خط (3)در ایران. تاریخ خط در ایران به چند هزار سال قبل از میلاد مسیح، یعنی زمان بالندگی تمدن عیلام (ایلام) در نواحی خوزستان و لرستان کنونی میرسد. عیلام خاستگاه اولیه سلسلههای شاهی در تاریخ فلات ایران بوده است که همواره در کنار همسایگانی (مانند سومر و اکّد) با تمدنهای پیشرفته قرار داشتند. این همسایگان در تماس بسیار نزدیک و همیشگی با یکدیگر بودند و مبادلاتی همهجانبه بین آنها برقرار بود (آمیه، ص 1ـ3). اندکی پس از ابداع خط در سومر در اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد، تمدن شوش (پایتخت عیلام) نیز خط تصویرنگار خاص خود را، احتمالا بر پایه خط تصویری سومری، ابداع کرد. این خط را اکنون عیلامی آغازین مینامند. الواح برجای مانده به خط عیلامی آغازین را علاوه بر شوش، در تپه سِیَلک کاشان، تپه یحیی کرمان، تلّ مَلیان فارس، شهر سوخته سیستان و تپه ازبکی قزوین نیز یافتهاند. این الواح که به فاصله سالهای 3100 تا 2900 پیش از میلاد تعلق دارند (استولپر، ص 65)، درواقع اسناد مالی برای ثبت موجودی، ثبت معاملات یا رسید کالاها بودهاند. تاکنون حدود 1600 قطعه متن و بیش از دههزار سطر به عیلامی آغازین یافت شده است (اِنگلاند، ص 103). تعداد علایم بهکار رفته در این متون، صرفنظر از اعداد، حدود پنج هزار است که احتمالا با گوناگونیهای نگارشی، حدود هزار نشانه یا کمتر را مینمایانند (استولپر، همانجا).الواح عیلامی آغازین از راست به چپ خوانده میشوند. در این الواح، نخست تصویر کالا و سپس تعداد آن با نشانههای مخصوص اعداد نمایانده گردیدهاند (رجوع کنید به همانجا؛ انگلاند، ص 107). برخی از کالاهای مبادلهشده را به آسانی میتوان از تصویرشان تشخیص داد.شایان ذکر است که در 1385ش/ 2006، در کُنارصندلِ جیرفت لوحهای شبیه به الواح عیلامی آغازین یافت شد که کتیبهای در پنج سطر دارد. بررسیها درباره این کتیبه و خط آن هنوز ادامه دارد (رجوع کنید به بازلّو، 2006).عیلامیان در اواخر هزاره سوم پیش از میلاد، احتمالا از خط عیلامی آغازین، خطی هجایی با چند نشانه واژهنگار به وجود آوردند که به «عیلامی خطی» معروف است. تاکنون 22 اثر به این خط یافت شده است؛ نوزده کتیبه از شوش، یک جام سیمین از مرودشت فارس، بخشی از یک ظرف سفالین از گورستانی در شهداد کرمان، و کتیبهای بر مُهری مرمرین. همه این کتیبهها به دوره فرمانروایی آخرین پادشاه سلسله اَوَن، پوزور ـ اینشوشینک یا کوتیک ـ اینشوشینک (پادشاهی: ح 2100قم) تعلق دارد (رجوع کنید به د. ایرانیکا، ذیل "Elam.IV"). یکی از آنها که در شوش یافتشده و اکنون در موزه لوور پاریس است، متن معادلی به اکّدی باستان دارد که شاید ترجمه نزدیکی نباشد، اما نام پوزور ـ اینشوشینک در آن آمده است (استولپر، همانجا). والتر هینتس در 1341ش/1962 ارزش هجایی چند نشانه عیلامی خطی را حدس زد (رجوع کنید به ص 1ـ21). در کتیبههای بازمانده به این خط، 103 نشانه شناسایی شده که از آن میان، چهل نشانه فقط یک بار به کار رفتهاند (رجوع کنید به همانجا). رمزگشایی عیلامی خطی همچنان ادامه دارد.عیلامی خطی با مرگ پوزور ـ اینشوشینک از رواج افتاد و پس از آن، برای نوشتن عیلامی فقط از خط میخی استفاده میشد. خط میخی عیلامی و خط میخی اکدی از خط میخی سومری منشعب شدند (رجوع کنید به بخش 1). شایان ذکر است که حتی پیش از زمان پوزور ـ اینشوشینک، در برخی کتیبهها از خط میخی اکدی برای نوشتن زبان عیلامی استفاده شده است، مثلا عهدنامه معروف نَرَم ـ سین(پادشاه اکد) با هیت (پادشاه اَوَن) از حدود سال 2250 پیش از میلاد، که بر دو روی لوحهای گلی در شش ستون نوشته شده و احتمالا ترجمه اکدی هم داشته است. این عهدنامه در پرستشگاه اینشوشینک (خدای شوش) یافت شده است و اکنون در موزه لوور پاریس نگهداری میشود (رجوع کنید به کونیگ، کتیبه ش 2).عیلامیان خط میخی سومری ـ اکدی را قرنها با اندکی تغییر، برای نوشتن زبان خویش به کار گرفتند. ذکر این نکته لازم است که بر پایه شواهد موجود، میتوان چهار مرحله برای تحول زبان عیلامی در نظر گرفت: عیلامی باستان از حدود 2600 تا 1500 پیش از میلاد، عیلامی میانه از حدود 1500 تا 1000 پیش از میلاد، عیلامی نو از حدود 1000 تا 550 پیش از میلاد، و عیلامی هخامنشی از 550 تا 330 پیش از میلاد (استولپر، ص 61ـ63). آثاری به خط میخی از همه این مراحل چهارگانه به دست آمده است.تعداد نشانههای بهکار رفته در خط میخی عیلامی کمتر از 150 است. البته گاه یک نشانه در دورههای مختلف اندکی تغییر شکل یافته است. برای مثال، نشانه اکدی(AD) در کتیبههای عیلامی، به خصوص در عیلامی هخامنشی، به شکلنوشته شدهاست. نشانههای خط میخی عیلامی را میتوان به چهار دسته زیر تقسیم کرد (همه شواهد از خط میخی عیلامی هخامنشی است رجوع کنید به هالوک، 1969، ص 83ـ86) :1) هجانگارها. این نشانهها یک هجا را مینمایانند، مانند :e =،sa =،ul =،mar=.2) واژهنگارها. عناصری مشترک و هممعنا در سومری، اکدی و عیلامی بودند، که سخنگویان هر زبان آنها را به زبان خود ادا میکردند. در حرفنویسیِ متون عیلامی، در صورتی که تلفظ عیلامی واژهنگار مشخص نباشد، تلفظ سومری آن را باحروف بزرگ لاتینی نشان میدهند. برخی از واژهنگارهای عیلامی عبارتانداز : DINGIR=(خدا)، GUD=(گاونر)، MA = (خرما) و MUSEN =(پرنده). برخی از واژهنگارها ترکیبی از چند نشانهاند، مانندANSE.KUR.RA = (اسب)،SE.GIS.I = (کنجد) وZI(D.DA = (آرد).3) شناسهها. از آنجا که نشانههای میخی گاه ارزشهای آوایی متفاوت دارند (مثلا نشانهدارای ارزشهای آوایی har و mur است)، در برخی موارد برای تعیین حوزه معنایی یک واژه، پیش از آن از نشانهای به عنوان نشانه راهنما یا شناسه استفاده میشود. برخی از شناسههای به کار رفته در خط میخی عیلامی عبارتاند از : شناسه نام مکانها، شناسه نام مردان و موجودات نر،شناسه نام گیاهان، میوهها، اشیای چوبی و فراوردههای گیاهی. تنها شناسهای که پس از یک واژه میآید، شناسهاست که واژهنگارها را مینمایاند.4) اعداد. خط میخی عیلامی نشانههایی نیز برای نمایاندن اعداد دارد (رجوع کنید به تصویر 3).دولت ماد نخستین دولت ایرانی بود که در اواخر قرن هشتم پیش از میلاد تأسیس شد. به گزارش هرودت (کتاب 1، بند 101)، در زمان دَیااُکو (حک : ح 727ـ675 پیش از میلاد)، نخستین پادشاه ماد، دعاوی را مینوشتند و نزد وی میفرستادند. او درباره آنها داوری میکرد و داوریهایش را بازپس میفرستاد. با وجود این، تنها شاهد مستقیمی که نشان میدهد مادها خط را میشناختند، قطعهای سیمین است که در تپه نوشیجان کشف شده و بخشهایی از دو نشانه میخی بر آن برجای مانده، اما شناسایی نوع خط میخی و زبان آن ناممکن است. از سویی، باتوجه به مناسبات فرهنگی مشهوری که میان آشوریها و مادها وجود داشته، فرض بر این است که مادها از خط میخی آشوری استفاده میکردند (رجوع کنید به د. ایرانیکا، ج 6، ص 458).همزمان با روی کار آمدن سلسله هخامنشی، زبان و خط آرامی (رجوع کنید به سامی*، زبانها) چنان جایگاه مهمی یافته بود که در پهنه وسیعی از مصر تا هند، مکاتبات دولتی به این زبان و خط بود و کاتبان آرامی در دستگاههای حکومتی جایگاه برجستهای داشتند. به همین دلیل، هخامنشیان نیز زبان و خط آرامی را به عنوان زبان و خط اداری در سراسر قلمرو خود به کار میبردند. بهعلاوه، هریک از سرزمینهای قلمرو پهناور هخامنشی، زبان و در مواردی خط محلی خاص خود را داشت، مانند عیلامی، بابلی، مصری، یونانی، لودیایی و لوکیایی. دلبستگی هخامنشیان به تبار ایرانیشان سبب شد که برای نخستین بار خطی برای نگارش فارسی باستان ابداع کنند. این خط جدید که خط میخی فارسی باستان خوانده میشود، با 36 نشانه هجایی ـ الفبایی، هشت واژهنگار، نشانه واژه جداکن و چند نشانه برای اعداد، از سادهترین خطوط میخی به شمار میرود (رضائی باغبیدی، 2009، ص 37).دیاکونوف (ص 114) ابداع خط میخی فارسی باستان را به مادها نسبت داده و بر این باور است که آن را بر پایه خط آرامی و خطوط میخی اکدی و اورارتویی ساختهاند. گیرشمن (ص 163) ابداع این خط را به زمان چیشپیش (حک : ح 675ـ ح 640ق م)، پسر هخامنش، نسبت داده است و هالوک (1970، ص 52ـ55) عقیده دارد که اختراع این خط در زمان کورش کبیر (حک : 559ـ530ق م) آغاز شده است و در زمان داریوش اول (حک : 522ـ486ق م)، نشانههایی بدان افزوده و آن را کامل کردهاند (نیز رجوع کنید به بهاری، ص 209ـ211). برخی نیز بر این باورند که این خط را به فرمان داریوش اول ابداع کردهاند (برای نمونه رجوع کنید به براندنشتاین و مایرهوفر، ص 17).شایان ذکر است که لوحی زرین با کتیبهای به زبان و خط فارسی باستان به نام اَریارَمنه (حک : ح 640ـ ح 590ق م)، جد داریوش اول، و لوح زرین دیگری در سه قطعه با کتیبهای به نام اَرشامه (حک : ح 590ـ ?559ق م)، پدربزرگ داریوش اول، در همدان یافت شده است. شیوه نگارش برخی از نشانهها و وجود چند اشتباه دستوری در این الواح، که فقط در کتیبههای متأخر هخامنشی دیده میشود، موجب تردید در اصالت آنها شده است. ازاینرو، این الواح را الواحی یادبودی از دوره اردشیر دوم (کنت، ص 12) یا اردشیر سوم (اشمیت، 1989، ص60؛ همو، 2004، ص 718) دانستهاند. اگر خط میخی فارسی باستان در زمان داریوش به کار گرفته شده باشد، کتیبههای کوچک و سهزبانه کورش در دشت مُرغاب را نیز باید کتیبههایی ساختگی و یادبودی به شمار آورد.تاکنون تصور میشد که خط میخی فارسی باستان مخصوص نگارش کتیبههای سلطنتی بوده و کاربرد عام نداشته است (برای نمونه رجوع کنید به د. ایرانیکا، ج 6، ص 458؛ اشمیت، 2004، ص 717؛ واکر، ص 46)، اما شناسایی لوحی گلی به این زبان و خط در سال 1386ش/ 2007 در میان هزاران لوحه اقتصادی و اداری، که هرتسفلد در 1312ش/ 1933 در ارگ تخت جمشید کشف کرده بود، نشان داد که کاربرد این خط محدود به فرمانهای شاهانه نبوده است (درباره این لوحه رجوع کنید بهاستولپر و تاورنیه، ص 1ـ28).فارسی باستان از زمان داریوش اول به خط آرامی نیز نوشته میشد (هرتسفلد، ص 48). کتیبهای ناخوانا به خط آرامی، اما به زبان فارسی باستان، در سمت راست درِ ورودیِ آرامگاه داریوش اول در نقشرستم وجود دارد که ترکیب hsyty wzrk(xsayaiya vazrka = یعنی شاه بزرگ) و کلمه m'hy( mahya=یعنی در ماه) در آن شناسایی شده است. به نظر میرسد این کتیبه به زمان اردشیر دوم (حک : ح 405ـ359ق م) یا اردشیر سوم (حک : ح 359ـ338ق م) تعلق داشته باشد (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به فرای، ص 90).پس از حمله اسکندر مقدونی و فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی در 330 پیش از میلاد، خط میخی از رواج افتاد. سلوکیان که جانشینان اسکندر بودند، بسیار کوشیدند تا یونانیمآبی و زبان و خط یونانی را در سرزمینهای ایرانی بگسترانند. حتی پس از روی کار آمدن اشکانیانِ ایرانیتبار (ح 247ق م)، تا مدتها زبان و خط یونانی در سرزمینهای ایرانی به کار گرفته میشد. اشکانیان در آغاز چنان تحتتأثیر فرهنگ و زبان یونانی بودند که حتی نام و القاب خویش را به خط و زبان یونانی بر سکههایشان حک میکردند. به نظر میرسد که بلاش اول (حک : ح 51ـ76 یا 80 میلادی) نخستین پادشاه اشکانی بود که خط و زبان پارتی، از زبانهای ایرانی میانه شمالغربی، را در کنار زبان و خط یونانی به کار گرفت. شاهد این مدعا وجود حروف پارتی (= ول، نشانه اختصاری برای walasیعنی بَلاش) بر سکههای اوست (رضائی باغبیدی، 1385شالف، ص 13ـ15؛ همو، 2009، ص 125ـ126).ساسانیان (حک : 224ـ651 میلادی) به زبان فارسی میانه (رجوع کنید به پهلوی*، زبان و ادبیات) تکلم میکردند که بازمانده گونهای از فارسی باستان است. آثار بازمانده فارسی میانه به چهار دسته تقسیم میشود: فارسی میانه کتیبهای، فارسی میانه زردشتی، فارسی میانه مسیحی و فارسی میانه مانوی (ابوالقاسمی، ج 1، ص 156). این آثار به چهار خط نوشته شدهاند: خط کتیبهای (منفصل یا گسسته)، خط کتابی (تحریری، پیوسته، متصل یا شکسته)، خط زبوری، و خط مانوی (نیز رجوع کنید به بخش 5). از آنجا که در دوره ساسانی، زبان پارتی نیز یکی از زبانهای آیینی مانویان شده بود، خط مانوی با پارهای تغییرات برای نگارش زبان پارتی هم مورد استفاده قرار میگرفت. منظور از خط زبوری خط بهکار رفته در ترجمه فارسی میانه زبور داوود است که مسیحیان ایرانی آن را از زبان سُریانی ترجمه کرده بودند و بخشهایی از آن در واحه تورفان* در ترکستان چین به دست آمده است. ترجمه فارسی میانه در سده ششم میلادی صورت گرفته است، اما دستنوشتههای موجود به اوایل سده هشتم میلادی تعلق دارند (نیز رجوع کنید به آموزگار و تفضلی، ص 41ـ43؛ ابوالقاسمی، ج 1، ص 163؛ تفضلی، ص 353).خط پارتی و خطوط فارسی میانه (کتیبهای، کتابی و زبوری) از خط آرامی گرفته شدهاند و از راست به چپ نوشته میشوند (رجوع کنید به پهلوی*، زبان و ادبیات).از وقایع مهم دوره ساسانی، به کتابت درآمدن اوستا به خطی بود که قبلا دین دبیری یا دین دبیره و اکنون غالبآ خط اوستایی خوانده میشود (رجوع کنید به اوستایی*، زبان). همه شواهد حاکی از آن است که اوستا تا زمان ساسانیان سینه به سینه نقل میشده و احتمالا در زمان شاهنشاهی شاپور دوم، موبدان پارس خط اوستایی را بر پایه خط کتابی فارسی میانه و خط زبوری، برای نگارش آن ابداع کردند. گزینش نشانههای گوناگون برای ثبت انواع مصوتها بدون شک با توجه به خط یونانی بوده است که در آن زمان در ایران خطی شناخته شده بود (رجوع کنید به کلنز، ص 32ـ33؛ د. ایرانیکا، ذیل "Avestan language. I").خط اوستایی خطی الفبایی است و از راست به چپ نوشته میشود. در این خط حروف به یکدیگر نمیپیوندند (به استثنای ترکیب «ش + ت»،«ش + ک» و چند مورد نادر دیگر) و هر واژه با نقطهای از واژه پس از خود جدا میشود. در کلمات مرکّب نیز نقطه اجزای ترکیب را از یکدیگر جدا میکند. خط اوستایی خطی شبهآوانگار است و در بسیاری از موارد واجگونهها را نیز مینمایاند. برای نمونه، واژه کشور که بدون شک تلفظ آن در زبان اوستایی dahyu- بوده (نیز در فارسی باستان: dahyu-)، در خط اوستایی به صورتهای مختلف dahu-و dahu- و daihu-و dax(iiu- نوشته شده است (رضائی باغبیدی، 2009، ص 35).همزمان با کاربرد خطوط پارتی، فارسی میانه و اوستایی، سرزمینهای شرقی ایرانزمین از خطوط دیگری برای نگارش زبانهای ایرانی میانه شرقی بهره میبردند. زبان بلخی تنها زبان ایرانی بود که با خطی برگرفته از یونانی نوشته میشد، زیرا پس از فتح بلخ بهدست سپاه اسکندر مقدونی و مرگ وی در 323 پیش از میلاد، بلخ حدود دویست سال تحت سیطره حاکمان یونانی بود.خط بلخی دوگونه کتیبهای و تحریری دارد. در این خط، از دو حرف یونانی استفاده نشده است. از سوی دیگر، نشانهکه آوای s را مینمایاند، در خط یونانی وجود ندارد و برای خط بلخی ابداع شده است. در خط بلخی، حرف بر آواهای aو a(، حرف بر i و (( و y، حرف o بر u و u( و w، حرف بر h، و حروف و علاوه بر s و z، احتمالا به ترتیب بر (s/ /tو /dz/دلالت میکنند. ترکیب ، مانندِ یونانی، نشاندهنده ngاست. نیز ترکیبهای مصوتی و ، احتمالا به ترتیب (( و u( (نیز uh و غیره) را مینمایانند. در این خط، مثل یونانی، اعداد با حروف الفبا و با افزودن نشانههایی بدانها نمایانده میشوند (سیمز ـ ویلیامز، 1989الف، ص 232؛ د.ایرانیکا، ذیل "Bactrian language"؛ درباره خط تحریری بلخی و نمونههایی از اعداد بلخی رجوع کنید به جیلانی داوری، ص 47ـ 51، 134ـ135؛ برای صورت دقیق آواها به نسخه چاپی این مقاله مراجعه کنید).زبان خوارزمیدر اصل بهخطی برگرفته از آرامی نوشته میشد و هُزوارِش (کلمهای که به زبان غیر از متن نوشته و به زبان متن خوانده میشود) نیز داشت. این خط که معمولا آن را خط آرامی ـ خوارزمی مینامند، از راستبهچپ نوشته میشد (رجوع کنید به خوارزم*؛ بخش زبان خوارزمی). در دورهاسلامی، احتمالا از قرنچهارم، این زبان به خطی برگرفته از الفبای عربی نوشته میشد که معمولا عربی ـ خوارزمی نامیده میشود (اورانسکی، ص 91؛ نیز رجوع کنید بههومباخ، ص 194). نمونههایی از کاربرد خط عربی برای نگارش زبان خوارزمی، در این آثار یافته میشود: الآثارالباقیة و الصیدنة ابوریحان بیرونی، مقدمة الادب زمخشری، یتیمة الدهر فیفتاویاهل العصر ترجمانی، قنیة المنیة غزمینی، و رسالة الألفاظ الخوارزمیة التی فی قنیة المبسوط جرجانی (رجوع کنید به هومباخ، ص 193ـ194؛ د.ایرانیکا، ذیل "Chorasmia.III"؛ تفضلی، ص 366ـ367؛ زرشناس، 1375ش، ص 59).حروف بهکار رفته در خط خوارزمی عبارت بودند از: ]ا، ب، پ، ت، ث، ج، چ، ح، ح، خ، د، ذ، ر، ز، ژ، س، ش، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ف، ک، ل، م، ن، و، ه، ی[. چنانکه مشاهده میشود، این خط مانند خط فارسی، دارای حروف افزوده «پ»، «چ» و «ژ» بوده، اما برخلاف خط فارسی، «ق» و «گ» نداشته، در عوض دو حرف «ح» (در حرفنویسی c) و «ف» (در حرفنویسی داشته که تلفظ اولی /ts/ و /dz/ و تلفظ دومی // بوده است (نیز رجوع کنید به هومباخ، ص 194).در دستنوشتههای متأخر خوارزمی، گاه حروف بینقطه با نقطه و حروف چندنقطه با یک نقطه نوشته شدهاند و گاه حتی جای نقطههای حروف عوض شده است، مثلا «د» به جای «د»، «ب» بهجای «پ» و «چ» و «خ» به جای «ح» به کار رفتهاند. در خط خوارزمی، از نشانههای فتحه، کسره، ضمه، سکون و تشدید نیز استفاده شده است. یکی از کاربردهای تشدید، احتمالا نمایاندن تکیه بر هجای ماقبل بوده است، مانند: بیزّار به معنای بیزار (د. ایرانیکا، همانجا).زبان سغدی که از سده ششم تا دهم میلادی به زبان میانجی در سراسر مسیر شرقی جاده ابریشم* بدل شده بود (رجوع کنید به زرشناس، 1381ش، ص 6؛ قریب، ص نوزده؛ نیز رجوع کنید به سغدی*، زبان)، به سه خط نوشته میشد: سغدی، سریانی و مانوی (سیمز ـ ویلیامز، 1989ب، ص 175، 177). خط سغدی که خط عمومی سغدیها بود، برگرفته از خط آرامی و دارای هزوارش و املاهای تاریخی و شبهتاریخی است. این خط سهگونه اصلی دارد: 1) گونه کهن که تا حدود سده پنجم میلادی استفاده میشده است. 2) خط سوتره یا گونه رسمی که غالبآ در متون بودایی به کار رفته است. 3) گونه تحریری که در مناطق مختلف شکلهای متفاوت داشته است (قریب، ص بیستو چهار؛ سیمز ـ ویلیامز، 1989ب، ص 177). از آنجا که خط سغدی به نوعی خط ملی سغدیزبانان بود، پیروان همه ادیان در سغد آن را در نگارش همه انواع متون سغدی به کار میبردند. خط متنهای سغدی مسیحی، سریانی است که از خط سریانی استرنجیلی اقتباس شده است. در متنهای سغدی مسیحی، افزون بر 22 حرف الفبای سریانی، حروف z(ژ)، f (ف)، x(خ) نیز آمده است. مزیت مهم این خط نظام نقطهگذاری براساس کیفیتهای متفاوت مصوتها از نظر کوتاهی و بلندی است که مصوتها را تا حدود زیادی از یکدیگر متمایز میسازد و قرائت صحیح واژههای سغدی را آسانتر میکند (شش متن سغدی، بخش 1، مقدمه زرشناس، ص چهارده).خط سغدی مانوی همان خط مانویِ برگرفته از خط پالمیری است که برای نگارش متون مانوی به زبان سغدی به کار رفته است. املای خط سغدی مانوی در موارد بسیاری از خط سغدی و نیز خط مانویِ بهکار رفته در متنهای فارسی میانه مانوی و پارتی مانوی تأثیر پذیرفته است (همانجا).زبان سغدی بهندرت به خط براهمی (رجوع کنید به بخش 4) نیز نوشته میشد. قطعهای بسیار کوتاه از یک متن پزشکی دوزبانه (سنسکریت ـ سغدی) به خط براهمی یافت شده است (سیمز ـ ویلیامز، 1989ب، ص 178؛ درباره این قطعه رجوع کنید به ماوه و سیمزـ ویلیامز، ص 486ـ495). نیز برخی از دانشمندان ایرانی، بهخصوص ابوریحان بیرونی، در آثار خود شماری از واژههای سغدی، نظیر نامهای روزها، ماهها، جشنها، منازل قمر و اصطلاحات گیاهشناسی را، به خط مأخوذ از عربی نقل کردهاند (در این باره رجوع کنید به هنینگ، 1958، ص 84ـ86).خُتَنی و تُمشُقی دو گویش از زبان سَکایی میانه، از زبانهای ایرانی میانه شرقی (رجوع کنید به سکایی*، زبان)، بودند که بهترتیب در خُتَن و تُمشُق، در شمالشرقی کاشغَر، رواج داشتند (امریک، ص 204؛ بیلی، ص 1231). خط آثار ختنی و تمشقی گونههایی از خط براهمیاند.تعداد کمی از آثار تمشقی به گونه ادبی خط براهمی ترکستان شمالی و بیشتر آثار تمشقی به گونه تجاری این خط نوشته شدهاند. ختنی قدیم به گونه ادبی خط براهمی ترکستان جنوبی و گاه به گونهای به نام براهمی تحریری یا شکسته نوشته میشد. بعدها از براهمی تحریری گونه ادبی جدیدی پدید آمد و جانشین براهمی ترکستان جنوبی شد. همه آثار ختنی متأخر به این خط جدید نوشته شدهاند. برخی از آثار ختنی قدیم نیز به این خط برگردانده شدهاند (د. ایرانیکا، ذیل "Brahmi").زمان به نگارش درآمدن فارسی دری مشخص نیست. در میان دستنوشتههای مانویِ یافتشده در واحه تورفان در ترکستان چین، قطعهای بسیار کوچک به فارسی دری و به خط عربی یافت شده که تنها چند واژه را شامل میشود. این قطعه در واقع کهنترین نمونه فارسی به خط عربی است و به اوایل سده چهارم تعلق دارد. با وجود این، کهنترین دستنوشته تاریخدارِ فارسی به خط مأخوذ از عربی، کتاب الأبنیة عن حقائق الأدویة اثر ابومنصور موفق هروی به خط اسدی طوسی است که تاریخ کتابت آن سال 447 است (نیز رجوع کنید به دری*، زبان).مدتها پیش از کاربرد گسترده خط عربی برای نگارش فارسی دری، اقلیتهای دینی ایرانی (یهودیان، مسیحیان و مانویان) از خط دینی خود (بهترتیب: عِبری، سُریانی و مانوی) استفاده میکردند. تاریخ تألیف برخی از آثار فارسی دری به این سه خط بسیار پیش از زمان کتابت کهنترین نسخه موجود الأبنیه است. به عبارت دیگر، کهنترین آثار مکتوب فارسی دری به خطوط عبری، سریانی و مانوی به نگارش درآمدهاند. از جمله قدیمترین و مهمترین متون فارسی دری به خط عبری، قطعهای از نامه خصوصی تاجری یهودی از نیمه دوم قرن دوم است. این قطعه که 38 سطر دارد و اکنون در موزه بریتانیا نگهداری میشود، در ویرانههای شهر دندان اویلیق در آسیای مرکزی، در شمالشرقی واحه ختن، یافت شده است. این نامه لهجه شمالشرقی فارسی را مینمایاند (رجوع کنید به لازار، ص 36).نمونهای از فارسی دری به خط سریانی، که در واقع کهنترین ترجمه فارسیِ بخشی از کتاب مقدس نیز به شمار میرود، قطعهای بازمانده از ترجمه دوزبانه سریانی ـ فارسی زبور داوود است و احتمالا به سده چهارم تعلق دارد. این دستنوشته در ویرانه صومعهای نسطوری در بولایق در نزدیکی تورفان در ترکستان چین یافت شده است (رجوع کنید به زوندِرمان، ص 441ـ452).مهمترین قطعات فارسی دری به خط مانوی عبارتاند از: 1) دو قطعه منظوم از دستنوشتهای شامل 27 بیت ناقص در بحر رمل مسدَّس از تحریر فارسی منظومه معروف بِلَوهَر و یوداسَف*. احتمالا این منظومه را نخست شاعری مسلمان در سمرقند یا بخارا سروده است. شاید شاعر این منظومه رودکی باشد، زیرا دو منظومه دیگر او (کلیله و دمنه و سندبادنامه) نیز در همین بحر سروده شدهاند. این دو قطعه در مجموعه بزرگ دستنوشتههای مانوی فرهنگستان علوم برلین ـ براندنبورگ نگهداری میشود (رجوع کنید به هنینگ، 1337ش، ص 4ـ9؛ نیز رجوع کنید به همو، 1962، ص 91ـ98). 2) بخشهایی از قصیدهای فارسی در مجموعه دستنوشتههای مانوی فرهنگستان علوم برلین ـ براندنبورگ (رجوع کنید به هنینگ، 1962، ص 98ـ104؛ درباره کهنترین متون فارسی به خطوط عبری، سریانی و مانوی رجوع کنید به رضائی باغبیدی، 1385ش ب، ص 9ـ31).در سده چهارم، برخی از زردشتیان ایرانی از راه دریا به هند مهاجرت کردند و در گجرات سکنا گزیدند. آنان بهزودی برخی از آثار دینی خود را از فارسی میانه به سنسکریت و از آن به گجراتی ترجمه کردند. از آنجا که خواندن متون فارسی میانه به خط پهلوی برای موبدان هند دشواریهای فراوان داشت، آنان این متون را به خط اوستایی که خواندن آن بسیار آسان بود، آوانویسی کردند. برگردان متون فارسی میانه به خط اوستایی اصطلاحآ پازند نامیده میشود. برخی از مهمترین متون فارسی میانه که پازند نیز دارند، عبارتاند از: شکَند گُمانیگوِزار، بُندَهِش*، مینوی خرَد، زند وَهمَنیَسن و اَرداویرافنامه (رجوع کنید به تفضلی، ص 115ـ120).خط فارسی که با افزودن حروفی به خط عربی پدید آمد، از قرن پنجم کاربرد داشته و اکنون نیز فارسی ایران و افغانستان را بدان مینویسند. در برخی از متون کهن، گاه از حرف «ف» که «فاء اعجمی» خوانده میشود، نیز استفاده شده است. این حرف بر آوایی سایشی، دولبی و واکدار دلالت میکرده است که در آوانویسی آن را با نشانه مینمایانند. این آوا بهتدریج به واجی مستقل و بعدها به w بدل شد (رجوع کنید به صادقی، ص 258ـ260). نیاکان تاجیکان نیز قرنها از خط عربی استفاده میکردند، تا آنکه در 1307ش/ 1928 خط لاتینی را به کار گرفتند، اما از 1318ش/ 1939 تاکنون خط سیریلی را به کار میبرند (رضائی باغبیدی، 2009، ص 179).خط عربی با تغییراتی برای نگارش دیگر زبانها و گویشهای ایرانی به کار رفته است. در میان زبانها و گویشهای ایرانی نو غربی که آثاری به خط برگرفته از عربی از آنها برجای مانده است، میتوان به آذری کهن، بلوچی، طبری کهن، کردی، گرگانی کهن، گورانی، لری کهن و گویشهای قدیم اصفهان، شیراز، قزوین، کازرون و همدان اشاره کرد (رجوع کنید به همان، ص 179ـ181؛ درباره خط زبانهای ایرانیِ کردی، آسی، فارسی تاجیکی، تاتی، طالشی، پامیری، در بیرون از مرزهای ایران کنونی رجوع کنید به برجیان، ص 93ـ102).منابع: ژاله آموزگار و احمد تفضلی، زبان پهلوی: ادبیات و دستور آن، تهران 1375ش؛ پیر آمیه، تاریخ عیلام، ترجمه شیرین بیانی، تهران 1349ش؛ محسن ابوالقاسمی، راهنمای زبانهای باستانی ایران، تهران 1375ـ1376ش؛ یوسف میخائیلوویچ اورانسکی، زبانهای ایرانی، ترجمه علیاشرف صادقی، تهران 1378ش؛ اوستا، وندیداد، ترجمه هاشم رضی، تهران 1376ش؛ حبیب برجیان، کتابت زبانهای ایرانی، تهران 1379ش؛ احمد تفضلی، تاریخادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران 1377ش؛ حسن رضائی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، اوساکا 2009؛ همو، راهنمای زبان پارتی (پهلوی اشکانی)، تهران 1385ش الف؛ همو، «کهنترین متون فارسی به خطوط غیرعربی: عبری، سریانی و مانوی»، نامه فرهنگستان، دوره 8، ش 2 (تابستان 1385ب)؛ زهره زرشناس، «زبان خوارزمی»، همان، سال 2، ش 1 (بهار 1375)؛ همو، «نخستین نوشتههای ادبی ایرانی میانه شرقی»، نامه پارسی، سال 7، ش 2 (تابستان 1381)؛ شش متن سغدی، بخش 1، گزارنده: زهره زرشناس، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380ش؛ علیاشرف صادقی، مسائل تاریخی زبان فارسی: مجموعه مقالات، تهران 1380ش؛ بدرالزمان قریب، فرهنگ سغدی: سغدی، فارسی، انگلیسی، تهران 1374ش؛ والتر برونو هرمان هنینگ، «قدیمترین نسخه شعر فارسی»، ترجمه احسان یارشاطر، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال 5، ش 4 (تیر 1337)؛Avesta, Avesta: the sacred books of the Parsis, ed. Karl F. Geldner, Stuttgart 1886-1896; Khashayar Bahari, "The oldest old Perisan text", Iran and the Caucasus, 5 (2001); Harold Walter Bailey, "Khotanese Saka literature", in The Cambridge history of Iran, Vol.3, pt.2, ed. Ehsan Yarshater, Cambridge 1983; Gian Pietro Basello, "The tablet from konar Sandal B (Jiroft) and its pertinence to Elamite studies", Elamit. net, 2006. Retrieved Nov.1, 2010, from http://www.elamit.net/ home.htm; Mary Boyce, A reader in Manichaean Middle Persian and Parthian texts with notes, ActaIranica, 9, Tehran and Liege 1975; W. Brandenstein and M. Mayrhofer, Handbuch des Altpersischen, Wiesbaden 1964; I. M. Diakonoff, "Media", in The Cambridge history of Iran, vol.2, ed. Ilya Gerdhevitch, Cambridge 1985; Gholam Djelani Davary, Baktrisch: ein Worterbuch auf Grund der Inschriften, Handschriften, Munzen und Siegelsteine, Heidelberg 1982; Ronald E. Emmerick, "Khotanese and Tumshuqese", in Compendium linguarum Iranicarum, ed. Rudiger Schmitt, Wiesbaden: Reichert, 1989; EIr., s.vv. "Avestan language.I: the Avestan script" (by K. Hoffmann), "Bactrian language" (by N. Sims-Williams), "Brahmi" (by Douglas A. Hitch), "Chorasmia. III: the Chorasmian language" (by D. N. MacKenzie), "Cuneiform script" (by Rudiger Schmitt), "Elam.IV: linear Elamite" (by Mirjo Salvini); R. K. Englund, The state of decipherment of proto-Elamite, Berlin 2001; Richard Nelson Frye, "The Aramaic inscription on the tomb of Darius", Iranica Antiqua, vol.17 (1982); Roman Ghirshman, L'Iran des origines a l'Islam, Paris 1951; Richard Treadwall Hallock, "On the old Persian signs", Journal of Near Eastern studies, 29 (1970); idem, Persepolis fortification tablets, Chicago 1969; Walter Bruno Hermann Henning, "Mitteliranisch", in Handbuch der Orientalistik, I, iv, Iranistik, I, Leiden 1958; idem, "Persian poetical manuscripts from the time of Rudaki", in A Locust'sleg: studies in honour of S.H. Taqizadeh, London: PercyLund, Humphries & Co. 1962; Herodotus, Herodotus, with andEnglish translation by A. D. Godley, Cambridge 1920; Ernst Emile Herzfeld, Archaeological history of Iran, London 1935; Walther Hinz, "Zur Entzifferung der elamischen Strichins chrift", Iranica antiqua, 2(1962); Helmut Humbach,"Choresmian" in Compendium linguarum iranicarum, ibid; Jean Kellens, "Avestique", in ibid; Roland Grubb Kent, OldPersiangrammar, texts, lexicon, New Haven 1953; Friedrich Wilhelm Konig, Die elamischen Konigsinschriften Graz 1965;Gilbert Lazard, La formation de la langue persane, Paris 1995; D. Maue and N. Sims-Williams, "Eine sanskrit-sogdische Bilingue in Brahmi",Bulletin of the School of Oriental and African Studies, LIV, pt.3 (1991); The Pahlavi texts contained in the codex MK, ed. J.M. Jamasp-Asana, Bombay 1897-1913; The Royal city of Susa: ancient Near Eastern treasures in the Louvre, ed. Prudence O. Harper, Joan Aruz, and Francoise Tallon, New York 1992; Rudiger Schmitt, "Altpersisch", in Compendium linguarum , ibid, 1989; idem, Iranicarum, "Old Persian", in the Combridge encyclopedia of the world's ancient languages , ed. Roger D.Woodard, Cambridge 2004; idem, The old Persian inscriptions of Naqsh-i Rustam and Persepolis London 2000; Shikand -Gumanik vijar: the Pazand-Sanskrit text together with a fragment of the Pahlavi, ed. H. J. Jamasp-(sana and E. W.West,Bombay1887;Nicholas Sims-Williams,"Bactrian", in Compendium linguarum Iranicarum, ibid, 1989a; idem, "Sogdian", in ibid, 1989b; Mattew W. Stolper, "Elamite" in The Cambridge encyclopedia of the world's ancient languages,ibid; Mattew W.Stolper and Jan Tavernier, "An old Persian administrative tablet from the Persepolis fortification", Arta,1(2007);Werner Sundermann, "Einige Bemerkungen zum syrisch-neupersischen Psalmenbru- chstuck aus Chinesisch-Turkistan", in Memorial Jean de Menasce, ed. Ph. Gignoux and A. Tafazzoli, Louvain 1974; C. B. F. Walker, Cuneiform, Berkeley 2004.