خطاطی (2)خطاطی در جهان اسلامالف) ایران. از آغاز ورود اسلام به ایران و رواج خط عربی در این سرزمین، ایرانیان همواره نقش مهمی در پیشبرد و تحولات خطوط اسلامی داشته و حتی در موارد بسیاری پیشگام این تحولات بودهاند. حضور کسانی چون مالکبن دینار*بن دادبهاربن دادبه و عبدالحمید کاتب* در دوره امویان (حک : 41ـ 132) و ابراهیم و یوسف سجزی در عهد عباسیان (حک : 132ـ 656) گواه جایگاه خوشنویسان ایرانی در زمان شکوفایی تمدن اسلامی است (رجوع کنید به بخش 1، الف) پیشینه). گویا نیاکان ابنمُقله* اهل فارس بودهاند و خود او نیز در زمان خلافت مقتدر عباسی یک بار به حکومت نواحی فارس رسید و بار دیگر به فارس تبعید شد (رجوع کنید به حبیب اصفهانی، ص 51؛ نیز رجوع کنید به بیانی، ج 4، ص 1015ـ1016). همین حضور او، در رواج خطاطی در ایران مؤثر بود.نسخهنویسی در زمان سامانیان (حک : 261ـ395) رواج داشت و کسانی چون ابواحمدبن ابیبکر، کاتب امیراسماعیل سامانی، در دستگاه این خاندان فعالیت میکردند. یکی از کهنترین مصحفهای ایرانی موجود، به قلم کوفی در عهد نوحبن نصر سامانی (حک : 331ـ343) کتابت شده است (مایل هروی، 1380ش، ص 86؛ فضائلی، ص 174).ابنبوّاب* در دربار آلبویه به مقام کتابداری بهاءالدوله رسید و علیبن خَلَف فخرالملک، وزیر آلبویه، او را به ندیمی خود برگزید. در صفحههای آغازین مصحفی به خط ابنبوّاب که در 391 در بغداد کتابت شد، نام علیبن ابیطالب علیهالسلام آمده است (رجوع کنید به بلر، 2007، ص 66) که نشان میدهد ابنبوّاب گرایش شیعی حامیان بویهی خود را محترم میداشته است. شیوه ابنبوّاب را شاگردان و پیروان ایرانی او از جمله مهیار دیلمی*، ابویوسف محمدبن اسماعیل گلپایگانی، عبدالمؤمنبن صفیالدین اصفهانی که به قولی شاگرد مستقیم ابنبوّاب بوده است، ابراهیمبن هلال صابی*، ابوالمعالی رازی*، و محمودبن مسعود ابهری تا پایان سده ششم در ایران ادامه دادند (رجوع کنید به زینالدین، ص 377؛ فضائلی، ص 305ـ306).برخی مصحفها و کتابهای دیگری که در دوره غزنویان (حک : 366ـ583) تحریر شده، نشان از تداوم خطاطی در ایران دارد. از جمله مصحفی (با تاریخ 418) به خط عیسیبن عبداللّه بلخی و کتابهای صفاتالشیعة شیخصدوق (با تاریخ 391) به قلم نصراللّهبن عبداللّه قزوینی و تفسیر قرآن پاک (متعلق به اواخر سده چهارمِ یا اوایل سده پنجم). همچنین بخشهایی از قرآن به خط ابوعَمرو عثمانبن حسین ورّاق غزنوی در 464 و 466 به قلم کوفی ایرانی خوشنویسی شدهاند (رجوع کنید به فضائلی، ص 129، 174، 400).در زمان سلجوقیان (حک : 492 ـ اوایل قرن هشتم)، با حمایت ایشان خطاطی و نسخهنویسی رونق گرفت. خوشنویس مشهور این عهد نجمالدین ابوبکر محمد راوندی*، از خاندانی خوشنویس بود و دو دایی وی، تاجالدین احمد و زینالدین محمود راوندی، از خطاطان سرشناس بودند؛ چنانکه بسیاری از امیران و صاحبمنصبان و فاضلان عراق و خراسان، فرزندان خود را برای تعلیم خط نزد ایشان میفرستادند و چون این خاندان اهل کاشان بودند، هر خط خوشی را به خطاطان این شهر یا شاگردان ایشان نسبت میدادند. نجمالدین به گفته خودش در نوشتن هفتاد گونه خط مهارت داشت. در 577 طغرل سلجوقی فراگیری خط را نزد زینالدین محمود آغاز کرد و پس از آن کتابت مصحفی سیپاره را به او سپرد. همین خوشنویس در 580 مجموعهای از اشعار را برای طغرل کتابت کرد و جمال اصفهانی نگارههایی بدان افزود (رجوع کنید به راوندی، ص40ـ44، 51، 57). نجمالدین راوندی فصلی از کتابش، راحةالصدور و آیةالسرور (ص 437ـ447)، را به تعلیم قواعد اقلام مستدیر اختصاص داده و تناسبات حروف را در چهار خط محقّق، ثلث، نَسْخ و رقاع براساس نقطه و دایره معیار تشریح کرده است. در زمان راوندی خطوط مختلف هنوز به صورت اقلام ستّه (قلمهای ششگانه) ترتیب نیافته بودند. در حدود همین زمان محمدبن عبدالخالق میهنی رسالهای در تعلیم آداب دبیری نوشت و در نخستین صفحات آن (ص 2ـ4) از ابزارها و آلات کتابت و تناسب حروف سخن گفت.اقلام مورد استفاده تا سده ششم همان اقلام عربی، اما تاحدی متفاوت از آنها و دارای رنگ و بوی ایرانی بود. رواج اقلامی چون پیرآموز و اصفهانی در کتابت مصاحف (رجوع کنید به بخش 1، الف) پیشینه) حاکی از آن است که ایرانیان عناصری از خطوط باستانی خود را با اقلام مکی و مدنی درآمیخته و بدانها ویژگی ایرانی بخشیده بودند. براساس برخی شواهد، نظیر صفحهای از کتاب صفاتالشیعة (رجوع کنید به سطور پیشین)، ظاهرآ ایرانیان مبدع نوعی خط کوفی ایرانی بودهاند که گردشها و پیوستگیهای حروف آن بیشباهت به خطوط پهلوی و اوستایی نبوده است. همچنین خط رایج ایرانیان برای امور جاری نوعی نَسخ بوده که با نَسخ قدیم عربی و نَسخ جدید تفاوت داشته و احتمالا از خط پیرآموز استخراج شده است. همین نسخ ایرانی بعدها اساس شکلگیری اقلام اصیل ایرانی، تعلیق* و نستعلیق*، قرار گرفته است (فضائلی، ص 397ـ398).از سدههای پنجم و ششم و اوایل هفتم، نسخههایی متعدد در دست است که رواج اقلام خاص ایرانی را در بین ایرانیان نشان میدهد. محققان در نامگذاری این اقلام اختلافنظر دارند و آنها را پیرآموز، کوفی ایرانی، نسخ ایرانی، و تعلیق اولیه خواندهاند. الابنیة عن حقایق الادویة به خط اسدی طوسی (با تاریخ 447)، ترجمانالبلاغة به خط ابوالهیجا دیلمسپار (با تاریخ 507)، سرالمکتوم (با تاریخ 610)، و جامعالعلوم (با تاریخ 611) نمونههایی از این نسخهها به شمار میروند (رجوع کنید به همان، ص 398ـ401). همچنین در تزیین ظرفی لعابی اواخر سده ششم، از خطی شبیه تعلیق استفاده شده است (منشیقمی، مقدمه سهیلی خوانساری، ص چهارده).پس از فتح بغداد و انقراض خلافت عباسیان در 656، یاقوت مستعصمی* از دربار خلیفه مستعصم عباسی به دستگاه عطاملک جوینی راه یافت که هولاکوخان حکومت بغداد را به وی سپرده بود. یاقوت در نوشتن هر شش قلم مهارت داشت؛ اما اقلام ثلث و بهویژه ریحان را خوشتر مینوشت (فضائلی، ص 314). او علاوه بر انبوهی از مصحفها، نسخهها و قطعهخطهای متعددی به دو زبان عربی و فارسی نوشت (بلر، 2007، ص 243) و همین آثار سرمشق بسیاری از کاتبان نسلهای بعد شد (جیمز، 1992ب، ص 58). گفته شده است هرروز شصت تا هفتاد نفر از یاقوت سرمشق میگرفتند (بوداق منشی قزوینی، ص110)؛ اما شاگردان برگزیدهاش شش تن بودند که اجازه داشتند دستخط خود را به نام او رقم بزنند. در منابع نام این شش تن به اختلاف ذکر شده است. دوستمحمد هروی در 951، ذیل عنوان اسامی نَسْخنویسان، تنها از پنج تن به نامهای نصراللّه طبیب، شیخزاده سهروردی، ارغون کاملی*، مبارکشاه زرینقلم*، و سیدحیدر حسینی* یاد کرده است. او سپس یوسف مشهدی و عبداللّه صیرفی را شاگردان سیدحیدر و یحیی جمالی صوفی* معروف به پیریحیی را شاگرد مبارکشاه دانسته (رجوع کنید به ص 263ـ264)، اما بوداقمنشی قزوینی (همانجا) پیریحیی را در جمع شاگردان یاقوت آورده است. در نهایت منشی قمی (ص 22) و به پیروی از او فضائلی (ص 317)، بهجای پیریحیی صوفی، سیدحیدر حسینی (گندهنویس) را یکی از این شش تن دانستهاند که این روایت درستتر مینماید. از این گروه، احمد سهروردی، ارغون کاملی، و نصراللّه طبیب در عراق، و مبارکشاه، سیدحیدر حسینی و یوسف مشهدی در ایران به سر میبردند (رجوع کنید به منشیقمی، ص 21ـ22؛ نیز رجوع کنید به بلر، 2007، ص 295ـ296، پانویس 63). خطاطان ایران اقلام ستّه را به صورت جفتهای همخانواده در اندازههای بزرگ و کوچک دستهبندی میکردند که عبارت بودند از: محقّق* و ریحان، ثلث* و نسخ*، توقیع* و رقاع*. در هریک از این جفتها، قلم نخست بزرگتر از قلم دوم است (رایت، ص 107).در قرن هفتم و نیمه اول قرن هشتم، بغداد مرکز اصلی کاتبان بود و در آنجا مصحفها و نسخههای بسیاری برای حامیان ایلخانی کتابت میشد. بیشتر این نسخهها را روی کاغذ قطع بغدادی (رجوع کنید به بخش 3، ج) ابزارها و مواد) مینوشتند که سطح صاف آن به خطاط امکان میداد قلم را به آسانی به گردش درآورد و حروف را با تیرگی یکنواخت بنگارد. بدینسبب، نسخههای عهد ایلخانان بهلحاظ جنس کاغذ و مرکّب، کیفیتی مطلوب دارند. از دیگر نکات درخور توجه، اهمیت یافتن تذهیب* در نسخههای این دوره است. اهمیت تذهیب بدان پایه بود که پیروان یاقوت غالبآ از آغاز تا پایان استنساخ در کنار مُذهِّبی سرشناس و کاردان کتابت میکردند؛ چنانکه کتابتهای ارغون کاملی را محمدبن سیفالدینِ نقاش تذهیب میکرد (بلر، 2007، ص 295، پانویس 59؛ سودآور، ص 40).برخی مصحفهای عظیم این عهد برای بنیادهای خیریه یا مقابر ایلخانان کتابت میشد. نمونهای از آنها مصحفی سیپاره به خط احمد سهروردی است که احتمالا برای غازانخان کتابت شده است (بلر، 2007، ص250ـ251). همچنین به فرمان خواجه رشیدالدین فضلاللّه، وزیر ایلخانی، هر سال متونی را با خطی خوش بر کاغذ بغدادی برای مجموعه ربع رشیدی کتابت میکردند (رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ص 237ـ240). نسخههای دیگری نیز با حمایت خواجه رشیدالدین فراهم شد که مجموعة الرشیدیة (با تاریخ 710) و جامعالتواریخ (با تاریخ 714) از آن جمله است. او بر دقت و خوانایی این نسخهها تأکید بسیار داشت و آنها را برای رونویسی به سرتاسر قلمرو ایلخانان فرستاد. از آثار دیگری که در این روزگار کتابت شد، رسائل اخوانالصفا (با تاریخ 686) و مرزباننامه (با تاریخ 698) است (بلر، 2007، ص 37، 39، 294، پانویس 53).دیگر شاگرد یاقوت، سیدحیدر گندهنویس که بوداقمنشی قزوینی (همانجا) وی را معلم خط تاجالدین علیشاه جیلانی* و غیاثالدین محمدبن خواجه رشیدالدین دانسته است، در قلم ثلث مهارت داشت (رجوع کنید به حیدر حسینی*). همچنین خوشنویسی اصفهانی به نام محمدشاه نقاش در همین ایام کتیبهای به قلم ثلث برای ایوان مقبره پیر بکران، در لنجانِ اصفهان، طراحی کرد (رجوع کنید به پیربکران*). این خوشنویس در نسخنویسی هم مهارت داشت و نسخههایی چون گلچینی ادبی (با تاریخ 699)، تاریخ جهانگشای جوینی (با تاریخ 698)، و ترجمه تاریخ طبری اثر بلعمی را کتابت کرد. با استناد به این نمونهها میتوان گفت همچنان که قلم ثلث در کتیبهنویسی این دوره عمومیت یافته بود، جایگاه خط نسخ نیز در کتابت و نسخهنویسی تثبیت شده بود (بلر، 2007، ص 255، 296ـ297، پانویس 70).نسل اول شاگردان یاقوت، شاگردانی پروردند که هریک در پیشبرد خطاطی سهمی اساسی داشتند. یکی از آنان احمد رومی، استاد اقلام ستّه بود که به گفته منشیقمی (ص 23) برخی ظرافت خط او را برتر از یاقوت میدانستند. دیگری پیریحیی صوفی، خط را نزد احمد رومی* و مبارکشاه زرین قلم فراگرفت و علاوه بر دربار ایلخانان، نزد جلایریان و چوپانیان هم فعالیت کرد و برخی کتیبههای بناهای نجف به قلم اوست (همانجا؛ برای اطلاع بیشتر از خوشنویسان عهد جلایری رجوع کنید به جلایریان*، بخش هنر و معماری). دوستمحمد هروی* (ص 264)، پیریحیی را سرسلسله خوشنویسان عراق دانسته است. اما مشهورتر از آنان، عبداللّه صیرفی* است که خوشنویسی را از سیدحیدر گندهنویس آموخت. او کتیبه چندین بنا را در تبریز و نسخههایی نیز به اقلام محقَّق و نسخ نوشت (منشی قمی، ص 24؛ نیز رجوع کنید به گلچین معانی، ص 107). دوست محمد هروی (ص 269) کتابت نسخههای ابوسعیدنامه، کلیله و دمنه، و معراجنامه را اثر او دانسته است. صیرفی پیشوای خطاطان دوره تیموری بود و سلسله خطاطان خراسان به او میرسد (رجوع کنید به همان، ص 264).مهمترین نسخه اواخر دوره ایلخانان شاهنامه بزرگ ایلخانی (دموت) است که در دهه 730، احتمالا با حمایت ابوسعید ایلخانی و به سرپرستی وزیرش، غیاثالدین محمد، در دو مجلد در تبریز کتابت و مصور شد. سودآور محتمل دانسته است که کتابت جلد نخست این نسخه کار عبداللّه صیرفی باشد. این احتمال دو نکته را درباره خوشنویسی در این دوره مطرح میکند: نخست اینکه پیروان یاقوت، همچون خود او در زمینههای مختلفی فعالیت میکردند که از مصحفنویسی تا کتابت آثار شاعران پارسی و طراحی کتیبهها را دربرمیگرفت. نکته دیگر، ضرورت کار گروهی کاتبان با یکدیگر و نیز با نقاشان و مذهّبان برای تهیه نسخههای عظیم و چندجلدی بود. مقارن همین ایام نسخهای سهجلدی از کتاب سمک عیّار به همین سیاق در شیراز کتابت شد که جلد سوم آن با دستخطی متفاوت نگاشته شده است (رجوع کنید به بلر، 2004، ص 41؛ همو، 2007، ص 255ـ 257، 298ـ299، پانویس 81؛ همو، 1996، ص 56).یاقوت و پیروانش در نگارش تکبرگهای خوشنویسی یا قطعهنویسی هم دست داشتند. در این قطعهها ــکه بیشتر آنها بعدها در مجموعه مرقعات یا جُنگها گرد آمدــ مطالب متنوعی نوشته میشد؛ از جمله آیات قرآن، کلام و نام معصومین، ادعیه، سخنان قصار فلاسفه و تمرین مفردات. از آسیبهایی که به برخی از این قطعهها وارد شده، پیداست که خطاطان سیّار ــکه در جستجـوی حـامی به دربـارهای مختلف میرفتندــ آنها را با خود جابهجا میکردهاند (همو، 2007، ص 258).در کنار گسترش کاربرد اقلام ستّه، نخستین شواهد استفاده از قلم ایرانیِ تعلیق به عنوان قلمی مستقل، در مکاتبات دیوانی و فرمانها از اواخر سده هفتم در دستگاه ایلخانان پدیدار شد. علت اصلی رواج این خط ــکه به تعلیق قدیم یا تعلیق اصل معروف است ــ نیاز ایلخانان به داشتن خطی برای نوشتن مکتوبات فارسی بود (رجوع کنید به همان، ص 271؛ تعلیق*، خط).نسل بعد خوشنویسان ایران شاگردان عبداللّه صیرفی و بیشتر آنان در دستگاه تیموریان فعال بودند. با برآمدن تیموریان در نیمه دوم سده هشتم، مرکزیت خوشنویسی از بغداد به درون ایران انتقال یافت و پیروان یاقوت اقلام ششگانه را در فارس و آذربایجان و بعدها در خراسان گسترش دادند (رجوع کنید به فضائلی، ص 324). اگرچه هیچ گزارشی از نسخهنویسی در دستگاه تیمور در دست نیست، از خوشنویسی به نام حاجیمحمد بندگیر تبریزی یاد شده که دوست محمد هروی (همانجا) او را خواهرزاده و شاگرد صیرفی خوانده و گویا در کتیبه و قطعهنویسی دست داشته است. شیخمحمد، فرزند حاجیمحمد، در خدمت تیمور بود و در 807 به فرمان او مکتوبی به طول هفتاد و عرض سه گز (حدود سه متر) با آب زر به ملک فَرج، فرمانروای مصر، نوشت (میرخواند، ج 6، ص 479ـ480؛ قس منشی قمی، ص 25، که تاریخ تاریخ 788 را برای این رویداد ذکر کرده است).در اواخر دوره تیمور، خطاطی به نام عمراقطع، نخست مصحفی بسیار کوچک به خط غبار و سپس مصحفی عظیم ــکه طول هر سطر آن یک ذرع بودــ به قلم محقَّق جلی به تیمور پیشکش کرد (منشیقمی، همانجا). جیمز ( 1992الف، ص 18ـ19)، با بررسی نوع خط و محاسبه ابعاد، احتمال داده است که این مصحف همان قرآن مشهور به بایسنغری باشد.تاجالدین سلمانی و میرعلی تبریزی* که وضع قلم تعلیق و نستعلیق بدانها منسوب است، همدوره تیمور بودند. در این زمان تغییراتی همچون پیوسته نوشتن برخی حروف ناپیوسته در تعلیق رخ نمود. این شیوه را برای تمایز از تعلیق قدیم یا اصل، شکستهتعلیق خواندهاند؛ هرچند بیشتر با همان عنوان تعلیق از آن یاد شده است (فضائلی، ص 405؛ نیز رجوع کنید به تعلیق*، خط). گویا تاجالدین سلمانی قواعدی برای این قلم وضع کرد و در منابع دورههای بعد نامش در مقام سرسلسله تعلیقنویسان ثبت شد (رجوع کنید به قصهخوان، ص 282؛ منشیقمی، ص 42؛ دوست محمد هروی، همانجا). ابنعربشاه تنها مورخ دوره تیموری است که نام وی را در شمار خوشنویسان دوره فرمانروایی تیمور آورده است (رجوع کنید به ص 468؛ قس فضائلی، ص 407، که او را همروزگار نواده تیمور، سلطان ابوسعید گورکانی دانسته است).خوشنویس دیگر، میرعلی تبریزی*، قلم نستعلیق را ــکه نخستین نشانههایش در نیمه نخست سده هشتم آشکار شده بودــ تحت قاعده درآورد. با آنکه میرعلی تبریزی با تیمور معاصر بوده است (رجوع کنید به سلطانعلی مشهدی، ص 79؛ نیز رجوع کنید به فضائلی، ص 445)، در هیچیک از منابع این دوره از مناسبات او با دربار تیموریان سخنی نرفته است. شکلگیری قلم نستعلیق بدینگونه بود که با افزایش گرایش به تدوین آثار ادب پارسی و عدم تناسب اقلام ستّه برای این منظور، خوشنویسان ایرانی در پی ایجاد قلمی متناسب برای کتابت این آثار، بهویژه آثار منظوم، برآمدند. در نیمه نخست سده هشتم، تغییراتی در شیوه نسخنویسی کاتبان شیرازی، بهویژه شاهنامهنگاران ظاهر شد و تا آنجا پیش رفت که در نسخهای از مجموعه آثار عماد فقیه (با تاریخ 772)، تقریبآ به شکل نستعلیق درآمد (بلر، 2007، ص 274ـ275). در شکلگیری قلم نستعلیق آمیختگی عناصری از نظم و اعتدال نسخ و دور و پیچش تعلیق مؤثر بود (رجوع کنید به فضائلی، ص 444).حکومت شاهرخ تیموری شکوفایی خوشنویسی را در پی داشت. شیوه یاقوت و پیروانش از طریق کسانی چون حاجیمحمد مشرجی (بندگیر) و احمد رومی و شمسالدین قطابی، به خطاطان این نسل منتقل شد و در کتیبه و نسخه و قطعهنویسی به کار رفت (رجوع کنید به منشیقمی، ص 24ـ25؛ نیز رجوع کنید به بلر، 2007، ص 263). با گرایشی که به احیای سنّتهای ایلخانی پدید آمد، شاهرخ و فرزندش، بایسنغر، به حمایت از استنساخ نُسخ برخاستند و تهیه نسخهای از جامعالتواریخ خواجه رشیدالدین فضلاللّه را به خوشنویسان سفارش دادند. قلم نسخ روان این نسخه یادآور نسخهای است که با حمایت خود خواجه رشیدالدین استنساخ شد (سودآور، ص 64ـ65؛ بلر، 2007، ص 261).یکی دیگر از خوشنویسان اقلام ستّه در این دوره معروف بغدادی است که نخست در بغداد در خدمت سلطاناحمد جلایر بود و سپس در اصفهان به دربار اسکندرسلطان، نوه تیمور، پیوست و در 817 شاهرخ وی را به هرات برد. این خوشنویس را به اتهام همدستی در سوءقصد به جان شاهرخ در 830، زندانی کردند و گویا در همانجا درگذشت (حافظ ابرو، ج 4، ص 951ـ952؛ منشیقمی، ص 27؛ نیز رجوع کنید به جلایریان*، بخش هنر و معماری).بایسنغر* حامی خوشنویسان این عهد بود که اقلام ستّه را از یکی از شاگردان معروف بغدادی به نام شمسالدین هروی (بایسنغری) آموخته بود. شمسالدین هروی با حمایت بایسنغر در خطاطی چنان پیش رفت که شناخت خطش از خط یاقوت دشوار مینمود. خود بایسنغر هم کتیبهای به قلم ثلث برای مسجدجامع گوهرشاد مشهد نوشت (منشی قمی، ص 28ـ29؛ برای متن کتیبه رجوع کنید به کاوسی، ص 131ـ132). این شاهزاده کارگاهی برای کتابآرایی در هرات دایر کرد که به گفته دولتشاه سمرقندی (ص390) چهل خوشنویس به سرپرستی جعفر تبریزی (بایسنغری) در آن به استنساخ مشغول بودند. جعفر که قلمهای ششگانه را از شمسالدین قطابی و نستعلیق را از عبیداللّه، پسر میرعلی تبریزی، آموخته بود، دو نمونه از مهمترین نسخههای مصور کارگاه بایسنغر را به قلم نستعلیق کتابت کرد: یکی گلستان سعدی و دیگر شاهنامه بایسنغری (رجوع کنید به بایسنغری*، جعفر؛ بایسنغری*، شاهنامه).بنابه گزارشی به نام عرضهداشت، که جعفر بایسنغری برای میرزابایسنغر تهیه کرده است، در کارگاه هرات خوشنویسان در کنار نقاشان و مذهّبان و صحافان و جلدسازان، گروه منسجمی شکل داده بودند که به کتابآرایی میپرداختند (رجوع کنید به کاوسی، ص 338ـ340).همزمان با هرات، شیراز هم از مراکز اصلی نسخهپردازی بود. در کارگاه شیراز نخست در زمان اینجویان (حک : 703ـ758) و مظفریان (حک : 713ـ795) و سپس با حمایت شاهزادگان تیموری، اسکندرسلطان و ابراهیمسلطان، خوشنویسان بسیاری پرورده شدند. بیشتر نسخههای شیراز در این زمان به شیوهای خاص از قلم نسخ کتابت شده که در عین ظرافت دارای استحکام است. یکی از ویژگیهای درخور توجه این شیوه، دنباله کشیده و رها شده حروفی چون «ی»، «ن»، و «س» است (بلر، 2007، ص 263). سیر تحول این قلم در شیراز، در نسخههایی با تاریخها و کاتبان مختلف مشاهده میشود. یکی از آنها گلچینی از اشعار است که محمودبن مرتضی حسینی در 813 به نام و برای اسکندرسلطان تیموری کتابت کرده است (آژند، 1387ش الف، ص 199ـ200). تکامل این قلم در نسخهای از ظفرنامه شرفالدین علی یزدی دیده میشود که یعقوببن حسن سراج شیرازی در 839 برای کارگاه ابراهیمسلطان نوشته است. شیوه سراج با سفرهای او، به هند هم راه یافت. او در هند رساله تحفةالمحبین را در بیان اصول فنی و آداب معنوی خوشنویسی نوشت (سراج شیرازی، ص 47). ابراهیمسلطان* خود خوشنویس بود و اقلام ستّه را از پیرمحمد شیرازی آموخته بود. او کتیبه چندین بنا را در شیراز به خط ثلث نوشته است و چندین قرآن به قلم نسخ و سایر اقلام از آثارش در دست است (منشی قمی، ص 29ـ31؛ نیز رجوع کنید به صحراگرد، 1387ش، ص40). سرپرست کارگاه کتابآرایی ابراهیمسلطان خوشنویس و مذهّبی به نام خواجهنصیر مذهِّب بود (کاوسی، ص 371ـ372).افزون بر متون ادبی، آثار علمی هم در عهد تیموریان کتابت میشد. مجموعهای در اخترشناسی با عنوان زیج گورکانی، که در حدود 843 در سمرقند برای فرزند دیگر شاهرخ، میرزاالغبیگ، کتابت شد، نمونهای از این آثار است. در نگارش این نسخه از سه قلم مختلف استفاده شده است: رقاع برای شمسه آغازین، ثلث برای عنوانها، و نسخ برای متن اصلی (سودآور، ص 67ـ69).قطعهنویسی* محمل دیگری برای هنرنمایی خوشنویسان تیموری بود. این قطعهها را ــکه گاه برای الگوی کتیبهها و گاه به منزله سرمشقی برای نوآموزان کتابت میشدــدر مرقّعات گرد میآوردند. در واقع دوره تیموریان سرآغاز رواج مرقع*سازی است. غالبآ در این مرقعات آثاری از یاقوت مستعصمی و پیروانش را در کنار قطعهخطهای خوشنویسان دوره تیموری مینشاندند. بدینسان، نمایشی از تداوم شیوههای خوشنویسی و سلسله استادان و شاگردان شکل میگرفت؛ چنانکه در نمونهای که بعدها به مرقع بایسنغر شهرت یافت، گرد آمده است (بلر، 2007، ص 261ـ263؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به راکسبرا، ص 37ـ38). قطعههایی هم به خط تعلیق نوشته و در مرقعها گردآوری شده است. یکی از تعلیقنویسان مشهور خواجه عبدالحی منشی استرآبادی است که نخست نزد ابوسعید تیموری و سپس اوزونحسن و یعقوببیگ آققوینلو راه یافت (منشیقمی، ص 42ـ43؛ نیز رجوع کنید به بلر،2007، ص 273).از نیمه سده نهم کاربرد اقلام ستّه رو به کاهش رفت و قلم نستعلیق جای آنها را گرفت. از این زمان به بعد بیش از سه چهارم نُسخ با این قلم کتابت شد (فضائلی، ص450). نستعلیق از طریق شاگردان جعفر یایسنغری، بهویژه ظهیرالدین اظهر تبریزی*، به خوشنویسان نسل بعد رسید. مهمترین آنان سلطانعلی مشهدی* بود که در کتابت و قطعهنویسی خفی و جلی مهارت داشت (حیدرمیرزا دوغلات، ص 315؛ قس دوست محمد هروی، ص 265، که وی را شاگرد یکی از شاگردان اظهر به نام حاجیمحمد دانسته است). او در کارگاه کتابآرایی هرات تحت حمایت سلطانحسین بایقرا و وزیرش، امیرعلیشیر نوایی، به فعالیت پرداخت. این هنرمند شماری از نفیسترین نسخههای این دوره را کتابت کرد که منطقالطیر عطار (با تاریخ 892)، بوستان سعدی (با تاریخ 893)، و خمسه امیرعلیشیر نوایی (با تاریخ 898) از آن جمله است (رجوع کنید به بلر، 2007، ص 283؛ آژند، 1387ش ب، ص 237ـ238). او در کتیبهنگاری هم دست داشت و علاوه بر کتیبه برخی بناها، سنگ قبر بسیاری از شاهزادگان تیموری مدفون در هرات را کتابت کرد (منشیقمی، ص 63ـ64).همزمان با خوشنویسان دربار تیموریان در خراسان، گروهی از کاتبان هم در دربار آققوینلوها در شیراز و تبریز کتابت میکردند. یعقوببیگ آققوینلو و وزیرش، شیخنجمالدین مسعود، هر دو در قلم تعلیق مهارت داشتند و عبدالحیبن شیخمحمد بخاری از تعلیقنویسان وابسته به دربار ایشان بود. سلطانعلی قائنی، که گویا فرزند همین خوشنویس بود، نخست در هرات نستعلیقنویس دربار سلطان حسینبایقرا بود؛ اما آنجا را به قصد پیوستن به پدر در دربار آققوینلوها ترک کرد (بلر، 2007، ص 309، پانویس 145؛ قس فضائلی، ص 461، که گفته است او نخست در تبریز در خدمت آققوینلوها بود و سپس به خراسان نزد سلطانحسین بایقرا رفت).یکی از شیوههای رایج در مصحفنویسی این دوره استفاده از اقلام مختلف و گاه هر شش قلم با رنگهای مختلف در کتابت صفحهای واحد بود. یکی از این مصحفها (با تاریخ 888) کار زینالعابدینبن محمد شیرازی، کاتب دربار یعقوببیگ است. او در کتابت صفحهای از این مصحف انواع خفی و جلی از هر شش قلم را به کار برده، به گونهای که دو سطر خفی به قلمهای نسخ و رقاع را در بین دو سطر به اقلام جلی محقق و ثلث آورده، سپس نام خود را با قلم ریحان خفی نوشته و در پایان صفحه به قلم توقیع جلی بر پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم درود فرستاده است (بلر، 2007، ص 268ـ269).قلم نستعلیق هم به واسطه حضور عبدالرحمان خوارزمی* و دو فرزندش، عبدالرحیم خوارزمی* مشهور به انیسی و عبدالکریم خوارزمی* مشهور به پادشاه، در دستگاه آققوینلوها رواج داشت. خاندان خوارزمی علاوه بر نُسخ متعدد، بیش از یکصد قطعه خط در مرقعات آققوینلوها از خود به یادگار گذاشتند (همان، ص 284ـ285، 313ـ314، پانویس 182ـ 185). از آغاز سده نهم دو شیوه مختلف از خط نستعلیق شکل گرفت: نخست شیوه جعفر و اظهر تبریزی که در بین کاتبان خراسان رواج داشت و سلطانعلی مشهدی آن را به اوج رساند و به شیوه خراسانی یا شرقی معروف شد؛ دیگر شیوه عبدالرحمان خوارزمی، فرزندان و پیروانش که در دربار ترکمانان در غرب و جنوب ایران (تبریز و شیراز) رایج بود و آن را شیوه غربی میخواندند. الفهای کشیده و دوایر بزرگ و حروف تند و تیز از ویژگیهای شیوه غربی است که در بین ایرانیان چندان دوامی نداشت و خوشنویسان هندی آن را بیشتر پسندیدند. شیوه شرقی، که با اعتدال و تناسب بیشتری همراه بود، تا امروز در بین خوشنویسان تداوم یافته است (فضائلی، ص 448ـ449). تفاوت این دو سبک شاید بهسبب طرز تراشیدن قلم بوده باشد؛ چرا که پیروان شیوه خراسانی قلمها را محرف میتراشیدند، اما عبدالرحمان خوارزمی و پیروانش قَطِ قلم را جزم میزدند (مصطفی عالیافندی، ص 10ـ11).براساس برخی اسناد، خوشنویسان در دوره تیموریان و ترکمانان سهمیه کتابت موظف روزانه داشتند و چنانکه آمده است سلطانعلی مشهدی هر روز سی بیت برای امیر علیشیر و بیست بیت برای سلطان حسین مینوشت (رجوع کنید به بیانی، ج 1ـ2، ص 255). شیخمحمود، سرپرست کارگاه پیربوداق در شیراز، نیز از سختی کتابت روزانه هشتاد بیت مثنوی و پنجاه بیت غزل که او و شاگردانش عهدهدار آن بودند، شکایت کرده است (رجوع کنید به تکستون، سند2153/خ، گ 137، ص 47ـ48). همچنین گفته شده است که اسکندرسلطان، معروف بغدادی را به کتابت پانصد بیت در روز موظف کرده بود (حافظابرو، ج 4، ص 951).از اواخر سده نهم دو قلم ایرانی تعلیق و نستعلیق از طریق کاتبان دربار آققوینلوها در غرب ایران به عثمانی راه یافت و در بین کاتبان عثمانی رایج شد. نستعلیق به شبهقاره هند هم راه یافت و در آنجا در کتابت زبان اردو به کار رفت (بلر، 2007، ص 286).در آغاز فرمانروایی صفویان (حک : ح 906ـ1135)، با اینکه تبریز پایتخت حکومت و مرکز تجمع خوشنویسان وابسته به دربار بود، خوشنویسی در شیراز رونق بیشتری داشت؛ اما از آنجا که این شهر از حمایتهای درباری بینصیب بود، بسیاری از کاتبان در خانه یا در بنیادهای تجاریِ محلی فعالیت میکردند (رجوع کنید به همان، ص460، پانویس10). به گفته بوداق منشی قزوینی (ص 112) در اکثر خانههای شیراز نسخهپردازی در جریان بود: زن خانه کتابت میکرد و مرد نقاشی و دختر تذهیب و پسر صحافی و چنان بود که اگر کسی هزار نسخه مصور میخواست، شیرازیان یکساله آماده میکردند. منشیقمی (ص 28)، مولانا شمسالدین محمد ظهیر، مولانا روزبهان، میرعبدالقادر حسینی، حافظ عبداللّه، و شماری دیگر را سرآمدان خوشنویسی شیراز شمرده است که کتیبههای بسیاری را در آنجا کتابت کردهاند و بیشتر خوشنویسان فارس، خراسان، کرمان و عراق پیرو ایشان بودهاند.سنّت به کارگیری شماری از اقلام ستّه در مصحفی واحد، همچنان در بین کاتبان شیراز تداوم داشت؛ چنانکه روزبهان محمد شیرازی در نیمه نخست سده دهم اقلام محقّق و ثلث و نسخ را در کتابت هر صفحه از یک مصحف به کار گرفت. این خوشنویس از خاندانی هنرمند بود و پدر و جدش نعیمالدین و صدرالدین از کاتبان و مذهّبان شیراز بودند. روزبهان نه در حمایت دربار صفویان در تبریز بود و نه وابسته به دربار شیبانیان در بخارا، بلکه به استقلال در مزارات اهل تصوف در شیراز فعالیت میکرد. احتمالا او و پدرانش پیرو طریقت روزبهانیه بودند (جیمز، 1992الف، ص 145؛ بلر، 2007، ص 418ـ420). در این مزارات علاوه بر مصاحف، آثار ادبی نظیر کلیات سعدی، دیوان امیرخسرو دهلوی، و خمسه نظامی هم به قلم نستعلیق کتابت میشد. تذهیب این نسخهها را اغلب خود روزبهان و دستیارانش انجام میدادند (جیمز، 1992الف، ص 148؛ بلر، 2007، ص420).هرات مرکز دیگر نسخهنویسی این دوره بود و کاتبان این شهر غالبآ دستپروردگان و وارثان خوشنویسان عهد تیموری بودند. با این حال، شیبانیان و صفویان بیشتر این هنرمندان را به پایتختهای خود، بخارا و تبریز، کوچاندند. یکی از این کاتبان محمدحسینبن محیی هروی بود که پدرش محییبن حسین هروی از کاتبان عهد تیموری به شمار میرفت؛ اما او در هرات و بخارا به خدمت امیران شیبانی درآمد و مصحفهای متعددی برای ایشان کتابت کرد (مایلهروی، 1380ش، ص 126؛ جیمز، 1992الف، ص 118).قلم رایج در بین منشیان دربار صفویان شکستهتعلیق بود. این منشیان علاوه بر تسلط بر تعلیقنویسی، در نوشتن انواع مکاتبات و فرمانها و نامههای عزل و نصب به زبان دیوانی مهارت داشتند. برخی از این منشیان، فرزند صاحبمنصبان دربار بودند و گاه به مقامهای بالا میرسیدند؛ چنانکه میرزااحمدبن عطاءاللّه از منصب دواتداری شاهطهماسب به مسئولیت کتابتنامه در دربار عثمانیان رسید و سپس به مقام وزارت ارتقا یافت (اسکندر منشی، ج 1، ص 172؛ نیز رجوع کنید به سوچک، ص 51، 55، 65). گذشته از دربارها، بقاع متبرکه هم دارالانشای اختصاصی داشتند که در آنها اسناد وقف و اجازهنامهها و سایر مکتوبات مربوطه را به قلم تعلیق مینوشتند. منشیقمی (ص 47، 49)، ابراهیم استرآبادی و مولانا بهاءالدین حسین مشهدی را از منشیان تعلیقنویس آستانه حضرت رضا علیهالسلام در مشهد دانسته است.مهمترین قلم رایج در دوره صفویان نستعلیق بود. در این عهد نستعلیق خط اصلی کتابت آثار منظوم و کاربرد آن در قطعهنویسی هم افزونتر از پیش شد. نستعلیق شرقی را که میراث سلطانعلی مشهدی بود، شاگردانش سلطانمحمد نور*، سلطانمحمد خندان*، و محمد ابریشمی تداوم دادند؛ اما سرآمد خوشنویسان این نسل میرعلی هروی* است. میرعلی سالها در بخارا در دستگاه ازبکان به نسخهنویسی مشغول بود و در کتیبهنگاری هم دست داشت؛ اما بیشترین شهرتش بهسبب قطعهنویسی به شیوه چلیپاست. در کنار هم نشاندن نستعلیق خفی و جلی که در بین نستعلیقنویسان این نسل رواج داشت، در چلیپاهای میرعلی به اوج رسیده است. با آنکه میرعلی هیچگاه به دستگاه صفویان نپیوست، خط او در بین کاتبان دربار پیروان بسیاری داشت. یکی از شاگردان وی، سیداحمد مشهدی، مدتی در دیوان شاهطهماسب نامهنگاری میکرد (همان، ص 78ـ79؛ نیز رجوع کنید به سوچک، ص 66، 70؛ مایل هروی، 1372ش، ص پنجاهویک). شاهزاده ابراهیممیرزا صفوی بسیاری از خطوط میرعلی هروی را گرد آورده بود و از روی آنها مشق میکرد. خط میرعلی در هند نیز پیروان بسیاری یافت (منشیقمی، ص 106ـ107؛ نیز رجوع کنید به سوچک، ص70؛ بخش 3، ب) آموزش).نستعلیق شرقی به میان کاتبان دربار صفوی در تبریز هم راه یافت. دوست محمد هروی (ص 272ـ273)، علاوه بر خودش، مولانا رستمعلی، نظامالدین شیخمحمد، و نورالدین عبداللّه را کاتبان دربار شاهطهماسب معرفی کرده است؛ البته هم او (ص 272) و هم منشیقمی (ص 87ـ88)، شاهمحمود نیشابوری* را بهترین نستعلیقنویس این دوره خواندهاند. کار شگفتانگیز این خوشنویس کتابت مصحفی به قلم نستعلیق است که به ندرت در مصحفنویسی به کار میرفت (رجوع کنید به بخش 1، ب) کتابت قرآن). شاهمحمود در فاصله سالهای 946 تا 949 نسخه معروف خمسه شاهطهماسبی را به قلم نستعلیق کتابت کرد (منشیقمی، ص 87؛ نیز رجوع کنید به بلر، 2007، ص 468، پانویس 72). منشی قمی (همانجا) وی را بعد از سلطانعلی مشهدی و میرعلی هروی سومین خوشنویس بزرگ شمرده است.آخرین خوشنویس بزرگ دوره شاهطهماسب مالک دیلمی بود که نخست در مشهد معلم خط شاهزاده ابراهیممیرزا و کاتب او بود. مالک علاوه بر نستعلیق در قلمهای ششگانه هم مهارت داشت و به همین سبب شاهطهماسب وی را برای کتابت کتیبههای پایتخت تازهاش، قزوین، برگزید. این هنرمند در کتابت نسخهای از هفتاورنگ جامی برای ابراهیممیرزا صفوی ــکه در فاصله سالهای 963 تا 972 در مشهد، قزوین، و هرات به قلم نستعلیق کتابت شدــ با هنرمندانی چون شاهمحمود نیشابوری، رستمعلی، محبعلی، و عیشیبن عشرتی همکاری میکرد (بلر، 2007، ص 436). هنگامی که شاهطهماسب در اواخر حکومتش از حمایت هنرمندان رویگرداند، بیشتر ایشان در جستجوی حامی به دربار شاهزادگان صفوی در مشهد پناه بردند و مجاورت حرم امام رضا علیهالسلام را برگزیدند (منشیقمی، ص 88، 91، 94).در دوره شاهعباس اول دو تن از برجستهترین خطاطان ایران، علیرضا عباسی* و میرعماد*، به ظهور رسیدند. علیرضا، که خوشنویس و کتابدار محبوب شاهعباس بود، در نوشتن اقلام ثلث و نسخ و رقاع و نستعلیق مهارتی چشمگیر داشت. کتیبه سردر عالیقاپوی قزوین، کتیبههای سردر مسجد امام اصفهان، و سردر و زیرگنبد مسجد شیخلطفاللّه اصفهان به قلم ثلث این خوشنویس است (هنرفر، ص 401ـ402، 468ـ469؛ بیانی، ج 4، ص 1119). با این حال، او در زمان خود بیشتر به نستعلیقنویسی شهرت داشت و قطعههای بسیار و چندین نسخه و حتی کتیبههایی به این قلم نوشت که کتیبهای با تاریخ 1011ـ1012 در حرم امام رضا علیهالسلام در مشهد از آن جمله است (رجوع کنید به فضائلی، ص 497ـ499؛ بلر، 2007، ص 463، پانویس 25).هماورد علیرضا در نستعلیقنویسی میرعماد بود. او زیبایی این قلم را به اوج رساند و از همه پیشینیان فراتر رفت. وی ابتدا از پیوستن به دربار دوری میکرد، اما مدتی در اصفهان به خدمت شاهعباس درآمد و ظاهرآ به سعایت حاسدان و اشاره شاهعباس در 1024 در همین شهر به قتل رسید. گویا علیرضا عباسی هم در جریان قتل میرعماد نقش داشت (رجوع کنید به اصفهانی، ص 18ـ19). توانایی اصلی میرعماد در چلیپانویسی به شیوه میرعلی هروی بود؛ با این حال در خط میرعماد ترکیب حروفْ بسیار استوارتر، گردش قلم بسیار جسورانهتر، جایگیری کشیدهها در ترکیب کلمات بسیار هوشمندانهتر، و تفاوت در بهکارگیری پهنا یا نازکی قلم بسیار روشنتر است. میرعماد در سیاهمشق هم مهارتی چشمگیر داشت. درواقع تا پیش از آن، پر کردن صفحات با تکرار حروف و کلمات به عنوان مشق در بین خوشنویسان رایج بود؛ اما میرعماد پایه این کار را بدانجا رسانید که از آن پس سیاهمشقنویسی در بین خوشنویسان بسیار رایج شد و علاقهمندان بسیاری نیز یافت که سیاهمشقهای او و پیروانش را در مرقعات گرد میآوردند. گاه نیز خود خوشنویسان این سیاهمشقها را به فروش میرساندند، چرا که بهسبب ناپایداری حمایتهای درباری، برای کسب درآمد نیازمند راههایی دیگر بودند. با اینکه سیاهمشقنویسی به میان خوشنویسان عثمانی هم راه یافت، خوشنویسان ایران همواره در این زمینه پیشتاز بودند. در این دوره قلم نستعلیق در مکاتبات برونمرزی هم کاربرد داشت و نامهای از شاهعباس به چارلز اول، پادشاه انگلستان، به این قلم در دست است (رجوع کنید به بلر، 2007، ص 438ـ 440؛ صفوت، ص 32ـ33).از رویدادهای مهم خطاطی در اواخر عهد صفویان، احیای سنّت قرآننویسی با حمایت شاهسلیمان و شاهسلطانحسین بود. در این زمان کاتبان شیوهای از نسخ ایرانی را در کتابت قرآن و سایر کتب دینی بهکار گرفتند که به مراتب واضحتر و خواناتر از نسخ پیشینیان بود. همچنین در لابهلای سطور نَسخ، ترجمه فارسی آیات را با مرکّب سرخرنگ به خط نستعلیق مینوشتند. چندین خوشنویس در این شیوه جدید هنرنمایی کردند که شاخصترین آنان احمد نیریزی*، کاتب دربار شاهسلطانحسین صفوی، بود. این خوشنویس نسخ ایرانی را منقح و پاکیزه کرد. از ویژگیهای نسخ او اندازه نسبتآ بزرگ حروف، گشادگی فاصله بین سطرها، و جایگیری دقیق و فواصل مناسب حرکتها پیرامون حروف است. نسخنویسی احمد نیریزی بعدها، بهخصوص در دوره قاجار (حک : 1210ـ1344)، پیروان بسیاری یافت (ریبی، ص 212ـ213؛ بیانی و استنلی، ص 125ـ131).آخرین تحول خوشنویسی در دوره صفوی، پیدایش خط شکسته نستعلیق در اواخر سده یازدهم و اوایل سده دوازدهم بود. بنابه گفتهها، این قلم براثر تندنویسی نستعلیق پدید آمد که طی آن بسیاری از حروفِ ناپیوسته و گاه حتی چند کلمه پیاپی به صورت پیوسته و بدون برداشتن قلم از روی کاغذ نوشته میشد و همین امر خواندن آن را دشوار میکرد؛ اما چندی بعد خوشنویسان آن را به عنوان قلمی مستقل به کار بردند. مرتضیقلیخان شاملو و شفیعای هروی از پیشگامان شکستهنویسی بودند، اما درویش عبدالمجید طالقانی* در اصفهانِ نیمه دوم سده دوازدهم آن را به اوج رساند و اغلب شکستهنویسان نسلهای بعد از او پیروی کردند. درویش عبدالمجید قطعات مختلفی مینوشت که از غزلهای حافظ تا نامهها و درخواستها را دربرمیگرفت (رجوع کنید به فضائلی، ص 607، 613ـ614، 618ـ619؛ بلر، 2007، ص 441ـ442). نوشتن رسالات آموزشی و دیباچه بر مرقعات در دوره صفویان بسیار رایج بود (رجوع کنید به بخش 3، ب) آموزش).سده سیزدهم را باید آخرین دوره شکوفایی خوشنویسی ایران شمرد. بهرغم تأثیر فرهنگ غرب در ایران و از بین رفتن بسیاری از مظاهر سنّت، شماری از بزرگترین خوشنویسان تاریخ ایران، بهویژه در نستعلیق، در این قرن ظهور کردند. فتحعلیشاه که خود و دخترش، ضیاءالسلطنه، دارای خطی خوش بودند (رجوع کنید به بلر، 2007، ص 426ـ427؛ عقیقی بخشایشی، ص110ـ 111)، به احیای سنن سلطنتی پیشین علاقه داشت و از همینرو استنساخ چهار نسخه مصور از مثنوی شهنشاهنامه فتحعلیخان صبا را سفارش داد و آن را برای سران انگلیس و روسیه و اتریش فرستاد (بلوم، ص 31).در همین ایام با ورود دستگاه چاپ سنگی به ایران، قلم نستعلیق در نوشتن آثار چاپی بهکار رفت. این دستگاه امکان تهیه و انتشار آسانتر و ارزانتر کتابها را در اختیار ایرانیان قرار داد. یکی از این کتابها نسخهای عظیم از خمسه نظامی (با تاریخ 1264) بود که علیاصغر تفرشی آن را به قلم نستعلیق کتابت کرد و علیقلی خویی 38 تصویر با مضامین داستانهای خمسه بدان افزود و در صفحه انجامه مراحل مختلف چاپ سنگی را به تصویر کشید (بلر، 2007، ص 447ـ448).در شیراز خوشنویسان بسیاری فعالیت میکردند که مشهورترین آنها میرزامحمدشفیع وصال شیرازی* و فرزندانش بودند. این خاندان در حمایت محمدشاه قاجار بودند و سالانه مبلغی از مالیات فارس به ایشان اختصاص مییافت (رجوع کنید به محمد قاجار، ص 83ـ85). میرزاشفیع در قلم نسخ به شیوه احمد نیریزی مهارتی بسزا داشت. فرزندش، محمد داوری شیرازی*، در فاصله سالهای 1274 تا 1280 نسخهای مصور از شاهنامه را به قلم نستعلیق کتابت کرد (ریبی، ص 218؛ پاکباز، ص 158، پانویس 23؛ بلوم، همانجا).خوشنویسی در دوره ناصرالدینشاه (حک : 1264ـ1313) رونقی روزافزون یافت. حتی رواج صنعت چاپ ــکه مهمترین عرصه تحولات خوشنویسی، یعنی کتابت، را از رونق انداخته بودــ راه را بر خلاقیت و نوجویی خوشنویسان نبست. حمایت بیدریغ ناصرالدینشاه نیز در این رونق مؤثر بود. او که همچون اسلافش مشق خوشنویسی میکرد و در اقلام نستعلیق و شکسته توانایی داشت، شرایط لازم را برای فعالیت خوشنویسان فراهم میکرد. به گفته دوستعلیخان معیرالممالک (ص 32) شاه در هر نوروز دستخطهایی از خود را به دوستعلیخان نظامالدوله معیرالممالک، نیای پدری دوست علیخان معیرالممالک، هدیه میکرد.ناصرالدینشاه از کتابت نُسخ هم حمایت کرد و در عهد او نسخهای از هزار و یک شب کتابت و مصور شد. این کار در مجمعالصنایع ناصری زیرنظر صنیعالملکِ* نقاش ظرف هفت سال (1264ـ1271) به انجام رسید که 43 هنرمند در شکلگیری آن نقش داشتند. کتابت این اثر برعهده محمدحسین تهرانی بود که پنج سال طول کشید و سپس برای مصورسازی و تجلید به دیگر هنرمندان سپرده شد. این کتاب را باید آخرین تلاش گروهی هنرمندان در تهیه نسخهای درباری شمرد (کاخ گلستان، ص 222؛ صحراگرد، 1386ش، ص 78ـ79).در مجموع خوشنویسان این عهد میکوشیدند ضمن پایبندی به سنّتهای دیرین خوشنویسی، این هنر را با تحولات زمانه همراه کنند تا پاسخگوی نیازها باشد (صحراگرد، 1386ش، ص 75). سرشناسترین این هنرمندان میرزاغلامرضا اصفهانی* و محمدرضا کلهر* بودند. میرزاغلامرضا که سالها دربار قاجار از وی حمایت میکرد، در نوشتن انواع خفی و جلی نستعلیق مهارت داشت و شکسته را نیز بسیار خوب مینوشت. همچنین او برخی کتیبههای مسجد سپهسالار تهران را هم به قلم نستعلیق کتابت کرد. با این همه، شهرت وی بیشتر در سیاهمشق* است که بر همه نمونههای پیشین برتری دارد (راهجیری، ص 84ـ86، 88؛ آغداشلو، 1385ش، ص 152).برخلاف میرزاغلامرضا، کلهر چندان به دربار وابسته نبود و تنها در دورههایی کوتاه در تشکیلات حکومت فعالیت کرد. او در نستعلیق پیرو میرعماد بود؛ اما با اعمال تغییراتی چون کوتاه کردن کشیدهها و جمع کردن دوایر حروف، به شیوه شخصی خود دست یافت. این شیوه برای نوشتن کتابهای چاپ سنگی بسیار مناسب بود و از همینرو کلهر نسخههای متعددی برای چاپ کتابت کرد که مخزنالانشاء محمدصادق خوانساری و فیضالدموع محمدابراهیمبن محمدمهدیِ بدایعنگار نمونههایی از آن است. او همچنین شمارههایی از هفتهنامه اردوی همایون و روزنامه شرف را تحریر کرد و به چاپ سنگی سپرد (آغداشلو، 1378ش، ص 26؛ زعیمی، ص 44، 46). به گفته آغداشلو (1378ش، ص 22) کلهر بنیاد خط نستعلیق را دگرگون کرد و بدینلحاظ در کنار هنرمندانی چون میرعلی هروی و میرعماد ایستاد. او را باید آخرین خوشنویس بزرگ دوره قاجار و پیشوای نسل بعد دانست (رجوع کنید به همو، 1385ش، ص 155). شیوه کلهر از طریق شاگردانش به نسل معاصر انتقال یافت. مهمترین آنان سیدمرتضی برغانی است که شیوه استاد را به فرزندانش حسن و حسین میرخانی آموخت و این دو هنرمند در تربیت خوشنویسان معاصر نقشی بسزا داشتند (زعیمی، ص 47ـ48؛ رجوع کنید به میرخانی*).عمادالکتّاب قزوینی* از دیگر خوشنویسان این دوره بود. وی نخست منشی و معلم خط احمدشاه قاجار بود و سپس بهسبب فعالیتهای سیاسی و پیوستن به کمیته مجازات به زندان افتاد و در زمان رضاشاه پهلوی خوشنویس دربار شد. این هنرمند را باید مهمترین حلقه پیوند نسل قدیم و نسل جدید خوشنویسان ایران شمرد (فضائلی، ص 594ـ595؛ آغداشلو، 1385ش، ص 157).منابع : یعقوب آژند، مکتب نگارگری شیراز، تهران 1387ش الف؛ همو، مکتب نگارگری هرات، تهران 1387ش ب؛ آیدین آغداشلو، آسمانی و زمینی: نگاهی به خوشنویسی ایرانی از گذشته تا امروز، تهران 1385ش؛ همو، از خوشیها و حسرتها: برگزیده گفتارها و گفتوگوها 1370ـ 1353، تهران 1378ش؛ ابنعربشاه، عجائبالمقدور فی نوائب تیمور، چاپ احمد فایز حمصی، بیروت 1407/1986؛ اسکندرمنشی؛ محمدصالحبن ابوتراب اصفهانی، تذکرة الخطاطین، چاپ پژمان فیروزبخش، در نامه بهارستان، سال 6ـ7، دفتر11ـ12 (1384ـ1385)؛ بوداق منشی قزوینی ، «بخش احوال خطاطان و نقاشان از کتاب جواهرالاخبار»، چاپ کفایت کوشا، نامه بهارستان، دفتر15 (1388)؛ مهدی بیانی، احوال و آثار خوشنویسان، تهران 1363ش؛ روئین پاکباز، نقاشی ایران: از دیرباز تا امروز، تهران 1380ش؛ عبداللّهبن لطفاللّه حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، چاپ کمال حاج سیدجوادی، تهران 1380ش؛ حبیب اصفهانی، تذکره خط و خطاطان، ترجمه رحیم چاوش اکبری، تهران 1369ش؛ محمدحیدربن محمدحسین حیدرمیرزا دوغلات، تاریخ رشیدی، چاپ عباس قلی غفاریفرد، تهران 1383ش؛ دوست محمد هروی، دیباچه دوست محمد گواشانی هروی، در نجیب مایلهروی، کتابآرایی در تمدن اسلامی، مشهد 1372ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن 1319/ 1901، چاپ افست تهران 1382ش؛ محمدبن علی راوندی، کتاب راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آلسلجوق، چاپ محمد اقبال، تهران 1333ش؛ علی راهجیری، «غلامرضا اصفهانی»، هنر و مردم، ش 167 (شهریور 1355)؛ رشیدالدین فضلاللّه، وقفنامه ربع رشیدی، چاپ مجتبی مینوی و ایرج افشار، تهران 1356ش؛ خسرو زعیمی، «از نستعلیق تا نستعلیق»، هنر و مردم، ش 181 (آبان 1356)؛ ناجی زینالدین، مصورالخط العربی، بیروت 1394/1974؛ یعقوببن حسن سراج شیرازی، تحفةالمحبین: در آئین خوشنویسی و لطایف معنوی آن، چاپ کرامت رعنا حسینی و ایرج افشار، تهران 1376ش؛ سلطانعلی مشهدی، صراطالسطور، در نجیب مایل هروی، همان منبع؛ ابوالعلا سودآور، هنر دربارهای ایران، ترجمه ناهید محمد شمیرانی، تهران 1380ش؛ مهدی صحراگرد، مصحف روشن: معرفی برخی از نسخههای قرآن در موزههای شیراز، قرن هفتم تا نهم هجری، تهران 1387ش؛ همو، «ناصرالدینشاه و خوشنویسی»، گلستان هنر، سال 3، ش 2 (تابستان 1386)؛ عذرا عقیقی بخشایشی، هنر خط و زنان خوشنویس در تمدن اسلامی، تبریز 1375ش؛ حبیباللّه فضائلی، اطلس خط، اصفهان 1350ش؛ قطبالدین محمد قصهخوان، دیباچه قطبالدین محمد قصهخوان، در نجیب مایلهروی، همان منبع؛ کاخ گلستان: گزینهای از شاهکارهای نگارگری و خوشنویسی، عکسبرداری: سعید محمودی ازناوه، پژوهش و نگارش متن: محمدحسن سمسار، تهران: زرین و سیمین، 1379ش؛ ولیاللّه کاوسی، تیغ و تنبور: هنر دوره تیموریان به روایت متون، تهران 1389ش؛ احمد گلچین معانی، راهنمای گنجینه قرآن، ]مشهد [1347ش؛ نجیب مایلهروی، تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطی، تهران 1380ش؛ همو، کتابآرایی در تمدن اسلامی، مشهد 1372ش؛ محمدقاجار، شاه ایران، «سه فرمان از محمدشاه برای خوشنویسان شیرازی»، هنر و مردم، ش 184ـ185 (بهمن و اسفند 1356)؛ مصطفی عالیافندی، مناقب هنروران، استانبول 1926؛ دوستعلی معیرالممالک، یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدینشاه، تهران 1362ش؛ احمدبن حسین منشیقمی، گلستان هنر، چاپ احمد سهیلی خوانساری، تهران 1366ش؛ میرخواند؛ محمدبن عبدالخالق میهنی، دستور دبیری: متنی از قرن ششم هجری، چاپ علی رضوی بهابادی، یزد 1375ش؛ لطفاللّه هنرفر، گنجینه آثار تاریخی اصفهان، اصفهان 1344ش؛Manijeh Bayani and Tim Stanley, "Iran: the late Safavid renewal and ahmad Nayrizi", in The Nasser D. Khalili Collection of Islamic Art, vol.4, pt.1: The Decorated word: Qur'ans of the 17th to 19th centuries, ed. Julian Raby, London: The Nour Foundation, 1999; Sheila S. Blair, Islamic calligraphy Edinburgh 2007; idem, "Patterns of Patronage and production in the Ilkhanid Iran: the case of Rashid al-Din", in The Court of the Ilkhanids 1290-1340, ed. Julian Raby and Teresa Fitzherbert, Oxford: Oxford University Press, 1996; idem, "Rewriting the history of the Great Mongol Shahnama", in Shahnama: the visual language of the Persian book of kings, ed. Robert Hillenbrand, Aldershot, Engl.: Ashgate, 2004; Janathan M. Bloom, "The Great Mongol Shahnama in the Qajar period", in ibid;David James, After Timur: Qur'ans of the 15th and 16th centuries, in The Nasser D. Khalili Collection of Islamic Art, vol.3, ed. Julian Raby, London: The Nour Foundation, 1992a; idem, The master scribes: Qur'ans of the 10th to 14th centuries AD, in ibid vol.2, 1992b; Julian Raby, "The Nayrizi tradition: naskh in Safavid and Qajar Iran", in Nabil F. Safwat, The art of the pen: calligraphy of the 14th to 20th centuries, in The Nasser D. Khalili Collection of Islamic Art, vol.5, ed. Julian Raby, London: The Nour Foundation, 1996; David J. Roxburgh, The Persian album: 1400-1600, New Haven, 2005; Nabil F. Safwat, The Art of the pen: calligraphy of the 14th to 20th centuries, in The Nasser D. Khalili Collection of Islamic art, vol.5, ed. Julian Raby, London: The Nour Foundation, 1996; Priscilla P. Soucek, "Calligraphy in the Safavid period 1501-76", in Hunt for Paradise: court arts of Safavid Iran, 1501-1576, ed. Jon Thompson and Sheila R. Canby, New York: asia Society Museum, 2004; Wheelen McIntosh Thackston, Album Prefaces and other , documents on the history of calligraphers and painters Leiden 2001; Elaine Wright, Islam, faith, art, culture: manuscripts of the Chester Beatty Library, London 2009.