خاقانی شروانی، افضل الدین بدیل بن علی، قصیده سرای نامی سده ششم. از مادری عیسویِ نسطوری که اسلام آورده بود (رجوع کنید به خاقانی، 1333ش، ص 215) در شهر شروان چشم به جهان گشود.اغلب تذکره نویسان (از جمله دولتشاه سمرقندی، ص 78؛ هدایت، ج 1، بخش 2، ص 608) و ادوارد براون (ج 2، کتاب 2، ص 84) نام او را به خطا ابراهیم یا عثمان نوشته اند (رجوع کنید به فروزانفر، ص 612). تاریخ تولد افضل الدین معلوم نیست. فروزانفر (ص 635ـ636، پانویس) با استدلالی پذیرفتنی، 519 یا 520 را سال تولد او دانسته است.پدرش نجار و جدّش جولاه (بافنده) بود (رجوع کنید به خاقانی، 1333ش، ص 204ـ209). خاقانی هجده سال در کنار خانواده سپری کرد. پدرش آرزومند بود که او همچون نیاکانش پیشه ای فراگیرد، ولی او تمایلی نداشت و مورد بی مهری پدر واقع می شد؛ به همین سبب در قصیده ای وی را هجو کرده است (رجوع کنید به 1368ش، ص 892). به عکس به شدت به مادرش علاقه مند بود (رجوع کنید به همان، ص 887). عمویش کافی الدین (متوفی ح 545)، که در طب و حکمت عالم بود، او را تحت حمایت خود گرفت و به مدت هفت سال مقدمات لغت و زبان عربی و قرآن و حکمت و طب و نجوم را به او آموخت (رجوع کنید به خاقانی، 1333ش، ص 219ـ 220). نیز گفته اند برخی مقدمات سخنوری را نزد ابوالعلاء گنجوی* فراگرفت و ابوالعلاء او را به دربار فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه (متوفی ح 556)، معروف به خاقان اکبر، برد و برای او لقب خاقانی گرفت. ظاهراً شاعر با دریافت این لقب، از تخلص قبلی خود، که حقایقی بود، چشم پوشید. همچنین گفته اند که ابوالعلاء دختر خویش را به عقد ازدواج خاقانی درآورد (رجوع کنید به همو، 1368ش، مقدمه سجادی، ص چهارده؛ دولتشاه سمرقندی، ص70)، ولی در سروده های شاعر اثری از این خویشی به چشم نمی خورد و باتوجه به هجویه هایی که ابوالعلاء و خاقانی در باب یکدیگر سروده اند (حمداللّه مستوفی، ص 722؛ آذربیگدلی، ص 53) بعید بودن چنین ازدواجی بیشتر تأیید می شود. خاقانی به جز ابوالعلاء گنجوی با چند تن از شاعران همعصر خود از قبیل رشیدالدین وطواط* مهاجات (رجوع کنید به خاقانی، 1368ش، ص780ـ781) و با اثیر اخسیکتی* ملاقات داشته است (رجوع کنید به شفیعی کدکنی، 1382ش، ص160ـ161).در 25 سالگی، معلم و حامی او کافی الدین به ناگاه درگذشت و ضربه روحی بسیار سنگینی به خاقانی وارد شد (رجوع کنید به خاقانی، 1333ش، ص 221؛ همو، 1368ش، ص30). از آن پس زندگی شاعر دچار پستیها و بلندیهای مداوم گشت، توطئه چینی اطرافیان و معاندان و حتی خویشان و عزیزان، او را به فکر ترک شهر و دیار انداخت (رجوع کنید به خاقانی، 1368ش، ص 14، 62، 801) و پیوسته بر آن بود تا شروان را ترک گوید. یک بار آهنگ عراق و جبال کرد و در همدان با وزیر سلطان محمدبن محمودبن ملکشاه سلجوقی (حک : 547ـ554) دیدار کرد، ولی به توصیه او بار دیگر به شروان بازگشت (رجوع کنید به خاقانی، 1333ش، ص40ـ49) و چون باز هم در شروان آرام و قرار نیافت به فکر عزیمت به خراسان افتاد. این ایام با آشفتگی امنیت در خراسان مصادف بود. در 548 ترکان غز به خراسان تاختند و سلطان سنجر سلجوقی (حک : 511ـ552) را به اسارت گرفتند و در نیشابور بی حرمتیها کردند (راوندی، ص 181؛ بنداری، ص 341). با انتشار این اخبار در شروان، خاقانی به طور موقت از رفتن به خراسان منصرف شد، ولی تصمیم گرفت به جانب ری رود و از آنجا با کاروان حاجیان خراسان و ماوراءالنهر، که از زیارت خانه خدا برمی گشتند، آهنگ خراسان کند. چون به ری رسید، والی ری به حکم اتابک اعظم، او را از رفتن به خراسان منع کرد که اگر مراد از اتابکِ اعظم، شمس الدین ایلدگز باشد، مسافرت خاقانی به ری بعد از جلوس ارسلان بن طغرل در 555 بوده است و اگر منظور قزل ارسلان (پسر شمس الدین ایلدگز) باشد این مسافرت در سالهای بعد واقع شده است. خاقانی در ری سخت بیمار شد و پس از بهبود با تلاشهای فراوان اجازه بازگشت به تبریز را گرفت، و از طریق زنجان عازم آنجا شد (رجوع کنید به خاقانی، 1368ش، ص 157، 817، 910؛ همو، 1349ش، ص 283). وی همچنان اشتیاق رفتن به خراسان را در دل داشت و در قصیده ای که در 580 به نظم کشیده است این اشتیاق با وضوح تمام دیده می شود (رجوع کنید به همو، 1368ش، ص 297).با طاقت فرسا شدنِ اقامت در شروان، از پیشگاه خاقان اکبر برای ادای فریضه حج کسب اجازه کرد. هنگامی که به شروان بازگشت، خود را مورد بی مهریِ خویش و بیگانه دید، زیرا سخن چینان و مخالفانش، نزد خاقان او را به فرار از شروان متهم کرده بودند و بدین سبب ظاهراً در جمادی الآخره یا رجب 551 به فرمان منوچهربن فریدون به زندان افتاد. پس از چهار ماه از زندان آزاد شد و نزد حاکم دربند رفت و مورد استقبال او قرار گرفت. بار دیگر خاقان اکبر او را با تهدید به دربار فراخواند، اما چندی بعد خاقان درگذشت و چون خاقانی به هنگام جلوس جلال الدین اخستان به تهنیت وی نرفت، این بار به فرمان اخستان سه ماه دیگر حبس شد. خاقانی پس از رهایی بار دیگر به دربند رفت. پس از توقف کوتاهی در آن شهر، به دربار اخستان بازگشت و از طرف پادشاه مأموریت عراق عجم یافت (رجوع کنید به خاقانی، 1349ش، ص110ـ112؛ همو، 1368ش، ص 432) و در آن سامان مورد استقبال سلطان سلجوقی و اتابکان آذربایجان قرار گرفت.شروانشاه اخستان پادشاهی بدبین بود و خاقانی پس از بازگشت از مأموریت عراق مورد سوءظن و آزار او قرار گرفت. پس از مدتی با وساطت و شفاعت خواهر اخستان، در تابستان 569 برای بار دوم عازم حج شد. در بغداد به دیدار المستضیء، خلیفه عباسی (حک : 566ـ575)، نایل گشت. پس از به جا آوردن مناسک حج به تبریز رفت و در آن شهر اقامت گزید (خاقانی، 1349ش، ص 224؛ همو، 1368ش، ص 272ـ275، 373، مقدمه سجادی، ص هیجده ـ بیست ویک). ظاهراً مرگ همسر و فرزند بیست ساله اش رشیدالدین، از دیگر انگیزه های اقامت او در تبریز بوده است. به هر حال در 580 خاقانی در تبریز ساکن بود و در سفر امام ابوالفضل رافعی قزوینی، پیشوای مذهب شافعی در قرن ششم، به تبریز، با او ملاقات کرد و شعری به عربی در مدح او سرود (رجوع کنید به شفیعی کدکنی، 1381ش، ص 1ـ2، 4).خاقانی در 595 در تبریز درگذشت و در مقبرة الشعرای سرخاب تبریز به خاک سپرده شد (سجادی، ص 317ـ318).قرن ششم روزگار شدت یافتن تعصبات مذهبی بود. آتش زدن کتابخانه ها، تخریب مساجد و مدارس در منازعات مذهبی، تخریب شهرها و توطئه برای برانداختن خاندانهای کهن، موجبات عزلت و انزوای مردمانِ بسیاری، از جمله خاقانی را فراهم آورد (رجوع کنید به ابن اثیر، ج 11، ص 272، 319، 525). او بسیار زود به تقویت مبانی اعتقادی و التزامات دینی خویش پرداخت، باده ننوشید و از ممدوحان خود خواست تا او را به باده گساری فرمان ندهند (رجوع کنید به همو، 1368ش، ص 13، 23، 46، 198، 317). او به هواداری از مبانی اسلام بر پایه اندیشه های اهل سنّت برخاست، اشعار توحیدی سرود و به نعت پیامبر پرداخت (از جمله رجوع کنید به همان، ص 17، 310ـ311). از بعثت و معجزات و معراج و شجاعت حضرتش سخن گفت و خویشتن را حسّان ثانی نبی اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم خواند، لقبی که عمویش به وی داده بود (رجوع کنید به همو، 1333ش، ص 221). وی همچنین ضمن ستایش خلفای راشدین آنان را برترین مردم پس از رسول دانست (رجوع کنید به همو، 1368ش، ص 58، 221، 311، 366، 415). او از فروع دین نیز غافل نبود و در سروده های خود به نماز و روزه و سجود و رکوع و عبادات توصیه کرده است (رجوع کنید به همان، ص 311). قصاید کم نظیری در وصف کعبه و روضه مقدّس نبوی دارد (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 88ـ 104). از نامه ای که به یکی از فقهای معروف شافعی نوشته و در آن از کسب اجازه برای روایت حدیث و مسائل فقهی سخن گفته است (رجوع کنید به همو، 1349ش، ص 97)، استنباط می شود که اطلاعات وسیعی در علم حدیث و فقه داشته و در حفظ احادیث نبوی و غوررسی در فقه شافعی دستی قوی داشته است. با همه این اوصاف، شاعری مداح بود و مدایح بسیاری در ستایش امیران و حاکمان و بزرگان به نظم آورده است، گرچه مداحی او نیز به نظر می رسد از معتقدات مذهبی او نشئت گرفته و متکی بر اطاعت از اولوالامر بر پایه باورهای اهل تسنن بوده است. بررسی استقرایی اشعار او نیز نشان می دهد که برای اقناع ذهن و ضمیر پرجوش و خروش خود مدیحه می سروده است، نه به طمع کامرانی و عیش و نوش؛ آنچه هم که از زندگی او نقل شده است بی اعتنایی او را به زر و مال دنیا نشان می دهد (رجوع کنید به شفیعی کدکنی، 1382ش، ص160)، به همین دلیل هرگاه از فرمانروایی توجهی در خور شأن و مقام خود نمی دید، از بخششهای او چشم می پوشید و در نزدیک شدن به او با احتیاط عمل می کرد، یا از او احتراز می جست هرچند که آن حاکم خاقان کبیر اخستان بن منوچهر باشد که به قول شاعر هرچه از تر و خشک دارد، نتیجه عنایت و توجه او بوده است (رجوع کنید به خاقانی، 1368ش، ص 259؛ قس شفیعی کدکنی، همانجا).احتراز از درگاه بزرگان او را بیشتر از پیش به سوی زهد سوق داد و کششهایی به سوی تصوف نیز در او به وجود آمد، اما شرایط سالکان در احوال او دیده نمی شود. برای نمونه نظام عالم در نظر صوفیان و سالکانِ طریقت در نهایت اتقان است و سالک موظف و مکلف به حفظ ظاهر است و از داده و ناداده خرسند، ولی خاقانی از این صفات برخوردار نیست. ناسازگاری با معاصران و شکایت از اوضاع روزگار و مطرح کردن بی وفایی مردمان و دوستان و عزیزان در صفحه صفحه سروده های او جایی روشن دارد، هرچند از اصطلاحات تصوف در ابداع مضامین خود بهره های فراوان برده است (از جمله رجوع کنید به خاقانی، 1368ش، ص 209ـ210).خاقانی علاوه بر تعصبات و تمایلات دینی و مذهبیِ فراوان، بر وطن و نژاد ایرانی خود می بالید. وصف بسیار از منشهای پهلوانان ملی ایران و هم طراز قرار دادن صفات آنها با القاب و صفات بزرگان دینی برای ممدوحان خود، دلیل تعلق خاطر او به ایران و نژاد ایرانی است (از جمله رجوع کنید به همان، ص 69، 113، 430). قصیده معروف ایوان مداین (رجوع کنید به همان، ص 358ـ 360) هرچند عبرت آمیز است، از گرایش درونی وی به شکوه و عظمت گذشتگان ایرانی نیز حکایت می کند.ویژگی مهم دیگر در تفکر و جهان بینی او داشتنِ نوعی نگرش منفی به فلسفه است. خاقانی با اصطلاحات فلسفی کاملا آشنا بود، ولی به سبب پایبندی به مذهب، فلسفه را راه گل آلود گمراهی و طریقِ به نحوستْ آمیخته زندقه خوانده است و مخاطبان خود را از داغ یونان نهادن بر کالبد دین برحذر داشته و بحث در فلسفه ارسطویی را قفل اسطوره بر در دین نهادن دانسته و بررسی فلسفه افلاطونی را نقش فرسوده زدن بر آیین اسلام یاد کرده است و اطلاق مرد دین بر پیروان فلسفه را مردود شمرده است (رجوع کنید به همان، ص 172).شیوه نو در تصویرسازی که از سده پنجم آغاز شده بود، در قرن ششم ادامه یافت. در این شیوه جنبه های هنری محض رو به کاهش نهاد و استفاده از اصطلاحات علمی و دانشهای عصر پررنگ تر شد. ورود این گونه اصطلاحات در پهنه ادب فارسی بر تنوع زمینه های مضامین شعری افزود اما از هنری بودن آنها کاست. در شعر خاقانی تأثیرات چشمگیر معارف اسلامی و قصص قرآن و داستانهای پیامبران و تواریخ و سیرِ زندگی پهلوانان و طب و حکمت و هیئت و نجوم به وضوح تمام پیداست.از نگاه دیگر، سیر شعر فارسی از سده پنجم به بعد را می توان از دو جهت مورد کندوکاو قرار داد: ادامه شیوه متقدمان و تجدیدنظر در ابداع تصاویر شعری. خاقانی از سرآمدان گروه دوم است که به قول خود شیوه ای تازه اساس نهاده است (رجوع کنید به همان، ص 258). اندیشه توانا و طبع قوی و فکر بلند خاقانی اغلب مفاهیم علمی زمان خود را به گونه ای در اختیار گرفته و از آنها مضمون آفریده که شعر او قسم والا و برتر شعر قرن ششم شده است. توانایی او برای رام کردن معانی مشکل وبیان معانی ساده در عبارات عالمانه و تأمل برانگیز، مخاطبانی می طلبد که در فراگیری مقدمات علوم نظیر و همتای شاعر باشند. به همین لحاظ شعر خاقانی نه تنها برای مبتدیان بلکه برای برخی پژوهندگان ژرف نگر نیز غیرقابل دسترس و بسیاری از سخنانش مبهم است.التزام ردیفهای مشکل یکی دیگر از مشخصه های شعر این دوره است. در این باب نیز خاقانی برتر از دیگران است. یک بررسی استقرایی در شعر خاقانی نشان می دهد که قصاید مردَّف خاقانی بیش از 65 درصد و غزلیات مرَّدف او فراتر از 82 درصد است و بندهای مردف در ترجیعات او به مرز صد درصد نزدیک می شود. خاقانی با عنایت به ذهن تنوع طلب خود به استقبال ردیفهای سخت و مشکل و متنوع رفته است و گاه دیده می شود که حتی در اوزان کوتاه (مانند مسدّس)، بخش اعظم مصراع (در حدود دو سوم وزن) به ردیف اختصاص داده شده است. به نظم آوردن قصاید و غزلیاتی با ردیفهای «شَوَم ان شاءاللّه» (همان، ص 405)، «برنتابد بیش ازین» (همان، ص 337)، «نپندارم که دارد کس» (همان، ص 622) و «چنان آمد که من خواهم» (همان، ص 636) نیازمند قریحه سرشاری است.مرثیه های خاقانی از نمونه های برتر شعر رثایی هستند و در ادب فارسی جایگاه شایسته ای دارند و تحت تأثیرِ حوادث و اتفاقات جانکاه مانند فقدان عم و مرگ فرزند و همسر و مرگ بزرگان، سروده شده اند. شاعر در قصیده ای (همان، ص 406ـ410) تألمات روحی خویش را از زبان فرزندش بیان کرده و آنچه را که برای پرستاری از یک بیمار در آن روزگار به عمل می آمد، از جمله توسل به دعانویس و فال گیر و منجم، تهیه انواع حرزها و تعویذها، مراجعه به پیران مسیحا نفس و آوردن طبیب بر سر بیمار به نظم درآورده و شعر خود را آیینه تمام نمای رسوم و عادات زمان خویش کرده است. چیره دستی خاقانی برای ابداع تصویرهای متنوع از یک موضوع به شیوه های مختلف، مثل زدنی است. او در قصیده ای به ساخت تعبیراتی پرداخته که هریک از آنها نماینده آوایی یا نوایی است، مثلا «ندای ارجعی» و «بشارت لاتقنطوا» و «خطاب اهل بهشت» و «نوید ملک بقا» و «ندای هاتف غیبی» و «صدای کوس الهی» و «خروش شهپر جبریل و صوراسرافیل» و «غریو سبحه رضوان و زیورحورا» و «لطافت حرکات فلک به گاه سماع» و «طراوت نغمات زبور» و «طریق کاسه گر» و «راه ارغنون و سه تا» و «صفیر صلصل» و «لحن چکاوک و ساری» و «نفیر فاخته» و «نغمه هزار آوا» و «نوازش لب جانان به شعر خاقانی» و «گزارش دم قمری به پرده عنقا» (رجوع کنید به همان، ص 29).در قصیده معروف ایوان مداین شاعر در هشت بیت پیاپی با محور قرار دادن کلمه «دجله» به ابداع تصاویر مختلف پرداخته است (رجوع کنید به همان، ص 358). در قصیده دیگری در باب سفر حج با لفظ «کوس» به ابداع تصویر در ده بیت پرداخته است (رجوع کنید به همان، ص 101) و در قصیده پرطمطراق بلندی با ردیف «آورده ام» (همان، ص 254ـ259)، خاکی را که از بالین رسول خدا آورده، دست مایه ابداع مضامین ساخته است.سده ششم، عصر بررسی معلومات متداول روزگار برای ساختن تصویرها بود. در چنین روزگاری خاقانی توانسته است از آیات و احادیث و قصص انبیا سایه موقرانه ای بر بسیاری از مضامین شعری خود بیندازد یا با جوارشها و مفرِّحهای زراندود آغشته به یاقوت از اهتمام یک پزشک حاذق برای شفای بیمار خود سخن گوید (رجوع کنید به همان، ص 3، 30، 100ـ104، 285ـ 288)، در ابطال دور و تسلسل، با استفاده از اصل «الواحدُ لایصدر عنه الا الواحد» دانش فلسفی خویش را به رخ کشد (همان، ص 16: «اول زپیشگاه عدم عقل زاد و بس/ آری که از یکی یکی آید به ابتدا»)، مصطلحات نجومی و احکامی را در شعر خود بگنجاند و در گستره وسیعی از حرکات اختران و تأثیرات سعد و نحس آنها سخن بگوید (همان، جاهای متعدد). او از تصوف و اصطلاحات سالکان طریق به گونه ای سخن گفته که نورالدین عبدالرحمان جامی (متوفی 858؛ ص 605) از سروده های او بوی مشرب صافی صوفیان شنیده است. از سماع صوفیان چنان یاد کرده است که گویی سالکی صاحب مقام و عارفی صاحبدل است و از ساقی یک جام بیشتر خواسته است تا جیفه درون را در دریای باده غرق کند درحالی که امّالخبائث باده را طلاق داده است (رجوع کنید به خاقانی، 1368ش، ص 23، 133).اطلاعات علمی این استادِ شاعران در خدمت سروده های اوست و به او توانایی بخشیده است که هر معنای مأنوس و نامأنوس را لباس لفظ بپوشاند.خاقانی افزون بر ستایش شکوه حضرت مصطفی صلی اللّه علیه وآله وسلم، قصیده ها و ترجیع بندهایی در مدح فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه (11 قصیده و ترجیع بند)، جلال الدین اخستان بن منوچهر (18 قصیده و ترجیع بند)، دو تن از بانوان درباری ( 7 قصیده)، قزل ارسلان (5 قصیده و 1ترجیع بند)، سلطان محمدبن محمود سلجوقی و سلطان ارسلان بن طغرل (جمعاً 4 قصیده و 1 ترجیع بند) سروده است. سیزده تن از بزرگان و وزیران و حاجبان و حاکمان محلی و شش تن از علمای دینی از دیگر ممدوحان خاقانی اند که هریک را در یک و احیاناً دو قصیده مدح کرده است.آثار خاقانی عبارت اند از :1) دیوان اشعار، یا، کلیات خاقانی، حاوی قصاید و ترجیعات و غزلیات و رباعیات و اشعار عربی که در نسخه های مختلف بین هفده تا بیست ودو هزار بیت شعر دارد (فروزانفر، ص 625) و نخستین بار در 1293 در هندوستان به طبع رسیده است. در ایران بار اول در 1317ش، با مقدمه و حواشی علی عبدالرسولی در تهران و پس از آن در 1336ش به اهتمام حسین نخعی و سپس ضیاءالدین سجادی و دیگران به چاپ رسیده است (مشار، ج1، ستون 1523)؛ مثنوی تحفة العراقین را که سفرنامه حج است و اطلاعات بسیار مفیدی در آن مندرج است، پس از بازگشت از نخستین سفرحج سروده است. تحفة العراقینیک بار در 1855 در هندوستان و باردیگر در 1333ش در ایران به اهتمام یحیی قریب چاپ و منتشر شده است. در سالهای اخیر ایرج افشار کهن ترین نسخه خطی این کتاب را در کتابخانه ملی اتریش (وین) با عنوان ختم الغرائب شناسایی کرد و به صورت عکسی به طبع رسید (به کوشش و با پیشگفتار ایرج افشار و پیشگفتار آلمانی برت گ. فراگنر و نصرت اللّه رستگار، تهران 1385ش) و معلوم شد که ختم الغرائب عنوان دیگر همان تحفة العراقین است. دو تصحیح جدید نیز از این کتاب در تهران منتشر شد یکی به کوشش یوسف عالی عباس آباد (تهران 1386ش) و دیگری به کوشش علی صفری آق قلعه (تهران1388ش). در 1344ش نیز ضیاءالدین سجادی 638 بیت از یک مثنوی را در همان وزن تحفة العراقین از نسخه ای خطی با عنوان ختم الغرائب در نشریه فرهنگ ایران زمین (ج13، ص157ـ187) به چاپ رساند که آن ابیات در نسخه ختم الغرائب کتابخانه ملی اتریش موجود نیست؛ 3) منشآت خاقانی. نامه هایی که خاقانی به بزرگان وعالمان وامیران و خویشان خود نوشته است. برخی از این نامه ها ابتدا به صورت پراکنده در مجله ارمغان و نشریه فرهنگ ایران زمین چاپ و منتشر شد. 31 نامه به اهتمام ضیاءالدین سجادی (سلسله انتشارات دانشسرای عالی، 1346ش) و 61 نامه به اهتمام محمد روشن (سلسله انتشارات دانشگاه تهران، 1349ش) به چاپ رسیده است.برخی از خاورشناسان از جمله مینورسکی و پیش از او خانیکف نیز تحقیقات ارزشمندی درباره اشعار خاقانی دارند (برای فهرستی از تحقیقات ایرانی و غیرایرانی درباره خاقانی و آثار او رجوع کنید به خاقانی، 1385ش، پیوست، ص 277ـ280).
منابع: لطفعلی بن آقاخان آذربیگدلی، آتشکده آذر، چاپ جعفر شهیدی، چاپ افست تهران 1337ش؛ ابن اثیر؛ ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبی ایران، ج 2، کتاب 2، ترجمه غلامحسین صدری افشار، تهران 1357ش؛ فتح بن علی بنداری، تاریخ سلسله سلجوقی = زبدة النُصرة و نخبة العُصرة، ترجمه محمدحسین جلیلی، تهران1356ش؛ عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، چاپ محمودعابدی،تهران1370ش؛ حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده؛ بدیل بن علی خاقانی، ختم الغرائب (تحفة العراقین)، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه ملی اتریش، ش 845، چاپ ایرج افشار، تهران 1385ش؛ همو، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1368ش؛ همو، مثنوی تحفة العراقین، چاپ یحیی قریب، تهران 1333ش؛ همو، منشآت خاقانی، چاپ محمد روشن، تهران 1349ش؛ دولتشاه سمرقندی، کتاب تذکرة الشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن 1319/1901؛ محمدبن علی راوندی، کتاب راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق، چاپ محمد اقبال، تهران 1333ش؛ ضیاءالدین سجادی، کوی سرخاب تبریز و مقبرة الشعراء، تهران 1356ش؛ محمدرضا شفیعی کدکنی؛ «خاقانی و محیط ادبی تبریز براساس سفینه تبریز»، نامه بهارستان، سال 4، ش 1و2 (بهار ـ زمستان 1382)؛ همو، «نکته های نویافته درباره خاقانی»، در نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، ش 185 (زمستان 1381)؛ بدیع الزمان فروزانفر، سخن و سخنوران، تهران 1358ش؛ خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران 1352ش؛ رضاقلی بن محمدهادی هدایت، مجمع الفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336ـ1340ش.