خِضاب، رنگ کردن موی سر و صورت و نیز دست و پا با موادی نظیر حَنا. واژه خضاب از ریشه خ ض ب است به معنای حِنّا و کَتَم و مانند آن که برای رنگ کردن به کار میرود (جوهری؛ ابن منظور، ذیل «خضب») و مصدر آن به معنای «رنگ کردن چیزی» (رجوع کنید به فیّومی، ذیل «خضب») و مقصود از آن، رنگ کردن موی سر و محاسن است (ابنحجر عسقلانی، ج 10، ص 291؛ طریحی، ذیل «خضب»). چون مادّه اصلی برای خضاب حناست، غالباً حنابستن مترادف خضاب کردن آمده است (رجوع کنید به جوهری، ذیل «حنأ»). فیّومی (همانجا) توضیح داده است که برای رنگ کردن با حنا ریشه خ ض ب و برای رنگ کردن با سایر مواد ریشه ص ب غ به کار میرود.خضاب کردن پیش از اسلام رایج بوده (رجوع کنید به ابنابیشیبه، ج 8، ص 335؛ عسکری، قسم 1، ص 27؛ ذهبی، ج 2، ص 443؛ سیوطی، ذیل بقره: 124) و احادیث متعددی درباره استحباب آن برای مردان و زنان (رجوع کنید به حرّعاملی، ج 2، ص 82ـ85)، بهجز مصیبتدیدگان (همان، ج 2، ص 87ـ88)، روایت شده، تا آنجا که مجلسی (ص 27) خضاب کردن را سنّت مؤکد به شمار آورده است. در یک حدیث آمده که خضاب هدیه و سنّت پیامبر صلیاللّهعلیهوآله وسلم است، به ویژه خضاب موی سر و ریش برای مردان و خضاب موی سر، و دست و پا برای زنان (رجوع کنید به ابنبابویه، 1414، ج 1، ص 122؛ طبرسی، ص 91؛ مجلسی، همانجا).در روایات متعددی آمده است که حضرت رسول صلیاللّهعلیهوآله وسلم خضاب میکردند (رجوع کنید به مجلسی، ص 28) و پرداخت یک درهم برای خضاب را بهتر از انفاق هزار درهم میدانستند و دیگران را برای احتراز از شباهت به یهود و نصارا بدان تشویق و از ترک آن منع میکردند (احمدبن حنبل، ج 1، ص 165؛ ابن بابویه، 1362ش، ج 2، ص 497ـ498)؛ چون پیروان این دو دین خضاب نمیکردند (بخاری، ج 4، ص 145ـ146؛ مسلمبن حجاج، ج 6، ص 156).همچنین فواید متعددی برای خضاب از آن حضرت روایت کردهاند، مثل خوشبوشدن، زینت دادن، موجب شادی مؤمنان و نیز افزایش عفاف بودن و شماری از آثار اخروی (رجوع کنید به کلینی، ج 5، ص 567، ج 6، ص 480، 482ـ483؛ ابنبابویه، 1362ش، همانجا؛ طبرسی، ص 92).در روایات به ترتیبِ فضیلتْ رنگهای سیاه، قرمز و زرد برای خضاب کردن ذکر شده است (رجوع کنید به حرّعاملی، ج 2، ص90ـ92). حتی خضاب به رنگ سیاه، احتمالا به سبب جلوه بیشتر آن، مصداق ایمان، و موجب ترس دشمنان و از مصادیق قوت، مذکور در آیه 60 سوره انفال معرفی شده (رجوع کنید به کلینی، ج 6، ص480ـ483؛ ابنبابویه، 1414، ج 1، ص 123) و گفته شده است که پیامبر سیاه را نیکوترین رنگ برای خضاب میدانستند اهل بیت آن حضرت نیز همین رنگ را برگزیده بودهاند (رجوع کنید به ابنسعد، ج 5، ص 322؛ ابنماجه، ج 2، ص 1197).در میان روایات اهل سنّت درباره خضاب به رنگ سیاه دو دسته حدیث دیده میشود؛ دستهای در جواز و برخی در نهی از آن (رجوع کنید به ابن ماجه، همانجا؛ نسائی، ج 8 ، ص 138). بر این اساس، فقهای اهل سنّت درباره حکم خضاب سیاه اختلافنظر دارند (رجوع کنید به ابن حجر عسقلانی، ج10، ص 292؛ مبارکفوری، ج 5، ص 355ـ361). طبرانی هر دو دسته روایات را صحیح شمرده است (رجوع کنید به نووی، شرح صحیح مسلم، ج 14، ص80)، اما ابن ابیحاتِم (ج 4، ص 185) و ابن جوزی (ج 3، ص 55) برخی از این روایات را مجعول یا شبهمجعول خواندهاند. همچنین نقدهای سندی و متنی متعددی بر روایات نهی از خضاب سیاه وارد شده است (رجوع کنید به مبارکفوری، ج 5، ص 358ـ 361؛ مطیری، ص 25ـ56). ابنقیم جوزیه (ص 286) نیز کوشیده است وجه نهی از خضاب سیاه را بیان کند.از دیگر موادی که برای خضاب بستن در روایات بدان اشاره شده، حَنا* است (رجوع کنید به ابنماجه، ج 2، ص 1196ـ1197؛ حرّعاملی، ج 2، ص 94ـ97) که خضاب کردن با آن را یکی از سنّتهای پیامبران (ابن بابویه، 1363ش، ج 1، ص 242؛ همو، 1414، ج 1، ص 52؛ درباره اختلاف محدّثان در الفاظ این روایت رجوع کنید به طریحی، ذیل «حنأ») و آن را خضاب اسلام (طبرسی، ص 91) معرفی کردهاند و فواید و آثاری برای آن بیان کردهاند (رجوع کنید به طبرسی، همانجا؛ حرّعاملی، ج 2، ص 73ـ77، 94ـ 95، 355).گفته شده است پیامبر اکرم بانوان را به خضاب کردن ناخنها با حنا امر میکرد (طریحی، همانجا). در روایات آمده است که برخی امامان شیعه از حنا جهت خضاب بستن استفاده میکردند (رجوع کنید به کلینی، ج 6، ص 509). البته برخی بر این گمان بودهاند که خضاب کردن با حنا موجب افزایش موی سفید میشود، از این رو چندان تمایلی بدان نداشتند (رجوع کنید به همان، ج 6، ص480). به گفته جبوری و حسینی (ص 34) مردم کربلا بر این باور بودهاند که حضرت زهرا سلاماللّه علیها در شب عروسی خویش، از حنا جهت خضاب استفاده کرده بود به این جهت حنابستن عروس را «حَنَّةالزهرة» میگفتهاند. در ایران و بحرین نیز رسم حنابندان در شب عروسی رواج داشته است (رجوع کنید به کتیرایی، ص 201ـ205؛ عدنانی، ص 127ـ128). در ایران همچنین دست و پای محتضر را حنا میبستند و این کار را مایه سهولت کار میت در قبر و پرسش نکیر و منکر تلقی میکردند (کتیرایی، ص 266؛ درباره کاربردهای دیگر حنا در آداب و رسوم ایرانی رجوع کنید به همان، ص 117، 120؛ ماسه، ج 1، ص 93).در گذشته، برخی افراد، گاهی با حنا نقوشی بر دست و پای خود ایجاد میکردند که به نگار معروف بود (کتیرایی، ص 202؛ سمسار، ص 35)، اما در روایتی، نقش کردن روی بدن با رنگ نهی شده است (رجوع کنید به کلینی، ج 5، ص 519ـ520).از دیگر مواد خضاب، کَتَم (درباره این گیاه رجوع کنید به جوهری؛ ابنمنظور، ذیل «کتم»؛ ابن قیم جوزیه، ص 285) است که در روایات، گاه جداگانه (رجوع کنید به حرّعاملی، ج 2، ص 92) و گاه به همراه حنا (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 96ـ97)، به آن اشاره و گفته شده است که پیامبر اکرم و برخی امامان علیهمالسلام از حنا و کتم برای خضاب کردن استفاده میکردند (رجوع کنید به ابن ابیعاصم، ج 1، ص 300؛ کلینی، ج 6، ص 481؛ ابنبابویه، 1414، ج 1، ص 122؛ طبرسی، ص 91). طبق یک روایت، پیامبر صلیاللّهعلیهوآله این دو مادّه را بهترین مواد خضاب ذکر کرده است (رجوع کنید به نسائی، ج 8، ص 139؛ طبرسی، ص 92).پیامبر اکرم گاه محاسن خود را به رنگ زرد خضاب میکرد (ابن ماجه، ج 2، ص 1198) و برای آن از دو گیاه وَرْس (درباره آن رجوع کنید به دینوری، ج 3، ص 165ـ167؛ ابن منظور، ذیل«ورس») و زعفران استفاده مینمود (رجوع کنید به ابوداوود، ج 2، ص 291؛ نسائی، ج 8، ص 186). امام صادق علیهالسلام نیز برای خضاب به رنگ زرد از خطمی همراه با حنا استفاده میکرد (رجوع کنید به طبرسی، ص90).گاه از مادّه خَلُوق برای درمان و نیز خضاب کردن یاد شده (رجوع کنید به ابناثیر، ذیل «خلق»؛ مجلسی، ص 28)، اما در روایات مداومت بر استعمال آن مورد نهی قرار گرفته است (رجوع کنید به کلینی، ج 6، ص 517؛ برای تفصیل این بحث رجوع کنید به عدنانی، ص 379ـ382).در خضاب از گیاهان دیگری مانند عَنْدَم، عِشرِق، شقایق و دَرماء نیز استفاده میشده، اما در احادیث اشارهای به آنها نشده است (درباره این گیاهان و برخی دیگر از گیاهان مورد استفاده برای خضاب رجوع کنید به دینوری، ج 3، ص 165ـ183؛ زکیه عمر علی، ص 61ـ65).ظاهرآ به دلیل کارکرد اصلی خضاب، یعنی حفظ آراستگی و ایجاد نشاط اجتماعی، خضاب کردن در برخی مواقع و موارد نهی و این کار مکروه تلقی شده است (رجوع کنید به مفید، ص 58؛ طوسی، 1401، ج 1، ص 181ـ 182؛ درباره سبب این کراهت رجوع کنید به مفید، همانجا؛ بحرانی، ج 3، ص 274ـ275؛ برای روایات دیگر رجوع کنید به حرّعاملی، ج 2، ص 222).همچنین بنابر روایات، کم شدن یا از بین رفتن رنگ خضاب مورد نهی قرارگرفته (رجوع کنید به حرّعاملی، ج 2، ص 86ـ88) و به نظر حرّعاملی تکرار خضاب مستحب بوده است.دیگر اینکه خضاب بستن دستان برای بانوان توصیه شده (رجوع کنید به حرّعاملی، ج 2، ص 97) و از طرف دیگر، طریحی (ذیل «خضب») تصریح کرده که دلیلی برای استحباب خضاب دست برای مردان نیافته است. مجلسی (ص 27) نیز خضاب کردن دست و پا را برای مردان علیالاصول مکروه شمرده است، چرا که این کار موجب شباهت مردان به زنان میشده است (رجوع کنید به کلینی، ج 8، ص 38؛ نیز رجوع کنید به ابوداوود، ج 2، ص 462؛ بیهقی، ج 8، ص 224).همچنین احادیث متعددی درباره حکم خضاب برای زنِ مُحرم، با توجه به جنبه زینت داشتن آن، روایت شده که آرای فقهای شیعه نیز درباره آن متفاوت است (رجوع کنید به صابری همدانی، ج 2، ص 314ـ316؛ درباره نظر علمای اهلسنّت در این موضوع رجوع کنید به نووی، المجموع، ج 7، ص 219ـ220). طوسی (1407ـ1417، ج 2، ص 295) خضاب زن هنگام احرام را اگر به قصد زینت باشد، منع کرده و اگر به قصد تبعیت از سنّت باشد، بی اشکال دانسته است.درباره خضاب رسالههایی نگاشته شده است؛ از جمله الخضاب بالسواد عندالشیعة والسنة، تألیف میرزانجمالدین طهرانی که در آن مصادر تمام روایات مربوط با نام کتاب و عنوان باب مشخص شدهاست. شیخ محمدحسین قمشهای نجفی (متوفی 1336) نیز رساله مبسوط الخضابیة را در این باره نوشته است (آقابزرگ طهرانی، ج 7، ص 176). از اهل سنّت نیز رساله علیبن محمدسعید سُوَیدی (متوفی 1237) درباره خضاب (زرکلی، ج 5، ص 17) و کتاب الحِلیة فی خضاباللحیة اثر سیدنورالدین واعظ بغدادی (بغدادی، ج 2، ستون 461) در خور ذکر است.منابع: آقابزرگ طهرانی؛ ابنابیحاتم، کتاب الجرح والتعدیل، حیدرآباد، دکن 1371ـ1373/1952ـ1953، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنابیشیبه، المصنَّف فی الاحادیث والآثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت 1409/ 1989؛ ابن ابیعاصم، الآحاد والمثانی، چاپ باسم فیصل جوابره، ریاض 1411/ 1991؛ ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی، بیروت 1383/ 1963، چاپ افست قم 1364ش؛ ابنبابویه، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1362ش؛ همو، کتاب مَن لایَحضُرُهالفقیه، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1414؛ ابن جوزی، کتاب الموضوعات، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، مدینه 1386ـ1388/1966ـ1968؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، مصر 1348، چاپ افست بیروت 1408/ 1988؛ ابنسعد (بیروت)؛ ابن قیم جوزیه، الطبالنبوی، چاپ عبدالغنی عبدالخالق، بیروت 1985؛ ابنماجه، سن ابنماجه، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، ]قاهره 1373/ 1954[، چاپ افست ]بیروت، بیتا.[؛ ابنمنظور؛ سلیمانبن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت 1410/1990؛ احمدبن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، ]قاهره[ 1313، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ یوسفبن احمد بحرانی، الحدائقالنّاضرة فی احکام العترةالطاهرة، قم 1363ـ1367ش؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ]چاپ محمد ذهنیافندی[، استانبول 1401/1981، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ اسماعیل بغدادی، هدیةالعارفین، ج 2، در حاجیخلیفه، ج 6؛ احمدبن حسین بیهقی، السننالکبری، بیروت: دارالفکر، ]بیتا.[؛ حسین علی جبوری و احلام هاشم حسینی، «مواد التجمیل الشعبیة فی منطقة کربلاء... و طرق صناعتها...»، التراث الشعبی، سال 5، ش 1 (1394)؛ اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بیروت 1407؛ حرّعاملی؛ احمدبن داوود دینوری، کتاب النبات، ج 3، و نیم اول ج 5، چاپ برنهارد لوین، ویسبادن 1394/1974؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیاتالمشاهیر والاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت 1424/ 2003؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت 1980؛ زکیه عمر علی، التزیّق والحلی عندالمراة فیالعصرالعباسی، ]بغداد [1396/ 1976؛ حمزهبن عبدالعزیز سلّار دیلمی، المراسم العلویة فیالاحکام النبویة، چاپ محسن حسینی امینی، قم 1414؛ محمدحسن سمسار، «آرایش و هنر»، هنر و مردم، دوره جدید، ش 16 (بهمن 1342)؛ سیوطی؛ احمد صابری همدانی، کتاب الحج، تقریرات درس آیتاللّه محمدرضا موسوی گلپایگانی، قم 1400ـ1405؛ حسنبن فضل طبرسی، مکارمالاخلاق، چاپ علاءالدین علوی طالقانی، کربلا ]بیتا.[؛ فخرالدینبن محمد طریحی، مجمعالبحرین، چاپ احمد حسینی، تهران 1362ش؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیبالاحکام، چاپ حسن موسوی خرسان، بیروت 1401/1981؛ همو، کتابالخلاف، چاپ محمدمهدی نجف، جواد شهرستانی، و علی خراسانی کاظمی، قم 1407ـ1417؛ خطیب عدنانی، الملابس والزینة فیالاسلام، لندن 1999؛ حسنبن عبدالله عسکری، الاوائل، چاپ محمد مصری و ولید قصاب، دمشق 1975؛ احمدبن محمد فیّومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ]بیروت[: دارالفکر، ]بیتا.[؛ محمد کتیرایی، از خشت تا خشت، تهران 1378ش؛ کلینی؛ محمد عبدالرحمان مبارکفوری، تحفةالأحوذی بشرح جامعالترمذی، بیروت 1410/1990؛ محمدباقربن محمدتقی مجلسی، کتاب حِلیة المتقین، قم 1369ش؛ مسلمبن حجاج، الجامعالصحیح، بیروت: دارالفکر، ]بیتا.[؛ حاکم عبیسان مطیری، «الاسعاد فی نقد احادیث الخضاب بالسواد»، مجلةالشریعة والدراسات الاسلامیة، ش 54 (رجب 1424)؛ محمدبن محمد مفید، المُقْنِعَة، قم 1410؛ احمدبن علی نسائی، سننالنسائی، بشرح جلالالدین سیوطی، بیروت 1348/1930؛ یحییبن شرف نووی، شرح صحیح مسلم، چاپ خلیل میس، بیروت 1407/1987؛ همو، المجموع: شرحالمُهَذّب، بیروت: دارالفکر، ]بیتا.[؛Henri Masse, Croyances et coutumes persanes, suivies de contes et chansons populaires, Paris 1938.