خطاطی (5)3) جنبههای نظری و آموزشیالف) خطاطی و عرفان. میتوان مدعی شد رابطه عرفان و خطاطی با بهرهگیری از نظام و اصولی مشخص شکل گرفته است، چنانکه این ارتباط تأثیر شگرفی در تدوین مبانی زیباییشناسی و تحول صورت خطاطی داشته است. شاید بتوان خطاطی را (به ویژه در حوزه فرهنگ ایرانی) تَعیُّن روح عرفان در کالبد حروف و کلمات دانست.هرچند ایجاد ساحت معنوی برای حروف و اعداد سابقهای طولانی دارد، ولی تقریبآ از قرن چهارم که تدوین این ساحت آغاز شد، حروف به اعتبار حرف بودن صاحب معنی شده و به واسطه این اعتبار، علم الحروف (رجوع کنید به حروف*، علم) ایجاد شد که از مباحث مورد توجه تصوف است. این اندیشه نخستین صوفیان که هر حرفی نهایتآ به پرستش خداوند میرسد، امکانات تقریبآ نامحدودی برای تفسیر حروف و کشف معانی تازه در آنها، در اختیار عارفان و شاعران و بعدها خوشنویسان، که بسیاری از ایشان در حلقه عرفا بودند، قرار داده است (شیمل، ص 81).بعد از پیدایش زمینههای ارتباط میان خطاطی و عرفان، خوشنویس به سالک تبدیل میشود و ابزار این سلوکْ قلم، دنیای آن حرف و کلمه، و شرط آغاز آن سرسپردن به یک پیر با اعتقادی راسخ است (رجوع کنید به سراج شیرازی، ص 103).گرایشهای عرفان ایرانی در ایجاد خطهایی با هویت ایرانی و تبیین ماهیت خوشنویسی مبتنی بر جهانبینی عارفانه، اهمیت بسیاری داشتهاند. ارتباط صورت خط با معنا و کاربردهای مختلف در ایران قدیم نیز سابقه داشته است (رجوع کنید به بخش 1، الف) پیشینه).در فرهنگ اسلامی، کِنْدی از اولین کسانی بود که از حروف دلالتهای عددی بیرون آورد (ابنندیم، ص 12)، هرچند منشأ آن را به حضرت علی علیهالسلام بازمیگردانند (نصر، ص 214). در هر صورت، از همان قرنهای ابتدایی بعد از اسلام، نزد گروهی حروف به مثابه منبع معرفت جلوه میکردند (رجوع کنید به شیبی، ص 194ـ195) و به تدریج، افکار متکی به ارزش حروف به ویژه در میان پیروان اهل تصوف گسترش یافت تا جایی که در قرن هشتم به پیدایش فرقههایی منجر گردید که «معانی حروف و ارتباط آنها با ذات حق» از پایههای اصلی اندیشه آنها بود (زرینکوب، ص 55). فرقههای حروفیه* و نقطویه*از این جملهاند. به نظر میرسد حضور این فرقهها در شکلگیری مبانی زیباییشناختی و ابداع شیوههای خوشنویسی ایرانی، از جمله خط نستعلیق موثر بودهاست، چنانکه به عقیده لینگز (ص 100) تصوف از عوامل اصلی شکوه خوشنویسی در قرن هفتم محسوب میشود. البته باید توجه داشت که تبیین مبانی نظری خوشنویسی از مدتها پیش از حروفیه آغاز گردیدهاست. به گفته عبداللّه صیرفی (ص 15)، چون درون از کدورت خالی شود، خط نیکو خواهد شد. این توصیه که بعدها در رساله باباشاه اصفهانی* (ص 149) در قالب اصل یازدهم (صفا) جلوهگر شد، در واقع برگرفته از صفت آیینگی درون انسان است.طبق رساله آدابالمشق* باباشاه اصفهانی، آموختن خط منوط به طی مراحلی است. در ابتدای فصل دوم این رساله (همانجا) اجزای خط به تحصیلی و غیرتحصیلی تقسیم شده است. اجزای غیرتحصیلی پس از حاصل شدنِ اجزای تحصیلی به دست میآیند و شامل پنج جزءاند، از جمله سواد و بیاض. اجزای تحصیلی با ممارست و مداومت کاتب به دست میآید و خود دوازده جزء است : ترکیب، کرسی، نسبت، ضعف، قوت، سطح، دور، صعود مجازی، نزول مجازی، اصول، صفا و شأن. نُه جزء اول به ظاهر یا اصول و قواعد خط میپردازد، ازجمله محل قرارگرفتن و اندازه حروف و کلمات، چگونگی حرکت قلم و مختصات حروف و به طور کلی حسن تشکیل و حسن وضع (مانند آموختن مبانی مقدماتی و فنی همه هنرها). جزء دهم (اصول) مابه ازای خارجی در وجهی از صورت خط ندارد و قاعدهای اجرایی مانند «ترکیب» یا قوت نیست، بلکه زمانی محقق میشود که اصول پیشین (اجزای تسعه) رعایت شده باشند و کلیت صورت، شکل پذیرفته باشد.اصولْ به منزله جان و کیفیتی حاصل از اعتدال در ترکیب اجزای تسعه است که به منزله جسماند. نقصان هریک از اجزایِ نهگانه، خط را از کمال صوری ساقط میکند. اصل دهم نشاندهنده تأثیر مبانی عرفانی در مراحل تکامل خوشنویس یا طی طریق است. صفا در خوشنویسی مرحله آمادگی برای تحصیل مرحله پایانی یا شأن است. خوشنویس اگر در اصول بماند و به صفا نرسد، به شأن دست نخواهد یافت (رجوع کنید به همان، ص 151). بنابراین اجزای مربوط به تحصیل فن خط در اصل اول متوقف میشوند، حال آنکه صفا و شأن مربوط به تحصیل کیفیتِ غیرصوریاند و تنها بعد از تحصیل آنها میتوان مدعی درک ماهیت و جوهر خوشنویسی شد، که مبیّن ماهیت عرفانی اصول خوشنویسی نیز هست.در فصل اول آدابالمشق که بیش از دیگر رسالات خوشنویسی مبتنی بر اصول عرفانی است، برای شروع، به کاتب یا خوشنویس توصیه گردیده است که از صفات ذَمیمه پرهیز و صفات حمیده را کسب کند (رجوع کنید به باباشاه اصفهانی، ص 148ـ 149). محتوای این فصل حتی در ظاهر کلام، متأثر از مرصادالعباد نجم رازی (ص 364) است.گرچه در فرهنگهای دینی هیچ فعالیتی جدا از اخلاق نیست، در رسالات خوشنویسی این امر تقریبآ مؤکد است (برای نمونه رجوع کنید به صیرفی، ص 15؛ سبزواری، ص110). بیتردید وضع جزء صفا از تأثیرات رساله صراطالسطور سلطان علی مشهدی* است و هرچند تقریبآ در همه رسالات مهم بر تهذیب نفس تأکید شده است، اما تأکید بر آن به عنوان اصلی از اصول خط و از ضروریات تکامل خوشنویس، از ابتکارات باباشاه اصفهانی است. وضع شأن نیز از ابداعات اوست.صفا از اصطلاحات صوفیه و به معنای پاکی طبع از زنگار کدورت و دوری از مذمومات است که اصل آن انقطاع دل از اغیار و فرعش خلوت از دنیاست (سجادی، ذیل «صفا») و در متون صوفیانه بارها تأکید شدهاست که انسان بیصفا آماده پذیرش هیچ معنایی از عالم غیب نیست (رجوع کنید به اخوانالصفا، ج 4، ص 13؛ نظامی، ص 1406ـ1407؛ مولوی، ج 1، دفتر1، ص 213ـ215).باباشاه اصفهانی صفا را مانند دیگر حالات عرفانی، نوعی تجربه شخصی دانسته است که طبع را مسرور و چشم را نورانی می کند و بیتصفیه قلب و زدودن کدورت از دل دسترسی به آن ممکن نیست و میافزاید چون اصول و صفا به شأن پیوندد بعضی آن را مزه و بعضی اثر میگویند (ص 151).برای رسیدن به صفا خوشنویس میکوشد خط خود را (مانند درون) پیراسته و رها از تقلید صرف کند و آماده شود که درک خود از زیبایی را در عالم ممکن آشکار سازد، بنابراین در این مرحله ابداعی صورت نمیگیرد (عبدالرزاق کاشی، ص 462). از طرفی، صفا در خوشنویسی معادل اتصال به حق نیست، بلکه آمادگی برای اتصال است. خط خوشنویس در این مرحله کیفیتی فراتر از اصول (جزء دهم) است و پاکی و سلامت بیشتری دارد. خطی که فقط نهایت تلاش در رعایت قواعد ظاهری در آن صورت گرفته گشادگی و نورانیت ایجاد نمیکند، اما خطی که این مرحله را پشتسر گذاشته باشد، به شفافیتی دست مییابد که نظر در آن برای هنرمند لذتبخش میگردد (رجوع کنید به سلطانعلی مشهدی، ص 75؛ الهی قمشهای، ص 195) و بیانگر نوعی تعادل است بین صاحب اثر و اثر. در این مرحله، خط هنرمند آماده ظهور ویژگی تازهای است.شأن جزء دوازدهم از اجزای خوشنویسی و مرتبه متعالی آن است. در اصطلاح صوفیه شأن برابر است با صورت عالم در مرتبت تعین اول (سجادی، ذیل «شئون»). طبق رساله باباشاه اصفهانی (همانجا)، شأن حالتی است که چون در خط پیدا شود، کاتب از تماشای آن مجذوب و از خود فارغ شود. این کیفیت به یمن صفات حمیده، عارض نفس انسانی میشود و هر کسی توان ادراک این صفت را در خط ندارد.در بخشِ اولِ تعریفِ باباشاه اصفهانی (همانجا) از شأن، به چند اصطلاح خاص تصوف مانند جذبه، استغنا، جمال و جلوه برمیخوریم که نحوه بهکارگیری آنها نشان از آگاهی نویسنده از زبان رمزی عرفا و معانی خاص این اصطلاحات دارد. او مشق را بهانه و وسیلهای در سیروسلوک خوشنویس (عارف) دانسته که هدف آن تجلی* حضرت حق است (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به اسیری لاهیجی، ص 4) که به مدد طی مرحله صفا بر سالک آشکار میشود و چنانچه انسان به آن مرحله دست یابد، یعنی به شأن برسد، مرتبهای از مراتب وجود را درک کردهاست. سیدعلی همدانی در وصف یکی از اجزای خط، یعنی نقطه، از مفهوم شأن و تعیّن اول که از آن میتوان به ابداع و خلاقیت و ظهور فردیت در خوشنویسی تعبیر کرد، به تفصیل سخن گفته است (رجوع کنید به ص 8ـ10).در تفسیر آیه 29 سوره الرحمن آمدهاست که هیچ یک از کارهای خدا تکراری نیست و هیچ شأنی از او مانند شأن دیگرش نیست، هرچه میکند به ابداع است (طباطبائی، ذیل آیه). به اعتبار معنای این آیه، شأن همان مرتبه ابداع است که انسان، در ساحت انسانی، قادر به رسیدن به آن است. بدین ترتیب، شأن (به قدر درک خوشنویس) غایت کمال ممکن از مظاهر حق، به مدد سیر و سلوک است. به همین سبب، باباشاه اصفهانی (همانجا) کاتبِ صاحب شأن را از لذات عالم مستغنی دانسته، زیرا در واقع او طالب جمال است و آنچه دریافته «به دستیاری قلمْ صورت آن بر صفحه کاغذ کشیده میشود». گفته میشود چنانچه صفت شأن در خط پیدا شود، خوشنویس هیچگاه از تماشا و لذت بردن از اثر خویش سیر نمیگردد (قلیچخانی، ذیل «شأن»)، زیرا در جلوه ذات احدیت مینگرد. ویژگی منحصر خوشنویسِ صاحب شأن درک خاص او از ظهور حضرت حق است، زیرا او صاحب کشفی است که متعلق به خود اوست، و حتی اگر وی را مبدع ندانیم، واسطه ظهور ابداع است.براثر شأن، خوشنویس تجربهای دیگر را میآزماید که شاید بتوان از آن به عنوان رهایی یاد کرد، رهایی از آنچه مانع وصل او به عینالیقین بودهاست. در این مرحله، روشنی و شفافیت خط او بر اثر رهایی از قواعد این جهانی و تقلید است. شکی نیست که خوشنویس تقلید را تا تحصیل اجزای نهگانه و رسیدن به اصول، باید وجهه همت خود سازد، اما توقف در آن باعث کدورت است. شأن، ظهور فردیت خوشنویس در هنرش است. او در متن تجربهای قرار میگیرد که شاید بتوان آن را نوعی خلاقیت ناب دانست.به نظر میرسد اهل تصوف و پیروان برخی فرقهها نباید به تحول شکلی و ماهوی خوشنویسی بیتفاوت بوده باشند. چنانکه مثلا حروفیه و نقطویه چهره انسان را امّ الکتاب مینامیدند و بر همین اساس، حروف را به چهره انسان تشبیه میکردند (ذکاوتی قراگزلو، ص 124). در این نوع تفکر باطنی، باید به پیوند میان بررسی رموز خطوط چهره انسان و خطوط خوشنویسی توجه کرد که سرچشمهای برای پدیدارشناسی صور تمثیلی بهشمار میآید (کوربن، ج2، ص 98). اینگونه تشبیهات نشانه گرایشی اعتقادی نیستند، اما گاهی در تعلیم حروف به کار میروند، مانند تحدیق (چون مردمک چشم گرد کردن) که اصطلاحی است در مورد درست نوشتن حلقههای بعضی حروف گرد (ابوحیان توحیدی، ص246؛ شیمل، ص155).ارتباط فرقه حروفیه با خط از آنجا آغاز میشد که بر پایه اعتقاد آنان، اساس شناخت خدا لفظ است، زیرا ارتباط با او از راه لفظ انجام می پذیرد (شیبی، ص 212)، اما نکته حائز اهمیت این است که فضلاللّه حروفی (مؤسس این فرقه) در این شیوه تفکر، گرایش ایرانی را نیز دخیل کرد (رجوع کنید به همان، ص200) و با آرای خود فصل جدیدی در بازی با حروف آغاز کرد (رجوع کنید به حروفیه*). شاید انگیزه تغییر در شکل حروف و ایجاد خطی خاص برای زبان فارسی که بعدها در نوشتههای حروفیه از جمله محمود پسیخانی* (متوفی 831) نیز بر آن تأکید شدهاست، از همینجا باشد (رجوع کنید به ذکاوتی قراگزلو، ص 207). احتمالا بر اثر قوت همین اندیشه، در اوایل قرن نهم، فارسینویسی با خطی ویژه حتی در هند رایج شد (رجوع کنید به سراج شیرازی، ص 94).ارتباط برخی از رویدادهای زندگی موسس حروفیه با تحولات خوشنویسی، از جمله پیدایش خط نستعلیق در نیمه دوم قرن هشتم، احتمال تأثیر این فرقه را در این تحولات تقویت میکند. احتمالا در محافل متأثر از اندیشه باطنی، به ویژه در تبریز آن روزگار، نیز درباره نگارش تأمل میکردند (ریشار، ص 61) و وجود اندیشه صوفیگری شیعی و متمایل به ملیگرایی ایرانی، ابداع خطی جدید را تبلیغ میکرده است. از شواهد این نظر، جایگاه حضرت علی علیهالسلام، مقتدای عارفان و اهل تصوف شیعی، در پیدایش خوشنویسی است که در اکثر رسالات و اظهارات خوشنویسان این عصر و بعد از آن هویداست، چنانکه گفته میشد ابنمقله در عالم خواب از آن حضرت تعلیم گرفته است (هروی، ص91؛ سبزواری، ص107).از جمله دلایل دیگر ارتباط حروفیه با تاریخ تحول خوشنویسی، حضور برخی از خوشنویسان بزرگ از جمله معروف بغدادی در ماجراهای حروفیه است که یکی از قدیمترین آثار به خط نستعلیق به نام او ثبت شده است (رجوع کنید به فضائلی، ص 328؛ بیانی، ج 3 ، ص 915؛ براون، ج 3، ص 366).از سده هفتم، استفاده از اصطلاحات خوشنویسی در اشعار عرفانی شاعرانی چون عطار، مولوی، سعدی، حافظ و جامی بسیار رایج شد و در بین شاعران سبک هندی به اوج رسید. از آن جمله است، خطاطان بزرگی نظیر ابنمُقله، ابنبوّاب و یاقوت مستعصِمی، نام اقلامی چون محقَّق و نَسخ و ریحان، اصطلاحاتی مانند سیاهمشق و سواد و بیاض، ابزارهای خطاطی همچون قلم و دوات و مسطر. همچنین از آنجا که خطاطان ایران بیش از هر چیز به کتابت اشعار میپرداختند و با شاعران پیوندی نزدیک داشتند، برخی خوشنویسان به شاعری و برخی شاعران به خوشنویسی روی آوردند. از گروه اول، کاتبی ترشیزی، امیرشاهی سبزواری، صائب تبریزی، وصال شیرازی و فرزندانش، و از گروه دوم سلطانعلی مشهدی، میرعلی هروی و مجنون رفیقی هروی را میتوان یاد کرد. گرایش به کتابت شعر در بین خطاطان هند هم رایج شد که از آن میان زیبالنساءبیگم و داراشکوه، شاهزادگان بابری هند، و غلام محمد هفتقلمی دهلوی در این زمینه شهرت دارند (دانشنامه ادب فارسی، ج 2، ص 559، 562ـ563؛ برای نمونههایی از کاربرد اصطلاحات خوشنویسی در اشعار شاعران ایران رجوع کنید به محمودی، 1387ش).منابع : ابنندیم (تهران)؛ ابوحیان توحیدی، رسائل ابیحیان التوحیدی، چاپ ابراهیم کیلانی، ]دمشق، بیتا.[؛ اخوانالصفا، رسائل اخوان الصفاء و خلّانالوفاء، چاپ عارف تامر، بیروت 1415/ 1995؛ محمدبن یحیی اسیری لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشنراز، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران 1371ش؛ حسین الهیقمشهای، «شأن و صفا: نگاهی به رساله آدابالمشق میرعماد»، فصلنامه چلیپا، سال 1، ش 1 (تابستان 1370)؛ باباشاه اصفهانی، آدابالمشق، در نجیب مایل هروی، کتاب آرایی در تمدن اسلامی، مشهد 1372ش؛ مهدی بیانی، احوال و آثار خوشنویسان، تهران 1363ش؛ دانشنامه ادب فارسی، بهسرپرستی حسن انوشه، ج 2، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1381ش، ذیل «خوشنویسی و ادب فارسی» (از علی چراغی و بابک آتشینجان)؛ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، جنبش نقطویه، قم 1383ش؛ فرانسیس ریشار، جلوههای هنر پارسی: نسخههای نفیس ایرانی قرن 6 تا 11 هجری قمری موجود در کتابخانه ملی فرانسه، ترجمه ع. روحبخشیان، تهران 1383ش؛ عبدالحسین زرینکوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران 1362ش؛ فتحاللّهبن احمد سبزواری، اصول و قواعد خطوط ستّه، در نجیب مایل هروی، همان منبع؛ جعفر سجادی، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران 1370ش؛ یعقوببن حسن سراج شیرازی، تحفةالمحبین: در آئین خوشنویسی و لطایف معنوی آن، چاپ کرامت رعنا حسینی و ایرج افشار، تهران 1376ش؛ سلطانعلی مشهدی، صراطالسطور، در نجیب مایلهروی، همان منبع؛ کاملمصطفی شیبی، الفکرالشیعیو النزعاتالصوفیة حتی مطلع القرن الثانیعشر الهجری، بغداد 1386/ 1966؛ عبداللّهبن محمود صیرفی، آداب خط، در نجیب مایل هروی، همان منبع؛ طباطبائی؛ عبدالرزاق کاشی، شرح منازلالسائرین، چاپ محسن بیدارفر، قم 1372ش؛ حبیباللّه فضائلی، اطلس خط، اصفهان 1350ش؛ حمیدرضا قلیچخانی، فرهنگ واژگان و اصطلاحات خوشنویسی و هنرهای وابسته، تهران 1373ش؛ هانری کوربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه جواد طباطبائی، تهران 1370ش؛ آزاد محمودی، اصطلاحات خوشنویسی در شعر شاعران بزرگ ایران، تهران 1387ش؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد الین نیکلسون، تهران : انتشارات مولی، ]بیتا.[عبداللّهبن محمد نجمرازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1365ش؛ حسین نصر، علم در اسلام، به اهتمام احمد آرام، تهران 1366ش؛ الیاسبن یوسف نظامی، کلیات خمسه حکیم نظامی گنجوی، مقدمه و شرححال از شبلی نعمانی، چاپ م. درویش، تهران 1366ش؛ میرعلیبن میرباقر هروی، مدادالخطوط، در نجیب مایل هروی، همان منبع؛ علیبن شهابالدین همدانی، ترجمه و متن اسرار النقطه، یا، توحید مکاشفان، مقدمه و تصحیح و ترجمه و تعلیق محمد خواجوی، تهران 1376ش؛Edward Granville Browne, A literary history of Persia, vol.3, Cambridge 1956; Martin Lings, The Quranic art of calligraphy and illumination, [London] 1976; Annemarie Schimmel, Calligraphy and Islamic culture, London 1990.ب) آموزش، اهمیت و مرتبه والای قلم در دین اسلام و ضرورت کتابت کلام خدا، مسلمانان را از همان آغاز به صرافت یادگیری و یاددهی کتابت انداخت. در صدر اسلام کسی که بیش از همه در پیشبرد و زیبایی خط عربی کوشید، امام علی علیهالسلام بود (مصطفی عالیافندی، ص 13). توصیههای منسوب به وی درباره چگونگی تراشیدن و قَطزدن قلم (رجوع کنید به صیرفی، ص 19)، یا فاصله بین سطرها و تجمیع حروف (رجوع کنید به آملی، ص 37)، حاکی از آن است که آن حضرت از نخستین آموزگاران خوشنویسی بوده است.احْوَل سگزی در زمان مأمون (حک : 198ـ218)، قواعدی برای خط تدوین کرد و در این زمینه رسالاتی نوشت (حبیب اصفهانی، ص50). گویا اندکی بعد، آموزش خوشنویسی به دربار راه یافت و خلیفه و فرزندانش به یادگیری این فن روی آوردند. چنانکه ابنندیم (ص 11ـ12) از خوشنویسی به نام ابوالحسین اسحاقبن ابراهیم تمیمی یاد کرده است که تعلیم خلیفه مقتدر (حک : 295ـ320) و فرزندانش را به عهده داشت و رسالهای به نام تحفةالوامق نوشت. این اثر نخستین رساله در باب خط است که در منابع از آن یاد شده است (نیز رجوع کنید به حبیب اصفهانی، ص 51). رسالات پراکنده دیگری نیز به زبان عربی درباره خط و قلم و ابزارهای کتابت نوشته شد، همانند کتاب الخط و القلم از ابیالربیع محمدبن لیث آذرباد الکاتب (متوفی اواخر سده دوم؛ رجوع کنید به مایل هروی، ص بیست و شش) و رسالهای در خط و قلم از ابنقتیبه دینوری (سده سوم؛ رجوع کنید به ابنقتیبه، ص 161ـ166).در اوایل سده چهارم، ابوعلی محمدبن علی، ابنمُقْلَه و برادرش ابوعبداللّه حسینبن علی، قوانین خط را بر پایه قواعد هندسی مدون کردند (قلقشندی، ج 3، ص 13) و اندازه و تناسب هر حرف را براساس نقطه لوزیشکل و الف و دایره به قاعده درآوردند (منشی قمی، ص 16؛ شیمل، ص 18). ابنمقله همچنین رسالاتی از جمله میزانالخط نوشت (فضائلی، 1376ش، ص 76) که بعدها بسیاری از خوشنویسان در تربیت شاگردان از آن بهره گرفتند (مایل هروی، همانجا).در واقع پس از ابنمقله و شاید به تقلید از او، رسالهنویسی در باب خوشنویسی سنّت شد. چنانکه علاوه بر بیشتر خوشنویسان، بسیاری از ادیبان هم فصلی از تألیفات خود را به گفتگو درباره آداب دبیری و منشیگری اختصاص میدادند و دستکم در قسمتهایی از این فصول، مستقیمآ از قوانین خطاطی و آمادهسازی ابزارهای کتابت سخن میگفتند (برای نمونه رجوع کنید به ابنندیم، مقاله اول؛ عنصرالمعالی، ص 207ـ215؛ خیام، ص 65ـ69؛ قلقشندی، ج 2 و 3).ابنبوّاب*، خوشنویس شهیر سده چهارم و پنجم، سنّت آموزش منظوم خوشنویسی را بنیان نهاد و در قصیده مشهور رائیه، دقایق و ظرایف انتخاب قلم، چگونگی تراشیدن و قطزدن آن، و آمادسازی کاغذ را شرح داده است (رجوع کنید به مایل هروی، ص بیستوشش ـ بیستوهفت). از آن پس، بسیاری از خوشنویسان شیوه آموزش منظوم ابنبوّاب را تقلید کردند، از جمله زینالدین شعبان الآثاری (متوفی 828) در الفیه العنایة الربانیة فی الطریقة الشعبانیة (رجوع کنید به قلقشندی، ج 3، ص 14)، سلطانعلی مشهدی* (متوفی 919؛ ص 71ـ 83)، مجنون رفیقی هروی (متوفی اواسط قرن دهم؛ 1372ش ب، ص 161ـ 181؛ 1372ش الف، ص 209ـ236)، و حتی خوشنویس متأخری چون عمادالکتاب قزوینی* (متوفی 1315ش) در یک مثنوی تعلیمی (رجوع کنید به قلیچخانی، ص 403ـ 405). با اینهمه بسیاری از مؤلفانِ رسالات آموزشی، مطالب قصیده رائیه ابنبوّاب را اخذ و اقتباس کردند (مایل هروی، همانجا).از سده پنجم که فراگیری خوشنویسی اهمیت یافت، بسیاری از خوشنویسان و غیرخوشنویسان آشنا به رموز خط، رسالاتی درباره آموزش خوشنویسی و شناخت ادوات و فنون وابسته بدان، به زبانهای عربی و فارسی تألیف کردند. از مهمترین این رسالات به عربی، یکی عُمدةالکُتّاب و عُدةُ ذویالالباب از معزّ بن بادیس صَنهاجی (متوفی 454 یا 455) است که در آن از ویژگیهای قلم خوب (رجوع کنید به ص 26ـ29) و انواع مرکّب، لیقه و کاغذ به تفصیل سخن رانده است. دیگر منهاجالاصابة فی معرفة الخطوط و آلات الکتابة، اثر محمدبن احمد زفتاوی، درباره تاریخ خط و ادوات کتابت و وضع حروف قلم ثلث (شریفی، ص 149)، و رسالة فی الخط و بَریِ القلم، او، تحفة اولیالالباب فی صناعة الخط و الکتاب (بیروت 1997) تألیف عبدالرحمانبن یوسفبن صائغ (متوفی 845)، مشتمل بر اطلاعاتی سودمند درباره تاریخ خط، ابزارهای کتابت، و آموزش اقلام مختلف. از رسالات معروفی که تا پیش از دوره صفویان در تعلیم خوشنویسی نگاشته شده باید از آداب خط عبداللّه صیرفی (قرن هشتم) و تحفةالمحبین سراج شیرازی (قرن نهم)، نامبرد که اولین رسالات شناختهشده به فارسیاند (سراج شیرازی، یادداشت ایرج افشار، ص 23ـ24).تا پیش از ظهور میرعلی تبریزی* در نیمه نخست سده نهم و ابداع و ترویج خط نستعلیق، بیشتر خطاطانِ رسالهنویس شرح قواعد این خط را هم به نگارشهای خود افزودند. دو رساله منظوم صراطالسطور سلطانعلی مشهدی، و آدابالمشق و رساله منثور سوادالخط (مایل هروی، ص چهلوپنج، شصتویک ـ شصتودو)، هر دو از مجنونرفیقیهروی، را باید در شمار مهمترین این رسالات آورد.از نیمه نخست سده نهم و سرتاسر سده دهم، نوشتن رسالات آموزشی در زمینه خوشنویسی و فنون وابسته بدان به اوج رسید (همان، ص سیوچهار)، رساله مدادالخطوطِ میرعلی هروی* (متوفی 951)، آدابالمشق از باباشاه اصفهانی* (اواخر سده دهم)؛ و فوایدالخطوط از محمدبن دوستمحمد بخاری (نوشته در 955) نمونههایی از رسالات این دورهاند (همان، ص پنجاه ـ پنجاهودو، پنجاه و چهار ـ پنجاهوپنج، هفتادوچهار ـ هفتادوپنج).در همین ایام، دیباچهنویسی بر مرقّعات که از اواخر دوره تیموریان (807ـ913) آغاز شده بود، به شکوفایی چشمگیری رسید، اگرچه در این دیباچهها سخنی از مسائل فنی خوشنویسی به میان نیامده، ذکر نام و نقش استادان بزرگ در آموزش خوشنویسان دیگر و تأثیر تعیینکنندهشان در تحول شیوههای مختلف خوشنویسی، به آنها وجههای تعلیمی داده است. به علاوه تکبرگهایی از آثار قلم استادان پیشین در این مرقعات، همواره سرمشق نوآموزان خوشنویسی و حتی خوشنویسانی بوده است که سالهای آموزششان را پشت سر نهاده بودند (رجوع کنید به راکسبرا، ص 1ـ3، 16؛ نیز رجوع کنید به تکستون، ص 31، به نقل از دیباچه چندرهچیزاده).دو نمونه از مرقعات معروف با دیباچه مفصّل عبارتاند از: مرقع مشهور بهراممیرزا* صفوی با دیباچهای به قلم دوستمحمد گواشانی هروی که در 951 به اتمام رسید، و مرقعی که قطبالدین محمد قصهخوان در 969 به نام و برای شاهطهماسب صفوی تدوین کرد (مایلهروی، ص شصتوسه ـ شصتوچهار، شصتوشش). در همین دوره، در دربار عثمانیان و بابریان هم مرقعاتی با دیباچههایی سودمند برای آموزش آماده شد، از جمله دیباچه محمد چندرهچیزاده در 980 بر مرقعی که برای سلطانمراد سوم عثمانی نوشته شد (راکسبرا، ص 4)، و دیباچه مرقع گلشن و گلستان در دوره سلطنت جهانگیرشاه بابری (حک : 1014ـ1037)، که ظاهرآ هر دو را مولانا محمدحسین کشمیری زرینقلم کتابت کرد (سهیلی خوانساری، ص 16). اندکی پیش از آن، در 908، محمدبن حسن طیبی شافعی نمونههایی از اقلام گوناگون را در مجموعهای مرقعمانند گرد آورد و دیباچهای بر آن نوشت و به آخرین فرمانروای مملوکی مصر، قانصوه غوری، تقدیم کرد. این مجموعه جامع محاسنکتابة الکتّاب نام دارد (رجوع کنید به فضائلی، 1350ش، ص310؛ بلر، ص 317).پس از این دوره، رسالهنویسی در باب آداب خوشنویسی رو به افول نهاد. از معدود نمونههای بهجا مانده، رساله احیاءالخط زینالعابدین خویی است در زمینه اصول کتابت قلم کوفی در 1322، به فرمان مظفرالدینشاه قاجار، که در تهران به چاپ سنگی رسید (مایل هروی، ص هشتاد). دو نمونه منظوم هم از دوره قاجار در دست است: مثنوی تعلیمی عمادالکتاب قزوینی (رجوع کنید به قلیچخانی، ص 403ـ405) و سراجالکاتبین از حسن عشقی مؤید نظام (حبیبی آزاد، ص 232ـ233). همچنین در 1265، شیخ غلامنبیبن غلامحسین رساله کحلالعیون را در آداب خط در هند نوشت (رجوع کنید به فهرست نسخههای خطی فارسی کتابخانه دکتر ذاکرحسین، ص 191).مطالبِ رسالات آموزشی، با چشمپوشی از تفاوتهای جزئی، به قرار زیر است:1) بیان فضیلت خط خوش و نقل آیات قرآن و سخن بزرگان دین و عالمان در این باره.2) ذکر سلسله استادان و سرآمدان خوشنویسی و بیان جایگاه هریک در تحول و تکامل انواع خطوط.3) معرفی و بیان خاستگاه و خواص و کاربردهای ویژه اقلام گوناگون.4) تشریح قواعد صوری و اصول عملی خوشنویسی که نوآموز باید با تمرین و مشق مداوم آنها را فراگیرد.5) بیان صفات پسندیده و ناپسندی که کاتب باید بدانها آراسته یا از آنها به دور باشد و آدابی که باید در ظاهر و باطن رعایت کند.6) چگونگی آمادهکردن اسباب خوشنویسی و بیان ویژگیهای انواع مرغوب هریک.7) بیان شرایط متناسب زمان و مکان کتابت و ویژگیهای ابزارهای کتابت در زمانها و آب و هواهای مختلف (فاضل نیشابوری، ص 83ـ86).محتوای نسبتآ یکسان این رسالات حکایت از قوانین مدون و دیرپای آموزش خوشنویسی در سراسر سرزمینهای اسلامی دارد. درحقیقت، دامنه فراگیر آموزش خوشنویسی از دربار خلفا و فرمانروایان تا فضای مدارس و مکاتب علمی و دینی را دربرمیگرفت و یادگیری خوشنویسی از دروس مهم در جایجای قلمرو اسلامی بود (رجوع کنید به شیمل، ص 36).آموزش خوشنویسی به شاهزادگان و درباریان، سنّتی پایدار بود. حضور ابنمقله در مقام وزارت سه تن از خلفای عباسی را نمیتوان جدا از این امر دانست. عضدالدوله دیلمی خوشنویسی را از ابوعبداللّه، برادر همین خوشنویس، آموخت (مستقیمزاده، ص 357). راوندی (ص 43) داییاش، محمودبن محمد راوندی، را آموزگار خوشنویسی طغرل سلجوقی خوانده و مستقیمزاده (ص 520) از تعلیم خوشنویسی مسعود غزنوی نزد ابنهلال یاد کردهاست. شاهزادگان تیموری، ابراهیمسلطان و میرزابایسنغر*، خوشنویسی را به ترتیب نزد پیرمحمد شیرازی (بیانی، ج 4، ص 1013ـ1014) و شمسالدین بایسنغری (منشیقمی، ص 29) آموختند. آموزش خوشنویسی در دربار صفویان چنان رونق گرفت که بسیاری از شاهزادگان و شاهدختان صفوی، هم نزد استادان سرشناس خط و هم با سرمشق گرفتن از نمونه خط استادان پیشین که در مرقعات گرد آمده بود، خوشنویسی میآموختند (رجوع کنید به سوچک، 2004، ص 49). منشی قمی (ص 137) از مشق نستعلیق شاهطهماسب صفوی در کودکی یاد کردهاست. ناصرالدینشاه قاجار که به خوشنویسی رغبتی تمام داشت، از میرزامحمدرضا کلهر* سرمشق خط میگرفت (آغداشلو، 1378ش، ص 14). همچنین میرزاغلامرضا اصفهانی در دوره ناصرالدینشاه، معلم خط فرزندان دربار و مستوفیزادگان بود (رجوع کنید به راهجیری، ص 86).اشتیاق به فراگیری خوشنویسی به دربار ایران منحصر نبود. نگارش عمدةالکتاب به معزّبن بادیس، از فرمانروایان زیری افریقا، منسوب است (رجوع کنید به سطور پیشین). راهیافتن برخی از خوشنویسان ایرانی به دربار بابریان، اشتغال ایشان به آموزش خوشنویسی در آن دیار را در پی داشت، مانند عبدالرشید دیلمی* که در اکبرآباد (آگرا) به تعلیم خط داراشکوه، جهانآرا و زیبالنساء گماشته شد (بیانی، ج 1ـ2، ص 393؛ چغتائی، ص 32ـ33) و میرمحمدباقر فرزند میرعلی هروی که گویا در کارگاهی کاتبان جوان را آموزش میداد (سوچک، 1987، ص 169). فرمانروایان عثمانی هم از ذوق خوشنویسی بیبهره نبودند. به گفته شیمل (ص 71)، سلطانمحمد فاتح این فن را از حسنبن عبدالصمد صامسونی آموخت و فرزندش، بایزید دوم، نزد شیخحمداللّه آماسی* تلمذ کرد.اساساً یادگیری خوشنویسی در عالم اسلام مختص گروه و طبقهای خاص نبود (مایل هروی، ص نوزده)، بلکه از ارکان تحصیلات عمومی مسلمانان به شمار میرفت. محمدبن هندوشاه شمسمنشی (ج 1، ص 65) کتابت را، در کنار سیاحت، از نخستین تعلیمات عربها به فرزندانشان شمرده است. در بسیاری از مراکز آموزشی (نظامیهها، مدارس، مقابر و خانقاهها)، بسیاری از طلاب به کتابت نُسَخ میپرداختند. ابنبطوطه (ج 1، ص 108) از حلقههای درس مسجد دمشق یاد کرده است که در آنها، کودکان در کنار یادگیری قرآن، خوشنویسی را نزد معلمانی میآموختند که کارشان اختصاصآ آموزش فن خط بود. محمدبن حسن طیبی، خوشنویس دوره ممالیک مصر، در عریضهای از سلطان قانصوه غوری خواست مکانی را در بنیادهای خیریه (موقوفات) به آموزش خوشنویسی اختصاص دهد. نمونههایی از این موقوفات، مدارس بَرقوقیه* و اشرفیه در قاهره بود که بخشی از آنها را وقف آموزش کتابت به عموم مردم کرده بودند (بلر، ص 353، پانویس 8).در ایران نیز، حلقههای آموزش خوشنویسی دایر بود، چنانکه با ورود مولانا معروف بغدادی به هرات، گروهی از جوانان شهر برای مشق خط گرد او جمع شدند (خواندمیر، ج 3، ص 616) و چون آوازه خط سلطانعلی مشهدی در مشهد پیچید، طالبان خط خوش از دور و نزدیک به خدمت او میرفتند (سلطانعلی مشهدی، ص75). شاهمحمود نیشابوری* نیز در مدرسه قدمگاه مشهد شاگردان را به حضور میپذیرفت. همچنین، سیداحمد مشهدی حدود ده سال در مشهد به جوانان این شهر مشق خط میداد (منشی قمی، ص 88، 91). گاهی هم طالبانِ مشتاق، در طلب استادی صاحبنام سفر میکردند، مثلا میرعماد* قزوینی با آنکه در قزوین از مالک دیلمی سرمشق خط گرفته بود، برای استفاده از محضر ملامحمدحسین تبریزی عازم تبریز شد (نقش تبریزی، ص 17). در قلمرو عثمانی، حافظعثمان*، یکشنبهها به تعلیم فقرا و چهارشنبهها به تعلیم اغنیا میپرداخت (مستقیمزاده، ص 303).انبوه رسالات تعلیم خط آموزش شاگردان مستقیم یک استاد را ساده میکرد و استنساخ و تکثیر آنها نیز، دستیابی هنرجویان سایر مناطق به این رسالات و حفظ پیشرفتها و ظرایف یادگیری خط را برای نسلهای آینده ممکن میساخت. بسیاری از معلمان خوشنویسی نیز با اقتباس از رسالات دست اول، جزوههایی مختصر تهیه میکردند و گاه با افزودن دانستهها و تجربیات خود، به تکمیل مطالب این رسالات میپرداختند (مایل هروی، ص سیوچهار).نظام استاد و شاگردی. عبداللّه صیرفی (ص 22) از امام علی علیهالسلام نقل کرده است که فراگیری خوشنویسی وابسته است به تعلیم استاد و مشق بسیار و شناخت ترکیبات و ترک منکرات و آشنایی با مفردات و مرکّبات. به نظر میرسد مهمترین مبانی آموزش خوشنویسی که در قرنهای متوالی و جایجای سرزمینهای اسلامی به صورت قوانینی مدون و تغییرناپذیر رایج بود، در این جمله نهفته است. فتحاللّه سبزواری (ص110) نظیر این جمله را از زبان یاقوت مستعصمی* چنین نقل کرده که کمال خط در تعلیم استاد و صفای باطن و کثرت مشق است. نکته شایان توجه در این جمله، دیرپایی و ثبات قوانین حاکم بر آموزش خوشنویسی است که از نخستین سالهای ظهور اسلام تا دوران معاصر همچنان تداوم یافته است.استاد، اصلیترین رکن آموزش خوشنویسی بوده است. نخستین گام در یادگیری خوشنویسی انتخاب استاد و حضور مداوم در محضر او بود. سلطانعلی مشهدی (ص80) آموختن قواعد خط را بدون حضور استاد، کاری دشوار شمرده و تلاش برای فراگیری خوشنویسی از طریق رسالات آموزشی را در غیاب استاد چندان مفید ندانسته است. ضرورت وجود استاد چنان بود که حتی مَشّاقی و ممارست بسیار هم بدون حضور راهنمایی آگاه، کاری عبث مینمود. توصیه میشد که شاگرد هر روز یا دستکم دو یا یک روز در هفته از استاد تعلیم بگیرد («در اسباب و اقسام و آداب خط»، ص 14) و خودآموزی در فراگیری خط را مانند برگزیدن معلمی ناآشنا به رموز فن میدانستند (صفوت، ص 12). نشانه دیگر اهمیت تردیدناپذیر نقش استاد آن بود که هر شاگرد حتی با سالها تمرین و جدیت در مشّاقی، تا از جانب استادش اجازه نمییافت، مجاز به رقمزدن آثارش نبود (رجوع کنید به شیمل، ص 36).وظیفه استاد فقط هدایت عملی هنرجو نبود، بلکه میبایست شاگرد را با آداب معنوی هم آشنا میکرد (رجوع کنید به قیومی، ص10). نکته دیگر در کار استاد، کشف میزان استعداد و توانایی شاگرد در گذراندن مراحل مختلف آموزش بود (فضائلی، 1376ش، ص 44). او میدانست که فهم هر هنرجو تا چه حد به آموزگار رخصت انتقال مطالب را میدهد. رابطه استاد و شاگرد در سراسر عمر آن دو برقرار بود (صفوت، ص10). حتی پس از مرگ استاد هم، شاگرد نمیبایست بدون طلب رحمت برای استادش دست به قلم بَرد (رجوع کنید به مستقیمزاده، ص 187).نقش انکارناپذیر استاد به ایجاد سلسلهها و دودمانهای خوشنویسی انجامید. بدینمعنی که هر شاگرد در محضر استادی، اصول خوشنویسی را فرامیگرفت و پس از تکمیل آموختههای خود، با کسب اجازه از استاد، شروع به نوشتن و تربیت شاگردان میکرد. او در این راه اگر میتوانست، با تکیه بر قوانینِ از پیش معیّنِ خوشنویسی، چیزی به دستاوردهای پیشینیان میافزود و به شاگردان میآموخت. با این حال، هیچگاه از آموزههای متقدمان سرپیچی نمیکرد و مرتبه محترم استادان پیشین را همواره به شاگردان گوشزد میکرد و خود را حلقهای متصل به زنجیره ایشان میشمرد. گواه این گفتهها فصلی است که در آغاز اکثر رسالات و دیباچههای پیشگفته، به این موضوع اختصاص یافتهاست (رجوع کنید به خوشمردان، ص319؛ هروی، ص93؛ دوست محمد هروی، ص 262ـ266).تنظیم شجره خطاطان در تمام سرزمینهای اسلامی متداول بود. تقریبآ تمامی کسانی که به روایت تاریخ خوشنویسی میپرداختند، بیان سلسله استادان را بخشی از کار خود میدانستند (برای نمونه رجوع کنید به قلقشندی، ج 3، ص 12ـ14؛ نیز رجوع کنید به فضائلی، 1350ش، ص 383). در بسیاری از این شجرهها، بهویژه نمونههای ایرانی، نسبت این سلسلهها به امام علی علیهالسلام رسیده است. خوشنویسان مصری شجره خود را به ابنبوّاب رسانده (قلقشندی، ج 3، ص 13ـ14) و ترکان عثمانی شیخحمداللّه آماسی را سرسلسله خود دانستهاند که او هم با چند واسطه مروج شیوه یاقوت مستعصمی بودهاست (رجوع کنید به حبیب اصفهانی، ص 39). غایت آمال هر هنرجوی خوشنویسی آن بود که به زنجیره استادان متقدم بپیوندد (رجوع کنید به صفوت، ص10).ابوحیّان توحیدی (ص 245ـ247) یادگیری ده نکته را برای هر کاتبی ضروری دانسته است. بلر (ص 158) احتمال داده است که ابوحیان این ده نکته را از ابنمقله نقل کرده باشد. این ده نکته عبارتاند از: تحقیق (آشکار بودن حروف چه در نثر و چه در نظم)، تحدیق (آشکار کردن حلقه میانی حروفی چون ح ـ خ ـ ج از سیاهی خط)، تحویق (انحنای حروفی چون و ـ ف ـ ق)، تخریق (وضوح پیچش حروفی چون ه ـ ع)، تعریق (کشیدن حروفی چون ن ـ ی در پایان کلمات)، تشقیق (رعایت تناسب و توازن حروفی چون ص ـ ک ـ ط)، تنسیق (نظم و آراستگی همه حروف)، توفیق (نوشتن کلمات در سطری مستقیم)، تدقیق (آزادی دست در نوشتن دنباله حروف)، و تفریق (پرهیز از تداخل حروف).استادان در آموزش، بیش از هر چیز بر کثرت مشق تأکید میکردند (برای نمونه رجوع کنید به سلطانعلی مشهدی، ص 74ـ75؛ سبزواری، ص110). استاد پیوسته با اندرزِ «یا قلمی میتراش یا ورقی مینویس» (مستقیمزاده، ص 285) ضرورت مشق مکرر را به شاگرد یادآوری میکرد. همچنین گفته میشد که خوشنویس نوآموز اگر حتی یک روز مشق نکند، از زیبایی خطش کاسته میشود («در اسباب و اقسام و آداب خط»، ص 15).برای مشقْ انواع و مراحلی در نظر گرفته شده است. سلطانعلی مشهدی (ص 79) آن را به دو نوع نظری و قلمی، و باباشاه اصفهانی (ص 152) به سه نوع نظری، قلمی، و خیالی تقسیم کرده است. در مرحله مشق نظری، به کاتب توصیه میشد که نمونههایی از خط استادان را گرد آورد و آثار یکی از آنها را که در او رغبت بیشتری برمیانگیزد، برگزیند. آنگاه با مطالعه دقیق حروف و کلمات و گردشهای قلم و ترکیبات آن، از ظرایف کار آگاه شود و الگوهای ذهن خود را پرورش دهد (رجوع کنید به سلطانعلی مشهدی، ص 79ـ80؛ باباشاه اصفهانی، ص 152ـ 153؛ «در اسباب و اقسام و آداب خط»، ص 14ـ15).در مشق قلمی، نوآموز دست به قلم میبُرد و به نقل خط استاد میپرداخت (فضائلی، 1376ش، ص40). در گام نخست، نوآموز میبایست از روی نمونه مفردات استاد مشق میکرد (باباشاه اصفهانی، ص 153). اندازه متناسب هر حرف براساس تعداد نقطههای لوزیشکلی که با تمام پهنای دم قلم بر کاغذ ترسیم میشدند، مشخص میگردید؛ مثلا بلندای حرف «الف» در خط محقّق، با هر قلمی که کاتب با آن مینوشت، برابر هشت نقطه و در خط ثلث برابر هفت نقطه بود (سبزواری، ص 113). نقش نقطه در سنجش اندازه حروف را مجنون رفیقی هروی (1372ش ب، ص 167) با نقش افاعیل در تعیین سنجش اوزان شعر قیاس کرده است. نمونهای دیگر از مفردات، ترکیب هریک از حروف با تکتک اشکال حروف دیگر است، مثل «حا، حب، حح، حد، حر و حس». برای آموزش گاه شکل حروف را به اندام پرندگان تشبیه میکردند، مثلا «ر» نستعلیق را همچون کبکی در حال دویدن و «فی» نسخ را مانند مرغابی مینوشتند. گاه نیز مفردات را به اشکال هندسی مانند میکردند، چنانکه حروفی چون «الف» و «ل» و «ک» از مربع و سرهای «م» و «و» و «ف» و «ق» از مثلث و سر «ج» و امثال آن از مخمس شکل میگیرند («در اسباب و اقسام و آداب خط»، ص 14).مشق مفردات بخش اجتنابناپذیر آموزش خوشنویسی است. هرچند بهگفته ابنخلدون (ج 3، ص 1083ـ1084)، این شیوه در اندلس و مغرب رایج نبود و شاگرد به جای آموختن شکل متناسب هر حرف در حالت مفرد، خوشنویسی را با نوشتن کلمات و جملاتی از روی سرمشق استاد فرامیگرفت. نمونههایی از مشق مفردات منسوب به یاقوت مستعصمی در دست است (رجوع کنید به صفوت، ص 14ـ15). بخش اصلی غالب رسالات خوشنویسی درباره آموزش مفردات است (رجوع کنید به صیرفی، ص 22ـ 25؛ سلطانعلی مشهدی، ص 81؛ سبزواری، ص 112ـ 121). محمدبن حسن طیبی در دیباچه مجموعه جامع محاسن کتابة الکُتّاب، دوازده صفحه نخست را به آموزش مفردات به شیوه ابنبوّاب اختصاص داد (رجوع کنید به بلر، ص 317)، اما بیشترین نمونههای دفاتر تمرین مفردات از سدههای دهم تا سیزدهم از خوشنویسان عثمانی به جا ماندهاست (رجوع کنید به صفوت، ص 14ـ 31). مشق مفردات برای هر خوشنویس تمرینی پایانناپذیر بود. بسیار پیش میآمد که خوشنویسی نامآور در اوج شهرت و مهارت، به مشق مفردات بازمیگشت (همان، ص 12ـ13).پس از مفردات، نوبت به فراگیری مرکّبات میرسید. منظور از مرکّبات نوشتن کلمات مستقل است که در آن، هنرجو با جایگاه حروف در ابتدا، میانه، و انتهای کلمات و چگونگی اتصال آنها به سایر حروف در موقعیتهای یاد شده آشنا میشود (رجوع کنید به خوشمردان، ص 325ـ328؛ سبزواری، ص 122ـ131؛ مجنون رفیقی هروی، 1372ش الف، ص 224ـ236). در این مرحله هم شاگرد میبایست پیوسته نمونهای از مرکّبات استاد را پیش چشم میداشت (رجوع کنید به باباشاه اصفهانی، ص 153).با گذراندن این مقدمات، شاگرد به فراگیری مسائلی چون اصول و نسبت و ترکیب و کرسی میپرداخت. ابنمقله قواعد کلی خط را در دو زمینه حُسن تشکیل و حُسن وضع بیان کرده است. حُسن تشکیل عبارت است از اندازه هر حرف به لحاظ سطح و دور، بلندی و کوتاهی، باریکی و ضخامت، و افقی، عمودی یا مایل بودن، که به رعایت قواعد اصول و نسبت میانجامد. حُسن وضع مربوط است به اتصال حروف، ترکیب حروف منفصل با حروف دیگر، در کنار هم نشاندن کلمات و نظم سطرها، و تعیین جای کشیدگیها که از حاصل آنها دو قاعده ترکیب و کرسی به دست میآید (رجوع کنید به فضائلی، 1376ش، ص 77). در برخی رسالات، بیتی از یاقوت مستعصمی نقل شده که در آن، اصول، ترکیب، کرسی، نسبت، صعود، تشمیر، نزول، و ارسال را هشت قاعده اصلی خط شمرده است (رجوع کنید به صیرفی، ص 22؛ خوشمردان، ص 319). علیبن حسین خوشمردان (همانجا) با تکیه بر همین بیت، مراحل یادگیری خوشنویسی را به دو مرتبه مبتدیانه و منتهیانه تقسیم کرده است. مبتدیان نسبتهای نقطهای حروف و سطح و دور و صعود و نزول و تشمیر و ارسال را میآموختند و منتهیان ترکیب و کرسی و نسبت کلمات با یکدیگر را فرامیگرفتند. گفتنی است که شاگرد، تمام این نکات را از روی سرمشق استاد یاد میگرفت و در مرحله مشق قلمی هرگز از تقلید غافل نمیشد.مدت یادگیری مهم و برای مثال، زمان کمتر از یک سال برای مشق قلمی ناکافی است. در این مدت، هنرجو باید چگونگی آمادهسازی لوازم و اسباب خوشنویسی را هم بیاموزد. تقریبآ همه رسالهنویسان در فصلی مستقل به تفصیل به شرح تهیه ابزارها پرداختهاند. یادگیری مُهره کشیدن کاغذ، ساختن مرکّب، انتخاب قلمتراش، و مهمتر از همه تراشیدن قلم برای هنرجو الزامی است (برای نمونه رجوع کنید به باباشاه اصفهانی، ص 153ـ157؛ سلطانعلی مشهدی، ص 76ـ78).در مرحله مشق خیالی یا ذهنی، خوشنویس دیگر نیازی به تقلید ندارد، چرا که براثر کثرت مشق، هیئت و ترکیب متناسب حروف و کلمات در ذهنش نقش بسته است (قیومی، ص 15). اکنون خوشنویس میتواند نوآوری کند و بدون رجوع به سرمشق و تنها به یاری ذوق پروردهاش، عبارات را با ترکیب و تناسب موردنظر خویش بنویسد (فضائلی، 1376ش، همانجا). باباشاهاصفهانی (ص153ـ154) هشدار داده است که خوشنویس باید حد اعتدال را میان مشق قلمی و ذهنی رعایت کند، زیرا زیادهروی در مشق قلمی نیروی ابداع را از او میگیرد و افراط در مشق خیالی خط او را ناپخته میسازد.دوره آموزش خط ممکن بود سالها به طول انجامد. بنابراین، توصیه میشد که فراگیری خط را از سنین کم آغاز کنند و به کاری جز آن نپردازند. رعایت اصول اخلاقی همچون قناعت، طاعت و عبادت، لازمه آموزش خطاطی محسوب میشد (سلطانعلی مشهدی، ص 82). هنرجویان به تنهایی یا گروهی از استاد خود سرمشق میگرفتند (شیمل، ص 37). صفحهای از مشق شاهزاده بایسنغر تیموری و همشاگردانش در دست است که همگی عبارتی یکسان را در کنار هم نوشتهاند. این نمونه را میتوان گواهی بر آموزشِ گروهیِ آنان شمرد. با این روش، مقایسه توانایی و پیشرفت شاگردان ممکن میشد.با پشت سر نهادن هر مرحله از آموزش، شاگرد از استاد اجازه مییافت که نمونه خط خود را با اصطلاحاتی چون سَوده، مَشَقَه (شیمل، ص 43ـ44)، نَمَّقَه، رقَمَه، و حَرره (صفوت، ص40) مرقوم کند. هریک از این اصطلاحات نشاندهنده پیشرفت به مرحلهای بالاتر بود. گاه خوشنویس با تقلید موبهمو از دستخط یک استاد، نمونهای پدید میآورد که با اصل اثر مشتبه میشد (سوچک، 2004، ص50). در چنین مواردی، دستخط خود را با عبارت «نقل» یا «نقله عنالخط...» رقم میزد (رجوع کنید به درمان، تصاویر70، 100، 101).آموزش خوشنویسی در دوران معاصر. شیوههای آموزش دوران معاصر تا حد زیادی مبتنی بر سنّتهای آموزشی پیشین است. بهرغم پیدایش گرایشها و کاربردهای متعدد جدید خوشنویسی و استفاده از آن در صنعت چاپ و گرافیک، و همچنین بهکارگیری ابزارهای جدید و ظهور اشکال تازه در این هنر، علاقهمندان بسیاری به فراگیری خوشنویسی به شیوههای سنّتی روی آوردهاند. برای این منظور، مدارس و سازمانهایی در سرزمینهای اسلامی گشایش یافته است و معلمان بسیاری به تعلیم نوآموزان خوشنویسی مشغول شدهاند. بسیاری از این معلمان باواسطه یا بیواسطه شاگردان استادان شهیر پیشیناند. با تأسیس انجمن خوشنویسان ایران در 1329ش، آموزش خوشنویسی در ایران از سر گرفته شد. برپایی شعبههای متعدد این انجمن در اغلب شهرستانهای ایران، به آموزش این هنر وسعتی چشمگیر بخشید. در سالهای اخیر، خطاطان بسیاری با پیروی از شیوه چند تن از خوشنویسان متأخر، بهویژه در خط نستعلیق، و با روشهایی اندک متفاوت از یکدیگر تربیت شده و هنرجویان جدید را تعلیم دادهاند (رجوع کنید به آغداشلو، 1385ش، ص 205ـ206؛ نیز رجوع کنید به انجمن خوشنویسان ایران*). تأکید انجمن خوشنویسان ایران بر آموزش نستعلیق بوده است. هرچند از آموزش سایر اقلام، به منزله خط دوم هنرجویان، غافل نبوده است.در این انجمن، برای آموزش هنرجویان مراتبی در نظر گرفته شده که عبارتاند از: مبتدی (مقدماتی)، متوسط، خوش، عالی، ممتاز (جواهرپور، ص 22). آشنایی با ابزارهای خوشنویسی، نوشتن حروف و کلمات ساده، و شناخت اولیه کرسی، مواد آموزشی مرحله مبتدی است. هنرجویان انجمن خوشنویسان ایران، به پیروی از شیوه آموزش استاد حسین میرخانی، مشق مفردات را در کنار مشق کلمات و سطرهای ساده، همزمان آغاز میکنند (امیرخانی، ص 51). این شیوه ریشه در روش آموزش میرزامحمدرضا کلهر دارد که در سده سیزدهم، شیوه سنّتی آموزش خوشنویسی با مشق مفردات را کنار نهاده بود و آموزش شاگردان را با سرمشق دادن عبارت یا بیتی آغاز میکرد و همزمان، آنان را با شکل جداگانه حروف و کلمات آشنا میساخت. او بر این باور بود که بدینترتیب، شاگرد مشتاق میمانَد و ذوقش پرورده میشود (رجوع کنید به مستوفی، ج 1، ص 243؛ بلر، ص 446). با فراگیری این موارد، هنرجو توان نوشتن سطری ساده را به دست میآورد. در مرحله متوسط، اجرای دقیقتر مفردات تکحرفی و دوحرفی و کلمات و کشیدهها به هنرجو آموزش داده میشود تا او بتواند سطری مشکلتر از مرحله مبتدی را بنویسد. نوشتن مفرداتِ پیچیدهتر و مرکّبات و چگونگی ترکیب یک بیت (دو مصرع زیر هم) با قلمهایی در اندازههای مختلف را هنرجو در مرحله خوش میآموزد. در پایان این مرحله، امتحانی از هنرجو گرفته میشود که با موفقیت در آن به مرحله عالی راه مییابد. آموزش چلیپانویسی و کتابت (صفحهای با قلم ریز) در این مرحله انجام میگیرد. همچنین در این مرحله، هنرجو باید یکی از اقلام ثلث، نسخ، یا شکسته نستعلیق را بسته به علاقهاش، به منزله خط دوم برگزیند. در این مرحله هم آموختههای هنرجو را با امتحانی میسنجند. هنرجوی دوره ممتاز باید از عهده نوشتن کلمات پیچیده و در کنار هم نشاندن آنها با رعایت اصول صحیح ترکیب به خوبی برآید. همچنین باید بر نسبتهای درست حروف و کلمات تسلط داشته و دستی روان داشته باشد. هنرجو در پایان هر مرحله، گواهینامه شایستگی خود را از انجمن دریافت میکند.برخی استادان وابسته به این انجمن و دیگر خوشنویسان کتابها و رسالات آموزشی تالیف کردهاند (برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به حبیبی آزاد، ص 102ـ120)، که شاید معروفترین آنها کتاب تعلیم خط (اصفهان 1356ش) اثر حبیباللّه فضائلی باشد. فضائلی در این کتاب، با استفاده از اهم منابع کهن فارسی و عربی در زمینه خوشنویسی و با تکیه بر آگاهیها و تجربههای خویش در نوشتن انواع خط، مهمترین مبانی آموزش خوشنویسی را به زبانی ساده برای نوآموزان شرح داده است.آموزش خوشنویسی در ترکیه معاصر هم با جدیت پیگیری میشود. از 1315ش/1936، آموزش خوشنویسی در دانشگاه هنرهای زیبای معمار سنان رسما آغاز شد (بلر، ص 595ـ 597). استانبول در چند دهه اخیر، تحت حمایتهای گسترده مرکز تحقیقات تاریخ و هنر و فرهنگ اسلامی (ارسیکا)، به یکی از مراکز اصلی آموزش خوشنویسی تبدیل شده است (همان، ص 598ـ599). آموزش خوشنویسی در ترکیه در دو مرحله انجام میپذیرد. نخست، هنرجو به مشق مفردات (شامل پانزده تا بیست درس) میپردازد. بیشتر الگوهای مشق هنرجویان، ترکیبی از دو قلم ثلث و نسخ است زیرا خوشنویسان ترک به پیروی از گذشتگان خود، به این دو قلم گرایش بیشتری دارند. پس از طی این مرحله، شاگرد با تقلید دقیق و موبهموی نمونهای از خط یکی از استادان متقدم، به دریافت «اجازه» نایل میشود و از آن پس، میتواند اثر خود را با رقم «کَتَبَهُ» به نام خویش مرقوم کند. البته خوشنویسان ترک از سده دهم به بعد، در هر مرحلهای از استادی، نام استادشان را در کنار نام خود میآوردند و این سنّت تا امروز ادامه دارد (صفوت، ص40؛ بلر، ص 595ـ596، 598ـ599). گفتنی است، بسیاری از خوشنویسان دیروز و امروز ترکیه اجازه خوشنویسی خود را با نقل قطعهای از خط خوشنویسان شهیر ایران، بهویژه میرعماد قزوینی، دریافت کردهاند؛ از جمله محمداسعد یساری، خوشنویس سده دوازدهم (درمان، ص 37)، و مصطفی اوغور درمان، خوشنویس معاصر. بلر (ص 596ـ599) درمان را همتای فضائلی و استاد و صاحبنظر بلامنازع خوشنویسی خوانده که با تألیفات متعددش پیشوای آموزش و پژوهش خطاطی در ترکیه معاصر بوده است.آموزش خوشنویسی در دوره معاصر، در کشورهای عربی نیز با شکلگیری مدارسی به نام تحسین الخطوط استمرار یافت. در 1300ش/ 1921 چنین مدرسهای در قاهره تأسیس شد و استادان مصری و ترک در آنجا به آموزش پرداختند و دانشجویانی از نقاط مختلف حتی از فیلیپین و اندونزی در آن مشغول تحصیل شدند. از 1308ش/ 1929، وزارت معارف مصر به شکل نهادینهتری به آموزش خوشنویسی پرداخت و اموری همچون انتشار نشریه در باب خوشنویسی و بررسی شرایط مدرّسان خط را در دستور کار خود قرار داد. در مصر، علاوه بر مدارس تحسین الخطوط، دورههای آموزش خطاطی در مدارس رسمی دیگر و حتی در خانهها برگزار میشود.در این سالها، در عربستان سعودی در شهر جده، مدرسهای آغاز به کار کرد که بعدها به وزارت معارف پیوست و در کتابت قرآن نقشی مؤثر داشت. همچنین آموزش خوشنویسی در عراق با برنامهریزی دورههای آموزشی چهار هفتهای در بغداد، نوعی انقلاب محسوب میشد. در 1355ش/1976، در شهر طرابلسِ لیبی، نخستین مدرسه خوشنویسی جدید به نام «معهد ابنمقله للخط العربی» بنیان نهاده شد و استادان مصری در آنجا به آموزش پرداختند. همچنین باید از مدرسه خوشنویسی کویت در منطقه خلیجفارس یاد کرد (عفیفی، ص 252ـ254).مدارس خوشنویسی قوانینی ویژه دارند، مثلا در مدارس مصری این اصول رعایت میشود: آموزش رایگان، التزام دانشجو به اتمام دوره آموزشی، برگزاری جلسات آموزشی در طی هفته به جز روزهای پنجشنبه و جمعه، آموزش عمومی در چهار سال و آموزش تخصصی در دو سال. همچنین به دروس دیگری مانند زبان عربی، روش تدریس خوشنویسی، تاریخ خط و تاریخ هنر اسلامی توجه میشود (همان، ص 254).علاوه بر آموزش، پژوهش در زمینه تاریخ خطاطی اسلامی نیز گسترش یافته و پژوهشهای متعددی در این زمینه منتشر شده است. یکی از مهمترین تحقیقات خطاطی در ایران مجموعه چهار جلدی احوال و آثار خوشنویسان، اثر مهدی بیانی، است. سه جلد نخست این مجموعه را که حاوی شرح زندگی و آثار 1526 تن از نستعلیقنویسان مشهور است، مؤلف در سالهای 1345 و 1348ش و پس از مرگ وی حسین محبوبی اردکانی بهچاپ رساندند. جلد چهارم به معرفی 759 تن از خطاطان نسخ و ثلث و رقاع، 89 تن از شکستهنستعلیقنویسان و 67 تن از مشاهیر قلم تعلیق اختصاص دارد که با استفاده از یادداشتهای بیانی در 1358ش به همت کریم اصفهانیان انتشار یافته است (برای اطلاع بیشتر درباره فعالیتهای پژوهشی وی رجوع کنید به بیانی*، مهدی). دو اثر از حبیباللّه فضائلی، بهنامهای اطلس خط (اصفهان 1350ش) و تعلیم خط (تهران 1376ش) از دیگر آثار مهم و اثرگذار معاصرند. علی راهجیری و رکنالدین همایون فرخ نیز از پژوهشگران پیشگام خوشنویسی در ایران محسوب میشوند (آغداشلو، 1378ش، ص 316).در ترکیه از 1307ش/1928 با جایگزینی خط لاتین، خط عربی فقط کاربرد مذهبی پیدا کرد. با اینحال، برای حفظ سنّتهای خوشنویسی تلاشهای بسیاری شده است. برای نمونه مصطفی اوغور درمان اقلام مختلف از جمله ثلث را به دقت بررسی کرده است. مؤسسه ارسیکا تحقیقات او و آثار پژوهشگران دیگر را درباره خوشنویسی در مجموعهای به چاپ رسانده است (بلر، ص 595ـ597، 599). این مجموعه علاوه بر انگلیسی، به زبانهای عربی، ترکی، ژاپنی و مالایی نیز ترجمه شده است.تحقیق درباره تاریخ و آموزش خطاطی در کشورهای عربی هم گسترشی چشمگیر یافته است. در شمال افریقا محمدصالح خُماسی، خوشنویس معاصر تونسی، کتابی با عنوان المنهج الحدیث لتحسین الخط العربی تألیف کرده که منبع اصلی آموزش خوشنویسی در تونس و سایر کشورهای شمال افریقاست (رجوع کنید به خُماسی*، محمدصالح). ناجی زینالدین با آثاری چون مصورالخط العربی (بغداد 1388) و بدائعالخط العربی (بغداد 1391) و کاملبابا مؤلف کتاب روحالخط العربی (بیروت 1994) از دیگر پژوهشگران خوشنویسی در جهان عرب بهشمار میروند. در هند و پاکستان هم کسانی چون سیداحمد رامپوری مؤلف خط کی کهانی تصویرون کی زبانی (رامپور 2003) و مرقع خوشنویسان (رامپور 2007) و محمد راشد شیخ با کتاب تذکره خطاطین (کراچی 1998) به تحقیق در تاریخ خوشنویسی و معرفی خطاطان بزرگ همت گماشتهاند.از اواخر سده دوازدهم/ هجدهم خوشنویسی اسلامی در میان پژوهشگران غربی نیز علاقهمندانی یافت (دروش، ص 34) و در سده چهاردهم/ بیستم بسیاری از محققان هنر اسلامی در غرب پژوهشهای گستردهای در تاریخ و شناخت این هنر به انجام رساندند، از جمله آنه ماری شیمل، فرانسوا دروش، شیلا بلر و نابیا ابُت. گسترش پژوهش در زمینه گرایش برخی کشورهای اروپایی به خوشنویسی، موزه بریتانیا را به مرکزی برای مطالعه خوشنویسی معاصر بدل کرده است، از جمله پژوهشهای مصطفی جعفر، هنرمند و گرافیست عراقی. همچنین کتابی به نام )خط عربی: سبکها، گونهها و نظام خوشنویسی( اثر گابریل مَندلخان در 2001 در نیویورک به چاپ رسیده است.منابع : آیدین آغداشلو، آسمانی و زمینی: نگاهی به خوشنویسی ایرانی از گذشته تا امروز، تهران 1385ش؛ همو، از خوشیها و حسرتها : برگزیده گفتارها و گفتوگوها 1370ـ 1353، تهران 1378ش ؛ شمسالدین محمدبن محمود آملی، فن خط، در نجیب مایلهروی، کتابآرایی در تمدن اسلامی، مشهد 1372ش؛ ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ علی منتصر کتانی، بیروت 1395/ 1975؛ ابنخلدون، مقدمة ابنخلدون، چاپ علی عبدالواحد وافی، ]قاهره [1384ـ1388/ 1965ـ1968؛ ابنقتیبه، رسالة ابنقتیبه فی الخط و القلم، چاپ هلال ناجی، در المورد، ج 19، ش 1 (ربیع 1410)؛ ابنندیم (تهران)؛ ابوحیان توحیدی، رسائل ابیحیان التوحیدی، چاپ ابراهیم کیلانی، ]دمشق، بیتا.[؛ غلامحسین امیرخانی، «حسن وضع و حسن تشکیل»، فصلنامه چلیپا، ش 2 (زمستان 1370)؛ باباشاه اصفهانی، آدابالمشق، در نجیب مایل هروی، همان منبع؛ مهدی بیانی، احوال و آثار خوشنویسان، تهران 1363ش؛ ناصر جواهرپور، «انجمن خوشنویسان ایران، فعالتر از همیشه»، کیهان فرهنگی، ش 4 (تیر 1363)؛ محمدعبداللّه چغتائی، «خط نستعلیق در پاکستان و هند : سرچشمه هنری که از ایران جاری شد و در شبهقاره گسترش یافت»، ترجمه از اردو به فارسی: محمدجعفر جوان، هنر و مردم، ش 151 (اردیبهشت 1354)؛ حبیب اصفهانی، تذکره خط و خطاطان، ترجمه رحیم چاوش اکبری، تهران 1369ش؛ ناهید حبیبی آزاد، کتابشناسی خط و خوشنویسی، تهران 1375ش؛ خواندمیر؛ علیبن حسن خوشمردان، رساله تعلیمالخطوط، چاپ احساناللّه شکراللهی طالقانی، در نامه بهارستان، سال 3، ش 2 (پاییز ـ زمستان 1381)؛ عمربن ابراهیم خیام، نوروزنامه، چاپ علی حصوری، تهران 1385ش؛ «در اسباب و اقسام و آداب خط، برگرفته از کتاب منشآت سلیمانی»، بهکوشش رسول جعفریان، نامه بهارستان، سال 11، دفتر16 (مرداد 1389)؛ مصطفی اوغور درمان، «فنالخط بعد یاقوت المستعصمی»، در فنالخط: تاریخه و نماذج من روائعه علی مرالعصور، اعداد مصطفی اوغور درمان، ترجمة صالح سعداوی، استانبول: ارسیکا، 1411/1990؛ دوستمحمد هروی، دیباچه دوستمحمد گواشانی هروی، در نجیب مایلهروی، همان منبع؛ محمدبن علی راوندی، کتاب راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آلسلجوق، چاپ محمد اقبال، تهران 1333ش؛ علی راهجیری، «غلامرضا اصفهانی»، هنر و مردم، ش 167 (شهریور 1355)؛ فتحاللّهبن احمد سبزواری، اصول و قواعد خطوط ستّه، در نجیب مایلهروی، همان منبع؛ یعقوببن حسن سراج شیرازی، تحفةالمحبین: در آئین خوشنویسی و لطایف معنوی آن، چاپ کرامت رعنا حسینی و ایرج افشار، تهران 1376ش؛ سلطانعلی مشهدی، صراطالسطور، در نجیب مایلهروی، همان منبع؛ احمد سهیلی خوانساری، «مرقع گلشن: تحلیلی از یک سند تاریخی»، هنر و مردم، دوره جدید، ش 73 (آبان 1347)؛ محمد شریفی، اللوحاتالخطیة فیالفن الاسلامی: المرکبة بخط الثلث الجلی، دراسة فنیة فی تاریخالخطالعربی، دمشق 1419/ 1998؛ محمدبن هندوشاه شمسمنشی، دستورالکاتب فی تعیین المراتب، چاپ عبدالکریم علیزاده، مسکو 1964ـ1976؛ معزبن بادیس صَنهاجی، عمدةالکتّاب و عُدة ذویالالباب، فیه صفةالخط و الاقلام و المداد و اللیق و الحبر و الاصباغ و آلة التجلید، چاپ نجیب مایل هروی و عصام مکّیه، مشهد 1409؛ عبداللّهبن محمود صیرفی، آداب خط، در نجیب مایل هروی، همان منبع؛ فوزی سالم عفیفی، نشاة و تطور الکتابة الخطیة العربیة و دورها الثقافی و الاجتماعی، کویت 1400/1980؛ کیکاوسبن اسکندر عنصرالمعالی، قابوسنامه، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1385ش؛ فضلاللّه فاضل نیشابوری، «بررسی و مقایسه دستورالعملهای مندرج در رسالههای خوشنویسی فارسی»، نامه بهارستان، سال 4، ش 1 و 2 (بهار ـ زمستان 1382)؛ حبیباللّه فضائلی، اطلس خط، اصفهان 1350ش؛ همو، تعلیم خط، تهران 1376ش؛ فهرست نسخههای خطی فارسی کتابخانه دکتر ذاکرحسین جامعه ملیه اسلامیه (دهلی نو)، دهلی نو: مرکز تحقیقات فارسی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، 1377ش؛ قلقشندی؛ حمیدرضا قلیچخانی، رسالاتی در خوشنویسی و هنرهای وابسته، تهران 1373ش؛ مهرداد قیومی، «آداب صناعات: آداب نامههای مشق در مقام منابع تاریخ هنر ایران»، گلستان هنر، سال 3، ش 4 (زمستان 1386)؛ نجیب مایل هروی، کتابآرایی در تمدن اسلامی، مشهد 1372ش؛ مجنون رفیقی هروی، آدابالمشق، در نجیب مایلهروی، همان منبع، 1372ش الف؛ همو، رسمالخط، در همان، 1372ش ب؛ سلیمان سعدالدین مستقیمزاده، تحفه خطاطین، استانبول 1928؛ عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران 1377ش؛ مصطفی عالیافندی، مناقب هنروران، استانبول 1926؛ احمدبن حسین منشیقمی، گلستان هنر، چاپ احمد سهیلی خوانساری، تهران 1366ش؛ محمد نقش تبریزی، «ملامحمدحسین تبریزی: خوشنویس معروف دوره صفویه معروف به 'مهین استاد،»، هنر و مردم، دوره جدید، ش 23 (شهریور 1343)؛ میرعلیبن میرباقر هروی، مدادالخطوط، در نجیب مایل هروی، همان منبع؛Sheila S. Blair, Islamic calligraphy, Edinburgh 2007; Francois Deroche, The Abbasid tradition: Qur'ans of the 8th to the 10th centuries AD, in The Nasser D. Khalili Collection of Islamic Art, vol.1, ed. Julian Raby, London: The Nour Foundation, 1992; David J.Roxburgh, Prefacing the image: the writing of art history in sixteenth-century Iran, Leiden 2001; Nabil F. Safwat, The art of the pen: calligraphy of the 14th to 20th centuries, in The Nasser D. Khalili Collection of Islamic Art, vol.5, ed. Julian Raby, London: The Nour Foundation, 1996; Annemarie Schimmel, Calligraphy and Islamic culture, New York 1984; Priscilla P. Soucek, "Calligraphy in the Safavid period 1501-76", in Hunt for paradise: court arts of Safavid Iran, 1501-1576, ed. Jon Thompson and Sheila R. Canby, NewYork: Asia Society Museum, 2004; idem, "Persian artists in Mughal India: influences and transformations", Muqarnas, vol.4 (1987); Wheeler McIntosh Thackston, Album prefaces and other documents on the history of calligraphers and painters, Leiden 2001.