عدلونی ادریسی و سعید ابوالفیوض، دارالبیضاء 2008؛ عبدالعزیزبن سرایا صفی‌الدین حلّی، دیوان، بیروت 1410/ 1990[؛ طه حسین، حدیث الاربعاء، قاهره : دارالمعارف، ] 1998[؛ ]علی‌بن یوسف قفطی، المحمدون من الشعراء، چاپ محمد عبدالستارخان، حیدرآباد، دکن 1385ـ1387/1966ـ1967؛ مجدی محمد شمس‌الدین، ابن‌قزمان و الزجل فی الاندلس، قاهره 2007[؛ محمد منیف، «الحسین‌بن الضحّاک : اغراض خمریاته و اشخاصها»، پایان‌نامه دانشکده ادبیات، دانشگاه‌الجزایر، 1965؛ ]محمدبن عمران مرزبانی، معجم‌الشعراء، چاپ عبدالستار احمد فراج، ]قاهره [1379/1960؛ مفضل‌بن محمد مُفَضَّل ضَبّی، المُفضَّلیات، چاپ احمد محمد شاکر و عبدالسلام محمد هارون، قاهره ?]1383/ 1963[؛ مفیدمحمد قمیحه، الاعشی الکبیر: میمون‌بن قیس شاعراللذة و الحیاة، دراسة و تحلیل، بیروت 1997؛ احمدبن محمد مَقَّری، نفح‌الطیب، چاپ احسان عباس، بیروت 1388/1968؛ محمدبن حسن نواجی، کتاب حلبة‌الکمیت فی الادب و النوادر و الفکاهات المتعلقة بالخمریات، ]قاهره[ 1357/ 1938[؛ یاقوت حموی، معجم‌الادباء، مصر 1355ـ1357/ 1936ـ1938، چاپ افست بیروت ]بی‌تا.[؛: essai sur les voies d'une J. E. Bencheikh, Po(tique arabe cr(ation, Paris 1975; idem, "Th(mes bachiques et personnages dans le di(wa(n d'Abu( Nuwa(s", Bulletind'(tudes orientales de l'Institut fran(ais de Damas, XVII (1963-1964); idem, "Les voies d'une cr(ation", thesis, Paris 1972; M. Z. Enaniahshsh, "Le muwa( en Orient", thesis, Paris 1973; Emilio Garcia G(mez, Todo ben Quzma(n, Madrid 1972; H. H(adja(dj((, "Vie et (uvre afaKhdupo(te andalou Ibn (adj", thesis, Paris 1969; Louis MassignontarshuSh, "Recherches sur ((", in M(langes W. Mar(ais, 1950; H. P(r(s, La po(sie andalouse; R. H. Souissi, "Al-Mu`tamid Ibn `Abba(d et son (uvre po(tique", doctoral thesis, Paris 1973.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 16
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده