خاناحمد گیلانی، آخرین امیر خاندان کیاییان*، از فرمانروایان گیلان در زمان صفویان. او در 942 به دنیا آمد. پدرش، کارکیا سلطانحسن، پس از چیرگی بر برادر خود سیدعلی کارکیا، حکومت بِیَهپیش را به دست گرفت (اسکندر منشی، ج 1، ص110؛ هدایت، 1339ش، ج 8، ص 124). سلطانحسن در 943 براثر طاعون درگذشت و فرزند یکسالهاش، خاناحمد، با تلاش امیره عباس، سپهسالار سلطان حسن، جانشین پدر شد (روملو، ج 3، ص 1252؛ اسکندر منشی، همانجا). کیاخور کیا طالقانی، وکیل سلطانحسن، در رقابت با امیره عباس و برای جلوگیری از افزایش قدرت خاناحمدخان، شاهطهماسب اول (حک : 930ـ984) را به تصرف گیلان تشویق کرد و برادر شاهطهماسب، بهراممیرزا، را به حکومت بیهپیش منصوب کرد (اسکندرمنشی، همانجا).حکومت بهراممیرزا* در گیلان بیش از یک سال طول نکشید و او در پی شورش مردم گیلان، به ناچار به قزوین گریخت (روملو، ج 3، ص 1251). پس از این ماجرا، در 945 شاهطهماسب فرمانروایی خاناحمدخان را در بیهپیش تأیید کرد و سرزمین بِیَهپس را، که در تصرف امیره دُباج (سلطان مظفر) بود، به قلمرو او افزود و در تربیت خاناحمدخان کوشید و چون او صاحب فرزند شد، شاهطهماسب نام کودک را حسن گذاشت و او را فرزند خود خطاب کرد (اسکندرمنشی، ج 1، ص 110ـ111؛ فومنی، ص 28).در 950، اهالی بیهپس بهسبب فساد سران لشکر خاناحمدخان به امیرهشاهرخ، که خود را برادر امیره دباج میخواند، ملحق شدند. او تا 957 بر بیهپس حکومت کرد تا اینکه قربانی توطئه سران قزلباش* گردید و به دستور شاهطهماسب کشته شد (فومنی، همانجا؛ رابینو، ص 432). سپس، شاهطهماسب در 965 حکومت بیهپس را به سلطان محمود، پسر مظفر سلطان، واگذار کرد و او رشت را دارالاماره خویش نمود. وی نیز پس از پنج سال حکومت به دستور شاه برکنار و به شیراز فرستاده شد و سرانجام، با دسیسهچینی خاناحمد به دست فرستاده او، ملاشکر، کشته شد. شاهطهماسب از خاناحمدخان خواست تا ملاشکر را به دربار بفرستد اما خاناحمدخان از این کار سر باز زد (رجوع کنید به اسکندر منشی، ج 1، ص 111؛ فومنی، ص 31ـ37).شاهطهماسب بهرغم اظهار بندگی خاناحمدخان، به صداقت او اطمینان نداشت، چون وی به بهانههای مختلف از رفتن به دربار خودداری میکرد (رجوع کنید به خاناحمدخان گیلانی، ص 71ـ76). به همینسبب، شاه حکومت بیهپس را بار دیگر به خاندان اسحاقی بازگرداند و جمشیدخان، فرزند سلطانمحمود، را حاکم آنجا کرد و حکومت گَسْکَر را نیز به امیره ساسان داد (منشیقمی، ج 1، ص 462ـ467؛ اسکندرمنشی، همانجا). شاهطهماسب همچنین از خاناحمدخان خواست تا از بیهپس عقبنشینی کند، اما خان فرمان شاه را نادیده گرفت. ازاینرو، شاهطهماسب معصومبیگ صفوی (اعتمادالدوله) را به همراه احمدسلطان (وکیل جمشیدخان) و لشکریان عراق و قزوین به گیلان فرستاد (فومنی، ص 31ـ38، 41ـ42). خاناحمدخان برای مقابله با سپاهیان شاهطهماسب، از لاهیجان رهسپار رشت شد و احمدسلطان و امیره ساسان را شکست داد و دستور کشتن یولْقُلی سلطان، ایلچیشاه طهماسب، را صادر کرد (نویدی، ص 128ـ129؛ فومنی، ص 43؛ شاهطهماسب صفوی، ص 121ـ122). در این هنگام، فرزندش سلطانحسن بیمار شد و خاناحمدخان به لاهیجان بازگشت، اما سلطانحسن درگذشت (فومنی، ص 44؛ خاناحمدخان گیلانی، پیوست 3، ص 279؛ اسکندرمنشی، همانجا). با حمله معصومبیگ به لاهیجان، خاناحمدخان گریخت و سپهسالارانش دستگیر و به اصفهان فرستاده شدند و حکومت بیهپیش به امرای شاهطهماسب واگذار گردید. خاناحمدخان پس از یکسال، در تنکابن دستگیر و با احترام به دربار شاهطهماسب در قزوین فرستاده شد (فومنی، ص 45ـ47).در 975، خاناحمدخان به امر شاه در قلعه قهقهه در آذربایجان زندانی شد (همان، ص50ـ51؛ منشیقمی، ج 1، ص 472، 477) و پس از ابراز ندامت، شاه او را به قلعه استخر فارس فرستاد (اسکندرمنشی، ج 1، ص 113). پس از مرگ شاه طهماسب (984)، خاناحمدخان در دوران سلطنت یکساله شاهاسماعیل دوم همچنان در زندان بود. او در آغاز حکومت سلطان محمد خدابنده (حک : 985ـ996) به وساطت مهدعلیا، همسر شاه، آزاد شد و با مریمبیگم، دختر شاهطهماسب، ازدواج کرد و بار دیگر به حکومت بیهپیش منصوب شد (منشیقمی، ج 2، ص 664). در 987، او به بیهپس حمله کرد اما شکست خورد و به لاهیجان عقب نشست (فومنی، ص 64ـ66). خاناحمدخان تا اوایل حکومت شاهعباس اول (حک : 996ـ 1038)، به تدریج بر بخشهایی از بیهپس تسلط یافت (رجوع کنید به همان، ص 105ـ113). سیاست شاهعباس برای ایجاد حکومت مرکزی قدرتمند، با اندیشههای خاناحمدخان که خواهان استقلال حکومت گیلان بود، همخوانی نداشت و زمینهساز بروز اختلاف میان او و دربار صفوی گردید.در 999، چند تن از امیران شاملو به گیلان گریختند. شاهعباس از خاناحمدخان خواست تا آنان را به دربار بفرستد، اما خان اطاعت نکرد. از سوی دیگر، پاسخ منفی خاناحمدخان به خواستگاری از دختر خردسالش برای صفیمیرزا، سبب رنجش شاه شد. با اینحال، خاناحمد در برابر فشار دربار، امرای شاملو را تحویل داد و راضی به عقد دخترش شد (منشیقمی، ج 2، ص 1086)، اما خواست شاه عباس را برای رفتن به دربار صفوی نادیده گرفت (رجوع کنید به اسکندرمنشی، ج 1، ص450).خاناحمدخان که اوضاع را نامناسب یافت، در 1001 سلطانعثمانی را به حمله به ایران تشویق کرد و آمادگی خود را برای تسلیم گیلان به نیروهای عثمانی اعلام داشت. این درخواست زمانی بود که میان شاهعباس و باب عالی صلح برقرار شده بود و سلطان عثمانی نه فقط درخواست خاناحمدخان را نپذیرفت، بلکه شاه را در جریان این اخبار قرار داد. شاهعباس برای مقابله با خاناحمدخان لشکری به گیلان فرستاد که نیروهای او را شکست دادند و خاناحمد که از پیش احتمال شکست را میداد، به شروان گریخت (همان، ج 1، ص 448ـ451). از مکتوب شاهعباس چنین برمیآید که وی در صورت ندامت خاناحمد درصدد بخشش و ابقای او در مقامش بود (رجوع کنید به خاناحمدخان گیلانی، ص 93ـ95). طغیان گیلانیان در 1002 علیه نیروهای قزلباشِ مستقر در گیلان، برای بازگرداندن خاناحمدخان به گیلان و برقراری حکومتی مستقل، بیثمر ماند. سرانجام خاناحمدخان در سال 1005 در استانبول درگذشت (اسکندرمنشی، ج 1، ص 461ـ462، 529؛ افوشتهیی، ص 466).خاناحمدخان ادیب، شاعر و هنرپرور، و دربار او مکانی امن برای هنرمندان و ادبا بود (رجوع کنید به هدایت، 1336ـ 1340ش، ج 1، ص 5).منابع: اسکندرمنشی؛ محمودبن هدایتاللّه افوشتهیی، نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار، چاپ احسان اشراقی، تهران 1350ش؛ خاناحمد خان گیلانی، نامههای خاناحمدخان گیلانی (نیمه دوم سده دهم هجری)، چاپ فریدون نوزاد، تهران 1373ش؛ حسن روملو، احسنالتواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1384ش؛ شاهطهماسب صفوی: مجموعه اسناد و مکاتبات تاریخی همراه با یادداشتهای تفصیلی، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران: ارغوان، 1368ش؛ عبدالفتاح فومنی، تاریخ گیلان، چاپ عطاءاللّه تدین، تهران 1353ش؛ احمدبن حسین منشیقمی، خلاصةالتواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1359ـ1363ش؛ زینالعابدین علیبن عبدالمؤمن نویدی، تکملة الاخبار: تاریخ صفویه از آغاز تا 978 هجری قمری، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1369ش؛ رضاقلیبن محمدهادی هدایت، مجمع الفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336ـ1340ش؛ همو، ملحقات تاریخ روضةالصفای ناصری، در میرخواند، ج 8ـ10، 1339ش؛Hyacinth Louis Rabino, Les provinces Caspiennes de la Perse: Le Guilan, Paris 1917.