خَبّاب بن اَرَتّ، از سابقان در اسلام و صحابی پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و حضرت علی علیهالسلام. درباره نسب او اختلاف است. کسانی که او را عرب دانستهاند، اغلب وی را تمیمی شمردهاند (رجوع کنید به طبرانی، ج 4، ص 54؛ ابناثیر، اسدالغابة، ج 2، ص 98). بر این اساس، وی را چنین خواندهاند : خبّاببن ارت بن جَنْدَلة بن سعد بن خُزَیمة بن کعب بن سعد بن زید منَاة بن تمیم (برای نمونه رجوع کنید به ابنسعد، ج 3، ص 164). برخی نام جد وی را، به جای جندلة، خُوَیلِد ثبت کردهاند (رجوع کنید به طبرانی، همانجا؛ هیثمی، ج 9، ص 299). بعضی نیز او را خُزاعی یا همپیمانِ بنیزهره دانستهاند (رجوع کنید به ابناثیر، اسدالغابة، همانجا؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله). گاه اصل خبّاب را از سواد عراق و ناحیه کَسْکَر گفتهاند (رجوع کنید به بلاذری، 1996ـ2000، ج 1، ص 198ـ199؛ ابناثیر، الکامل، ج 1، ص 67). از سویی گفته شده است که ارتّ (پدر خبّاب) از آنرو چنین نام گرفت که درست نمیتوانست به عربی سخن بگوید و هرگاه میخواست به این زبان حرف بزند، رتّه (لکنت زبان) پیدا میکرد (رجوع کنید به بلاذری، 1996ـ2000، ج 1، ص 199). لذا برخی او را یا از نبطیها و آرامیهای عراق یا از ایرانیان ساکن کسکر دانسته و مدعی شدهاند، اولاد او برای اینکه پدرشان را عرب خالص قلمداد کنند، او را از قبیله بنیسعدبن زید مناةبن تمیم خواندهاند (رجوع کنید به همانجا؛ زریابخویی، ص 120). به علاوه در روایتی از حضرت علی علیهالسلام، خبّاب نخستین کسی از نبطیان شمرده شده که اسلام آورد (رجوع کنید به ابنبابویه، ج 1، ص 312). بنابراین، عراقی بودن خبّاب ارجح از حجازی بودن اوست (رجوع کنید به بلاذری، 1996ـ 2000، ج 1، ص 198).کنیه خبّاب، بنابر مشهور، ابوعبداللّه و به قولی ابومحمد یا ابویحیی بوده است (رجوع کنید به ابناثیر، اسدالغابة، ج 2، ص 98؛ ابنابیالحدید، ج 18، ص 171)، اما باید گفت، کنیه ابویحیی که برخی منابع برای او برشمردهاند، درواقع کنیه صحابی دیگری است با همین نام (خبّاب)، که غلام عُتبةبن غَزوان بود و در سال 19 در زمان خلیفه عمر (13ـ23) درگذشت. یکی گرفتن این دو از خطاهای رایج محدّثان است (رجوع کنید به عسکری، ص 111ـ112؛ ابناثیر، اسدالغابة، ج 2، ص100). گفته شده است که پیامبر اکرم پسر خبّاب را عبداللّه نامید و خبّاب را ابوعبداللّه خواند (خطیب بغدادی، ج 1، ص570؛ قس بلاذری، 1996ـ2000، ج 1، ص 199؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه، که از خبّاب با کنیه ابوعبد ربّه یاد شده است).از آنجا که اکثر منابع وفات خبّاب را در سال 37 و در 73 سالگی ثبت کردهاند (رجوع کنید به ادامه مقاله)، وی باید در سال هفدهم پس از عامالفیل، و 23 سال پیش از مبعث به دنیا آمده باشد.خبّاب در یکیاز جنگهای دوره جاهلی (هنگامی که احتمالا نوجوان یا جوان بود)، به دست گروهی از قبیله ربیعه اسیر گردید (ابناثیر، الکامل، همانجا) و در مکه فروخته شد. امّاَنمار خُزاعی دختر (یا مادر؟) سباع خزاعی ــکه خاندانش همپیمان بنیزهره بودندــ خبّاب را خرید و آزاد کرد و او جزو مَوالی یا آزادشدگان شد (ابنسعد، ج 3، ص 164، ج 6، ص 14؛ زریابخویی، همانجا). ازاینرو، خبّاب را با انتساب ولاء، خزاعی خواندهاند. از سوی دیگر گفته شده است که چون ارتّ با مادر سباع ازدواج کرده بود و خبّاب برادر ناتنی سباع بود، خبّاب به آلسباع انضمام یافت و نیز جزو هم پیمانان بنیزهره شد (ابنسعد، ج 3، ص 164؛ بلاذری، 1996ـ2000، همانجا؛ ابناثیر، اسدالغابة، ج 2، ص 98؛ قس ابنحبیب، 1361، ص 288؛ همو، 1405، ص 244؛ ابنحِبّان، 1393ـ1403، ج 3، ص 106). به هر حال، وی پیش از اسلام آزاد بود و با درآمد شخصی خود (از طریق آهنگری) گذران معیشت میکرد (رجوع کنید به ابنسعد، همانجا).خبّاببنارتّ از جمله اولین افرادی بود که دعوت پیامبر اکرم را پذیرفت و اسلام آورد. بسیاری او را ششمین مسلمان دانستهاند (رجوع کنید به ابنابیشیبه، ج 8، ص 43؛ طبرانی، ج 4، ص 55؛ ابناثیر، اسدالغابة، همانجا) که پیشاز ورود حضرت رسول به دارالارقم*، مسلمان شد (ابنسعد، ج 3، ص 164ـ165). برخی هم وی را دهمین یا یازدهمین یا بیستمین مسلمان ذکر کردهاند (رجوع کنید به یعقوبی، ج2، ص23؛ ابنشهرآشوب، ج1، ص288؛ ذهبی، ج2، ص324). همچنین او را در زمره معدود مسلمانانی دانستهاند که اسلام خویش را ظاهر کرد و گاه حتی اولین ایشان به شمار آوردهاند (رجوع کنید به ابناثیر، اسدالغابة، همانجا؛ ابنحجر عسقلانی، ج2، ص221).خبّاببن ارتّ قبل و بعد از هجرت، در زمره مسلمانان فقیر بود. خود در جایی تصریح کرده است، هنگامی که به پیامبر اکرم ایمان آورد، درهمی پول نداشت (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانی، ج 1، ص 143ـ144؛ ابنابیالحدید، همانجا؛ نیز رجوع کنید به ابنجوزی، 1407، ذیل انعام: 52). خبّاب به عاصبن وائل سهمی، از اشراف قریش، شمشیرهایی فروخته بود. پس از مدتی که طلب خود را از عاص تقاضا کرد، عاص شرط پس دادن آن را دست برداشتن خبّاب از اسلام بیان نمود. خبّاب در جواب گفت از اسلام دست برنمیدارد تا عاص بمیرد و در روز رستاخیز برانگیخته شود. عاص هم به تمسخر گفت، طلبش را همان موقع خواهد داد. در پی آن، آیات 77 تا 80 سوره مریم در شأن وی نازل گردید (صنعانی، ج 2، ص 13؛ ابنسعد، ج 3، ص 164؛ احمدبنحنبل، ج 5، ص110، 111؛ طبری، ذیل آیات؛ قس مجلسی، ج 18، ص 162، که لفظ قَیْنآ (آهنگر) به غنیّآ (ثروتمند) تصحیف شده است).در میان آنها که اسلام خویش را اظهار نمودند، کسانی که حامی نداشتند همگی به طرز فجیعی شکنجه میشدند و پیامبر در برابر این رفتارهای غیرانسانی، ایشان را به صبر و تحمل دعوت میکرد (رجوع کنید به بلاذری، 1996ـ2000، ج 1، ص 199ـ 200). خبّاببن ارتّ را نیز که از مسلمانان مستضعف بود، شکنجه میکردند تا از اسلام برگردد. آنان وی را بر سنگهای تفتیده و آتش خوابانیدند و پشت او را داغ کردند، چندان که گوشت بدنش رفت و بَرَص گرفت، اما به خواست آنان تن نداد. آثار شکنجهها بر پشت خبّاب پس از گذشت بیش از دو دهه، آشکار بود و باعث تأثر و تعجب خلیفه عمر شد (ابنسعد، ج 3، ص 165؛ طبری، ذیل نحل: 106؛ ابناثیر، اسدالغابة، همانجا). سن او در این هنگام حدود 23 تا 25 سال بود. در تفسیر (منسوب به) امام حسن عسکری علیهالسلام (ص 625ـ626)، کرامتی به خبّاب نسبت داده شده است که وقتی کفار وی را در غل و زنجیر کرده بودند، روی داد.خبّاببن ارتّ در صدراسلام به فعالیتهای تبلیغی برای گسترش اسلام اهتمام میورزید. وی به فاطمه بنت خَطّاب، خواهر عمر، و شوهر وی (سعیدبن زید) قرآن تعلیم میداد و به کوشش او عمر مسلمان شد (رجوع کنید به ابنهشام، ج1، ص229ـ231).خبّاب به اختیار هجرت نمود (ابنسعد، ج 3، ص 121) و در مدینه نیز مانند مکه در فقر به سر میبرد (ابونعیم اصفهانی، ج1، ص143). گفتهاند وی بر ذکر خدا مداومت داشت (همانجا). خبّاب پس از هجرت، در منزل کُلثومبن هَدْم و مدتی در خانه سعدبن عباده سکونت داشت (ابنسعد، ج 3، ص 165؛ بلاذری، 1996ـ2000، ج 1، ص200ـ201) و رسول خدا میان او و تمیم (غلام خِراشبن صِمَّة) یا جَبربن عَتیک عقد اخوت بست (ابنسعد، ج 3، ص 166؛ ابناثیر، اسدالغابة، ج 2، ص 99؛ قس ابنحبیب، 1361، ص :73 میان خبّاببن ارتّ و جبّاربن صخر).عبداللّه، پسر خبّاب، اولین یا از نخستین فرزندان متولد شده پساز هجرت بو (رجوع کنید به ابنحجرعسقلانی، ج4، ص64)، پس تولد او را باید در سال اول هجری بدانیم. دختر خبّاب زینب نام داشت (همان، ج8، ص156ـ157). وی تنها یک روایت نقل کرده است (رجوع کنید به ابنسعد، ج8، ص290ـ291؛ احمدبنحنبل ج6، ص372). احتمالا او از عبداللّه کوچکتر بوده، بنابراین ازدواج خبّاب با همسرش، ملیکه (رجوع کنید به ابنحجر عسقلانی، ج8، ص320)، باید در اواخر دوره مکه یا اوایل هجرت رخ داده باشد.خبّاببن ارتّ در همه غزوات، از جمله بدر و احد و خندق، شرکت کرد (ابنسعد، ج3، ص 166؛ نیز رجوع کنید به احمدبنحنبل، ج5، ص108؛ طبرانی، ج4،ص55؛ ابنابیالحدید، ج18، ص171). به روایتی، رسول خدا وی را به نگهداری و تقسیم غنایم بدر گمارد (رجوع کنید به ابنحبیب، 1405، ص 244؛ شمس شامی، ج 4، ص 62).قبل از مبعث، خبّاب آهنگر و در شمشیرسازی استاد بود، به حدی که دقت و توانایی او در ساخت و تعمیر شمشیرها مَثَل شده بود (رجوع کنید به زَبیدی، ذیل «خبب»). به این ترتیب پس از هجرت، باتوجه به اهتمام مسلمانان به جهاد و نیاز آنان به سلاح، به طور طبیعی باید محل کسب درآمد خبّاب را از همین طریق بدانیم. او همنشین رسول خدا بود (ابونعیم اصفهانی، همانجا) و به شدت شیفته آن حضرت بود (رجوع کنید به نسائی، ج 3، ص 217؛ احمدبن حنبل، ج 5، ص 108ـ109).خبّاب در کوفه سکنا گزید (ابنسعد، ج 6، ص 14). گفته شده که وی از اولین کسانی بود که در این شهر از آجر برای ساختن بنا استفاده کرد (ابنجوزی، 1412، ج 4، ص 221). نیز گفته شده است خلیفه عثمان (حک 23:ـ35) قریه اسبینیا/ اسبینا از توابع کوفه، و به روایتی صَعْنَبی، از دیگر قرای سواد، را به خبّاب اقطاع داد (یاقوت حموی، ذیل «استِینِیا» و «صَعنَبی»؛ قس بلاذری، 1407، ص 381ـ382). با این حال، وی هنگام مرگ نگران بود که مبادا اجر کار و مجاهدت خویش را در دنیا گرفته باشد (رجوع کنید به ابنسعد، ج 3، ص 166ـ167).خبّاب در اواخر عمرش به بیماری پوستی سخت و مزمنی مبتلا شد. او را به واسطه این بیماری از بکّایین (بسیار گریهکنندگان) و نوّاحین (بسیار نوحهکنندگان) خواندهاند (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانی؛ ابناثیر، اسدالغابة، همانجاها).بنابر آنچه در پارهای منابع آمده، خبّاب به علت بیماری در جنگ صفّین حضور نداشت و در سال 37 پس از آنکه امام علی علیهالسلام برای جنگ از کوفه بیرون رفت، خبّاب درگذشت. چون امام به کوفه بازگشت، گور وی را دید و از مرگ او مطّلع شد (رجوع کنید به طبری، تاریخ، ج 5، ص 61؛ طبرانی، ج 4، ص 56؛ ابنحجر عسقلانی، ج 2، ص 221؛ قس بلاذری، 1996ـ2000، ج 3، ص :33 سال 36)، اما بنابه روایت محمدبن عمر واقدی، خبّاب در سال 37 هنگامی که امام از صفّین به کوفه بازگشت، درگذشت و امام بر او نماز گزارد و وی را به خاک سپرد (رجوع کنید به ابنسعد، ج 3، ص 167، ج 6، ص 14؛ خلیفةبن خیاط، ص 144؛ بلاذری، 1996ـ2000، ج 1، ص 202). روایتی نیز حاکی از آن است که خبّاب پس از آنکه با امام علی در جنگهای صفّین و نهروان حضور یافت و به کوفه بازگشت، در سال 37 یا 39 درگذشت (رجوع کنید به ابناثیر، اسدالغابة، ج 2، ص100؛ همو، الکامل، ج 3، ص 351؛ ابنابیالحدید، ج 18، ص 172)، اما این روایت درست نیست زیرا میان او و فرزندش، عبداللّه، خلط شده است. بنابراین، قول قابل قبول همان سال 37 است.در منابع، عمْر خبّاب بیشتر از 73 سال گفته شده است (رجوع کنید به ابنسعد؛ ابناثیر، اسدالغابة، همانجاها)، لیکن گاه از 63 سال (ابنحجر عسقلانی، ج 2، ص 222) و 50 سال (ابنحِبّان، 1393ـ1403، ج 3، ص 106؛ همو، 1379، ص 44) نیز سخن به میان آمده است که هیچکدام را نمیتوان پذیرفت، زیرا اگر سن او در هنگام وفات 50 سال بوده باشد، مفهومش این است که همزمان با مبعث به دنیا آمده است، حال آنکه او یکی از اولین مسلمانان بوده است. نیز اگر 63 سال را بپذیریم، یعنی وی در هنگام مبعث 13 ساله بوده و این در حالی است که هیچ یک از منابع او را در هنگام اسلام آوردنش نوجوان ننوشتهاند.خبّاب نخستین کسی بود که بیرون کوفه، نزدیک دروازه شهر، بهخاک سپرده شد (ابنسعد، ج3، ص167؛ ابنابیالحدید، همانجا). برخلاف رسم معمول، که مردگان را در خانهها یا بر سر در ورودی منازلشان دفن میکردند، خبّاب برای اولین بار وصیت کرد او را در بیرون کوفه (نجف کنونی) به خاک بسپارند (نصربن مزاحم، ص530؛ طبری، تاریخ؛ طبرانی؛ ابناثیر، اسدالغابة، همانجاها). اگرچه در پارهای روایات گفته شده است خبّاب هنگام وفات ثروتی هنگفت (به قولی چهل هزار درهم) داشته است (رجوع کنید به ابنسعد، ج 3، ص 166؛ احمدبن حنبل، ج 5، ص 110، ج 6، ص 395ـ396؛ بلاذری، 1996ـ2000، ج 1، ص 202)، اما علی علیهالسلام چون بر گور خبّاب حضور یافت، فرمود «خدا بیامرزد خبّاب پسر ارتّ را، به رغبت اسلام آورد و از روی فرمانبرداری هجرت کرد و به گذران روزْ قناعت نمود، و از خدا راضی بود و مجاهد زندگی نمود» (نهجالبلاغة، کلمات قصار، ش 43؛ قس نصربن مزاحم؛ طبری، تاریخ، همانجاها).خبّاببن ارتّ چندین فرزند داشت (ابناثیر، اسدالغابة، همانجا)، از جمله عبداللّه، عامل علی علیهالسلام در نهروان، که به دست خوارج کشته شد (ابنشهر آشوب، ج 2، ص 369). نسل خبّاب تا زمان ابنهشام (متوفی 218) در کوفه باقی بود (رجوع کنید به ابنهشام، ج 2، ص 503).از خبّاببن ارتّ 32 حدیث نقل شده که وی از رسول خدا روایت کرده است (رجوع کنید به احمدبن حنبل، ج 5، ص 108ـ112؛ ذهبی، ج 2، ص 324). برخی از افرادی که از او روایت کردهاند، عبارتاند از: فرزندش عبداللّه، مسروق، ابووائل، ابومَعْمَر، قیسبن ابیحازم،علقمةبن قیس، ابوامامه باهلی (ابنسعد، ج 3، ص 164؛ ابناثیر، اسدالغابة، ج 2، ص 98ـ99؛ ذهبی، ج 2، ص 323). فقهای شیعه و اهل سنّت در پارهای احکام فقهی به روایات خبّاببن ارتّ استناد کردهاند (برای نمونه رجوع کنید به طوسی، ج 3، ص 515، ج 5، ص 481؛ نووی، ج 1، ص 279، ج 3، ص60، 422ـ423، 427؛ علامه حلّی، تذکرةالفقهاء، ج 1، ص120، ج 3، ص 186ـ187؛ همو، منتهیالمطلب، ج 4، ص 351ـ352). از خبّاببن ارتّ روایاتی در دست است حاکی از اینکه علی علیهالسلام پیش از دیگران به پیامبر ایمان آورد و به اسلام گروید، در حالی که بالغ بود (رجوع کنید به مفید، ص 274؛ ابنابیالحدید، ج 13، ص 234).منابع:ابنابیالحدید،شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1385ـ1387/1965ـ1967، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنابیشیبه، المصنَّف فی الاحادیث و الآثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت 1409/ 1989؛ ابناثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، تهران : انتشارات اسماعیلیان، ]بیتا.[؛ همو، الکامل فیالتاریخ، بیروت 1385ـ1386/ 1965ـ1966، چاپ افست 1399ـ1402/ 1979ـ1982؛ ابنبابویه، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1362ش، ابنجوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، چاپ محمدبن عبدالرحمان عبداللّه، بیروت 1407/1987؛ همو، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ ابنحِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن 1393ـ1403/ 1973ـ1983، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ همو، کتاب مشاهیر علماء الامصار، چاپ م. فلایشهمر، قاهره 1379/1959؛ ابنحبیب، کتاب المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن 1361/1942، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ همو، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، چاپ خورشید احمد فارق، بیروت 1405/1985؛ ابنحجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت 1415/ 1995؛ ابنسعد (بیروت)؛ ابنشهر آشوب، مناقب آلابیطالب، نجف 1956؛ ابنهشام، سیرةالنبی، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، ]قاهره [1383/1963؛ ابونعیم اصفهانی، حلیةالاولیاء و طبقاتالاصفیاء، چاپ محمدامین خانجی، بیروت 1387/1967؛ احمدبن حنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بیتا.[؛ احمدبن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، چاپ محمود فردوسعظم، دمشق 1996ـ2000؛ همو، فتوحالبلدان، چاپ عبداللّه انیس طبّاع و عمر انیس طبّاع، بیروت 1407/ 1987؛ التفسیر المنسوب الی الامام ابیمحمد الحسنبن علی العسکری علیهمالسلام، قم: مدرسة الامام المهدی (ع)، 1409؛ خطیب بغدادی؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، روایة بقیبن خالد ]مخلد[، چاپ سهیل زکار، بیروت 1414/1993؛ ذهبی؛ محمدبن محمد زَبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ علی شیری، بیروت 1414/ 1994؛ عباس زریاب خویی، سیره رسولاللّه: از آغاز تا هجرت، تهران 1376ش؛ محمدبن یوسف شمس شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، چاپ عادل احمدعبدالموجود و علیمحمد معوض، بیروت 1414/ 1993؛ عبدالرزاقبن همام صنعانی، تفسیر القرآن، چاپ مصطفی مسلممحمد، ریاض 1410/1989؛ سلیمانبن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، چاپ حمدی عبدالمجید سلفی، چاپ افست بیروت 1404ـ?ـ140؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ همو، جامع؛ محمدبن حسن طوسی، کتاب الخلاف، چاپ محمد مهدی نجف، جواد شهرستانی، و علی خراسانی کاظمی، قم 1407ـ1417؛ حسنبن عبداللّه عسکری، تصحیفات المحدثین، چاپ احمد عبدالشافی، بیروت 1408/ 1988؛ حسنبن یوسف علامه حلّی، تذکرةالفقهاء، ]بیجا[: منشورات مکتبة الرضویة لاحیاء الآثار الجعفریة، ]بیتا.[؛ همو، منتهیالمطلب فی تحقیق المذهب، مشهد 1412ـ1424؛ علیبن ابیطالب(ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ محمد عبده، بیروت ]بیتا.[؛ مجلسی؛ محمدبن محمد مفید، الفصول المختارة، چاپ علی میرشریفی، بیروت 1414/1993؛ احمدبن علی نسائی، سنن النسائی، بشرح جلالالدین سیوطی، بیروت 1348/ 1930؛ نصربن مزاحم، وقعة صفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1382، چاپ افست قم 1404؛ یحییبن شرف نووی، المجموع: شرح المُهَذّب، بیروت: دارالفکر، ]بیتا.[؛ علیبن ابوبکر هیثمی، مجمعالزوائد و منبعالفوائد، بیروت 1408/1988؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ؛EI2, s.v. "Khabbab b. al-Aratt" (by M. J. Kister).