حیدرخان عمواوغلی، از نخستین رهبران چپ ایران. در مورد ملیت و زادگاه او اختلاف است. محمد قزوینی که حیدرخان را از نزدیک میشناخته، وی را از رؤسا و ارکان مجاهدان خارجی، یعنی غیر ایرانی، دانسته است که در اوایل مشروطه، داوطلبانه به ایران آمد (رجوع کنید به 1363ش، ج 9، ص 179، 233ـ 234؛ همو، 1325ش، ص 39ـ40). عباس اقبال آشتیانی نیز (1325ش الف، ص 62) او را از مردم قفقازیه و از اتباع دولت روسیه تزاری شناخته است، ولی به گفته کسروی (1381ش، ص 448)، وی از مردم سلماس بود و در قفقاز بزرگ شد. در حالیکه فریدون بازرگان، که خود سلماسی بود و پدرش، پدر و جد حیدرخان را به خوبی میشناخت و خود در مدت اقامت حیدرخان در روسیه، با وی مراوده داشت، حیدرخان را ایرانی و از ایل افشار ارومیه دانسته است. به گفته وی، پدر حیدرخان که در شهرهای قارْص و آلکساندروپول (گومری امروزی) به تجارت پارچه و فرش اشتغال داشت، حیدرخان را در یازده سالگی به روسیه برد (ص 61ـ62). برخی نیز به استناد خاطرات حیدرخان عمواوغلی و اسناد خانوادگی وی ــکه برادرش مصطفی در اختیارشان گذاشته است ــ تاریخ تولد او را 17 محرّم 1298/ 20 دسامبر 1880 و محل تولدش را ارومیه دانستهاند. به نوشته اینها، علیاکبر افشار، پدر حیدر، که حکیم داروساز (عطار ؟) بود، شش سال پس از تولد حیدر، همراه خانوادهاش به قفقاز مهاجرت کرد و در شهر آلکساندروپول ساکن شد (رجوع کنید به علی امیرخیزی، ص 89؛ رائین، ج 2، ص 169ـ 170، به نقل از رضا روستا؛ شمیده، ص 15ـ18). او پس از قبول تابعیت روسیه، نام خانوادگی تاریوردیف یافت که به فرزندانش و از جمله به حیدر نیز منتقل شد (تقیزاده، 1372ش، ص 110).حیدر در 1305/1888 به مدرسه ابتدایی روسی رفت و سپس در مدرسه متوسطه ایروان و مدرسه پلیتکنیک تفلیس ادامه تحصیل داد. در همین ایام، با افکار انقلابی چپی آشنا شد و فعالیت انقلابی خود را آغاز کرد. او پس از پایان تحصیلات و دریافت دیپلم مهندسی برق در 1318/1901، در نیروگاه برق شهر باکو و کارخانه متقالبافی و تأسیسات استخراج نفت حاجی زینالعابدین تقییف، سرمایهدار معروف، به کار پرداخت (رجوع کنید به شمیده، ص 18ـ23؛ رئیسنیا، ص 14 به بعد؛ قزوینی، 1363ش، ج9،ص234). حیدرخانکه بههنگاماقامت در شهرهای ارمنینشین و گرجینشین با زبانهای ارمنی و گرجی و نیز در دوران تحصیل با زبانهای روسی و فرانسه و آلمانی آشنا شده بود، در جریان مسافرتهایش به اروپا، با سه زبان اخیر بیشتر آشنا شد (شمیده، ص 22؛ رائین، ج 2، ص 170، به نقل از همو).حیدرخان، بهقولی، در محیط کارش در روسیه به عمواوغلی معروف شد (شمیده، ص 23). به قولی دیگر، عمواوغلی نام مستعار تشکیلاتی او بود که بعدها از نام اصلیاش معروفتر شد (علی امیرخیزی، ص 90). حیدرخان، بهنوشته خودش، بههنگام مسافرت اول مظفرالدین شاه به فرنگ در 1318 ــکه در جستجوی مهندسی مسلمان برای احداث کارخانه چراغ برق بودــ بهاستخدام دولت ایران درآمد و پس از مدتی با وسایل لازم روانه خراسان شد (رجوع کنید به اقبال آشتیانی، 1325ش الف، ص 63). اگرچه محمد قزوینی هم (1325ش، ص 40) استخدام عمواوغلی را در زمان مراجعت شاه از سفر اول دانسته، استخدام وی در سفر دوم شاه در 1320 نیز محتمل است (رجوع کنید به اقبال آشتیانی، 1325ش الف، ص 63، پانویس 1). حیدرخان از شعبان 1320 تا رجب 1321 در مشهد بود و در شورش مردم در صفر 1321 برضد حاکم خراسان، که به استعفایش منجر شد، نقش داشت. وی همچنین برای تشکیل «یک فرقه سیاسی به دستور روسیه» تلاش بسیار کرد اما موفق نشد و به ناچار روانه تهران گردید. در تهران، ابتدا در «ماشینخانه»، سپس در تجارتخانه روسی و بالاخره در اداره چراغ برق حاج حسینآقا امینالضرب استخدام شد. او با استفاده از امکانات شغلیاش به فعالیت سیاسی در زمینه ترویجوتبلیغ مشروطهخواهی پرداخت (ریاضی،ص152ـ153؛اقبالآشتیانی، 1325شالف، ص66ـ70، بهنقل از حیدرخان عمواوغلی) و پس از صدور فرمان مشروطه، برای تشکیل فرقه اجتماعیون عامیون در تهران تلاش کرد (اقبال آشتیانی، 1325ش الف، ص 70، به نقل از همو؛ آدمیت، 1354ش، ص 19؛ رضازاده ملک، ص 39 به بعد). او به یاری فداییان باکو، برای ترساندن مستبدان، در خانه برخی رجال قاجار از جمله علاءالدوله (حاکم تهران) بمب منفجر کرد (رجوع کنید به اقبال آشتیانی، 1325ش الف، ص 70ـ71، به نقل از همو). بعدها هم در عملیات قتل میرزاعلیاصغرخان اتابک، صدراعظم، در 21 رجب 1325 (رجوع کنید به تقیزاده، 1349ـ 1358ش، ج 2، ص 212؛ کسروی، 1381ش، ص 448ـ449؛ اقبال آشتیانی، 1325شب، ص 49ـ51، به نقل از حیدرخان عمواوغلی) و سوءقصد به جان محمدعلی شاه در 25 محرّم 1326 (رجوع کنید به ملکزاده، ج 3، ص 622؛ کسروی، 1381ش، ص 542ـ543، 550) نقش عمدهای داشت.پس از سوءقصد به جان شاه، حیدرخان به همراه چند تن دیگر دستگیر شد (کسروی، 1381ش، ص550). وی و یکی دیگر از متهمان که از اتباع روسیه بودند، به سفارت آن کشور تحویل داده شدند ولی مدارکی به دست نیامد که دالّ بر اثبات اتهام آنان باشد (کتاب نارنجی، ج 1، ص 170). در حالیکه شایع بود روسها میخواهند حیدرخان را به سیبری بفرستند، شاه در نتیجه فشار انجمنهای انقلابی و برخی نمایندگان مجلس، به «استخلاص کسی که... او را قطعاً شریک در قصد کشتن خود» میدانست، تن در داد (دولتآبادی، ج 2، ص 234ـ235؛ کسروی، 1381ش، ص 550ـ551؛ شیخالاسلامی، ص 51، 60؛ برای آگاهی بیشتر در مورد اعتراض و فشار انجمنها رجوع کنید به مساوات، سال 1، ش 24، 23 ربیعالآخر 1326، ص 5ـ6؛ اتحاد، سال 1، ش 12، 2 ربیعالآخر 1326، ص 1ـ3؛ نیز برای آگاهی از نتایج و عواقب این ترور رجوع کنید به استبداد صغیر*). حیدرخان عمواوغلی به مناسبت شغل و فعالیتهای انقلابیاش در این دوره، به حیدر برقی یا چراغ برقی و نیز حیدر بمبی یا بمبیست معروف شد (رجوع کنید به قزوینی، 1325ش، ص 39؛ رئیسنیا، ص 48؛ شاکری، 2001، ص 207).حیدرخان پس از آزادی عازم قفقاز شد و در پی به توپ بسته شدن مجلس در 23 جمادیالاولی 1326 و آغاز مقاومت مردم تبریز، حمایت مالی ثروتمندان مسلمان قفقازی را جلب کرد و داوطلبان گرجی را برای یاری فداییان مشروطهخواه تبریز تشویق نمود. ظاهراً وی پیش از پایان مرحله اول مقاومت مسلحانه تبریز در نیمه دوم رمضان 1326، به تبریز رفت و به زودی از ارکان انقلاب آذربایجان گردید (رجوع کنید به کسروی، 1381ش، ص789ـ 793؛ طاهرزاده بهزاد، ص 438ـ439) و با فرستادن جعبهای که در آن بمب تعبیه شده بود برای شکراللّهخان شجاع نظام مرندی، از سرداران استبدادخواه که راه جلفا ـ تبریز را بسته بود، او را از سر راه برداشت (اسماعیل امیرخیزی، ص 219ـ 223؛ کسروی، 1381ش، ص800ـ804). حیدرخان پس از انجام دادن مأموریتی از سوی انجمن ایالتی آذربایجان در تصرف خوی و سروسامان دادن به امور آنجا، مصدر خدمات مهمی در آذربایجان شد (رجوع کنید به کسروی، 1381ش، ص837، 873ـ876؛ اسماعیل امیرخیزی، ص 241ـ242؛ رضازاده ملک، ص 163 به بعد).حیدرخان عمواوغلی که پس از فتح تهران در اواخر جمادیالآخره 1327، خود را به این شهر رسانده بود، در تشکیل و سازماندهی فرقه دموکرات ایران فعالانه شرکت کرد (آدمیت، 1354ش، ص 95، 136، 139). او در این دوره، به سازماندهی ترور سیدعبداللّه بهبهانی* متهم شد (همان، ص 146ـ147). این ترور به ترورهای دیگری منجر گردید (ملکزاده، ج 6، ص 1338). وی در عین حال به اتفاق فداییان زیر فرمانش، در خلع سلاح مجاهدان در پارک اتابک (30 رجب 1328) شرکت داشت. در جریان همین خلع سلاح بود که ستارخان* زخمی و خانهنشین شد (اسماعیل امیرخیزی، ص 546؛ کسروی، 1378ش، ص 140ـ146؛ ملکزاده، ج 6، ص 1346).حیدرخان که تلاشهای زیادی برای تحکیم موقعیت فرقه دموکرات و توسعه تشکیلات آن انجام میداد و به همین منظور به نقاط مختلف کشور مسافرت میکرد (رجوع کنید به بهار، ج 1، ص ه ؛ نامههای مشروطیت...، ص 322، 328، 351؛ اقبال آشتیانی، 1325شالف، ص 76؛ رضازاده ملک، ص 181، 202)، سرانجام زیر فشار دولت سپهدار و به خواست حکومت روس در رجب یا شعبان 1329 از ایران خارج گردید (کسروی، 1378ش، ص 157؛ رضازاده ملک، ص 203؛ رئیسنیا، ص 191 به بعد؛ نیز برای آگاهی از گزارش متفاوتی مبنی بر اخراج حیدرخان رجوع کنید به صادق، مجموعه 1، ص 189ـ199، 321؛ ملکزاده، ج 6، ص 1367). آنگاه در سر راه خود به اروپا، در روسیه به دروغ به محمدعلی میرزای مخلوع قول داد که برای بازگرداندن تاج و تختش به او کمک کند و مبلغ گزافی از وی گرفت و بعدها استدلال کرد «غرض این بود که از پول محمدعلی شاه که مایه قدرت و فساد او بود کاسته شود» (رضازاده ملک، ص 209ـ210؛ نوائی، ص 57). حیدرخان سالها در اروپا اقامت کرد و با لنین و ایرانیان مهاجر پاریس و برلین تماس داشت (در مورد مناسبات حیدرخان و لنین رجوع کنید به رضازادهملک، ص 217؛ شاکری، 2001، ص 207ـ208؛ و درباره مناسباتش با مهاجران ایرانی رجوع کنید به قزوینی، 1325ش، ص 40؛ همو، 1363ش، ج 9، ص 179، 182، 185، 234؛ شیبانی، ص 112ـ113، 180، و جاهای دیگر؛ آدمیت، 1340ش، ص 335؛ رضازادهملک، ص 213ـ217).حیدرخان در زمان جنگ جهانی اول به «کمیته ملّیون ایرانی» پیوست که در 1333/1915 با حمایت مالی دولت آلمان، برضد روس و انگلیس، در برلین تشکیل گردید (رجوع کنید به بهنام، ص 7 به بعد) و به مأموریت از طرف همان کمیته به بغداد رفت و در همین مسافرت بود که لباس قشون عثمانی به تن کرد (رجوع کنید به نوائی، همانجا؛ رضازادهملک، ص 216). در همان زمان، مذاکراتی بین او و مقامات نظامی آلمان برای سازماندهی یک نیروی نظامی صورت گرفت ولی چون حیدرخان خواهان فرماندهی مستقل خودش بود و به سبب مخالفت برخی از ایرانیها، بهویژه نظامالسلطنه مافی، توافقی بین حیدرخان و آلمانیها حاصل نشد (رجوع کنید به گرکه، کتاب 2، ص 796، 952ـ953، 971؛ اتحادیه، کتاب 1، ص 157). گروهی گویا قصد داشتند که حیدرخان را جانشین نظامالسلطنه مافی کنند (سنجابی، ص 354؛ دولتآبادی، ج 3، ص 354) و به ادعایی، حتی طرحی برای ترور نظامالسلطنه در دست اقدام بود که کشف گردید و حیدرخان به استانبول فرستاده شد (اعظام قدسی، ج 1، ص 366؛ اتحادیه، کتاب 1، ص 157ـ158).حیدرخان از استانبول به اروپا برگشت و با در گرفتن انقلاب 1917 روانه روسیه شد و در پتروگراد و آسیای مرکزی به فعالیت انقلابی پرداخت (شمیده، ص 62 به بعد؛ علی امیرخیزی، ص 93ـ94). او مدتی پس از شرکت و ایراد سخنرانی در کنگره خلقهای خاور که در ذیحجه 1338/ سپتامبر 1920 در باکو برگزار شد (رئیسنیا، ص 245ـ252؛ برای متن سخنرانی رجوع کنید به سیفپور فاطمی، ص 169ـ171) و انتخاب شدن به صدارت کمیته مرکزی دوم حزب کمونیست ایران (پرسیتس، ص 76ـ77)، به منظور ایجاد آشتی بین دستههای رقیب در جنبش جنگل و تشکیل دوباره جبهه متحد ضداستعماری و استبدادی در اوایل مرداد 1300 به گیلان آمد. مذاکرات بین سران نهضت جنگل، به تشکیل کمیته جدید انقلاب با شرکت میرزا کوچکخان جنگلی* و حیدرخان عمواوغلی و اعلان جمهوری شورایی گیلان به سرکمیسری میرزا و کمیسری خارجی عمواوغلی در اواسط مرداد منجر شد (رضازادهملک، ص 248ـ249؛ فخرائی، ص 326ـ329). لیکن به عللی، جبهه متحد و جمهوری شورایی چندان نپایید و تشدید اختلافات میان اعضای کمیته انقلاب به درگیریهای مسلحانه میان نیروهای آنها و از هم پاشیدن نهضت انجامید (رجوع کنید به جنگل*، نهضت؛ برای تحلیلی از دیدگاههای حیدرخان عمواوغلی درباره نهضت جنگل رجوع کنید به شاکری، 1386ش، ص 266). حیدرخان عمواوغلی که در جریان حمله طرفداران میرزا به محل اجلاس اعضای کمیته در اوایل مهر 1300 به اسارت درآمده بود (رجوع کنید به فخرائی، همانجا؛ پرسیتس، ص 99ـ100)، چند روز بعد به دستور حسنخان آلیانی، از یاران میرزا، به قتل رسید (آلیانی، ص 88ـ89، 148ـ153). در مورد اینکه اعدام حیدرخان با اطلاع میرزا یا بدون آگاهی وی صورت گرفته، نظرهای متضادی ابراز شده است (رجوع کنید به رئیسنیا، ص 347ـ351؛ شاکری، 2001، ص 208) و بنابه نظر رواسانی (ص 223)، وی «تحت شرایطی که هنوز به درستی مورد تحقیق قرار نگرفته و روشن نشده است، کشته شد».منابع: فریدون آدمیت، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، تهران 1340ش؛ همو، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، تهران 1354ش؛ شاهپور آلیانی، نهضت جنگل و معینالرعایا (حسنخان آلیانی)، با همکاری و ویراستاری علی رفیعی جیردهی، تهران ?]1375ش[؛ منصوره اتحادیه، رضاقلیخان نظامالسلطنه، تهران 1379ش؛ حسن اعظام قدسی، خاطرات من، یا، روشن شدن تاریخ صدساله، تهران 1349ش؛ عباس اقبال آشتیانی، «حیدرخان عمواوغلی»، یادگار، سال 3، ش 5 (دی 1325الف)؛ همو، «قاتل حقیقی میرزاعلیاصغرخان اتابک»، همان، سال 3، ش 4 (آذر 1325ب)؛ اسماعیل امیرخیزی، قیام آذربایجان و ستارخان، تبریز 1339ش؛ علی امیرخیزی، «حیدرعمو اوغلی»، دنیا، سال 11، ش 4 (1350ش)؛ فریدون بازرگان، «راجع بمرحوم حیدرخان عمواوغلی»، یادگار، سال 3، ش 8 (فروردین 1326)؛ محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران 1323ـ1363ش؛ جمشید بهنام، برلنیها: اندیشمندان ایرانی در برلن، 1915ـ 1930،تهران 1379ش؛ حسن تقیزاده، زندگی طوفانی : خاطرات سیدحسن تقیزاده، چاپ ایرج افشار، تهران 1372ش؛ همو، مقالات تقیزاده، چاپ ایرج افشار، تهران 1349ـ1358ش؛ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران 1362ش؛ اسماعیل رائین، حیدرخان عمواوغلی، ج :2 اسناد و خاطرههای حیدرخان عمواوغلی، ]تهران[ 1358ش؛ رحیم رضازاده ملک، حیدرخان عمواوغلی، ]تهران 1352ش[؛ شاپور رواسانی، نهضت میرزا کوچکخان جنگلی و اولین جمهوری شورایی در ایران، ]تهران [1368ش؛ محمدیوسف ریاضی، عینالوقایع : ]وقایع ایران، 1231ـ1324ق[، چاپ محمدآصف فکرت، تهران 1372ش؛ رحیم رئیسنیا، حیدر عمواوغلی درگذر از طوفانها، ]تهران[ 1360ش؛ علیاکبر سنجابی، ایل سنجابی و مجاهدات ملی ایران : خاطرات علیاکبر خان سنجابی، سردار مقتدر، تحریر و تحشیه کریم سنجابی، تهران 1380ش؛ خسرو شاکری، میلاد زخم: جنبش جنگل و جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران، ترجمه شهریار خواجیان، تهران 1386ش؛ علی شمیده، آزادلیق قهرمانی: حیدر عمواوغلی، تبریز 1350ش؛ عبدالحسین شیبانی، خاطرات مهاجرت: از دولت موقت کرمانشاه تا کمیته ملّیون برلن، چاپ ایرج افشار و کاوه بیات، تهران 1378ش؛ جواد شیخالاسلامی، قتل اتابک و شانزده مقاله تحقیقی دیگر، تهران 1367ش؛ صادق صادق، خاطرات و اسناد مستشارالدوله صادق، چاپ ایرج افشار، تهران 1361ـ1374ش؛ کریم طاهرزاده بهزاد، قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، تهران 1334ش؛ ابراهیم فخرائی، سردار جنگل: میرزا کوچکخان، تهران 1366ش؛ محمد قزوینی، «وفیات معاصرین»، یادگار، سال 3، ش 5 (دی 1325)؛ همو، یادداشتهای قزوینی، چاپ ایرج افشار، تهران 1363ش؛ کتاب نارنجی : گزارشهای سیاسی وزارت امور خارجه روسیه تزاری درباره انقلاب مشروطه ایران، ج 1، ترجمه حسین قاسمیان، به کوشش و ویراستاری احمد بشیری، تهران: نشرنور، 1367ش؛ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران 1381ش؛ همو، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، تهران 1378ش؛ اولریش گرکه، پیش به سوی شرق: ایران در سیاست شرقی آلمان در جنگ جهانی اول، ترجمه پرویز صدری، تهران 1377ش؛ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران 1363ش؛ نامههای مشروطیت و مهاجرت از رجال سیاسی و بزرگان محلی به سیدحسن تقیزاده: سالهای 1325 قمری به بعد، چاپ ایرج افشار، تهران: نشر قطره، 1386ش؛ عبدالحسین نوائی، «حیدرعمواوغلی و محمدامین رسولزاده»، یادگار، سال 5، ش 1 و 2 (شهریور ـ مهر 1327)؛Cosroe Chaqueri, Origins of social democracy in modern Iran, Seattle 2001; Moisei Aronovich Persits, A shamefaced intervention: the Soviet intervention in Iran, 1920-1921, Moscow 1999; Nasrollah Saifpour Fatemi, Diplomatic history of Persia, 1917-1923: Anglo- Russian power politics in Iran, New York 1952.