خلیلبن قلاوون، هشتمین سلطان ممالیک مصر. ملکالاشرف صلاحالدین خلیلبن ملکالمنصور سیفالدین قلاوون ألفی صالحی نجفی در 666 به دنیا آمد (ابنایاس، ج 1، قسم 1، ص 365) و یک روز پس از مرگ پدر، در 7 ذیقعده 689 به سلطنت رسید (عباسی صفدی، ص 165ـ166؛ بیبرس منصوری، ص 272). براساس برخی روایات، ملکالمنصور ابتدا فرزند دیگرش، علاءالدین علی، را به ولایتعهدی برگزیده و او را الصالح لقب داده بود، اما با وفات صالح در 687، خلیل را ولایتعهدی داد (رجوع کنید به بیبرس منصوری، ص 263ـ264؛ ابنخلدون، ج 5، ص 462؛ ابنتغری بردی، ج 8، ص 3). گرچه بنابر برخی روایات، از تعیین خلیل به ولایتعهدی ناخشنود بود و چندی از امضای حکم ولایتعهدی وی امتناع میکرد (ابنفرات، ج 8، ص 70، 98ـ99). به روایتی، خلیل به برادرش، علاءالدین علی، حسادت میورزید و به همین سبب او را مسموم کرد (رجوع کنید به همان، ج 8، ص 69ـ70). مرگ ناگهانی ملکالمنصور و نارضایتی او از خلیل، روایت ابنفرات(ج 8، ص 97) را که خلیل پدرش را نیز مسموم کرده است، تقویت میکند.خلیل چون بر تخت نشست، خود را به ملکالاشرف ملقب ساخت و امیران و بزرگان دربار مصر با وی بیعت کردند (ابنوردی، ج 2، ص 335ـ336؛ ابنتغری بردی، ج 8، ص 4). وی در نخستین اقدام، نایبالسلطنه، حسامالدین طُرُنطای/ ترنطای را که با ولایتعهدی وی مخالفت و برضد او توطئه کرده بود، به قتل رساند و اموالش را مصادره کرد (بیبرس منصوری، ص 274ـ275؛ جزری، ج 1، ص 31ـ32؛ ابنخلدون، ج 5، ص 463). سپس امیر بدرالدین بَیْدَرا را، که پیش از این استاددار* بود، به نیابت سلطنت برگزید و تیولهای طرنطای را به وی داد (بیبرس منصوری، ص 275؛ ابوالفداء، ج 2، جزء4، ص 24؛ ابنحبیب، ج 1، ص 136). او همچنین دوست دیرینهاش، قاضیشمسالدین محمدبن سَلعُوس را که متصدی امور تجاری وی در دوران ولایتعهدیاش بود و در دوره ملکالمنصور به مکه تبعید شده بود، به وزارت خود برگزید (بیبرس منصوری، ص 275ـ276؛ ابنصُقاعی، ص 71؛ ابنکثیر، ج 7، جزء13، ص 317).خلیلبن قلاوون چون مطّلع شد که فرمانروای صلیبی عکّا بر مسلمانان سخت گرفته و راههای خشکی و دریایی را بر روی آنان بسته است، در رأس سپاهی با بیستهزار جنگجو راهی عکّا شد و از امیران مملوکی شام خواست به وی ملحق شوند (بیبرس منصوری، ص 278؛ ابوالفداء، همانجا). آنگاه از اوایل ربیعالآخر تا اواسط جمادیالاولی 690، شهر مستحکم عکّا را در محاصره گرفت و سرانجام در 17 جمادیالاولی آنجا را فتح کرد و بسیاری از صلیبیان را کشت یا اسیر کرد و برج و باروی شهر را تخریب کرد تا از طمع صلیبیان در امان باشد (دواداری، ج 8، ص 308ـ310؛ جزری، ج 1، ص 45؛ ابنکثیر، ج 7، جزء13، ص 320ـ321؛ قس بیبرس منصوری، ص 278ـ280، که فتح عکّا را در 17 جمادیالآخره 690 ذکر کرده است). پس از فتح عکّا، ملکالاشرف در مدت کوتاهی سایر شهرهای شام همچون صور، صیدا، بیروت، حیفا، عثلیث و دیگر شهرهای ساحلی را که در دست صلیبیان بود، تصرف کرد (عباسی صفدی، ص 166ـ167؛ بیبرس منصوری، ص 282؛ کتاب الحوادث، ص 512؛ نیز رجوع کنید به جنگهای صلیبی*).هنگام محاصره عکّا، ملکالاشرف بر اثر سعایت امیر علمالدین سنجر، امیر حسامالدین لاجین* را از نیابت سلطنت شام معزول کرد و امیر علمالدین را به جانشینی وی برگزید (ابوالفداء، ج 2، جزء4، ص 26؛ دواداری، ج 8، ص 311؛ جزری، ج 1، ص 52؛ ابنحبیب، ج 1، ص 142). ملکالاشرف پس از عزل و کشتن برخی از امیران ممالیک دمشق و تعیین گروهی از درباریان به مناصب مختلف (رجوع کنید به جزری، ج 1، ص 53؛ ابندقماق، ج 2، ص 106ـ107؛ مَقریزی، 1418، ج 2، ص 226)، در رجب 690 دمشق را ترک کرد و در 9 شعبان همان سال پیروزمندانه وارد قاهره شد. سپس برخی از امیران همچون حسامالدین لاجین و بدرالدین بیسری را آزاد کرد و به برخی نیز خلعت بخشید. ملکالاشرف آنگاه منصب قضای مصر را به بدرالدین محمدبن ابراهیم، فقیه شافعی از خاندانِ ابنجماعه* داد (رجوع کنید به بیبرس منصوری، ص 287ـ288؛ دواداری، ج 8، ص 312؛ جزری، ج 1، ص 67).ملکالاشرف در 6 جمادیالاولی 691 به دمشق رفت و پس از آماده ساختن سپاهیان مصر و شام، به قصد تصرف قلعةالروم راهی حلب شد. او پس از حدود چهل روز محاصره قلعه، آنجا را در 11 رجب فتح کرد و آن را قلعه مسلمانان نامید (عباسی صفدی، ص 168؛ بیبرس منصوری، ص 288ـ289؛ ابنکثیر، ج 7، جزء13، ص 326ـ328؛ قس کتابالحوادث، ص 513). او سپس به حلب بازگشت و امیر شمسالدین قراسنقر، نایبالسلطنه حلب، را که درصدد کسب سلطنت برای خود بود، از مقامش برکنار کرد و سیفالدین بلبان طباخی منصوری را جای او گمارد. همچنین امیر عزالدین ایبگ حموی را به جای علمالدین سنجر به نیابت سلطنت دمشق انتخاب کرد (بیبرس منصوری، ص 289ـ290؛ ابنکثیر، ج 7، جزء13، ص 330؛ مقریزی، 1418، ج 2، ص 234). او در 10 شوال رهسپار مصر شد و چند تن از درباریان بزرگ مصر را به دلیل مخالفت اعدام کرد و حسامالدین لاجین را به زندان انداخت، اما اندکی بعد وی را آزاد کرد (رجوع کنید به بیبرس منصوری، ص 290ـ291، 293).ملکالاشرف در جمادیالاولی 692 بار دیگر به دمشق رفت. سپس شروع به تجهیز سپاه برای تصرف سیس کرد (ابنتغری بردی، ج 8، ص 14). حاکم سیس پیکی با درخواست صلح نزد سلطان فرستاد. سلطان به شرط واگذاری چند قلعه مهم و اموالی، با درخواست وی موافقت کرد. به این ترتیب، ملکالاشرف قلعههای بَهَسنا، مَرْعَش و تلّ حمدون را تصرف کرد (رجوع کنید به دواداری، ج 8، ص 340؛ قس عباسی صفدی، همانجاکه فتح بهسنا را در 691 ثبت کرده است). ملکالاشرف تا رجب 692 در دمشق اقامت داشت. سپس، به همراه لشکریان مصر و شام به حمص و سپس سَلَمیه رفت و پس از اقداماتی چند عازم مصر شد (رجوع کنید به دواداری، ج 8، ص 341ـ342؛ جزری، ج 1، ص 150؛ ابنخلدون، ج 5، ص 465).در دوم یا سوم محرّم 693، ملکالاشرف همراه وزیرش ابنسلعوس و نایبالسلطنه بیدرا و گروهی از امیران به قصد شکار عازم اسکندریه شد. در پی اختلاف میان ابنسلعوس و بیدرا، سلطان جانب ابنسلعوس را گرفت و بیدرا که از پیش کینه سلطان را در دل داشت، امیران همدست خود را به قتل سلطان تحریک کرد. به این ترتیب خلیلبن قلاوون در 12 محرّم 693 به قتل رسید (بیبرس منصوری، ص 295ـ296؛ کتابالحوادث، ص 517ـ518؛ دواداری، ج 8، ص 346ـ348؛ قس ابنشاکر کتبی، ج 1، ص 13:407 محرّم).امیران توطئهگر پس از کشتن سلطان متفقآ بیدرا را به سلطنت برگزیدند (بیبرس منصوری، ص 296)، اما بیدرا و امیران همدست وی در مصاف با طرفداران و ممالیک ملکالاشرف در 15 محرّم 693 کشته شدند (عباسی صفدی، ص 169ـ170؛ بیبرس منصوری، ص 297). سه روز پس از قتل ملکالاشرف، جنازهاش را به قاهره منتقل کردند و در مدرسهای که خود ساخته بود (به نام اشرفیه) به خاک سپردند. وی در هنگام مرگ حدود سی سال داشت (کتابالحوادث، ص 518؛ بیبرس منصوری، ص 296؛ ابنایاس، ج 1، قسم 1، ص 375ـ376).خلیلبن قلاوون پادشاهی شجاع، باوقار، بخشنده، خوشصورت و باهیبت بود (ذهبی، حوادث و وفیات 691ـ700هـ.، ص 181؛ صفدی، ج 13، ص 399، 402ـ403؛ ابنتغری بردی، ج 8، ص 26؛ ابنسباط، ج 1، ص 502). وی از برخی ستمها، از جمله روشهای خشونتآمیز اخذ مالیات از مردم، جلوگیری کرد (صفدی، ج 13، ص 402). او به میگساری و خوشگذرانی نیز تمایل داشت (دواداری، ج 8، ص 351؛ ابنتغری بردی، همانجا؛ ابنایاس، ج 1، قسم 1، ص 376).خلیلبن قلاوون دبیرانش را از به کارگیری القاب و اوصاف پرطمطراق بازمیداشت و برخلاصهنویسی نامههای اداری تأکید میکرد (صفدی، ج 13، ص 403ـ404؛ ابنفرات، ج 8، ص 166؛ مقریزی، 1418، ج 2، ص 247؛ ابنایاس، ج 1، قسم 1، ص 376ـ377). مورخان سجایای ناپسند وی را نیز ذکر کردهاند (برای نمونه رجوع کنید به ابنخلدون، ج 5، ص 463؛ عینی، ج 3، ص 208ـ210؛ ابنایاس، ج 1، قسم 1، ص 377).ملکالاشرف بناهایی نیز احداث کرد، مانند تالار (کاخ) اشرفیه در قلعةالجبل، طاقنماهایی وسیع و بلند در این قلعه برای جلوس در ایام جشن و سرور، ایوان اشرفی و مدرسه اشرفیه در کنار مزار سیده نفیسه در قاهره (ابنخلدون، ج 5، ص 464؛ مقریزی، 1970، ج 2، ص 211؛ ابنایاس، ج 1، قسم 1، ص 378).منابع : ابنایاس، بدائعالزهور فی وقائعالدهور، چاپ محمد مصطفی، قاهره 1402ـ1404/ 1982ـ1984؛ ابنتغری بردی، النجومالزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره ?] 1383[ـ1392/ ?] 1963[ـ1972؛ ابنحبیب، تذکرةالنبیه فی ایام المنصور و بنیه، چاپ محمد محمدامین، قاهره 1976ـ1986؛ ابنخلدون؛ ابندقماق، الجوهر الثمین فی سیر الملوک و السلاطین، چاپ محمد کمالالدین عزالدین علی، بیروت 1405/ 1985؛ ابنسباط، صدقالاخبار، تاریخ ابنسباط، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس 1413/1993؛ ابنشاکر کتبی، فواتالوفیات، چاپ احسان عباس، بیروت 1973ـ1974؛ ابنصُقاعی، تالی کتاب وفیاتالاعیان، چاپ ژاکلین سوبله، دمشق 1974؛ ابنفرات، تاریخ ابنالفرات، ج 8، چاپ قسطنطین زریق و نجلا عزالدین، بیروت 1939؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج 7، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت 1407/1987؛ ابنوردی، تاریخ ابنالوردی، نجف 1389/1969؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر: تاریخ ابیالفداء، بیروت: دارالمعرفة للطباعة و النشر، ]بیتا.[؛ بیبرس منصوری، زبدةالفکر فی تاریخ الهجرة، چاپ دونالد س. ریچاردز، بیروت 1419/1998؛ محمدبن ابراهیم جزری، تاریخ حوادث الزمان و انبائه و وفیات الاکابر و الاعیان فی ابنائه، المعروف بتاریخ ابنالجزری، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، صیدا 1419/1998؛ ابوبکربن عبداللّه دواداری، کنزالدرر و جامعالغرر، ج 8، چاپ اولریش هارمان، قاهره 1391/1971؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات 691ـ700ه .، بیروت 1421/2000؛ صفدی؛ حسنبن عبداللّه عباسی صفدی، نزهةالمالک و المملوک فی مختصر سیرة من ولی مصر منالملوک، یؤرّخ من عصر الفراعنة و الانبیاء حتّی سنة 717ه .، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، صیدا 1424/2003؛ محمودبن احمد عینی، عقد الجمان فی تاریخ اهل الزمان، چاپ محمد محمد امین، قاهره 1407ـ1412/ 1987ـ1992؛ کتابالحوادث، و هو الکتاب المسمّی وهمأ بالحوادث الجامعة و التجارب النافعة، منسوب به ابنفُوَطی، چاپ بشار عواد معروف و عماد عبدالسلام رؤوف، بیروت: دارالغرب الاسلامی، 1997؛ احمدبن علی مَقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت 1418/1997؛ همو، کتابالمواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، المعروف بالخطط المقریزیة، بولاق 1270، چاپ افست بغداد ] 1970[.