خان خانان، میرزاعبدالرحیم (نیز معروف به میرزاخان)، دولتمرد و شاعر فارسیگوی شبهقاره هند در قرن دهم و یازدهم. نیاکانش از طایفه بهارلو* بودند. پدرش، محمدبیرمخان/ بیرامخان (پسر سیفعلیبیگ) که نسبش به میرزاجهانشاه میرسید، در شانزده سالگی به خدمتِ همایونشاه بابری درآمد و از خواص آن پادشاه به شمار میرفت. همایونشاه، بیرمخان را خان خانان خطاب میکرد. فرزند بیرمخان در 14 صفر 964 در لاهور متولد شد (هروی، ج 2، ص 425؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 371؛ حلیم، ص 59، 62، 93) و اکبرشاه نام عبدالرحیم را برای او انتخاب کرد (حلیم، ص 94). پس از کشتهشدن بیرمخان در 968، اکبرشاه سرپرست عبدالرحیم شد و مولانا محمدامین اَنْدْجانی، قاضی نظامالدین بدخشی، حکیم علی گیلانی، علامه فتحاللّه شیرازی، وجیهالدین گجراتی، حکیم میرابوالفتح گیلانی و راجا مانسینگ را به تربیت او گماشت (فریدبن معروف بَکَّری، ج 1، ص 31؛ حلیم، ص 74ـ75، 94ـ97). سپس اکبرشاه، ماهبانو، دختر شمسالدین محمد اَتْکهخان و خواهرخان اعظم میرزاکوکه، را به همسری او درآورد (فریدبن معروف بَکّری، همانجا؛ حلیم، ص 102).عبدالرحیم در فتح گجرات شرکت داشت و در این فتح اکبرشاه او را در قلب لشکر که جایگاهی مهم و مخصوص برای امرای بزرگ و باتجربه بود جای داد (نهاوندی، ج 1، ص 797؛ حلیم، همانجا). در 981، عبدالرحیمخان با لشکری از سوی اکبرشاه در جنگ سرنال شرکت کرد و پیروز شد (فریدبن معروف بکّری، ج 1، ص 116ـ117؛ نهاوندی؛ حلیم، همانجاها). در 984، اکبرشاه او را به صدارت گجرات گماشت و در همان سال نیز وی مأمور خدمت در میوار شد و در 989، مقام میرعرضی (عرضبیگی) یافت و رَنْتَمبور تیول او شد (حلیم، ص 102ـ103). در 990، عبدالرحیمخان به اتابکی شاهزاده سلیم (جهانگیر) رسید (صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 694؛ حلیم، همانجا). در اواخر 991 تا اوایل 992، عبدالرحیمخان از سوی اکبر، مأمور سرکوب سلطان مظفر گجراتی شد. پس از پیروزی، اکبر به عنوان پاداش او را خان خانان لقب داد و به منصب پنجهزاری ترفیع داد (هروی، ج 2، ص 375ـ379؛ علیمحمدخان بهادر، ج 1، ص 158ـ162).در 998، خانخانان منصب وکالت یافت و جونپور تیول او گردید (بداؤنی، ج 2، ص 260؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 696ـ697). در 998 ملتان و بَکّر، به جای جونپور، تیول او شد و وی مأمور تسخیر تَتّه در ولایت سند گشت (هروی، ج 2، ص 412؛ بداؤنی، ج 2، ص 261؛ محمدمعصوم بکری، ص250ـ251). در سال 1001، خانخانان سند را جزو قلمرو بابریان نمود (هروی، ج 2، ص 416ـ417، ج 3، ص 521). در 1002، به دستور اکبرشاه به جانب دکن رفت و شاهزاده دانیال پسر اکبرشاه همراه او شد. خانخانان قبل از حرکت به سوی دکن، در نامهای از راجا علیخان، حاکم خاندیش، خواست که به اطاعت اکبر درآید. راجا علیخان در پاسخ، هدایایی ارزنده برای او فرستاد و از پادشاه بابری ابراز اطاعت کرد (نهاوندی، ج 2، ص 470، 477ـ478). در آنزمان، چاند بیبیسلطان* سلطنت دکن را در دست داشت. او به خانخانان پیشنهاد صلح داد. خانخانان و همراهانش به این شرط که جز احمدنَگَر، تمام مناطق نظامشاهیان به عنوان تاوان به اکبرشاه واگذار شود، صلح را پذیرفتند و سپس در نزدیکی بالاپور، شهر جدیدی به نام شاهپور بنا کردند (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 479ـ481). در 1008، شاهزاده دانیال همراه خانخانان که آتالیق (اتابک) او شده بود، مأمور تسخیر قلعه احمدنگر شد. آنها در 1009 قلعه احمدنگر را تصرف کردند و به حکومت نظامشاهیان* در احمدنگر پایان دادند (رجوع کنید به علّامی، ج 3، ص 774ـ775؛ نهاوندی، ج 2، ص 495ـ499؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 701ـ702).پس از درگذشت اکبرشاه، جهانگیر، جانشین او، خانخانان را مأمور فرونشاندن شورش حکام دکن کرد. در 1017، شاهزاده پرویز (پسر جهانگیر)، میرزاآصفخان جعفر، مانسینگ و خانجهان لودی* مأمور کمک به خانخانان شدند ولی کمتجربگی شاهزاده پرویز و آغاز فصل باران به شکست سپاهیان آنها و از دست رفتن احمدنگر انجامید. جهانگیر که خانخانان را مسبب شکست میپنداشت، در 1018 وی را فرا خواند و به آگره فرستاد، تا اینکه در سال 1021، چون شاهزاده پرویز همچنان در سرکوبی شورشیان ناکام مانده بود، جهانگیر از خانخانان دلجویی کرد. همچنین، او را به منصب شش هزاری ترفیع داد، قنوج و کالپی را در تیول وی و فرزندانش قرارداد و او را بار دیگر به دکن فرستاد. خانخانان در 1025، با شاهزاده خرّم (شاهجهان)، ملک عنبر حبشی را شکست داد و سرزمینهای از دست رفته را پس گرفت (صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 702ـ703، 706؛ آزاد، ص 625ـ627). جهانگیر پس از آنکه شاهعباس صفوی در 1031 قندهار را تصرف کرد، خان خانان و شاهزاده خرّم را برای بازپس گرفتن قندهار به دربار طلبید. شاهزاده خرّم که از انتخاب پرویز به ولیعهدی ناخرسند بود، از رفتن نزد شاه خودداری کرد ولی همراه خانخانان به ماندو و سپس به برهانپور رهسپار گردید (فریدبن معروف بکّری، ج 1، ص 48ـ49). در 1032، آنان در دکن با سپاهیان شاهزاده پرویز (ولیعهد) و مهابتخان (از سرداران) روبهرو شدند. خانخانان پیشنهاد صلح نمود که شاهزاده خرّم و پرویز پذیرفتند. چون خان خانان نزد شاهزاده پرویز رفت، مهابتخان او را در بند کرد. شاهزاده خرّم نیز به سوی بنگال رفت. در 1033، چون دارابخان (پسر خانخانان) در خدمت شاهزاده پرویز بود، به دستور جهانگیر، سرش را بریدند (همان، ج 1، ص 48ـ52؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 706ـ708). سرانجام در 1036، جهانگیر خانخانان را از بند رهانید و استان قنوج را به عنوان تیول و صد هزار روپیه نقد به او اعطا نمود و بارِ دیگر او را خانخانان لقب داد (فریدبن معروف بکّری، ج 1، ص 58؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 708).نورجهان بیگم، ملکه جهانگیر، که از شورش مهابتخان ناراضی بود، پس از تأیید جهانگیر، خانخانان را به سرکوبی مهابتخان فرستاد؛ اما وی در لاهور بیمار شد و اندکی بعد در 1036، در دهلی فوت کرد. جسدِ وی در مقبره همسرش، در نزدیکی مقبره همایون، پادشاه بابری، در دهلی به خاک سپرده شد (فریدبن معروف بکّری، ج 1، ص 59ـ60؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 708ـ709).به گفته صمصامالدوله شاهنوازخان (ج 1، ص 709ـ711)، گرچه پدر خانخانان از امامیه بود، اما خودش اهل تسنن بود. او همواره به طور پنهانی یا آشکار به درویشان و علما کمک مالی میکرد و در شجاعت و سخاوت و دانش و تدبیر سرآمد روزگار بود. خان خانان در دهلی، لاهور، آگره، برهانپور، احمدآباد، گجرات، و بندرسورت ساختمانهای مجلل و بناهای عمومی مانند حمام، سرا، کاریز، کتابخانه و باغ احداث کرد. همچنین سه کشتی به نامهای رحیمی، کریمی و سالاری برای حجاج بیتاللّه و زوار مدینه ساخت و مخارج هر سه کشتی را شخصاً پرداخت. او شهر یا دیه جهانگیرپوره را بنا کرد (نهاوندی، ج 2، ص 601ـ602، 606ـ607؛ حلیم، ص 213ـ215).میرزاعبدالرحیم خانخانان فاضل، زیرک، علمدوست و شاعری توانا بود. او عربی، فارسی، ترکی چغتایی، سنسکریت، هندی و سندی را به خوبی میدانست، علاوه بر آن، گویا به توصیه اکبرشاه، زبانهای اروپایی را هم فراگرفته بود. او که در استخراج مادّه تاریخ مهارت داشت، از یازده سالگی شعر میسرود و «رحیم» یا «رحیمی» تخلص میکرد. اشعار وی رباعی، قطعه و غزلیات ساده و روان است. اگرچه از سبکِ هندی پیروی میکرد، اغلب اشعارش از پیچیدگی، مضامین دور از ذهن و عبارات عامیانه خاص این سبک به دور است (رجوع کنید به نهاوندی، ج 2، ص 559، 562، 592؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، همانجا؛ حلیم، ص 243، 298ـ309؛ صفا، ج 5، بخش 1، ص 473ـ474). خانخانان دیوانِ اشعار نیز داشت که در دست نیست، اما اشعارِ وی در تذکرهها و کتبِ تاریخ آمده است (رجوع کنید به نهاوندی، همانجاها). او در 998، بابرنامه (رجوع کنید به بابر*، ظهیرالدین محمد) را از ترکی چغتایی به فارسی ساده و روان برگرداند و به اکبر عرضه نمود. نامههایی از خانِخانان با دو گونه نثر ساده و متکلف به جامانده است (رجوع کنید به صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 696ـ697؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به حلیم، ص 119، 243ـ256). خانخانان کتابخانه مجهزی داشت که شمار کتابهای آن نزدیک به کتابخانه سلطنتی (حدود 000، 24 جلد) بود و در آن کتابهایی متعدد در رشتههای مختلف وجود داشت. همچنین صدها کتاب به امر وی با تذهیب مخصوص کتابت گردید که برخی از آنها هم اکنون در کتابخانههای معتبر شبهقاره و ایران موجود است (حلیم، ص 319ـ321).خانِ خانان در گسترش ادب و هنر در شبهقاره بسیار کوشید و فضلا در خدمتش بودند (رجوع کنید به امین احمد رازی، ج 1، ص 462). او از بزرگترین مشوقان شعرا، ادیبان، نقاشان و خطاطان زمانِ خود بود و بسیاری از شاعران نامآور سده دهم و یازدهم از جمله نظیری نیشابوری، شکیبی اصفهانی، عرفی شیرازی، محتشم کاشانی و ملک قمی از بخششهای او برخوردار شدند. مدایح پراکندهای نیز در مدح وی در دست است (رجوع کنید به امین احمد رازی، همانجا؛ حلیم، ص 323ـ435؛ صفا، همانجا).منابع: محمدحسین آزاد، دربار اکبری، لاهور 2001؛ امین احمد رازی، هفتاقلیم، چاپ جواد فاضل، تهران ]بیتا.[؛ عبدالقادربن ملوکشاه بداؤنی، منتخبالتواریخ، تصحیح احمد علی صاحب، چاپ توفیق ه . سبحانی، تهران 1379ـ1380ش؛ فریدبن معروف بَکَّری، ذخیرة الخوانین، چاپ معینالحق، کراچی 1961ـ1974؛ محمدمعصوم بکری، تاریخ سند، المعروف به تاریخ معصومی، چاپ عمربن محمد داودپوته، بمبئی 1938؛ حسین جعفر حلیم، شرح احوال و آثار عبدالرحیم خانخانان و خدمات او برای پیشرفت ادبیات فارسی، اسلامآباد 1371ش؛ ذبیحاللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج 5، بخش 1، تهران 1363ش؛ صمصامالدولهشاهنوازخان، مآثرالامرا، کلکته 1888ـ1891؛ ابوالفضلبن مبارک علّامی، اکبرنامه، چاپ آغا احمدعلی، کلکته 1877ـ1886؛ علیمحمدخان بهادر دیوان گجرات، مرآت احمدی، چاپ عبدالکریمبن نور محمد و رحمةاللّهبن فتحمحمد، چاپ سنگی بمبئی 1306ـ1307؛ عبدالباقی نهاوندی، مآثر رحیمی، چاپ محمد هدایت حسین، کلکته ] 1924[ـ 1931؛ احمدبن محمد مقیم هروی، طبقات اکبری، چاپ بی. دی و محمد هدایت حسین، کلکته 1927ـ] 1935[.