خرابات، از استعارات رایج در ادبیات عرفانی به معنای مکان عیش و طرب معنوی سالکان. خرابات در لغت به معنای میخانه و اعم از آن به معنای محل فسق و فجور آمده است (رجوع کنید به قوام فاروقی، ج 1، ص 378؛ شاد، ذیل واژه). داعیالاسلام (ذیل واژه) این لفظ را از واژه خراب عربی دانسته است، اما شفیعی کدکنی (ص 213) اشتقاق این واژه را از زبان عربی نادرست میداند. برخی نیز معتقدند اصل این واژه فارسی و صورت تغییریافته «خُرابه» (خور + آباد) به معنای خانه خورشید و بازمانده از دوره میترائیسم است (رجوع کنید به مصفّی، ذیل «خراب»؛ رضی، ص 204ـ205). احتمال صحت این قول را رجایی (ج 1، ص 109ـ110) از محمدتقی بهار و جلالالدین همایی نقل کرده و نیز نظر فروزانفر را آورده که این ریشهیابی را حدس محض و بدون شواهد دانسته است. با وجود این رجایی (ج 1، ص110ـ120) کوشیده تحول واژهای خورآباد به خرابات را، در صورت صحت این قول، نشان دهد (نیز رجوع کنید به شفیعی کدکنی، ص 212ـ213؛ قس مجتبائی، ص 235ـ236 که با این ریشهیابی مخالف است). اما در برخی متون عربی، خرابات به معنای ویرانهها و روستاهای متروک (در برابر شهرها و روستاهای آباد) به کار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به بیهقی، ص 116؛ ابونصر سراج، ص 316؛ ابومنصور اصفهانی، ص 32؛ برای توضیح بیشتر رجوع کنید به مجتبائی، ص 232ـ235) که رفتهرفته مکانی برای عیش و نوش میشد (نیز رجوع کنید به زرینکوب، ص 190ـ195).خرابات چه در متون عرفانی (برای نمونه رجوع کنید به هجویری، ص 305؛ سنایی، ص 74، 295) چه در اشعار غیرصوفیانه (برای نمونه رجوع کنید به منوچهری، ص 7؛ ناصرخسرو، ص 144) به معنای لغوی (مکان معصیت) در مقابل مسجد و صومعه (مکان طاعت و عبادت) بهکار میرفت. اما این واژه از طریق همین اشعار عاشقانه غیرصوفیانه به ادبیات عرفانی راه پیدا کرد (پورجوادی، ص 97) و رفتهرفته معنای مثبتی یافت. همچنین گفته شده که نفوذ این واژه در اشعار صوفیانه از طریق ملامتیان و قلندریه بوده است (بروین، ص 111؛ مجتبائی، ص 241)، چنانکه از سیاق سخن غزالی (ج 1، ص 453) نیز چنین برمیآید که ملامتیان به خرابات رفتوآمد داشتهاند.سنایی را نخستین شاعری دانستهاند که این واژه و الفاظی از این قبیل را وارد شعر صوفیانه کرده است (رجوع کنید به بهار، ج 2، ص 133؛ پورجوادی، ص 224). البته مقارن سنایی یا پیش از او، غزالی (ج 1، ص 484ـ485) اشاره کرده که خرابات نزد صوفیه به معنای خرابی صفات بشری است. در مجموع، راه یافتن اشعار عاشقانه غیرعرفانیِ حامل واژگان خمری، از جمله خرابات، به زبان و مجالس سماع صوفیان و دریافت معنای مجازی از آن، اولین مرحله از شکلگیری معنای عرفانی این واژه بوده که با مفهوم سُکرِ ناشی از عشق عرفانی پیوند داشته است (پورجوادی، ص 111، 167). خرابات یکی از پرکاربردترین عناصر قلندرانه در شعر سنایی (زرقانی، ص240؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به بروین، ص110ـ115) و کنایه از مکان مقدّسی است که در آنجا نفس از بند تعلقات رها میشود و به معراج میرود (رجوع کنید به سنایی، ص 163، 627). زندگی در خرابات در تقابل با زهد و ریا بوده (رجوع کنید به همان، ص 98) و سنایی (ص 654) آن را طریق قلندری خوانده است. نزد عینالقضاة، خرابات کنایه از عالم روح است (پورجوادی، ص 213، پانویس 2؛ نیز رجوع کنید به عینالقضاة، ص 341). در ادبیات عرفانی قرون ششم و هفتم نیز خرابات علاوه بر معانی فوق، به معنای جایگاه رندان و مقام مبارزه با نفس و زهد اهل ریا و نیز رهایی از خود و وصول به مرتبه فنا به کار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به عطار، ص 11ـ12، 361؛ مولوی، ص 144،1330). به این ترتیب از قرن هفتم به بعد، معنای عرفانی و استعاری خرابات رفتهرفته بر معنای لغوی و واقعی آن غلبه یافت (رجوع کنید به پورجوادی، ص 282).به همین سیاق، خرابات به معنای خرابی و ویرانی اخلاق و صفات بشری، آداب و عادات متعارف و امور نفسانی و کنایه از وجودی است که پس از طی مراتب و مراحل مختلف، به انقطاع تام از دو عالم دست یافته است. در پی این انقطاع، سالک بر اثر تجلی مقام احدیت به مرتبه فنا نایل میگردد (باخرزی، ج 2، ص250). در اشعار شبستری، خرابات، مکانی خارج از دنیای مادی و در عالمِ بیمثال است، به این اعتبار که در آنجا مطلقآ تعیّنی وجود ندارد. در اینجا خرابات اشاره به مرتبه توحید ذاتی است و به آن آستان لامکان هم گفته میشود (رجوع کنید به اسیری لاهیجی، ص 525ـ526). خرابات مقام وحدت، خواه افعالی خواه صفاتی و ذاتی، و همان مقام فنای بشریت است (همان، ص 524). به این معنا، خرابات مقام زوال و فنای تمام کَثَرات و تنزیه از تمام صور و مظهر فیض جلالی حق است (همان، ص 526). از این بیان چنین برمیآید که خرابات، منزل نهایی سلوک است (قس تلمسانی، ص 33 که آن را از منازل میانی دانسته است). تفسیر خرابات به فنا که در آرای شبستری و شارح برجسته او لاهیجی آمده، در آثار و اصطلاحنامههای متأخر نیز تکرار شده است (برای نمونه رجوع کنید به فیض کاشانی، ص 27؛ ترینی قندهاری، ص 101؛ تهانوی، ج 1، ص 403). در یکی از شرحهای گلشن راز نیز آمده است که صوفیان لفظ خرابات را یا استعارهای برای دلِ شکسته به کار میبرند (به اعتبار حدیث «انا عند المنکسرة قلوبهم») یا برای اشاره به مقام فنای سالک (رجوع کنید به داعی شیرازی، ص 276). اما خرابات کاربرد استعاری مذموم و منفی نیز داشته است. به گفته باخرزی (ج 2، ص 251) خراباتْ وجودی است که از شرابِ غرور مست غفلت باشد و محبت دنیا و عادات و اوصاف بشری در وی راسخ شده باشد.خرابات از مضامین پربسامد در شعر حافظ است (رجوع کنید به ج 1، ص36، 52، 110 و جاهای دیگر). حافظ خرابات را مکان پاک شدن از زهد و ریا (رجوع کنید به ج 1، ص 52، 752)، شستشوی خرقه از عُجب خانقاهی (ج 1، ص 976) و محل تجلی نور خدا (ج 1، ص 714) دانسته که به بهشت راه دارد (ج 1، ص 172) و شرط حضور در آن ادب و طهارت است (ج 1، ص 408، 844).واژه خرابات در ادبیات عرفانی در ترکیبات استعاری متنوعی همچون خرابات فقر، خرابات محبت، خرابات ارواح، و خرابات فنا (برای نمونه رجوع کنید به روزبهان بقلی، 1337ش، ص 105؛ همو، 1360ش، ص 117؛ نجم رازی، ص 71، 219ـ 220، 495) و همچنین در ترکیباتی مانند پیر خرابات، کوی خرابات، رند خرابات، خراباتنشین، و خرابات قلندر به کار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به عینالقضاة، ص 228؛ سنایی، ص 110؛ مولوی، ص 141؛ حافظ، ج 1، ص 36، 160، 168، 710، 714).منابع : مَعْمَربن احمد ابومنصور اصفهانی، کتاب ادبالملوک فی بیان حقائق التصوف، چاپ برندراتکه، بیروت 1991؛ ابونصر سراج، کتاباللُّمَع فی التصوف، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن 1914، چاپ افست تهران ]بیتا.[؛ محمدبن یحیی اسیری لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشنراز، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران 1374ش؛ یحییبن احمد باخرزی، اوراد الاحباب و فصوص الآداب، ج :2 فصوص الآداب، چاپ ایرج افشار، تهران 1345ش؛ یوهانس توماس پیتر دو بروین، «قلندریات در شعر عرفانیِ فارسی از سنایی به بعد»، ترجمه هاشم بناءپور، معارف، دوره 13، ش 1 (فروردین ـ تیر 1375)؛ محمدتقی بهار، سبکشناسی، یا، تاریخ تطور نثرفارسی، تهران ?]1321ش[؛ ابراهیمبن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، بیروت 1390/1970؛ نصراللّه پورجوادی، باده عشق: پژوهشی در معنای باده در شعر عرفانی فارسی، تهران 1387ش؛ نظامالدینبن اسحاق ترینی قندهاری، قواعد العرفاء و آدابالشعراء: فرهنگ اصطلاحات عارفان و شاعران، چاپ احمد مجاهد، تهران 1374ش؛ محمدبن احمد تلمسانی، شرح شطرنج العارفین، ]بیجا، بیتا.[؛ محمداعلیبن علی تهانوی، کتاب کشاف اصطلاحات الفنون، چاپ محمد وجیه و دیگران، کلکته 1862، چاپ افست تهران 1967؛ شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ پرویز خانلری، تهران 1362ش؛ محمدعلی داعیالاسلام، فرهنگ نظام، چاپ سنگی حیدرآباد، دکن 1305ـ1318ش، چاپ افست تهران 1362ـ1364ش؛ نظامالدین محمود داعی شیرازی، نسایم گلشن: شرح گلشنراز، چاپ محمد نذیر رانجها، لاهور 1362ش؛ احمدعلی رجایی، فرهنگ اشعار حافظ، ج 1، تهران ?] 1340ش[؛ هاشم رضی، حکمت خسروانی: سیر تطبیقی فلسفه و حکمت و عرفان در ایران باستان از زرتشت تا سهروردی و استمرار آن تا امروز، تهران 1379ش؛ روزبهان بقلی، شرح شطحیات، چاپ هانری کوربن، تهران 1360ش؛ همو، کتاب عبهرالعاشقین، چاپ هانری کوربن و محمد معین، تهران 1337ش؛ مهدی زرقانی، زلف عالم سوز: نقد و تحلیل و گزیده اشعار سنایی غزنوی، ]تهران [1381ش؛ عبدالحسین زرینکوب، نهشرقی، نهغربی ـ انسانی، تهران 1353ش؛ مجدودبن آدم سنایی، دیوان، چاپ مدرس رضوی، تهران 1380ش؛ محمدپادشاهبن غلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامعفارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش؛ محمدرضا شفیعی کدکنی، این کیمیای هستی: مجموعه مقالهها و یادداشتهای استاد دکتر شفیعی کدکنی درباره حافظ، به کوشش ولیاللّه درودیان، تبریز 1385ش؛ محمدبن ابراهیم عطار، دیوان، چاپ تقی تفضلی، تهران 1362ش؛ عبداللّهبن محمد عینالقضاة، تمهیدات، چاپ عفیف عسیران، تهران ?]1341ش[؛ محمدبن محمد غزالی، کیمیای سعادت، چاپ حسین خدیوجم، تهران 1361ش؛ محمدبن شاه مرتضی فیضکاشانی، رساله مشواق در بیان بعض اصطلاحات اهل عرفان، چاپ حامد ربانی، تهران ]1355ش[؛ ابراهیم قوام فاروقی، شرفنامه منیری، یا، فرهنگ ابراهیمی، چاپ حکیمه دبیران، تهران 1385ـ1386ش؛ فتحاللّه مجتبائی، شرح شکن زلف بر حواشی دیوان حافظ، تهران 1386ش؛ ابوالفضل مصفّی، فرهنگ دههزار واژه از دیوان حافظ، تهران1369ش؛ احمدبن قوص منوچهری، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1347ش؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران 1386ش؛ ناصر خسرو، دیوان، به اهتمام نصراللّه تقوی، چاپ مجتبی مینوی، تهران 1380ش؛ عبداللّهبن محمد نجمرازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1352ش؛ علیبن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، چاپ محمود عابدی، تهران 1383ش.