خطاطی (1)، هنر نوشتن به شیوهای زیبا و با دستخطی خوش. خطاطی از مهمترین هنرهای تمدن اسلامی است که بهسبب آمیختگی با کتابت قرآن و متون دینی و علمی و ادبی، با فرهنگ اسلامی پیوندی عمیق دارد. در این مقاله ضمن بررسی سیر تاریخی خطاطی در سرزمینهای اسلامی، به جنبههای نظری و عملی این هنر پرداخته شده است. همچنین پراکندگی جغرافیایی و تحولات فرهنگی، سنّتهای آموزشی، رویکردهای تفننی، و کاربرد خطاطی در سایر هنرها مورد توجه بوده است. بخشهای مختلف این مقاله بدینقرار است :1) روند شکلگیریالف) پیشینهب) کتابت قرآن2) خطاطی در جهان اسلامالف) ایرانب) آناطولی و عثمانیج) مصرد) دیگر کشورهای افریقاییه ) شبهقاره هندو) جنوب شرقیآسیاز) دوره معاصر3) جنبههای نظری و آموزشیالف) خطاطی و عرفانب) آموزشج) ابزارها و مواد4) جنبههای هنری و ذوقیالف) تفنن در خوشنویسیب) در هنرهای دیگر1) روند شکلگیریالف) پیشینه. در فارسی این هنر را خط و به کسی که خط را به زیبایی و با رعایت قواعد مینوشت، خطاط یا کاتب* میگفتند (رجوع کنید به خیام، ص 68، 70؛ صیرفی، ص 30ـ31؛ دهخدا، ذیل «خط» و «خطاط»؛ فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «کاتب»)، اما از حدود سده دهم، دو اصطلاح خوشنویسی و خوشنویس هم با همان معانی در فارسی رایج شد (برای نمونه رجوع کنید به سلطانعلی مشهدی، ص 82؛ دوستمحمد هروی، ص 264). در عربی، یکی از معانی خط نوشتن با قلم (زَبیدی، ج 19، ص 248) و در معنای دقیقتر، کتابت عربی و شیوهها و اشکال مختلف آن است، اما در معنایی خاصتر واژه خط حاوی مفهوم خوش و زیبا و نیکو نوشتن و خطاط به معنای خوشنویس است (آذرنوش، ذیل «خط» و «خطاط»). خطاطی را در عربی با عباراتی چون فنالخط، تحسینالخط، و تجویدالخط بیان میکنند (رجوع کنید به سمعانی، ص 184؛ قلقشندی، ج 3، ص 20ـ21؛ بلر، ص xxv؛ فنالخط، ص 9، 11، 14 و جاهای دیگر). عبارات الخطالجمیل و الخطالبدیع را هم در زبان عربی رایج دانستهاند (رجوع کنید به جبوری، ص 8؛ بلر، همانجا). ترکان فن خطاطی را «گوزَل یازی» به معنای زیبانویسی میگویند (رجوع کنید به د. ا. د. ترک، ج 16، ص 427). در مجموع، منظور از خطاطی نوشتن خطی است که نهتنها به واسطه محتوایش پیامی را منتقل میکند، بلکه از طریق ظاهر زیبایش هم توجه بیننده را جلب و به گفته صولی (ص 42)، بیننده را به خواندن ترغیب میکند. میتوان گفت که خوشنویسی برای نوشتار، همانند بلاغت است برای گفتار (رجوع کنید به ابوحیان توحیدی، ص 260).ادبیات دینی. اهمیت خوشنویسی را برگرفته از جایگاه نوشتن و قلم در دین اسلام و قرآن میدانند؛ مثلا نام سوره شصتوهشتم قلم* است، در آیه دوم سوره طور به «کتابٍ مسطور» (کتاب نوشته شده) سوگند یاد شده، و در آیات 19 سوره الحاقه و آیه 11 سوره انفطار از نامه اعمال انسانها و فرشتگانی که مأمور نوشتن اعمال نیک و بد هستند، سخن رفته است؛ همچنین در آیه 282 سوره بقره بر ضرورت، نوشتن دادوستدها و قراردادهای مالی تأکید شده است.احادیث و اقوال بسیاری نیز از بزرگان دین و حکیمان در بیان اهمیت خطاطی و کتابت نقل شده است، چنانکه تقریبآ تمامی رسالاتی که در اواسط دوران اسلامی برای ترویج و آموزش خوشنویسی نوشته شده، با ذکر چند حدیث در باب خطاطی آغاز گردیده و گاه بخشهایی مستقل از برخی رسالات به این اخبار اختصاص یافتهاند (برای نمونه رجوع کنید به ابوحیان توحیدی، ص 248ـ268؛ ناموسخواری، ص 19ـ22). در بیشتر رسالات فارسیِ خوشنویسی که غالبآ بعد از سده هشتم تألیف شدهاند، سخنانی درباره فضیلت خط نیکو به پیامبر صلیاللّهعلیهوآله و امام علی علیهالسلام منسوب شده است. برخی از این سخنان، در رسالههای زمانهای مختلف تکرار شدهاند و پیداست که نقل این سخنان در میان خوشنویسان رواج داشته است؛ مثلا جملهای بدین مضمون که هر که «بسماللّه» را به خطی نیکو بنویسد وارد بهشت میشود، که عبداللّه صیرفی (ص 15) و فتحاللّه سبزواری (ص 106) آن را به پیامبر نسبت دادهاند و میرعلی هروی (ص 89) و مجنون رفیقی هروی (ص 186) آن را بدون ذکر نام گوینده آوردهاند. سخنی نیز از امام علی علیهالسلام روایت شده که طبق آن، حُسن خط از کلیدهای روزی است (رجوع کنید به صیرفی، همانجا؛ سراج شیرازی، ص 56؛ هروی، ص 88؛ سبزواری؛ مجنون رفیقی هروی، همانجاها). هرچند، اغلب این احادیث را در کتب معتبر نمیتوان یافت، گاه در برخی منابعِ حدیث نمونههایی مشابه آنها به چشم میخورد. چنان که در بحارالانوار مجلسی (ج 73، ص 318)، حدیث نبویِ «حُسنُ الخطِ مِن مفاتیح الرزق» نقل شده است.نقل سخنانی در باب حسن خط از زبان معصومین علیهمالسلام، بیشتر در بین خوشنویسان ایرانی رایج بوده است، اما در برخی رسالات غیرشیعی هم مشابه آن دیده میشود. نمونه آن عبارت «خط زیبا بر وضوح حق میافزاید» است که ابوحیان توحیدی در قرن چهارم (ص 254) آن را سخن یکی از گذشتگان دانسته، ولی سمعانی در سده ششم (ص 184) آن را به حضرت محمد صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و قلقشندی در سده هشتم (ج 3، ص 20) به امام علی علیهالسلام منسوب کرده است.در برخی موارد، نیز نکاتی در اصلاح ابزارها و مواد و آموزش خطاطی به پیامبر نسبت دادهاند (برای نمونه رجوع کنید به سمعانی، ص 188؛ مجلسی، ج 2، ص 153). در برخی کتابهای حدیث آمده است که علی علیهالسلام به عبیداللّهبن ابیرافع کاتب گفت «دوات را لیقه بگذار و زبان قلم را دراز بتراش و میان سطرها فاصله بگذار و حروف را ریز و نزدیک به هم بنویس» (رجوع کنید به نهجالبلاغه، ص 418؛ نوری، ج 4، ص 371). حتی در رسالهای از دوره صفویه گفته شده است که امام حسن و امام سجاد و امام رضا علیهماالسلام خطی خوش داشتند (رجوع کنید به «در اسباب و اقسام و آداب خط»، ص 9).ذکر جملات قصار در فضیلت خطاطی به آیات و احادیث منحصر نشده، بلکه خوشنویسان جملاتی از این دست را به بسیاری از مشاهیر و حکیمان، از اقلیدس و جالینوس و افلاطون تا عمربن خطّاب و مأمون عباسی نسبت دادهاند ( رجوع کنید به صولی، ص 41؛ ابوحیان توحیدی، ص 254ـ267؛ هروی، ص 90؛ مصطفی عالیافندی، ص 9).سیر تاریخی. تاریخ خوشنویسی آنچنان با تاریخ پیدایش خط درآمیخته که تفکیک این دو از یکدیگر دشوار است. برخی پیدایش کتابت عربی را به عهد حضرت آدم، و احیای آن را پس از طوفان نوح در زمان حضرت اسماعیل یا ادریس پیامبر دانستهاند (رجوع کنید به صولی، ص 28؛ صیرفی، همانجا؛ ابنصائغ، ص 50ـ51). در نوروزنامه (خیام، ص 55)، طهمورث*ــ که به نوشته شاهنامه (دفتر1، ص 37) از دیوان نوشتن آموخته بودــ نخستین بانی فن دبیری معرفی شده است.از منابع مختلف چنین برمیآید که تاپیش از اسلام، نوشتن در میان عرب چندان مورد توجه نبوده و سنّت نقل شفاهی بیشتر رواج داشته است. با این حال، عرب حجاز برای ثبت معاهدات تجاری و پیماننامههای قبیلهای از کتابت بینیاز نبودند. همچنین مشهور است که ایشان اشعاری معروف به مُعَلَّقات سَبْع را به آب زر نوشته و بر دیوار کعبه آویخته بودند (صَفَدی، ص 7؛ عفیفی، ص 81). آنچه مسلّم است در این دوره، بیشتر عمل نوشتن مورد نظر بوده و زیبایی و قاعدهمندی آن چندان اهمیتی نداشته است.مقارن بعثت پیامبر، که خط عربی از حیره و انبار به حجاز رسیده بود، کتابت به دو شکل خط مبسوط یا یابِسْ و خط مقَور یا لیِّن یا مستدیر رواج داشت. خط مبسوط یا یابس خطی بود خشک و زاویهدار و مسطح که کاربردی رسمیتر داشت و بیشتر در نوشتن کتیبهها و سنگ قبرها و مسکوکات و مصحفها به کار میرفت (عفیفی، ص 102). خط کوفی* که اندکی بعد پدید آمد، ویژگیهای این خط را داشت. خط مقور انحنا و دور بیشتری داشت و به سبب امکان تندنویسی، در نامهنگاری و امور روزمره بهکار میرفت. این خط به نام نَسْخی یا نَسْخ حجازی هم شناخته شده است (قلقشندی، ج 3، ص 11؛ فضائلی، 1350ش، ص106ـ107، 113؛ عفیفی، ص115ـ117؛ شریفی، ص 25). از دو خط مبسوط و مقور که در مکه و مدینه رایج بودند، سه خط مایل و مشق و نسخ* پدید آمدند و همزمان با تکوین خط کوفی در کوفه، این سه خط در حجاز رواج یافتند. انواع مستدیر این خطوط را در مکاتبات پیامبر بهکار میبردند. همچنین زیدبن ثابت در زمان ابوبکر (11ـ13)، مصحفی به خط مبسوط نگاشت و در دوره عُمَر (13ـ23) قرآنهایی به خط مشق کتابت شدند (صفدی، ص 9؛ عفیفی، ص 125). خطوط مکی و مدنی در بین محققان غربی به سبک حجازی معروفاند (رجوع کنید به دروش، ص 27).با تأسیس شهرهای کوفه و بصره در دومین دهه سده نخست، دو خط کوفی و بَصْری بر پایه خط قدیمتر حیری شکل گرفتند. این دو خط پس از شکلگیری اولیه، شباهت بسیاری به خطوط مکی و مدنی و مشتقات آنها یافتند. در واقع، اصول زیبانویسیِ شیوهای که بعدها به حجازی معروف شد، مبنای اولیه ابداع خطوط کوفی و بصری قرار گرفت. خط کوفی در آغاز تکوینش بازتابنده فضای اجتماعی و فرهنگی خشن خاستگاهش بود (صفدی، ص 10ـ11؛ دروش، ص 29). شواهد نشان میدهند که تا پایان سده نخست استفاده از خط کوفی مبسوط برای کتابت قرآن و کتیبه، و خط مقور که نَسْخیِ قدیم (مکی یا مدنی یا کوفی لیّن) هم خوانده شده، برای امور غیردینی و مراسلات همچنان رواج داشته است (رجوع کنید به زینالدین، ص 20ـ21، 30ـ33؛ عفیفی، ص 116). در همین زمان، گروهی خوشنویس با نام اصحابالمصاحف نسخههایی از قرآن را در مدینه به خطی نیکو نوشتند (بلر، ص 85؛ نیز رجوع کنید به مصحف*)، از جمله خالدبن ابیالهَیّاج (از یاران امام علی علیهالسلام) که در اواخر سده نخست در مدینه به مصحفنویسی مشغول بود (ابنندیم، ص 9؛ برای اطلاع از تأثیر کتابت قرآن بر گسترش هنر خطاطی رجوع کنید به بخش ب) کتابت قرآن).فتوحات مسلمانان و انتقال مرکز خلافت از عراق به شام در آغاز خلافت بنیامیه، موجبات انتشار خط عربی به سایر سرزمینها را فراهم کرد (شریفی، همانجا). همچنین بهدستور عثمان، خلیفه سوم، چندین مصحف آماده شد و آنها را به مکه و شام و یمن و بحرین و بصره و کوفه فرستادند. احتمالا این نسخهها را به خط کوفیِ اولیه نوشته بودند که نقطه و اعراب نداشت. با گسترش اسلام در سرزمینهای غیرعرب، وضع نقطه و اعرابگذاری حروف عربی ضرورت یافت. این کار را ابوالاسود دولی* (متوفی 69) و شاگردانش نصربن عاصم* (متوفی 89 یا 90) و یحییبن یعمر* (متوفی 129) به انجام رساندند (زینالدین، ص 314، پانویس؛ فضائلی، 1350ش، ص 112، 136).در سال 75، خلیفه عبدالملک اموی زبان عربی را در سرتاسر قلمرو اسلام رسمیت بخشید. این کار گام دیگری در جهت نظاممندسازی خط و زیبانویسی بود ()فرهنگ هنر(، ج 16، ص 278). ابنندیم (همانجا) نام برخی خطوط رایج در دوره خلفای نخستین و امویان را که بیشتر در مصحفنویسی کاربرد داشتند، چنین آورده است: مکی، مدنی، التئم/ النیم، مدور، مثلث، کوفی، بصری، مشق، تجاوید، سطواطی/ سلواطی، مصنوع، مایل، مراصف/ راصف، اصفهانی، سِجلّی، و فیرآموز/ پیرآموز/ قیرآموز که خط مخصوص ایرانیان و بر دو نوع ناصری و مدور بود. نام برخی از این خطوط، نشان از شیوههای محلی دارد. از این میان، خطوط مکی و مدنی در شبهجزیره عربستان، خطوط بصری و کوفی در عراق، و خطوط مشق و مایل در شام کاربرد داشتند. خط اصفهانی هم به شهر اصفهان منسوب شده است. گفته شده است که اصطلاح پیرآموز، یعنی چنان آسان که پیران هم آن را به سادگی میآموزند، خاص مصحفنویسی بوده که از کوفی مشتق شده است (همانجا؛ فضائلی، 1350ش، ص 128؛ مایل هروی، 1372ش، ص 591؛ عفیفی، ص 109). خطوط تجاوید و سطواطی/ سلواطی و سجلّی نیز گویا شیوههایی مشتق از کوفی بودهاند. مشق نیز احتمالا خطی درشت و جلی بوده که در مصحفنویسی کاربرد داشته است. نام سایر خطوط برگرفته از شکل ظاهریشان بوده است (فضائلی، 1350ش، ص 127).ابنندیم (همانجا) خالدبن ابیالهَیّاج را نه تنها مصحفنویس دانسته بلکه متذکر شده است که او در دربار ولیدبن عبدالملک به کتابت قرآن و اشعار و اخبار میپرداخت. همچنین در مدینه، آیاتی از قرآن را با طلا بر محراب مسجد پیامبر کتابت کرد. ظاهرآ، او در برابر این کتابت مزد بسیار طلب میکرد. مالکبن دینار* هم که احتمال ایرانی بودنش میرود، از مصحفنویسان اواخر عهد امویان بود و برای کار خود مزد میگرفت (همان، ص 9ـ10). ابنندیم (ص 10) خطاط دیگری به نام قطبةالمحرر را نخستین کاتب دوره اموی شمرده است، اما عفیفی (ص 102) او را از خطاطان مشهور شام دانسته که در اواخر این عهد میزیسته است، اما از آنجا که ابنندیم (همانجا)، کاتبان اوایل عهد عباسی را پیرو قطبه میخواند، قول اخیر صحیحتر مینماید. قطبه را پیشگام نخستین تحول خط عربی دانستهاند (رجوع کنید به همانجا؛ عفیفی، ص 102)، چرا که قلمهایی چهارگانه را از خط کوفی استخراج کرد که احتمالا عبارت بودند از طومار، جلیل، نصف و ثلث. گفته میشود که این خطوط از اقلام مستدیر و مقور بوده و بیشتر در نگاشتن امور غیردینی و روزانه کاربرد داشتهاند. طومار که سابقه کاربردش به دوره معاویه (41ـ60) نسبت داده شده است، خطی خشکتر بود، اما جلیل با اندازهای تقریبآ برابر طومار، میل بیشتری به دور و انحنا داشت. پهنای «الف» در این دو خط مقیاس اندازه سایر خطوط بود. بر این اساس، اندازه خطوط نصف و ثلث را نسبت به دو خط پیشگفته در نظر میگرفتند. احتمال دیگر آن است که نامهای نصف و ثلث و ثُلثَین (دو سوم) اشاره به نسبت زوایا به انحنای این خطوط باشد و مثلا در ثلث، یک سوم خطوط با حرکتهای مستقیم و دوسوم با حرکتهای منحنی قلم نوشته میشده است. چنین مینماید که میزان انحنای این خطوط با کوچکتر شدن اندازه حروف افزایش مییافته است (صفدی، ص 14ـ16؛ ثلث*، خط).در اواخر عهد بنیامیه، پای کاتبان ایرانی به دربار امویان باز شده بود. یکی از آنان عبدالحمید کاتب* (متوفی 132) رئیس دارالانشای مروان، آخرین فرمانروای اموی، شد (مایل هروی، 1380ش، ص 79).پس از روی کار آمدن عباسیان، در نیمه دوم سده دوم خوشنویسان بسیاری در سایه حمایت خلفای عباسی و وزیران ایرانیشان پرورش یافتند. روایات و سخنان بسیاری که از خلفای عباسی درباره خطاطی نقل کردهاند، گواهی روشن بر رونق این فن در عهد آنان است (برای نمونه رجوع کنید به صولی، ص 24؛ ابوحیان توحیدی، ص 259، 264، 268؛ ناموسخواری، ص 20). ابوحیان توحیدی (ص 252ـ253) روایت کرده است که خط احمدبن ابیخالد احوَل*، کاتب مأمون، را فرمانروای روم در ضیافتهایش در کنار دیگر اشیای نفیس به نمایش میگذاشت.در دوره عباسیان، خطوط پیشین همچنان رواج داشت. در این دوره، خطی به نام عراقی پدیدار گشت که به خط وراقی هم مشهور بود. گویا این خط زوایای کمتری نسبت به خط کوفی داشت و به سبب دقت در جزئیات نگارش، محقَّق* هم خوانده میشد و وراقان (کاتبان نُسخ) آن را به کار میبردند (ابنندیم، ص 11؛ صفدی، ص 20). دو خطاط شامی یکی به نام ضحاکبن عَجْلان که از پیروان قطبةالمحرر بود در زمان سفّاح (132ـ136) و دیگری به نام اسحاقبن حَمّاد در زمان منصور و مهدی (136ـ169)، علاوه بر آنکه بر خط کوفی متداول تسلط داشتند، در اصلاح خطوط تازه هم میکوشیدند و خطوط جلیل و طومار را نیکو مینوشتند. از دو خوشنویس به نامهای خشنام بصری و مهدی کوفی هم یاد شده که در دوره هارونالرشید (170ـ193) سرآمد بودند. گفته شده که خشنام الفهایی به طول یک ذرع را با یک حرکت قلم مینوشت. پس از آن، خوشنویسی به نام ابراهیم سجزی که شاگرد اسحاقبن حماد و گویا ایرانی و اهل سجستان بود و برخی به خطا او را ابراهیم شجری خواندهاند، خط ثُلثَین را از خط جلیل استخراج کرد که کوچکتر اما زیباتر از آن بود. ابراهیم اندکی بعد خطی خفیتر به نام ثلث را از خط جلیل مشتق کرد. یوسف سجزی، برادر ابراهیم، خط جلیل را از اسحاقبن حماد گرفت و خطی دقیقتر و ظریفتر از آن اخذ کرد و صفحهای زیبا بدان خط نوشت، چنان که تحسین و اعجاب فضلبن سهل* ذوالریاستین، وزیر ایرانی مأمون، را برانگیخت. از آن پس به امر فضل، تمامی مکاتبات دیوانی را بدان خط نوشتند و این خط به سبب انتساب به ذوالریاستین، قلم ریاسی نام گرفت. این قلم متفرعاتی هم یافت که از آن جمله است ریاسی کبیر، نصف ریاسی، منشور، غبارالحلیة، و نرجس. در دوره مأمون، کاتب دیگری به نام احْول مُحَرر که دستپرورده وزیران برمکی بود و به کتابت نامههای درباری میپرداخت، گامهایی برای قانونمند کردن اقلام برداشت و آنها را بر اساس درشتی و ریزی دستهبندی کرد و از آن میان، قلم طومار را در دسته نخست جای داد. همچنین اقلام ثلث و ثلثین و نصف را سامان بخشید و قلمی ریزتر به نام خفیفالثلث را از قلم ثلث استخراج کرد. ابداع برخی اقلام از جمله مسلسل (که همه حروف آن به هم پیوسته است) را نیز به او نسبت دادهاند (رجوع کنید به ابنندیم، ص 9ـ10؛ ابنصائغ، ص 89ـ90؛ قلقشندی، ج 3، ص 12؛ زینالدین، ص 315، پانویس؛ عفیفی، همانجا؛ صفدی، ص 17ـ18).شکوفایی خطاطی و ابداع و اصلاح مکرر خطوط تا پایان سده سوم همچنان ادامه داشت. در این هنگام، تنوع اقلام بدان پایه بود که برای هر منظوری خطی خاص به کار میرفت. ابنندیم (ص 10ـ11) نام شماری از آنها و کاربردشان را در الفهرست آورده است، از جمله قلم طومار برای نامهنگاری به سران و فرمانروایان، قلم ثلثین برای مکاتبات خلفا با امیران زیردست، قلم مفتَّح و موامرات برای دادخواهی، قلم اشریه برای اسناد آزادی بندگان و معامله املاک، و قلم مدور صغیر برای کتابت اشعار و احادیث. به گفته او (ص 11)، همه این اقلام از چهار قلم جلیل، طومار کبیر، نصف ثقیل، و ثلث کبیر مشتق شدهاند و اقلام اخیر هم مستخرج از قلم جلیلاند که پدر همه اقلام است. اگر اقلام دیگری را که در منابع دورههای بعد، مثل رساله ابوحیان توحیدی (ص 242ـ268) و رسالة فیالخط و بَریِّ القلم یا تحفة اولیالالباب ابن صائغ (ص 71، 83) از آنها یاد شده است بدین نامها بیفزاییم، فهرستی بلند از نام اقلامی پدیدار خواهد شد که نمونهای از آنها در دست نیست و از همین رو، آگاهی از چندوچون آنها ناممکن است. گفته شده است که هرچه اندازه حروف این اقلام کوچکتر بود، از سطح آنها کاسته و بر دورشان افزوده میشد. چنانکه حروف خط طومار که از همه اقلام درشتتر بود، سراسر سطح و حروف خط غبارالحلیة که کوچکترین قلم بود، تمامآ دور و انحنا بود (ابنصائغ، ص 87).بر پایه نمونههای موجود، از حدود سده چهارم اقلام مستدیر در کتابت مصاحف و کتیبهها بهکار گرفته شدند. تا پیش از آن، کاتبان در کتابت مصحفها تنها برخی اقلام مبسوط را به کار میبردند. از آن پس هم استفاده از این اقلام متوقف نشد، اما در این دوره با رویکردی نوآورانه اصلاحاتی در اقلام مستدیر پدید آمد و کاربرد آنها جدا از امور دیوانی و روزانه، در کتابت مصحفها و سایر متون معتبر هم رایج شد. اعتبار یافتن اقلام مستدیر بخشی از تغییرات اجتماعی و فرهنگی بود که به اعتلای تمدن اسلامی مدد رسانید و به دربارهای متعددی رسید که افزون بر زبان عربی، فارسی هم در آنها رواج داشت. تمرکززدایی از قدرت مرکزی و شکلگیری حکومتهای منطقهای و تأثیرشان در تکوین شیوههای مختلف خطاطی را از نام دوازده قلمی که ابوحیان توحیدی در سده چهارم (ص 243) از آنها با عنوان خطوط عربی قدیم یاد کرده است، میتوان دریافت. او در کنار نامهایی چون مکی، مدنی، شامی، عراقی، عباسی و بغدادی که یادآور مراکز و مصادر قدرت در نخستین سدههای اسلاماند، از خطوط اسماعیلی، اندلسی، مشعَّب، مجرد و مصری هم نام برده است. سهم ایرانیان را در تکوین این تغییرات نباید نادیده گرفت، چرا که از نیمه نخست سده سوم عبداللّهبن طاهر* به استقلال در خراسان حکم میراند و از اقوالی که به او نسبت دادهاند، معلوم میشود که هنرشناس و هنرپرور بوده است (رجوع کنید به همان، ص 260، 264).برای تحول خطاطی از اقلام مبسوط به اقلام مستدیر عوامل چندی برشمردهاند. برخی آن را به تغییر در مصالح و ابزارهای خوشنویسی نسبت دادهاند. دروش (ص 133) چگونگی به کارگیری، نوع و جنس قلم، شیوه تراشیدن نوک قلم، و طرز در دست گرفتن، بر کاغذ نهادن و حرکت آن را روی کاغذ در این تغییر مؤثر دانسته است. از سوی دیگر، زمان آغاز استفاده از اقلام مستدیر مصادف است با دوره جایگزینی کاغذ به جای پوست در مکتوبات سرزمینهای اسلامی. کاغذ که از اوایل سده سوم در دستگاه عباسیان رایج بود، دستکم از میانه این قرن برای نگارش نسخههای غیردینی هم به کار رفت. ظاهرآ جایگزینی پوست با کاغذ به استفاده از مرکّب سیاه حاصل از دوده (مداد) به جای جوهر خرمایی حاصل از مازو (حِبْر) انجامید (بلر، ص 174)؛ چنانکه ابنمُقله نیز با مداد مینوشت (ابنندیم، ص 12).تغییر نقش منشیان دیوانی به کاتب و نسّاخ، علت دیگر این دگرگونی در خوشنویسی ذکر شده است. در حالی که مصحفهای پیشین را گروهی از طبقه عالمان کتابت میکردند و نام خود را در پایان آن نمیآوردند، نسخههایی که به اقلام مستدیر نوشته شده، دارای انجامههایی با رقم کسانی است که ملقب به وراق یا کاتب بودهاند. رواج اقلام مستدیر همزمان است با گسترش دیوان عباسیان و محوریت یافتن نقش وزیران در هدایت آن؛ چنانکه ابنمقله در درجه اول وزیر و پس از آن خطاطی نامآور بود (رجوع کنید به ادامه مقاله).گفته میشود که ابنمقله* خطی متناسب برای بازنمایی قرائتهای هفتگانه قرآن وضع کرد. بر این مبنا، این قرائتها در سایه ابداعات ابنمقله در سال 322 رسمیت یافته است. در همین هنگام، ابنمِقْسَم* را واداشته بودند از این ادعای ود دست بردارد که متن بدون اعراب قرآن را به همه اشکال صحیح به لحاظ نحوی، میتوان خواند. به همین سیاق، در سالهای بعد، ابنشَنْبَذ نیز مجبور شد مجاز شمردن قرائتهای مختلف را انکار کند؛ اما این قول به دو دلیل پذیرفته نیست. نخست اینکه اقلام مستدیر فقط در کتابت قرآن به کار نمیرفت، بلکه در مجموعه وسیعی از متون دینی و غیردینی، رسالاتی در باب سیره و سنّت پیامبر، آثار اهل تصوف، کتب نحو و تاریخ و شعر، و حتی متون عربی مسیحی کاربرد داشت. وانگهی، این نُسخ گوناگون برای حامیان مختلفی کتابت میشدند که گرایشهای دینی آنها با حکومت مرکزی یکی نبود (بلر، ص 174ـ175).گستردگی کاربرد و تنوع اشکالِ اقلام مستدیر که استفاده از آنها دستکم تا پایان سده ششم رواج داشت، نامگذاری آنها را برای محققان دشوار کرده است. در دوره عباسیان انبوهی از اقلام مستدیر رایج بود. عنوانهای مختلفی برای این اقلام پیشنهاد شده است که کوفی شرقی، کوفی ایرانی، کوفی ایرانی شرقی، کوفی متأخر، کوفی شکسته، کوفی مدور، کوفی نَسخی و شکسته منحنی از آن جملهاند (همان، ص 143ـ144). در این بین، دروش (ص 132ـ134) سبک اوایل عصر عباسی را سبک عباسی نخستین و شیوهای را که به این تغییرات منجر شد، سبک عباسی جدید نامیده است. باید دانست که تلاش برای نامگذاری و دستهبندی این شیوه بیشتر در بین محققان غربی رایج بوده است و پژوهشگران مسلمان همه این اقلام را با نام کوفی میشناسند.به هر ترتیب، در اواخر سده سوم شمار خطاطان و تنوع خطوط به حدی رسیده بود که ایجاد اصلاحات و دستهبندی اقلام و تدوین قواعدی مشخص برای خوشنویسی ضروری مینمود. این کار در اوایل سده چهارم به دست ابنمقله (متوفی 328) انجام پذیرفت.ابنمقله که در دستگاه سه خلیفه عباسی، مقتدر (حک : 295ـ320)، قاهر (حک : 320ـ322) و راضی (حک : 322ـ329) مقام وزارت داشت، با همکاری برادرش، ابوعبداللّه حسینبن علی، قواعد خط را بر اساس اصول هندسی وضع کرد. او شیوههای مختلف خط را بر پایه نقطه و الف و دایره معیار تحت قاعده درآورد که بر اساس آن، اندازه «الف» با تعدادی معیّن از نقاطی لوزیشکل به اندازه پهنای قلم تعیین میشد و این «الف» مبنای قطر دایرهای قرار میگرفت که اندازه انحنای سایر حروف را به دست میداد. خطی که بر اساس این قواعد نگارش مییافت، خط منسوب نامیده میشد (فضائلی، 1376ش، ص 76ـ77؛ صفدی، ص 18). همچنین، ابنمقله واضع قلمی به نام الخطالبدیع دانسته شده که احتمالا منظور از آن، همان شیوه مستدیری است که به کوفی شرقی یا سبک جدید عباسی هم معروف است اما بر اساس قواعد ابنمقله، آن را از ابداعات او شمردهاند (بلر، ص 144). ابنمقله اساس قواعد کلی خطاطی را بر دو مبنای حُسن وضع و حُسن تشکیل بنیان نهاد. علاوه بر اینها، اصلاحاتی در تراشیدن قلم به وجود آورد و کشیدگی جِلفة و قَطّ مُحَرف قلم را مطرح کرد (ابوحیان توحیدی، ص 244ـ245؛ فضائلی، 1376ش، ص 77؛ نیز رجوع کنید به بخش 3، ب) آموزش).مشهور است که ابنمقله از بین انبوه اقلام رایج در آن روزگار، شش قلم به نامهای محقَّق، ریحان (رجوع کنید به محقّق*، خط)، ثلث*، نسخ*، توقیع* و رقاع* را گزینش و قاعدهمند کرد (رجوع کنید به هروی، ص 91ـ92؛ مجنون رفیقی هروی، ص 188ـ189؛ عفیفی، ص 102، 135). این خطوط بعدها با عنوان اقلام ستّه (قلمهای ششگانه) به مهمترین اقلام شناختهشده خوشنویسی تبدیل شدند. با این همه، باید در صحت انتساب وضع این اقلام به ابنمقله تردید کرد، چرا که نهتنها بسیاری از منابع در اینباره سکوت کرده و فقط وارد کردن کمی دور به خط کوفی را به او نسبت دادهاند (برای نمونه رجوع کنید به سبزواری، ص 107؛ بخاری، ص 360)، بلکه کسانی چون قلقشندی (ج 3، ص 47) اقلام رایج در دیوان انشای مصر را طومار، مختصرطومار، ثلث ثقیل، ثلث خفیف، توقیع، رقاع، محقَّق و غبار برشمردهاند و شیخ محمدطاهر کردی خطوط ثلث، نسخ، اجازه یا توقیع، رقعه، دیوانی و فارسی را اقلام ستّه دانسته است (رجوع کنید به عفیفی، ص 135). در عین حال، نقش ابنمقله در تکمیل اقلام و تدوین قواعد خط بر اساس اصول هندسی انکارنکردنی است ( رجوع کنید به فضائلی، 1350ش، ص 298).اصلاحات ابنمقله در کوفی مستدیر، در سراسر سده چهارم رسمیت و عمومیت یافت. این خط تا سده هفتم همچنان متداول ماند و در این مدت، در کنار اقلام ستّه به حیات خود ادامه داد، اما این اقلام رفته رفته جای آن را گرفتند (بلر، ص 160). در افزایش اقبال به اقلام ستّه، بیشترین سهم از آنِ خوشنویسی به نام ابنبوّاب* (متوفی 413) بود. او شیوه ابنمقله را از طریق شاگردانش محمدبن سُمسُمانی و محمدبن اسد فراگرفت، اما در آن تصرف کرد و واضع قواعدی تازه شد. او از جمله، روشی جدید در تراشیدن قلم در پیش گرفت که چیزی بین تحریف (کج) و تدویر (گرد) بود. او همچنین در ساختن مرکّب شیوه خاص خود را داشت (قلقشندی، ج 3، ص 13؛ فضائلی، 1350ش، ص 300؛ همو، 1376ش، ص 74). گفته شده است که او خط محقّق را استحکام بخشید و در اقلامی نظیر ثلث، رقاع، ریحان، ذَهَب و حَواشی ابداعاتی کرد که به توازن و استواری بیشتر آنها انجامید (عفیفی، ص 108؛ شریفی، ص 134). اصلاحات و ابداعات ابنبواب در قلمهای مستدیر سبب شد که در بیشتر منابع او را تکمیلکننده شیوه ابنمقله بدانند و خوشنویسان نسلهای بعد، به ویژه در مصر، از او پیروی کنند (برای نمونه رجوع کنید به ابنصائغ، ص 95؛ قلقشندی، همانجا). شیوه ابنبوّاب با عنوان المنسوب الفائق هم شناخته شده است (صفدی، ص 18).آخرین خوشنویس بزرگ دستگاه عباسیان که با ابداعاتش تأثیری عمیق در خوشنویسی جهان اسلام بر جای نهاد، یاقوت مستعصمی* (متوفی ح 698)، کاتب دربار مستعصم آخرین خلیفه عباسی، و پیرو شیوه ابنمقله و ابنبوّاب بود. او با ابتکار خویش قواعد خوشنویسی را موجز و مدون کرد و شیوه آن دو استاد را به حد کمال رساند. از مهمترین ابداعات یاقوت، قطِ محرف قلم بود که در زیباترشدن خطوط تأثیری بسزا داشت. در واقع از زمان یاقوت، اقلام ستّه (خطوط اصول) به نهایت تکامل و توازن رسیدند و جای همه اقلام پیشین را گرفتند و استفاده از آنها را شاگردان و پیروان یاقوت در سرتاسر سرزمینهای اسلامی متداول کردند (هروی، ص 93؛ فضائلی، 1350ش، ص 314؛ همو، 1376ش، ص 78).منابع : علاوه بر قرآن؛ آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، تهران 1379ش؛ ابنصائغ، رسالة فی الخط و بَریِّ القلم، چاپ فاروق سعد، بیروت 1997؛ ابنندیم (تهران)؛ ابوحیان توحیدی، رسائل ابیحیان التوحیدی، چاپ ابراهیم کیلانی، ]دمشق، بیتا.[؛ درویش محمدبن دوست محمد بخاری، فوائدالخطوط، در نجیب مایل هروی، کتابآرایی در تمدن اسلامی، مشهد 1372ش؛ یحیی وهیب جبوری،الخط والکتابة فیالحضارة العربیة، بیروت 1994؛ عمربن ابراهیم خیام، نوروزنامه، چاپ علی حصوری، تهران 1357ش؛ «در اسباب و اقسام و آداب خط، برگرفته از کتاب منشآت سلیمانی»، بهکوشش رسول جعفریان، نامه بهارستان، سال 11، دفتر16 (مرداد 1389)؛ دوستمحمد هروی، دیباچه دوستمحمد گواشانی هروی، در نجیب مایل هروی، همان منبع؛ دهخدا؛ محمدبن محمد زَبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، ج 19، چاپ عبدالعلیم طحاوی، کویت 1400/ 1980، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ناجی زینالدین، مصورالخط العربی، بیروت 1394/1974؛ فتحالّلهبن احمد سبزواری، اصول و قواعد خطوط ستّه، در نجیب مایل هروی، همان منبع؛ یعقوببن حسن سراج شیرازی، تحفةالمحبین: در آئین خوشنویسی و لطایف معنوی آن، چاپ کرامت رعنا حسینی و ایرج افشار، تهران 1376ش؛ سلطانعلی مشهدی، صراطالسطور، در نجیب مایل هروی، همان منبع؛ عبدالکریمبن محمد سمعانی، ادب الاملاء و الاستملاء، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت 1409/ 1989؛ محمد شریفی، اللوحات الخطیة فی الفنالاسلامی: المرکبة بخطالثلث الجلی، دراسةفنیة فی تاریخالخطالعربی، دمشق 1419/1998؛ محمدبن یحیی صولی، ادبالکتّاب، چاپ محمد بهجة اثری، قاهره ?] 1341[، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ عبداللّهبن محمود صیرفی، آداب خط، در نجیب مایل هروی، همان منبع؛ فوزی سالم عفیفی، نشأة وتطور الکتابةالخطیة العربیة و دورها الثقافی والاجتماعی، کویت 1400/ 1981؛ علیبن ابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، تهران 1370ش؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، چاپ جلال خالقیمطلق، نیویورک 1366ش ـ؛ فرهنگ بزرگ سخن، بهسرپرستی حسن انوری، تهران: سخن، 1381ش؛ حبیبالّله فضائلی، اطلس خط، اصفهان 1350ش؛ همو، تعلیم خط، تهران 1376ش؛ فنالخط: تاریخه و نماذج من روائعه علی مرالعصور، اعداد مصطفی اوغور درمان، ترجمة صالح سعداوی، استانبول: ارسیکا، 1411/1990؛ قلقشندی؛ نجیب مایل هروی، تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطی، تهران 1380ش؛ همو، کتابآرایی در تمدن اسلامی، مشهد 1372ش؛ مجلسی؛ مجنون رفیقی هروی، سوادالخط، در نجیب مایل هروی، همان منبع؛ مصطفی عالیافندی، مناقب هنروران، استانبول 1926؛ محمدبن علی ناموسخواری، «آلات کتابت و بیان آداب و عادات دبیری، برگرفته از نسخه تحفه جلالیه (تالیف اوایل سده هشتم ق)»، چاپ قنبرعلی رودگر، نامه بهارستان، ش 13 و 14 (1386ـ1387ش)؛ حسینبن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم 1407ـ1408؛ میرعلیبن میرباقر هروی، مدادالخطوط، در نجیب مایل هروی، همان منبع؛Sheila S. Blair, Islamic calligraphy, Edinburgh 2007; Francois Deroche, The Abbasid tradition: Qur'ans of the 8th to the 10th centuries AD, in The Nasser D.Khalili Collection of Islamic Art, vol.1, ed. Julian Raby, London: The Nour Foundation, 1992; The Dictionary of art, ed. Jane Turner, New York: Grove, 1998; Yasin Hamid Safadi, Islamic calligraphy, London 1978; TDVIA, s.v. "Hat" (by M. Ugur Derman).ب) کتابت قرآن. کتابت در عالم اسلام با کاتبان وحی آغاز شد (مایل هروی، 1380ش، ص 78). احترام و اهمیت قرآن نزد مسلمانان سبب شد که خطاطی و کتابت از همان آغاز با امور معنوی بیامیزد و بهتدریج، خطاطان منزلتی ویژه بیابند. چنانکه به گفته سراج شیرازی (ص 132) خلیفه مستعصم عباسی (حک : 640ـ656) پیشپای یاقوت مستعصمی* برمیخاست، چون معتقد بود او بهترین کلام را به بهترین خط مینویسد. در رسالات آموزشی خوشنویسی، به آداب کتابت قرآن توجه بسیار شدهاست. اهمیت یافتن خوشنویسی در کتابت قرآن موجب شده است که خوشنویسان احادیث و سخنان بسیاری در این زمینه از پیشوایان دین نقل کنند (رجوع کنید به بخش 1، الف) پیشینه).اهمیت خط در عالم اسلام بیشتر بهسبب پیوند آن با کتابت قرآن است (رجوع کنید به سلطان علی مشهدی، ص 82) و از آنجا که اعتقاد به اینکه بهترین خط واضحترین خط است، رایجترین نظر درباره کتابت بود (رجوع کنید به خیام، ص 68؛ مصطفی عالیافندی، ص 5)، خط نَسخ* که واضحترین خط به شمار میرود، در کتابت قرآن اهمیت یافت (لینگز، ص 54). توصیه میشد خوشنویس برای آنکه از فیض برکات قرآن محروم نماند، با قلمی که قرآن مجید و احادیث را مینویسد، دیگر متون را کتابت نکند (سراج شیرازی، ص 106) و نیز بهسبب احتیاط فراوان در اینکه چیزی به متن قرآن اضافه نشود، کاتبانْ ترجمه، تفسیر، و علامتها را با رنگ یا خطی دیگر مینوشتند (اسفراینی، ج 1، ص10). درباره بعضی از مسائل همچون تذهیب و آرایش مصحف اختلافنظر وجود داشت، مثلا جاحظ (ج 1، ص 55ـ 56) آرایهمندی و کیفیت خوب کتابهای زنادقه (مانویان) را به سبب فساد عقاید عرضهشده در کتابهایشان میدانست و بر این گمان بود که کتابهای فاسد و بیارزش به تزیین نیازمندند، اما کتابهای مسلمانان نیازمند کاغذ خوب و آرایهمندی نیستند.گفته شده است که نخستین مصحف کامل را زیدبن ثابت* در زمان ابوبکر گرد آورد و نوشت. این مصحف پس از وفات ابوبکر نزد عمر بود و سپس به حفصه دختر عمر رسید (ابنندیم، ص 27). البته بخشهایی از قرآن به صورت پراکنده در زمان پیامبر نوشته شد و پیامبر خود بر آن نظارت کرد (قدوری الحمد، ص 98ـ99). به روایتی امام علی علیهالسلام طبق وصیت پیامبر صلیاللّهعلیهوآله، نخستین قرآن کامل را طی سه روز پس از رحلت پیامبر نوشت (رجوع کنید به ابنندیم، ص30؛ زنجانی، ص 65ـ68). کتابت و جمعآوری قرآن در قالب مصحف در زمان عثمان هم به انجام رسید. شماره کاتبان وحی در زمان پیامبر به اختلاف از 23تا 43 نفر ضبط شدهاست (مایل هروی، 1380ش، ص 78؛ نیز رجوع کنید به مصحف*).درباره نخستین خط یا خطوطی که در کتابت قرآن به کار رفت، اختلافنظر هست. ابنندیم (ص 9) نخستین خطوط عربی را به ترتیب مکی، مدنی، بصری و کوفی دانستهاست. براساس ترتیب مکان نزول قرآن و گسترش مراکز فرهنگی در عراق، احتمالا ترتیب خطوطِ بهکار رفته در کتابت مصاحف نیز به همینگونه بوده است. نام این چهار خط به همراه دوازده خط دیگر، جزو خطوط مصاحف در الفهرست آمده است (رجوع کنید به الف) پیشینه). پس از انتقال مرکز خلافت به کوفه، خطوط کتابت قرآن تنوع بسیار یافت که همه آنها را کوفی میخواندند؛ اما دروش (ص 34) استفاده از این نام را برای همه این خطوط نادرست دانسته و آنها را «سبک عباسی» خوانده است.خط کوفی* برای کتابت قرآن به دیگر سرزمینهای قلمرو اسلام راه یافت و در هر منطقه صورتی خاص پیدا کرد مانند کوفی مشرقی و کوفی مغربی (فضائلی، ص 142).کوفی مشرقی که دربرگیرنده شیوههای متفاوت عربی و ایرانی بود، تا پایان قرن ششم در کتابت مصحف و پس از آن تا قرن دهم، در کتابت سرسورهها و کتیبههای تزیینی بناها و نُسَخ به کار میرفت (فضائلی، ص 149؛ جیمز، 1992ب، ص 16). در ایران نخستین خطی که برای کتابت قرآن به کار رفت، خط پیرآموز بود که کیفیت آن چندان مشخص نیست (ابنندیم، همانجا؛ مایل هروی، 1369ش، ص 97، 421).در میانه سده چهارم، خط مغربی در سرزمینهای غربی جهان اسلام برای کتابت قرآن رواج یافت. کهنترین گونه خط مغربی، خط قَیْروانی، نوعی کوفی زاویهدار، است. پس از آن، خط قرطبی یا اندلسی در اندلس رایج شد که خطی مستدیر و قوسی بود. خواندن این خط، بهسبب کوچکی اندازه، غالبآ دشوار بود (فضائلی، ص 143؛ رایت، ص 119). در حدود قرن چهارم، در قرطبه و بعضی از دیگر شهرهای غربی سرزمینهای اسلامی کتابت مصحف رواج داشت، بهطوری که گفته شده تنها در قرطبه، 160 زن به این کار مشغول بودند (مظاهری، ص 221).از قرن چهارم، تحولاتی در کتابت مصحف پدیدار شد، از جمله استفاده از قلمهای ششگانه در کتابت، و ظهور قطع عمودی که براثر استعمال کاغذ بهجای پوست رواج یافت. در این میان، فقط در مراکش طبق سنّت گذشته، قطع مربع و نوشتن بر پوست همچنان برقرار ماند (جیمز، 1992ب، ص 14). خط نَسخ در کنار خط کوفی رایج بود و تا سدههای سوم و چهارم برای نوشتن مطالب فوری به کار میرفت، اما ابنمُقْله* (متوفی 328) آن را شایسته کتابت مصحف کرد (فضائلی، ص 286ـ 287). از میان قلمهای ششگانه، محقَّق* و نَسخ و ریحان بیش از همه در کتابت مصحف به کار میرفت. از ثلث نیز گهگاه استفاده میکردند. توقیع* و رقاع* در مصحفنویسی بیشتر برای کتابت وقفیه، تقدیمیه، انجامه و گاه سرسورهها استفاده میشد و ثلث نیز همانند کوفی بیشتر برای کتابت سر سوره مصحفها به کار میرفت. کهنترین مصحف به خط نسخ، در 391 در بغداد، به دست ابنبوّاب و کهنترین مصحف به خط محقَّق در 555 در ایران کتابت شد. نحوه استفاده از اقلام ششگانه در کتابت مصحفهای قرن ششم چنان کامل و پیشرفته است که میتوان نتیجه گرفت این قلمها از همان قرن چهارم مراحل ترقی و کمال را پیمودهاند (رجوع کنید به جیمز، 1992ب، ص 15ـ 16، 22).تأسیس و گسترش مدارس اسلامی در دوره سلجوقیان (429ـ 590) با حمایت کسانی چون خواجهنظامالملک، به رونق بیش از پیش کتابت قرآن انجامید، چرا که در هریک از این مدارس کتابخانهای دایر بود. در شام و عراق هم، برپایی این مدارس رواجِ بیشتر قرآننویسی را در پی داشت (همان، ص 22ـ 23). در سده هفتم، ظهور یاقوت مستعصمی در دستگاه مستعصم باللّه، آخرین خلیفه عباسی، فن کتابت قرآن را گام بزرگ دیگری به پیش برد. حضور او در دیوان هولاکوی مغول و وزیرش عطاملک جوینی در بغداد، بر نسل بعدی قرآننویسان ایرانی تأثیری عمیق نهاد (همان، ص 58). یاقوت مستعصمی بسیار عمر کرد و مصحفهای زیادی به اقلام مختلف نوشت (رجوع کنید به منشی قمی، ص20).پس از حمله مغولان و بهسبب نامسلمان بودن ایشان، قرآننویسی تاحدی کاهش یافت، اما با اسلام آوردن غازانخان در 695 و حمایت وزیرش، خواجه رشیدالدین فضلاللّه از امور فرهنگی، قرآننویسی از نو رونق گرفت (جیمز، 1992ب، ص 23، 58). به گفته جیمز ( 1992ب، ص 58)، خواجه رشیدالدین ده نسخه از مصحفهای یاقوت را در ربْع رشیدی گرد آورد و همین مصاحف الگوی بسیاری از کاتبان سده هشتم شد. در این زمان همدان، زادگاه خواجهرشیدالدین، از کانونهای اصلی قرآننویسی بود. چنانکه مشهورترین مصحف عهد ایلخانان، نسخه سی پاره عظیمی است به خط ریحان، که در 713 عبداللّهبن محمد همدانی آن را برای الجایتو نوشت. از برخی مصحفهای این روزگار پیداست که خط محقَّق هم در بین مصحفنویسان رایج بودهاست (رجوع کنید به بلر، ص 49).نفیسترین مصحفهای دوره ممالیک در زمان حکومت سلطان شعبان (حک : 764ـ778) کتابت شد. متن اصلی این مصاحف غالبآ به خط محقَّق و ضمایم آنها بیشتر به خط ثلث و گاه کوفی بود. در تذهیب برخی از آنها هنرمندان ایرانی و شامی نیز دست داشتند. در همین زمان، پیش از تسلط عثمانیان، قونیه مرکز قرآننویسی در آناطولی به شمار میرفت. آثار کمشماری که از این دوره به جا مانده، غالبآ به خط محقَّق جَلی در سه سطر کتابت شدهاند (رجوع کنید به جیمز، 1992ب، ص 172ـ 211). همچنین از مناطق شمالغربی افریقا مصحفهایی از سده سیزدهم به خطوط مغربی و اندلسی بهجامانده است. در سرزمینهای غرب جهان اسلام، از زر در کتابت قرآن بسیار کم استفاده میکردند (رجوع کنید به همان، ص 212ـ214؛ رایت، ص 121).روند رو به رشد مصحفنویسی در دوره تیموریان (807ـ 913) تداوم یافت. بهگفته منشیقمی (ص25)، در سالهای پایانی حکومت تیمور، خوشنویسی به نام عمر اقطع، مصحف عظیمی به قلم محقّق برای تیمور نوشت. پس از تیمور، نواده وی ابراهیمسلطان، که هم خود کاتب قرآن بود و هم از کاتبان قرآن حمایت میکرد، شیراز را یکی از مراکزاصلی مصحفنویسی گرداند (رجوع کنید به صحراگرد،ص38ـ40). در سدهنهم، ترکمانانآققوینلو هم از حامیان مصحفنویسی بودند. در این عهد، خوشنویسی بهنام زینالعابدینبن محمد کاتب شیرازی مصحفی سی پاره به خطوط محقق و ثلث و نسخ برای یعقوببیگ آققوینلو کتابت کرد (جیمز، 1992الف،ص15؛ فضائلی، ص332ـ 333). در کتابت مصحفهای سدههای نهم و دهم ایران، دو تحول اساسی رخ نمود: استفاده گستردهتر از نَسخ به منزله اصلیترین خط مصحفنویسی، و تقسیم صفحه به دو فضای جداگانه که هریک به خطی متفاوت نوشته میشد. این خطوط عبارت بودنداز محقّق و ثلث یا محقّق و نسخ و گاه ثلث و نسخ. این شیوه صفحهآرایی در عثمانی نیز تاحدی رواج یافت (جیمز، 1992الف، ص 12).در کشورهای شرق جهاناسلام، بهویژه ایران، مصحفها را در قالب نسخه کامل دربردارنده تمام سورهها یا به صورت دو، چهار، هفت، سی، و شصت پاره تدوین میکردند، اما نوع سیپاره رواج بیشتری داشت. به گونه نخست، نسخه جامع و به انواع دیگر ربعه میگفتند، اما بهتدریج بیشتر مصحفها در قالب نسخه جامع (تکجلدی) تهیه میشدند (مایل هروی، 1380ش، ص 42؛ جیمز، 1992ب، ص 14؛ نیز رجوع کنید به بخش 2، ب) آناطولی و عثمانی). شاید بدان سبب که مخارج تهیه ربعه بسیار زیاد بود.اگرچه در قرن دهم خطوط ایرانی، بهویژه نستعلیق*، در کتابت متون ادبی کاربرد فراوان یافتند، از این خطوط بهندرت در کتابت قرآن استفاده میشد. حتی گاه کتابت قرآن به خط نستعلیق بدیُمن دانسته شده است (منشیقمی، ص 97). این امر بیشتر ناشی از ویژگیهای بصری خط نستعلیق، بهویژه دشواری مشکول کردن (حرکتگذاری) آن، است. ازاینرو در ایران، از دوره صفوی تا پایان دوره پهلوی، کمتر از ده مصحف به خط نستعلیق کتابت شده است (شیمل، مقدمه مایلهروی، ص 17ـ19). مشهورترین مصحف نستعلیق اثر شاه محمود نیشابوری* است که آن را در 945 به نام شاهطهماسب صفوی کتابت کرد. مهارت چشمگیر شاه محمود در نستعلیقنویسی، مصحف او را به نهایت پاکیزگی و خوانایی رساندهاست (سوچک، ص 66).خطوط مورد استفاده در کتابت قرآن در دوره تیموریان (ریحان و محقّق و ثلث و نسخ) تا پایان قرن دهم دوام آوردند. پس از آن، خط نسخ تقریبآ جای تمام خطوط پیشین را گرفت. یکی از مهمترین علل این امر، قطع متوسط و کوچک مصحفها بود که امکان استفاده از خطوط جلی، همچون محقَّق، را میسر نمیکرد. سنّت قرآننویسی ایران در اوایل سده دوازدهم، در دوره شاهسلیمان و شاهسلطان حسین صفوی احیا شد. یکی از نتایج آن، کتابت ترجمه فارسی به صورت نواری باریک به خط نستعلیق در زیر آیات قرآن بود و نتیجه دیگر، پیدایش روش احمد نیریزی* در نوشتن خط نسخ بود که به نسخ ایرانی مشهور شد. از ویژگیهای خط نسخ نیریزی، اندازه نسبتآ بزرگ حروف و فاصله زیاد بین سطور است. این شیوه کتابت قرآن در دورههای زندیه و قاجاریه نیز برقرار ماند و در این دو دوره، نَسخْ خط مخصوص کتابت قرآن به شمار میرفت (رجوع کنید به بیانی و استنلی، ص 126ـ130).قرن سیزدهم در ایران دوره شکوفایی خوشنویسی بود و به تبع آن، مصحفنویسی نیز با حمایت دربار و گاه سفارشهای مردم و رجال برجسته و اهل فرهنگ رونق گرفت. در این دوره، خط رایج در کتابت قرآن همچنان نسخ به شیوه ایرانی بود. خوشنویسان مشهوری چون وصال شیرازی* و فرزندانش، علیعسکر ارسنجانی و فرزندش محمدشفیع، زینالعابدین اصفهانی* (اشرف الکتّاب) و شاگردان برجسته وی و برخی از زنان همچون امّ سلمه، دختر فتحعلیشاه و مریمبانو نائینی در زمینه کتابت خط نسخ و مصحفنویسی فعال بودند (رجوع کنید به مهدی بیانی، ج 4، ص 754، 1121، 1215؛ فضائلی، ص 356ـ 363؛ طاووسی، ص 38ـ52). با رواج صنعت چاپ در اواخر عهد قاجار، سنّت قرآننویسی مهجور شد و به جای آن، قرآنهای چاپی که غالبآ به خط نسخ کتابت میشدند، رواج یافتند. در دوره معاصر نیز، گاه خوشنویسانی چون سیدحسین میرخانی برای تیمن و تبرک، قرآنهایی به خط نستعلیق کتابت کردهاند (شیمل، همان مقدمه، ص 17).همزمان با عصر صفوی، در عثمانی نیز خوشنویسی و به ویژه کتابت قرآن بسیار مورد توجه قرار گرفت و برای خرید آثار خوشنویسی مبالغ هنگفتی صرف میشد (رجوع کنید به مصطفی عالیافندی، ص 6). البته اوایل قرن یازدهم را آغاز دورانی میدانند که به رکود خوشنویسی در عثمانی منجر شد، به طوری که قرآنهای این دوره به هیچوجه تنوع آثار قرن دهم را ندارد. کتابت قرآن در این دوره با کاتبانی همچون حافظ عثمان* در اواسط قرن یازدهم بهاوج رسید (رجوع کنید به استنلی، 1999ب، ص60، 62،67؛ نیز رجوع کنید به بخش 2، ب) آناطولی و عثمانی).با اوجگیری قدرت سلاطین عثمانی، شماری از شاخصترین مصحفنویسان در آناطولی به ظهور رسیدند، از جمله احمد قره حصاری* و حمداللّه آماسی*. احمد قرهحصاری با تأثیرپذیری از خوشنویسان ایرانی دربار آققوینلو و خوشنویسان مصری عهد ممالیک، بهویژه در نگارش «بسماللّه» دست به ابداعاتی زد که تا پایان سده دوازدهم کاتبان عثمانی از آن تقلید میکردند. برخی از این نمونهها از بهترین آثار خوشنویسی اسلامی در تمامی ادوار به شمار میروند (رجوع کنید به جیمز، 1992الف، ص 224ـ226). حمداللّه آماسی هم مصحفهای زیادی از خود به یادگار گذاشت. خط نسخ او برای کاتبان نسلهای بعدی عثمانی الگوی کتابت قرآن شد (رادو، ص 96؛ شیمل، 1984، ص 108؛ جیمز، 1992الف، ص 69).پس از حمله عثمانیان به مصر، قرآنها همچنان به شیوه ممالیک کتابت میشده است. همچنین به سبب نفوذ شیوهای از قرآنپردازیِ سدههای نهم و دهم ایران در مصر، سبک مصحفهای به جا مانده از قرن یازدهم مصر حالتی دوگانه دارد (رجوع کنید به استنلی، 1999ج، ص 56).در هند نیز پیش از حکومت بابریان* (932ـ1274)، وضع خوشنویسی و کتابت قرآن چندان روشن نیست، ولی اندک آثار بهجامانده از این حکایت دارند که مسلمانان هند از خطی به نام بیهاری/ بهاری در نوشتن برخی مصحفها استفاده میکردند. این خط نوعی محقَّق است که در آن حروف عمودی را کوتاهتر و قوسهای زیر خط کرسی حروف را با تأکید مینوشتند (رجوع کنید به صحراگرد، ص 175، 178ـ183). باتوجه به نمونهای که در دست است، احتمال میرود که در این زمان از قلم محقّق هم برای کتابت مصحفهای هند استفاده میکردهاند (جیمز، 1992الف، ص 102، 108ـ111؛ رامپوری، حصه 2، ص 163).در دوره صفوی، به سبب ارتباط فرهنگیِ ایران و هند، خوشنویسی مسلمانان هند نیز تحت تأثیر شیوههای خوشنویسی ایرانی قرار گرفت. شاهان بابری هند نیز به خوشنویسی بسیار توجه میکردند. داراشکوه* بهترین خوشنویس از میان شاهزادگان بابری هند بود که مصحفی برای مزار عبدالقادر جیلانی کتابت کرد (شیمل، 1984، ص 68). همچنین، ظهیرالدین محمدبابر* خطی به نام بابری ابداع کرد که ترکیبی است از خط کوفی و خطوط باستانی هند، و با آن مصحفی نوشت و به مکه فرستاد (مایل هروی، 1372ش، ص 638). کتابت قرآن در هند گسترشی فراوان داشت و تنوع قرآنها بسیار زیاد بود، زیرا سفارشدهندگان مصحفها افزون بر دربار، مؤمنان عادی نیز بودند. اورنگزیب و دخترش، زیبالنساءبیگم*، با خط نسخ آشنایی داشتند (رجوع کنید به بخش 2، ه ) خطاطی در شبه قاره هند). از زیبالنساءبیگم مصحفهایی به این خط به جا مانده است اما پس از اورنگزیب، دیگر شاهان بابری به قرآننویسی علاقهای نشان ندادند و بیشتر به خط نستعلیق و آثار ادبی توجه کردند (منیژه بیانی، ص 171). بیشتر قرآننویسان این دوره همچون امانتخان (خوشنویس عهد جهانگیر و شاهجهان)، حاجی کاظم (استاد اورنگزیب) و سعید امرد، یا ایرانی بودند یا خوشنویسی را از هنرمندان ایرانی آموخته بودند. به همین سبب، خط نسخ در این دوره براساس سفارشها، به دو صورت به نامهای لاهوریآمیز و اصفهانی (شیوه احمد نیریزی) کتابت میشد (هفت قلمی دهلوی، ص 138؛ منیژه بیانی، ص 176).آگاهی ما از وضع کتابت قرآن در چین به سدههای هفتم و هشتم (دوران پس از حمله مغولها) بازمیگردد. برخی آثار بهجا مانده از آن زمان دارای ویژگیهای نُسَخ خطی شرق جهان اسلام است (رجوع کنید به استنلی، 1999الف، ص 12ـ13). در قرآنهای چینی از تحولات خط در ایران و آسیای مرکزی پیروی شده است و بیشتر آنها را به خط نسخ و محقّق نوشتهاند. در چین، گونهای خاص از خط نسخ ابداع شد که به خط سینی/ چینی مشهور است. در مصحفهایی که به این خط نگاشته شدهاند، علاوه بر شکل مستدیر و روانیِ چشمگیر حروف، استفاده از مرکّب سیاه بر روی کاغذِ نهچندان معمول سفید، بسیار شایان توجه است (رایت، ص 122ـ123).منابع : ابنندیم (تهران)؛ شهفوربن طاهر اسفراینی، تاجالتراجم فی تفسیرالقرآن للاعاجم، چاپ نجیب مایل هروی و علیاکبر الهی خراسانی، ج 1، تهران 1375ش؛ مهدی بیانی، احوال و آثار خوشنویسان، تهران 1363ش؛ عمروبن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?]1385ـ1389/1965ـ 1969[؛ عمربن ابراهیم خیام، نوروزنامه، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ چاپ علی حصوری، تهران 1385ش؛ سیداحمد رامپوری، خط کی کهانی تصویرون کی زبانی، رامپور 1997ـ2004؛ ابوعبداللّه زنجانی، تاریخالقرآن، بیروت 1388/1969؛ یعقوببن حسن سراج شیرازی، تحفةالمحبین : در آئین خوشنویسی و لطایف معنوی آن، چاپ کرامت رعنا حسینی و ایرجافشار، تهران 1376ش؛ سلطان علی مشهدی، صراطالسطور، در نجیب مایل هروی، کتاب آرایی در تمدن اسلامی، مشهد 1372ش؛ آنهماری شیمل، خوشنویسی و فرهنگ اسلامی، ترجمه اسداللّه آزاد، مشهد 1368ش؛ مهدی صحراگرد، مصحف روشن: معرفی برخی از نسخههای قرآن در موزههای شیراز، قرن هفتم تا نهم هجری، تهران 1387ش؛ محمود طاووسی، گنجینه هنر، خط و تذهیب: گزیده از آثار خوشنویسان و تذهیبکاران پیشین ایران، شیراز 1366ش؛ حبیباللّه فضائلی، اطلس خط، اصفهان 1350ش؛ غانم قدّوریالحمد، رسمالمصحف: دراسة لغویة تاریخیة، بغداد 1402/1982؛ نجیب مایل هروی، تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطی، تهران 1380ش؛ همو، کتابآرایی در تمدن اسلامی، مشهد 1372ش؛ همو، نقد و تصحیح متون: مراحل نسخهشناسی و شیوههای تصحیح نسخههای خطی فارسی، مشهد 1369ش؛ مصطفی عالیافندی، مناقب هنروران، استانبول 1926؛ علی مظاهری، زندگی مسلمانان در قرون وسطا، ترجمه مرتضی راوندی، تهران 1348ش؛ احمدبن حسین منشی قمی، گلستان هنر، چاپ احمد سهیلی خوانساری، تهران 1366ش؛ غلام محمد هفت قلمی دهلوی، تذکره خوشنویسان، چاپ محمد هدایت حسین، کلکته 1328/1910؛Manijeh Bayani, "India after 1600: Qur'an patronage and the Mughals", in The Nasser D. Khalili Collection of Islamic Art, vol.4, pt.1: The Decorated word: Qur'ans of the 17th to 19th centuries, ed. Jullian Raby, London: The Nour Foundation, 1999; Manijeh Bayani and Tim Stanley, "Iran: the late Safavid renewal and ahmad Nayrizi", in ibid; Sheila S. Blair, "Patterns of patronage and production in the Ilkhanid Iran: the case of Rashid al-Din", in The Court of the Ilkhanids 1290-1340, ed. Julian Raby & Teresa Fitzherbert, Oxford: Oxford University Press, 1996; Francois Deroche, The abbasid tradition: Qur'ans of the 8th to the 10th centuries AD, in The Nasser D. Khalili Collection of Islamic art, ibid, vol.1, 1992; David James, after Timur: Qur'ans of the 15th and 16th centuries, in ibid, vol.3, 1992a; idem, The master scribes: Qur'ans of the 10th to 14th centuries AD, in ibid, vol.2, 1992b; Martin Lings, The Quranic art of calligraphy and illumination, [London] 1976; Sevket Rado, Turk hattatlari:xv. yuzyildan gunumuze kadar gelmis unlu hattatlarin hayatlari ve yazilarindan ornekler, Istanbul: Yayin Matbaacilik Ticaret, [n.d.]; Annemarie Schimmel, Calligraphy and Islamic culture, New York 1984; Priscilla Soucek, "Calligraphy in the Safavid period 1501-76", in Hunt for paradise: court arts of Safavid Iran, 1501-1576, ed. Jon Thompson and Sheila R. Canby, New York: Asia Society, 2004; Tim Stanley, "China: Qur'ans of the Ming period", in The Nasser D.Khalili Collection of Islamic art, ibid, vol.4, pt.1, 1999a; idem, "Istanbul and its scribal diaspora: the calligraphers of Mustakim-zade", in ibid, 1999b; idem, "North africa: the maintenance of a tradition", in ibid, 1999c, Elaine Wright, Islam, faith, art, culture: manuscripts of the Chester Beatty Library, London 2009.