خالق (الخالق)، از اسماء حسنی. در آیات متعدد قرآن آفرینش به خدا نسبت داده شده است. برای بیان این معنا و ذکر نمونههای آن، در بیشتر عبارات قرآن صورت فعلی ریشه خ ل ق و عمدتاً فعلهای خَلَق، یَخلُق، خَلَقْتُ و خَلَقْنا بهکار رفته و در آیات اندکی (مثلا انعام: 102؛ زمر: 62) نیز از اسم فاعلِ آن (خالق) و تعابیری چون «خالقُ کُلِّ شَیءٍ» استفاده شده است. الخالق (به صورت مفرد و همراه با الف و لام) فقط در یک جا، در آیه «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَی...» (حشر: 24)، ظاهر شده است. آیات پایانی سوره حشر شاید شاخصترین بخش قرآن در بیان اسماء و صفات خدا باشد. قرارگرفتن الخالق در میان این آیات، بهویژه در آیهای که تعبیر «لَهُ الاَسماءُ الحُسنی» در آن بهکار رفته، بر اینکه این وصف در شمار نامهای نیک خداست دلالتی واضح دارد. علاوه بر این در دو جای قرآن (رجوع کنید به مؤمنون: 14؛ صافات: 125)، خدا «أحسَن الخالِقین» خوانده شده و در دو جا (حجر: 86؛ یس: 81) نیز با اسم مبالغه الخلّاق معرفی شده است (برای اطلاع تفصیلی از ابعاد مختلف کاربرد قرآنی ریشه خ ل ق درباره خدا و بهویژه بحث از نسبت دادن خلق به غیر خدا رجوع کنید به خلقت*).الخالق در متون حدیثی شیعه در جاهای مختلفی، صریحاً یا تلویحاً، یکی از نامهای خدا معرفی شده است، از جمله در حدیثی از رسول اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم تصریح شده که نامهای خدا 99 تاست و تمامی آنها یکبهیک ذکر گردیدهاند (رجوع کنید به ابنبابویه، ص 194ـ195 به روایت امام صادق علیهالسلام از پدرانش تا امام علی علیهالسلام؛ ص 219ـ220 به روایت ابوهریره). نیز در حدیثی رازآمیز از امام صادق که براساس آن نامهای خدا 360 تاست و به برخی از آنها اشاره شده است (رجوع کنید به کلینی، ج 1، ص 112؛ ابنبابویه، ص 191). همچنین، در حدیثی دیگر از پیامبر که بنابر آن، خدا در شب معراج، خطاب به پیامبر، خود را با ذکر اوصاف و نامهایی معرفی کرده است (رجوع کنید به صفّار قمی، ص 514ـ 515). در موارد متعددی، الخالق در کنار دیگر نامهای خدا، در احادیث مربوط به تعلیم دعا و ذکر یا نحوه زیارت قبور معصومان مشاهده میشود. بنابر حدیثی، امام صادق پس از ذکر اوصافی که خدا با آنها شش نوبت در شبانهروز خود را میستاید، تلویحآ به راوی تعلیم میدهد که خواندن خدا با این اوصاف راهی برای برآورده شدن حاجت است (رجوع کنید به کلینی، ج 2، ص 515ـ516). در کتابهای مختص ادعیه و زیارات، روایاتی از این دست را میتوان یافت (برای نمونه رجوع کنید به طوسی، ص 53ـ54، 67ـ68؛ قطب راوندی، ص 99ـ100؛ ابنطاووس، ج 1، ص 146، ج 2، ص 118).در منابع اهل سنّت، همان حدیث مشهور نبوی که در آن 99 نام خدا فهرستوار آمده، به روایت ابوهریره، ذکر شده است (برای نمونه رجوع کنید به ابنماجه، ج 2، ص 1269ـ1270؛ ترمذی، ج 5، ص 192ـ193؛ طبرانی، ص 51؛ نیز برای آگاهی بیشتر از طرق روایی این حدیث رجوع کنید به ابونعیم اصفهانی، بهویژه ص100ـ101، 107ـ108، 130ـ131).لغویان شهیر عرب عموماً دو معنای اصلی «ایجاد چیزی که پیشتر سابقه نداشته است» و «تقدیر» را برای خلق ذکر کردهاند و صفت الخالق را درباره خدا، به معنای پدیدآورنده چیزی بدون سابقه و الگوی قبلی دانستهاند. به نوشته ازهری (ج 7، ص 26، ذیل «خلق»)، خلق در کلام عرب پدیدآوردن چیزی براساس الگویی است که پیشتر وجود نداشته است. با این حال، وی بلافاصله قول ابوبکر ابنانباری (متوفی 327) را نقل کرده که، در کنار این، تقدیر را معنای دوم خلق دانسته است. راغب اصفهانی (ذیل خلق) اصل معنای خلق را تقدیرِ مستقیم شمرده و کاربرد قرآنی آن را بر دو قسم دانسته است: نخست ابداع یا پدید آوردن چیزی بدون وجود هرگونه اصل و الگو نظیر آیه «خَلَقَ السَّمَواتِ وَالأرضَ» (انعام: 1)، و دوم ایجاد چیزی از چیز دیگر مانند آیه «خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ نُطفَةٍ» (نحل: 4). وی خلق به معنای نخست (ابداع) را مخصوص خدا برشمرده و آیه «أفَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لَایَخْلُقُ أفَلَا تَذَکَّرُونَ» (نحل: 17) را شاهدی قرآنی بر تمایز میان خلق خدا و غیرخدا دانسته است. ابنسیده (ذیل «خلق») عبارت «خَلَقاللّهُ الشیءَ» را به این معنا دانسته است که خدا آن چیز را بعد از آنکه وجود نداشت ایجاد کرد. در منابع لغوی بعدی، بیش و کم، همین اقوال یا مضامین نزدیک به آنها تکرار شده است (برای نمونه رجوع کنید به ابناثیر؛ ابنمنظور؛ زَبیدی، ذیل «خلق»).شارحان اسماء حسنی که آثار مستقلی در این باره تألیف کردهاند، عموماً نام الخالق را در کنار دو نام دیگر، البارئ* و المصوّر، ذکر کرده و توضیح دادهاند. به نظر میرسد، صرفنظر از اینکه این سه نام در آیه مشهور سوره حشر (آیه 24) در پی یکدیگر آمدهاند، فهم معنای دقیق الخالق بدون تعمق در معانی دو نام دیگر، بهویژه البارئ، میسر و مطلوب نخواهد بود. زجّاج (متوفی 311)، لغوی و نحوی مشهور متقدم (ص 35ـ37)، با استشهاد به بیتی از شعر زُهیربن ابیسَلْمی (متوفی 13 قبل از هجرت و از شاعران بزرگ عصر جاهلی) و عبارتی از خطبه حجّاجبن یوسف (متوفی 95) و نیز آیهای از قرآن (عنکبوت : 17) نوشته است که معنای خلق در کلام عرب تقدیر (اندازهگیری) است و زمانیکه درباره خدا به کار میرود، ناظر به آغاز کار آفرینش است. اما بَرء ــکه نام بارئ مأخوذ از آن است ــ به معنای خلق براساس صفتی خاص است و ازاینرو، هر مبروئی مخلوق است اما هر مخلوقی مبروء نیست.از میان مؤلفان کتابهای اسماء حسنی، غزالی و بهویژه فخررازی بحثهای مربوط به این سه نام را دقیقتر و جامعتر از دیگران طرح کردهاند. غزالی (ص 79ـ81) قول به ترادف این نامها را به تصور اینکه برگشت جملگیشان به خلق و اختراع است یکسره رد کرده و معانی آنها را به ترتیب تقدیرکننده، ایجادکننده، و ترتیبدهنده صورتهای مخلوقات به بهترین وجه دانسته است؛ خدا از آن جهت که اجزای تشکیلدهنده شیء را تقدیر میکند خالق است؛ به اعتبار اینکه صرفاً شیء را از عدم به وجود میآورد بارئ است و از آن حیث که شیء را مطابق با اندازه مقدّر ایجاد میکند مصوِّر است. از توضیحات وی چنین برمیآید که تفاوت اساسی کارهای بشری نظیر ساختن ساختمان با کار خدایی مانند خلقت انسان، بهرغم اینکه در هر دو تقدیر و تصویر هست، در ایجاد اجزای تشکیلدهنده و آوردن آنها از عدم به وجود (برء) است، که این کار مختص خداست.فخررازی (ص 202ـ204) همانند برخی از لغویان، کاربرد خلق را برای خدا ناظر به دو معنای تقدیر و ایجاد دانسته و شواهدی نقلی و دلایلی عقلی در اثبات هریک از این دو معنا ذکر کرده است، مثلا در اثبات معنای اول، با استناد به آیه «إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَاللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (آلعمران: 59) گفته، معلوم است که در اینجا مراد از «کُن فَیَکون» ایجاد و ابداع است و چون عبارت «خَلَقه من تُراب» بر آن مقدّم شده است، معنای خلق در این آیه نمیتواند چیزی جز تقدیر باشد. وی پس از اثبات معنای نخست یادآور میشود که تقدیر عبارت است از پدید آوردن چیزی براساس اندازهای معیّن، و انجام دادن آن مشروط به داشتن سه امر دیگر است: قدرت لازم برای ایجاد آن چیز، اراده اختصاصیافته به آن چیز با همان اندازه معیّن، و علم به آن اندازه خاص. فخررازی در تأیید معنای دوم (ایجاد و ابداع) نیز به آیات دیگری از قرآن از جمله «إِنّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» (قمر: 49) و «وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدیراً» (فرقان: 2) استناد کرده و گفته است چنانچه خلق در این دو آیه به معنای تقدیر باشد، لازمه آن تکرار بیفایده خواهد بود.علت تفصیل و تطویل بحث فخررازی در معنای لغوی خلق و تأیید و تقویت هر دو معنای آن، در بحثهای بعدیِ او درباره الخالق روشن میشود. وی (ص 205) بلافاصله این ادعای متکلم معتزلی، ابوعبداللّه بصری، ملقب به جُعَل* را طرح کرده که چون (لازمه) معنای لغوی خلق (یعنی تقدیر)، اندیشه و تأمل است، اطلاق نام الخالق بر خدا حقیقی نیست. سپس با استناد به مطالب پیشگفتهاش در بحث لغوی و بهویژه تأکید بر هر دو معنای خلق، به تضعیف و رد دیدگاه مخالف پرداخته است. فخررازی، سپس بحث از معنای الخالق در آیه «هُوَ اللَّهُ الخَالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ» را باتوجه به دو نام دیگرِ متعاقب آن پیش کشیده است. در اینجا نیز وی به هر دو وجه معنایی خلق توجه کرده و براساس هر کدام معنایی متفاوت و البته متناسب با دو نام دیگر برای الخالق ذکر کرده است. به نوشته فخررازی (ص 206ـ209)، در این آیه چنانچه خالق به معنای تقدیرکننده فرض شود، کنار هم قرار گرفتن این سه نام خدا در نهایت حسن و فایده خواهد بود. به نظر وی، تفسیر دقیق هر یک از سه نام خالق و بارئ و مصور به ترتیب ردی است بر یکی از دیدگاههای نادرست فلاسفه قدیم که یا میپنداشتند خدا علمی به حقیقت اشیا ندارد، یا معتقد بودند که خدا موجودات را با تصرف در مادّه اولیه (هیولی) ایجاد میکند، یا اینکه طبیعت را صورتدهنده حیوانات و نباتات میدانستند. بدینترتیب، فخررازی به این نتیجه رسیده است که خالق بر کمال علم خدا و علم او به حقیقت و مصلحت اشیا دلالت میکند، بارئ دالّ بر آن است که خدا ذات را از عدم محض، نه از مادّه، پدید میآورد، و مصور بر این دلالت دارد که خدا صورتدهنده چیزها و واضع کیفیات و طبیعت آنهاست؛ مثلا در آفرینش انسان، خدا با علم خود اندازه مناسب و مطابق با مصلحت را تقدیر میکند (خالق)، مادّه تشکیلدهنده بدن انسان را ایجاد میکند و از عدم به وجود میآورد (بارئ)، و طبیعت و قوا و ترکیبات لازم برای بدن انسان را پدید میآورد (مصور). آفرینش تمامی موجودات، اعم از افلاک و ستارگان و حیوانات و نباتات نیز به همین ترتیب انجام میگیرد. چنانچه در این آیه خالق به معنای موجد و مُبدع در نظر گرفته شود، بیان معنای بارئ دشوار خواهد بود و از این رو، وجوهی را در معنای آن ذکر کردهاند (رجوع کنید به البارئ*)، از جمله اینکه بارئ را نیز باید به معنای موجد و مبدع دانست و به عبارتی دو واژه خالق و بارئ مترادفاند، یا گفتهاند یکی از معانی ب رء قطع و فصل است و مراد از بارئ بودن خدا، آن است که او جداکننده اشخاص ذوات و اعیان از یکدیگر است. بر اساس این قول، خدای خالقِ پدیدآورنده ذوات و اعیان، خدای بارئِ متمایزکننده اشخاص آنها از هم، و خدای مصور صورتدهنده هریک از این اشخاص براساس صورت خاص آنهاست، یا اینکه بارئ بیشتر به موجودات زنده اختصاص دارد و خالق به دیگر مخلوقات مثل آسمان و زمین. گفتنی است فخررازی در تفسیرش نیز به تفصیل به بحثهای کلامی درباره خلق و خدای خالق پرداخته است (نیز رجوع کنید به خلقت*؛ نیز برای پژوهشی با موضوع دیدگاههای فخررازی درباره خالقیت خدا در تفسیرش رجوع کنید به مکاولیف، ص 276ـ296، و نقدی بر آن از محسن مهدی، ص 297ـ303).در دیگر منابع نیز از ارتباط معنای الخالق و البارئ، به ویژه ترادف آنها، سخن رفته است. داعی و متفکر اسماعیلی، ابوحاتِم رازی (متوفی 322؛ ج 2، ص 56) ــکه به نظر میرسد صرفاً در پی گردآوری اقوال مختلف در این باره بوده است ــ ابتدا از قول اهل لغت، این دو نام را مترادف یکدیگر شمرده، اما در ادامه، به نقل از بعضی عالمان پیشین، خلق را به معنای تقدیر و بَرء را به معنای راست و درست کردن (تسویه و تعدیل) دانسته است. عالم امامی، تقیالدین کفعمی (متوفی 905؛ ص 34ـ35)، به پیروی از شهید اول (متوفی 786)، خالق را به معنای مقدِّر دانسته و در بیان معنای بارئ، که ظاهراً به نظر او مترادف با خالق است، به ذکر واژه خالق اکتفا نموده است.عدهای از شارحان اسماءاللّه، الخالق را در کنار نام دیگر خدا، الخلّاق، ذکر کرده و گاهی معانی متفاوتی از آنها به دست دادهاند. بهگفته ابوحاتم رازی (ج 2، ص 52)، الخالق کسی است که خلق را نخستین بار آغاز کرد اما الخلّاق وصف کسی است که خلق شأن و عادت اوست و همواره و هر روز تا پایان دهر خلق میکند. به نوشته ابوعبداللّه حلیمی (متوفی 403؛ ج 1، ص 193)، الخالق کسی است که مُبدَعات را به اصناف گوناگونی تقسیم میکند و برای هر صنفی اندازهای قرار میدهد و الخلّاق خالقی است که کار خلق را پیدرپی انجام میدهد (نیز رجوع کنید به بیهقی، ج 1، ص 58ـ59). ابوعبداللّه قرطبی (متوفی 671؛ ص410)، به نقل از یکی از عالمان پیش از خود، الخالق را تقدیرکننده ازلی دانسته و الخلّاق را ناظر به تقدیر ازلی کلیای شمرده است که موجب تفصیل جزئی میان اعیان خلقشده از عدم میشود.یکی از موضوعات طرح شده درباره الخالق و الخلّاق مسئله جواز یا عدم جواز کاربرد این دو نام برای غیرخداست. ازهری (همانجا) تصریح کرده که کاربرد الخالق و الخلّاق (همراه با الف و لام) برای غیرخدا جایز نیست. قرطبی (ص 408) پس از بیان اختلاف پیشینیان در وضع این دو نام برای مخلوقات، نوشته که خود با کاربرد خالق و خلاق برای مخلوق مخالف است اما چنانچه این دو نام به معنای تقدیر بهکار رود، همگان بر جواز آن اتفاقنظر دارند. وی همچنین به نقل از پیشینیان چنین نوشته است که شرع با تسمیه غیرخدا به الخالق به اینسبب مخالف است که فقط خدا مخترع اعیان و مقدّر اشیاء است و بنابراین، اتصاف بنده به اختراعْ باطل، اما وصف او به تقدیرْ جایز است.در پارهای نوشتههای صوفیانه درباره شرح اسماءاللّه از جمله خالق، چنانکه انتظار میرود، عمدتآ سخن از آداب و وظایف سالک در برابر این نامهاست. به نوشته ابوالقاسم قشیری (متوفی 465؛ ص 34ـ35)، از جمله آداب کسی که خدا را خالق میداند آن است که در اتقان آفرینش نظر کند تا دلایل حکمت خدا در خلقت به قلبش راه یابد و بداند که خدا او را از نطفهای آفریده و اعضا و اجزای او را با بهترین ترکیب و ترتیب صورت داده است؛ همچنین از آداب کسی که خدا را در خلق و ایجاد یگانه میداند آن است که کار و حاصل تلاش بندگان را بزرگ نشمارد. شهابالدین سمعانی (متوفی 534؛ ص 67) که خالق را در زبان فارسی به «پیدا آرنده از عدم» و «هستکننده از نیست» برگردانده، نوشته است زمانی که بنده مؤمن دانست خدا خالق و او مخلوق است، از جملگی مخلوقات دل برکَند، فقط به خدا توکل کند، و نیز تسلیم محض فرمان او باشد زیرا مخلوق را بر خالق اعتراضی نیست.علاوه بر این، در برخی منابع مطالبی درباره بهره بنده از نام الخالق آمده است. غزالی (ص 83ـ84) سهیم شدن بنده در دو نام الخالق و البارئ را با نوعی بعید از مَجاز ممکن دانسته، به این معنا که بازگشت خلق و ایجاد، به استفاده از قدرت براساس علم است و چون خدا این دو صفت را برای هر بندهای قرار داده است، او میتواند مطابق با میزان علم و قدرت خودش به تحصیل مقدوراتش بپردازد. فخررازی (ص 211) نوشته است خاستگاه نام الخالق علم است و بهره بنده از این نام عبارت است از به کمال رساندن قوه نظری خود برای شناخت حقایق (نیز برای خاصیت نام الخالق رجوع کنید به سامی، ص 23).منابع: علاوه بر قرآن؛ ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی، بیروت 1383/1963، چاپ افست قم 1364ش؛ ابنبابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم ?]1357ش[؛ ابنسیده، المحکم و المحیط الاعظم، چاپ عبدالحمید هنداوی، بیروت 1421/2000؛ ابنطاووس، اقبال الاعمال، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم 1414ـ1416؛ ابنماجه، سنن ابنماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، ]قاهره 1373/ 1954[، چاپ افست ]بیروت، بیتا.[؛ ابنمنظور؛ ابوحاتم رازی، کتاب الزینة فی الکلمات الاسلامیة العربیة، چاپ حسینبن فیضاللّه همدانی، قاهره 1957ـ1958؛ ابونعیم اصفهانی، جزء فیه طرق حدیث «ان للّه تسعة و تسعین اسماً»، چاپ مشهوربن حسنبن سلمان، مدینه ] 1413[؛ محمدبن احمد ازهری، تهذیباللغة، ج 7، چاپ عبدالسلام سرحان، قاهره ]1386/ 1967[؛ احمدبن حسین بیهقی، کتاب الاسماء و الصفات، چاپ عمادالدین احمد حیدر، بیروت 1423/2002؛ محمدبن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج 5، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت 1403؛ حسینبن حسن حلیمی، کتابالمنهاج فی شعب الایمان، چاپ حلمی محمد فوده، ]بیروت[ 1399/1979؛ حسینبن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظالقرآن، چاپ صفوان عدنان داوودی، دمشق 1412/1992؛ محمدبن محمد زَبیدی، تاجالعروس من جواهر القاموس، چاپ علی شیری، بیروت 1414/1994؛ ابراهیمبن سری زجّاج، تفسیر اسماءاللّه الحسنی، چاپ احمد یوسف دقاق، ]قاهره [1395/1975؛ محمود سامی، المختصر فی معانی اسماءاللّه الحسنی، ]قاهره 1366[؛ احمدبن منصور سمعانی، روحالارواح فی شرح اسماءالملک الفتّاح، چاپ نجیب مایل هروی، تهران 1368ش؛ محمدبن حسن صفّارقمی، بصائرالدرجات فی فضائل آلمحمد «ص»، چاپ محسن کوچهباغیتبریزی، قم 1404؛ سلیمانبن احمد طبرانی، کتاب الدعاء، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1413؛ محمدبن حسن طوسی، مصباحالمتهجّد، بیروت 1411/1991؛ محمدبن محمد غزالی، المقصد الاسنی فی شرح معانی اسماءالله الحسنی، چاپ فضله شحاده، بیروت 1971؛ محمدبن عمر فخررازی، شرح اسماءاللّه الحسنی للرازی، و هو الکتاب المسمی لوامع البینات شرح اسماءاللّه تعالی و الصفات، چاپ طه عبدالرؤوف سعد، قاهره 1396/1976، چاپ افست تهران 1364ش؛ محمدبن احمد قرطبی، الاسنی فی شرح اسماءاللّه الحسنی و صفاته العُلی، چاپ شحات احمد طحان، منصوره، مصر 1427/2006؛ عبدالکریمبن هوازن قشیری، التحبیر فیالتذکیر، چاپ ابراهیم بسیونی، قاهره 1968؛ سعیدبن هبةاللّه قطب راوندی، سلوةالحزین و تحفةالعلیل، الشهیر بالدّعوات، چاپ عبدالحلیم عوض حلّی، قم 1385ش؛ ابراهیمبن علی کفعمی، المقام الاسنی فی تفسیر الاسماءالحسنی، چاپ فارس حسون، قم 1412؛ کلینی؛Jane Dammen McAuliffe, "Fakhr al-Din al-Razi on God as al-khaliq", in Cod and Creation: an ecumenical symposium, ed.David B. Burreli and Bernard McGinn, Notre Dame, Ind.: University of Notre Dame Press, 1990.