خاص بک

معرف

خاص‌بک،# لقب دو تن از سرداران سلجوقیان عراق.
متن
خاص‌بک، لقب دو تن از سرداران سلجوقیان عراق.1) ارسلان‌بن بَلَنْکَری. او از ترکمانان غز بود، که در اطراف اردبیل سکونت داشتند. هنگامی که ارسلان نوجوان بود، اسب وی توجه ملازمان سلطان مسعود سلجوقی (حک : 529ـ 547) را جلب کرد و آنان قصد داشتند اسب را به نیرنگ از چنگ او در آورند، اما او به دادخواهی نزد سلطان رفت و همان هنگام مورد توجه سلطان مسعود قرار گرفت. پدر ارسلان اسب و پسرش را پیشکش شاه کرد و هفت هزار دینار پاداش گرفت (میرخواند، ج 4، ص 326ـ327).از آغاز سده ششم، حکومت سلجوقیان رو به ضعف نهاد و یکپارچگی قدرت آنان در ایران از میان رفت. در این دوران، سلطان سنجر در ماوراءالنهر و خراسان حکومت می‌کرد و برادرزاده‌اش، سلطان مسعود، نیز بر مغرب و شمال‌غربی و بخشی از نواحی مرکزی حکومت می‌راند و همدان و اصفهان از مراکز قدرت او بودند. در زمان سلطان مسعود نیز همانند برخی از اسلافش امرای قدرتمند ترک به استقلال عمل می‌کردند. افزون بر آن، چشمداشت خلفای عباسی به متصرفات سلجوقیان عراق و نفوذ فزاینده اسماعیلیان، اساس سلطنت مسعود را متزلزل کرده بود (رجوع کنید به بنداری، ص 161ـ165؛ باسورث ، ص 175)، ازاین‌رو سلطان مسعود به ارسلان‌بن بلنکری، که پرورش‌یافته دربارش بود، بسیار توجه می‌کرد و احتمالا به همین سبب او را خاص‌بک لقب داد (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). خاص‌بک در دربار سلطان مسعود به‌تدریج قدرت گرفت. در حدود 539، کشمکش سلطان با امیرعباس (حاکم ری از سوی سنجر) و بُوزابه* (حاکم فارس)، که داعیه استقلال داشتند، بالا گرفت. در 540، جنگی میان آنان روی داد. این نبرد با دخالت طغان‌یُرک (حاجب مسعود) که در نهان با آن دو امیر همراه بود، به صلح انجامید. سلطان که از طغان‌یرک نیز در بیم بود، برای دور کردن او از دربار، وی را به حکومت آذربایجان گمارد. طغان‌یرک خاص‌بک را، که ندیم و محرم سلطان بود، با خود به آذربایجان برد. هدف طغان‌یرک تنها گذاشتن سلطان بود، اما خاص‌بک بنابه پیمانی نهانی که با سلطان بسته بود، با همدستی زنگی جاندار، از امرای سلجوقیان، در نزدیکی گنجه، طغان‌یرک را کشت و خود عهده‌دار لشکر گردید (راوندی، ص 237؛ حسینی، ص 148؛ ابن‌اثیر، ج 11، ص 116). خاص‌بک اران و اردبیل را گرفت و مراغه را هم محاصره کرد اما نتوانست به شهر وارد شود (بنداری، ص 199ـ200). در این هنگام، امیرعباس حاکم ری، همراه سلطان مسعود در بغداد بود. او با شنیدن خبر قتل طغان یرک بیمناک شد و با خلیفه عباسی، المقتفی، که با سلطان مسعود مناسبات خوبی نداشت، پیمان بست تا سلطان را به قتل برسانند. سلطان مسعود از موضوع اطلاع یافت او عباس را دستگیر کرد و بر دار کشید (راوندی، ص 238ـ 239؛ میرخواند، ج 4، ص 328ـ329). سلطان مسعود همچنین وزیرش، تاج‌الدین‌بن دارَسْت، را که دست‌نشانده طغان‌یرک بود، برکنار کرد و به جای او شمس‌الدین نجیب، از نزدیکان خاص‌بک، را به وزارت برگزید (بنداری، ص200). از سوی دیگر، بوزابه که از کشته‌شدن یاران خود آگاه شده بود، با لشکری به سوی همدان رفت. سلطان مسعود نیز به همراه خاص‌بک و اتابک ایلدگز به رویارویی با بوزابه شتافت و در جنگی در نزدیکی همدان، بوزابه شکست خورد و اسیر شد و خاص‌بک او را به قتل رساند (راوندی، ص 241ـ242؛ بنداری، ص 201ـ202). پیروزی بر بوزابه به اقتدار ارسلان خاص‌بک افزود و سلطان اتابکیِ فرزندش محمد را بدو داد (باسورث، ص 132ـ133).در 544، سلطان سنجر که از شنیدن رویدادهای قلمرو سلطان مسعود به خشم آمده بود به ری رفت، مسعود به‌رغم مخالفت خاص‌بک با این دیدار، با هدایایی به خدمت سلطان سنجر شتافت و نظر سنجر را به خاص‌بک جلب کرد (راوندی، ص 243؛ حسینی، ص 121؛ ابن‌اثیر، ج 11، ص 143؛ بنداری، ص 206).خاص‌بک که در اواخر سلطنت مسعود تقریبآ اداره همه امور حکومت را در دست داشت (ابن‌اثیر، ج 11، ص 160؛ کلاوسنر، ص 114)، پس از درگذشت وی در 547، با جلب رضایت امرا، در رجب همان سال، برادرزاده مسعود، ملکشاه‌بن محمود، را به حکومت رساند و خود حاجب او گردید (راوندی، ص 250؛ حسینی، ص 126). ملکشاه بیشتر اوقاتش را به لهو و لعب می‌گذراند و از اداره امور غافل بود. از این‌رو، خاص‌بک و دیگر امرای دربار، او را دستگیر و در همدان زندانی کردند (راوندی، همانجا؛ ابن‌اثیر، ج 11، ص 160ـ163). خاص‌بک سپس جمال‌الدین قیماز، یکی از امرای دربار سلجوقی، را به خوزستان فرستاد تا برادرزاده دیگر مسعود، محمدبن محمود را به همدان آورد. جمال‌الدین قیماز در راه به سلطان‌محمد گوشزد کرد تا هنگامی که خاص‌بک بر همه امور مسلط است، او نمی‌تواند مستقلا حکومت کند، زیرا خاص‌بک با خلیفه المقتفی عهد کرده است تا سلسله سلجوقی را براندازد و خود به حکومت برسد (راوندی، ص 259؛ بنداری، ص 210ـ211).در صفر 548، سلطان‌محمد به همدان رسید و به کوشک مسعودی رفت و امرا بار یافتند. خاص‌بک به همراه زنگی جاندار، به حضور سلطان‌محمد رسید و هدایایی نفیس به وی تقدیم کرد و هنگامی که آداب سلطنت را به سلطان گوشزد می‌نمود، ناگهان جلال‌الدین قیماز او را دستگیر کرد و زنگی جاندار را که دست به شمشیر برد، نیز به بند کشیدند. سپس بلافاصله آن دو را گردن زدند و به دستور سلطان محمد سر آنان را از بالای قصر به میان لشکریان خاص‌بک انداختند و لشکریان را پراکنده کردند (راوندی، ص 259ـ261؛ ابن‌اثیر، ج 11، ص 162ـ163).جسد خاص‌بک دو روز برخاک ماند و کسی حاضر به دفن او نبود. سرانجام از محل خراج، کفنی برای او تهیه کردند، در حالی که در خزانه او مال بسیار یافتند (راوندی، ص 261؛ بنداری، ص 212ـ213). سلطان همچنین فرمان داد تا سر خاص‌بک و زنگی جاندار را به آذربایجان نزد اتابک شمس‌الدین ایلدگز و خاص‌بک نصرت‌الدین ارسلان‌ابه (رجوع کنید به ادامه مقاله)، که به‌جایگاه خاص‌بک ارسلان‌بن بلنکری رشک می‌بردند، بفرستند، تا موجب رضایت و عبرت آنان شود. ایلدگز و نصرت‌الدین که از این رفتار سلطان‌محمد به خشم آمده بودند، سلیمان‌شاه برادر مسعود را برای حکومت انتخاب کردند و با سپاه بسیار به همدان لشکر کشیدند. سلطان‌محمد برای جلب سپاهیانش تمامی اموال خزانه خاص‌بک را بین آنان تقسیم نمود، اما سپاهیان پس از گرفتن مال پراکنده شدند (راوندی، ص 262؛ بنداری، ص 213). سلطان‌محمد در برابر سپاهیان ایلدگز و نصرت‌الدین ارسلان ابه به اصفهان گریخت (راوندی، ص 263).2) نصرت‌الدین ارسلان‌ ابه. او از سرداران سلطان محمدبن محمود سلجوقی (حک : 548ـ554) و سومین امیر خاندان احمدیلیان* بود. پدرش آق سنقر* نیز اتابکِ داوود سلجوقی، فرزند سلطان محمود، بود. آق سنقر پس از مرگ سلطان محمود چندی هواداری داوودبن محمود را کرد، سپس به سلطان مسعود پیوست و او را برای رسیدن به سلطنت یاری داد. آق سنقر پس از استقرار حکومت سلطان مسعود، ظاهرآ به تحریک مسعود، به دست فداییان اسماعیلیه کشته شد (بنداری، ص 148ـ149، 157ـ158؛ ابن‌خلدون، ج 5، ص 70).از سالهای نخست زندگی نصرت‌الدین ارسلان‌ابه و اینکه چگونه لقب خاص‌بک گرفت اطلاعی نیست. احتمالا وی پس از مرگ پدرش به مراغه رفت. نخستین خبر از خاص‌بک به رویدادهای 530 بازمی‌گردد. در این سال، خلیفه الراشد برای جنگ با مسعود سلجوقی، تنی چند از سرداران و امیران ترک را که از او ناراضی بودند، از جمله خاص‌بک، به گرد خویش آورد (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج 11، ص 36؛ ابن‌خلدون، ج 5، ص 73). این جنگ به شکست الراشد و متحدانش انجامید (رجوع کنید به راوندی، ص 226).در 545، مسعود به آذربایجان رفت. در این هنگام بین خاص‌بک ارسلان‌بن بلنکری و خاص‌بک ارسلان‌ابه، اختلاف و دشمنی بود، که با وساطت دیگر امرا آن دو با یکدیگر صلح کردند (راوندی، ص 244ـ245؛ قمی، ص 158ـ159).پس از گریختن سلطان محمد به اصفهان، سلیمان‌شاه به حکومت رسید، اما سلیمان‌شاه جز به لهو و لعب نمی‌پرداخت. از این‌رو، خاص‌بک و برخی از امیران سلجوقی در اندیشه خلع وی از حکومت بودند، که سلیمان‌شاه شبانه از همدان گریخت و در پی آن، سلطان‌محمد با استقبال امیران به سلطنت بازگشت (راوندی، ص 262ـ265؛ بنداری، ص 214). از این پس به سبب حمایت خاص‌بک از سلطان‌محمد، بین آن دو مناسبات خوبی به وجود آمد. در 549، میان خاص‌بک و شمس‌الدین ایلدگز با چغری‌بیگ*، برادر سلطان‌محمد ــکه در هنگام کشمکش میان سلیمان‌شاه و سلطان‌محمد آذربایجان را تصرف کرده بودــ جنگ درگرفت. با وساطت شرف‌الدین گردوباز، از امرای سلجوقی، صلح برقرار شد و سلطان‌محمد آذربایجان را میان خاص‌بک و شمس‌الدین ایلدگز تقسیم کرد (بنداری، ص 224). با درگذشت سلطان‌محمد در 554، سلیمان شاه برای دومین‌بار به حکومت رسید، اما پس از شش ماه از سلطنت خلع شد و ارسلان‌بن طغرل به یاری ایلدگز به حکومت رسید. وی فقط نام پادشاهی داشت و در واقع اداره حکومت در دست ایلدگز بود (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج11، ص250ـ251، 266ـ267). در 556 ایلدگز به خاص‌بک که در مراغه بود، پیام فرستاد تا برای اظهار اطاعت به‌دربار ارسلان‌بن‌طغرل برود. خاص‌بک که‌درپی حکومت مستقلی برای خود بود، سر باز زد و ایلدگز را تهدید کرد که پسر سلطان‌محمد را به حکومت خواهد رساند. ایلدگز سپاهی به فرماندهی پسرش، پهلوان‌محمد، روانه مراغه کرد. در نبردی که در کنار رود قزل‌اوزن (سپیدرود) درگرفت، پهلوان محمد شکست خورد و به همدان بازگشت. همچنین در جنگی که در همین سال میان ایلدگز و اینانج، حاکم ری، روی داد خاص‌بک پنج‌هزار سپاهی به یاری اینانج فرستاد (همان، ج 11، ص 268ـ269).در 556، گرجیان به حدود اران و آذربایجان یورش بردند و دوین را که در تصرف مسلمانان بود گرفتند. این امر سبب اتحاد سرداران سلجوقی، از جمله خاص‌بک و ایلدگز شد. در 563 خاص‌بک، پسر سلطان‌مسعود را در مراغه به تخت نشاند و برای خلیفه عباسی، المستنجد، پیام فرستاد که در بغداد به نام او خطبه بخوانند. ایلدگز بار دیگر پسرش پهلوان‌محمد را روانه جنگ با خاص‌بک کرد. پهلوان‌محمد مراغه را محاصره کرد و خاص‌بک ناچار شد از ادعای خویش چشم بپوشد و تقاضای صلح کند (ابن‌خلدون، ج 5، ص 98).خاص‌بک تا 570 در مراغه حکومت کرد و در همین سال درگذشت (قمی، ص 214). فرزندان او نیز بر مراغه حکومت کردند که مشهورترین آنان، علاءالدین کُرپاست که نظامی، مثنوی بهرامنامه را به نام او سروده است (رجوع کنید به نظامی، ص 689ـ697).منابع : ابن‌اثیر؛ ابن‌خلدون؛ فتح‌بن علی بنداری، تاریخ دولة آل‌سلجوق ]زبدة النُصرة و نخبة‌العُصرة[، بیروت 1400/1980؛ علی‌بن ناصر حسینی، کتاب اخبار الدولة السلجوقیة، چاپ محمد اقبال، بیروت 1404/1984؛ محمدبن علی راوندی، کتاب راحة‌الصدور و آیة‌السرور در تاریخ آل‌سلجوق، چاپ محمد اقبال، تهران 1333ش؛ نجم‌الدین ابوالرجاء قمی، تاریخ الوزراء، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، تهران 1363ش؛ کارلا کلاوسنر، دیوانسالاری در عهد سلجوقی: وزارت در عهد سلجوقی، ترجمه یعقوب آژند، تهران 1363ش؛ میرخواند؛ الیاس‌بن یوسف نظامی، کلیات خمسه حکیم نظامی گنجوی، مقدمه و شرح‌حال از شبلی نعمانی، چاپ م. درویش، تهران 1366ش؛Clifford Edmund Bosworth, "The political and dynastic history of the Iranian world (A.D. 1000-1217), in The Cambridge history of Iran, vol.5, ed. J. A. Boyle, Cambridge 1968; EI2, s.v. "Kass Beg" (by F. S(mer).
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 14
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده