خشخاش، نام گیاهان متعلق به جنس Papaver مخصوصآ گونه P. somniferum L. که مادّه تریاک* از آن بهدست میآید. خشخاش گیاهی است علفی به ارتفاع یک تا دو متر و دارای ساقهای قائم و منشعب و برگهای متناوب سبز و غبارآلود و بریدگیهای نامنظم. گلهای درشت و زیبایش در جورهای مختلف به رنگهای متفاوت و میوهاش، کپسولی ناشکوفا و حاوی دانههای بسیار است (زرگری، ج 1، ص 122). این گیاه در مناطق مختلف ایران (تبریز، کرمانشاه، خوزستان، لرستان، فارس، کرمان، خراسان، یزد)، افغانستان، پاکستان و کشورهای منطقه مدیترانه و شمال افریقا میروید (کالن، ص 15؛ کریمی، ص550؛ برای مباحث واژگانی و تاریخچه رجوع کنید به رادگلی، ص 199ـ200؛ تریاک*).قسمتهای مختلف انواع خشخاش دارای مواد و کاربردهای دارویی است. مهمترین مادّه دارویی ـ تخدیری و در عین حال سمّی این گیاهان، شیره کپسول آنهاست که تریاک نام دارد و در ایران و افغانستان از یکی از جورهای گونه P. somniferum L. با نام album (سفید)، در مصر و آسیای صغیر از جور glabrum و در نواحی دیگر از جور setigerum بهدست میآید. روغن خشخاش اغلب از جور nigrum (سیاه) این گیاه تهیه میشود. گاه از جورهای مذکور، هم تریاک و هم روغن خشخاش بهدست میآید. از روغن خشخاش در مصارف دارویی، تغذیه و صنعتی استفاده میکنند (رجوع کنید به ابنسینا، ج 1، کتاب 2، ص 767؛ زرگری، ج 1، ص 122ـ126؛ عقیل، ص 183).در کتب گیاه ـ داروشناسی قدیم به انواع مختلف خشخاش اشاره شده است. رازی (ج20، ص 401ـ413) شرح مفصّلی از انواع و خواص آنها را آورده که بیشتر برگرفته از نوشتههای حکمای یونانی از جمله جالینوس (به نقل ابنبیطار، 1291، ج 2، ص 59ـ61) و دیوسکوریدس (ص 331ـ334) است. خشخاش اَسْوَد (سیاه)، منثور (مُنْتَثَر/ مصری/ رُمّانالسُعال)، بستانی، برّی، مُقَرَّن (بحری) و زُبْدی از انواعی است که رازی (ج20، ص 402ـ410) برشمرده است.برای خشخاش سیاه، همان نام علمی P. somniferum را در نظر گرفتهاند اما خشخاش منثور احتمالا همان گیاه P. rhoeasاست که قهرمان (ج 24، لوحه 2982) و گل گلاب (ص 28)، آن را شقایق و مظفریان (ص 393) آن را خشخاش زراعی نامیدهاند (قس رضایینژاد، ص 433 که شقایق سرخ را معادل آن دانسته) و وجه تسمیهاش نیز پراکنده شدن سریع گلبرگهایش است. تفکیک این گیاهان در منابع اسلامی بسیار مشکل است چنانکه ابوالخیر اشبیلی (ص 217) انواع سفید، قرمز، فرفیری، مقرّن و زرد را جز انواع برّی دانسته است. ابنبیطار (1989، ص 293) خشخاش مقرّن و برّی را یکی، انصاری شیرازی (ص 145) خشخاش برّی و بستانی را از انواع خشخاش سیاه و نوع برّی را همان سیاه و بستانی را همان خشخاش سفید دانستهاند (نیز رجوع کنید به ابنمیمون، ش 401، ص 42). لذا اسامی علمی که مؤلفان امروزی برای این گیاهان ارائه کردهاند، گاه متفاوت است (برای نمونه رجوع کنید به غسّانی، ص 319ـ320؛ توضیحات خطّابی؛ قبیسی، ص 161؛ کریمی، ص 547ـ550؛ مظفریان، همانجا) و حتی برخی از این انواع را متعلق به جنسهای دیگری دانستهاند مثلا گاه خشخاش برّی و مقرّن گونههایی از جنس Glaucium و زبدی گونهای Silene در نظر گرفته شده است (رجوع کنید به ابنبیطار، 1989، ص 293ـ294، پانویس 58ـ61؛ قهرمان و اخوت، ج 1، ص 134ـ135).برای انواع خشخاش خواص فراوان و متفاوتی در منابع دوره اسلامی آمده که اغلب تکرار نوشتههای حکمای یونانی است. برگ و گل این گیاه برای بهبود زخمها، ریشه آن برای درمان بیماری عرقالنساء (سیاتیک) و بهبود اورام گرم، سرفه و اسهال مزمن، و تخم آن برای پالایش سینه و خروج بلغم و موارد فراوان دیگر کاربرد داشته است (رازی، ج20، ص 401ـ413؛ ابنسینا، همانجا). در طب جدید هم از اجزای مختلف گیاه P. somniferum L. در مصارف درمانی استفاده میشود، مثلا برگ آن، خوابآور ملایم؛ گلهایش، آرامکننده و نسبتآ خوابآور؛ کپسول آن، مؤثر در برخی بیماریهای گوارشی، عصبی و نیز مسکّن است و دانه آن، نیز موجب فربهی، سستی و خوابآلودگی میشود. در استفاده از کپسول آن باید جانب احتیاط را، مخصوصآ در مورد برخی بیماریها، رعایت کرد (زرگری، ج 1، ص 128ـ129؛ حاجیشریفی، ص 459ـ461). گاه خواصی که در منابع قدیم و جدید برای خشخاش آمده به هم شبیه است، چنانکه هم در نوشتههای رازی (ج20، ص 402ـ403) و هم زرگری (ج 1، ص 128) کپسول و بذر این گیاه برای درمان اسهال و برخی سرفهها و نیز تسکین دردها مفید تشخیص داده شده است.در گذشته که کاشت خشخاش در ایران مرسوم بود، از دانههایش به عنوان مادّه غذایی استفاده میشد. چنانکه در دوره قاجار برای تزیین ظرف سمنو (رجوع کنید به آشپزباشی، ص 79) و تا قبل از ممنوعیت کشت، از آن به عنوان تنقلات استفاده میشد و گاه نیز دانههایش را روی نان میپاشیدند (مظلومزاده، ص 237، 242). در برخی شهرهای ایران به نشانه برکت، نان سنگک را بر روی سفره عقد میگذارند، که در گذشته گاهی با دانههای خشخاش یا سیاه دانه جملاتی بر روی این نان مینوشتند. همچنین به نشانه باطل کردن سحر و جادو، یکی از خانههای خوانچه اسفند سفره عقد را با خشخاش پر میکردند (شکورزاده، ص 176 و پانویس 5؛ کتیرائی، ص 165؛ روغنی، ص 282).منابع :علیاکبربن مهدی آشپزباشی، سفره اطعمه، چاپ عکسی تهران 1353ش؛ ابنبیطار، تفسیر کتاب دیاسقوریدوس فی الادویة المفردة، چاپ ابراهیمبن مراد، بیروت 1989؛ همو، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق 1291، چاپ افست بغداد ]بیتا.[؛ ابنسینا؛ ابنمیمون، شرح اسماء العقار، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره 1940؛ ابوالخیر اشبیلی، کتاب عمدةالطبیب فی معرفة النبات، چاپ محمد عربی خطّابی، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی و مکمل، 1384ش؛ علیبن حسین انصاری شیرازی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، چاپ محمدتقی میر، تهران 1371ش؛ احمد حاجیشریفی، اسرار گیاهان دارویی، تهران 1382ش؛ پدانیوس دیوسکوریدس، هیولی الطب فی الحشائش و السموم، ترجمة اِصْطِفَنبن بَسیل و اصلاح حنینبن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس تِرِس، تطوان 1952؛ محمدبن زکریا رازی، کتاب الحاوی فی الطب، حیدرآباد، دکن 1374ـ1393/ 1955ـ1973؛ داود روغنی، نان سنگگ: مطالعهای مردمشناختی، بهاهتمام جواد صفینژاد، تهران 1385ش؛ علی زرگری، گیاهان داروئی، ج 1، تهران 1368ش؛ ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران 1363ش؛ محسن عقیل، معجم الاعشاب المصوّر، بیروت 1423/ 2003؛ عقیلی علوی شیرازی؛ ابوالقاسمبن محمد غسّانی، حدیقة الازهار فی ماهیة العُشب و العَقّار، چاپ محمد عربی خطّابی، بیروت 1405/ 1985؛ حسّان قبیسی، معجم الاعشاب و النباتات الطیّبة، بیروت 1415/ 1995؛ احمد قهرمان، فلور ایران، ج 24، تهران 1381ش؛ احمد قهرمان و احمدرضا اخوت، تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی با نامهای علمی، تهران 1383شـ؛ محمود کتیرائی، از خشت تا خشت، تهران 1378ش؛ هادی کریمی، فرهنگ رستنیهای ایران: گیاهان، تهران 1381ش؛ حسین گلگلاب، گیا: راهنمای گیاهی، تهران 1340ش؛ ولیاللّه مظفریان، فرهنگ نامهای گیاهان ایران: لاتینی، انگلیسی، فارسی، تهران 1375ش؛ محمدمهدی مظلومزاده، آشپزی در فرهنگ مردم کازرون، تهران 1383ش؛J. Cullen, Papaveraceae, (Flora Iranica, ed. Karl Heinz Rechinger, no.34), Graz 1966; Al Rezainejad, The unabridged botany, entomology and biology dictionary, Tehran 1381 Sh; Richard Rudgley, "Psychoactive palnts", in The Cultural history of plants, ed. Ghillean Prance and Mark Nesbitt, NewYork: Routledge 2005.