خجند/ خجنده، ناحیه تاریخی و شهری در آسیای میانه، در جمهوری تاجیکستان*.1) ناحیه تاریخی. این ناحیه بخشی از مغرب سرزمین فرغانه بود، که در ساحل رود سیحون قرار داشت. کوههای قورمه و رشتهکوههای چنغل، از سمت جنوب و مغرب به سوی شمال و مشرق، به طول 170 کیلومتر، مرز آن را تشکیل میداد. مرز غربی سرزمین خجند رود کوچک آقسو بود که پس از پیوستن به رود سیحون، مرز خجند را با شهر اُشروسَنَه تشکیل میداد. مرز شرقی خجند در امتداد ساحل سیحون تا گذرگاه آبی چهلمحرم امتداد داشت و مرز شمالشرقی آن از چهل محرم در امتداد رود سیحون به سوی شمالشرقی، به روستای پونوک و کوه چنغل متصل میشد (تورسانزاد، 1383ش، ص 111ـ112). طول رود سیحون در ناحیه خجند 195 کیلومتر، عرض آن 160 تا 180 متر و عمق آن حداکثر 35 متر بود (همان، ص 123).2) شهر. خجند از شهرهای مهم تاجیکستان است. آب و هوای آن خشک و گرم و اختلاف دمای آن در شبانهروز زیاد و بارندگی آن اندک است. تابستان آن گرم و زمستان آن سرد و طاقتفرساست. حداکثر میانگین دمای شهر خجند در تیر ْ9ر28، حداقل میانگین آن در دی ْ7ر0- و میانگین دمای سالیانه آن ْ8ر14 است. میزان متوسط بارندگی در خجند به 143 میلیمتر در سال میرسد (همان، ص 132ـ134).خجند در مقایسه با دیگر شهرهای تاجیکستان از لحاظ وضع اقتصادی و فرهنگی در موقعیت برتری قرار دارد؛ چون این شهر از قدیم در مسیر جاده ابریشم* بوده است، در حال حاضر نیز همان موقعیت پیشین را بین سه جمهوری ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان دارد. زمانیکه تاجیکستان جزئی از اتحاد جماهیر شوروی سابق بود، تقریبآ 60 تا 70 درصد تولید اقتصادی و صنعتی آن در شهر خجند متمرکز شده بود. در زمان جنگ داخلی (1371ـ1376ش/ 1992ـ1997)، نیاز اقتصادی و معیشتی مردم و طرفهای درگیر در جنگ از شهر خجند تأمین میشد (بایمتاف و میربابا، ص 71). خجند خاکی حاصلخیز دارد و کشت انواع سبزی و میوه در آنجا متداول است (ابوحجر، ص 238). در هشتاد کیلومتری مشرق خجند شهر کندبادام واقع شده که مرکز صنایع عظیم کشاورزی پیشرفته است. در سی کیلومتری مشرق خجند هم شهرک سامغاز، مرکز کشت و صنعت پنبه و انگورکاری، شالیکاری و دامداری، و در ده کیلومتری جنوبغربی آن شهرک غلوکانداز، مرکز کشت و صنعت پنبه، قرار گرفته است (تورسانزاد، 1377ش، ص154). کشت غله، برنج، یونجه، دانههای روغنی، پنبه، انواع میوه و سبزی، تاکداری و جالیزکاری در خجند رواج دارد. این منطقه از کهنترین مناطق پنبهکاری آسیای مرکزی بوده و تولید منسوجات پنبهای آن به بیش از دو هزار سال میرسد. زردآلو، شفتالو، بادام، انجیر و انار از میوههای خجندند. دامداری در میان اهالی آن رایج است. به همین سبب تولید روغن، شیر و گوشت فراوان است. همچنین نگهداری و پرورش زنبورعسل، مرغ، صیدماهی، شکار و جمعآوری میوههای درختی به اقتصاد مردم خجند یاری میرساند (همو، 1383ش، ص 134ـ135، 147ـ 148).برخی معادن خجند عبارتاند از: آهن، مس، زغالسنگ، نفت و گوگرد (همان، ص 138ـ139). بهنوشته بکران در آغاز قرن هفتم (ص 95) فیروزه آن به فیروزه خجندی معروف بوده و رنگ آن زود برمیگشته و زردفام میشده است.خجند مرکز کارخانههای نساجی پنبه و ابریشم است (صدرهاشمی، ص 23). صنایع سبک سنّتی و دستی از جمله فرشبافی و قالیبافی از صنایع این شهرند. برخی اهالی آن ابریشم و پنبه صادر میکنند (ابوحجر، ص 339). این شهر رشد صنعتی نسبتآ زیادی در مقایسه با مناطق جنوبی و شرقی تاجیکستان داشته است (خوند، ج 11، ص 381ـ382). خجند در آغاز قرن چهاردهم/ بیستم از طریق راهآهن با تاشکند و شهرهای مرکزی روسیه پیوند یافت و دو خط راهآهن که اهمیت محلی داشت، در آن احداث گردید. در 1331/1913، خطوط راهآهن چندین معدن زغالسنگ را بههم متصل کرد و در امتداد خطوط راهآهن خجند، چندین کارخانه صنعتی احداث شد (تورسانزاد، 1383ش، ص 142ـ143).از مراسم و آداب و رسوم خجند، جشنهای نوروزی مهمترین عید است (رجوع کنید به میربابا، ص 5ـ6). خجند در قرن سیزدهم/ نوزدهم تعدادی مسجد محلهای و قومی، 47 مسجد آدینه و سه نمازگاه (برای نماز عید فطر و عید قربان) به نامهای چهارشنبه و پنجشنبه و توباخان داشت. دو قلندرخانه نیز در خجند وجود داشت که در حکم خانقاه قلندران، درویشان، بینوایان و یتیمان بود (تورسانزاد، 1383ش، ص 209ـ210).از اماکن دیدنی خجند، پنجشنبه بازار آن است که در ساخت آن از معماری سنّتی، شرقی و اروپایی استفاده شده است. روبهروی آن، مسجدجامع شیخمصلحالدین نوری قرار دارد که به قرن سیزدهم/ نوزدهم متعلق است. این مسجد مقدسترین مکان برای عبادت مردم خجند محسوب میشود. در این مجموعه، مقبره خان مغول تواخان، و مقبره تاشخواجه اسیری نیز قرار دارد (بایمتاف و میربابا، ص 71؛ غفوروف، ج 1، ص 705).پیشینه. خجند، شهر کهنی است با سابقه 2500 ساله. این شهر در زمان کورش کبیر هخامنشی (559ـ530م) یکی از شانزده ساتراپ امپراتوری هخامنشی بود. پس از یورش یونانیان به خجند و تخریب آن به دست اسکندر مقدونی (327ـ 329قم) شهری در کنار آن ساخته شد که اسکندریه نام گرفت (بایمتاف و میربابا، ص 70؛ د. ایرانیکا، ذیل مادّه).در افسانهها، بنای خجند را به کیخسرو نسبت دادهاند (فتاحی، ص 55). ابنبلخی (ص 83) بنای شهر را به فیروز، فرزند یزدگرد، نسبت داده و نوشته است که دیوار پنجاه فرسنگی خجند حد فاصل ایران و توران بود.روایتهای فتح خجند بهدست مسلمانان در منابع اسلامی مغشوش و ناهماهنگ است. ظاهرآ خجند در زمره شهرهایی است که چندبار فتح شده است. نخست در روزگار حکومت مهلَّببن ابیصفره (78ـ82) تصرف شد (بلاذری، ص 403) و بار دوم، قتیبةبن مسلم در سال 94 پس از چند نبرد پیاپی آنجا را تسخیر کرد (طبری، ج 6، ص 483؛ ابناثیر، ج 4، ص 581). یک دهه بعد در سال 104 خجندیان با همدستی سغدیان بر مسلمانان شوریدند، اما سعید حَرَشی آنان را بهشدت سرکوب کرد (طبری، ج 7، ص 7ـ10؛ نیز رجوع کنید به حرشی*).در قرن سوم هجری، ابنخرداذبه (ص 39) خراج سالیانه شهر خجند را، بابت عشریه، صدهزار درهمِ مُسَیَّبی ضبط کرده است. وی (ص 29) و قدامةبن جعفر (ص 207) فاصله خجند تا غولکانداز را چهار فرسخ قید کردهاند.ابنفقیه، در اواخر قرن سوم (ص 325)، نوشته است هیچ شهری در مشرق و مغرب به زیبایی خجند نیست. به نوشته جیهانی (ص 193)، خجند نزدیک فرغانه است ولی از اعمال فرغانه نیست. وی مینویسد شهر دارای قهندز (کهندژ) و مسجدجامع و دارالاماره و در غایت خوشی و پاکی است و مردمان آن باجمال، معاشر و بامروتاند. اصطخری (ص 333) نوشته است که تجار از رودخانه بزرگ آن برای حملونقل کالا استفاده میکنند.در نیمه قرن چهارم، ابنحوقل (ص470) بیستگانیِ* صاحب برید خجند را سیصد درهم ضبط کرده است و در حدودالعالم (ص 111ـ112) آمده که خجند شهری است با کشت و بَرز بسیار و مردمانی بامروت، و از محصولات آن انار است. مقدسی (ص 261، 399) نیز ضمن شرح قوم هیتل/ هیطل، به وصف خجند پرداخته و مانند ابنخرداذبه، خراج شهر را صدهزار درهم مسیّبی نوشته است. بارتولد که اطلاعات طبری، اصطخری، ابنحوقل و مقدسی را جمعبندی کرده، خجند را از شهرهای بزرگ ماوراءالنهر در زمان سامانیان نام برده که کهندژ، شارستان و رَبَض دارد و زندان و دارالاماره آن در ربض و مسجد آدینهاش در شارستان است (ج 1، ص370). طوسی در کتاب عجایبالمخلوقات (ص 217)، خجند را شهری به غایت نیکو و شگفت دانسته و متاع آن را زردآلو، گردگان (گردو) و آلو آورده است. سمعانی (ج 2، ص 327) خجند را شهری بزرگ و پرنعمت وصف میکند که گاهی آن را خجنده میخوانند. خاقانی، شاعر قرن ششم (ص 846، 893)، خود را غلام خجندیان خوانده است. عطار شاعر قرون ششم و هفتم (ص 756، 868) نیز شعری درباره خجند سروده و آن را از اقلیم پنجم، در فرغانه کنار سیحون ضبط کرده است. بهنوشته یاقوت حموی در قرن هفتم (ذیل «خجندة»)، خجند شهر مشهوری بوده که تا سمرقند ده روز فاصله داشته و شهری به زیبایی آن و از میوههای آن خوبتر نبوده است.در 616، سپاهیان مغول بهفرماندهی چنگیزخان به مرز دولت خوارزمشاهی حمله کردند و مردم خجند، به فرماندهی امیرتیمورملک، شجاعانه از شهر دفاع کردند (جوینی، ج 1، ص70ـ71). پس از استیلای مغولان، در ضرابخانههای ماوراءالنهر و خراسان، ضرب سکههای طلا رونق یافت و خجند یکی از نخستین مکانهای ضرب سکه در آن دوره بود (عقیلی، ص 168، 394، 402).زکریابن محمد قزوینی (ص 554) خجند را از شهرهای آباد ماوراءالنهر معرفی کرده است. در منابع قرن هشتم و نهم نیز از اهمیت شهر خجند و آبادی آن یاد شده است (رجوع کنید به ابن فضلاللّه عمری، ج 3، ص 116؛ حمداللّه مستوفی، ص 217؛ حافظابرو، ج 1، ص 170). شیروانی (ص 234) ضمن وصف شهر خجند، آن را با خوقند یکی دانسته و نوشته است که خجند اکنون به نام خوقند در ترکستان روس قرار دارد و از متصرفات آن دولت است. در صورتیکه فاصله خجند و خوقند، که هر دو کنار راهآهن بخارا ـ اندیجان واقعاند، نزدیک به 147 کیلومتر است. هر دو کنار سیحون واقعاند، اما خجند در مغرب خوقند قرار گرفته است. خجند جزو ناحیه سیردریا و خوقند جزو فرغانه است (محمد قزوینی، ص 23). در اوایل قرن چهاردهم، در این شهر، چهارسوق بزرگ، جوامع، و مساجد بسیار و سایر بناهای عامالمنفعه وجود داشت. بزرگترین جامع شهر حضرت رابعه نام داشت. این شهر در آن زمان 000 ،140تن سکنه داشت (سامی، ذیل مادّه).در 1337/ 1918، بخشی از جمهوری ترکستان (شامل خجند) جزو ازبکستان شد، ولی در 1338/ 1919 به جمهوری تاجیکستان ملحق شد (فتاحی، ص52). خجند پساز مرزبندیهای سیاسی 1303ش/ 1924 جزئی از جمهوری ازبکستان شد و در 1308ش/ 1929 مجددآ به جمهوری تاجیکستان ملحق گردید. خجند که در زمان اتحاد جماهیر شوروی سابق، لنینآباد نام گرفته بود، با فروپاشی شوروی دوباره به نام کهن خویش خوانده شد (بایمتاف و میربابا، ص70).علما و دانشمندان بسیاری از این شهر برخاستهاند، از جمله شیخ مصلحالدین نوری، عارف مشهور و از پیروان طریقت کبرویه و یکی از قطبهای شناختهشده عرفان (همان، ص 71)؛ ابوعمران موسیبن عبداللّه مؤدب خجندی، ادیب، فاضل و صاحب حکم و امثال؛ کمال خجندی*، شاعر و عارف قرن هشتم؛ برندق خجندی*، شاعر قرن هشتم و آغاز قرن نهم؛ ابومحمود حامدبن خضر خجندی*، ریاضیدان و منجم قرن چهارم؛ امام ابوبکر محمدبن ثابت خجندی واعظ؛ و صدرالدین عبداللطیفبن محمد ثابت خجندی، ادیب (سمعانی، ج 2، ص 327؛ عوفی، ج 1، ص 354؛ شیروانی، ص 212؛ مصطفوی سبزواری، ص 176؛ بایمتاف و میربابا، همانجا؛ برای دیگر علما و بزرگان این شهر رجوع کنید به خجند*، آل).منابع :ابناثیر؛ ابنبلخی؛ ابنحوقل؛ ابنخرداذبه؛ ابنفضلاللّه عمری، مسالکالابصار فی ممالک الامصار، ج 3، چاپ محمدعبدالقادر خریسات، عصام مصطفی هزایمه و یوسف احمد بنییاسین، العین، امارات متحده عربی 2001؛ ابنفقیه؛ آمنه ابوحجر، موسوعةالمدن الاسلامیة، عمان 2003؛ اصطخری؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستاننامه : ترکستان در عهد هجوم مغول، ترجمه کریم کشاورز، تهران 1366ش؛ لقمان بایمتاف و عبداللّهجان میربابا، «خجند دومین شهر بزرگ تاجیکستان»، کیهان فرهنگی، ش 201 (تیر 1382)؛ محمدبن نجیب بکران، جهاننامه، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1342ش؛ بلاذری (بیروت)؛ نذیرجان تورسانزاد، تاریخ و فرهنگ مردم خجند، مشهد 1383ش؛ همو، «شهرهای ماوراءالنهر در دوران سامانیان (با تأکید بر خجند)»، خراسانپژوهی، سال 1، ش 2 (پاییز و زمستان 1377)؛ جوینی؛ ابوالقاسمبن احمد جیهانی، اشکال العالم، ترجمه علیبن عبدالسلام کاتب، چاپ فیروز منصوری، ]مشهد [1368ش؛ عبداللّهبن لطفاللّه حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، چاپ صادق سجادی، تهران 1375ـ1378ش؛ حدودالعالم؛ حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب؛ بدیلبن علی خاقانی، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1378ش؛ مسعود خوند، الموسوعة التاریخیة الجغرافیة، بیروت 1994ـ2004؛ شمسالدینبن خالد سامی، قاموسالاعلام، چاپ مهران، استانبول 1306ـ1316/ 1889ـ1898؛ سمعانی؛ زینالعابدینبن اسکندر شیروانی، حدائقالسیاحة، تهران 1348ش؛ محمد صدرهاشمی، «خاندان خجندی در اصفهان»، یادگار، سال 3، ش 1 (شهریور 1325)؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ محمدبن محمود طوسی، عجایب المخلوقات، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1345ش؛ محمدبن ابراهیم عطار، دیوان، چاپ تقی تفضلی، تهران 1362ش؛ عبداللّه عقیلی، دارالضربهای ایران در دوره اسلامی، تهران 1377ش؛ عوفی؛ باباجان غفوروف، تاجیکان، دوشنبه 1377ش؛ قاسم فتاحی، «جغرافیای تاریخی خجند»، تاریخپژوهی، ش 26ـ27 (بهار و تابستان 1385)؛ قدامةبن جعفر، کتاب الخراج، چاپ دخویه، لیدن 1889، چاپ افست 1967؛ زکریا بن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبارالعباد، بیروت 1404/1984؛ محمد قزوینی، «خجند و خوقند»، یادگار، سال 3، ش 2 (مهر 1325)؛ رضا مصطفوی سبزواری، «خجند و خجندیان در آیینه ادب فارسی»، در تاجیکان، آریاییها و فلات ایران، گردآوری و تحقیق میرزا شکورزاده، تهران: سروش، 1380ش؛ مقدسی؛ عبداللّهجان میربابا، «سنن نوروزی در خجند»، ترجمه و اقتباس: لقمان بایمتاف، کیهان فرهنگی، ش150 (اسفند 1377)؛ یاقوت حموی؛EIr., s.v. "Khujand" (by Keith Hitchins).