خطیب قزوینی جلال الدین محمدبن عبدالرحمان

معرف

ادیب، نظریه ‌پرداز بلاغت، خطیب و قاضی‌القضات مصر و شام در سده‌های هفتم و هشتم
متن
خطیب قزوینی، جلال‌الدین محمدبن عبدالرحمان، ادیب، نظریه ‌پرداز بلاغت، خطیب و قاضی‌القضات مصر و شام در سده‌های هفتم و هشتم. نام وی در تمام منابع محمد آمده، ولی خواندمیر (ج 3، ص 265) نام او را محمود و ابن‌کثیر در یک‌جا (ج 14، ص 184) نام پدر وی را عبدالرحیم ذکر کرده است. کنیه‌های او را ابوالمعالی و ابوعبداللّه نوشته‌اند (رجوع کنید به ابن‌فضل‌اللّه عمری، ج 9، ص 159؛ صفدی، 1962، ج 3، ص 242) و به‌سبب عهده‌داری منصب خطابت در دمشق و مصر او را خطیب دمشق و خطیب مصری نیز گفته‌اند (رجوع کنید به سبکی، ج 9، ص 161؛ حاجی‌خلیفه، ج 1، ستون210؛ مدرس تبریزی، ج 2، ص 148). در برخی منابع خطیب قزوینی را از خاندان ابودُلَفِ عِجْلی* (متوفی 226)، ادیب، شاعر، موسیقی‌دان و از امیران دوره عباسیان (حک : 132ـ656)، دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن‌فضل‌اللّه عمری، همانجا؛ صفدی، 1962، ج 3، ص 243؛ ابن‌قاضی شهبه، ج 2، ص 286). خاندان ابودلف به دلیل شورش بر خلافت عباسیان به طبرستان و قزوین کوچ کردند (برای تفصیل رجوع کنید به احمد مطلوب، ص100ـ101). از بازماندگان این خاندان در قزوین عبدالکریم رافعی* قزوینی، مؤلف کتاب التدوین فی اخبار قزوین (متوفی 623) بود که با خانواده خطیب قزوینی نسبت خویشاوندی داشت (ابوالفداء، ج 2، جزء4، ص 129؛ ابن‌وردی، ج 2، ص 464).خاندان خطیب اصلا از قزوین بودند ولی برادر خطیب، امام‌الدین، در تبریز به دنیا آمد (ابن‌طولون، ص 82) و خطیب قزوینی در شعبان 666 در موصل زاده شد (ذهبی، ص 205؛ صفدی، 1962، ج 3، ص 242؛ سلامی، ج 1، ص260). پدر و پدربزرگ خطیب نیز قاضی‌القضات بودند (رجوع کنید به یافعی، ج 4، ص 301؛ خواندمیر، همانجا). معاصران خطیب یعنی ذهبی، ابن‌فضل‌اللّه عمری، ابن‌وردی (که مطالب تاریخ ابی‌الفداء درباره خطیب قزوینی نیز از اوست)، صَفَدی، ابن‌نُباته، یافعی، سُبْکی، اسنوی، محمدبن رافع سلامی و ابن‌کثیر از وی یاد کرده‌اند (رجوع کنید به ادامه مقاله). به تصریح ابن‌وردی (همانجا) نویسندگان معاصر خطیب قزوینی نسبت به ذکر جزئیات زندگانی او احساس نیاز نکرده‌اند و ازاین‌رو آگاهی ما از زندگانی وی چندان فراوان نیست.خطیب نزد پدرش دانش اندوخت و دانشهای رایج عصر خود را از منقول و معقول نزد شمس‌الدین اَیْکی، شهاب‌الدین اَربِلی، شیخ عزالدین فاروثی و دیگران فراگرفت (ذهبی، ص 205ـ206؛ یافعی، همانجا؛ نُعَیْمی دمشقی، ج 1، ص 196). او از فاروثی و دیگران حدیث نیز نقل کرده است (ذهبی، ص 206؛ یافعی، همانجا). خطیب قزوینی به گفته تمام منابع شافعی و به تصریح صفدی (1418، ج 4، ص 492) اشعری مسلک بوده است. خطیب را فردی ذوالفنون، علامه، جامع معقول و منقول، امام در بلاغت و استاد در فقه، لغت، تدریس و خطابت معرفی کرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌فضل‌اللّه عمری، ج 9، ص 160، 167؛ ابن‌وردی؛ صفدی، 1962؛ یافعی، همانجاها).شاعر و نویسنده هم روزگار خطیب، ابن‌نُباته* در ضمن یک قصیده (رجوع کنید به ص 495ـ497) و در جایی دیگر با نثری مسجّع (رجوع کنید به سبکی، ج 9، ص 158ـ159) به جامعیت علمی خطیب اشاره کرده است. از جمله شاگردان خطیب در علوم بلاغی ابن‌فضل‌اللّه و بهاءالدین سُبْکی بوده‌اند. سبکی تلخیص‌المفتاح خطیب قزوینی را نیز روایت کرده است (رجوع کنید به ابن‌فضل‌اللّه عمری، ج 9، ص 163؛ ابن‌قاضی شهبه، ج 3، ص 127؛ ابن‌طولون، ص 107). بسیاری نیز نزد خطیب اصول فقه آموختند (رجوع کنید به ابن‌قاضی شهبه، ج 2، ص 287ـ288). خطیب از مشایخ اجازه صفدی و ابوعبداللّه ابن‌مرزوق نیز بوده است (رجوع کنید به صفدی، 1962، ج 3، ص 243؛ مَقَّری، ج 5، ص390، 392، 394). بِرْزالی* نیز از خطیب حدیث نقل کرده است (رجوع کنید به سلامی، ج 1، ص 259؛ ابن‌قاضی شهبه، ج 2، ص 287؛ برای دیگر شاگردان خطیب و کسانی که از او روایت کرده‌اند رجوع کنید به احمد مطلوب، ص120ـ121).خطیب مردم را به فراگیری اصول فقه و معانی و بیان ترغیب می‌کرد (ابن‌حجر عسقلانی، ج 4، ص 5). او در جوانی به همراه پدرش و برادرش راهی بلاد روم ]آسیای صغیر، آناطولی[ شد و در 686 که بیست ساله بود (قس صفدی، 1418، ج 4، ص 493 که سن او را حدود سی سال دانسته است) قاضی منطقه‌ای در آنجا شد (همو، 1962، ج 3، ص 242؛ ابن‌حجر عسقلانی، ج 4، ص 3)، هرچند ابن‌تغری بِردی (1423، ج10، ص 104) به دلیل حنفی بودن بیشتر ساکنان آن منطقه، در قاضی شدن فردی شافعی مذهب در آنجا تردید کرده است. به گفته ابن‌کثیر (ج 14، ص 185) خطیب قزوینی و برادرش پس از 690 وارد دمشق شدند (قس احمد مطلوب، ص 108 که گفته برادر خطیب، امام‌الدین، در 689 در دمشق تدریس می‌کرده است) و خطیب نزد شیخ برهان‌الدین، فرزند تاج‌الدین سبکی شیخ شافعیان، به عنوان مُعید (تکرارکننده درس استاد برای شاگردان) در مدرسه بادرائیه* مشغول به کار شد. او چندین سال در دمشق برای مطالعه به کتابخانه‌هایی می‌رفت که کتابهای ارزشمند وقف شده در آنها نگهداری می‌شد و تمام روز در آنجا مطالعه می‌کرد (رجوع کنید به ابن‌فضل‌اللّه عمری، ج 9، ص 160). او در شعبان 693 در مدرسه مسروریه به تدریس پرداخت (ابن‌کثیر، ج 13، ص 336) و در 696 جانشین برادرش در مقام قضای دمشق شد (صفدی، 1962، همانجا؛ سبکی، ج 9، ص 158؛ ابن‌فرات، ج 8، ص 230ـ231). در 699 نیز مدرّس مدرسه امینیه* دمشق، از مدارس شافعیان، شد و در اول محرّم 705 جانشین نجم‌الدین ابن‌صَصْری* در مقام قضا گردید. مدتی نیز خطیب مسجدجامع اموی در دمشق بود (صفدی، 1418، همانجا؛ نعیمی‌دمشقی، ج 1، ص 196) که گویا به فرمان نایب‌السلطان، افرم، و در شوال 706 بوده است (رجوع کنید به ابن‌کثیر، ج 14، ص 42). در ذیقعده 709 خطیب به‌طور موقت از خطابت دمشق کنار گذارده شد و قاضی بدرالدین محمد حنبلی به جای وی خطبه خواند، اما در 710 مجددآ خطیبِ دمشق شد (همان، ج 14، ص 56).در 724 قاضی‌القضاتی شام به خطیب قزوینی پیشنهاد شد، اما به‌سبب بدهیهای فراوان خطیب و کردار زشت فرزندش عبداللّه، او را برای این شغل مناسب ندیدند. البته ملک‌ناصر محمدبن قلاوون، حاکم وقت، با پرداخت بدهیهای خطیب، که سی هزار یا صد هزار درهم بود (رجوع کنید به ابن‌بطوطه، ج 1، ص 108؛ ابن‌حجر عسقلانی، ج 4، ص 4)، و صدور دستور برای ماندن فرزندش در مصر، در رجب 724 خطیب را به قاضی‌القضاتی شام برگزید (ابن‌فضل‌اللّه عمری، ج 9، ص 162؛ صفدی، 1418، ج 4، ص 493ـ494). خطیب در این سمت به یاری فقیران شتافت و داراییهای اوقاف را صرف آنان کرد (صفدی، 1418، ج 4، ص 494). وی هم‌زمان در مدارس عادلیه و غزالیه نیز به تدریس پرداخت (نعیمی دمشقی، همانجا؛ ابن‌طولون، ص 88).به گفته ابن‌بطوطه (ج 1، ص 102، 107)، در 726 مسجد دمشق سیزده امام جماعت داشت و خطیب، امام جماعت شافعیان و مقدّم بر همه بود و در دارالخطابه سکنا گزیده بود، در جمادی‌الآخره 727 (قس ابن‌ایاس، ج 1، قسم 1، ص 466 که این سال را به اشتباه 733 دانسته است) خطیب قزوینی قاضی‌القضات مصر شد و یازده سال در این سمت ماند (صفدی، 1418، همانجا؛ اسنوی، ج 2، ص 167؛ ابن‌کثیر، ج 14، ص 185) و در مدارس ناصریه، صالحیه و دارالحدیث الکاملیة مصر نیز به تدریس پرداخت (ابن‌طولون، همانجا). فرزند دیگر خطیب، بدرالدین محمد، نیز خطیب دمشق و مدرّس مدرسه شامیه* جوانیه شد. در این دوران قدر و منزلت خطیب قزوینی نزد ملک ناصر افزایش یافت (ابن‌فضل‌اللّه عمری، همانجا؛ ابن‌تغری بردی، 1423، ج10، ص 104) و وی بسیاری از درخواستهای مردم را با حاکم در میان گذاشت و در موارد متعددی از آنان نزد حاکم شفاعت کرد (رجوع کنید به ابن‌فضل‌اللّه عمری، هانجا؛ صفدی، 1962، ج 3، ص 242). به تعبیر صفدی (1418، ج 4، ص 492) خطیب بیشتر شبیه وزیر بود تا قاضی؛ زیرا آنچه می‌خواست نزد سلطان عملی می‌کرد (نیز رجوع کنید به خواندمیر، ج 3، ص 265). در سالهای قاضی‌القضاتی خطیب، کردار نادرست فرزند خطیب، عبداللّه، به‌جایی رسید که مردم نزد سلطان از او شکایت کردند (ابن‌فضل‌اللّه عمری، ج 9، ص 162ـ163) و به همین سبب سلطان در 738 خطیب قزوینی را از سمت قاضی‌القضاتی مصر عزل کرد (ابن‌ایاس، ج 1، قسم 1، ص 476). به‌گفته ابن‌وردی (ج 2، ص 464) خانه خطیب قزوینی در مصر که بیش از یک میلیون درهم ارزش داشت، مصادره شد. خطیب پس از عزل، به‌عنوان قاضی و جانشین شهاب‌الدین محمد اربلی راهی شام شد (مَقریزی، ج 3، ص240)، ولی پس از مدتی فلج شد و بر اثر بیماری درگذشت (ذهبی، ص 206؛ صفدی، 1962، ج 3، ص 243؛ یافعی، ج 4، ص 301). به هنگام بیماری خطیب، فرزندش بدرالدین محمد عهده‌دار کارهای او بود (ابن‌فضل‌اللّه عمری، ج 9، ص 163؛ نعیمی دمشقی، ج 1، ص 197). بیشتر منابع درگذشت وی را در 15 جمادی‌الاولی 739 در 73 سالگی و در دمشق دانسته‌اند (رجوع کنید به ذهبی، ص 205؛ صفدی،1962، همانجا). ابن‌فضل‌اللّه عمری (ج 9، ص 167) سن او را هنگام وفات 74 نوشته است (برای تعیین روز مرگ خطیب رجوع کنید به ج 1، ص 258؛ مقریزی، ج 3، ص 252، 262). ابن‌تغری بردی (1383ـ1392، ج 9، ص 318) نیمه جمادی‌الآخره 739 را تاریخ درگذشت وی ذکر کرده است. پیکر خطیب قزوینی را باشکوه بسیار تشییع کردند و در مقبره صوفیه در دمشق به خاک سپردند (رجوع کنید به ذهبی، ص 205ـ206؛ صفدی، 1962، همانجا؛ سلامی، ج 1، ص 259).پس از درگذشت خطیب قزوینی اشعار فراوانی در رثای او سروده شد (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانی، ج 4، ص 5). از جمله ابن‌نُباته که در زمان حیات خطیب نیز اشعاری در مدحش سروده بود (رجوع کنید به ابن‌نباته، ص 161، 198ـ199، 495ـ497، 552ـ554) و ابن‌فضل‌اللّه عمری (ج 9، ص 164ـ167) مرثیه‌هایی برای وی سرودند. خطیب قزوینی بخشنده، بردبار، هوشمند، فصیح و شیرین گفتار و در مناظره چیره‌دست بود (ذهبی، ص 206؛ صفدی، 1962، ج 3، ص 242ـ243؛ یافعی، همانجا؛ ابن‌حجر عسقلانی، ج 4، ص 3، 5). خطیب بسیار فتوا می‌داد (ابن‌کثیر، ج 14، ص 185؛ برای نمونه فتواهای وی رجوع کنید به سبکی، ج 9، ص 161) و خطی خوش داشت که صَفَدی (1418، ج 4، ص 495) و سیوطی (ج 1، ص 157) نمونه‌هایی از آن را در اختیار داشتند.خطیب قزوینی علاوه بر عبداللّه و بدرالدین محمد، دو فرزند دیگر به نامهای عبدالرحیم تاج‌الدین و عبدالکریم صدرالدین داشت که هر دو به خطابت و تدریس اشتغال داشتند (برای تفصیل رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانی، ج 2، ص 361، 401؛ نعیمی دمشقی، ج 1، ص 133).خطیب را مؤلفی ذوالفنون در شاخه‌های گوناگون دانسته‌اند (برای نمونه رجوع کنید به ابن‌تغری بردی، 1383ـ1392، همانجا)، آثار او بدین قرار است :1) تلخیص المفتاح، تلخیصی است از باب سوم مفتاح‌العلوم* سکّاکی* در علم بلاغت. تلخیص‌المفتاح مورد پسند جویندگان این علم قرار گرفته است (رجوع کنید به قلقشندی، ج 1، ص 185؛ طاشکوپری‌زاده، ج 1، ص 194). به تعبیر خود خطیب قزوینی (1350، ص 22ـ23)، وی به‌سبب پیچیدگی و دشواری متن مفتاح‌العلوم آن را تلخیص کرده و شواهد و امثال و برخی نظرهای خود را نیز بر آن افزوده است (رجوع کنید به ادامه مقاله). حاشیه‌ها و شرحهای فراوانی بر تلخیص‌المفتاح خطیب نگاشته شده است (برای تفصیل رجوع کنید به تلخیص‌المفتاح*).2) الایضاح که آن را ایضاح‌التلخیص و الایضاح فی المعانی و البیان نیز گفته‌اند (رجوع کنید به سیوطی، همانجا؛ حاجی‌خلیفه، ج 1، ستون210). این اثر پس از تلخیص‌المفتاح نوشته شده و به گفته خطیب قزوینی (1428، ص 9) به منزله شرح تلخیص‌المفتاح است. او در آن از آرای عبدالقاهر جرجانی* و دو کتاب وی، دلائل‌الاعجاز* و اسرارالبلاغة*، نیز بهره برده است. به گفته امین خولی (ص 183) خطیب هر دو کتاب تلخیص‌المفتاح و الایضاح را در مصر تألیف کرده است (قس احمد مطلوب، ص 183ـ184 که گفته هر دو کتاب در شام تألیف شده‌اند؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «قزوینی»). بر الایضاح خطیب نیز شرحها و حاشیه‌هایی نوشته شده که نخستین آنها در سده هشتم و از جمال‌الدین محمد آقسرایی* است (رجوع کنید به طاشکوپری‌زاده، ج 1، ص 195؛ حاجی‌خلیفه، ج 1، ستون 210ـ211؛ بروکلمان، ج 5، ص 253ـ254). الایضاح چند بار به چاپ رسیده و محققان معاصر نیز آن را تهذیب و شرح کرده‌اند (رجوع کنید به عمر فرّوخ، ج 3، ص 753؛ احمد مطلوب، ص 187ـ190).خطیب قزوینی در طرح مباحث بلاغی اختلاف‌نظرهای خود را با سکّاکی مطرح کرده است، از جمله در تعریف علم معانی (رجوع کنید به سکّاکی، ص70؛ خطیب قزوینی، 1350، ص 37)؛ تقابل خبر و طلب در مفتاح‌العلوم سکّاکی (ص 71) و خبر و انشاء در التلخیص فی علوم‌البلاغه خطیب قزوینی (ص 38)؛ ذکر بحث مجاز عقلی در علم بیان در مفتاح‌العلوم (ص 166) و در علم معانی در التلخیص (ص 45)؛ بحث از ایجاز و اطناب در مفتاح‌العلوم (ص120) بدون مبحث مساوات و افزودن بحث مساوات در التلخیص (ص 209ـ210، 213)؛ نقل اختلاف‌نظر سکّاکی با دیگر دانشمندان بلاغت از جمله زمخشری* در مبحث استعاره (رجوع کنید به خطیب قزوینی، 1428، ص 241ـ242) و افزودن مباحث سرقتهای شعری، ابتدا، تخلص و انتها در التلخیص (ص 408ـ435)؛ سکّاکی (ص 179ـ182) بیست آرایه معنوی و شش آرایه لفظی آورده است و خطیب قزوینی (1350، ص 347ـ408) سی آرایه معنوی و هفت آرایه لفظی. اختلاف دیگر خطیب با سکّاکی بر سر نام‌گذاری برخی آرایه‌هاست. برای مثال سکّاکی (ص180) آرایه‌ای را سوق‌المعلوم مَساق‌غیره نامیده، ولی خطیب (1350، ص 385) اصطلاح تجاهل‌العارف را به کار برده است؛ سکّاکی (همانجا) آرایه ایهام را آورده که خطیب قزوینی (1350، ص 359) آن را توریه و ایهام ذکر کرده است (برای تفصیل این اختلاف‌نظرها رجوع کنید به شوقی‌ضیف، ص 346ـ347؛ عبدالعزیز عتیق، ص 303ـ310؛ د. اسلام، همانجا).3) الشَّذْرالمرجانیّ فی شعرالاَرَّجانیّ، که گزیده‌ای است از سروده‌های قاضی احمدبن محمد ارّجانی*، شاعر ایرانی تازی‌گو (متوفی 544). خطیب قزوینی، ارّجانی را شاعری بزرگ و از مفاخر عجم می‌دانست (رجوع کنید به صفدی، 1962، ج 3، ص 243؛ ابن‌حجر عسقلانی، ج 4، ص 5). این کتاب که متأسفانه مفقود گشته با نامهای السورالمرجانیّ من شعرالارّجانیّ (رجوع کنید به سیوطی، همانجا؛ حاجی‌خلیفه، ج 2، ستون 1009) و المُشَذَّرالمرجانیّ من شعرالارّجانیّ (حاجی‌خلیفه، ج 2، ستون1692؛ بغدادی، ج 2، ص150) نیز نامیده شده است. خطیب قزوینی به سروده‌های ارّجانی بسیار استشهاد جسته است (برای نمونه رجوع کنید به 1428، ص 289، 329، 335، 342).4) الاصول (رجوع کنید به سلامی، ج 1، ص 259؛ ابن‌قاضی شهبه، ج 2، ص 287؛ ابن‌عماد، ج 6، ص 123)، که به گفته احمد مطلوب (ص 161) در اصول فقه شافعی بوده است.5) شرح قصیده لامیه ساوی (متوفی 749)، که در باب عروض است (رجوع کنید به قلقشندی، ج 1، ص 469).6) شرح قصیده تائیه ابن‌فارض* (رجوع کنید به ابن‌قاضی، ج 2، ص 115).صلاح‌الدین منجّد (ص 321) دو نسخه خطی با نامهای شرح‌الموجز فی‌الطب و مادة‌الحیاة فی دفع‌السموم از خطیب قزوینی معرفی کرده که در هیچ‌یک از منابع کهن نامی از آنها نیامده است.نثر خطیب قزوینی مانند دیگر نوشته‌های نویسندگان آن دوران مسجّع و مزیّن به آرایه‌های ادبی است (برای نمونه نثرهای وی رجوع کنید به ابن‌فضل‌اللّه عمری، ج 9، ص 168ـ 170؛ صفدی، 1418، ج 4، ص 498ـ499). خطیب قزوینی افزون بر عربی زبانهای فارسی و ترکی را نیز می‌دانست (یافعی، ج 4، ص 301؛ برای نمونه فارسی‌دانی وی رجوع کنید به اسنوی، ج 1، ص 281؛ ابن‌عماد، ج 5، ص 109 که به بحث «ان» نسبت در زبان فارسی اشاره کرده است)، ولی اثری به آن دو زبان پدید نیاورده است. با آنکه خطیب ادیبی کامل بود، ولی یک بیت شعر نیز نسروده است (رجوع کنید به سیوطی، همانجا؛ طاشکوپری‌زاده، ج 1، ص 194). البته تفتازانی (ص 437) بیت شعری را به اشتباه از آنِ خطیب دانسته در حالی که پیشتر عبدالقاهر جرجانی (ص 256) به آن شعر استشهاد کرده بوده است.خطیب قزوینی در دوران خود سرآمدِ دانشمندان علم بلاغت بود، ولی به دنبال پیروی از سکّاکی در وارد کردن مباحث منطقی و عقلی در علوم بلاغی باعث جمود دانش بلاغت شد که تا به امروز نیز ادامه داشته است (برای تفصیل رجوع کنید به شوقی‌ضیف، ص 352ـ354؛ د. اسلام، همانجا).منابع : ابن‌ایاس، بدائع‌الزهور فی وقائع‌الدهور، چاپ محمدمصطفی، قاهره 1402ـ1404/ 1982ـ1984؛ ابن‌بطوطه، رحلة ابن‌بطوطة، چاپ علی منتصر کتانی، بیروت 1395/1975؛ ابن‌تغری بردی، المنهل‌الصافی، ج10، چاپ محمد محمدامین، قاهره 1423/2003؛ همو، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره ?] 1383[ـ1392/ ?] 1963[ـ1972؛ ابن‌حجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، بیروت 1414/1993؛ ابن‌طولون، قضاة دمشق، چاپ صلاح‌الدین منجّد، دمشق 1956؛ ابن‌عماد؛ ابن‌فرات، تاریخ ابن‌الفرات، ج 8، چاپ قسطنطین زریق و نجلا عزالدین، بیروت 1939؛ ابن‌فضل‌اللّه عمری، مسالک الابصار فی ممالک‌الامصار، ج 9، چاپ محمدعبدالقادر خریسات، عصام مصطفی عقله، و یوسف احمد بنی‌یاسین، العین، امارات متحده عربی، 2001؛ ابن‌قاضی، درّة‌الحجال فی اسماءالرجال (ذیل وفیات‌الاعیان)، چاپ محمد احمدی ابوالنور، ج 2، قاهره 1391/1971؛ ابن‌قاضی شهبه، طبقات‌الشافعیة، چاپ حافظ عبدالعلیم‌خان، بیروت: عالم‌الکتب، 1407/1987؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة فی التاریخ، ]قاهره [1351ـ1358؛ ابن‌نُباته، دیوان ابن‌نُباتة‌المصری، مصر 1323/1905؛ ابن‌وردی، تاریخ ابن‌الوردی، نجف 1389/1969؛ اسماعیل‌بن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر: تاریخ ابی‌الفداء، بیروت: دارالمعرفة‌للطباعة و النشر، ]بی‌تا.[؛ احمد مطلوب، القزوینی و شروح التلخیص، بغداد 1387/1967؛ عبدالرحیم‌بن حسن اسنوی، طبقات‌الشافعیة، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت 1407/1987؛ امین خولی، مناهج تجدید فی النحو و البلاغة و التفسیر و الادب، ]قاهره [1995؛ کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 5، نقله الی العربیة رمضان عبدالتواب، قاهره 1975؛ اسماعیل بغدادی، هدیة‌العارفین، ج 2، در حاجی‌خلیفه، ج 6؛ مسعودبن عمر تفتازانی، کتاب المطّول فی شرح تلخیص‌المفتاح، ]استانبول[ 1330، چاپ افست قم 1407؛ عبدالقاهر جرجانی، کتاب اسرارالبلاغة، چاپ هلموت ریتر، استانبول 1954؛ حاجی‌خلیفه؛ محمدبن عبدالرحمان خطیب قزوینی، الایضاح فی علوم‌البلاغة، چاپ عبدالحمید هنداوی، قاهره 1428/2007؛ همو، التلخیص فی علوم‌البلاغة، چاپ عبدالرحمان برقوقی،] قاهره ?1350/ 1932[؛ خواندمیر؛ محمدبن احمد ذهبی، من ذیول‌العبر للذهبی و الحسینی، چاپ محمد رشاد عبدالمطلب، کویت ]بی‌تا.[؛ عبدالوهاب‌بن علی سبکی، طبقات‌الشافعیة الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، ]قاهره[ 1964ـ] 1976[؛ یوسف‌بن ابی‌بکر سکّاکی، کتاب مفتاح‌العلوم، ]قاهره[ 1348، چاپ افست بیروت ]بی‌تا.[؛ محمدبن رافع سلامی، الوفیات، چاپ صالح مهدی عباس، بیروت 1402/1982؛ عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، بغیة‌الوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1384؛ شوقی‌ضیف، البلاغة: تطور و تاریخ، قاهره ] 1976[؛ خلیل‌بن ایبک صفدی، اعیان‌العصر و اعوان‌النصر، چاپ علی ابوزید و دیگران، دمشق 1418/1998؛ همو، کتاب الوافی بالوفیات، ویسبادن 1962ـ؛ احمدبن مصطفی طاشکوپری‌زاده، مفتاح‌السعادة و مصباح‌السیادة، بیروت 1405/1985؛ عبدالعزیز عتیق، تاریخ‌البلاغة العربیة، بیروت: دارالنهضة العربیة، ]بی‌تا.[؛ عمر فرّوخ، تاریخ‌الادب العربی، ج 3، بیروت 1989؛ قلقشندی؛ محمدعلی مدرس‌تبریزی، ریحانة‌الادب، تهران 1374ش؛ احمدبن محمد مَقَّری، نفح‌الطیب، چاپ احسان عباس، بیروت 1388/1968؛ احمدبن علی مَقریزی، السلوک لمعرفة دول‌الملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت 1418/1997؛ صلاح‌الدین منجّد، «مصادر جدیدة عن تاریخ الطب عندالعرب»، مجلة معهدالمخطوطات العربیة، ج 5، ش 2 (جمادی‌الاولی 1379)؛ عبدالقادربن محمد نعیمی دمشقی، الدارس فی تاریخ المدارس، چاپ جعفر حسنی، ]قاهره [1988؛ عبداللّه‌بن اسعد یافعی، مرآة‌الجنان و عبرة‌الیقظان فی معرفة مایعتبر من حوادث الزمان، حیدرآباد، دکن 1337ـ1339، چاپ افست بیروت 1390/1970؛EI2, s.v. "Al-Kazwini (Khatib Dimashk)" (by S. A. Bonebakker).
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 15
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده