خُرّه کیانی، اصطلاحی در حکمتاشراق* سهروردی* با پیشینهای در فرهنگ ایران باستان.خرّه کیانی، مرکّب از دو واژه خُرّه و کیانی است. صورت دیگر واژه خرّه، فَرّه یا فَر، به معنای شأن و شکوه (رجوع کنید به دهخدا، ذیل «فر») و نیز نور، برازندگی و زیبایی (رجوع کنید به دوانی، ص 202؛ جمالالدین انجو، ذیل «خره»؛ برهان، ذیل «فر») است. برخی دانشمندان معنای اصلی این کلمه را سعادت، هستینیک و رفاه دانستهاند (رجوع کنید به زینر، ص 219). این کلمه از واژه اوستایی xvar(nah (خْوَرنَه، معادلِ فارسی باستان که اصل مادی دارد: farnah) آمده و در زبان پهلوی (فارسی میانه) به صورت farr(ah) و xvarr(ah) بهکار رفتهاست (رجوع کنید به کنت، ص 208؛ افنان، ذیل «فر ـ فره»؛ آموزگار یگانه، 1386ش، ص350ـ351؛ مجتبائی، ص 81). درباره ریشه این واژه میان زبانشناسان اختلافنظر وجود دارد. بنابه گزارش معین (ج 1، ص 412)، در اوستا کلمه xvarnah و xvarno آمده و معرف hvarnah ایرانی باستان است که در پهلوی xvarreh و در پازند xvarehو در فارسی خره و خوره گردیده است. این کلمه در پارسی باستان به صورت farna (فَرنه) آمده و در پارسی، فر و فرّه گردیده و فرخ، فرخنده، فرخان و فرهی از همین ریشه است (نیز رجوع کنید به مکنزی، ص 96). برخی آن را با خور (خورشید) مرتبط دانسته و آن را مشتق از ریشه اوستایی hvar- بهمعنای «درخشیدن» دانستهاند (رجوع کنید به مجتبائی، ص 81؛ نیز رجوع کنید به آموزگار یگانه، همانجا). این واژه همچنان در زبان فارسی کاربرد دارد و به صورت مستقل یا در واژههایی چون فرّهی، فرهمند، فرمند، خرهناک، خرهمند و همچنین در تعابیری مانند «بلندی فرّ و اقبال» استفاده میشود، بهنحوی که در فارسی، بینیاز از ترجمه است (یشتها، ج 2، توضیحات پورداود، ص 309ـ310).واژه کیانی به معنای مطلق پادشاهی است. لفظ «کی» که در واژه کیانی بهکار رفته، در اصل، در زبان اوستایی و ودائی به صورت kavi (کوی) بوده که به معنای بصیر و فرزانه و شاعر است و از ریشه ku-/ kavبهمعنای دیدن مشتق شده است (مجتبائی، ص 112).معنای اصطلاحی خرّه. این کلمه در فارسی معاصر به صورت فرّه استعمال میشود، ازاینرو در این مقاله به کاربردهای واژه به هر دو صورت توجه شده است. خُرّه (فَرّه) در اصطلاح به معنای موهبتی الهی (عنایت الهی، فروغ الهی، تأیید الهی و آسمانی، برکت) است که در موجود خوب و زیبا و سودمند هست (آموزگار یگانه، 1386ش، ص350؛ کوربن، 1374ش، ص 59). خرّه یا فرّ براساس تعلق آن به مراتب مختلف موجودات، دارای مراتب تشکیکی مختلفی است. ترکیبات مختلف این کلمه مانند فرّه آریایی، فرّه موبدان، فرّه انسانها، فرّه ایزدی، خرّه کیانی و مانند اینها ناظر به همین جنبه تشکیکی خرّه یا فرّه است.فرّه آریایی (فرّه ایرانی)، فرّی است که خداوند به ایران زمین داده است و باعث آبادانی و شوکت و جلال و ابهت آن میگردد. در اثر این فرّ دشمنان ایران شکست میخورند (رجوع کنید به یشتها، اشتاد یشت، بند1، 2، 5، 8). همه انسانها دارای فرّه هستند. وجود این فرّه سبب توفیق انسان در وظایف فردی و اجتماعیاش (خویشکاری) میشود. در صورتی که فرد خویشکاری خود را به درستی انجام ندهد یا به گناه روی آورد، این فرّه و نیکبختی از وی دور میگردد (زادسپرم، فصل 3، بند 73ـ75؛ موله، ص 41؛ آموزگار یگانه، 1383ش، ص 79؛ همو، 1386ش، ص 352). چنانکه جَهی (نماد زن بدکار و دختر اهریمن) قسم یاد کرده که فرّه آدمیان را خواهم دزدید (رجوع کنید به بندهش، ص 51)، همچنین هر طبقه اجتماعی دارای فرّه مخصوص به خویش است (زینر، ص220). این فرّه براساس تعلق آن به انسانهای مختلف نامهای متفاوتی دارد، مانند فرّه موبدی (فرّ آسرونان، فرّ پیغمبری) که مخصوص موبدان و پیامبران و نمادی از دانایی آنهاست (رجوع کنید به بندهش، ص 109؛ آموزگار یگانه، 1386ش، ص 354). نیز در اوستا از فرّ جاماسپ یاد شده است (رجوع کنید به گاتها، وهوخشترگات، یسناها51، بند18). فرّه ایزدی یا فرّه خداوند (فرّ اهورایی)، آفریده اهورهمزداست. اهورهمزدا هم صاحب فرّه و هم بخشنده آن است. این فرّه تشخص لطف ایزدی است و به واسطه آن اهورهمزدا دست به آفرینش میزند (رجوع کنید به یشتها، زامیاد یشت، بند10؛ آموزگاریگانه، 1386ش، ص 352).در اوستا از فرّ کیانی سخن رفته است (رجوع کنید به یسنا، ج 1، ها1، بند14). خرّه کیانی، فرّی است که به شاهان فاضل و عادل داده میشود و در صورتی که به دادگری و خداشناسی نپردازند این فرّ از آنها جدا میگردد و روزگار پادشاهی ایشان به سر میرسد. فرّ کیانی فروغی ایزدی است که چون بر دل کسی بتابد، از همگان برتر و برازنده تاج و تخت میگردد و همواره بر دشمنان خود پیروز میشود (یشتها، ج 2، توضیحات پورداود، ص 314ـ315؛ کارنامه اردشیر بابکان، ص 49). این فرّه تنها مخصوص پادشاهان عادل و بر حق ایرانی است که به خواست اهورهمزدا به پادشاهی رسیدهاند (آموزگاریگانه، 1386ش، ص 353) و ماجرای آن در تاریخ اساطیری ایران بیان شده است (رجوع کنید به یشتها، زامیاد یشت). این فرّه، نخست به هوشنگ پیشدادی و سپس به طهمورث و جمشید رسید. پس از گناهِ جمشید این فرّ از وی جدا شد و در نهایت به شاهان کیانی و کیگشتاسب که حامی زردشت بود، تعلق گرفت. در پایان جهان نیز به سوشیانت (موعود زردشتی) خواهد پیوست (رجوع کنید به معین، ج 1، ص 418؛ برای اطلاع از ماجرای این نقل و انتقالات رجوع کنید به یشتها، زامیاد یشت، بند26ـ38، 71ـ89).بنابر آنچه گفته شد، در حقیقت فرّ یا خرّه در وجود انسانها دارای دو نمود است: نمود بیرونی (آفاقی) در اموری چون اقتدار و سرپرستی و تصرف و پیروزی بروز میکند و نمود درونیِ (انفسی) آن در اموری چون بخردی و روشنضمیری و هدایتگری. ظهورات فرّه در انسانها متفاوت است. چنانکه فرّ پهلوانی بیشتر ناظر به نمود بیرونی و فرّ موبدی ناظر به نمود درونی است و فرّ کیانی واجد هر دو جنبه است. برای بهرهمندی از دید باطنی که در جام گیتینما وجود دارد، باید تنی نورانی و وجودی قدسی (خورنه) داشت (شایگان، ص 318).خرّه صورت مثالی و مینوی کمالات و فضیلتها و اصلی مجرد و معقول بهشمار میآید (مجتبائی، ص 91ـ92). این موهبت الهی گاه در قالب موجوداتی چون مرغ وارغَن (شاهین)، بره و غُرم (میش کوهی) تجسم میپذیرد (رجوع کنید به یشتها، زامیاد یشت، بند 33ـ38؛ کارنامه اردشیر بابکان، ص 39، 41؛ مجتبائی، ص 91، پانویس 1). دانشمندان عمومآ تصویر گوی بالدار را نماد خورنه دانستهاند (بویس، ص 18، 86). به نظر سودآور (ص 21ـ22) گوی بالدار ساده نشانه فرّه ایرانی و گوی بالداری که با تصویر انسان همراه است، نشانه فرّه کیانی است. همچنین در شمایلشناسی، فرّه/ خرّه را به صورت هالهای از نور تجسم کردهاند که بر گرد صورت پادشاه پرتو افکنده است (رجوع کنید به کوربن، 1374ش، ص60؛ مجتبائی، ص 92، پانویس 1).ویژگیهای خرّه کیانی. براساس آنچه درباره خرّه کیانی بیان شد، میتوان ویژگیهایی برای آن در نظر گرفت: 1) موهبتی الهی است که با زور نمیتوان به آن دست یافت؛ بلکه نیازمند نوعی صلاحیت و شایستگی معنوی است (کریستنسن، ج 2، ص 351). 2) ودیعهای الهی است که امکان زوال آن به علت بدرفتاری فرد وجود دارد و نیازمند حفظ و حراست است و در صورت ادعای خدایی پادشاه یا بیدادگری وی (حمله اهرمن)، این فرّ از او جدا میگردد؛ چنانکه از جمشید گرفته شد (رجوع کنید به یشتها، زامیاد یشت، بند34ـ38؛ آموزگاریگانه، 1386ش، ص 359). 3) پادشاهانِ بهرهمند از خرّه کیانی به فنونی چون کشف آهن، ساخت ابزارآلات، رام کردن حیوانات، پشمریسی و بافتن منسوجات، پزشکی و ساختن بنا دست یافتند (اعتمادمقدم، ص 1). 4) فقط انسان کامل میتواند به خرّه کیانی، و از این طریق به پادشاهی و ولایت بر مردم، دست یابد. بر این اساس میتوان خرّه کیانی را نماد معنویت بهشمار آورد. در نظر ایرانیان باستان، خرّه هرکس کمالات وجودی اوست و هرکس به خرّه دست یابد، به کمال خویش نایل میشود و درحقیقت صفات الهی و فرهمند (خورهمند) در وی تحقق مییابد؛ زیرا اهورهمزدا راستگوترین و فرهمندترین است. در این هنگام، پرتو خرّه که شعاع سعادت الهی و نشانه تأیید ایزدی و عامل نیکبختی جاودانه در هر دو جهان است، بر سیمای وی آشکار میگردد. به همین دلیل، خرّه در زبان فارسی با شکوه و جلال و سعادت هممعناست. برای دریافت این سعادت، انسان باید به وظایف دینی و دنیوی خود (خویشکاری) براساس راستی و نظام الهی عمل کند. بنابراین انسان با نوعی سلوک عرفانی و طی مراحل و منازل معرفتی، شایسته برخورداری از فرّ کیانی (یا فرّ ایزدی) میگردد. این دیدگاه با نظریه حاکمِ حکیمِ افلاطون مشابهت دارد. همانگونه کهاز نظر افلاطون، حاکمِ حکیم برای برپایی نظم کامل و عدل الهی در عالم باید از عالم محسوس بگذرد و به عالم معقول برسد، شاه خوب نیز به سبب کمال دینداری و دادگری و از روی تشبّه تام به صفات و کمالات الهی از جمیع مراتب وجود بالاتر میرود و قطب عالم و مظهر عدل و مجری اراده الهی میگردد (مجتبائی، ص 54ـ55، 92، 151).خرّه کیانی در سنّت اسلامی. این اصطلاح بهطور صریح یا تلویحی در متون دوران اسلامی بهکار رفته است. از جمله محمدبن عبیداللّه ابوالمعالی (قرن پنجم) در بیان الادیان (ص24)، غزالی (قرن پنجمو ششم) در نصیحةالملوک (ص81)، شمسالدین سجاسی (قرن هفتم) در فرائدالسلوک (ص 48ـ50) و خواجه ابوالفضل علّامی (قرن دهم و یازدهم) در آئین اکبری (ج 1، ص 3) این اصطلاح را درباره پادشاهان بهکار بردهاند.در فلسفه اسلامی، سهروردی، مؤسس حکمت اشراق، و شارحان وی خرّه کیانی را بهصراحت بهکار بردهاند. سخنان سهروردی درباره خرّه کیانی با مطالبی که امروزه از اوستا به دست ما رسیده است، مطابقت دارد. به نظر کوربن (1382ش، ص 57ـ69)، یکی از محرکهای تفکر سهروردی خرّه کیانی (کیان خرّه) و پیشینه آن در اعتقاد دینی و فرهنگ ایران باستان است. به نظر سهروردی (ج 3، ص 81، 184ـ187، ج 4، ص 92) چون نفس انسان طاهر گردد، به نور الهی روشن و قوی میشود و قادر به تأثیر در اجسام و نفوس و دارای هیبت میشود و به تأیید حق از جمله حزب خدا نایل میگردد و میتواند بر دشمنان خود پیروز شود. چنین شخصی به نور تأیید و ظفر دست مییابد، چنانکه پادشاهان بزرگ ایرانی مانند فریدون و کیخسرو به آن دست یافتند. پادشاهانی که از این موهبت بهرهمند میشوند، رئیس طبیعی عالم میشوند و از عالم اعلا به آنها یاری میرسد. این نور همان است که ایرانیان باستان آن را خرّه، و نور مختص به پادشاهان را کیان خرّه نامیدهاند. به این دلیل، داشتن این فرّه باعث استجابت دعا و مسخرشدن کائنات در دست فرد میگردد (نیز رجوع کنید به شهرزوری، ص 393؛ قطبالدین شیرازی، ص 357). به تعبیر سهروردی (ج 3، ص 77) این فرّه «اکسیر علم و قدرت است». سهروردی (ج 1، ص 504) عامل افاضه «کیان خرّه» را نیّرالاعظم یعنی هورَخش بهشمار آورده است.در ایران زمین همواره حکومتی مشروع دانسته شده که از سوی خدا تعیین شده است و پادشاهیای مشروع تلقی شده است که از فرّه ایزدی یا به تعبیر دیگر عنایت الهی برخوردار باشد (زمانی و طاووسی، ص 49). فرّ کیانی بیانگر حق ایزدی شاهان در حکومت کردن بر مردم است و به کاربردن القابی نظیر «السلطان ظلّاللّه» برای پادشاهان (رجوع کنید به شمسمنشی، ج 1، جزء1، ص 125) ناظر بههمین معناست. در ایران باستان مقام شاهی دارای دو جنبه دینیاری و شهریاری یا حکمت و حکومت بوده است (مجتبائی، ص 115). در ادبیات فارسی نیز بهترین و کاملترین حکومتها، حکومتی است که در آن دین و دولت توأم باشند و شهریاری دینیار فرمانروا باشد (همان، ص 97). بنابراین مفهوم ولایت معنوی در فرهنگ اسلامی با خرّه یا فرّه کیانی قابل مقایسه است (رجوع کنید به امیندهقان، ص 162).خرّه در سایر فرهنگها. خرّه با اصطلاحات دیگری از سایر فرهنگها مقایسه شده است. برای مثال، برخی فرّ را با اصطلاح «شخینا»در فرهنگ یهودی مقایسه کردهاند (رجوع کنید به جکسون، ص 57؛ یشتها، ج 1، توضیحات پورداود، ص 512ـ513) اما برخی شخینا را با سکینه یکی دانستهاند، نه با خورّه (رجوع کنید به پورجوادی، ص 194ـ195). همچنین فرّ یا خرّه را با نیروی مانا (رجوع کنید به خدایار محبی، ص 26ـ27) مقایسه کردهاند. مفهوم خرّه را با معنای برخی کلمات در فرهنگ اسلامی نیز تطبیق دادهاند، از جمله: 1) مفهوم خّره تا حدی شبیه یکی از معانی سلطان است. اصطلاح سلطان در قرآن (برای نمونه رجوع کنید به ابراهیم: 11) اغلب به معنای قدرت معنوی و اعجازآمیزی است که به صورت معجزات و کرامات تجلی میکند تا موجب تأیید ادعای دینی پیامبران شود و پیامبران این سلطان را از خدا گرفتهاند (معین، ج 1، ص 415). 2) خرّه کیانی را با نور طمس که مرحله سوم از نورهای سهروردی است (رجوع کنید به ج 1، ص 109)، یکی دانستهاند (رجوع کنید به پورجوادی، ص 195). 3) به نظر برخی، سهروردی خرّه را با سکینه یکی دانسته است، اما برخی این نظر را نپذیرفته و تفاوتهایی میان آن دو ذکر کردهاند (رجوع کنید به همان، ص 193ـ197).منابع: ژاله آموزگاریگانه، تاریخ اساطیری ایران، تهران 1383ش؛ همو، زبان، فرهنگ و ارسطوره (مجموعه مقالات)، تهران 1386ش؛ محمدبن عبیداللّه ابوالمعالی، بیانالادیان، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران 1376ش؛ علیقلی اعتماد مقدم، فر در شاهنامه، ]تهران[: وزارت فرهنگ و هنر، ]بیتا.[؛ سهیل محسن افنان، واژهنامه فلسفی، ]تهران [1362ش؛ معصومه امین دهقان، مقایسه انسان فرهمند در شاهنامه با ولیّ در مثنوی، تهران 1383ش؛ اوستا. یسنا، گزارش پورداود، ج 1، تهران 1356ش؛ همو، یشتها، گزارش پورداود، چاپ بهرام فرهوشی، تهران 1356ش؛ اوستا. یسنا. گاهان، گاتها: کهنترین بخش اوستا، گزارش ابراهیم پورداود، تهران 1378ش؛ محمدحسینبن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران 1361ش؛ بندهش، ]گردآوری[ فرنبغ دادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، 1369ش؛ مری بویس، زردشتیان: باورها و آداب دینی آنها، ترجمه عسکر بهرامی، تهران 1381ش؛ نصراللّه پورجوادی، اشراق و عرفان: مقالهها و نقدها، تهران 1380ش؛ حسینبن حسن جمالالدین انجو، فرهنگ جهانگیری، چاپ رحیم عفیفی، مشهد 1351ـ1354ش؛ منوچهر خدایار محبی، اسلامشناسی و دین تطبیقی: فرهنگ ادیان و اسلام، تهران 1378ش؛ محمدبن اسعد دوانی، ثلاث رسائل، چاپ احمد تویسرکانی، مشهد 1411؛ دهخدا؛ زادسپرم، وزیدگیهای زادسپرم، نگارش فارسی، آوانویسی، یادداشتها، واژهنامه، تصحیح متن از محمدتقی راشدمحصل، تهران 1385ش؛ علیمحمد زمانی و محمود طاووسی، «فرّهی ایزدی و بازتولید آن در اندیشهی سیاسی ایران پس از اسلام»، مجلهی مطالعات ایرانی، سال 3، ش 5 (بهار 1383)؛ رابرت چارلز زینر، طلوع و غروب زردشتیگری، ترجمه تیمور قادری، تهران 1375ش؛ اسحاقبن ابراهیم سجاسی، فرائدالسلوک، چاپ نورانی وصال و غلامرضا افراسیابی، تهران 1368ش؛ ابوالعلاء سودآور، فرّه ایزدی در آیین پادشاهی ایران باستان، تهران 1384ش؛ یحییبن حبش سهروردی، مجموعه مصنفات شیخاشراق، تهران 1380ش؛ داریوش شایگان، هانری کربن: آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران 1371ش؛ محمدبن هندوشاه شمس منشی، دستور الکاتب فی تعیین المراتب، چاپ عبدالکریم علیزاده، مسکو 1964ـ1976؛ محمدبن محمود شهرزوری، شرح حکمةالاشراق، چاپ حسین ضیائی تربتی، تهران 1380ش؛ ابوالفضلبن مبارک علّامی، آئین اکبری، چاپ سنگی لکهنو 1892ـ1893؛ محمدبن محمد غزالی، نصیحةالملوک، چاپ جلالالدین همایی، تهران 1361ش؛ محمودبن مسعود قطبالدین شیرازی، شرح حکمةالاشراق سهروردی، چاپ عبداللّه نورانی و مهدی محقق، تهران 1380ش؛ کارنامه اردشیر بابکان، با متن پهلوی، آوانویسی،ترجمه فارسی و واژهنامه، چاپ بهرام فرهوشی، تهران: دانشگاه تهران، 1354ش؛ آرتور امانوئل کریستنسن، نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایرانیان، ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران 1377ش؛ هانری کوربن، ارضملکوت از ایران مزدائی تا ایران شیعی: کالبد انسان در روز رستاخیز، ترجمه ضیاءالدین دهشیری، تهران 1374ش؛ همو، روابط حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان، گزارش ]ترجمه[ احمد فردید و عبدالحمید گلشن، تهران 1382ش؛ فتحاللّه مجتبائی، شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان، ]تهران[ 1352ش؛ محمد معین، مزدیسنا و ادب پارسی، تهران 1338ـ1363ش؛ ماریژان موله، ایران باستان، ترجمه ژاله آموزگار، تهران 1377ش؛Abraham Valentine Williams Jackson, Zoroastrian studies: the Iranian religion and various monographs, NewYork 1965; Roland Grubb Kent, Old Persian: grammar, texts, lexicon, New Haven 1953; David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, London 1971.