خضر، شخصیتی مجهولالحقیقه در فرهنگ اسلامی و دارای مقامی خاص در عرفان اسلامی که به ادبیات فارسی و فرهنگ عامه نیز راه یافته است. نام او به دو صورت خِضْر و خَضِر ضبط شده است.1) در فرهنگ و عرفان اسلامی. نام وی صریحآ در قرآن نیامده، اما در آیات 60 تا 82 سوره کهف ماجرایی اسرارآمیز درباره دیدار موسی علیهالسلام با بندهای صالح حکایت شده که از او با تعبیر «عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتـَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» (کهف : 65) یاد شده است. قریب به اتفاق عالمان اسلامی این بنده صالح را خضر خواندهاند. بنابر نقلهای متعدد، نام یا لقب خضر برای او از اینروست که وی بر هر جاکه بنشیند یا نمازبگزارد زمین زیر پا و اطراف آن سبز و خرّم میگردد (برای نمونه رجوع کنید به طبری، ذیل کهف: 65؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ج 6، ص 182؛ برای وجهی دیگر رجوع کنید به ابنکثیر، 1988، ص 393).خلاصهای از آنچه قرآن درباره ملاقات موسی و خضر و وقایع پس از آن نقل کرده، از این قرار است: موسی به همراه جوانی که در منابع اسلامی یوشعبن نون، خواهرزاده و جانشین موسی، دانسته شده است (برای نمونه رجوع کنید به مقاتلبن سلیمان، ذیل کهف: 60؛ مسلمبن حجاج، ج 7، ص 103؛ ابنبابویه، 1385ـ 1386، ج 1، ص 160)ــ به سوی مجمعالبحرین میرود. در آنجا وقتی موسی از همراهش میخواهد که ماهیای را که با خود برداشته بودند برای خوردن بیاورد وی خبر میدهد که ماهی زنده شده و به دریا رفته و او فراموش کرده است بگوید. سپس از همان راهی که آمده بودند بازمیگردند و در راه بندهای را مییابند که خدا از جانب خود «رحمت» و «علم» به او عطا کرده است. موسی از او (خضر) اجازه همراهی میخواهد و پاسخ میشنود که تو نمیتوانی همپای من صبر کنی. با اصرار موسی و به شرط اینکه او از کارهایی که میکند سؤال نکند همراه هم به راه میافتند. در راه سوار کشتی میشوند و خضر شروع به سوراخ کردن آن میکند. موسی به این کار اعتراض میکند و با توبیخ خضر، یعنی یادآوری همان نکته که به وی هشدار داده بود، مواجه میشود. در ادامه مسیر نوجوانی را میبینند و خضر بیمقدمه او را میکشد. مجددآ موسی از خضر انتقاد میکند و با توبیخ دوم خضر روبهرو میشود. در ادامه راه وارد قریهای میشوند که اهالیاش از غذا دادن به آنها ابا میکنند و خضر در آنجا دیواری در حال ریزش را بازسازی میکند. بار دیگر موسی بر خضر خرده میگیرد و اینبار خضر به موسی میگوید که دیگر باید از هم جدا شویم. اما برای آگاه ساختن موسی، علت کارهای سهگانهاش را توضیح میدهد: سبب سوراخ کردن کشتی این بود که آن کشتی به چند بینوا تعلق داشت و معیوب کردن آن موجب میشد که پادشاه از غصب آن صرفنظر کند؛ کشتن نوجوان برای آن بود که مبادا پدر و مادر مؤمنش را به کفر وادارد؛ در زیر آن دیوار نیز گنجی متعلق به دو نوجوان یتیم از پدری نیکوکار قرار داشت که بازسازی آن موجب میشد آن دو پس از سن بلوغ به حقشان برسند (رجوع کنید به کهف:60ـ82).براساس آنچه در جوامع معتبر حدیثی اهلسنّت آمده است، این داستان قرآن از همان سالهای نخستین توجه مسلمانان را جلب کرده و سؤالات و اختلافاتی میان صحابه و تابعین برانگیخته بود. بنابر حدیثی در صحیحین، ابنعباس سؤال و اختلاف خود را با فردی دیگر، درباره هویت مرشد موسی، نزد اُبیّ بن کعب میبَرد و او گفتار پیامبر را برایش نقل میکند: موسی در میان گروهی از بنیاسرائیل بود که ناگهان مردی نزد او آمد و به او گفت از خود داناتر کسی را میشناسی؟ پاسخ داد: نه. وحی آمد که آری بنده ما خضر. موسی از خداوند راه دیدار او را پرسید. خداوند آن ماهی را نشانه او قرار داد و به او گفته شد همین که آن ماهی را گم کردی، از همان راه که رفته بودی برگرد که به زودی به او برخواهی خورد (بخاری، ج 1، ص 26ـ27، ج 4، ص 126ـ127؛ مسلمبن حجاج، ج 7، ص 107ـ108). در این حدیث نبوی علاوه بر تصریح به نام خضر، سبب عزیمت موسی به مجمعالبحرین و نحوه ملاقات او با خضر توضیح داده شده است. همچنین بنابر روایتی دیگر، ابنعباس در پاسخ به سؤال سعیدبن جبیر، موسای مذکور در این ماجرا را همان پیامبر مشهور بنیاسرائیل، موسیبن عمران، دانسته و نوف بکّالی، از اصحاب علی علیهالسلام، را به سبب اعتقاد به اینکه او موسای دیگری است، دروغگو خوانده و در برخی نقلها از او با تعبیر دشمن خدا یاد کرده است (بخاری، ج 1، ص 38ـ40، ج 4، ص 127؛ مسلمبن حجاج، ج 7، ص 103ـ105؛ برای شرح حدیثی نبوی درباره موسی و خضر رجوع کنید به نیفر، المجلةالزیتونیة، ج 1، ش 2، ص 58ـ63، ش 5، ص 227ـ231).در منابع حدیثی شیعه نیز مطالبی درباره دیدار موسی و خضر نقل شده است. براساس حدیثی از امام صادق علیهالسلام، مسجد سهله در کوفه محل همان صخرهای است که ظهور خضر بر حضرت موسی در کنار آن صورت گرفته است (رجوع کنید به ابنبابویه، 1414، ج 1، ص 232؛ طوسی، 1376ش، ج 3، ص 277). با توجه به این حدیث، احتمالا در آیات مربوط، مقصود از «مجمعالبحرین» (مَجمَع بَیِنهما) دجله و فرات است. همچنین حدیثی ناظر به حیات طولانی خضر دستکم تا عصر پیامبر اسلام نقل شده است. ابنبابویه در عیون أخبار الرضا (ج 2، ص 9ـ10) حدیثی نبوی را ــبه نقل از امام رضا علیهالسلام از پدران بزرگوارش تا امام علی علیهالسلام ــ روایت کردهاست که براساس آن، خضر در هیئت پیرمردی بلندقد و تنومند با ریش انبوه بر پیامبراکرم و حضرت علی ــ که در حال راه رفتن در یکی از کوچههای مدینه بودندــ وارد میشود و با آنها گفتگو میکند (برای نقلقول حدیث و استنتاج از آن رجوع کنید به مهدوی دامغانی، ص 22ـ24). مجلسی در جلد سیزدهم بحارالانوار (ص 278ـ322) بابی را به داستان موسی و خضر اختصاص داده و 55 روایت را در این باب درج کرده است. بخشی از این روایات به نقل جزئیات ملاقات موسی و خضر اختصاص یافته و در بخشی از آنها نیز به مضامینی چون تعیین هویت خضر و پیامبر بودن یا نبودن او توجه شده و متضمن مطالبی چون حاضر شدن او نزد اهلبیت علیهمالسلام و تسلیتگویی به آنان برای وفات پیامبر اسلام و نیز همراهی او با ذوالقرنین در جستجوی چشمه حیات و زنده بودن او است (نیز رجوع کنید به طباطبائی، ج 13، ص 352).در واقع، ایجاز آیات و ابهامات موجود در ماجرای موسی و خضر موجب بروز اقوال و آرای مختلف تفسیری شده و همچنین مسائل و مباحث فراوانی را در میان عالمان اسلامی پدید آورده است، چنانکه بحث از مسائلی چون نام و نسب خضر، پیامبر بودن یا نبودن او، و عمر جاودانه او، صفحات متعددی از تفاسیر و تواریخ و تراجم اسلامی، بهویژه آثار صوفیانه، را اشغال کرده است.اقوال مقاتلبن سلیمان را میتوان سرچشمه عناصر گوناگون داستان موسی و خضر در منابع اسلامی، خصوصآ تفاسیر قرآن، به شمار آورد. وی در تفسیر خود بهویژه در پی تعیین دقیق جایهای سفر موسی و خضر و تبیین انگیزههای آن است (رجوع کنید بهنویا، ص 72). وی (ذیل کهف: 60، 65) نامخضر را «الیسع» دانسته، زیرا علمش به «وسعت» شش آسمان و زمین است و گفته است او در جایی میزیست که دو رود رسّ و کرّ در آن سوی سرزمین آذربایجان به هم میپیوندند و به دریا میریزند. بنا به نقل او (ذیل کهف: 65)، موسی خضر را در حالی که لباسی پشمین به تن داشت در جزیرهای ملاقات کرد و خضر با علم موهوبیاش بیدرنگ او را شناخت. مقاتل (همانجا) «رحمت» را در آیه 65 سوره کهف، به نبوت تفسیر کرده (نیز رجوع کنید به زمخشری، ج 2، ص 733) و خضر را، همچون موسی، نبی دانسته است. از نگاه مقاتل برتری علم خضر بر علم موسی از باب تفاوتهایی است که خدا میان پیامبرانش نهاده (رجوع کنید به بقره: 253؛ اسراء: 55)، نه اینکه او مقامی برتر از نبوت داشته است (برای گزارشی تحلیلی از اقوال مقاتل در اینباره رجوع کنید به نویا، ص 72ـ74).در میان مفسران بعدی، فخررازی (متوفی 606) با تفصیل بیشتری مسائل و موضوعات مرتبط با این داستان را از ابعاد گوناگون بررسی کرده است. از جمله اینکه موسی در این آیات مسلّمآ موسیبن عمران پیامبر صاحب تورات بنیاسرائیل است، زیرا بنابر استدلال ابوبکر قفّال مروزی (متوفی 417) اگر موسای دیگری (موسیبن میشابن یوسفبن یعقوب) منظور بود، باید قراین صارفه و صفات متمایزکنندهای برای او ذکر میشد، در حالی که اطلاق نام موسی موجب انصراف به موسای مشهور میشود. وی به موضوعات دیگری نیز توجه کرده است، از جمله لطایف مربوط به استادی و شاگردی، دو مسئله کلامی استطاعت و عصمت انبیا، و بحث فقهی درباره اباحه یا استحباب یا وجوب اطعام (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به فخررازی، ج 21، ص 143ـ162).مسئله نبوت خضر از جمله مسائل اختلافی در میان مفسران است. فخررازی (ج 21، ص 148ـ149) ادله ششگانه مفسران، ناظر به اثبات نبوت خضر، را طرح و یکایک آنها را تضعیف یا رد کرده است. شیخ طوسی (ذیل کهف: 67ـ68) با آنکه از ابوعلی جبائی نقل میکند که خضر پیامبر است چون روا نیست که پیامبری از غیر پیامبر پیروی کند و قول رمّانی (متوفی 384) را نیز همسو با آن میآورد، از ابناخشید (متوفی 326) رأی مخالف این نظر را نقل میکند. طوسی در پایان هیچ اظهارنظری در رد یا تأیید این اقوال ندارد. ثعلبی، اگر چه در تفسیرش سخنی در این باب نیاورده است، در عرائسالمجالس (ص 198) مینویسد که خضر پیامبری معمّر است و از دیدگان مردم پنهان (نیز رجوع کنید به نووی، قسم 1، ج 1، ص 176ـ177). در مقابل، بغوی (ج 3، ص 173) معتقد است که خدا از طریق الهام، علم باطنی را به خضر عطا کرده است و نزد بیشتر اهل علم او پیامبر نیست. از دیگر مسائل اختلافی میان مفسران، مراد از مجمعالبحرین است. بسیاری از مفسران درباره تعیین مصادیق این دو دریا و مکان جغرافیایی تلاقی آنها گمانهزنیهای فراوانی کردهاند، اما زمخشری (ج 2، ص 731) تأویلی لطیف عرضه میکند که براساس آن مراد از «البحرین» خود موسی و خضرند که هر دو دریایی از علم بودند و به هم رسیدند.از جمله مفسران متأخر که بحث مفصّلی درباره خضر بیان کردهاند، سیدمحمود آلوسی (متوفی 1270) است. شاید بتوان آنچه را در تفسیر وی آمده، زبده اخبار و روایات درباره خضر در منابع اهلسنّت دانست. وی در پایان بحث (ج 15، ص 328ـ 330) مینویسد که احادیث صحیح نبوی و مقدّمات عقلی مؤید نظر معتقدان به وفات خضر است و هیچ دلیلی برای عدول از ظاهر و تأویل این احادیث نیست مگر مراعات ظاهر حکایاتی مروی از برخی صالحان و نیکان و حُسن ظن به برخی بزرگان صوفیه که معتقدند خضر تا آخرالزمان زنده خواهد بود (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به مهدویدامغانی، ص 28ـ31).درباره نام و نسب خضر در منابع تاریخی اسلامی اختلاف زیادی وجود دارد. ابنحبیب (متوفی 245)، که از قدیمترین مورخان مسلمانی است که از خضر نام برده، او را از اعقاب اسحاق نبی دانسته و نامش را خضرونبن عمیایل ذکر کرده است (ص 388). ابنقتیبه (متوفی 276؛ ص 42)، به نقل از وهْببن منبّه، نام خضر را بَلیا پسر مَلکان که پادشاهی بسیار بزرگ بوده ــ آورده و نسب او را در نهایت به نوح پیامبر رسانده است (نیز رجوع کنید به مقدسی، ج 1، ص 456؛ مجلسی، ج 13، ص303 که نام او را الیاس آورده است). مقدسی (متوفی بعد از 355) خضر را، براساس اقوال مختلف، با پیامبرانی چون ارمیا (همانجا) یاالیَسَع (ج 1، ص 457) یکی دانسته است. به نوشته وی (ج 1، ص 456)، بسیاری از مردم او را پسرخاله و وزیر ذوالقرنین میدانند. از جمله اقوال غریب درباره نژاد و نسب خضر آن است که گفتهاند پدر یا مادر او ایرانی یا رومیاند یا اینکه او فرزند فرعون زمانِ موسی است یا حتی برخی او را فرزند بلافصل آدم علیهالسلام شمردهاند (ابنحجر عسقلانی، ج 1، ص 429ـ430؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه).در منابع قصصالانبیاء عموم گزارشها ناظر به ذکر جزئیات و تعیین دقیق زمان و مکان حوادث و هویت افراد مذکور در داستان خضر و موسی و بیان تفصیلی وقایع مرتبط با ماجراست، به گونهای که ناگفتههای قرآن درباره این ماجرا، به کمک احادیث نبوی، اقوال صحابه و تابعین و نیز اخبار تاریخی بازسازی شده و علاوه بر آن، قصهها و افسانههایی نیز در این کتابها نقل میشود. ثعلبی علاوه بر ذکر تفصیلی اختلافات مفسران و مورخان درباره مسائل گوناگون داستان، ماجرایی عجیب را درباره ازدواج خضر منقول از پیامبر که در شب معراج از جبرئیل شنیده است ــ به تفصیل روایت میکند (رجوع کنید به قصصالانبیاء، ص 195ـ198). ریشه این افسانه را در کتب حدیثی اهلسنّت میتوان یافت (رجوع کنید به ابنماجه، ج 2، ص 1337؛ در اینباره رجوع کنید به د. اسلام، همانجا). کسائی (ج 1، ص 230ـ233) به ذکر داستان موسی و خضر در قرآن به همراه بیان توضیحاتی تکمیلی اکتفا کرده و به اختلاف آرا و گزارش حوادث شگفتانگیز توجه چندانی نداشته است. ابنکثیر علاوه بر اختصاص صفحات متعددی به داستان موسی و خضر (1988، ص 347ـ353)، در جایی دیگر و به نحوی مفصّلتر (همان، ص 391ـ405) قصه خضر و الیاس را، به سبب شباهتهای میان این دو، کنار هم آورده و براساس اخباری این دو را برادر خوانده است (همان، ص 397؛ برای بحثی اجمالی اما عالمانه درباره الیاس (ایلیا) و جایگاه آن در سنّت مسیحی و ارتباط آن با خضر رجوع کنید به شیخو، ص 707ـ713). ابنکثیر ضمن اقامه ادلهای بر نبوت خضر، از اختلاف بر سر حیات یا وفات او خبر داده است.در میان تراجمنویسان، ابنعساکر (متوفی 571) در تاریخ مدینة دمشق (ج 16، ص 339ـ434) مطالب تفصیلی درباره خضر آورده است. وی ذیل نام خضر اخبار و حکایات متعددی را نقل کرده که بسیاری از آنها به افسانههای ناپذیرفتنی و خیالبافیهای شگفتانگیز شبیه است. عبدالقادر بدران، که این کتاب را تلخیص و تهذیب کرده، از ابنعساکر به سبب نقل این حکایات به شدت انتقاد کرده است، زیرا به نظر او بیشتر این حکایت را واضعان و راویان دروغپرداز ساختهاند (همو، 1399، تعلیقات بدران، ج 5، ص 159، 164).از میان تراجمنگارانی که در شرححال اصحاب پیامبر اسلام آثاری مستقل نوشتهاند، ابنحجر عسقلانی (متوفی 852) در الاصابة (ج 1، ص 429ـ452) از خضر نام برده و به تفصیل درباره وی سخن گفته است. وی در آغازِ شرححال خضر، از اختلاف درباره صحابی بودن او بر فرض حیات وی تا زمان پیامبر اکرم و پس از ایشان ــ خبر داده و گفته است که هیچ یک از تراجمنگاران متقدم او را صحابی نخواندهاند. ابنحجر در اثنای گزارش اقوال پیشینیان بخش اعظمی از اخبار و حکایات منقول در این ابواب را سست و بیپایه میشمارد. ظاهرآ قصد وی از این تطویل، اظهار تردید در صحت این قبیل اقوال و احادیث و روایات درباره خضر است.ابوالفرج ابنجوزی (متوفی 597) اثری مستقل درباره خضر با نام عُجالةالمنتظِر فی شرح حالالخَضر تألیف کرده است. این کتاب را که امروزه در دست نیست ــ ظاهرآ ابنکثیر (متوفی 774) در اختیار داشته (رجوع کنید به 1408، ج 1، ص 385، 390؛ همو، 1988، ص 397، 402ـ403) و احتمالا حاجیخلیفه (ج 2، ستون 1125) آن را دیده است. ابنجوزی خود این کتاب را مختصر کرده که نسخهای از آن باقیمانده است (بروکلمان، )ذیل(، ج 1، ص 917؛ در اینباره رجوع کنید به علوچی، ص 120، 161).ابنجوزی در این رساله به نقادی اخبار و روایات منقول درباره خضر پرداخته و در ریشهیابی دلایل نقل و ورود مطالبی این چنین در منابع اسلامی سه سبب ذکر کرده است: نخست، ناآگاهی راویان از صحت و سقم احادیث؛ دوم، سلامت نفس و بیخبری مفرط گروهی از افراد نیک که بر اثر خوشباوری و توهم، فردی را خضر میپندارند و مدعی دیدار او میشوند؛ و سوم، حُبّ شهرت که ویژه شیادان است (برای تفصیل بیشتر گفتههای ابنجوزی رجوع کنید به ابنعساکر، 1399، تعلیقات بدران، ج 5، ص 160ـ162؛ نیز برای آرای انتقادی مصحح کتاب درباره حکایات مربوط به خضر که عمومآ مبتنی بر اقوال ابنجوزی است رجوع کنید به همان، ج 5، ص 144ـ164). گفتنی است برخی از این اخبار و حکایات افسانهآمیز در منابع سدههای بعدی نیز آمده است، از جمله اقوالی درباره ماهی همراه موسی و یوشعبن نون نقل شده است (رجوع کنید به دمیری، ج 2، ص 146ـ148؛ نیز برای موارد دیگر رجوع کنید به دیاربکری، ج 1، ص 106ـ107).خضر در نوشتههای صوفیانه جایگاهی ویژه دارد. اعمال خارقالعاده وی در سفر با موسی موضوعی مهم و اثرگذار در سیر ادبیات عرفانی اسلام است، تا جایی که میتوان گفت داستان اسطورهای موسی و خضر منشأ بیشتر داستانهایی است که بعدها درباره سفرهای عرفانی همراه با راهنمایی روحانی نوشته شده است (نویا، ص 72)، چنانکه به نوشته ابوحیان غرناطی (ج 6، ص 148) نقل این داستان در قرآن به منظور تأکید بر سفر در طلب علم از استاد و توصیه به خاکساری در برابر او و بیان آداب علمآموزی است. همچنین بخشهای مختلف این داستان محملی برای برداشتهای ذوقی صوفیانه و استعارات ادیبانه بوده است. مولوی (1355ش، ج 5، ص 246، بیت 26734، نیز رجوع کنید به ج 1، ص 238، بیت 4315ـ4316)، با الهام از این داستان، جسم صوفی را به کشتیای مانند میکند که باید شکسته شود و با عشق خضر ترمیم گردد. ابنعربی (فصوص الحکم، ص 202ـ205) میان اعمال سهگانه خضر در مسیر سفر با حوادث زندگی موسی ارتباط برقرار کرده است: سوراخ کردن کشتی با نجات یافتن موسی به هنگام نوزادی از رود نیل؛ کشتن نوجوان با قتل قبطی به دست موسی؛ و درخواست نکردن مزد برای بازسازی دیوار با آب کشیدن موسی از چاه برای دختران شعیب در مَدْیَن.تصور کلی و اعتقاد طریقتها و سلسلههای گوناگون متصوفه و لبّ و اساس کلمات آنان درباره خضر را میتوان تا حدی در سخنان ابنعربی جست. وی در باب هفتاد و سوم الفتوحاتالمکیة و نیز در کتاب الجَوابُالمُستقیم عمّا سألَ عنهُ التّرمذیّ الحکیم به مسائل مرتبط با خضر پرداخته است، مانند شخصی یا نوعی بودن او و نحوه آن، رتبه خضریت و تعبیرات صوفیه از علم لدنی. به نوشته وی (الفتوحاتالمکیة، ج 2، ص 5ـ6)، خدا پس از وفات پیامبر اسلام چهار تن از رسولان را به جسم زنده نگاه داشت: ادریس، الیاس، عیسی و خضر. حیات خضر ــبرخلاف سه نفر نخست ــ نزد غیر صوفیان مورد اختلاف است، اما به نظر متصوفه خضر نیز زنده است و بر روی زمین با تن جسمانی زندگی میکند.قدمای صوفیه غالبآ به خضر شخصی معتقدند و برخی از آنان مدعی دیدار و مصاحبت با او یا تعلم نزد اویند. حکایات و اقوال متعددی درباره دیدارهای صوفیان با خضر در کتابهای آنان ذکر شده است. بنابر حکایتی که فریدالدین عطار نیشابوری در تذکرةالاولیاء (ص 103) به نثر و در الهینامه (ص 201ـ202) به نظم آورده است، فردی ناشناس و با هیبت در قصر ابراهیم ادهم (متوفی 161) بر او ظاهر میشود و او را نصیحت میکند. وی در معرفی خود به ابراهیم میگوید که ارضی و بحری و برّی و سمائی است و نام معروفش خضر است و سپس ناپدید میشود. همچنین براساس حکایتی دیگر، خضر اسم اعظم را به او میآموزد (سلمی، ص 30ـ31؛ هجویری، ص 130؛ برای حکایات متعدد دیگر رجوع کنید به مهدوی دامغانی، ص 38ـ39).از جمله موضوعات مطرح شده در میان متصوفه، مسئله نبوت خضر و مقایسه او با موسی از حیث علم و رتبه است. آنان عمومآ «علم» را در «عَلّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» (کهف: 65) همان علم لدنّی میدانند و به نبوت، علم ظاهر میگویند. بهاین ترتیب، در ماجرای موسی و خضر، اعمال خضر از آثار علم او به باطن و براساس علم لدنّی اوست و اعتراضات موسی معلول مبعوث بودن او به احکام ظاهر است. به گفته ابنعربی (الفتوحاتالمکیة، ج 2، ص 41) مردم از حیث تقرب در طبقات مختلفی قرار میگیرند، به گونهای که اهل هر طبقه ذوق و درکی دارند که گروه دیگر از آن بیخبر است، چنانکه خضر به موسی علیهالسلام میگوید که خدا به من علمی داده است که تو از آن بیخبری و به تو دانشی عطا کرده است که من از آن آگاه نیستم (برای تفصیل اقوال ابنعربی درباره خضر رجوع کنید به مهدویدامغانی، ص 32ـ37، 40ـ42).مولوی نیز در مثنوی (ج 2، دفتر3، بیت 1962ـ1972) ابیاتی را درباره تعلم موسی نزد خضر ناظر به همین مقام آورده است. همچنین نجم رازی (متوفی 654؛ ص 236ـ239)، با استناد به آیه 65 سوره کهف، خضر را دارای پنج مرتبه دانسته است: عبدیّت، قبول بیواسطه حقایق از خداوند، دریافت رحمت خاص از مقام عندیّت، شرف تعلم بیواسطه علوم، و دریافت بیواسطه علوم لدنّی. به نوشته او (ص 239)، موسی علم تورات را به واسطه الواح از خدا دریافت کرد و یکی از فواید همنشینی با خضر برای موسی آن بود که دلش شایستگی کتابت بیواسطه حق را مییافت (برای دیگر اقوال صوفیان درباره برتری خضر بر موسی رجوع کنید به مهدوی دامغانی، ص50ـ52).اما همه صوفیان بر این نظر نیستند. ابونصر سراج (ص 422ـ423) به مناسبت بحث از تفصیل نبوت بر ولایت، رأی کسانی را که داستان موسی و خضر را دالّ بر نقص موسی و فضل خضر دانستهاند، قاطعانه رد کرده و صریحآ انبیا را برتر از اولیا شمرده است. به نوشته وی (ص 424)، اگر ذرهای از انوار موسی بر خضر آشکار میشد، خضر میسوخت و از بین میرفت اما خدا موسی را از این کار منع کرده بود (نیز رجوع کنید به هجویری، ص 303ـ304). از میان صوفیان شیعی نیز سید حیدر آملی (متوفی بعد از 794) در نصالنصوص برای خضر مقامی جز نبوت قائل نیست و او را در ردیف انبیا، پس از لقمان و پیش از الیاس، قرار داده است (رجوع کنید به ج 1، ص 181 و قسم جداول، ص 8).در مجموع، قول به برتری خضر بر موسی ظاهرآ محمل صحیحی ندارد، زیرا علاوه بر تعارض با نصوص قرآنی، با اعتقادات و احکام شرعی نیز ناسازگار است و با نگاهی محتاطانه باید آن را نوع خاصی از شطح دانست. گفتنی است در منابع دیگری، غیر از کتب صوفیه، نیز اخباری ناظر به رؤیت یا همراهی با خضر ذکر شده است (برای برخی از آنها رجوع کنید به مهدویدامغانی، ص 65ـ67).با این همه، تأویلی که درباره طول عمر خضر، توجیهپذیرتر از دیگر اقوال و تأملات به نظر میرسد، تأویل عالم شیعی، ابن ابیجمهور احسائی (زنده در 904)، است. به بیان وی (ص 551)، مراد از نهرها در قرآن (رجوع کنید به قمر54:) «علم حقیقت» است که زندگانی ابدی حقیقی به برکت آن حاصل میشود و در حقیقت خضر علیهالسلام از این آب نوشیده است. سرچشمه این آب، چشمه ولایت و منبع خلافت الهی است و هر که از آن بنوشد تا ابد باقی میماند و در بهشت حقیقی جاودان خواهد بود.در شعر و کتب ادب عرب نیز، گاه در طرح مفاهیمی چون دسترسی به آب حیات و گاه در مقام استمداد و هدایتجویی، نام خضر برده شده است. گذشته از این، ابوالعلاء معرّی (متوفی 449) در قصیدهای صریحآ نشان داده است که به زندگی جاودانی خضر اعتقادی ندارد. وی در این قصیده از حیات خضر در آن زمانه با طعنه یاد کرده است و کسانی را که چنین خبری را به دیگران دادهاند، دروغگو خوانده است (ج 1، ص 488).همچنین جاحظ (ج 7، ص 204)، به نقل از مقاتلبن سلیمان، گفتگویی مجعول را آورده که در آن موسی علیهالسلام از خضر درباره اینکه کدام حیوان را بیشتر دوست دارد سؤال کرده و خضر به تفصیل به او پاسخ داده است (رجوع کنید به مهدوی دامغانی، ص 56ـ59).از میان شاعران فارسی زبان، وقار شیرازی (متوفی 1298)، فرزند ارشد وصال شیرازی، مثنوی مفصّلی به نام خضر و موسی سروده است. اشعار وی به شیوه مثنوی مولوی است و آیات قرآن و احادیث و اقوال مفسران درباره خضر، به طور صریح یا به اشاره، در آن آمده است (رجوع کنید به وقار شیرازی، مقدمه طاووسی، ص یک ـ دو، چهار).به خضر و مسائل مرتبط با او در تألیفات معاصر نیز توجه شده از جمله اینکه مسئله نبی یا ولیّ بودن او بحثهایی در پی داشته است (رجوع کنید به سقاف، ص 3). برخی بحثهای تطبیقی نیز درباره شخصیت خضر صورت گرفته است (رجوع کنید به کوماراسوامی، ص 157ـ167). در ایران نیز در سالهای اخیر کتابهایی در اینباره منتشر شده است، از جمله: خضر و موسی در فرهنگ اسلامی، تألیف قدرتاللّه مرادی (تهران 1381ش)؛ رساله درباره خضر علیهالسلام، تألیف احمد مهدوی دامغانی (تهران 1386ش)؛ و العبدالعالم، المنهج و الحیاة، تألیف عماد هلالی (قم 1386). همچنین کتابی به زبان آلمانی، نوشته پاتریک فرانکه، با عنوان )ملاقات با خضر( بهچاپ رسیده است.منابع :علاوه بر قرآن؛ محمودبن عبداللّه آلوسی، روحالمعانی، بیروت: داراحیاء التراثالعربی، ]بیتا.[؛ حیدربن علی آملی، المقدمات من کتاب نصالنصوص فی شرح فصوص الحکم لمحییالدین ابنالعربی، ج 1، چاپ هانری کوربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران 1353ش؛ ابن ابیجمهور، مسلک الافهام و النور المنجی منالظلام، المعروف بمجلی، چاپ سنگی تهران 1329؛ ابنبابویه، عللالشرایع، نجف 1385ـ1386، چاپ افست قم ]بیتا.[؛ همو، عیون اخبارالرضا، چاپ مهدی لاجوردی، قم 1363ش؛ همو، کتاب مَن لایَحضُرُه الفقیه، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1414؛ ابنحبیب، کتابالمُحَبَّر، چاپ ایلزهلیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن 1361/1942، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنحجر عسقلانی، کتابالاصابة فی تمییزالاصحابة، مصر 1328، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنعربی، الفتوحات المکیة، بیروت: دارصادر، ]بیتا.[؛ همو، فصوصالحکم، والتعلیقات علیه بقلم ابوالعلاء عفیفی، تهران 1366ش؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت 1415ـ1421/ 1995ـ2001؛ همو، تهذیب تاریخ دمشقالکبیر، از عبدالقادر بدران، بیروت 1399/1979؛ ابنقتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ] 1981[؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، چاپ علی شیری، بیروت 1408/1988؛ همو، قصصالانبیاء، بیروت 1988؛ ابنماجه، سنن ابنماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، ]قاهره 1373/ 1954[، چاپ افست ]بیروت، بیتا.[؛ ابوالعلاء معرّی، لزوم مالایلزم: اللزومیات، بیروت 1403/1983؛ ابوحیان غرناطی، تفسیرالبحرالمحیط، بیروت 1403/1983؛ ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن 1914، چاپ افست تهران ]بیتا.[؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیحالبخاری، ]چاپ محمد ذهنیافندی[، استانبول 1401/1981، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ حسینبن مسعود بغوی، تفسیرالبغوی، چاپ خالد عبدالرحمان عک، بیروت: دارالمعرفة، ]بیتا.[؛ احمدبن محمد ثعلبی، قصصالانبیاء، المسمی عرائس المجالس، بیروت: المکتبة الثقافیة، ]بیتا.[؛ همو، الکشف و البیان، المعروف تفسیرالثعلبی، چاپ علی عاشور، بیروت 1422/2002؛ عمروبن بحر جاحظ، کتابالحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?]1385ـ 1389/ 1965ـ 1969[، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ حاجیخلیفه؛ محمدبن موسی دمیری، حیاةالحیوان الکبری، چاپ ابراهیم صالح، دمشق 1426/2005؛ حسینبن محمد دیاربکری، تاریخالخمیس فی احوال انفس نفیس، ]قاهره [1283/1866، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ زمخشری؛ حسنبن علی سقاف، القولالعطر فی نبوة سیدناالخضر، عَمّان 1413/1992؛ محمدبن حسین سلمی، طبقاتالصوفیة، چاپ نورالدین شریبه، حلب 1406/1986؛ لویس شیخو، «الیّاالنبی»، المشرق، ش 15 (1906)؛ طباطبائی؛ طبری، جامع؛ محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، چاپ احمد حبیب قصیرعاملی، بیروت ]بیتا.[؛ همو، تهذیبالاحکام، چاپ علیاکبر غفاری، تهران 1376ش؛ محمدبن ابراهیم عطار، الهینامه، چاپ فؤاد روحانی، تهران 1364ش؛ همو، تذکرةالاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران 1360ش؛ عبدالحمید علوچی، مؤلفات ابنالجوزی، بغداد 1385/1965؛ محمدبن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، قاهره ]بیتا.[، چاپ افست تهران ]بیتا.[؛ محمدبن عبداللّه کسائی، قصصالانبیاء، چاپ اسحاق آیزنبرگ، لیدن 1922ـ1923؛ مجلسی؛ مسلمبن حجاج، الجامعالصحیح، بیروت: دارالفکر، ]بیتا.[؛ مقاتلبن سلیمان، تفسیر مقاتلبن سلیمان، چاپ عبداللّه محمود شحاته، ]قاهره [1979ـ1989؛ مطهربن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، مقدمه، ترجمه و تعلیقات از محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران 1374ش؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران 1355ش؛ همو، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد الین نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران 1363ش؛ احمد مهدوی دامغانی، رساله درباره خضر عیلهالسلام، تهران 1386ش؛ عبداللّهبن محمد نجمرازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1365ش؛ یحییبن شرف نووی، تهذیب الاسماء واللغات، مصر: ادارةالطباعة المنیریة، ]بیتا.[، چاپ افست تهران ]بیتا.[؛ پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ترجمه اسماعیل سعادت، تهران 1373ش؛ محمدبشیر نیفر، «الحدیثالشریف: شرح حدیث موسی و الخضر»، المجلةالزیتونیة، ج 1،ش 2 (شعبان 1355)، ش 5 (ذیقعده 1355)؛ احمدبن محمدشفیع وقار شیرازی، مثنوی خضر و موسی، چاپ محمود طاووسی، تهران 1360ش؛ علیبن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، چاپ و. ژوکوفسکی، لنینگراد 1926، چاپ افست تهران 1358ش؛Carl Brockelmann, Geschichte der arabishen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942; Ananda K. Coomaraswamy, What is civilization? and other essays, Ipswich 1989; EI2, s.v. "Al-Khadir" (by A. J. Wensinck).