خُجَند، آل (خجندیان)، خاندانی از علمای شافعی و مشهور در سیاست، از نیمه دوم سده پنجم تا سده هفتم که اغلب در اصفهان بودند. این خاندان از شهر خجند* ماوراءالنهر برخاسته بودند و نسبشان به مُهَلَّببن ابیصُفره*، سردار مشهور اموی، میرسید (بنداری، ص 134؛ قمی، ص 249). رجال مهم این خاندان علاوه بر ریاست مذهبی شافعیان و تولیت و تدریس در نظامیه اصفهان، بیشتر اوقات ریاست شهر و منصب خطابت و قضا را نیز برعهده داشتند. آنان با آلصاعد، رقیبان حنفیمذهب خود، و اسماعیلیان در کشمکش بودند. در سال 560، درگیری شدید ناشی از تعصب مذهبی بین خاندان خجندیان و آل صاعد* به کشته و زخمی شدن جمع کثیری از مردم و خرابی قسمتهایی از شهر اصفهان منجر شد (رجوع کنید به ابنجوزی، ج 17، ص 63ـ64؛ راوندی، ص 421؛ ابناثیر، ج 11، ص 319؛ صدر هاشمی، ص 12ـ13). علمایی از این خاندان که به ریاست میرسیدند، لقب صدرالدین مییافتند (رجوع کنید به حسینی یزدی، ص 58؛ صدر هاشمی، ص 15). خجندیان حامی دانشمندان، ادیبان و شاعران بودند و در محله دردشت اصفهان که خاص شافعیان بود، زندگی میکردند (عوفی، ج 1، ص 266ـ267؛ صدرهاشمی، ص 10ـ12). آنان برای حفظ اقتدار و ریاست خود، در سده ششم گاهی از سلجوقیان و گاهی از خلفای عباسی جانبداری میکردند. در مقابل، سلجوقیان نیز برای استفاده از نفوذ دینی و اجتماعی این خاندان، از آنان حمایت میکردند (بنداری، ص 201ـ203، 232). با وجود عظمت این خاندان، اطلاعات تاریخی درباره آنان بسیار کم و پراکنده است. شخصیتهای بنام این خاندان بدین قرارند :1) ابوبکر صدرالدین محمدبن ثابتبن حسن. او نخستین فرد مشهور این خاندان بود که در مرو به وعظ اشتغال داشت. خواجه نظامالملک، وزیر معروف سلجوقیان (متوفی 485)، شیفته کلام او شده و وی را از مرو به پایگاه فقهی و علمیاش، اصفهان، آورد و محمدبن ثابت منصب تدریس در نظامیه آن شهر را، که به نام وی صدریه خوانده شد، عهدهدار گردید. او در اصفهان اعتبار بسیار کسب کرد و امامت شافعیان شهر به وی رسید. محمدبن ثابت فقه و حدیث را علاوه بر پدرش، از علمایی چون ابوالحسن علیبن احمد استرآبادی، عبدالصمدبن نصر عاصمی و ابوسهل احمدبن علی ابیوردی آموخته بود. محمدبن ثابت فقیهی مبرِّز بود و در علم مناظره، اصول، حدیث و وعظ تبحر داشت. نظامالملک همواره به زیارت او میرفت (ابناثیر، ج 10، ص 366ـ367؛ سبکی، ج 4، ص 123ـ124) و جمع کثیری از طالبان علم برای کسب علم از محضر او، از اقصا نقاط عالم اسلام به اصفهان میرفتند (برای اطلاع در مورد شاگردان او رجوع کنید به سبکی، ج 4، ص 124، ج 7، ص 62، 66، 95، 150، 178ـ179، 285). کتابهای روضةالمناظر و زواهرالدُرَر فی نقض جواهرالنظر از تألیفات اوست (همان، ج 4، ص 124ـ 125؛ حاجیخلیفه، ج 1، ستون 932، ج 2، ستون 956). وی در ذیقعده 483 درگذشت (ابنعماد، ج 3، ص 368؛ قس صفدی، ج 2، ص :281 482).2) ابوالمظفربن محمدبن ثابت. او همانند پدرش خطیب ماهر و مشهوری بود. در 496 در شهر ری، در پایان مجلس وعظ، فردی علوی وی را به هنگام پایین آمدن از منبر کشت (ابناثیر، ج 10، ص 366). ابوالقاسم کاشانی (ص 170) او را مفتی اصفهان و قتل وی را در 491 نوشته است.3) عبداللطیفبن محمدبن ثابت. او رئیس شافعیان اصفهان بود و موقعیت اجتماعی و قدرت مهمی داشت. در 523 اسماعیلیان وی را به قتل رساندند (ابناثیر، ج 10، ص 659ـ660؛ کاشانی، ص 172).4) ابوسعید (ابوسعد) احمدبن محمدبن ثابت. او فقه را نزد پدرش آموخت و از ابوالقاسمبن عَلِیَّک حدیث شنید. او نیز رئیس شافعیان اصفهان بود و در نظامیه آن شهر تدریس میکرد. سمعانی از وی روایت کرده است. ابوسعید نزدیک هشتاد سال زیست و در 531 در اصفهان درگذشت (ابناثیر، ج 11، ص 54؛ سبکی، ج 6، ص 51).5) ابوالقاسم مسعودبن محمدبن ثابت. وی چهارمین فرزند محمدبن ثابت بود. از تاریخ تولد و وفات و زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست، جز آنکه گفتهاند وی در عهد سلطان برکیارق* سلجوقی، فقیه و رئیس شافعیان اصفهان و دشمن سرسخت باطنیانی بود که در 494 در این شهر کشتار کرده بودند. همچنین به دستور او کسانی را که متهم به باطنیگری بودند، در گودالهایی از آتش سوزاندند (رجوع کنید به ابنجوزی، ج 17، ص 62؛ ابناثیر، ج 10، ص 313ـ315).6) صدرالدین ابوبکر محمدبن عبداللطیفبن محمد.او نیز رئیس شافعیان اصفهان و مقرب دربار سلاطین سلجوقی بود و به هنگام حرکت، نگهبانانِ شمشیر به دست او را در میان میگرفتند. از این رو گفتهاند به وزرا بیشتر از علما شباهت داشت. وی نزد محدّثان اصفهان حدیث آموخت، مدتی نیز در بغداد اقامت گزید و در نظامیه آنجا تدریس کرد. وی در آنجا و در جامعالقصر بغداد مجلس وعظ داشت. او را مردی بزرگ و فاضل و مناظرهگر و خوشبیان ذکر کردهاند که شعر هم میسرود (سبکی، ج 6، ص 133ـ134). در 542 که بوزابَه*، والی فارس، به هواخواهی محمد و ملکشاه (پسران محمود سلجوقی) بر سلطان مسعود سلجوقی طغیان کرد و اصفهان را به محاصره درآورد، صدرالدین محمد دروازههای اصفهان را به روی او گشود و با این کار خشم مسعود را بر خود برانگیخت. این فتح چندان طول نکشید و بوزابه در مصاف با لشکر سلطان مسعود دستگیر و کشته شد. به هنگام حمله سپاه سلجوقی به اصفهان، مردم به مدرسه نظامیه حمله و آنجا را غارت کردند، چنانکه کتابخانه مدرسه در آتش سوخت و خاندان خجندی پراکنده شدند. صدرالدین محمد به همراه برادرش، جمالالدین محمود، به موصل گریخت و مدتی در آنجا با احترام زیست. وی پس از چندی، در 543 به اصفهان بازگشت و جایگاه خود را بازیافت و سلطان مسعود نیز ریاست شهر را به وی و برادرش بازگرداند (بنداری، ص 201ـ203؛ ابناثیر، ج 11، ص 119). صدرالدین محمد در 552 به هنگام بازگشت از سفر بغداد، در روستایی میان همدان و کرج (نزدیک اراک کنونی) به طرز مشکوکی جان سپرد. به دنبال مرگ او، در اصفهان فتنه بزرگی به پا شد و مردم بسیاری کشته شدند (ابناثیر، ج 11، ص 228؛ سبکی، ج 6، ص 134؛ همائی، ص 135).7) جمالالدین محمودبن عبداللطیفبن محمد. جمالالدین که در هنگام حمله لشکر سلجوقی به اصفهان همراه برادرش، صدرالدین محمد، به موصل گریخته بود در 543 به اصفهان بازگشت (بنداری، ص 202ـ203). جمالالدین اصفهانی قصیدهای در مدح جمالالدین محمود دارد (رجوع کنید به ص 186). همچنین کمالالدین اسماعیل اصفهانی در رثای او شعری سروده است (رجوع کنید به ص 415ـ417). برخی چنین برداشت کردهاند که وی در سنین جوانی درگذشته است، اما اگر چنین بود کمالالدین اسماعیل که در 635 از دنیا رفت، نمیتوانست جمالالدین را درک کرده باشد. به نظر میرسد که جمالالدین محمود تا زمان شهید شدن کمالالدین اسماعیل در قید حیات بوده است. آنچه مسلّم است ریاست او قبل از 560 پایان یافته بود (رجوع کنید به ابناثیر، ج 11، ص 319؛ صدرهاشمی، ص 19). در متون بازمانده از سده ششم اشعاری نیز به او منسوب است (رجوع کنید به راوندی، ص 339ـ340؛ عوفی، ج 1، ص 267ـ268).8) صدرالدینابوالقاسم عبداللطیفبنمحمدبن عبداللطیف. او در رجب 535 در اصفهان به دنیا آمد و در همان شهر از کسانی مانند ابوالوقت سجزی حدیث آموخت. وی نیز همچون پدرانش ریاست شافعیان اصفهان را عهدهدار شد و نزد سلاطین سلجوقی جایگاهی ارجمند یافت. در 560، میان صدرالدین و قاضی اصفهان و پیروان دیگر مذاهب، فتنه بزرگی روی داد و افراد بسیاری کشته شدند. صدرالدین عبداللطیف به فارسی و عربی شعر میسرود (رجوع کنید به ابناثیر، ج 11، ص 319، 509ـ 510؛ سبکی، ج 7، ص 186؛ نیز رجوع کنید به عوفی، ج 1، ص 265ـ266). به گفته دولتشاه سمرقندی (ص 112ـ113)، در زمان صدرالدین عبداللطیف، ظهیرالدین فاریابی به اصفهان رفت و چون التفاتی شایسته از وی ندید قطعهای بدیهه گفت و او را هجو کرد، اما به درستی معلوم نیست که صدرالدین خجندیِ ممدوح جمالالدین اصفهانی (رجوع کنید به ص 60ـ63، 118ـ 121، 240ـ 243)، ابوالقاسم عبداللطیف بوده یا صدرالدین محمودبن عبداللطیف. ابوالقاسم واعظی چیرهدست و سخنور نیز بود. ابنجبیر (ص 157) از مجلس وعظ وی که در محرّم 580 در حرم نبوی برپا شد، یاد کرده است. وی در جمادیالاولی 580 درگذشت.9) ابوابراهیم عبیداللّهبن محمدبن عبداللطیفبن محمد، فقیهی فاضل و ادیب بود. ویدر تحصیل دانش کوشید و احادیث بسیار آموخت. در سالهای 562، 566 و 583 به بغداد سفر کرد و سرانجام در 584 درگذشت (ابننجار، ج 17، ص 92ـ93).10) صدرالدین محمدبن عبداللطیفبن محمدبن عبداللطیف. وی پس از پدرش به ریاست شافعیان اصفهان رسید. صدرالدین محمد در 588 به بغداد سفر کرد. خلیفه الناصر او را احترام کرد و اموال فراوانی به وی بخشید. او در مدت اقامت در بغداد، نظارت بر اوقاف مدرسه نظامیه را برعهده داشت. همچنین همراه سپاه خلیفه، به فرماندهی مؤیدالدینبن قصاب وزیر، به خوزستان و سپس به اصفهان رفت و در آنجا بار دیگر به ریاست رسید (ابناثیر، ج 12، ص 124، با این ملاحظه که نام او را محمود نوشته است؛ سبکی، ج 6، ص 134ـ135). صدرالدین در 591 اصفهان را که در تصرف سپاه خوارزمشاه بود، به سپاه خلیفه الناصر تسلیم کرد و لشکر خوارزمشاه مجبور به ترک شهر و بازگشت به خراسان شد (ابناثیر، ج 12، ص 117). در اواسط 592، صدرالدین در پی اختلاف و برخورد با امیر سُنْقُر، فرمانده سپاه خلیفه، به دست وی به قتل رسید (راوندی، ص 381؛ ابناثیر، ج 12، ص 124؛ سبکی، ج 6، ص 134ـ135).11) صدرالدین عمر خجندی. به نظر میرسد وی در اوایل قرن هفتم بزرگ خاندان خجندیان و رئیس شافعیان اصفهان بوده است. او ممدوح کمالالدین اسماعیل اصفهانی (رجوع کنید به ص 301ـ 309) و رفیع لنبانی (رجوع کنید به ص 82ـ118) بود. با توجه به مرثیهای که کمالالدین اسماعیل در سوک صدرالدین عمر سروده است (رجوع کنید به ص 422ـ426)، و با توجه به وفات کمالالدین اسماعیل در سال 635، صدرالدین عمر پیش از آن تاریخ درگذشته است.12) شهابالدینبن صدرالدین عمر. او نیز بزرگ خاندان و رئیس شافعیان اصفهان بود (رجوع کنید به همان، ص 425). برخی احتمال دادهاند که وی همان صدرالدین خجندی باشد که در 619 رکنالدین غورسانچی، پسر سلطان محمد خوارزمشاه، را برای ضربهزدن به حنفیان یاری کرد و غورسانچی با همدستی او حاکم اصفهان شد (نسوی، ص 94ـ95؛ نیز رجوع کنید به همائی، ص139). شهابالدین همزمان با حمله مغولان به اصفهان، در حدود 633 در آنجا زندگی میکرد. او با هدف ضربهزدن به حنفیان درهای اصفهان را به روی مغولان گشود و با آنها همکاری کرد، اما مغولان بعد از فتح شهر، حنفیان و حتی شافعیان را قتلعام کردند (ابنابیالحدید، ج 8، ص 237ـ238؛ نیز رجوع کنید به همائی، ص 138ـ139).13) عضدالدین حسنبن عبدالصمد. از اعیان و بزرگان اصفهان در قرن هفتم بود و کمالالدین اسماعیل اصفهانی چند قصیده در مدح او سروده که در یکی از آنها، از معاهده صلح عضدالدین با آل صاعد سخن رفته است (رجوع کنید به ص310ـ316؛ نیز رجوع کنید به همائی، ص 139).14) علاءالدین ابوسعد ثابتبن محمدبن احمدبن ابوبکر خجندی. او که از علما و فقهای بزرگ آلخجند بود، در 548 در اصفهان به دنیا آمد. در چهارسالگی، صحیح بخاری را نزد ابوالوقت سجزی فرا گرفت. در حدود 632، مقارن هجوم مغولان به اصفهان، به شیراز گریخت و در آنجا سکنا گزید و بزرگان شیراز صحیح بخاری را از وی استماع کردند. او در 637 در شیراز درگذشت (ذهبی، حوادث و وفیات 631ـ640ه .، ص 322؛ صفدی، ج 10، ص 471؛ ابنعماد، ج 5، ص 183؛ قس جنید شیرازی، ص 419ـ420، که از او با کنیه ابومحمد یاد کرده است).15) علاءالدین ابومحمد ثابتبن محمدبن احمدبن ثابت خجندی. وی ظاهرآ غیر از فردپیشین و از شاخهای از خاندان خجندی است که در اصفهان نبودند (رجوع کنید به یادگار، سال 3، ش 1، شهریور1325،ص 30). ابن فُوَطی (ج 4،قسم 2، ص 1011) وی را خطیب بلخ خوانده و دو بیت به عربی از او نقل کرده است.16) عضدالدین ابومحمد ثابتبن عبدالصمد خجندی. وی از معاصران ابنفوطی (متوفی 723) بود. ابنفوطی (ج 4، قسم 1، ص 439ـ440) از او با عناوین فقیه، حافظ، عالم و واعظ یاد کرده و اشعاری به عربی، در وصف زردآلوی اصفهان، از او نقل کرده است.نجمالدین ابوالرجاء قمی، از نویسندگان قرن ششم، از دو تن از خجندیان اصفهان در زمان خود به نامهای جلالالدین (جمالالدین) و محییالدین یاد کرده که شعر میسرودند (ص 249). در دیوان رفیع لنبانی، قصیدههای متعددی در مدح چند تن دیگر از بزرگان خجندیان، که در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم میزیستند، آمده است (رجوع کنید به ص 62ـ68، 79،110، 126، 191، 195) که شناسایی آن افراد به دلیل اختلاف در نسخهها و نیز مشهور نبودن آنان، ممکن نیست. جوینی (ج 3، ص 79ـ80) نیز از قاضیالقضات جمالالدین محمود خجندی که در 650 در اردوی مغولان حضور داشته یاد کرده است که نفوذ و اقتدار خجندیان در سده هفتم را به وضوح نشان میدهد.خجندیان کتابخانه مهمی در اصفهان داشتند که یک بار بعد از 540، به دنبال حمله بوزابه به اصفهان، در آتش سوخت. به نظر میرسد این کتابخانه به زودی احیا شده باشد، به طوری که شماری از کتابهای مدرسه صابونی نیشابور، پس از فتنه غُزّان در 545، بدانجا انتقال یافته بود (رجوع کنید به عتبی، ص 214؛ صدرهاشمی، ص 28).منابع :ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابناثیر؛ ابنجبیر، رحلة ابنجبیر، چاپ ابراهیم شمسالدین، بیروت 1424/ 2003؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ ابنعماد؛ ابنفُوَطی، تلخیص مجمعالآداب فی معجم الالقاب، ج 4، چاپ مصطفی جواد، ]دمشق[، قسم 1، ?]1382/ 1962[، قسم 2، ] 1963[؛ ابننجار، ذیل تاریخ بغداد، در احمدبن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، او، مدینةالسلام، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، ج 16ـ20، بیروت 1417/1997؛ فتحبن علی بنداری، تاریخ دولة آلسلجوق ]زبدةالنُصرة و نخبةالعُصرة[، بیروت 1978؛ محمدبن عبدالرزاق جمالالدین اصفهانی، دیوان، چاپ حسن وحید دستگردی، ]تهران [1320ش؛ جنیدبن محمود جنید شیرازی، شدّالازار فی حطّ الاوزار عن زوّار المزار، چاپ محمد قزوینی و عباس اقبال آشتیانی، تهران 1366ش؛ جوینی؛ حاجیخلیفه؛ محمدبن محمد حسینییزدی، العراضة فی الحکایة السلجوقیة، چاپ کارل زوسهایم، لیدن 1327/1909؛ دولتشاه سمرقندی، کتاب تذکرةالشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن 1319/ 1901؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات 631ـ640ه .، بیروت 1418/1998؛ محمدبن علی راوندی، راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آلسلجوق، به سعی و تصحیح محمد اقبال، بانضمام حواشی و فهارس با تصحیحات لازم مجتبی مینوی، تهران 1364ش؛ عبدالعزیزبن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، چاپ تقی بینش، تهران 1369ش؛ عبدالوهاببنعلی سبکی، طبقاتالشافعیةالکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، ]قاهره[ 1964ـ] 1976[؛ م.صدرهاشمی، «خاندان خجندی در اصفهان»، یادگار، سال 3، ش 1 (شهریور 1325)؛ صفدی؛ محمدبن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، از ناصحبن ظفر جرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران 1345ش؛ عوفی؛ نجمالدین ابوالرجاء قمی، تاریخ الوزراء، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران 1363ش؛ عبداللّهبن علی کاشانی، زبدةالتواریخ: بخش فاطمیان و نزاریان، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران 1366ش؛ اسماعیلبن محمد کمالالدین اسماعیل، دیوان، چاپ حسین بحرالعلومی، تهران 1348ش؛ محمدبن احمد نسوی، سیرت جلالالدین مینکبرنی، چاپ مجتبی مینوی، تهران 1365ش؛ جلالالدین همائی، غزالینامه، تهران ]1342ش[.