حیره، شهری باستانی در عراق، در نزدیکی شهر باستانی بابِل* که شهر کوفه در جنوب آن تأسیس شد.1) جغرافیا و تاریخ. حیره در َ27 ْ44 طول شرقی و َ 1 ْ32 عرض شمالی قرار داشت و جزو سواد* عراق و از مداین هفتگانه این کشور در اقلیم سوم بود (رجوع کنید به ادریسی، ج1، ص379؛ حمداللّه مستوفی، ص 40، 44؛ )اطلس جامع جهان تایمز(، نقشه 35). رود کافر (یا حیره)، منشعب از رودخانه فرات، شهر حیره را سیراب میکرد. این شهر موقعیت جغرافیایی و زیستمحیطی مناسبی داشت، چرا که از یکسو به رود فرات و دریاچهای که بعدها دریاچه نجف خوانده شد، نزدیک بود و از سویی دیگر، در حاشیه و مرز بیابانهای شام و جزیرةالعرب قرار داشت (رجوع کنید به امین، ج 11، ص 377؛ نقشه عمومی خاورمیانه). حیره در تاریخ و ادبیات عرب نیز به داشتن آب و هوای سالم، زمینهای حاصلخیز، باغهای پرمیوه، و جویبارهای زیاد شهره و مَثل بود (رجوع کنید به ابنفقیه، ص 262؛ حمزه اصفهانی، ص 97؛ بکری، 1992، ج 1، ص 360؛ نیز رجوع کنید به مهران، ص 580). ابوعبید بکری (متوفی 487؛ 1364ـ1371، ج 2، ص 479) نوشته است حیره بهترین آب و هوا و حاصلخیزترین زمین و گواراترین آب را دارد و دارای زمستان سرد و تابستان بسیار گرم است تا حدی که مردم پردههای منازل خود را از بیم آتش گرفتن بر اثر وزیدن بادهای گرم برمیدارند.درباره نام و ریشه حیره میان مورخان و زبانشناسان اختلافنظر وجود دارد (جوادعلی، ج 3، ص 155؛ مهران، ص 578). برخی واژه حیره را عربی و از ریشه حَیَرَ دانستهاند (رجوع کنید به ابنمنظور؛ زَبیدی، ذیل «حیر»؛ غنیمه، ص 11؛ عبدالغنی، ص 9) و برخی دیگر بر این باورند که اصل حیره آرامی است و واژه سریانی حرتا، حیرتا، حیرته و حیرتو، به معنای اردوگاه و اقامتگاه، از آن مشتق شده و حیره معادل واژه حاشیر/ حاصیر در زبان عبری است (رجوع کنید به جوادعلی، ج 3، ص 155ـ 156؛ غنیمه، همانجا؛ مهران، ص 578ـ579؛ نیز رجوع کنید به صالح احمد علی، 1960، ج1، ص73؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). در برخی نوشتههای تاریخی سریانی، حرتا به صورت «حیرتا دی طیایه» بهمعنای حیره عرب و «حیرتو دی نعمان دبیث بورسویی» به معنای حیره نعمان در سرزمین پارس، آمده است (جوادعلی، ج 3، ص 156ـ157؛ مهران، ص 579ـ 580؛ عبدالغنی، ص 13). چنین به نظر میرسد که واژه حیره آرامی و حیر عربی هر دو از یک اصل سرچشمه میگیرند (رجوع کنید به غنیمه، همانجا).مورخان و جغرافینویسان به دلیل وسعت، بزرگی و ساختمانهای آباد و زیبای حیره، صفاتی چون روحاء و بیضاء به این شهر دادهاند (رجوع کنید به واقدی، ج 2، ص 185؛ ابوالفداء، ص 298؛ نیز رجوع کنید به ابنفقیه، ص 181؛ جوادعلی، ج 3، ص 1581). به حیره و کوفه به سبب مجاورت حیرتان نیز گفته شده است (رجوع کنید به یاقوت حموی، 1965، ج 2، ص 375؛ نیز رجوع کنید به ماجد عبداللّه شمس، ص 44). علاوه بر حیره مشهور که منسوبان به آن حیری و حاری نامیده میشوند (رجوع کنید به یاقوت حموی، 1846، ص 150؛ همو، 1965، همانجا)، سه موضع دیگر به همین نام وجود داشتند: محلهای بزرگ در نیشابور، روستایی در فارس و شهرکی در نزدیکی عانه در شمال غربی بغداد (رجوع کنید به مقدسی، ص 25، 315، 329، 336، 424؛ بکری، 1364ـ1371، ج 2، ص 478؛ یاقوت حموی، 1846، همانجا).ساکنان حیره از دیرباز شامل سه گروه تنوخیهای مهاجر، مسیحیان عرب و افراد قبایل مختلف بودند. تنوخیها مجموعهای از قبایل چادرنشین یمنی بودند که به اطراف رود فرات رفته و در نواحی حیره مقیم شده بودند (رجوع کنید به طبری، ج 1، ص 612، ج 2، ص 43؛ حمزه اصفهانی، ص 86؛ نیز رجوع کنید به تنوخ*). مسیحیان عرب که به آنان عبّاد میگفتند، شهرنشینانِ تابع پادشاهان ساسانی و جزو باسوادترین و برجستهترین طبقات جامعه بودند که در علم و صنعت و پزشکی و زبانهای خارجی مهارت داشتند (رجوع کنید به جوادعلی، ج 3، ص 171؛ غنیمه، ص 16ـ 17). قبایل پراکنده عرب نیز از چهارده قبیله (از جمله مَذْحَج، حمیر، طئ و کلب) و گروههایی از نبطیان بودند و به آنها احلاف میگفتند (رجوع کنید به طبری، ج 2، ص 43؛ یاقوت حموی، 1965، ج 2، ص 378؛ نیز رجوع کنید به غنیمه، ص 16ـ18). عدهای ایرانی نیز در حیره ساکن بودند (ابنفقیه، ص 162؛ غنیمه، ص 18؛ صالح احمد علی، 1960، ج 1، ص 75؛ نیز رجوع کنید به قسطر، ص 36ـ37).پیشینه. تاریخ دقیق تأسیس حیره و بنیانگذار آن به طور قطعی معلوم نیست (غنیمه، ص 11). به نظر برخی مورخان، حیره به دستور بُختُنَصَّر* پادشاه بابل، تأسیس شده (رجوع کنید به طبری، ج 1، ص 609، ج 2، ص 43؛ حمزه اصفهانی، ص 86؛ یاقوت حموی، 1965، ج 2، ص 376) و برخی دیگر بنای این شهر را به اردوان اول (حک : ح 211ـ ح 191ق م) پادشاه نبطیان (یا اشکانیان) نسبت دادهاند (رجوع کنید به یاقوت حموی، 1965، همانجا؛ نیز رجوع کنید به جوادعلی، ج 3، ص 161؛ مهران، ص 578). به گفته یاقوت حموی (1965، ج 2، ص 379)، پس از بختنصَّر حیره ویران شد و شهر انبار عمارت یافت، اما در زمان عمروبن عدی*(رجوع کنید به ادامه مقاله) حیره دوباره آباد گردید.با وجود روایات متعدد درباره تاریخ بنای حیره، نخستین نوشته مستند و قطعی که در آن نام حیره به صورت حیرتا دیده شده، متعلق به 132 میلادی است (رجوع کنید به جوادعلی، ج 3، ص 157؛ مهران، همانجا؛ نیز رجوع کنید به عنانی، ص 35؛ عبدالعزیز حمید، ص 3). پس از آن، مالکبن فهم اَزْدی در منطقه میان حیره و انبار، به مدت بیست سال بر تنوخیان چادرنشین، معروف به عرب حومه، فرمان راند و نخستین فرمانروای تنوخی حیره شناخته شد (رجوع کنید به ابنقتیبه، ص 645؛ یعقوبی، ج 1، ص 208؛ مسعودی، مروج، ج 2، ص 213ـ214). پس از کشته شدن مالک بن فهم به دست پسرش عمرو، حکومت به عمرو و به روایتی به جَذِیمةالأبرش* رسید. ظاهرآ جذیمه نخستین حاکمی بود که حیره را مرکز حکومتش قرار داد (رجوع کنید به ابنقتیبه، همانجا؛ ابنفقیه، ص 181؛ طبری، ج 1، ص 613ـ614). با مرگ جذیمه (احتمالا در 268 میلادی)، حکومت به خواهرزادهاش عمروبن عَدی رسید. عمروبن عدی که نخستین حاکم لخمیان* حیره به شمار میآید، تا 288 میلادی حکومت کرد و پس از مرگ او، حکومت تا 328 در دست پسرش امرئ القیس البدء (اول)، مشهور به ملک، بود (ابنقتیبه، ص 646؛ یعقوبی، ج 1، ص 209).نعمان اول (حک: 405ـ433 میلادی) معروف به اَعور یا سائح، پسر امرئالقیس دوم، یکی از مشهورترین فرمانروایان حیره بود که در گسترش شهر کوشید (رجوع کنید به مسعودی، تنبیه، ص 241؛ نیز رجوع کنید به خالدالعسلی، 2002، ج 1، ص 129؛ همو، 1392، ص 695). نعمان نزد شاهان ساسانی منزلت والایی داشت، تا حدی که یزدگرد اول فرزندش بهرام گور را به وی سپرد تا در حیره پرورش یابد که همین امر باعث شد تا نعمان دو کاخ معروف خورنق* و سدیر را برای شاهزاده ایرانی بسازد (ابنقتیبه، ص 647؛ دینوری، ص 55؛ یعقوبی، همانجا؛ حمزه اصفهانی، ص 88ـ89).پس از نعمان اول، فرزندش منذر اول سپس نعمان دوم، اسود و منذر دوم حاکم حیره شدند و آنگاه ابویعفر علقمهبن مالک به فرمان قباد ساسانی به حکومت حیره تعیین گردید (حمزه اصفهانی، ص 89ـ90). در دوران حکومت امرئالقیس سوم (حک : 507ـ514 میلادی)، قلعه و دو کاخ صنبر و عُذیب در حیره ساخته شد (همان، ص 90ـ91؛ نیز رجوع کنید به غنیمه، ص 163ـ165).یکی دیگر از مشاهیر فرمانروایان لخمی حیره، منذر سوم مشهور به منذربن ماءالسماء (حک: 514ـ 563 میلادی) بود. او در 529 میلادی، به دلیل نپذیرفتن مرام و عقیده مزدکی، از سوی قباد از حکومت برکنار گردید و به جایش، حارثبن عمروبن حجر کندی تعیین شد ولی دو سال بعد انوشیروان ساسانی مجددآ منذر را به فرمانروایی حیره بازگرداند، که تا زمان مرگش همچنان فرمان راند. همسر مسیحی منذر، هند دختر حارثبن عمروبن حجر کندی، دیر معروف هند کبری را ساخت. منذر سوم در مصاف با سپاه حارث اعرجبن جبله غسانی، فرمانروای عرب شام، کشته شد و به روایتی حیره در پی این شکست غارت گردید (رجوع کنید به ابنقتیبه، ص 647ـ648؛ حمزه اصفهانی، ص 91؛ نیز رجوع کنید به احمد امین، ج 1، ص 22).پس از قتل منذر سوم، فرزندش عمرو سوم که در تاریخ به نام مادرش به عمروبن هند* مشهور است، به فرمانروایی حیره رسید (رجوع کنید به طبری، ج 2، ص 104؛ حمزه اصفهانی، ص 93ـ94؛ بکری، 1992، ج 1، ص 350). با مرگ عمروبن هند و سپری شدن دوره حکومت کوتاهمدت چند حاکم در حیره، واپسین حاکم مشهور لخمیان، ابوقابوس نعمانبن منذر* معروف به نعمان سوم، به حکومت رسید. در این دوره، شعر و ادبیات در حیره رونق بسیاری یافت، به طوری که جمع زیادی از شعرای بزرگ چون نابغه ذبیانی، مُنخّل یشکری و حسّانبن ثابت در دربار وی جمع میشدند و پاداش میگرفتند (رجوع کنید به ابنقتیبه، ص 648ـ649؛ نیز رجوع کنید به سیدعبدالعزیز سالم، ص 277؛ شطی، ص 83ـ89).پس از جنگ ذوقار*، خسروپرویز اداره حیره را به فردی به نام آزاذبه همذانی سپرد که حدود هفده سال (تا 631 میلادی) در این شهر حکومت کرد (رجوع کنید به طبری، ج 2، ص 213؛ ابناثیر، ج 1، ص 491).رویدادها و وقایع پیش از اسلام حیره نشاندهنده اهمیت این شهر است. همچنین، چون پیش از اسلام، حیره شهر مرزی میان قلمرو ساسانی و روم از یک سو و ساسانیان با حکومتهای عرب جزیرةالعرب از سوی دیگر بود، جایگاه ویژهای در میان شهرهای منطقه داشت (رجوع کنید به صالح احمد علی، 1989، ص 9؛ هاشم یحیی ملاح، ص 219، 241ـ242؛ غنیمه، ص 1).در منابع تاریخی روایاتی از پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم نقل شده که در آنها به حیره و فتح آن در آینده اشاره شدهاست (رجوع کنید به بلاذری، ص 341؛ طبری، ج 2، ص 569). حیره در آغاز فتوحات مسلمانان در عراق، چند بار میان مسلمانان و سپاه ساسانی دست به دست شد. در سال 13، خالدبن ولید*، سردار سپاه اسلام، با مردم حیره در مقابل پرداخت جزیه صلح کرد، ولی وقتی کارگزار ساسانی حیره از خبر صلح مردم مطّلع شد، در رأس لشکری به جنگ مسلمانان رفت و شکست خورد. در پی آن، مردم حیره که تعدادشان بالغ بر ششهزار نفر بود با مسلمانان صلح کردند (بلاذری، ص 339ـ342؛ بکری، 1992، ج 1، ص 225).در سال 14، سپاه اسلام به فرماندهی جریربن عبداللّه بجلی* به حیره رفت و سپاه ساسانیان را شکست داد (رجوع کنید به بلاذری، ص 353ـ357؛ نیز رجوع کنید به واقدی، ج 2، ص 185ـ194). در اواخر سال 16 نیز سعدبن ابیوقاص پس از جنگ جلولاء* به حیره رفت (بلاذری، ص 370). در دوره اسلامی، موقعیت حیره اعتبار بیشتری برای آن به وجود آورد، چرا که این شهر از یک سو در مسیر کوفه به بغداد و دمشق و از سوی دیگر در مسیر بغداد به مکه قرار داشت (رجوع کنید به ابنخرداذبه، ص 99؛ حِمْیَری، ص 207). قبایل و کاروانها نیز از این موقعیت ممتاز بهره میبردند (رجوع کنید به غنیمه، ص 224). به همین دلیل، بسیاری از جغرافیدانان و مورخان بخش مستقلی از تألیفات خود را به این شهر اختصاص دادهاند (برای نمونه رجوع کنید به ابنقتیبه، ص 645ـ650؛ یعقوبی، ج 1، ص 208ـ215؛ طبری، ج 1، ص 609 به بعد؛ مسعودی، مروج، ج 2، ص 212ـ230).تأسیس اردوگاه و سپس شهر کوفه* (احتمالا از سال 17) سرآغاز افول حیره بود، چرا که بیشتر مردمش به این شهر کوچ کردند و از سنگ و آجر کاخها و دیرهای حیره برای ساخت خانههای خود بهره جستند که این امر بهتدریج موجب ویرانی و خرابی حیره شد (رجوع کنید به ابنحوقل، ص 239؛ مسعودی، مروج، ج 2، ص 230؛ نیز رجوع کنید به غنیمه، ص12؛ صالح احمد علی، 1989، ص 22). از زمان شکوفایی کوفه، تحولات و رویدادهای شهر حیره تا حد زیادی متأثر از کوفه بود. حیره در دوران امویان نیز تا حدودی مسکونی بود (رجوع کنید به عنانی، ص 41). پیش از ویرانی، وقایع متعددی در دوران اموی و عباسی در حیره روی داد. آب و هوای خوب و قرار داشتن در مسیر بغداد ـ مکه موجب شد تا این شهر همواره مورد توجه حکام عباسی قرار گیرد. از رویدادهای این شهر در قرن اول، ورود شبیب خارجی در سال 76 به آنجا بود؛ وی هنگام خروج پل شهر را خراب کرد (طبری، ج 6، ص 239). در 180 هارونالرشید*، پنجمین خلیفه عباسی، مدتی در حیره سکونت کرد و خانههایی در آنجا ساخت (رجوع کنید به همان، ج 8، ص 266ـ267). به گفته مسعودی (مروج، ج 2، ص 230) و بکری (1992، ج 1، ص 360)، حیره در زمان معتضد عباسی (حک 279:ـ289) ویران شد، اما ظاهرآ دوباره بازسازی گردید.در 315، بادیهنشینان به حیره یورش بردند و آن را غارت کردند و لذا مقتدر عباسی لشکری فرستاد و آنها را از حیره دور ساخت (ابناثیر، ج 8، ص 180). پس از آن حیره رو به ویرانی کامل گذاشت و ساکنانش روز به روز کمتر شدند تا اینکه در اواسط سده چهارم، به طور کامل ویران شد (د.اسلام، همانجا؛ غنیمه، ص 15؛ ماجد عبداللّه شمس، ص 44).حیره به سبب داشتن کاخها، دیرها و دیگر آثارش اهمیت فراوانی نزد باستانشناسان دارد. در میان مجموعه آثاری که از شهر حیره و اطراف آن به دست آمده است، دو کاخ خورنق* و سَدیر مهمترند (رجوع کنید به سیدعبدالعزیز سالم، ص 302). کاخ سدیر که تصحیف عبارت فارسی «سه دل» (یا سه در) است، نزدیک خورنق قرار داشت. به جز ایندو، قصرهای طین، فِرس، زوراء، حمر، عُذیب، صنبر، ابیخصیب، عدسیین (نخستین محلی است که مسلمانان در عراق فتح کردند)، ابیض و سنداد نیز شهرت داشتند (یاقوت حموی، 1965، ج 2، ص 375؛ غنیمه، ص 23ـ26؛ سیدعبدالعزیز سالم، ص 303ـ305). از میان دیرهای حیره، دیرالجماجم و دیر ابنوضّاح معروفتر بودند (رجوع کنید به غنیمه، ص 43ـ47؛ سیدعبدالعزیز سالم، ص 305ـ307). در سده چهاردهم، باستانشناسان عراقی، انگلیسی و ژاپنی حفریاتی در حیره کردند و گزارشهایی از این حفریات منتشر ساختند (رجوع کنید به جوادعلی، ج 3، ص 160؛ صالح احمد علی، 1989، ص 10؛ عبدالعزیز حمید، ص 3ـ9؛ محمودعلی، ص 29).بزرگان بسیاری به این شهر منسوباند، از جمله اَکثمبن صیفی، حاجببن زراره، حارثبن ظالم، قیسبن مسعود، عمربن شریر کلبی، عمروبن معدی کرب*، خالدبن جعفر (رجوع کنید به سمعانی، ج 2، ص 297ـ300؛ یاقوت حموی، 1965، ج 2، ص 379؛ سیدعبدالعزیز سالم، ص 298ـ299).منابع: ابناثیر؛ ابنحوقل؛ ابنخرداذبه؛ ابنفقیه؛ ابنقتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره 1960؛ ابنمنظور؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، کتاب تقویمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاریس 1840؛ احمدامین، فجرالاسلام، ج 1، ]قاهره ? 1933[؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهة المشتاق فی اختراقالآفاق، بیروت 1409/1989؛ حسن امین، دائرةالمعارف الاسلامیة الشیعیة، بیروت 1422ـ1423/ 2001ـ2002؛ عبداللّهبن عبدالعزیز بکری، کتابالمسالک و الممالک، چاپ ادریان فان لیوفن و اندریفری، تونس 1992؛ همو، معجم مااستعجم من اسماءالبلاد و المواضع، چاپ مصطفی سقّا، قاهره 1364ـ1371/ 1945ـ1951؛ بلاذری (بیروت)؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبلالاسلام، بیروت 1976ـ1978؛ حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب؛ حمزةبن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوکالارض و الانبیاء علیهمالصلاة و السلام، بیروت: دارمکتبة الحیاة، ]بیتا.[؛ محمدبن عبدالمنعم حِمْیَری، الروضالمعطار فی خبرالاقطار، چاپ احسان عباس، بیروت 1984؛ خالدالعسلی، دراسات فی تاریخ العرب قبل الاسلام و العهود الاسلامیة المبکرة، بغداد 2002؛ همو، «العلاقات السیاسیة بینالمناذره و الغساسنة»، العرب، سال 6، ش 9 (ربیعالاول 1392)؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبارالطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر ]1379/ 1959[، چاپ افست بغداد ]بیتا.[؛ محمدبن محمد زبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، ج 11، چاپ عبدالکریم عزباوی، کویت 1392/1972، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ سمعانی؛ سید عبدالعزیز سالم، تاریخالعرب فی عصرالجاهلیة، ]اسکندریه [1988؛ عبدالفتاح شطی، شعراء امارةالحیرة فیالعصر الجاهلی، قاهره 1998؛ صالح احمد علی، محاضرات فی تاریخالعرب، ج 1، ]بغداد[ 1960؛ همو، معالم العراق العمرانیة: دراسة فی المعالم الجغرافیة و السکانیة مستندة علیالمصادر الادبیة، بغداد 1989؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ عبدالعزیز حمید، «آثار مدینةالحیرة العربیة»، بینالنهرین، ش 65ـ 66 (1989)؛ عارف عبدالغنی، تاریخالحیرة فی الجاهلیة و الاسلام، دمشق 1993؛ ابراهیم عنانی، «ظهور امارة الحیرة فیالتاریخ العربی و مجالهاالحضاری: العمران و الثقافة»، مجلةالمؤرخ العربی، ج 1، ش 5 (مارس 1997)؛ یوسف رزقاللّه غنیمه، الحیرة: المدینة و المملکة العربیة، بغداد 1936؛ مناخیم ی. قسطر، الحیرة و مکة وصلتهما بالقبائل العربیة، ترجمة یحیی جبوری، بغداد 1396/ 1976؛ ماجد عبداللّه شمس، «حفریات مقبرةالحیرة»، سومر، ج 45، ش 1 و 2 (1987ـ1988)؛ محمودعلی، «تنقیبات فیالحیرة»، سومر، ج 2، ش 1 (کانونالثانی 1946)؛ مسعودی، تنبیه؛ همو، مروج (بیروت)؛ مقدسی؛ محمد بیومی مهران، دراسات فی تاریخ العربالقدیم، اسکندریه: دارالمعرفة الجامعیة، ]بیتا.[؛ نقشه عمومی خاورمیانه، مقیاس 000، 750،1:3، تهران : گیتاشناسی، 1382ش؛ محمدبن عمر واقدی، فتوحالشام، بیروت : دارالجیل، ]بیتا.[؛ هاشم یحیی ملاح، الوسیط فی تاریخ العرب قبلالاسلام، موصل 1414/ 1994؛ یاقوت حموی، کتابالمشترک وضعا و المفترق صقعا، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1846، چاپ افست بغداد ]بیتا.[؛ همو، کتاب معجمالبلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛ یعقوبی، تاریخ؛EI2, s.v. "Al-Hira" (by A. F. L. Beeston and Irfan Shahid); The Times comprehensive atlas of the world, London: Times Books, 2005.2) اوضاع فرهنگی و اجتماعی. وجود اقوام گوناگون در حیره تنوع لهجهها و زبان را نیز همراه داشت، مردم حیره زبان عربی را با لهجهای ظاهرآ نزدیک به نَبْطی سخن میگفتند. با این حال، بسیاری از مردم حیره به واسطه همسایگی با ایرانیان ساسانی و گستردگی مناسبات سیاسی، اداری و تجاری با آنان، با زبان فارسی نیز آشنا بودند. چنانکه برخی از مترجمان عربی ـ فارسی در هنگام فتوحات اسلامی از اهالی حیره بودند (برای نمونه رجوع کنید به طبری، ج 3، ص 524).گفته شده است که برخی بزرگان حیره فرزندانشان را به مکتب میفرستادند تا زبان و کتابت فارسی را یاد بگیرند (رجوع کنید به یعقوبی، تاریخ، ج 1، ص 212؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 2، ص 101ـ102). شاید از همین راه، گروهی از فارسی آموختگان واسطه انتقال تمدن فارسی به حیره شدند. بخش بزرگی از تمدن یونانی و رومی نیز از راه ایران به میان اعراب راه یافت، از جمله ظاهراً اسیران رومی هرمز اول (حک: 272ـ273) که در حیره اسکان یافتند، از میانجیان انتقال فرهنگ یونانی به این منطقه بودهاند (رجوع کنید به احمد امین، ص 18). ساکنان حیره در کنار زبان عربی و فارسی، زبانهای دیگری چون آرامی، یونانی، سریانی و عبری را نیز به کار میبردند، چنانکه گفته شده است آشنایی مسیحیان نسطوری با زبان سریانی و یونانی به نفوذ فرهنگی آنان بهخصوص در علوم رایج در یونان و ترجمه بسیاری از کتب علوم و فلسفه از یونانی به سریانی منجر شد. آنان در طب و علوم طبیعی شهرت داشتند، برخی پزشکان نسطوری حیری علاوه بر حیره، در ایران به طبابت اشتغال داشتند و پیشتازی شهرهای بصره و کوفه، که میراثدار تمدن حیره بودند، در تولید علوم اسلامی، به سبب سابقه درخشان حیره دانسته شده است (رجوع کنید به همان، ص 28ـ29). حنینبن اسحاق* (اسحاقبن حنین* و حبیشبن حسناعسم دمشقی* از مترجمان برجسته حیری در نهضت ترجمه بودند (رجوع کنید به ترجمه*) و همچنین گفته شده که نضربن حارث داستانهای رستم و اسفندیار و پادشاهان ایران را به حجاز منتقل کرده است (رجوع کنید به ابنهشام، ج 1، ص300، 358). به علاوه، بسیاری از کتب پهلوی را که اغلب آنها تاریخی است، وارثان تمدن حیره ــیعنی عراقیان و به خصوص اهل کوفه و بصره ــ به عربی ترجمه کردهاند، از جمله خداینامه فی السِّیَر، کتاب التاج فی سیرة انوشروان و بسیاری دیگر که ابنمقفع آنها را ترجمه کرد (ابنندیم، ص 132).محققان و مورخان عموماً درباره انتقال خط از حیره به حجاز اتفاقنظر دارند و گفته شده است که اندکی پیش از اسلام، مردم عرب حجاز خط را از حیریان آموختند و اهل حیره نیز خط را از اهل انبار فراگرفته بودند (رجوع کنید به بلاذری، ص 453؛ ابنرسته، ص 192؛ ابنندیم، ص 7ـ8). همچنین گفته شده که خط عربی از خط نبطی گرفته شده که خود تغییریافتهای از خط آرامی بوده است (رجوع کنید به بلاشر، ج 1، ص 58ـ65؛ بهار، ج 1، ص 93).به نظر میرسد حیره در سه حوزه شعر*، خطابه* و مَثَل* بر ادبیات عرب تأثیر گذاشته باشد. از جمله در ذکر سخنان جذیمةالابرش* و افسانههایی درباره زَیّاد و خُوَرنق و سدیر و سِنِمّار معمار و جز آنها. شعرای بسیاری از حیره برخاستند، این شاعران یا در آنجا اقامت داشتند یا شاعرانی بودند که از عربستان به حیره میآمدند و حاکمان حیره آنان را گرامی میداشتند (رجوع کنید به عبدالغنی، ص 365ـ465؛ شطی، ص 89ـ383؛ احمد امین، ص 18)، از جمله عَدِیّبن زید عبّادی، از شاعران تمیمی که در فرهنگ حیره رشد و نمو یافت. او تحت تأثیر فرهنگ ایران علاوه بر زبان و کتابت، کمانداری و بازی چوگان را نیز فراگرفت (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 2، ص 97ـ101). مُنَخَّلبن الحارث یَشْکُری از شاعران عصر جاهلی نیز در اشعارش به نمودهایی از تمدن و فرهنگ حیره، از جمله کاخهای خورنق و سدیر، اشاره کرده است (رجوع کنید به ابنقتیبه، 1405، ص 255). حُرَقَةبنت حسانبن نعمانبن منذراللخمی، از زنان شاعر عصر جاهلی و صدر اسلام، نیز در حیره ساکن بود (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 24، ص 63). عَمروبن قمیئة، حنینبن بَلْوَعْ، ایاسبن قبیصه طائی، ابوقیس تمیمی، سُوَیدبن خَذّاق و یزیدبن خَذّاق نیز از شاعران و سخنوران حیری بودهاند یا دستکم مدتی از عمر خود را در حیره گذرانده یا ملوک حیره را مدح کردهاند (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 341ـ358؛ مرزبانی، ص 481؛ ثعالبی، 1403، ج 5، ص 105؛ عبدالغنی، ص 422ـ 423). شاعرانِ معلقات سبع (رجوع کنید به معلقات*) غالباً مورد توجه دربار لخمی بودند و با مدح این ملوک پاداش فراوانی دریافت میکردند و در قبال آن عظمت این ملوک و شکوه دربار آنها را به گوش اعراب میرساندند. اساساً حاکمان حیره از شعر چون ابزاری سیاسی و تبلیغاتی بهره میبردند، چنانکه شاعران به سبب نفوذ و اعتبارشان در میان عرب میتوانستند حمایت آنها را در جنگ به نفع حیره و نگاهبانی از کاروانهای تجاری حیریان کسب کنند (رجوع کنید به بستانی، ج 1، ص 14ـ15، 52ـ 53). شوقیضیف (ج 1، ص 45ـ47) شهر حیره را در روزگار عمروبن هند* (حک : 554ـ570 میلادی) کانون شکوفایی ادبی میداند. معروفترین شاعران عرب از جمله طُرْفةبن عبد، متلمّس، عَمروبن کَلثوم، حارثبن حِلَذّه، مثّقب عبدی و مسیّببن عَلَس، از شاعرانی بودند که به دربار عمروبن هند رفت و آمد داشتند (رجوع کنید به بستانی، ج 1، ص 14ـ15؛ شوقیضیف، همانجا). نابغه ذبیانی، اسودبن یعطُر، حاتم طائی و اعشی کبیر نیز از دیگر شاعران و بزرگان ادبی هستند که به دربار ملوک حیره رفتوآمد میکردند و به ویژه در وصف فرهنگ و تمدن حیره سهم بسزایی داشتند (رجوع کنید به ابنقتیبه، 1405، ص 87ـ94؛ شطی، ص 15ـ16، 28ـ29، 265ـ 268) جذیمة الابرش، فرمانروای حیره، در حکمت و خطابه سرآمد بود و اشعاری نیز از وی نقل شده است (رجوع کنید به جاحظ، ج 1، ص 362). همچنین نعمانبن منذر، اکثمبن صیفی را به دربار ساسانی فرستاد و وی خطابه خود را در آنجا عرضه داشت (رجوع کنید به احمدزکی صفوت، ج 1، ص 19ـ22).ریشهیابی بسیاری از مَثَلهای عربی حاکی از ارتباط این مَثَلها با حیره و حوادث آن است. در واقع تجربه این شهر خود را در مثلهای عرب نشان میدهد. از جمله: جَزَاءُسِنِمّار (درباره کسی که کار نیکش را با بدی پاسخ گویند)، صَحیفةُ المُتَلَمِّس (نامهای که به دست کسی دهند تا به گیرنده برساند، در حالی که دستور قتل حاملنامه در آن آمدهاست)، رَجَعَ بِخُفَّیْ حُنَیْن (درباره کسی که ناکام از معاملهای بیرون آید؛ رجوع کنید به ابنقتیبه، 1960، ص 613، 649؛ ثعالبی، 1985، ص 139، 216ـ217، 606).مردم حیره، که از ادیان گوناگون پیروی میکردند، به گونهای مسالمتآمیز در کنار هم بهسر میبردند. در عصر جاهلی بیشتر مردم حیره به پیروی از حاکمان لَخْمی خویش بت میپرستیدند، از جمله دو بت که آنها را ضَیْزَنان مینامیدند (رجوع کنید به یعقوبی، تاریخ، ج 1، ص 208ـ209؛ طبری، ج 1، ص 614ـ615). گروهی از مردم ماه و ستاره میپرستیدند و برخی نیز تحت تأثیر ایرانیان عقاید زردشتی و مانوی داشتند (رجوع کنید به غنیمه، ص 30؛ صالحاحمدعلی، ج 1، ص 79)، چنانکه گفته شده است، زندقه، که پیش از اسلام بر آیین مانی اطلاق میشد، از حیره به قریش راه یافت (رجوع کنید به ابنقتیبه، 1960، ص 621؛ ابنرسته، ص 217). آیین مزدک نیز با تلاشهای تبلیغی حارثبن عمربن آکل المرارکندی به حیره راه یافت (غنیمه؛ صالح احمد علی، همانجاها). بخشی از ساکنان حیره نیز یهودی بودند (رجوع کنید به ابنقتیبه، 1960، همانجا؛ عبدالغنی، ص 493؛ غنیمه، ص 18، 30). بیشتر پادشاهان حیره از قرن پنجم میلادی به بعد مسیحی بودند و بسیاری از مردم حیره نیز به مسیحیت و بهویژه مذهب نسطوری روی آوردند، چنان که در میان قبایل تمیم* ، لخم* و تغلب* نیز مسیحیت رواج داشت (رجوع کنید به یعقوبی، البلدان، ص 309؛ عبدالغنی، ص 477ـ492). در منابع اسلامی از انبوهی از دیرهای مسیحیان در حیره و اطراف آن یاد شده است، از جمله دیر ابنوضّاح، دیر الجماجم*، دیرعبدالمسیح، دیرابنمزعوق، دیرهند صغری، دیرهند کبری، دیرمار مریم، دیرالعذاری، دیر بنیمرینا، دیرحنة و دیرالنفیر (رجوع کنید به شابشتی، ص 107ـ108، 230ـ231، 244ـ246، و جاهای دیگر؛ غنیمه، ص 43ـ47). مسیحیان پرشمار حیره در حیات سیاسی، دینی، اقتصادی آن حضور قابل توجهی داشتند. در سال 524 میلادی، مسیحیان حیره پیشنهاد منذربن ماءالسماء را برای ترک این دین نپذیرفتند و منذر بهسبب کثرت جمعیت آنان کاری از پیش نبرد (رجوع کنید به پیگولوسکایا، ص 104ـ105). به نظر میرسد مسیحیت نیز از طریق حیره وارد شبهجزیره عربستان شده باشد (جوادعلی، ج 3، ص 172) و ظاهراً دین زردشتی نیز که در میان قبیله بنیتمیم پیروانی داشت به واسطه مجاورت بنیتمیم با حیریان، به میان ایشان راه یافت (رجوع کنید به ابنرسته، همانجا).بلاش اول اشکانی (حک : 51م ـ77م یا 78م) شهر «ولوژیاس» را نزدیک حیره ساخت و قافلههای تجاری میان عراق و شام، که غالبآ تدمری بودند، در حیره فرود میآمدند (آذرنوش، ص 49ـ50). عبور بازرگانان مناطق مختلف، از جمله چین و هند، از حیره به سوی عراق و شام سبب ورود اقوام، عقاید، افکار، علوم، فرهنگها و ادبیات گوناگون به این شهر میشد؛ ضمن آنکه تجار حیری نیز در سراسر عربستان در رفتوآمد بودند و موجب انتشار این عناصر فرهنگی در شبهجزیره میشدند (رجوع کنید به جوادعلی، ج 7، ص 296ـ297؛ آذرنوش، ص 167ـ 168). بازارهای سالیانه حیره، که از زمان نعمانبن منذر دائر میشد، محل عرضه کالاهایی چون پوست، چرم، جواهر، بُرد و اسب از سرزمینهای شام، یمن، عمان، حجاز، بحرین، هند و ایران بود (رجوع کنید به قالی، ج 2، ص 44؛ عبدالغنی، ص 252). مناسبات بازرگانی حیره بیشتر با سرزمینهای شام، ایران، حجاز و یمن بود (رجوع کنید به غنیمه، ص 91ـ 92). ملوک حیره از شرکتکنندگان در این بازارها عوارض و مالیات دریافت میکردند (رجوع کنید به مُفَضّل ضَبّی، ص 211؛ جوادعلی، ج 8، ص 722). در دوره اسلامی نیز دو بازار اسد و یوسف از بازارهای مشهور حیره بودند (رجوع کنید به ابنفقیه، ص 181، 183). در معاملات حیره در عصر بنیمنذر، از سکه سربی نُمِیّ (مأخوذ از noummiyon یونانی) استفاده میشد (رجوع کنید به جوالیقی، ص 185، پانویس 6 و 7؛ جوادعلی، همانجا). گذشته از بازرگانی، بهسبب وجود آب و هوای خوب و حاصلخیز، کشاورزی و دامپروری نیز در شکوفایی اقتصادی شهر مؤثر بودند (رجوع کنید به عبدالغنی، ص 236، 256ـ262).از زندگی صنعتی و هنری حیره اطلاعات قابلتوجهی در دست نیست. با این حال، از برخی اشعار شعرای جاهلی و تحقیقات جدید برمیآید که برخی صنایع دستی در این شهر رواج داشته است، از جمله سفالگری، پارچهبافی و تولید پوشاک و کفش، طلاسازی، زریبافی، فرشبافی (معروف به طنافس حیری)، زینسازی، اسلحه و شمشیرسازی که شمشیرهای ساخت این شهر به حاریه و حیری شهره بودند (رجوع کنید به شیخو، قسم 2، ص 203، قسم 5، ص 665، 684؛ عبدالغنی، ص 262ـ263؛ غنیمه، ص 81ـ 90؛ آذرنوش، ص 158ـ159).به سبب مجاورت و مناسبات اقتصادی و سیاسی با دولتهای مقتدر و گسترده ساسانی و رومشرقی، حیره تحت تأثیر نظام آموزشی و فرهنگی ایران و رومشرقی قرار گرفت و در دوران حکومت لخمیان رونق علمی و ادبی و فرهنگی زیادی یافت. بهویژه مدارس دینی و غیردینی مانند، مدارس شهرهای رُها*، نصیبین*، بابِل*، جندیشاپور*، نهردعه و فمالبداء، بر حیره تأثیرگذار بودند (رجوع کنید به عبدالغنی، ص 343ـ344؛ غنیمه، ص 54). بنای برخی مدارس نیز به حیریان منسوب است، از جمله ایلیاحیری دیر مارایلیا را در موصل تأسیس کرد (غنیمه، همانجا). عارف عبدالغنی، در کتاب خود (ص 356ـ361) به تفصیل از میزان آگاهی حیریان در علوم پزشکی، جغرافیا، کهانت و تعبیر خواب گزارش میدهد.حیریان در مهندسی و معماری، از جمله در تزیینات و گچبری، تحتتأثیر بناهای ساسانی بودند و در ساخت بناها از آجر استفاده میکردند (رجوع کنید به عبدالغنی، ص 362؛ غنیمه، ص 85ـ86). شیوه معماری حیریان در معماری عربی اسلامی نیز تأثیر گذاشته است، از جمله در ساخت شهر سامرا (رجوع کنید به عبدالغنی، همانجا).موسیقی نیز در حیره رونق داشت (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 2، ص 341، 352) و عود، صنج، چنگ و تنبور نیز در آنجا رواج داشت (فارمر، ص 5). اجرای موسیقی در سبکهای نَصب و هَزَج ]تهزج[ در حیره متداول بود (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 2، ص 352). حتی، بنابر برخی اظهارات، نضربن حارث نواختن عود و آواز عبادیان حیره را فراگرفت و به حجاز و مکه منتقل کرد (ابنخرداذبه، ص20ـ21).فرمانروایان حیره به عنوان کارگزاران حکومت ایران تلاش میکردند در زمینههای گوناگون از فرهنگ ایران تقلید کنند. اشرافزادگان و امیران حیره به تقلید از شاهزادگان ساسانی چوگان، شطرنج و نرد بازی میکردند و اغلب سوارکاری و تیراندازی فرامیگرفتند و با شاهین و باز به شکار میرفتند (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 2، ص 101؛ آذرنوش، ص160). ملوک حیره نهاد قائممقام یا وزیر داشتند که در حیره «الرِدْفْ» خوانده میشد؛ این مقام در میان خاندان بنییربوع موروثی بود (ابنقتیبه، 1960، ص 651؛ خوارزمی، ص 147). سنّت تاجگذاری نیز در حیره متداول بود (جوادعلی، ج 5، ص 207ـ208).آداب پردهداری (جوادعلی، ج 5، ص 225) و سجده کردن در برابر فرمانروا (رجوع کنید به واقدی، ج 2، ص 186) نیز در دربار حیره رواج داشت و حاجیان/ دربانان (دَرَابِنَه) بر در خانه بزرگان حیره مینشستند و مراقب رفتوآمد افراد بودند. این بزرگان برای اداره امور مختلف و خاصه امور مالی خود مأموری برمیگزیدند که قهرمان نامیده میشد؛ خدمه خود را نیز نستق میخواندند، که گویا کلمهای فارسی است (رجوع کنید به جوالیقی، ص140، 186، 343؛ خفاجی، ص 234، 297؛ شیخو، قسم 3، ص 408؛ آذرنوش، ص 156).منابع: آذرتاش آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، تهران 1374ش؛ ابنخرداذبه، مختار من کتاب اللهو و الملاهی، چاپ اغناطیوس عبده، بیروت 1969؛ ابنرسته؛ ابنفقیه؛ ابنقتیبه، الشعر و الشعراء، او، طبقات الشعراء، چاپ مفید قمیحه و نعیم زرزور، بیروت 1405/1985؛ همو، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره 1960؛ ابنندیم (تهران)؛ ابنهشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، قاهره 1355/1936؛ ابوالفرج اصفهانی؛ احمد امین، فجرالاسلام: یبحث عن الحیاة العقلیة فی صدرالاسلام الی آخر الدولة الامویة، قاهره 1370/1950؛ احمد زکیصفوت، جمهرة خطب العرب فی عصور العربیة الزاهرة، ]قاهره[ 1352/1933؛ بطرس بستانی، ادباء العرب، بیروت 1988ـ1990؛ بلاذری (بیروت)؛ محمدتقی بهار، سبکشناسی، یا، تاریخ تطور نثر فارسی، تهران 1355ـ1356ش؛ نینا ویکتوروونا پیگولوسکایا، العرب علی حدود بیزنطة و ایران من القرن الرابع الی القرن السادس المیلادی، نقله عن الروسیة صلاحالدین عثمان هاشم، کویت 1405/1985؛ عبدالملکبن محمد ثعالبی، ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ] 1985[؛ همو، یتیمةالدهر، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت 1403/1983؛ عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت ?] 1367/ 1948[؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد 1413/ 1993؛ موهوببن احمد جوالیقی، المعرَّب من الکلام الاعجمّی علی حروف المعجم، چاپ احمد محمد شاکر، قاهره 1942، چاپ افست تهران 1966؛ احمدبن محمد خفاجی، شفاالغلیل فیما فی کلام العرب من الدخیل، چاپ محمد عبدالمنعم خفاجی، ]قاهره 2003[؛ محمدبن احمد خوارزمی، مفاتیح العلوم، چاپ ابراهیم ابیاری، بیروت 1404/1984؛ علیبن محمد شابشتی، الدیارات، چاپ کورکیس عواد، بغداد 1386/1966؛ عبدالفتاح شطی، شعراء امارة الحیرة فی العصر الجاهلی، قاهره 1998؛ شوقیضیف، تاریخ الادب العربی، ج 1، قاهره ] 1977[؛ لوئیس شیخو، شعرا النصرانیة قبل الاسلام، بیروت 1967؛ صالح احمدعلی، محاضرات فی تاریخ العرب، ج 1، ]بغداد [1960؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ عارف عبدالغنی، تاریخ الحیرة فی الجاهلیة و الاسلام، دمشق 1993؛ یوسف رزقاللّه غنیمه، الحیرة: المدنیة و المملکة العربیة، بغداد 1936؛ اسماعیلبن قاسم قالی، کتاب الامالی، بیروت: دارالکتب العلمیة، ]بیتا.[؛ محمدبن عمران مرزبانی، معجمالشعراء، چاپ عبدالستار احمد فراج، ]قاهره[ 1379/1960؛ محمد مُفَضَّل ضَبّی، المفضَّلیات، چاپ احمد محمد شاکر و عبدالسلام محمد هارون، قاهره ?] 1383/ 1963[؛ محمدبن عمر واقدی، فتوح الشام، بیروت: دارالجیل، ]بیتا.[؛ یعقوبی، البلدان؛ همو، تاریخ؛Regis Blachere, Histoire de la litterature arabe, Paris 1952-1966; Henry George Farmer, A history of Arabian music to the XIIIth century, New Delhi 2001.