معرف
خشوع در عرفان به معنای تواضع در برابر خدا به قلب و جوارح است و به بیانی تحلیلی، تألم قلب بهسبب انتظار امر ناخوشایندی که ممکن است در آینده پیش بیاید؛ این حالت گاه به جهت خطای بنده است گاه به جهت درک جلال خدا، و خشیت انبیا از قسم اخیر است (رجوع کنید به جرجانی، ص 101، 103؛ نیز رجوع کنید به خوف و رجا*)
خشوع در تصوف و عرفان. خشوع در عرفان به معنای تواضع در برابر خدا به قلب و جوارح است و به بیانی تحلیلی، تألم قلب بهسبب انتظار امر ناخوشایندی که ممکن است در آینده پیش بیاید؛ این حالت گاه به جهت خطای بنده است گاه به جهت درک جلال خدا، و خشیت انبیا از قسم اخیر است (رجوع کنید به جرجانی، ص 101، 103؛ نیز رجوع کنید به خوف و رجا*). عرفا این اصطلاح را برگرفته از آیه 16 سوره حدید میدانند: «اَلْمْ یَأنِ لِلَّذینَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ» (آیا زمان آن نرسیده است که کسانی ایمان آوردهاند دلهاشان از یاد خدا خاشع شود). به نظر تِلِمسانی (ج 1، ص 131) این آیه بهوضوح بر خشوعی دلالت میکند که در میان صوفیه معتبر و صحیح شمرده میشود. در کتب صوفیه، کاملترین بحث درباره خشوع در صد میدان (ص 166ـ167) و کتاب منازلالسائرین (ص 21ـ22)، هر دو اثر از خواجهعبداللّه انصاری، و شرحهای آن (رجوع کنید به لخمی اسکندری، ص 45ـ47؛ تلمسانی، ج 1، ص 131ـ 134؛ ابنقیم جوزیه، ج 1، ص 516ـ526) آمده و در منابع متأخر نیز همین مباحث تکرار شده است (برای نمونه رجوع کنید به عبدالرزاق کاشی، 1416، ج 1، ص 443ـ444).به نظر خواجه در منازلالسائرین، خشوع، خضوع آمیخته با ترس یا محبت است، بدیننحو که در اثر هیبت و عظمت محبوب بلندمرتبه، قوای طبیعی نفس به حالت سکون درمیآید (رجوع کنید به عبدالرزاق کاشی، 1372ش، ص 113).او همچنین در صد میدان (ص 166)، خشوع را ترسی میداند که دل را با حرمت نرم میسازد و اخلاق را تهذیب و جوارح را ادب میکند و بیمی است همراه با هشیاری و استکانت ]خضوع[. خشوع در سه جا وجود دارد: در معامله (مراوده با خلق) عبارت است از ایثار، در خدمت (عبادت) عبارت است از حضور، و در سر عبارت است از تعظیم؛ و هریک از ایثار و حضور و تعظیم، خود، دارای سه اثر و نشانهاند. آثار ایثار بر بنده در معامله این است که بَدان از وی ایمن، نیکان از وی شاد، و خلق از وی آزادند. نشانههای حضور در خدمت اولا حلاوتی است که بنده میچشد و به واسطه آن از درگاه الهی نمیگریزد، ثانیآ مقصود اصلی را میبیند و از آن به خلق نمیپردازد، و ثالثآ کوتاهی خود را میبیند و خود را حق نمیپندارد. نشانههای تعظیم نیز این است که حق تعالی را به خود نزدیک و خود را از او دور میبیند و امتحان الهی برایش امری بزرگ بهشمار میآید که این همان ترس صدیقان است.نکته دیگر درباره خشوع، محل آن است. به نظر قشیری (ج 1، ص 382) اتفاق بر آن است که محل خشوع، دل است. یعنی خشوع باید قلبی و باطنی باشد نه ظاهری. هرچند از روایت دیگری که قشیری (همانجا) نقل کرده چنین برمیآید که خشوع از قلب به اندامها سرایت میکند. از اینرو وقتی کسی را دیدند که به حالت شکسته نشسته و زانوهایش را جمع کرده، به او گفتند خشوع در دل است نه در سر زانو. همچنین سالک باید در خشوعش صادق باشد (نیز رجوع کنید به جرجانی، ص 101). از دید حارث محاسبی (ص 304) علامت انسان صادق این است که اگر همه بندگان بر حال او مطّلع شوند، حالش تغییر نکند، یعنی اگر خاشع نبوده به منظور اطلاع مردم، خود را خاشع نشان ندهد و اگر خاشع بوده به خشوعش نیفزاید و از اطلاع مردم شادمان نشود.خشوع و حضور قلب از شروط باطنی نماز بوده (غزالی، ج 1، ص 353؛ درباره دلایل این اشتراط رجوع کنید به همانجا) و نشانه خشوعِ دل در نماز آن است که اولا اندامها نیز به تبعِ دل خاشع شوند و ثانیآ نمازگزار آنقدر در معنای نماز غرق شود که نداند در سمت راست و چپش چه کسانی ایستادهاند (قشیری، همانجا). البته ظاهرآ اصل مطلب دوم به سخنی از ابنعباس برمیگردد، زیرا سعیدبن جُبَیر گفته است: از چهل سال پیش که شنیدم ابنعباس میگفت: «خشوع در نماز به این است که نمازگزار نداند در طرف راست و چپش کیست»، هیچگاه در نماز ندانستهام که در دو طرفم چه کسانی ایستادهاند (رجوع کنید به ابوطالب ملکی، ج 2، ص 97). از اویس قرنی نیز پرسیدند خشوع در نماز چیست؟ گفت آن که اگر تیر به پهلوی وی زنند خبردار نشود (رجوع کنید به عطار، ج 1، ص 22).خشوع دارای سه مرتبه است: درجه نخست (مبتدیان)، تعبد به امر خداست و تسلیم حکم او شدن در کمال خضوع و همراه با عجز و مسکنت و اعتقاد به اینکه حق او را میبیند، ولو اینکه بنده حق را نبیند. درجه دوم (متوسطان) آن است که شخص براثر وقوف به کاستیهای نفس، منتظر بروز آفات و امراض نفس همچون عُجب و ریا باشد و از این جهت حالت خشوع به وی دست دهد. همچنین از آفات نیت و عمل بترسد، حقوق دیگران را بر حقوق خود مقدّم بدارد، به فضل دیگران اذعان و فضل خود را فراموش کند و نفس خود را پاک و مبرا نداند. درجه سوم خشوع (منتهیان) آن است که شخص در مقام مکاشفه گرفتار شطحیات نگردد و در قبض و بسط، خویش را مهار کند و به یاری خشوع، احوال و کرامات خود را پنهان سازد (عبدالرزاق کاشانی، 1372ش، ص 113ـ115).قشیری (ج 1، ص380ـ392)، از خشوع و تواضع ذیل یک عنوان بحث کرده ولی از ارتباط این دو سخنی نگفته است؛ ولی ظاهرآ فرق خشوع و تواضع آن است که تواضع از جنس معاملات با خلق است و خشوع از نوع احوال و سروکار آن با حق است و به همین جهت سالکان را در حال نماز به خشوع کامل توصیه میکردند (گوهرین، ذیل واژه؛ نیز رجوع کنید به تواضع*).منابع :ابنقیم جوزیه، مدارجالسالکین بین منازل «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، ج 1، چاپ محمد معتصمباللّه بغدادی، بیروت 1416/1996؛ ابوطالب مکی، کتاب قوتالقلوب فی معاملة المحجوب و وصف طریقالمرید الی مقامالتوحید، قاهره 1310، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ عبداللّهبن محمد انصاری، صد میدان، تصحیح و تحشیه سرژدولوژیهدوبورکوی، به اهتمام عبدالکریم جربزهدار، تهران 1388ش؛ همو، کتاب منازلالسائرین، حققه و ترجمه و قدم له سرژدولوژیه دوبورکوی، قاهره 1962؛ سلیمانبن علی تلمسانی، شرح منازلالسائرین الی الحق المبین، چاپ عبدالحفیظ منصور، تونس 1988، چاپ افست قم 1371ش؛ علیبن محمد جرجانی، کتابالتعریفات، چاپ گوستاو فلوگل، لایپزیگ 1845، چاپ افست بیروت 1978؛ حارث محاسبی، الرعایة لحقوقاللّه، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت ]بیتا.[؛ عبدالرزاق کاشی، شرح منازلالسائرین، چاپ محسن بیدارفر، قم 1372ش؛ همو، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام: معجم المصطلحات و الاشارات الصوفیة، ج 1، چاپ سعید عبدالفتاح، قاهره 1416/1996؛ محمدبن ابراهیم عطار، کتاب تذکرةالاولیاء، چاپ نیکلسون، لیدن 1905/1907، چاپ افست تهران ]بیتا.[؛ محمدبن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج 1، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، چاپ حسین خدیوجم، تهران 1364ش؛ عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرسالة القشیریة، چاپ عبدالحلیم محمود و محمودبن شریف، قاهره ]1972ـ 1974[؛ صادق گوهرین، شرح اصطلاحات تصوف، تهران 1367ـ1378ش؛ عبدالمعطیبن محمود لخمی اسکندری، شرح منازل السائرین، چاپ سرژدولوژیه دوبورکوی، قاهره 1954.