حیدرمیرزا

معرف

فرزند سوم شاه طهماسب اول
متن
حیدرمیرزا، فرزند سوم شاه طهماسب اول. وی در 13 ذیقعده 963 در قزوین به دنیا آمد. مادرش، سلطان‌زاده خانم، از گرجیانی بود که هنگام حمله شاه طهماسب به گرجستان در 958، به همراه خاندانش تسلیم شده و به اسلام گرویده بود. وی در همان سال با شاه صفوی ازدواج کرد (اسکندرمنشی، ج 1، ص 119؛ منشی‌قمی، ج 1، ص352). تربیت حیدرمیرزا در آغاز، با معصوم بیگ صفوی وکیل و پس از فوت او، با پسرش، صدرالدین خان بود. شاه طهماسب توجه خاصی به حیدرمیرزا داشت و او نیز بر وفق رضای پدر رفتار می‌کرد.هنگامی که حیدرمیرزا به سن رشد رسید، شاه برخی امور حکومتی را به او واگذارد (اسکندرمنشی، ج 1، ص 119، 133)، از جمله در پانزده سالگی مأمور رسیدگی به دعاوی بازرگانان انگلیسی در ایران شد (هینتس، ص 44). دالساندری، که در 979/1571 در ایران بوده، او را جانشین شاه دانسته و افزوده است که به هنگام حضور شاه در دربار، حیدرمیرزا پشت پدرش می‌نشست و هرگز از او دور نمی‌شد (ص 469، 471). این توجهات باعث شد که حیدرمیرزا خود را جانشین پدر بداند و برخی طوایف، همچون شیخاوند و استاجلو* و همچنین گرجیان، به سلطنت او دل ببندند. از این‌رو، هنگامی که در 982 شاه طهماسب دچار بیماری سختی شد، امیران این طوایف درصدد بر تخت نشاندن حیدرمیرزا برآمدند، اما شاه بهبود یافت و از طریق دختر محبوبش پری‌خان خانم*، و مادر او سلطان آغاخانم، از ماجرای جانشینی و دودستگی میان طوایف آگاه شد. وی دریافت که عده‌ای طرفدار حیدرمیرزا و گروهی خواهان جانشینی اسماعیل میرزا (رجوع کنید به اسماعیل صفوی*) هستند، که در آن زمان در قلعه قهقهه* محبوس بود. با این‌همه، وی جانشینی تعیین نکرد و برای آنکه به اسماعیل میرزا گزندی نرسد، دوازده یا به روایتی شصت قورچی افشار برای محافظت از او به قلعه فرستاد. همچنین برای تضعیف حامیان حیدرمیرزا، گاهی یکی از امیران استاجلو را به بهانه‌ای از پایتخت دور می‌کرد (اسکندرمنشی، ج 1، ص 119ـ 121، 133؛ منجم‌یزدی، ص 23ـ24). دو سال پس از این واقعه، در 14 صفر 984 حال شاه طهماسب وخیم شد. بیشتر شاهزادگان در خدمت پدر بودند، ولی او همه را مرخص کرد و فقط حیدرمیرزا را نگه‌داشت.در باب ماندن او روایات گوناگونی ذکر شده است. یکی آنکه حیدرمیرزا به توصیه مادرش کنار بالین پدر ماند تا پس از مرگ شاه، بی‌درنگ جای او را بگیرد (روملو، ج 12، ص 601؛ اسکندرمنشی، ج 1، ص 121ـ122). روایت دیگر آن است که او به دستور شاه نزد وی ماند تا پس از فوتش فتنه‌ای ایجاد نشود. حتی هنگامی که شاه فهمید کشیک حرم برعهده افشارها (حامیان اسماعیل‌میرزا) است، خیالش آسوده شد(اسکندرمنشی، همانجا؛ منجم‌یزدی، ص 27). نیز نقل شده که حیدرمیرزا به صلاحدید ابراهیم‌میرزا جاهی صفوی*، برادرزاده شاه طهماسب، در دیوان‌خانه ماند (بدلیسی، ج 2، ص 247ـ248). به نظر اسکندرمنشی (ج 1، ص 192)، تدبیر حیدرمیرزا برای ماندن نزد پدرش، ناکارآمد بود، زیرا در آن شب، کشیک دیوان‌خانه در دست طرفداران اسماعیل میرزا بود.با مرگ شاه طهماسب در 15 صفر 984، حیدرمیرزا تاج شاهی بر سر نهاد، شمشیر خاصه شاه را حمایل کرد و در ایوان چهل‌ستون قزوین وصیت‌نامه‌ای را که ممهور به مهر شاه بود، نشان داد. وی مدعی شد که وصیت‌نامه به خط شاه است و در آن او را ولیعهد خویش ساخته و تمامی شاهزادگان و امرا و صوفیان و هواخواهان صفویه را به اطاعت از او امر کرده است (روملو، ج 12، ص 602؛ اسکندرمنشی، ج 1، ص 193). برخی مورخان در صحت این وصیت‌نامه شک کرده‌اند (رجوع کنید به روملو، همانجا؛ منشی‌قمی، ج 1، ص 602). اسکندرمنشی (همانجا) از زبان مخالفان حیدر میرزا نقل کرده که وصیت‌نامه به خط شاه نبوده و آن را یکی از زنان حرم که خطی شبیه به خط شاه داشته، نوشته بوده است.حیدرمیرزا پس از اعلام پادشاهی، به یوزباشیان، قورچیان، ایشیک‌آقاسیان و دیگر افرادی که در دیوان‌خانه بودند، انعام و وعده مناصب حکومتی داد و از آنان خواست درِ دیوان‌خانه را بگشایند تا ملازمان او که بیرون بودند، به داخل بیایند (اسکندرمنشی، همانجا). در این گیرودار، امرای استاجلو نیز با شنیدن خبر فوت شاه، به سوی دیوان‌خانه رفتند تا حیدرمیرزا را بر تخت بنشانند، اما قورچیانی که از طوایف روملو، افشار، قاجار، بیات و وِرساق (و جملگی طرفدار اسماعیل‌میرزا) بودند، درِ دیوان‌خانه را بستند و از صبح تا ظهر به حیله‌های مختلف، وقت‌کشی کردند (روملو؛ منشی‌قمی؛ اسکندرمنشی، همانجاها). اوضاع طوری پیش رفت که به قول شرف‌الدین بدلیسی (ج 2، ص 248)، شاهزاده در میان زنان و کودکان بر تخت سلطنت نشست.در همین زمان، پری‌خان خانم، حامی اسماعیل‌میرزا، که در دیوان‌خانه گرفتار شده بود، با تملق و چرب‌زبانی، حیدرمیرزا را از همراهی و وفاداری خود و برادرش سلیمان میرزا و دایی‌اش شمخال سلطان مطمئن ساخت و به قرآن قسم یاد کرد. حیدرمیرزا او را رها کرد، غافل از اینکه پری‌خان خانم کلید درگاه را در اختیار شمخال سلطان و مخالفان حیدرمیرزا گذاشته است (اسکندر منشی، ج 1، ص 192؛ منجم یزدی، ص 28). به نوشته جنابدی (ص 575)، پری‌خان خانم حیدرمیرزا را از خروج منع کرد و حتی خدمه و پاسداران حرم را مأمور دستگیری شاهزاده کرد. حیدرمیرزا پس از آگاهی از حیله آنان خواست با شمشیر به قورچیان حمله کند، اما مادرش مانع او شد و شاهزاده را به حرم برد (اسکندر منشی، ج 1، ص 193). در همین گیرودار، مخالفان حیدرمیرزا به دیوان‌خانه رسیدند. حیدرمیرزا از خواجه بیگ، پسر معصوم بیگ صفوی، خواست تا از راه آب به منزل حسین بیگ استاجلو رفته و آنان را به حمله به دیوان‌خانه ترغیب کند. امیران استاجلو متحد شدند و قرار گذاشتند هنگام تعویض نوبت کشیک، خود را به حیدرمیرزا برسانند و او را شاه اعلام کنند. حتی در صدد قتل حسین‌قلی‌خلفا، دایی اسماعیل‌میرزا، برآمدند اما حسین‌قلی‌خلفا که این موضوع را پیش‌بینی می‌کرد، عده‌ای از سران روملو و افشار را نزد حسین بیگ استاجلو فرستاد و پیشنهاد کرد ابتدا به تعزیت شاهِ درگذشته بپردازند و پس از آن بنابه مصلحت مُلک، یکی از دو شاهزاده را به جانشینی شاه طهماسب برگزینند (روملو، ج 12، ص 603ـ 604؛ منجم یزدی، همانجا). حسین‌قلی‌خلفا از این طریق می‌خواست دفع‌الوقت کند و حتی شایع کرد که اسماعیل‌میرزا به قزوین رسیده است. حیله او کارساز شد، زیرا حسین‌بیگ استاجلو و طرفداران حیدرمیرزا با شنیدن این خبر، در تصمیم خویش تعلل ورزیدند و در آخر آن روز به دروغ بودن خبر پی‌بردند (اسکندر منشی، ج 1، ص 194). ازاین‌رو، آنان درصدد قتل حسین‌قلی‌خلفا برآمدند، ولی با مقاومت طرفدارانش مواجه شدند. سپس متوجه دیوان‌خانه شدند و به توصیه‌های ابراهیم‌میرزا جاهی، که برای جلوگیری از نفاق و خون‌ریزی نزد آنان آمده بود نیز توجه نکردند. استاجلوها خبردار شدند که حسین‌قلی‌خلفا و یارانش با آلات و ادوات جنگی به نزدیکی حرم رفته و راه خروج حیدرمیرزا را بسته‌اند (روملو، ج 12، ص 605ـ607؛ اسکندرمنشی، ج 1، ص 194ـ195؛ بدلیسی، همانجا). درگیری بین طرفداران حیدرمیرزا و مخالفان او آغاز شد. حسین بیگ استاجلو، دستور داد در را بشکنند. نگهبانان ستونهایی پشت در گذاشتند و مانع ایجاد کردند، لذا طرفداران حیدرمیرزا از راه سفره‌خانه خود را به دیوان‌خانه رساندند (روملو، ج 12، ص 609ـ610).از سوی دیگر، حیدرمیرزا قبل از ورود طرفدارانش به دیوان‌خانه، چون اوضاع را وخیم دید، لباس و چادر زنانه پوشید و با حمله طرفداران اسماعیل میرزا به حرم، از آنجا بیرون آمد، اما یکی از ایشیک آقاسیان حرم، علی‌بیگ شاملو، او را شناخت و جمشیدبیگ چرکس، از غلامان سلیمان میرزا، سر حیدرمیرزا را از تنش جدا کرد. هنگامی که حسین‌بیگ استاجلو و همراهانش به دیوان‌خانه رسیدند، جسد حیدرمیرزا را دیدند و بی‌هیچ واکنشی پراکنده شدند (روملو، ج 12، ص 610؛ اسکندرمنشی، ج 1، ص 195؛ منجم یزدی، ص 28ـ29).بدین ترتیب حیدرمیرزا در 16 صفر 984، یک روز پس از فوت شاه طهماسب کشته شد و در آستانه امامزاده حسین قزوین دفن گردید. بعدها در 986، مادرش جنازه او را از قزوین به مشهد برد و در آستانه حرم امام رضا علیه‌السلام دفن کرد (منشی قمی، ج 1، ص 605ـ606، ج 2، ص 671ـ 673). حیدرمیرزا فقط یک دختر داشت (اسکندرمنشی، ج 1، ص 133).او فردی صالح، پرهیزکار، رحیم و عادل بود. روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند. چهره‌ای دلنشین و جذاب و جثه‌ای کوچک داشت. در فصاحت کلام و سوارکاری برجسته و از کار جهان‌داری آگاه بود (منشی‌قمی، ج 1، ص 606؛ دالساندری، ص 465).منابع: اسکندرمنشی؛ شرف‌الدین‌بن شمس‌الدین بدلیسی، شرفنامه : تاریخ مفصّل کردستان، چاپ ولادیمیر ولیامینوف زرنوف، سن‌پترزبورگ 1276ـ1278/ 1860ـ1862، چاپ افست تهران 1377ش؛ میرزابیگ‌بن حسن جنابدی، روضة‌الصفویه، چاپ غلامرضا طباطبایی مجد، تهران 1378ش؛ وینچنتیو دالساندری، سفرنامه وینچنتو دالساندری، در سفرنامه‌های ونیزیان در ایران: شش سفرنامه، ترجمه منوچهر امیری، تهران: خوارزمی، 1381ش؛ حسن روملو، احسن‌التواریخ، چاپ عبدالحسین نوایی، ج 12، تهران 1357ش؛ جلال‌الدین محمد منجم‌یزدی، تاریخ عباسی، یا، روزنامه ملاجلال، چاپ سیف‌اللّه وحیدنیا، تهران 1366ش؛ احمدبن حسین منشی‌قمی، خلاصة‌التواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1359ـ1363ش؛ والتر هینتس، شاه‌اسماعیل دوم صفوی، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران 1371ش.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 14
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده