خراسان (3)زبانها و گویشهای خراسان. خراسان قدیم به مراتب گستردهتر از خراسان کنونی، شامل سه استان خراسان جنوبی و رضوی و شمالی، بوده است (رجوع کنید به بخش اول مقاله). اقوام متعددی از دیرباز در این سرزمین ساکن بوده و به زبانها و گویشهای گوناگونی سخن میگفتهاند، مانند فارسها، عربها، ترکها، کردها، بلوچها، تاتها و حتی گروههای کوچکتری نظیر یهودیان، کولیها و بربرها (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Khurasan"؛ د. ایرانیکا، ذیل "Khorasan.I").این مقاله مشتمل است بر :الف) واژهشناسی خراسانب) سیر تاریخی و تحول زبانها و گویشهای خراسانج) زبانهای رایج در خراساند) گویشهای رایج در خراسانالف) واژهشناسی خراسان. خراسان به لحاظ ساختارصرفی، اسمی است مرکّب از دو جزء خُر (xor) و آسان(asan). جزء اسمی خُر صورت تحول یافته خور (xwar،به معنی خورشید) است. در برخی از متون کهن نیز خوربدون «واو» و به شکل خُر آمده است، مانند یکی از قدیمترین قطعههای شعر هجایی فارسی که منسوب به باربد استو ابنخرداذبه (متوفی 300؛ ص 18) آن را نقل کرده است(نیز رجوع کنید به تفضلی، ص 338). جزء دوم واژه خراسان صفت فاعلی آسان است که از بن مضارع آس (as) از فعل آسیدن (به معنی آمدن) و پسوند صفت فاعلی ساز «- آن» (-an) ساخته شده است. خوراسان (xwarasan) در زبان پهلوی ساسانی به معنای مشرق است که معادل آن در پهلوی اشکانی هوراسان (hwarasan) است (رجوع کنید به مکنزی، ذیل "xwarasan"؛ فره وشی، ذیل "xvarasan"؛ رضائی باغ بیدی، 1385ش، واژهنامه عسکر بهرامی، ص 188).در وجه تسمیه خراسان اقوال مختلفی وجود دارد. حافظ ابرو در کتاب جغرافیای تاریخی خراسان (ص 9ـ10)، از قول ابندغفل نسابّه نوشته است: «خراسان و هیطل فرزندان عالمبن سامبن نوحاند که از بابل بیرون آمدند و خراسان در سرزمینی که بعدها به نام او نامگذاری شد سکنا گزید». خاقانی نیز در قصیدهای که در وصف و ستایش خراسان سروده، به این مطلب اشاره کرده است (رجوع کنید به ص 296).ابوالفداء در تقویمالبلدان (ص 441) آورده است که خور به معنی آفتاب و آسان به معنی موضع و مکان شیء است. به گفته وی (همانجا) برخی معنی واژه خراسان را «به آسانی بخور» ذکر کردهاند، ولی خود او قول نخست را صحیحتر دانسته است. هرچند که هومباخ و داوری (ص 74) هر دو معناهای موردنظر او را رد کردهاند. فخرالدین اسعد گرگانی در منظومه ویس و رامین (ج 1، ص 171) آورده است که خراسان در زبان پهلوی به صورت خورآسان بوده و به معنی مکانی است که خورشید از آن برمیآید. به نظر میرسد منظور فخرالدین اسعد گرگانی از زبان پهلوی همان پهلوی اشکانی بوده است، زیرا در این زبان بن مضارع فعل آمدن آس است (رجوع کنید به گیلَن، ص 49؛ رضائی باغبیدی، 1381ش، ص 130؛ همو، 1385ش، ص 120ـ 121). او همچنین در مصراع «خراسان آن بود کز وی خور آسد»، صورت سوم شخص فعل مضارع (آسد) را به کار برده است (قس هرن، ج 1، ص 28، پانویس 2 که در آنجا «آسد» سوم شخص مفرد فعل ماضی تلقی شده است). در این صورت خراسان مفهومی برابر خورآیان (به معنی خورشید در حال آمدن) مییابد (هومباخ و داوری، ص 72؛ گیلن، همانجا).هرن (ص 28) معنای سرزنان و طلوعکنان را برای جزء آسان در خراسان قائل شده و شواهدی از زبان بلوچی ذکر کرده است: آسغ (asa) به معنی برآمدن، طلوع کردن ستارگان و روشاسان (ros-asan) به معنای طلوع خورشید است. هنینگ (ص 120) مفهوم آمدن را برای ریشه آس صحیح دانسته و معنای طلوع کردن و برآمدن را رد کرده است.در مجموع کلیه معانی به دست داده شده برای واژه خراسان آن قدر به هم نزدیکاند که میتوان اختلاف میان آنها رانادیده گرفت.ب) سیر تاریخی و تحول زبانها و گویشهای خراسان. سرزمین خراسان قدمتی بسیار دارد. در کتیبه باستانی بیستون، نام قدیم آن پَرثَوه