خطّابیّه، فرقهای از غالیان زمان امام صادق علیهالسلام. مؤسس این فرقه، ابوالخطّاب* محمدبن ابیزینب بود. او ابتدا از یاران و نزدیکان امام صادق علیهالسلام بهشمار میآمد تا جاییکه به نقل کلینی (ج 5، ص150) رابط امام و یارانِ دیگر ایشان بود و امام، یاران خود را به دوستی با وی امر کرده بودند (همان، ج 1، ص 418؛ قاضینعمان، ج 1، ص 49؛ مجلسی، ج 66، ص 219ـ220).ابوالخطّاب بعدها، به دلیل عقاید غلوآمیزش، احتمالا قبل از 130 (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه) مورد لعن و تکفیر شدید امام صادق قرار گرفت (مجلسی، همانجا؛ نیز رجوع کنید به ابوالخطّاب*). بنابه گزارش ملل و نحلنویسان، ادعاهای وی در تغییر و تحول بود. او نخست ادعا کرد امام صادق وی را وصی خود کرده و اسم اعظم الهی را به او آموخته است (سعدبن عبداللّه اشعری، ص 51). سپس از نبوت امامان سخن گفت (بغدادی، ص 247) که این خطابه به تعبیر امام جواد علیهالسلام ناشی از خلط میان محدَّث و نبی بوده است (کلینی، ج 1، ص270؛ مجلسی، ج 26، ص 67). پس از آن، حضرت محمد صلیاللّهعلیهوآلهو سلم، علی علیهالسلام و دیگر امامان را خدا خواند و پس از آنکه امام صادق وی را طرد و لعن نمود، خود را خدا خواند (بغدادی، همانجا). وی الهیت را نوری در نبوت و نبوت را نوری در امامت میدانست و معتقد بود زمین هرگز از این انوار خالی نخواهد بود (شهرستانی، ج 1، ص300). همچنین معتقد بود نور یا روح الهی در بدنهای امامان به ارث میرسد (د.اسلام، همانجا؛ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به ابوالخطّاب*). پیروان ابوالخطّاب، فرزندان و شیعیان امام حسین را فرزندان و دوستان خدا میخواندند. آنان با تأویل آیه 72 سوره ص عبادت و طاعت ائمه را واجب میدانستند (رجوع کنید به علیبن اسماعیل اشعری، ص10ـ11؛ نشونبن سعید حمیری، ص 166). به عقیده آنان امامان حجتهای خدا بر خلق و دانای همه علوماند (علیبن اسماعیل اشعری، ص10). پیروان ابوالخطّاب بهرغم آنکه قائل به الوهیت امام صادق بودند، ابوالخطّاب را برتر از ایشان و برتر از حضرت علی میدانستند (بغدادی، همانجا؛ تبصرةالعوام، ص170ـ171). همچنین مدعی بودند امام صادق کتابی به نام جَفر مشتمل بر همه علوم به آنها دادهاست که بهسبب آن به همه چیز علم دارند (مَقریزی، ج 2، ص 352). خطابیه، ابوبکر، عمر، عثمان و بیشتر صحابه را بهدلیل جلوگیری از امامت علی علیهالسلام کافر شمرده و تعدادی از آنان مانند معاویه و عمروعاص را مصداق برخی واژههای قرآنی چون خَمْر، مَیْسِر، جِبْت و طاغوت معرفی میکردند (رجوع کنید به مَلَطیشافعی، ص 154؛ بغدادی، ص250؛ مقریزی، همانجا).خطابیه براساس آیه 44 سوره مؤمنون در هر زمان به وجود دو امام، یکی ناطق و دیگری صامت معتقد بودند. به این ترتیب که در زمان حیات پیامبر، امام علی را امام صامت و پیامبر را امام ناطق میدانستند که پس از رحلت پیامبر، حضرت علی امام ناطق شد (رجوع کنید به سعدبن عبداللّه اشعری، همانجا) و همینطور دیگر امامان تا زمان امام صادق که وی را امام ناطق و ابوالخطّاب را امام صامت برمیشمردند و معتقد بودند پس از امام صادق، ابوالخطّاب امام ناطق است (بغدادی، ص 248).آرای این فرقه درباره امامت، نبوت و الوهیت امامان و ابوالخطّاب، و نیز ادعاهای ابوالخطاب مبنی بر ملک بودن و جعفرصادق بودن و اینکه به هر صورتی که بخواهد درمیآید، نشان از اعتقاد آنان به حلول دارد (رجوع کنید به سعدبن عبداللّه اشعری، همانجا).به نقل نوبختی (ص70) بهرغم وعده ابوالخطّاب به پیروزی در جنگ با عیسیبن موسی (احتمالا در سال 138) پیروان ابوالخطّاب، بهجز یک تن، در این جنگ کشته شدند و خود وی نیز دستگیر شد. او این شکست را به استناد وقوع بداء در علم الهی توجیه کرد. ابوالخطّاب سپس به دار آویخته شد. البته به عقیده برخی از پیروان ابوالخطّاب، وی و یارانش کشته یا مجروح نشدند بلکه از دیدهها پنهان شدند و پس از این واقعه ابوالخطّاب جزو فرشتگان قرار گرفت (همان، ص70ـ71).خطابیه واجبات و محرّمات را، نه افعال معین، بلکه مراد از آن را انسانهایی میدانستند که دوستی با دسته اول و دشمنی با دسته دوم (محرّمات) است (رجوع کنید به سعدبن عبداللّه اشعری، ص 51ـ52). امام صادق علیهالسلام در نامهای به ابوالخطّاب چنین سخنانی را باطل شمرد (رجوع کنید به کشی، ص 291). به عقیده آنها آنچه خداوند بهوسیله پیامبرش بر بندگان واجب کردهاست، ظاهر و باطنی دارد. عباداتی که در کتاب و سنّت آمده ظاهر عبادت است و نجات و سعادت در گرو عمل به باطن آنهاست (نوبختی، ص 75). گفته شدهاست ابوالخطّاب در فرائض دینی به پیروان خود تخفیف میداد (رجوع کنید به سعدبن عبداللّه اشعری، ص 52؛ د. اسلام، همانجا) و شهادت دروغ را به نفع پیروان خود جایز میشمرد (سعدبن عبداللّه اشعری، ص 51؛ مقدسی، ج 5، ص 131؛ بغدادی، ص 247). او و پیروانش روزه ماه شعبان را واجب دانسته و ترک آن را موجب وجوب کفاره میدانستند (طوسی، ج 2، ص 138).بنابر برخی گزارشها خطابیه پس از کشته شدن ابوالخطّاب (رجوع کنید به نوبختی، ص 71؛ بغدادی، ص 248) و بنابر برخی دیگر پس از طرد وی از سوی امام صادق علیهالسلام (برای نمونه رجوع کنید به د. اسلام، همانجا)، چند فرقه شدند. باتوجه به زمان به قتل رسیدن عُمَیربن بیان عجلی (مقتول بین 129ـ 131؛ رجوع کنید به ادامه مقاله) میتوان گفت که دستکم پیش از به قتل رسیدن ابوالخطّاب، فرقه خطابیه چند فرقه منشعب داشته که مقریزی (ص 352) تعداد آنها را پنجاه فرقه گزارش کرده است.بهگزارش نشوانبن سعید حِمْیَری (ص 168) جماعتی از خطابیه، به محمدبن اسماعیل گرویدند و به فرقه مبارکیه، از فرق اسماعیلیه، پیوستند (نیز رجوع کنید به د.اسلام، همانجا). عدهای نیز بر اعتقادات سابق خود باقی ماندند و وجود جانشین برای ابوالخطّاب را انکار کردند و خطابیه مطلقه نامیده شدند (بغدادی، ص250). علاوه بر این دو گروه، هفت فرقه دیگر نیز از شاخههای خطابیه یاد شدهاند :1) بزیغیه. پیروان بزیغ (علیبن اسماعیل اشعری، ص 12؛ مقدسی، همانجا) یا بزیع (سعدبن عبداللّه اشعری، ص 52) بنموسی. آنان امام صادق علیهالسلام را خدایی میدانستند که بزیع را مانند ابوالخطّاب به پیامبری فرستاده است. بزیع در زمان حیات امام صادق کشته شد و امام با شنیدن این خبر خدا را شکر نمود. همچنین امام در موقعیتهای مختلف وی را لعن کرد (کشی، ص 304ـ305؛ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به بزیغیّة*).2) عمیریه یا عجلیه. پیروان عمیربن بیان/ بنان عجلی (علیبن اسماعیل اشعری، ص 12ـ13؛ شهرستانی، ج 1، ص 302). بیشتر عقاید این فرقه همانند بزیغیه بود. آنان مرگ خود را میپذیرفتند، اما معتقد بودند جانشینانی در زمین وجود دارند که میمانند و آنان همان امامان و پیامبران هستند. امام صادق علیهالسلام را میپرستیدند و او را پروردگار خود میخواندند (بغدادی، ص 249؛ نشوانبن سعید حمیری، ص 167). عمیریه در محله کُناسه کوفه خیمهای برپا کرده و در آن جمع میشدند و آداب پرستش را در حق امام صادق انجام میدادند. این خبر به یزیدبن هُبَیرة (حک : 129ـ131) رسید، به آنان حمله و عمیر را دستگیر کرد و همانجا به دار آویخت و تعدادی از یاران وی را نیز زندانی کرد (علیبن اسماعیل اشعری، ص 13؛ شهرستانی، ج 1، ص 302ـ303).3) پیروان سِری اقصَم که مدعی بودند امام صادق علیهالسلام وی را به عنوان رسولی قوی و امین فرستاده است. به عقیده آنان روح حضرت موسی در پیشوایشان حلول کرده و عصا و برهان موسی نیز نزد اوست. آنان جعفر را اسلام و خود را فرزندان اسلام میدانستند و سایرین را به نبوت و رسالت سریاقصم دعوت میکردند. این گروه امام صادق و افرادی را که باب آن حضرت میدانستند، عبادت میکردند. سری به پیروان خود دستور داده بود که از نوح، ابراهیم، موسی و عیسی برائت جویند (سعدبن عبداللّه اشعری، ص 52؛ نوبختی، ص 43ـ 44). امام صادق وی را همچون بزیع بارها لعن کرد (کشی، ص 304ـ305).4) معمّریه. پیروان معمّربن احمر (سعدبن عبداللّه اشعری، ص 53). علیبن اسماعیل اشعری (ص 11)، نام دیگر این فرقه را یعمومیه ذکر کرده است. آنان معمر را همچون ابوالخطّاب میپرستیدند و قائل به تناسخ بودند. این فرقه دنیا را ابدی میدانستند و معتقد بودند بهشت همان خوبیها و نعمتهایی است که انسان از آن بهرهمند میشود و جهنم مصیبتهایی است که به افراد میرسد (همانجا؛ بغدادی، ص 248؛ نشوانبن سعد حمیری، همانجا). بهگمان آنها نور و روحی الهی در بدن برگزیدگان و پیامبران حلول میکند، ولی قالبهای این روح از بین نمیرود بلکه به صورت فرشته به آسمان صعود میکند. آنان تصریح میکردند که روح الهی از عبدالمطلب به ابوطالب، محمد، علی و امامان تا جعفر، ابوالخطّاب و نهایتآ به معمر منتقل شده است. با گذر نور از بدنهای جعفر و ابوالخطّاب، آن دو فرشته شدند. معمر، خدای زمین است که فرمانبردار خدای بزرگتر در آسمان است (د. اسلام، همانجا). در زمینه احکام نیز بسیاری از محرّمات را حلال میشمردند (رجوع کنید به سعدبن عبداللّه اشعری، همانجا؛ نوبختی، ص 44).5) مفضّلیة. مدعیان پیروی مفضّلبن عمر جُعفی. این فرقه با دیگر فرقههای خطابیه در اعتقاد به الوهیت جعفر و ادعای نبوت خود همعقیده بودند، با اینحال رسالت امام جعفرصادق را انکار کرده و به پیروی از ایشان از ابوخطّاب برائت جستند (علیبن اسماعیل اشعری، ص 13؛ بغدادی، ص 249ـ250؛ نیز رجوع کنید به د.اسلام، همانجا). کشی (ص 321ـ329) روایاتی در تأیید مفضّل و روایاتی در تکفیر وی نقل نموده و گاه روایاتِ تأییدی را به وضع مفضّل در حالت استقامت و پیش از آنکه به فرقه خطابیه درآید، نسبت داده است (برای نمونه رجوع کنید به ص 321ـ323؛ نیز رجوع کنید به مفضلبن عمر*).6) غرابیه. بنیانگذار این فرقه مشخص نیست. آنان معتقد بودند بهسبب شباهت زیاد حضرت علی به پیامبر اکرم، جبرئیل به اشتباه رسالت الهی را به حضرت محمد ابلاغ کرد. ازاینرو جبرئیل را لعن میکردند و علی و فرزندانش را پیامبر میدانستند (رجوع کنید به ابنحزم، ج 4، ص 183؛ نشوانبن سعید حمیری، ص 155؛ تبصرةالعوام، ص 171).7) مخمّسه. سعدبن عبداللّه اشعری (ص 56ـ59) از فرقهای از یاران ابوالخطّاب به نام مخمّسه نام برده و اعتقادات آنان را به تفصیل بیان کرده است (نیز رجوع کنید به مخمّسه*).منابع :ابنحزم، الفضل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت 1403/1983؛ سعدبن عبداللّه اشعری، کتابالمقالات و الفرق، چاپ محمدجواد مشکور، تهران 1361ش؛ علیبن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/1980؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره ]بیتا.[؛ تبصرةالعوام فی معرفة مقالات الانام، منسوب به سیدمرتضیبن داعی حسنی رازی، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران: اساطیر، 1364ش؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره 1367ـ1368/ 1948ـ1949، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ محمدبن حسن طوسی، الاستبصار، چاپ حسن موسوی خرسان، تهران 1390؛ نعمانبن محمد قاضینعمان، دعائمالاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، چاپ آصفبن علیاصغر فیضی، قاهره ]1963ـ 1965[، چاپ افست ]قم، بیتا.[؛ محمدبن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، ]تلخیص[ محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد 1348ش؛ کلینی؛ مجلسی؛ مطهربن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس 1899ـ1919، چاپ افست تهران 1962؛ احمدبن علی مَقریزی، کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، المعروف بالخطط المقریزیة، بولاق 1270، چاپ افست بغداد ] 1970[؛ محمدبن احمد مَلَطی شافعی، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، چاپ محمدزاهد کوثری، ]قاهره[ 1369؛ نشوانبن سعید حمیری، الحورالعین، چاپ کمال مصطفی، چاپ افست تهران 1972؛ حسنبن موسی نوبختی، فرقالشیعة، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف 1355/1963؛EI2, s.v. "Khattabiyya" (by W. Madelung).