خُرَّمدینان (خُرَّمدینیّه)، عنوان گروهی از مخالفان عباسیان، بهویژه پس از کشتهشدن ابومسلم خراسانی* در سده دوم، در سرزمینهای غربی و شمالغربی ایران و مخصوصآ آذربایجان. نام درست این فرقه خرّمدینان و شکل عربی آن خرّمدینیّه است و خرّمیّه صورت ناقص و مخفف آن است (رجوع کنید به نوبختی، ص 47؛ غزالی، ص 14؛ دیلمی، ص 25؛ صدیقی، ص 242). خرّمیان در واقع، فرقهای با نامهای مُحَمِّره، جاودانیه، بابکیه و مازیاریه بودند (رجوع کنید به عبدالمحسن عاطف سلّام، ص50ـ 51). در بیشتر منابع، کلیه فرقههای مزدکی ـ خرّمی با نام مشترک، گاه مزدکی (برای نمونه رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، 1387ش، ص147؛ حمداللّه مستوفی، ص61) و گاه خرّمی (برای نمونه رجوع کنید به مقدسی، ج4، ص30؛ مسعودی، مروج، ج4، ص144؛ اسفراینی، ص121) نامیده شدهاند. نویسنده مجملالتواریخ (ص276) اصل خرّمدینان را بهروشنی بهمزدک رسانده است (نیز رجوع کنید به ابنحزم، ج 1، ص 87؛ در مورد خرّمیان و وابستگی ایشان با مزدکیان رجوع کنید به مسعودی، التنبیه، ص 353؛ ابناسفندیار، ج 1، ص 212).در منابع، منشأ واژه خرّمدین چندینگونه شرح دادهشده است. گروهیآن را مشتق از نام خُرمه/ خوارمه بنت فاده، همسر مزدک، دانستهاند (رجوع کنید به نظامالملک، ص260؛ مجمل التواریخ و القصص، همانجا) که اصل تاریخی ندارد و برساختهای بیش نیست (رجوع کنید بهیاکوبوفسکی، ص40؛ فاروق عمر فوزی، ج 1، ص 267). گروهی دیگر آن را به خرّم، دهی نزدیک همدان یا اردبیل، منسوب کردهاند (رجوع کنید به سمعانی، ج 2، ص 352، پانویس 5؛ یاقوتحموی، ذیل «خرّم»). بازتاب این نظر در گزارشهای فان فلوتن(ص 49)، بَندلیجوزی (ص100ـ101) و دیگران (رجوع کنید به حسین قاسم عزیز، ص 134) آمده و برخی به آن اعتماد کردهاند. کلیما (ص 121، پانویس 35) احتمال دادهاست که قریه خرّم مرکز قدیمی تعالیم مزدکی بوده باشد. اصطخری در سده چهارم (ص 203)، آن را کوهستان خرّمدینان نامیدهاست. بونییاتوف ضمن تأیید و پذیرش این نظر اصطخری، نوشته که اصل واژه خرّم از آتش است (رجوع کنید به حسین قاسم عزیز، همانجا). این تعبیر صرفآ تفسیر لغوی است و به منابع معتبر تاریخی تکیه ندارد، او آرای خرّمدینان و آتشپرستان را که پیش از آنان بودند، درهم آمیخته است (فاروق عمر فوزی، همانجا). این آرا به این سبب که نام خرّم پیش از قیام بابک بر فرقههایی اطلاق گردیده است، مرجح نیستند. بعضی منابع، از واژه خرّم (به معنای شادمان) لذت و لذتپرستی، استنباط کردهاند و آنان را از طرفداران اباحه شمردهاند (رجوع کنید به ابنندیم، ص 406؛ ابنجوزی، ص 123؛ ابناثیر، ج 6، ص 328). به نوشته صدیقی (ص 241)، خرّمدین ترکیبی است فارسی که پیروان این گروه بر خود نهادند، چنانکه مثلا زردشتیان خود را بهدینان مینامیدهاند، و کسانی که پیش از مزدک آرایی همانند وی داشتند، و مزدکیان، خود را دِرِستدینان میخواندند (رجوع کنید به شکی، ص 28، 33ـ34؛ کریستن سن، ص97؛ فرای، ص 132). صدیقی (همانجا) نظر مذکور را روشنترین توجیه بهشمار آورده، اما بدیهی است که این تلقی رنگ ریشهیابی عامیانه دارد (اشپولر، 1952، ص 202، پانویس 9).در آیین مزدکی، یکیاز چهار نیروی روحانی حاکم بر جهان، سُرور است (رجوع کنید به یارشاطر، ج 3، بخش 2، ص 1005)، بنابراین واژه خرّم میتواند مؤید انتساب خرّمیان به مزدکیان باشد (رجوع کنید به مسعودی، التنبیه، ص353؛ ابنندیم، ص405ـ406). در هر حال، اگر انتساب آنان به لذتجویی و اباحه افراطآمیز محلّ تأمل هم باشد، مانند مزدکیان برخی چیزها را مشترک و مباح شمردهاند (رجوع کنید بهد.اسلام، چاپ دوم، ذیل «خرّمیه»). نکته مهم آن است که نوشتهاند مزدکیان و خرّمدینان پیش از بابک سیره و روش دیگری داشتند. آنان مردمی بودند دهقان و نیکوکار و پرهیزکننده از خونریزی (رجوع کنید به مقدسی، ج 4، ص 30ـ 31؛ ابنندیم، همانجا؛ عوفی، قسم 1، باب 5، ص140)، اما بابک به این جنبش شدت بخشید و به جنگ و کشتار و غارت کاروانها روی آورد (رجوع کنید به دینوری، ص402؛ طبری، ج9، ص11ـ 17؛ ابوالمعالی، ص80).در سدههای دوم و سوم، از مزدکیان به نامهای گوناگون یاد شدهاست که از همه رایجتر مزدکیه، خرّمیه، خرّمدینیّه، محمِّره (سرخجامگان)، و مُبیّضه (سپیدجامگان) است. نامهای دیگرِ آنها از نام رهبرانشان مأخوذ است، همچون جاودانیه و بابکیه در آذربایجان، مازیاریه در جرجان (گرگان) و طبرستان، سنبادیه در خراسان، ابومسلمیه بیشتر در خراسان و مُقَنَّعیه در ماوراءالنهر (رجوع کنید به تبصرةالعوام، ص178ـ179، 184؛ صدیقی، ص259ـ 261؛ یارشاطر، ج 3، بخش 2، ص 1003ـ1004). مآخذ به ما امکان میدهند که معلوم داریم در خلال سالها، خرّمدینان در کدام نواحی استقرار داشتند. در آنها، خرّمدینانِ هر ناحیه به نامی خوانده شدهاند. بهنوشته مسعودی (التنبیه، همانجا)، خرّمدینان در خراسان و نواحی کوهستانی شرق ایران، ری و نواحی اصفهان، بُرج، کرج ابودُلف، کاشان، جبال، صِیْمَره، سیروان، ورسنجان، اربوجان ماسبذان لرستان، همدان، ماهکوفه، ماهبصره، اوباذا در کوههای طالش و در آذربایجان پراکنده بودند (نیز رجوع کنید به ابنندیم، ص 405ـ406؛ تبصرةالعوام، ص 180ـ181؛ نفیسی، ص 34ـ 36). مقدسی در البدء و التاریخ (ج 4، ص 31)، بنابر مشاهدات شخصی، از جماعت خرّمی در نواحی ماسبذان و مهرجان قَذَق (مهرگان کذک) به نیکی یاد کردهاست. اینان را در اصفهان خرّمیه و کوذیّه (= برکوکیه*/ کوذکیه/ کوذلیه/ کوذشاهی)، در ری مزدکیه و سنبادیه، در آذربایجان دقولیه/ ذقولیه و در چند جا محمره و در ماوراءالنهر مبیضه مینامیدند (ابوحاتم رازی، قسم 3، ص 306؛ آقا، ص 215). فرقه کوذکیه در روستاها و نواحی خوزستان، فارس و شاهرود، و فرقه اِسبیدجامکیه (پیروان مُقنَّع) در ناحیههای سُغد، سمرقند و چاچ/ شاش (تاشکند) پراکنده بودند (پطروشفسکی، ص 73). مقایسه کلی این نوشتهها به ما امکان میدهد درباره منطقه گسترش وسیع فرقههای مزدکی ـ خرّمی تصویری حاصل کنیم. منطقه گسترش آنان شامل جرجان، جبال، آذربایجان، دیلم، طبرستان، عراق، خوزستان، لرستان، فارس، خراسان و ماوراءالنهر بود (رجوع کنید به یعقوبی، البلدان، ص 275؛ مسعودی، التنبیه، همانجا؛ نیز رجوع کنید به بغدادی، ص 161؛ قس شوارتس، ج 7، ص 858).چگونگی پیدایش خرّمدینان بهدرستی روشن نیست و از فعالیتهای آنان بلافاصله پس از فتح ایران به دست مسلمانان نیز دانستههایی در دست نیست. باتوجه به پراکندگی و گستردگی گروههای خرّمدینی مانند ابومسلمیه، بهآفریدیه، فاطمیه (پیروان فاطمه دختر ابومسلم)، سنبادیه، رزامیّه و مبیّضه، میتوان گفت شورشهای ایشان نسبتآ اندک بودهاست، بهویژه که آنان چندین سده با همین گستردگی باقی بودند. خرّمدینان براساس اعتقادات و مواضع سیاسی ـ اجتماعی خود، دست به شورشهایی زدند. طبری (ج 7، ص 109) و ابناثیر (ج 5، ص 196) در بیان فعالیت دعوتگران عباسی برای سرنگون کردن حکومت امویان و استقرار خلافت عباسیان از شورش مسیحی نومسلمانی به نام عماربن یزید معروف به خِداش* یاد کردهاند. براساس این گزارشها، خداش در نواحی مرو به جای دعوت به سود خلافت عباسی، آیین خرّمی را تبلیغ و ترویج کرد (در اینباره رجوع کنید به خداش*). با کشته شدن وی در سال 118، به جنبش خرّمدینان در نواحی خراسان آسیب رسید، اما باعث نابودی آنان نگردید (رجوع کنید به مسائلالامامة، ص 32ـ33، که خرّمدینان خراسان را با خداشیه یکی دانسته است؛ رکایا، 1975، ص 161ـ186؛ همو، 1984، ص 11ـ15؛ نیز رجوع کنید به مادلونگ، ص 8).با قتل ابومسلم در سال 137، نخستین قیام خرّمدینان آشکار شد. سنباد یکی از خرّمیان بود که در نیشابور به خونخواهی ابومسلم قیام کرد (مسعودی، مروج، ج4، ص 144ـ145؛ نیز رجوع کنید به آمورتی، ص504). خواجهنظامالملک (ص260) تأکید کردهاست که در 137، مردم کوهستان یا جبال (همدان، کرج، ری، اصفهان، نهاوند و جز آنها) بیشتر رافضی و مزدکی بودند. به نظر میرسد که بعد از کشته شدن ابومسلم، هواداران وی و نومزدکیان (خرّمدینان) با یکدیگر متحد شدند، یعنی هنگام قیام سنباد، در سال 138. نرشخی (ص 94، 97) در قیام مُقنّع خراسانی* در سال 159، از فرماندهی به نام خَشَوی (خرّمی) نام بردهاست.نخستین جنبش مهم خرّمدینان، قیام محمّره در جرجان است. در 162 در زمان حکومت مُهَلْهِلبن صَفْوان، گروهی از این فرقه به رهبری عبدالقهّار/ عبدالقاهر پس از کشتار مخالفان، بر جرجان استیلا یافتند. محمره با خرّمدینان یکی شدند و گفتند ابومسلم زنده است، ما ملک خود را پس میگیریم. آنان پسر او ابوالغرّاء را رهبر خویش کردند و تا ری رفتند (نظامالملک، ص290؛ ابناثیر، ج 6، ص 58؛ نیز رجوع کنید به رکایا، 1975، ص 235ـ 239). این قیام دیری نپایید و سپاه اعزامی مهدی (خلیفه عباسی) به فرماندهی عمرو/ عمربن علا والی طبرستان (نظامالملک، همانجا)، موفق به سرکوب آنان شد (یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 397؛ طبری، ج 8، ص 142؛ ابناثیر، همانجا؛ ابنکثیر، ج 5، جزء10، ص 138). در همین سال، خرّمدینانِ روستای کامِدان در اصفهان قیام کردند (یعقوبی، البلدان، ص 275؛ خوافی، ج 1، ص 259). در فاصله زمانی کمتر از بیست سال، جرجان قیامی دیگر از محمّره را در سال 180 شاهد بود. این بار، رهبری شورش با عمروبن محمد عُمَرکی زندیق بود. باوجود سلطه محمره بر جرجان، این شورش هم سرکوب شد و به دستور هارونالرشید، عمروبن محمد در مرو به قتل رسید (طبری، ج 8 ، ص 266؛ ابناثیر، ج 6، ص 152؛ رکایا، 1984، ص 36). دو سال بعد، محمره چنان نیرومند بودند که در کوتاه زمانی بر جرجان دست یافتند (طبری، ج 8 ، ص 268؛ قس ابناثیر، ج 6، ص 159، که سال 181 را ذکر کرده؛ نیز رجوع کنید به دانیل، ص 146).بهرغم این قیامها، دینوری نخستین قیام خرّمدینان را در سال 192 در جبال دانسته است. به نوشته او (ص 391ـ392)، هارونالرشید پسرش محمدامین، عبداللّهبنمالک و ابوُدلَف عِجْلی را به سوی خرّمدینان در اصفهان و ری و همدان و دیگر جاها فرستاد. آنان جمعی کثیر از ایشان را کشتند و بقیه را در شهرها پراکندند (نیز رجوع کنید به نظامالملک، ص 291ـ292)؛ اما طبری نوشته است که هارون در همین سال برای سرکوب قیام رافعبن لیث* عازم خراسان بود که خرّمدینان در آذربایجان شورش کردند. او عبداللّهبن مالک را با دههزار نفر (نظامالملک، ص:291 بیست هزار) بهسوی ایشان فرستاد. عبداللّه سیهزارنفر از ایشان را کشت و عدهای زن و مرد را اسیر کرد و در کرمانشاه به هارونالرشید پیوست. خلیفه دستور داد که مردان اسیر را بکشند و زنان را بفروشند (ج 8، ص 339؛ مقدسی، ج 6، ص 103). پس از آن در زمان مأمون، بزرگترین شورش خرّمدینان یعنی قیام بابک روی داد، که در عصر معتصم عباسی به اوج رسید (رجوع کنید به طبری، ج 9، ص 11ـ17، 29ـ51؛ مسعودی، التنبیه، ص 352ـ 353).مأمون در دوره خلافت خود، در سالهای 215ـ218 سرگرم پیکار با رومیان بود (رجوع کنید به ابناثیر، ج 6، ص 417، 419، 421ـ 422، 427) و مرگ او سبب شد که خرّمدینان در قسمتهای دیگر ایران یعنی اصفهان، ری، ماسبدان و مهرجان قذق سربرآورند. شورش خرّمدینان در این قسمت از ایران در جنگ خونینی که بین ایشان و سردارِ معتصم بهنام استحاقبن ابراهیمبن مُصْعَب در اول ذیقعده 218 درگرفت، به شکست خرّمدینان و کشته شدن شصت هزار تن از آنان منجر گردید (بلعمی، ج4، ص1254؛ گردیزی، ص175). هیچیک از قیامهای خرّمدینان از لحاظ اهمیت به جنبش بابک و مقاومت درازمدت او نمیرسد. با ظهور بابک، آذربایجان به صورت مرکز فعالیت خرّمدینان درآمد و به تدریج شمار پیروان و نیرویاو افزایشیافت. شاید باقیمانده هواخواهان ابومسلم و دیگر ناراضیاناز خلافتعباسی نیز به او پیوسته باشند. عده یاران و لشکریان وی را صدهزار (ابوالمعالی، ص80)، سیصد هزار (بغدادی،ص171) و خلقی بیشمار (تبصرةالعوام، ص184) نوشتهاند، که هرچند هیچکدام دقیق نباشد، نمودار کثرت پیروان اوست. افزون بر این، میکائیل سریانی در کتاب )وقایعنامه( از شرکت بردگان در این قیام یاد کرده است. باتوجه به گفتار رشیدالدین فضلاللّه (1387ش، ص150)، مبنی بر اینکه خرّمدینانِ رودبار خرید بردگان را مجاز نمیدانستند، نظر میکائیل سریانی بعید بهنظر میرسد (رجوع کنید به پطروشفسکی، ص78). در سال 218، قبل از کشته شدن بابک، قیام خرّمدینان به فارس و قهستان کشیده شد. در اصفهان، رهبری این قیام با علیبن مزدک بود که به آسانی مناطق کوهستانی را در اختیارگرفت (نظامالملک،ص292). با کشته شدن بابک، خرّمدینان و هواداران او تا دیرزمان در بَذّ میزیستند ابودُلَف خزرجی در حدود نیمه سده چهارم آنان را در آنجا دیدهاست (رجوع کنید به ص 13).در دوران خلیفه واثق (حک : 227ـ232)، خرمّدینان در روستاهای این نواحی مواضعی مستحکم برقرار کرده بودند. آنان که کاروانها را غارت میکردند و به کشتار مردم میپرداختند، سرانجام مغلوب شدند و سرهای بریده آنان را در اصفهان گرداندند (نظامالملک، ص 296ـ297). در 295، خرّمدینان به همراه قرمطیان و خوارج در قیام ابوبلال مشارکت کردند (رجوع کنید به همان، ص 277ـ278؛ پطروشفسکی، ص 80). در 321، دژهای خرّمدینان به تصرف علیبن بویه درآمد (مسکویه، ج 5، ص 368ـ369؛ ابناثیر، ج 8، ص 269).از نیمه دوم سده چهارم، اطلاعات از قیام خرّمدینان اندک است. این امر مؤید کاهش فعالیت این فرقه نیست، بلکه به این دلیلاستکه رهبری قیامهای ضدعباسی در سدههای چهارموپنجم بهقرمطیان و فاطمیان اسماعیلی رسید (پطروشفسکی، همانجا). با وجود این، مسکویه از رویداد دیگری در سال 360 یاد کرده است. به نوشته او (ج 6، ص 341)، عضدالدوله دیلمی سردار خود عابدبن علی را به نبرد با خرّمدینان و جاشکیه که با سلیمانبن محمدبن الیاس (سومین حاکم بنوالیاس در کرمان) همدست بودند، فرستاد. عابدبن علی گروهی از ایشان و رهبرشان، ابوعلیبن کلاب، را کشت. عوفی در زمان مُستَرشِدباللّه (حک : 512ـ529) از قیام خرّمدینان که آن زمان در آذربایجان بودند، یاد کرده است (رجوع کنید به قسم 1، باب 5، ص 166). در رمضان 536، بنابه نوشته تاریخنگار اسماعیلی نزاری به نام دهخدا عبدالملکبن علی (شاید دهخدا عبدالملک فشندی، کوتوال میموندز رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، 1387ش، ص 137)، گروهی از مزدکیان که اسماعیلی شده بودند، پنهانی دعوت میکردند و خود را از پارسیان می خواندند. اصل گزارش از بین رفته، ولی دو صورت متفاوت از آن در جامعالتواریخ رشیدالدین فضلاللّه (ص 147) و زبدةالتواریخ کاشانی (ص 186) آمدهاست (رجوع کنید به مادلونگ، ص 9).به نوشته حمداللّه مستوفی، ساکنان رودبار الموت پیرو مذهب باطنیان (اسماعیلیان) بودند. بخشی از آنان را مراغیان میخواندند که به مزدکیان منسوباند، حال آنکه ساکنان آن دیار خود را مسلمان میشمردند (ص 61). گفته شدهاست که مراغیان رودبار اخلاف مهاجرانی از پیروان بابک خرّمدین* بودند که از مراغه به رودبار الموت نقل مکان کرده بودند (رجوع کنید به باوزانی، ص 549). رشیدالدین فضلاللّه ضمن بحث درباره توطئه آلافِرَنگ (متوفی 703)، فرزند گیخاتو، نوشته است که رهبران مراغیان ظاهر شیخان را داشتند و میکوشیدند این طریقت را رواج دهند. پیر یعقوب باغبانی، شیخ حبیب و دیگران از رؤسای این فرقه بودند و میکوشیدند تا تعالیم خود را که برگرفته از آرای مزدکی بود، در میان مردم منتشر نمایند. پیریعقوب و دیگر قیامکنندگان در سال 703 کشته شدند (1373ش، ج2، ص1318ـ1319؛ نیز رجوع کنید به خوافی، ج2، ص879ـ 880؛ اشپولر، 1985، ص 158؛ پطروشفسکی، ص 81).چنین بهنظر میرسد که آخرین اطلاع درباره خرّمدینان خبری است که فضلاللّهبن روزبهان خُنجی (متوفی ح 927) ذکر کرده است. بنابه نوشته او، در نیمه دوم سده نهم، خلقی بیشمار از «کبود رختان» طالش و «تیره بختان» سیاهکوه در مذهب اباحه بودند و قواعد شریعتخرّمدینان بابکیرا داشتند (ص267،274).از سده نهم به بعد، دیگر مطلبی درباره خرّمدینان در منابع دیده نمیشود. میتوان چنین احتمال داد که بازماندگان آنان از آن پس با فرقه علیاللهی در آسیای صغیر و قزلباشان درهم آمیختهاند (پطروشفسکی، همانجا).آرا و عقاید. گزارش منابع درباره اصول عقاید خرّمدینان، محدود است به گفتارهای خصومتآمیز درباره ترک تکالیف شرعی و معتقدات غیراسلامی و اباحه. به همین سبب، دست یافتن به تصویری روشن از تعالیم خرّمدینان امکانپذیر نیست. اما نوشتههای نوبختی و مقدسی دانستههای سودمندی از تعالیم و آداب دینی ایشان به دست میدهند. گفتار مقدسی بهویژه اهمیت دارد، زیرا خود با خرّمدینان مغرب ایران آشنا بوده، و نیز به این دلیل که سخنش را با لحنی معتدل و بیطرفانه بیان کرده است. به نوشته او (ج 4، ص30ـ31)، خرّمدینان به فرقهها و صنفهای متعدد تقسیم میشدند، ولی در اعتقاد به رجعت اتفاقنظر داشتند و به تغییر نام و تبدیل جسم معتقد بودند. به گمان ایشان، تمام پیامبران با آنکه در شریعت و دین اختلاف دارند، همه یک روان و یکجان را احراز کردهاند. به عقیده آنان، وحی هیچگاه قطع نمیشود. همو نوشته است که خرّمدینان اصحاب ادیان دیگر را مُصیب (درستکار) میشمارند و میگویند تا کسی دین ایشان (یعنی خرّمیه) را به خطر نیفکنده، نباید او را دشنام داد و تخطئه کرد. از خونریزی همواره پرهیز دارند، مگر به هنگامی که کسی عَلَم خلاف برافرازد، ابومسلم را بزرگ میدارند و ابوجعفر منصور، خلیفه عباسی، را لعن میکنند و برای مهدیبن فیروز که او را از نسل فاطمه (دختر ابومسلم) میدانند، دعای بسیار میکنند. امامانی دارند که در احکام بدیشان رجوع میکنند و رسولانی دارند که در میان ایشان در گردشاند و آنان را فریشتگان میخوانند. هیچچیز را مانند شراب متبرک نمیدانند. بنیاد دین آنان اعتقاد به روشنی و تاریکی است. از خرّمدینان ماسبذان و مهرجان قذق به پاکیزگی سخت پایبند بودند و با مردم به مهربانی و خوشرویی رفتار میکردند. در میانشان کسانی به اباحه زنان به شرط رضای ایشان اعتقاد داشتند و هرچه را که نفس از آن لذت گیرد و طبع بدان میل کند و به کس ضرر نرساند، مباح میشمردند. با وجود این، ابنحوقل (ص 372) ضمن اشاره به اعتقاد رایج درباره اباحهگری آنان، نوشته است که در قریههای ایشان مسجدهایی است و قرآن میخوانند. بغدادی (ص 161) این گزارش را اندکی تغییر داده و گفته است که آنان مسجدها را برای مسلمانان ساختهاند. روایت اباحه و آزادی جنسی خرّمدینان اعتباری ندارد و دلیل مطمئنی برای آن آرا اقامه نشدهاست. گزارشهایی حاکی از پیوند بین خرّمدینان از یک طرف و قرمطیان و اسماعیلیان از طرف دیگر در دست است، از طرفی هیچ تأییدی مبنی بر تأثیر اصول و عقاید خرّمدینان بر آرای اسماعیلیه و ایمان آوردن گروهی از خرّمدینان به اسماعیلیه در دست نیست (برتلس، ص 55، 57؛ د. اسلام، همانجا).از عقاید دیگر منسوببه خرّمدینان، معنای باطنی و ظاهری قرآن و احادیث پیامبر است، بدینسبب آنان را باطنیه نیز خواندهاند (رجوع کنید به تبصرةالعوام، ص 181؛ نیز رجوع کنید به نظامالملک، ص291). آنان همچنین وضو را اساس دین و نماز را ناطقی فصیح میدانستند (تبصرةالعوام، ص 182). مقدسی در دو فقره دیگر نیز بهخرّمدینان اشاره کردهاست. یکی در ضمن بحث از ثنویت، که گفته است خرّمدینان یکیاز اصناف مجوساند و خود را در جامه مسلمانی پنهان کردهاند. میگویند مبدأ عالم نور است و این نور خود به نسخِ پارهای از خویش پرداخته و به ظلمت استحاله یافتهاست (ج1، ص 143). فقره دیگر، مربوط به رهایی ذرات روشنی است و کاملا رنگ مانوی دارد. به نوشته او، طبق کتاب خرّمدینان، ستارگان گویها و سوراخهاییاند که روان آفریدگان را میگیرند و بهماه میسپارند، و افزونیماهاز همینجاست تا هنگامی که به نهایت کمال برسد. آنگاه آن را به مافوق خویش میسپارد و تهی میگردد و بار دیگر بازمیگردد و روانها را از ستارگان میستاند تا باز لبریز شود (ج 2، ص20ـ21).نوبختی درباره خرّمدینان گفته است غلو با ایشان آغاز شدهاست (که درست نیست، زیرا اصل خرّمدینان مربوط به پیش از اسلام است) آنان معتقد بودند که امامان در عینحال که خدایند، پیامبر و رسول خدا و فرشتگان نیز میباشند. آنان درباره اظلّه (عالم مجردات) و تناسخ روح سخن گفتهاند قائل به دَوْر بوده و روز رستاخیز و «شمار» را باطل شمردهاند. گمان داشتند که سرایی جز این جهان نیست و رستاخیز همانا خروج روان از تن و درآمدنش به تنی دیگر است. اگر نکوکار باشند، نیکی بینند و اگر بدرفتار باشند، به رنج و بدی میافتند و چنین میپندارند که همین تنها بهشت و دوزخ ایشان است (ص 36).بهنوشته مسعودی (مروج، ج4، ص 144)، وقتی خبر کشته شدن ابومسلم بهخراسان رسید، خرّمدینان برآشفتند. اینان گروهی بودند که مسلمیه نام داشتند. گروهی بر آن بودند که پس از وی، امامت بهدخترش فاطمه واگذار شده است و گروهی دیگر معتقد بودند که ابومسلم نمرده و نمیمیرد، بلکه دوباره ظاهر میشود و جهان را پر از عدل و داد میکند. این معتقدات به روشنی در اندیشه خرّمیان از طریق فرقه نصیریه انتقال یافت (پطروشفسکی، ص 81). گروهی از خرّمدینان که به بیمرگی ابومسلم یا ظهور فرزندی از وی یا به امامت فاطمه قائل بودند به فاطمیه معروف شدند. آنان بر این عقیده بودند که از نسل او مردی بیرون میآید که شاهی را از آلعباس میستاند (صدیقی، ص 255ـ256). این عقیده بیانگر اعتقاد آنان به ظهور منجی از خاندان ابومسلم و همچنین حلول و تناسخاست (شهرستانی،ج1،ص236)، نکتهای که ابنندیم (ص 408)، مقدسی (ج 4، ص30ـ31) و رشیدالدین فضلاللّه (1387ش، ص 149ـ150) با آن همداستاناند (پطروسفسکی، همانجا) خرّمدینان منکر رستاخیز بودند و ثواب و عقاب را در همین جهان میدانستند (شهرستانی، ج 1، ص 151ـ152). برخی از منابع از وجود جشنهای کامجویی در میان خرّمدینان سخن گفتهاند (رجوع کنید به بغدادی، ص 161؛ نیز رجوع کنید به اسفراینی، ص 121)، ولی مدرکی بر راستی این اظهارات نداریم. برعکس، شرحی که ابنندیم (ص 407) از مراسم بیعت و زناشویی در میان ایشان آورده است، نشان میدهد که ازدواج را محترم میشمردند (برای جمعبندی اصول دین خرّمی رجوع کنید به یارشاطر، ج 3، بخش 2، ص 1011ـ1012).منابع :ابناثیر؛ ابناسفندیار، تاریخطبرستان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ?] 1320[؛ ابنجوزی، تلبیسابلیس، بیروت 1407/1987؛ ابنحزم، الفصل فیالملل والاهواء و النحل، چاپ محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، بیروت 1977؛ ابنحوقل؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج 5، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت 1407/1987؛ ابنندیم (تهران)؛ محمدبن عبیداللّه ابوالمعالی، بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلی و اسلامی، به تصحیح عباس اقبال آشتیانی و محمدتقی دانشپژوه، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1376ش؛ ابوحاتم رازی، کتابالزینة فی الکلمات الاسلامیة العربیة، قسم 3، چاپ عبداللّه سلوم سامرائی، در عبداللّه سلوم سامرائی، الغلو والفرق الغالیة فی الحضارة الاسلامیة، بغداد 1392/1972؛ ابودلف خزرجی، الرسالةالثانیة، چاپ پطرس بولگاکوف و انس خالدوف، مسکو 1960؛ شهفوربن طاهر اسفراینی، التبصیر فیالدین و تمییزالفرقة الناجیة عنالفرق الهالکین، چاپ محمدزاهد کوثری، بیروت 1408/1988؛ اصطخری؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بینالفرق، چاپ محمدزاهد کوثری، ]قاهره [1367/1948؛ محمدبن محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، چاپ محمد روشن، تهران 1380ش؛ تبصرةالعوام فی معرفة مقالات الانام، منسوب به سیدمرتضیبن داعی حسنی رازی، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران : اساطیر، 1364ش؛ بندلی جوزی، منتاریخ الحرکات الفکریة فی الاسلام، بیروت : دارالروائع، ]بیتا.[؛ حسینقاسمعزیز، البابکیة،او،انتفاضة الشعب الاذربایجانی ضدالخلافة العباسیة، بغداد 1966؛ حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب؛ محمدبن اسحاق حموی، انیس المؤمنین، چاپ میرهاشممحدث،تهران1363ش؛احمدبنمحمد خوافی،مجملفصیحی، چاپ محسن ناجی نصرآبادی، تهران 1386ش؛ محمدبن حسن دیلمی، بیان مذهب الباطنیة و بطلانه، منقول من کتاب قواعد عقائد آلمحمد، چاپ ر. شتروطمان، استانبول 1938؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبارالطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368ش؛ رشیدالدین فضلاللّه، جامع التواریخ، چاپ محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران 1373ش؛ همو، جامع التواریخ: تاریخ اسماعیلیان، چاپ محمد روشن، تهران 1387ش؛ سمعانی؛ منصور شکی، «درست دینان»، معارف، دوره 10، ش 1 (فروردین ـ تیر 1372)؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ محمد سیدکیلانی، قاهره 1387/1967؛ غلامحسین صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، تهران 1372ش؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ عبدالمحسن عاطف سلّام، ابحاث فی الادبالعربی: الثورةالبابکیة و اثرها فی الادبالعربی، ]قاهره [1968؛ محمدبن محمد عوفی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، باب پنجم از قسم اول، چاپ جعفر شعار، تهران 1366ش؛ محمدبن محمد غزالی، فضائحالباطنیة، چاپ عبدالرحمان بدوی، قاهره 1383/ 1964؛ فاروق عمر فوزی، الخلافةالعباسیة، عَمّان 1998؛ فضلاللّهبن روزبهان، تاریخ عالم آرای امینی: شرح حکمرانی سلاطین آققویونلو و ظهور صفویان، چاپ محمداکبر عشیق، تهران 1382ش؛ عبداللّهبن علی کاشانی، زبدةالتواریخ: بخش فاطمیان و نزاریان، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران 1366ش؛ عبدالحیبن ضحاک گردیزی، تاریخگردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363ش؛ مجمل التواریخ و القصص، چاپ سیفالدین نجمآبادی و زیگفرید وبر، نکارهاوزن 1378ش؛ مسائل الامامة و هوالکتاب الاول من کتابٍ فیه اصولالنحل التی اختلف فیها اهلالصلاة، ]منسوب به [ناشیء اکبر، چاپ یوزف فاناس، بیروت: المعهدالآلمانی للابحاثالشرقیة، 2003؛ مسعودی، التنبیه؛ همو، مروج (بیروت)؛ مسکویه؛ مطهربن طاهر مقدسی، کتابالبدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس 1899ـ1919، چاپ افست تهران 1962؛ محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران 1363ش؛ حسنبن علی نظامالملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، چاپ هیوبرت دارک، تهران 1340ش؛ سعید نفیسی، بابک خرمدین، چاپ عبدالکریم جربزهدار، تهران 1384ش؛ حسنبن موسی نوبختی، فرقالشیعة، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف 1355/1936؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، البلدان؛ همو، تاریخ؛Saleh Said Agha, The revolution which toppled the Umayyads: neither ،Arab norAbbasid, Leiden 2003; B. M. Amoretti,"Sects and heresies", in The Cambridge history of Iran, vol.4, ed. R. N. Frye, Cambridge 1975; Alessandro Bausani, "Religion under the Mongols", in ibid, vol.5, ed. J. A. Boyle, Cambridge 1968; Andrei Evgenevich Bertel's, Nasir-iKhosrov Ismailizm, Moscow 1959; Arthur Emanuel Christensen, Le regne du Roi Kawadh I et le communisme mazdakite, Copenhagen 1925; Elton L. Daniel, The political and social history of Khurasan under Abbasid rule 747-820, Minneapolis 1979; EI2, s.v. "Khurramiyya" (by W. Madelung); Richard N.Frye, The golden age of Persia: the Arabs in the East, London 1975; AleksandrIur'evichIakubovskii,"Vosstanie mukanny: Drizhnie hyudei v odezhdakh", Sovetskoe vostokovedenie, V(1948); Otakar Klima, Beitrage zur Geschichte des Mazdakismus, Praha 1977; Wilferd Madelung, Religious trends in early Islamic Iran, Albany, N. Y. 1988; Ilia Pavlovich Petrushevskii, "Kistorii Mazdakitov v epokhu gospodsva Islama", Narodi Azui v Afrikii, no.5 (1970); Mohamed Rekaya, "Le Hurram-din et les mouvements hurramites sous les Abbasides", Studia Islamica, LX (1984); idem, "Revolte de Babak al-Khurrami en Adharbayjan le complot 'persan' d'al-Afshin (201-226 H./816-41 J. C.)" doctoral thesis, Universite de Paris I-Pantheon-Sorbonne 1975; Paul Schwarz, Iran im Mittelalter nach den arabischen Geographen, Hildesheim 1969-1970; Bertold Spuler, Die Mongolen in Iran, Leiden 1985; idem, Iran in fruh- islamisher Zeit, Wiesbaden 1952; Gerlof van Vloten, Recherches sur la domination arabe, le chiitisme et les croyances messianiques sous le khalifat des Omayades, Amesterdam 1894; Ehsan Yarshater, "Mazdakism", in The Cambridge history of Iran, vol.3, pt.2, ed. Ehsan Yarshater, Cambridge 1983.