خلیفة بن ابی المحاسن حلبی

معرف

چشم‌پزشک اهل حلب در سده هفتم، مؤلف کتاب الکافی فی الکُحْل، از کتابهای مهم چشم‌پزشکی در تمدن اسلامی
متن
خلیفة‌بن ابی‌المحاسن حلبی، چشم‌پزشک اهل حلب در سده هفتم، مؤلف کتاب الکافی فی الکُحْل، از کتابهای مهم چشم‌پزشکی در تمدن اسلامی. از زندگی وی اطلاع اندکی در دست است. در کتابهای تراجم پزشکان و تاریخ حلب، مطلبی درباره او نیامده است و صرفآ از فحوای کتابش به اطلاعاتی دست می‌یابیم (رجوع کنید به ادامه مقاله). حتی ابن‌ابی‌اصیبعه* که با او هم‌زمان بوده و در همان شهر می‌زیسته، از او نامی نبرده است. این واکنش ابن‌ابی‌اصیبعه را عمدی و مشابه برخورد او با ابن‌نفیس و صلاح‌الدین کحال حموی دانسته‌اند؛ این امر در دیگر کتابهای تراجم مانند زِرِکْلی و کحّاله نیز ادامه یافته است (خلیفة‌بن ابی‌المحاسن حلبی، مقدمه وفائی و قلعجی، ص 13).نخستین بار لوسین لوکلر (1231ـ1310/ 1816ـ1893)،پزشک و تاریخ‌نگار پزشکی اسلامی، در کتاب )تاریخ پزشکی عربی( (ج 2، ص 145ـ147) تنها نسخه شناخته شده آن زماناز الکافی فی الکحل را معرفی کرد؛ این نسخه در کتابخانه ملی فرانسه نگهداری می‌شود (سلان ، ص 534). کتابت این نسخهدر 673 پایان یافته و کاتب آن عبدالعزیز متطبب مسیحی است که تقریبآ هم‌زمان با نسخه اصلی تهیه شده است (هیرشبرگ وهمکاران، ص 721؛ خلیفة‌بن ابی‌المحاسن حلبی، همان مقدمه، ص 22). باتوجه به روایتی در پایان کتاب (ص 702) که شرح عمل فَصْد بر روی امیری در حلب در 654 است، تاریخ نگارش کتاب بین 654 تا 673 بوده است. نسخه پاریس در همه جا خوانا نیست و افتادگی دارد (هیرشبرگ و همکاران، ص 721ـ722؛ خلیفة‌بن ابی‌المحاسن حلبی، همان مقدمه، ص 21ـ22). نسخه دیگری از کتاب را بروکلمان ()ذیل(،ج 1، ص 899) معرفی کرده که در کتابخانه ینی‌جامع استانبول نگهداری می‌شود؛ کتابت این نسخه در 967 خاتمه یافته است. این نسخه کامل‌تر، مرتب و خواناتر است (هیرشبرگ و همکاران، ص 722؛ نیز رجوع کنید به خلیفة‌بن ابی‌المحاسن حلبی، همان مقدمه، ص 22). هیرشبرگ و همکاران این نسخه را که تصاویر ابزارهای جراحی چشم آن با نسخه پاریس تفاوت اندکی دارد، مبنای معرفی کتاب به آلمانی قرار دادند (رجوع کنید به هیرشبرگ و همکاران، ص 730). بر مبنای این دو نسخه، محمدظافر وفائی و محمد رواس قلعجی در 1374ش/ 1995 نسخه چاپی و انتقادی کتاب را منتشر کردند که مطالب این مقاله مبتنی بر همین نسخه چاپی است.بنابه اشارات خلیفه در کتاب (ص 309، 702) و باتوجه به استفاده از زبان محلی حلب در کتاب (همان مقدمه، ص 16)، وی اصلا اهل حلب بوده و در آنجا می‌زیسته است. درباره این احتمال که وی با ابن‌ابی‌اصیبعه وابستگی خانوادگی داشته است (رجوع کنید به د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه)، سندی در دست نیست. بنابه اطلاعات حاصل از کتاب (ص 702)، او چشم‌پزشکی حاذق و شناخته شده بوده و اطلاعات پزشکی گسترده‌ای داشته، چنان‌که یکی از امرا از مراجعان وی بوده است. از موارد شایان ذکر، عمل آب مروارید او بر روی تنها چشمِ فردی یک چشم (ص 309)، و توصیه او به استفاده از آهن‌ربا برای خارج کردن خرده آهن از موضع (ص 701) است. براساس دانسته‌های موجود، او نخستین شخصی است که از آهن‌ربا در چنین موردی استفاده کرده است (خلیفة‌بن ابی‌المحاسن حلبی، همان مقدمه، ص 14). شرح دقیق عملها و درمانهای دیگری که خلیفه به کار برده نیز در کتاب آمده است.الکافی فی الکحل، کتابی جامع در چشم‌پزشکی و درواقع تاریخ فشرده چشم‌پزشکی میان مسلمانان است (د.اسلام، همانجا). این کتاب در پایان دوره شکوفایی و آغاز زوال پزشکی در تمدن اسلامی نگاشته شده است (خلیفة‌بن ابی‌المحاسن حلبی، همان مقدمه، ص 15). سطح علمی کتاب درخور توجه است (د.اسلام، همانجا) و چنین کتاب جامعی درباره چشم و چشم‌پزشکی تا پیش از سده سیزدهم/ نوزدهم در اروپا همتا نداشته است. کتاب برای استفاده عملی نگاشته شده (هیرشبرگ و همکاران، ص 723) و مشتمل بر دو بخش اصلی است : ساختمان چشم؛ درمان بیماریهای چشم. بخش نخست، شامل شش فصل درباره قسمتهای مختلف چشم، روح باصره و غیره است؛ بخش دوم نیز شش فصل دارد در باب روش حفظ بهداشت چشم، ملزومات کار چشم‌پزشک، شرح بیماریها و درمان آنها چه با دارو و چه با عمل، همراه با تصاویر (رجوع کنید به ادامه مقاله)، فهرستی از داروها و خواص آنها در شکلهای مختلف کاربردشان در بیماریهای مختلف، اوزان و مقیاسها نزد پزشکان، و بابی در مورد فصد؛ در پایان، سه جدول در مورد رگهای سر و گردن، دستها و پاها ارائه شده است.تصاویر کتاب بسیار جالب توجه‌اند، به‌ویژه تصویر واضحی که مغز و غشاهایش را همراه با چشمها و اعصاب آنها نشان می‌دهد. در این تصویر، اعصاب چشمها، به درستی، متقاطع رسم شده‌اند، یعنی چشم راست را بخش چپ مغز کنترل می‌کند و برعکس (سارتون ، ج 2، بخش 2، ص 1102). در همین تصویر، چهار بطن برای مغز ترسیم شده و محل و اندازه قسمتهای مختلف چشم بعضآ با دانش امروز درباره ساختار چشم متفاوت است (خلیفة‌بن ابی‌المحاسن حلبی، همان مقدمه، ص 17ـ 18). به‌رغم این اشتباهات، الکافی ظاهرآ نخستین کتابی است که تصویری از ساختار مغز، چشمها و راههای ارتباطی میان دو چشم به دست می‌دهد. باتوجه به این تصویر احتمالا خلیفه برای نخستین بار غده هیپوفیز را در آن ترسیم کرده، هرچند مؤلف اشاره‌ای به آن نکرده است. چنین تصویر دقیقی از آناتومی چشم تا 1289/1872 در اروپا ترسیم نشده بود (همانجا). همچنین الکافی نخستین کتابی است که 36ابزار جراحی را در جدولهایی بسیار روشن و دقیق آورده است. در بالای هر تصویر، نام ابزار و در پایین، نحوه کاربرد آن ذکر شده است. همچنین برای نخستین بار تصویرهای ابزار جراحی نه در متن که جداگانه ترسیم شده است. این نخستین کتاب در چشم‌پزشکی است که در آن جدولهای روشن و مرتبی درباره بیماریهای پلکها، چشمها و سازوکار بینایی عرضه شده است. قراردادن اوزان و مکائیل مورد کاربرد در پزشکی، در فصلی جداگانه، نیز برای نخستین بار صورت پذیرفته است (رجوع کنید به ص 673ـ677، نیز رجوع کنید به همان مقدمه، ص 15). این مقیاسها از آنچه در کتاب قانون ابن‌سینا (ج 4، ص 81ـ 88) آمده دقیق‌تر است؛ نیز نخستین کتاب چشم‌پزشکی است که بخشی مستقل در فصد دارد (خلیفة‌بن ابی‌المحاسن حلبی، همان مقدمه، ص 16).خلیفه در مقدمه کتاب (ص 31ـ32) از برخی از منابع نام برده ولی در کتاب از بیش از چهل اثر و بیش از هفتاد مؤلف نقل‌قول کرده است (خلیفة‌بن ابی‌المحاسن حلبی، مقدمه وفائی و قلعجی، ص 19) که بیش از همه به ترتیب عبارت‌اند از: قانون ابن‌سینا، المُعالجاتُ البقراطیة ابوالحسن طبری، کتابهای مختلف جالینوس، رازی، حنین، ابن‌تلمیذ و ابن‌بیطار (متوفی 646). مقایسه مطالبی که خلیفه نقل کرده با منابعی که امروز نیز در دسترس‌اند، نشان‌دهنده دقت وی در نقل مطالب است. در میان منابع وی، ابن‌بیطار به دلیل نزدیکی به زمان خلیفه مورد توجه است. خلیفه از برخی مؤلفان نام برده است که جز آنچه در این اثر آمده، اطلاع دیگری از آنها در دست نیست (رجوع کنید به همانجا)؛ از جمله حکمای یونانی چون لیثفورس؛ هندی چون أرایکس و ارابلیس؛ و برخی پزشکان دوره اسلامی چون ابن‌سندی، ابوعمران و ایلیوس کحّال (رجوع کنید به خلیفة‌بن ابی‌المحاسن حلبی، ص 31، 120، 135، 316، 464، 482، 567 و جاهای دیگر).بخشهایی از کتاب را هیرشبرگ و همکارانش به آلمانی (رجوع کنید به ص 724ـ760)، و سپس گیسلا و ویلفرد رادماکر از رویترجمه هیرشبرگ به انگلیسی برگردانده‌اند (خلیفة‌بن ابی‌المحاسن حلبی، همان مقدمه، ص 15؛ نیز رجوع کنید به چشم/ چشم‌پزشکی*، بخش 4 و 5).منابع : ابن‌سینا؛ خلیفة‌بن ابی‌المحاسن حلبی، الکافی فی‌الکحل، چاپ محمدظاهر وفائی و محمد رواس قلعجی، بیروت 1415/1995؛Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, , 1937-1942; EI2, s.v. Leiden 1943-1949, Supplementband , J. Lippert, alKh"((fa b. Abi'l-Maha(sin"; J. Hirschberg and E. Mittwoch, Die arabischen Augen(rzte: nach den quellen bearbeitet, Leipzig 1905, repr. in Augenheilkunde im Islam, ed. Fuat Sezgin, vol. 1, Frankfurt amMain: Institut f(r Geschichte der arabisch-islamischenWissenschaften, 1986; Lucien Leclerc, Histoire de la m(decine arabe, New York 1971; George Sarton, Introduction to the history of science, Malabar, Fla.1975; , Mac Guckin de Slane, Catalogue des manuscrits arabes Paris 1883-1895.NNNNخلیفة‌بن خیّاطبن ابی‌هُبیره شیبانی عُصْفُری بصری، معروف به شَباب، کنیه‌اش ابوعمرو، از پیشروان تاریخ‌نگاری، نسب‌شناسی و علوم حدیث. کنیه وی ابوبکر نیز ذکر شده است (رجوع کنید به ابن‌ابی‌حاتم، ج3، ص 378). از زندگی شخصی وی اطلاع چندانی در دست نیست. احتمالا در حدود 160 در بصره متولد شد. آنچه در کتب تراجم و رجال درباره وی آمده است، از ذکر نسب، سال وفات و اسامی شیوخ و شاگردان وی فراتر نمی‌رود (رجوع کنید به همانجا؛ ابن‌ندیم، ص 288؛ سمعانی، ج 4، ص 202ـ203؛ ابن‌خلّکان، ج 2، ص 243ـ244). نسبت وی به عصفری از آنجاست که احتمالا به خرید و فروش مادّه سرخ رنگ عصفر که جامه را بدان رنگ می‌کرده‌اند، اشتغال داشته است (سمعانی، ج 4، ص 202)، اما وجه شهرت وی به شباب به درستی دانسته نیست (ابن‌خلّکان، ج 2، ص 244).خلیفه در بصره ــکه در آن زمان یکی از مهم‌ترین مراکز فرهنگی به‌ویژه در زمینه‌های لغت، ادب، حدیث و تاریخ بودــ به تحصیل علم پرداخت و احتمالا به این منظور مسافرت نکرد و حتی به بغداد نرفت (خلیفة‌بن‌خیاط، 1967ـ1968، قسم 1، مقدمه زکّار، ص آ، ب). خلیفه از خانواده‌ای اهل علم بود. بخاری (ج 3، جزء2، قسم 1، ص 191) و ابن ابی‌حاتِم (همانجا) جدّ وی، ابوهُبیره را (متوفی 160) که هم نام خود اوست (رجوع کنید به ذهبی، 1401ـ1409، ج 11، ص 473)، از رجال موثق حدیث شمرده‌اند. از پدر خلیفه نیز در زمره محدّثان نام برده می‌شود (ابن‌حبّان، ج 8، ص 231؛ ذهبی، همانجا).دوره زندگی خلیفه هم‌زمان با اوج فعالیت معتزله و قضیه محنت در زمان خلافت مأمون (حک : 198ـ218) و معتصم (حک : 218ـ227) بود (رجوع کنید به محنت*) و بنا به روایت وُکَیْع (ج 2، ص 175)، وی نیز همانند دیگر علمای حدیث از مخالفان معتزله بود و حتی یک‌بار در دفاع از احمدبن ریاح، قاضی بصره، به مخالفت علنی با معتزله پرداخت.خلیفه نزد استادان بسیاری به تحصیل پرداخت که بیشتر آنها اهل بصره و هر کدام در علمی مانند قرائت، حدیث، تاریخ و انساب سرآمد عصر خویش بودند، از جمله: ابوعمروبن علاء، یزیدبن زُرَیع، محمدبن جعفر غُنْدَر، سفیان‌بن عُیَیْنَه، ابوداود طَیالِسی، علی‌بن محمد مدائنی، ابوعُبَیْدَه مَعْمَربن مُثَنّی، هشام کلبی و ابوالیَقْظان نَسّابه (ابن‌ابی‌حاتم؛ ذهبی، همانجاها؛ ابن‌حجر عسقلانی، ج 3، ص 160؛ خلیفة‌بن خیاط، 1967، مقدمه عمری، ص 13). مناسبات نزدیک خلیفة‌بن خیاط با یزیدبن زریع که هواخواه عثمان و دودمان اموی بود، به بروز تمایلات عثمانی در تألیفات خلیفه انجامیده است (خلیفة‌بن خیاط، 1967ـ1968، قسم 1، همان مقدمه، ص ب).از شاگردان خلیفه و کسانی که از وی روایت کرده‌اند، بخاری، بَقیّبن مَخْلَد*، حرب کرمانی، موسی‌بن زکریا تُستری، عبداللّه‌بن احمدبن حنبل، ابویَعْلی موصلی و بسیاری دیگر بودند (ذهبی؛ ابن‌حجر عسقلانی، همانجاها). به گفته ذهبی (همانجا)، بخاری در صحیح خود هفت حدیث یا بیشتر از خلیفه روایت کرده است.در تاریخ وفات خلیفه اختلاف است. بیشتر منابع 240 نوشته‌اند (برای نمونه رجوع کنید به ذهبی، 1401ـ1409، ج 11، ص473ـ474؛ ابن‌حجر عسقلانی، ج3، ص161؛ ابن‌تغری‌بردی، ج 2، ص 303)، اما ابن‌خلّکان (ج 2، ص 244) وفات وی را در رمضان سال 230 دانسته و به سال 246 نیز اشاره کرده است (قس ذهبی، همانجا که تاریخ 246 را نادرست دانسته و ضمنآ عمر وی را هشتاد سال ذکر کرده است).بیشتر علمای حدیث و تاریخ، خلیفه را ثقه دانسته و از وی با تعابیری چون محدّث صدوق، راوی محتاط و هوشیار (رجوع کنید به ابن‌عدی، ج 3، ص 66)، حافظِ عالم به تواریخ و ایام‌الناس و بسیار فاضل (ابن‌خلّکان، ج 2، ص 243)، از پیشوایان تاریخ (ابن‌کثیر، ج 10، ص 322)، نسّابه اخباری، عالم به سِیَر و ایام، علامه (ذهبی، 1376ـ1377، ج 2، ص 436؛ همو، 1401ـ 1409، همانجا) و مُتْقِن و دانا به ایام‌الناس و انساب (ابن‌حبّان، ج 8، ص 233) یاد کرده‌اند. باوجود این، برخی همچون ابوحاتِم رازی (رجوع کنید به ابن‌ابی‌حاتم، ج 3، ص 378ـ379) و عقیلی (سفر2، ص 22) او را در روایت ضعیف شمرده‌اند.ابن‌ندیم (ص 288) پنج کتاب برای خلیفه برشمرده است : طبقات (یا طبقات الرواة)، تاریخ، طبقات القُرّاء، تاریخ‌الزَّمْنی و العُرْجان و المَرْضی و العُمْیان، و اجزاء القرآن و اعشارُه و اسباعُه و آیاتُه (نیز رجوع کنید به بغدادی، ج 1، ص 350). علاوه بر اینها، کتاب المُسْنَدُ ]فی‌الحدیث[ را نیز به وی نسبت داده‌اند (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانی، ج 3، ص 160؛ بغدادی، همانجا).از این شش کتاب، فقط دو کتاب به دست ما رسیده که عبارت‌اند از :1) تاریخ. خلیفه این کتاب را با تعریف تاریخ و مبادی آن نزد اقوام گذشته آغاز کرده و پس از بحث از تولد پیامبر اکرم، به بیان حوادث مهم تاریخ اسلام از سال اول هجری، هر چند مختصر و بدون ذکر رویدادهای دوران مکی، تا سال 232 یعنی احتمالا هشت سال قبل از وفاتش پرداخته است. او در تدوین مطالب تاریخی تلفیقی از دو شیوه سال‌شمار و حدیثی ـ خبری به کار برده، یعنی وقایع و وفیات و تراجم احوال و سیره و مغازی و فتوح را (البته بسیار مختصر) ذیل سال و به شیوه روایی آورده است. در واقع، تاریخ خلیفة‌بن خیاط یکی از قدیم‌ترین کتابهای تاریخی موجود به شیوه سال‌شمار است. این کتاب قدیم‌ترین شرح کامل وقایع اسلامی است که به ما رسیده است. همین امر و نیز سبک نگارش کتاب، آن را حائز اهمیت ساخته است (خلیفة‌بن خیاط، 1967ـ1968، قسم 1، همان مقدمه، ص ط، ی).خلیفه در نوشتن سیره، به طور عمده، بر آثار ابن‌اسحاق تکیه دارد و اخبار را بدون ذکر واسطه یا با یک واسطه از وی نقل کرده است. آثار ابوالحسن علی‌بن محمد مدائنی، اخباریِ نامدار عراقی، از دیگر منابع وی است. در بخش فتوحات و اخبار خلفای نخستین، حدود نیمی از نقلها از مدائنی و به احتمال از کتابهایی نظیر فتوح الشام، فتوح العراق، کتاب الجَمَل، کتاب صِفّین، و کتاب الخوارج است (عبدالجبار ناجی، ص 191ـ 193)، اما نباید به این دلیل، همچون کاهن (ص 116)، کتاب تاریخ خلیفه را از آنِ مدائنی بدانیم. خلیفه همچنین از ابوعبیده مَعْمربن مثنی، ابوالیقظان نَسّابه و هشام کلبی روایت کرده است (رجوع کنید به خلیفة‌بن خیاط، 1967، همان مقدمه، ص 15ـ26).از ویژگیهای عمده تاریخ خلیفة‌بن خیاط، ارائه آگاهیهایی درباره والیان و صاحب‌منصبان و امیران حج و قاضیان و کاتبان و مسئولان دیوانهای متعدد همچون شرطه، رسائل، خراج و جُند در هر سال و در هر شهر است به همین سبب منبعی مناسب برای تحقیق درباره تشکیلات اداری و مالی اسلامی در دو قرن اول، شده است.یکی‌دیگر از ویژگیهای این کتاب، ذکر سالها و نیز روزهای هفته است که در قیاس با منابع دیگر جالب توجه است (برای نمونه رجوع کنید به 1415، ص 18ـ20، 22). ذکر فهرست کشته‌شدگان یمامه (همان، ص 58ـ60) و جمل (ص 113ـ114) و حَرَّه (ص 150ـ155) کاملا تازگی دارد. وی به حوادث داخلی دنیای اسلام کمتر پرداخته (1967ـ1968، قسم 1، همان مقدمه، ص ی، ک) و در عوض درباره فتوحات اخبار بیشتری آورده است. او پس از بیان تاریخ خلافت اموی، تاریخ خلافت عباسی را تا پایان خلافت هارون (حک 170:ـ193) به روشی خاص بیان کرده است، یعنی در ذیل هر سال به ذکر نام امیر حج و وفیات و وقایع مهم پرداخته و پس از ذکر وفات هر کدام از خلفا، نام عُمّال و قاضیان وی را ذیل نام ولایات، و اسم صاحبان دیوانها را ذیل نام هر دیوان آورده است، ولی حوادث دوران امین تا واثق را بسیار مختصرتر ذکر کرده و تقریبآ به ذکر نام امیر حج و وفیات هر سال اکتفا نموده است. کتاب با ذکر نام امیر حجِ سال 232 خاتمه می‌یابد.از کتاب تاریخ خلیفة‌بن خیاط، به روایت بَقیّبن مَخْلَد (متوفی 276)، تنها یک نسخه در مراکش باقی‌مانده، که در اندلس به دست احمد اشعری استنساخ شده بوده (سزگین، ج 1، جزء1، ص 210؛ خلیفة‌بن خیاط، 1967ـ1968، قسم 1، همان مقدمه، ص ل) و سه‌بار به صورت مصحَّح و منقَّح چاپ شده است؛ بار اول به کوشش سهیل زَکّار (دمشق 1967ـ1968)، سپس اکرم ضیاء عُمری (بغداد 1967) و بار سوم مصطفی نجیب فَوّاز و حکمت کشلی فوّاز (بیروت 1995) آن را از نو چاپ کردند.2) طبقات. این اثر قدیم‌ترین و جامع‌ترین کتاب در نوع خود است که به صورت کامل به دست ما رسیده است. طبقات ابن‌سعد (متوفی 230) قدیم‌تر و مفصّل‌تر است ولی کامل نیست. طبقات خلیفه شامل شرح‌حال 375،3 تن از صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین است که شرح‌حال بعضی از ایشان، به‌ویژه صحابه چند بار تکرار شده است. موضوع این کتاب شرح احوال مردان و زنانی است که در روایت حدیث تا زمان مؤلف معتبر بوده‌اند. کتاب به دو بخش تقسیم شده است؛ بخش اول به مردان و بخش دوم به زنان اختصاص دارد (خلیفة‌بن خیاط، 1414، مقدمه زکّار، ص 12ـ17) نویسنده در تنظیم طبقات بر سه اصل نَسَب، طبقه (نسل) و شهر تکیه داشته است (برای تفصیل رجوع کنید به 1967، ص 32 به بعد).شرح‌حال افراد در طبقات خلیفه بسیار مختصر است. وی غالبآ به ذکر نسبِ پدر و مادر شخص بسنده کرده است. تأکید و اهتمام وی بیشتر در مورد نسب صحابه و تابعین است که سلسله نسب آنان را به چندین نسل قبل از اسلام رسانده است. از موارد دیگری که وی کم و بیش ذیل نام اشخاص آورده است، به ترتیب فراوانی، می‌توان به این موارد اشاره کرد: کنیه؛ سال وفات یا شهادت؛ محل وفات یا شهادت؛ اشاره به اینکه آیا از شخص موردنظر حدیثی از پیامبر اکرم نقل شده یا نه و گاهی نقل کامل یا ناقص حدیث؛ ذکر نام کسی که بر جنازه وی نماز خوانده؛ ذکر نام شهرهایی که این فرد به آنها مسافرت کرده است؛ ذکر اینکه او از موالی کدام قبیله یا فرد است؛ اشاره به محل سکونتش؛ و اشاره به شغل و منصب بعضی اشخاص.طبقات خلیفه به‌رغم اختصار، فواید تاریخی، حدیثی و جغرافیایی بسیاری دارد. استفاده وی از آثار اخباریان مشهوری همچون ابوالیقظان نَسّابه، ابوعبیده مَعْمَربن مُثنی، هشام کلبی و ابووازِع هُذَلی که اکنون موجود نیست، بر ارزش کتاب افزوده است.داده‌های خلیفه در مورد قبایل و موالی و انتشار و اختلاط این قبایل در شهرهای گوناگون و تحقیقهای تاریخی صدر اسلام به‌ویژه دوره اموی بسیار راه‌گشاست. علاوه بر این، همان‌گونه که پیش از این گفته شد، این کتاب در واقع شرح‌حال راویان حدیث نبوی است و وی در برخی جاها حدیث یا احادیثی آورده، که صاحب شرح‌حال روایت کرده است. در مجموع 241 حدیث در این کتاب یافت می‌شود که اطلاعاتی هرچند مختصر، درباره تاریخ حدیث و شناسایی راویان آن در اختیار پژوهشگر می‌نهد. دامنه جغرافیایی شرح‌حالها از خراسان تا مغرب را در برمی‌گیرد که بسیار وسیع‌تر از طبقات ابن‌سعد است. این آگاهیها از دید جغرافیای تاریخی و تاریخ محلی ارزش ویژه‌ای دارد.از این کتاب به روایت موسی‌بن زکریا تستری دو نسخه در مجموعه نسخه‌های خطی کتابخانه ظاهریه دمشق (واقع در مکتبة‌الاسد) و دارالکتب قاهره موجود است (سزگین، همانجا). این کتاب دوبار تصحیح و منتشر شده است، یک‌بار به کوششِ سهیل زکّار (دمشق 1967)، و بار دیگر به کوششِ اکرم ضیاء عُمری (بغداد 1386/1967).منابع : ابن‌ابی‌حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن 1371ـ 1373/1952ـ1953، چاپ افست بیروت ]بی‌تا.[؛ ابن‌تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره ?] 1383[ـ1392/ ?] 1963[ـ 1972؛ ابن‌حِبّان، کتاب‌الثقات، حیدرآباد، دکن 1393ـ1403/ 1973ـ 1983، چاپ افست بیروت ]بی‌تا.[؛ ابن‌حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد، دکن 1325ـ1327؛ ابن‌خلّکان؛ ابن‌عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، چاپ یحیی مختار غزّاوی، بیروت 1409/1988؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة فی التاریخ، ]قاهره [1351ـ1358؛ ابن‌ندیم (تهران)؛ محمدبن اسماعیل بخاری، کتاب التاریخ‌الکبیر، ]بیروت ?1407/ 1986[؛ اسماعیل بغدادی، هدیة‌العارفین، ج 1، در حاجی‌خلیفه، ج 5؛ خلیفة‌بن خیاط، تاریخ خلیفة‌بن خیاط، روایة بقی‌بن مخلد، چاپ سهیل زکار، دمشق 1967ـ1968؛ همان، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت 1415/1995؛ همو، کتاب‌الطبقات، روایة موسی‌بن زکریا تستری، چاپ اکرم ضیاء عمری، بغداد ] 1967[؛ همان، چاپ سهیل زکّار، بیروت 1414/1993؛ محمدبن احمد ذهبی، سیراعلام‌النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت 1401ـ1409/1981ـ1988؛ همو، کتاب تذکرة‌الحفاظ، حیدرآباد، دکن 1376ـ1377/1956ـ1958، چاپ افست بیروت ]بی‌تا.[؛ فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربی، ج 1، جزء1، نقله الی العربیة محمود فهمی حجازی، ریاض 1403/ 198؛ سمعانی؛ عبدالجبار ناجی، اسهامات مؤرخی البصرة فی‌الکتابة التاریخیة حتی القرن الرابع الهجری، بغداد 1990؛ محمدبن عمر عقیلی، کتاب الضعفاءالکبیر، چاپ عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت 1404/1984؛ محمدبن خلف وکیع، اخبارالقضاة، بیروت : عالم‌الکتب، ]بی‌تا.[؛Claude Cahen, Introduction ( l'histoire du monde musulman m(di(val: VIIe-XVe Si(cle, Paris 1983.(خلیفة‌بن عسکر، از رهبران ضداستعماری لیبی در قرن چهاردهم. نام کامل او خلیفة‌بن سعیدبن علی‌بن عسکر و منسوب به قبیله امازیغی عساکره در غرب لیبی است. او در اواخر سده سیزدهم، در حدود سال 1295، در شهرک نالوت به دنیا آمد و در مکتبخانه مسجد نالوت خواندن و نوشتن و قرآن را فراگرفت. از زندگی وی تا پیش از ورود اشغالگران ایتالیایی به لیبی در 10 شوال 1329 اطلاع چندانی در دست نیست (رجوع کنید به قشاط، ص 15ـ16؛ پروشین ، ص120؛ عیسی امحمد جاحی، 2010). در این سال، ایتالیا با بهره‌برداری از فضای مساعد بین‌المللی و ضعف حکومت عثمانی بر منطقه طرابلس(در لیبی) و همچنین بَرقَه تسلط یافت که سبب شورش گروههای محلی، به‌ویژه سنوسیها، شد که خود را وارثان حکومت عثمانی می‌دانستند (لاپیدوس ، ص 713؛ افراسیابی، ص 92؛ نیز رجوع کنید به سنوسیه*).خلیفة‌بن عسکر از همان ابتدای ورود نیروهای ایتالیا به لیبی، با اشغالگران مبارزه کرد. او در 7 ذیقعده 1330 به همراه برخی از مبارزان مانند سلیمان بارونی*، سوف محمودی و محمدبن عبداللّه البوسیفی با عهدنامه اوشی مخالفت کرد. به موجب این عهدنامه که در لوزان سویس در ذیقعده 1330/ اکتبر 1912 به امضای دولت عثمانی و ایتالیا رسیده بود، دو دولت با قبول آتش‌بس فوری، به مخاصمه پایان دادند و دولت عثمانی مشروط به خروج ایتالیا از جزایر اشغال‌شده خود در دریای اژه، طرابلس و برقه را به ایتالیا واگذار کرد (مقریف، ج 1، ص 125ـ126؛ علی عبداللطیف حمیده، ص 164ـ 165؛ وافی، ص190ـ217). خلیفة‌بن عسکر و یارانش پس از خروج نیروهای عثمانی، با استقرار در منطقه جبل نَفوسه* در شهر یَفرن، به مبارزه با اشغالگران ایتالیایی پرداختند (افراسیابی، ص 91؛ بشیر محمد رمضان، ص 104؛ عاشوراکس، ص 145ـ 146). آنها در مرز لیبی با تونس، خطوط دفاعی به طول سیصد کیلومتر، متشکل از پانزده هزار مبارز تشکیل دادند. در 14 ربیع‌الآخر 1331، مبارزان در نبرد الاَصابعة به رهبری سلیمان بارونی و همکاری خلیفة‌بن عسکر، به‌رغم پیروزیهای چشمگیر، مجبور به عقب‌نشینی شدند. با ورود نیروهای ایتالیایی به شهرک نالوت، ابن‌عسکر ناگزیر به دره الثُلْث رفت و مدتی در آنجا اقامت گزید (پروشین، ص 148؛ مقریف،ج1،ص126ـ 127؛ قشاط، ص 17). پس از آن، به همراه عده‌ای از پیروانش هسته مقاومت در برابر اشغالگران را پایه‌ریزی کرد.در 1333 نیروهای مبارز به رهبری خلیفة‌بن عسکر به پیروزیهای مهمی دست یافتند (رجوع کنید به علی عبداللطیف حمیده، ص 166ـ 167؛ قشاط، ص20، 29ـ42). در همین سال، بسیاری از مجاهدان تونسی که عمدتآ از قبایل جنوب تونس بودند، به نیروهای مبارز لیبیایی پیوستند و جبهه مشترکی تشکیل دادند و با مراکز نظامی فرانسه در جنوب تونس به مبارزه پرداختند که حدود سه سال به طول انجامید (محجوبی، ص 161ـ162؛ طویر، ص 85). آنها به رهبری ابن‌عسکر ضربات سنگینی بر فرانسویان وارد کردند که به آزادسازی مناطقی در تونس مانند الذُهَیْبات، جَنایی، امّالسُوَیق و دیگر نواحی تا نزدیکی تَطاوین منجر شد (د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه؛ بشیربن عثمان، ص 177؛ احمدبن عامر، ص 368ـ369).ایتالیاییها برای سرکوبی مقاومت مردمی در غرب‌لیبی، تلاش کردند تا با ایجاد اختلاف بین قبایل امازیغی آنها را تضعیف کنند (زاوی، 2004ب، ص 388ـ394؛ مقریف، ج 1، ص 131، 142ـ 143). به‌تدریج با افزایش درگیریهای قبیله‌ای، شمار مبارزان نیز کاهش یافت. در طول سالهای 1334 تا 1340، به‌رغم مذاکرات صلح میان مبارزان لیبیایی و ایتالیا و از سوی دیگر آتش‌بس نیمه‌رسمی با نیروهای فرانسوی، در 1340/ 1961 نیروهای ایتالیایی در اقدامی غافلگیرکننده، سپاه ابن‌عسکر را خلع سلاح و وی و خانواده‌اش را دستگیر کردند و به لیبی فرستادند (رجوع کنید به قشاط، ص80ـ107، 180ـ193؛ زاوی، 2004ب، ص 394ـ397؛ علی عبداللطیف حمیده، ص170). سپس در اوایل ذیحجه 1340، در محاکمه‌ای فرمایشی، وی را به اعدام محکوم کردند. او به همراه عده‌ای از مبارزان در طرابلس در ملأعام به دار آویخته شد (زاوی، 2004الف، ص 150؛ قشاط، ص 192ـ194).وی تندخو، خود رأی، سرسخت در برابر مخالفان و نیز سوارکاری قابل و تیراندازی ماهر وصف شده است (قشاط، ص 15ـ16).منابع : احمدبن عامر، تونس عبرالتاریخ : منذ اقدم العصور الی اعلان الجمهوریة، تونس 1379/1960؛ بهرام افراسیابی، لیبی و تاریخ، ]تهران[ 1363ش؛ بشیربن عثمان، اضواء علی تاریخ تونس‌الحدیث :1924- 1881، تونس ] 1981[؛ بشیر محمد رمضان، القیادة و الامداد فی حرکة الجهاداللیبی، بنغازی،1999؛ نیکالای ایلیچ پروشین، تاریخ‌لیبیا :من نهایة القرن التاسع عشر حتی عام 1969، ترجمة عماد حاتم، بیروت 2001؛ طاهر احمد زاوی، اعلام، لیبیا، بیروت 2004الف؛ همو، جهاد الابطال، بیروت 2004ب؛ محمد امحمد طویر، تاریخ حرکات التحرر من الاستعمار فی‌العالم خلال العصر الحدیث، رباط 1998؛ احمد محمد عاشوراکس، لمحات تاریخیة عن النضال اللیبی المسلح ضد غزوات الاسبان و فرسان مالطا، الامریکان و الطلیان (1510م 1970-م)، طرابلس 1985؛ علی عبداللطیف حمیده، المجتمع والدولة والاستعمار فی لیبیا: دراسة فی الاصول الاجتماعیة و الاقتصادیة و الثقافیة لحرکات و سیاسات التواطؤ و مقاومة الاستعمار، 1830ـ 1932، بیروت 1998؛ عیسی امحمد بجاحی، «المجاهد: خلیفة‌بن عسکر و دوره فی الجهاد اللیبی»، المرکز الوطنی للمحفوظات و الدراسات التاریخیة، 2010.Retrieved Aug.28, 2010, from http://www.libsc.org. ly/mrkaz/news. php?go = fullnews & newsid = 87;محمدسعید قشاط، خلیفة‌بن عسکر: الثورة و الاستسلام، بیروت 1978؛ علی محجوبی، جذور الحرکة الوطنیة التونسیة 1904ـ 1934، تعریب عبدالحمید شابی، تونس 1999؛ محمدیوسف مقریف، لیبیابین الماضی و الحاضر: صفحات من التاریخ السیاسی، بیروت 1425/ 2004؛ محمد عبدالکریم وافی، الطریق الی لوزان: الخفایا الدبلوماسیة و العسکریة للغزو الایطالی للیبیا، بنغازی 1409/1988؛EI2, s.v. "Khalifa b. `Askar"; Ira M. Lapidus, A history of Islamic societies, Cambridge 1991.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 16
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده