خُرافات، جمع خُرافه و در عربی به معنای سخن دروغ اما با نمک (مُسْتَملَح) آمده است (رجوع کنید به خلیل بن احمد؛ ابنمنظور، ذیل «خرف»). ظاهرآ خرافه نام مردی از قبیله عُذْرَه* بود که بنابر روایات، جنّیان (رجوع کنید به جن*) او را ربودند و او پس از بازگشت به قبیله خود، حکایاتی شگفتانگیز از مصاحبتِ خود با جنّیان نقل میکرد. از آنجا که مردمان سخنان او را باور کردنی نمییافتند، بهتدریج، هر سخن عجیب و ناپذیرفتنی را «حدیث خرافه» نامیدند. منشأ این روایات در منابع اسلامی، دو حدیث است که از طریق عایشه، از پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، نقل شده و در آنها، وجود فردی به این نام، ملاقات او با پیامبر و ماجراهایی که میان او و جنّیان رخ داده، تأیید شده است (رجوع کنید به جاحظ، ج 1، ص 301، ج 6، ص210؛ ابنقتیبه، ص 336؛مُفَضَّلبن سَلمه، ص 167ـ171؛ ابندرید، ج 1، ص 588ـ589؛ ابنمستوفی اربلی، قسم 1، ص40؛ ابنکثیر، ج 6، ص 47)؛ با این حال، در منابع، نام خرافه در شمار صحابه پیامبر اکرم ذکر نشده است (ابنحجر عسقلانی، ج 1، ص 422). این روایات چنان مشهور بوده که از قرن سوم، «حدیث خرافه» در شمار امثال سایره عرب در آمده و مثل «اَمْحَل من حدیثِ خُرافة» (:ناممکنتر از داستانی که خرافه نقل میکرد)، در بیشتر مجموعههای امثال عربی ذکر شده است (رجوع کنید به حمزه اصفهانی، ص339؛ عسکری، ج2، ص295؛ زمخشری، ج 1، ص 361). در عین حال، مفضلبن سلمه (همانجا)، شرحی مفصّل از ماجرای خرافه آورده که بدون شک از ملحقات و برساختههای قرن سوم است و در منابع دیگر، چنان تفصیلی وجود نداشته است.واژه خرافات از حدود قرن چهارم، معادل و ترجمه واژه فارسیِ افسانه محسوب شده است، چنان که گفتهاند هزار و یک شب عربی، مجموعه خرافاتی مقتبس از هزار افسان ایرانی است و خرافه را به فارسی، افسانه گویند (رجوع کنید به مسعودی، ج 2، ص 406؛ ابنندیم، ص 363). ابنندیم (همانجا)، فصلی از الفهرست* را به «اخبار المُسامِرین و المُخَرِّفین و اسماءالکتب المصنَّفة فی الأسمار و الخرافات» اختصاص داده و گفته است که ایرانیان اولین ملتی بودند که در زمینه خرافات کتاب نوشتند. او (ص 364) آثاری چون کلیله و دمنه*، سندبادنامه*، بلوهر و یوداسف* و بهطور کلی، افسانهها و داستانهای سنّتی و کهن ایرانی، هندی، رومی و جز آنها را ذیل عنوان اَسمار و خرافات دستهبندی کردهاست. بهاینترتیب، خرافات، در معنای افسانههای سنّتی ملل، جزو معارفی تلقی میشد که فرهنگشناسان و کیهاننگاران، در کنار شعر، اغانی، اخبار، احادیث، انساب و لغت و نحو، بدان میپرداختند (رجوع کنید به تنوخی، ج 4، ص10). به گفته ابنندیم (ص 367)، در دوران عباسی (حک : 132ـ656) و به ویژه دوره مقتدر، مردم به اَسمار و خرافات علاقه بسیار داشتند. در کنار پیوند واژه اسمار با خرافات (رجوع کنید به همانجا؛ مسکویه، ج 1، ص 2)، در ادبیات معاصر عرب هم گاه خرافه در معنای روایات غیرمستند، افسانه و حکایات پریان به کار میرود و هنگامی که صفتِ خرافیه را به واژهای چون قصه یا أُقْصُوصَه (داستان کوتاه) میافزایند، حکایت یا قصه تَخیلی و اغراقآمیز را اراده میکنند (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ج 3، ص 369ـ370، ج 5، ص 187). گاه واژه خَرّاف به معنای قصهگو نیز به کار میرود (رجوع کنید به همان، ج 3، ص 369ـ370)، چنان که در منابع متقدمتر عربی نیز خرافات، به قُصّاص نسبت داده شده است (رجوع کنید به ابوزید، ج 1، ص 9؛ ابنخلدون، ج1: مقدمه، ص 48، 105).واژه خرافات، اصولا ساخته و پرداخته جهانبینی انتقادی و نسبتآ دیرباور و ذهنیت نخبگان/ فرهیختگان/ خواص بوده است و از این رو در دایره واژگان عوام (رجوع کنید به خاصه و عامه*) که صاحب جهانبینی متفاوتی بودهاند، جایی نداشته است. با بررسی چگونگی توصیف و تبیین خاصه از باورها و رفتارهای عامه و تحلیل واژهها و اصطلاحاتی که به این منظور در ذهن و زبان خواص شکل گرفته و به کار رفته است، معلوم میشود که واژه خرافات در کنار مجموعهای از واژهها استفاده میشد که جملگی محتوایی تخفیفآمیز و انتقادی داشتهاند، مانند طامات، ژاژ، هَزْل و شَطْح (رجوع کنید به سنایی، ص 74؛ انوری، ج 2، ص 662؛ حافظ، ص 257، 297)، هذیان (ابنکثیر، ج 1، ص 27، ج 6، ص 318؛ مقریزی، ج 14، ص 237)، مُحال، مُحالات و محال ممتنع (ناصرخسرو، 1378ش، ص 86، 623؛ ابنخلدون، ج :1 مقدمه، ص 47؛ مقریزی، ج 11، ص 209)، فُحش (ناصرخسرو، 1378ش، ص620)، بدعت (ابنعبری، ص 71؛ ابنعماد، ج 8، ص 402)، زرق (ناصرخسرو، 1378ش، ص 618)، فساوس (حماقتها)، تُرَّهات و بَسابس (دروغها) و احلام و خیال (ابوریحان بیرونی، 1374ش، ص 178؛ زرکلی، ج 4، ص 81). در این گفتمان، خرافات با خرفشدگی و نقصان در عقل، دیوانگی، مستی، پستی و فرومایگی و ذوقاندیشی و افسانهگرایی مناسبت دارد (رجوع کنید به ناصرخسرو، 1378ش، ص130؛ عطار، ص 12؛ عراقی، ص 102ـ103؛ اوحدی، ص 352؛ قاسم انوار، ص 28؛ واصفی، ج 2، ص 17) و سخن کودکان و پیرزنان است (رجوع کنید به ابوزید، همانجا؛ سنایی، ص 542) و چهبسا کودکان هم از پذیرفتن آن امتناع میکنند (رجوع کنید به ابنکثیر، ج 6، ص 326). ازاینرو، این واژه غالبآ همراه با صفاتی تحقیرآمیز چون پریشان، فاسده و خندهناک (رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1374ش، ص 146؛ ناصرخسرو، 1378ش، ص670؛ مولوی، ج 1، ص 259، ج 5، ص 62؛ زرکلی، ج 6، ص 206)، مصنوع و موضوع (مسعودی، ج 2، ص406؛ مقریزی، ج 11، ص 209)، مزخرف (مسعودی، ج 1، ص110)، باطل (ابنجوزی، 1412، ج 6، ص 159) و دروغ (یاقوت حموی، ج 3، ص 547؛ ذهبی، حوادث و وفیات 241ـ250ه .، ص 112؛ ابنعماد، ج 1، ص 146) و مستحیل (ابنخلدون، همانجا) وصف شده است. پیدایی و گسترش آن را نیز ناشی از گمراهی و جهل دانستهاند (رجوع کنید به ابنکثیر، ج 9، ص 39؛ ابنحجر عسقلانی، ج 1، ص 533) و طبیعی است که نپذیرفتن خرافات و محالات توصیه شود (رجوع کنید به ناصرخسرو، 1378ش، ص 213، 622ـ623)، چنان که «خداوندانِ عقل بدان سخنان ننگرند» (بلعمی، ص 354)، و باید زبان از خرافات در بَست (رجوع کنید به جامی، ص 682) و آیینه دل را از زنگار خرافات زدود (رجوع کنید به مولوی، ج 4، ص 162).در نگاه و باور خواص، خرافات غالبآ بر ساخته باور عوام است، ازاینرو در ذکر باورهای نامعقول و غیرمستند مردم عادی جامعه، از الگوی «عوام میگویند...» یا «باور عوام آن است که...» استفاده میکنند (رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1377، ص 19، 23ـ24، 85؛ ناصرخسرو، 1374ش، ص 27، 116؛ ابنبلخی، ص 127؛ ابنخلدون، ج :1 مقدمه، ص 15؛ ظهیرالدوله، ص 98ـ99؛ احمد امین، ص 105). بهزعم ایشان، اکثر مردمِ عامی، باطلِ ممتنع را بیشتر دوست دارند و به اخبار خرافی، چون داستانهای راجع به جن و غول و پری، بسیار علاقهمندند (رجوع کنید به بیهقی، ص 905) و طبعآ همین مردم عامی موجب گسترش و رواج اینگونه اخبارِ خلاف واقع میشوند، هرچند این اخبار را همواره نویسندگان و فرهیختگان در کتابهای خود نگاشته و به نسلهای پی در پی انتقال دادهاند.در منابع مختلف، از واژه خرافات با دلالت انتقادی و تخفیفآمیزش برای توصیف دستههای متنوعی از آرا و اخبار و باورها استفاده شده است و موارد کاربرد الگویِ «و از خرافاتِ ایشان آن است که...» در متون دوره اسلامی، پرشمار است (رجوع کنید به مرزوقی اصفهانی، ص 106؛ ابوریحان بیرونی، 1377، ص 24، 49؛ همو، 1374ش، ص 146، 391؛ یاقوت حموی، همانجا؛ ابنکثیر، ج 1، ص 38؛ غَزّی، ج 1، ص 167). ابوریحان بیرونی (1374ش، ص 187، 192، 269، 413ـ414)، مکررآ از اخبار و روایات تاریخی یا جغرافیایی یا برخی حکایتها که مضمون آنها را باورنکردنی و خلاف واقعیت میدانسته، با عنوان خرافات یاد کرده است. او همچنین (رجوع کنید به 1374ش، ص 119، 177ـ178)، تبیینهای غلط و غیرعلمی برخی نویسندگان را در زمینههای مختلف مثلا درباره چگونگی استحصال یاقوت و الماس، در شمار خرافات قلمداد کرده است.بسیاری از نویسندگان، اخبار و روایاتی را که در آثار پیشینیان با منابع مقبول خود موافق نمییافتند، یا این اخبار به هر دلیل در نزد ایشان پذیرفتنی نبود، با برچسب خرافات، تضعیف میکردند (رجوع کنید به مسعودی، ج 1، ص 144؛ بلعمی، همانجا؛ ثعالبی، 1379، ص 7؛ ابناثیر، ج 1، ص 232؛ ذهبی، حوادث و وفیات 301ـ310ه .، ص 382، حوادث و وفیات 591ـ 600 ه .، ص228؛ ابنخلدون، ج :1 مقدمه، ص 481، ج2، ص249، ج 6، ص 126؛ ابنعماد، ج4، ص331). به گفته ابنجوزی (1412، ج1، ص 116)، کتابهای مورخان متأخر، پر از مطالب نادرست، مستهجن و خرافات است. برخی نویسندگان نیز اخبار، اطلاعات جغرافیایی و کیهانشناختی نامعقول و ناپذیرفتنی را خرافات مینامیدند (رجوع کنید به ابنحوقل، ص 371؛ یاقوت حموی، ج 3، ص 547، ج 4، ص 936). در منابع دوره اسلامی، بسیاری از اساطیر گوناگون ایرانیان، رومیان و دیگر ملل و اقوام باستان، خرافات نامیده شده است (رجوع کنید به مسکویه، ج1، ص21؛ مجمل التواریخ و القصص، ص 22، 38؛ یاقوت حموی، ج 1، ص 293، ج 2، ص 545، ج 4، ص733؛ ابناثیر، ج1، ص66؛ ابنعبری، ص12). همچنین بسیاری از اخبار راجع به موجودات ماورایی همچون جن در فرهنگ خود عربها نیز خرافات تلقی شده است (رجوع کنید به مسکویه، ج 3، ص385؛ ثعالبی، 1409، ص88ـ89). برخی لطیفهها و نیز تحلیلهای زبانشناختی عامیانه، گاه ذیل عنوان خرافات، دستهبندی شدهاند؛ مثلا راغب اصفهانی (ج 4، ص 866ـ867) در کتاب خود، فصلی به نام «خرافاتٌ عَلی سَبیلِ التهَکُّمِ» (لطیفههایی برای ریشخند) آورده است. برخی نویسندگان با گرایشهای کلامی، در رد آرا و عقایدِ پیروان ادیان و مذاهب دیگر، از این آرا و عقاید با عنوان خرافات یاد کردهاند. چنانکه ابنکثیر (ج 9، ص 39) این قول منسوب به شیعیان را که محل ظهور مهدی موعود سردابی در سامراست، از خرافات و هذیانات و ترّهات رافضیان دانسته است. او همچنین (ج 6، ص 326)، آیات مجعول مُسَیلمه کذاب* را خرافات خوانده است. علمای شیعه نیز در رد و نقد بعضی باورهای عامیانه دینی و مذهبی از همین عنوان استفاده کردهاند. بهگفته عبدالجلیل قزوینی (ص 287) این باور که در آخرالزمان، یزید و ابنزیاد و خوارج زنده میشوند و به قتل میرسند، اصلی ندارد و از جمله خرافات و ترّهات است و این افراد، همچون همه آدمیان، فقط در قیامت زنده میشوند و به مجازات اعمالشان میرسند. در 1367 نیز شیخمحمد خالصیزاده*، کتابی در رد ارشادالعوام محمدکریمخان کرمانی (متوفی 1288، از علمای شیخیه*) کتابی نگاشت و آن را خرافات شیخیه و کفریاتِ ارشادالعوام نامید. این نویسندگان در نقد تاریخیِ برخی باورها و سنّتهای مذهبی رایج همچون تعزیهخوانی، روضهخوانی، قمهزنی و جز آنها ــکه عمدتآ به تحریفها، الحاقات و بدعتهای رایج در آداب عزاداری شیعه مربوط میشوندــ این آداب و آیینها را خرافات نامیدهاند (رجوع کنید به ارفع، ص 32ـ38؛ پاکدامن، ص 111ـ126؛ اسفندیاری، ص 52ـ56، 63ـ67).در این میان، نویسندگان غربی نیز در سفرنامههای خود در بسیاری از موارد، مسلمانان را مردمانی خرافاتی و باورها و رفتارهایشان را خرافه دانستهاند (رجوع کنید به رافائل دومان، ص 221؛ تانکوانی، ص 203، 205؛ کورف، ص 154، 160؛ دروویل، ج 1، ص 16ـ17، ج 2، ص 86؛ سرنا، ص 83، 94ـ97؛ فریزر، ج 2، ص 5ـ6؛ آلمانی، ج 1، ص 346).در تمام موارد پیشگفته، آنچه خرافه خوانده شده بدینشرح است: 1) خبر یا تبیینی که در صحت آن تردیدهای بسیار هست و غالبآ نمیتوان آن را به مقتضای قوانین ساختهشده طبیعت یا برحسب مقایسه با دیگر اخبار مقبول، پذیرفت. 2) حکمتی عامیانه که منشأ و مبنای آن مشخص یا دستیافتنی نیست ولی عوام آن را پذیرفتهاند. 3) باورها و رفتارهای عامیانهای که نسل به نسل منتقل شده و جزو عناصر هویتِ سنّتیِ کسانی درآمده است که توانِ توجیه و معقولسازی آنها را در برابر نگاه پرسشگر و انتقادآمیز ناظران بیرونی ندارند. 4) بخشی از باورها و رفتارهای تثبیت شده در شیوه دینورزیِ عامیانه مردم که نه ریشه در آموزههای دست اول و اصیل دینیِ ایشان دارد و نه علما و نخبگان دینی آن را قبول دارند. بنابراین، رویکرد جدیدِ انسانشناختی، از نیمه دوم قرن چهاردهم/ بیستم به این سو، با پیشنهاد حذف واژه خرافات، مصرانه درصدد برآمده است که اینگونه باورها و رفتارها را تحت عنوانهای غیرارزشگذارانه و فارغ از پیشداوریهای هنجارمدار مندرج سازد. در مطالعات معاصر از همینرو، به زیر شاخههای علمی تخصصی جدیدی همچون دین عامیانه (رجوع کنید به دین*)، حکمت عامیانه، فقهاللغه عامیانه، پزشکی عامیانه و جز آنها در کنار عنوان عمومیتری چون فرهنگ و آداب و باورهای عامیانه (فولکلور) توجه شده است. به این ترتیب، ضمن پرهیز از یکجانبهنگری و ارزشداوری از یکسو، و رعایت اصول کلگرایی و جامعنگری، واقعگرایی و بیطرفیِ روششناختی از سویی دیگر ــکه تعدی از آنها در مطالعات جدید فرهنگپژوهی یا انسانشناختی، خطایی راهبردی تلقی میشود (رجوع کنید به مالفییت، ص 15ـ16؛ لمبک، ص 54ـ58)ــ معضلِ ذهنیتزدگی در بررسی خرافات (رجوع کنید به د. دین و اخلاق، ذیل "Superstition")، در مطالعات علمی درجه دوم (یا دانشهای توصیفی) از میان میرود و تشخیص و نامیدن برخی باورها و رفتارهای مردم با عنوان خرافه و استدلال برای نقد و تلاش برای حذف و طرد آنها از جوامع، برعهده صاحبان علوم و معارف درجه اول و دستورین نهاده میشود. با این حال، پژوهشگران حوزههای انسانشناسی و تاریخ اجتماعی نیز در قبال این موضوعات فقط تماشاگر نبودهاند بلکه با طرح مسئله اخلاقی بودن نقد و رد بیدرنگ باورها و رفتارهای به اصطلاح خرافی، به نوعی این نقدها را تحتتأثیر، و تا حدی در کنترل، قرار دادهاند.بررسی تلاشهای منفرد و پراکنده برخی نخبگان در تاریخ اجتماعی اسلام، در جهت رد و نقد آنچه خرافی تلقی میکردهاند، نشان میدهد که برخلاف تصورِ معمول، این نقدها به واسطه مواجهه جهان اسلام با غلبه گفتمان علمی ـ تجربی به مفهوم غربیِ آن یا در اثر بیداریِ حاصل از انتقاداتِ ناظرانِ غربی آغاز نشده، بلکه سابقه این نگرش انتقادی به صدر اسلام و حتی بهفرهنگ عرب پیش از اسلام میرسد. برای نمونه امرؤالقیس*، سه بار نزد بُتِ ذوالخلصه فال زد تا ببیند که آیا به خونخواهی پدر برخیزد یا نه و چون هر سه بار بَد آمد، بت را دشنام داد و تیرهای فالگیری را شکست. پس از آن به جنگ رفت و پیروز شد و پس از آن دیگر کسی از اعراب برای داوری و تفاؤل به ذوالخلصه نرفت. عدیبن حاتم نیز وقتی که دید فَلْسْ، بتِ قبیله طَی، استغاثههای پردهدار خود را بیجواب گذاشته است، از پرستش این بت دست کشید (رجوع کنید به ابنکلبی، ص 47، 59ـ61). در تعالیم قرآن، نمونههایی از نقد و رد و انکار باورها و رفتارهای خرافی عرب جاهلی وجود دارد، ازجمله پناه بردن به جنّیان (رجوع کنید به جن: 6؛ برای این باور نزد عرب جاهلی رجوع کنید به جاحظ، ج 6، ص 217) و فال زدن با ازلام (مائده: 3، 90). در جریان غزوه حنین، وقتی برخی مسلمانان از پیامبر اکرم خواستند که بنابر سنّت جاهلی، برایشان درختی همچون ذات أنواط تعیین کند تا بر آن گرد آیند و عبادت کنند، ایشان سخت از این کار نهی کردند و مسلمانان را از دنبال کردن رسوم شرکآلود عرب جاهلی بازداشتند (رجوع کنید به ابنهشام، قسم2، ص442؛ مقریزی، ج2، ص10ـ 11). همچنین پیامبر اکرم در ماجرای کسوفی که به هنگام مرگ پسرش، ابراهیم، رخ داد و مردم آن را به این رویداد نسبت داده بودند، اینگونه باورها را مردود اعلام کرد (رجوع کنید به ابنسعد، ج1، ص118). عمر، خلیفه دوم، نیز وقتی شنید برخی از مسلمانان در کنار شجره رضوان (درختی که در جریان غزوه حدیبیه، بیعت رضوان میان پیامبر و مسلمانان در زیر آن انجام گرفت) نماز میگزارند، بهقطع آن درخت دستور داد (رجوع کنید به همان، ج 2، ص96). علی علیهالسلام نیز وقتی عازم جنگ نهروان بود، در واکنش به سخن منجمی که ساعت را برای جنگ نامساعد تشخیص داده بود، اعلام کرد که پیشگویی با آموزههای قرآنی ناسازگار است و مسلمانان را از اینگونه اقدامات نهی کرد (رجوع کنید به نهجالبلاغة، خطبه 79؛ برای تفصیل رجوع کنید به ابنابیالحدید، ج 6، ص 199ـ213؛ قس فخررازی، ج 29، ص 173 که این نهی از پیشگویی را از قول پیامبر اکرم آورده است). بهعلاوه، علی علیهالسلام در نهجالبلاغه (حکمت 400)، هرچند بر چشمزخم، سحر و فال، صحه نهاده، اما تطیّر (فال بد زدن) را مردود اعلام کرده است.علاوه بر پیشوایان دین، نخبگان سیاسی و اجتماعی و علمی نیز در ادوار مختلف تاریخ اسلام، گاه در قبال برخی از باورها و رفتارها که از نظر ایشان خرافههایی بیش نبود، مواضعی انتقادی اتخاذ میکردند. این نقدها گاه مبنایی منطقی داشت چنانکه ابوریحان بیرونی (1374ش، ص 178) در نقد این قول که مارهایی در مکانی خاص وجود دارند که دیدن آنها منجر به مرگ میشود، گفته است پس چطور ناقلِ این خبر نمرده است؟ گاه این نقدها متضمنِ ایرادی تاریخی بود، چنانکه میرزامحمدحسین فراهانی (ص22)، عقیده مردم قزوین را درباره نمازخواندن امام حسن علیهالسلام در مسجدِ سنجیده، واقع در محله درب ری قزوین، بیاصل دانسته زیرا هیچ گزارش تاریخی مؤید آن نیافته است. گاه این نقد تاریخی با رویکرد اصلاحگرانه اعتقادی همراه میشد. مثلا میرزاحسین نوری طبرسی در 1319 با تألیف کتاب لؤلؤ و مرجان در شرط پله اول و دوم منبر روضهخوانان و سیدمحسن امین عاملی در 1346 با تألیف التنزیه فی اعمال الشبیه، در صدد خرافهزدایی از سنّتهای روضهخوانی و عزاداری شیعیان برآمدهاند (رجوع کنید به اسفندیاری، ص65ـ 66 و پانویس). برخی از این نقدها از منظر روانشناختی و با توجه به تجربههای خودنگرانه مطرح میشد (مثلا تحلیل انتقادی امینالشریعه اصفهانیاز جستجوها و سلوک معنویوعرفانی خود و تجربههای خرافی و توهم آمیزش در این زمینه رجوع کنید به براون، ص160ـ162). همچنانکه در بسیاری از موارد، نقد آنچه خرافه خوانده میشد به آن دسته از پدیدههای دینی یا فرهنگی ناظر بود که به صورت آسیب اجتماعی در آمده بودند. برای نمونه آقاخان کرمانی با نگارش رسالهای کوتاه، با تأکید بر لزوم توجه به پیشرفت و توسعه علوم و فنون جدید، از عادت مردم ایران به گفتمان «انشاءاللّه» به شدت انتقاد کرده است (رجوع کنید به ص 84ـ98).برخی از این نقدها نیز بر یک تجربه طولانی حرفهای مبتنی بود. مثلا سدیدالسلطنه که سالها در سواحل خلیجفارس، در کنار اشتغالات حکومتی، به مطالعه پرداخته و یک تکنگاری نسبتآ جامع درباره صید مروارید و حرفه غواصی (رجوع کنید به غواصی*) نگاشته در این باور مشهور که مروارید محصول محبوس شدن قطره باران در صدف است (رجوع کنید به طوسی، ص 384)، سخت تردید کرده است (رجوع کنید به ص 58، 66). بسیاری از این منتقدان نیز برای سنجیدن و ارزیابی اینگونه باورها و رفتارها، دست به مشاهده مستقیم، آزمون و اقدام عملی زدهاند. این جسارت، یا بنا بر جهانبینی ویژه و متمایز آنان به عنوان عضوی از طبقه نخبگان/ فرهیختگان/ خواص ممکن میشد، یا برحسب مورد و موقعیت که در این صورت، افراد عادی جامعه هم بعضآ در جایگاه این نقدهای توأم با آزمون و عمل قرار میگرفتند. هرچند، باورمندان به این باورها و رفتارها یا کسانی که در افق گفتمان خرافی بهسر میبرند، معمولا این باورها و رفتارها را، بهویژه از حیث اثربخشی، مورد آزمون و تجربه قرار نمیدهند. آنان حاضر به خطر کردن برای کشف واقعیت نیستند و درواقع، در بیشتر موارد، اقدام به هرگونه آزمون و ارزیابی این باورها و رفتارها، به نوعی مسبوق به دستکم قدری سستی در اعتقاد به آنهاست. ناصرخسرو، برای شنیدن صدای دوزخیان که عوامِ بیتالمقدس میگفتند از وادی جهنم (یا گِهینوم) برمیخیزد به آنجا رفت و البته چیزی نشنید (رجوع کنید به 1374ش، ص 27). ابنجوزی در کتاب الاذکیاء (ص 226ـ228)، داستان مردی زیرک و شجاع را آورده است که شبانه برای کشف راز غولی، که مردمان از او میترسیدند، به خرابهای رفت و در آنجا کنیزی سیاهپوست را یافت که با افکندن سایه خود بر دیوار، سالها رهگذران را در وهم و وحشت میافکند و جامهها و اسبابشان را میربود. در حکایتی دیگر آمده که غواصی شجاع راز عفریتی در قعر دریا را گشود و نشان داد که آنچه دیگر غواصان را در بن آب میترساند، عبایی است که به صخرهای گیر کرده است (سدیدالسلطنه، ص 76ـ77؛ برای نمونههایی دیگر همچون مخالفت عباسمیرزا قاجار با نظر منجمی که ساعت را برای آغاز نبرد، نحس و نامساعد اعلام کرده یا روکردن دست شعبدهبازان و دعانویسان شَیاد رجوع کنید به دروویل، ج 2، ص 32؛ ویلز، ص 238ـ241؛ فریزر، ج 2، ص 21ـ22؛ اعتمادالسلطنه، ص 146). در برخی موارد که چنین منتقدی، باوری خرافی را نمیپذیرفت و برای آزمودن آن خطر میکرد، عملا انتفاعی هم برای او حاصل میشد. مثلا کسانی که اسبشان تصادفآ زمین میخورد، جراحتی برمیداشت یا خوندماغ میشد، فال بد میزدند و سوار شدن بر آن اسب را بدشگون میدانستند و بنابراین، کسانی که به این خرافات باور نداشتند، این اسبها را به بهایی نازل میخریدند و سود کلانی به دست میآوردند (رجوع کنید به دروویل، ج 2، ص 86).در کنار این نقدها، چهبسا که در حکمت عامیانه نیز، با وجود آمیختگی و تلازم آن با انبوهی از باورهایی که خرافی نامیده میشوند، آموزههایی نیز در جهت رد و طرد برخی از این باورها قابل بررسی است؛ برای نمونه: رد نحوست شب چهارشنبه؛ شومیِ سرتراشیدن و ناخن گرفتن در چهارشنبه؛ رد باور به نحوست ماه صفر (رجوع کنید به هدایت، ص 22).در دوران جدید، که رویکردهای علمی و تجربی کمابیش در سراسر جهان غلبه یافته و به هر روی، میزان مراجعه انسان به ماوراءالطبیعه کاهش یافته است، باورها و رفتارهایی که امروزه خرافی تلقی میشوند نیز رو به کاستی نهادهاند. درواقع باتوجه به تضعیف کیفیت و کاهش یافتن کمیّت خاستگاهها و سرچشمههای مفروض اینگونه باورها و رفتارها و بهویژه جابهجاییِ کارکردی که این گفتمان در توجیه و تبیین سازوکارهای حاکم بر جهان آفرینش و نیز زندگی روزانهبشر داشته است (رجوع کنید به خرافهگرایی، ص 56ـ63، 90ـ94)،با نظاماتِ تبیینیِ علم تجربی و تسلط یافتن روزافزونبشر بر بخش بزرگی از این سازوکارها، باورهای منطبق با عقلانیت جدید و دستاوردهای علمی روز جایگزین بسیاری ازباورهای عامیانه ــ هم در حوزههای دینی و هم در حوزههای غیردینی ــ شدهاند. البته باورهای مندرج با عنوان خرافات، پیوسته در قالبها و بسترهای تازهای، بازتولید و حتی ابداع میشوند (رجوع کنید به جاهودا، ص 235ـ252).منابع : علاوه برقرآن؛ آقاخان کرمانی، «رساله اناشاءاللّه، ماشاءاللّه»، روزگاری که گذشت، عبدالحسین صنعتیزاده کرمانی، ]تهران [1346ش؛ هانری رنه د آلمانی، از خراسان تا بختیاری، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران 1378ش؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابناثیر؛ ابنبلخی؛ ابنجوزی، کتابالاذکیاء، بیروت 1408/1988؛ همو، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ ابنحجر عسقلانی، کتاب الاصابة فی تمییز الصحابة، مصر 1328، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنحوقل؛ ابنخلدون؛ ابندرید، کتاب جمهرةاللغة، چاپ رمزی منیربعلبکی، بیروت 1987ـ1988؛ ابنسعد (قاهره)؛ ابنعبری، تاریخ مختصرالدول، چاپ انطون صالحانی، بیروت 1958؛ ابنعماد؛ ابنقتیبه، المعارف، بیروت 1407/1987؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، بیروت 1411/1990؛ ابنکلبی، کتاب الاصنام، چاپ احمد زکیپاشا، قاهره 1332/1914؛ ابنمستوفی اربلی، تاریخ اربل، المسمّی نباهة البلد الخامل بمن ورده من الاماثل، چاپ سامی صقار، ]بغداد [1980؛ ابنمنظور؛ ابنندیم (تهران)؛ ابنهشام، السیرةالنبویّة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، ]بیروت[: دارابن کثیر، ]بیتا.[؛ ابوریحان بیرونی، الجماهر فیالجواهر، چاپ یوسفالهادی، تهران 1374ش؛ همو، کتاب البیرونی فی تحقیق ماللهند، حیدرآباد، دکن 1377/1958؛ احمدبن سهل ابوزید، کتاب البدء و التاریخ، چاپ خلیل عمران منصور، بیروت 1417/1997؛ احمدامین، قاموس العادات و التقالید و التعابیر المصریة، قاهره 1953؛ کاظم ارفع، مصاحبهای درباره خرافه و نیرنگ، قم 1346ش؛ محمد اسفندیاری، از عاشورای حسین تا عاشورای شیعه، قم 1384ش؛ محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، خرنامه (منطقالحمار)، چاپ علی دهباشی، تهران 1379ش؛ محمدبن محمد (علی) انوری، دیوان، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران 1364ش؛ رکنالدین اوحدی، دیوان، چاپ امیراحمد اشرفی، تهران 1362ش؛ محمدبن محمد بلعمی، تاریخ بلعمی: تکمله و ترجمه تاریخ طبری، به تصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروین گنابادی، تهران 1380ش؛ بیهقی ؛ محمدحسن پاکدامن، جامعه در قبال خرافات، مشهد 1378ش؛ ژ.م. تانکوانی، نامههایی درباره ایران و ترکیه آسیا: سفرنامه ژی. ام. تانکوانی، ترجمه علیاصغر سعیدی، تهران 1383ش؛ محسنبن علی تنوخی، نشوار المحاضرة و اخبار المذاکرة، چاپ عبود شالجی، بیروت 1391ـ1393/1972ـ1973؛ عبدالملکبن محمد ثعالبی، فقهاللغة و سرّ العربیّة، چاپ سلیمان سلیم بواب، دمشق 1409/1989؛ همو، لطائف المعارف، چاپ ابراهیم ابیاری و حسن کامل صیرفی، ]قاهره ?1379/ 1960[؛ عمروبن بحر جاحظ، کتابالحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?]1385ـ1389/ 1965ـ 1969[، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ عبدالرحمانبن احمد جامی، مثنوی هفت اورنگ، چاپ مرتضی مدرس گیلانی، تهران: کتابفروشی سعدی، ]بیتا.[؛ گوستاو جاهودا، روانشناسی خرافات، ترجمه محمدنقی براهنی، تهران 1371ش؛ شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران 1369ش؛ حمزةبن حسن حمزه اصفهانی، سوائر الامثال علیافعل، چاپ فهمی سعد، بیروت 1409/1988؛ خرافهگرایی: چیستی، چرایی و کارکردها، زیرنظر رضا صالحی امیری، تهران: پژوهشکده تحقیقات استراتژیک، 1387ش؛ خلیلبن احمد، کتابالعین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم 1405؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، حوادث و وفیات 241ـ250ه .، 1414/1994، حوادث و وفیات 301ـ310ه .، 1415/ 1994، حوادث و وفیات 591ـ600ه .، 1417/1996؛ حسینبن محمد راغب اصفهانی، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء، چاپ ریاض عبدالحمید مراد، بیروت 1425/2004؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت 1999؛ محمودبن عمر زمخشری، المستقصی فی امثال العرب، بیروت 1397/1977؛ محمدعلی سدیدالسلطنه، صید مروارید = المناص فی احوال غوص و الغواص، چاپ احمد اقتداری، تهران 1381ش؛ کارلا سرنا، سفرنامه مادام کارلا سرنا: آدمها و آیینها در ایران، ترجمه علیاصغر سعیدی، تهران 1362ش؛ مجدودبن آدم سنایی، دیوان، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336ش؛ محمدبن محمود طوسی، عجایبنامه: عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، تهران 1375ش؛ علیبن محمدناصر ظهیرالدوله، خاطرات و اسناد ظهیرالدوله، چاپ ایرج افشار، تهران 1351ش؛ عبدالجلیل قزوینی، نقض، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران 1358ش؛ ابراهیمبن بزرگمهر عراقی، کلیات شیخ فخرالدین ابراهیم همدانی متخلص بعراقی، چاپ سعید نفیسی، تهران 1335ش؛ حسنبن عبداللّه عسکری، کتاب جمهرة الامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم و عبدالمجید قطامش، بیروت ?]1384/ 1964[؛ محمدبن ابراهیم عطار، دیوان، چاپ تقی تفضلی، تهران 1362ش؛ علیبن ابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ صبحی صالح، بیروت 1387/1967؛ کامل غَزّی، کتاب نهر الذهب فی تاریخ حلب، چاپ شوقی شعث و محمود فاخوری، حلب 1412ـ 1413/1991ـ1993؛ محمدبن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر، او، مفاتیحالغیب، بیروت 1421/ 2000؛ محمدحسینبن مهدی فراهانی، سفرنامه میرزامحمدحسین حسینی فراهانی، چاپ مسعود گلزاری، تهران 1362ش؛ علیبن نصیر قاسمانوار، کلیات قاسم انوار، چاپ سعید نفیسی، تهران 1337ش؛ فیودور بارون کورف، سفرنامهی بارون فیودورکورف، ترجمه اسکندر ذبیحیان، تهران 1372ش؛ مایکل لمبک، «گفتمان انسانشناسی دین»، در درباره انسانشناسی دین: سه مقدمه، ترجمه ابراهیم موسیپور، تهران : جوانه توس، 1386ش؛ آنماری دوال مالفییت، «انسانشناسی و مطالعه دین»، در همان؛ مجملالتواریخ و القصص، چاپ محمدتقی بهار، تهران: کلالهخاور، 1318ش؛ احمدبنمحمد مرزوقی اصفهانی، کتاب الازمنة و الامکنة، چاپ خلیل منصور، بیروت 1417/1996؛ مسعودی، مروج (بیروت)؛ مسکویه؛ مفضلبن سلمه، الفاخر، چاپ عبدالعلیم طحاوی، ]قاهره [1380/1960؛ احمدبن علی مَقریزی، امتاع الاسماع بماللنبی صلیاللّهعلیهوسلممن الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، چاپ محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت 1420/1999؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران 1355ش؛ ناصرخسرو،دیوان، چاپ جعفر شعار و کامل احمدنژاد، تهران 1378ش؛ همو، سفرنامه ناصرخسرو، چاپ نادر وزینپور، تهران 1374ش؛ محمودبن عبدالجلیل واصفی، بدایع الوقایع، چاپ الکساندر بلدروف، تهران 1349ـ 1350ش؛ چارلز جیمز ویلز، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ترجمه سید عبداللّه، چاپ جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران 1363ش؛ صادق هدایت، نیرنگستان، تهران 1342ش؛ یاقوت حموی؛Edward Granville Browne, A year amongst the Persians, London 1950; Gaspard Drouville, Voyage en Perse, pendant les annees 1812 et 1813, St. Petersburg 1819, repr. Tehran 1976; EI2, s.vv. "Hikaya" (by Ch. Pellat), "Kissa.2: in modern Arabic literature" (by Ch. Vial); Encyclopaedia of religion and ethics, ed. James Hastings, Edinburgh: T. and T. Clark, 1980-1981, s.v. "superstition" (by Alice Gardner); James Baillie Fraser, A winter's journey (Ta(tar): from Constantinople to Tehran, London 1838, repr. New York 1973; Raphael du Mans, Estat de la perse en 1660, ed. Ch. Schefer, Paris 1890, repr. Farnborough, Engl, 1969.