حَیاء، از صفات نیک و پسندیده اخلاقی. حیاء از ریشه «ح ی و» یا «ح ی ی» (رجوع کنید به خلیلبن احمد، ذیل «حیو»؛ جوهری، ذیل «حیا»)، به معنای شرم داشتن (زمخشری، قسم 2، ص 638) و آزَرم (دهخدا، ذیل «حیا» و «حیاء») و منظور از آن خودداری از انجامدادن کارهای زشت بهسبب ترس از سرزنش شدن است (طریحی، ذیل «ح ی ی»). در برخی لغتنامههای عربی، مصادر «اِستِحیاء» (جوهری، همانجا)، «تَوبَه» (از ریشه وأب) و «حِشمت» (از ریشه ح ش م؛ ابنمنظور، ذیل «حیا») هممعنای آن تلقی شدهاند. «وَقاحَت» (بیشرمی)، که حقیقت آن اصرار بر انجامدادن زشتیهاست (راغب اصفهانی، ص 268)، معنای متضاد آن است (ابنفارس، ذیل «حی»).گاهی حیاء به جای «خَجَل» (تحیّر ناشی از فرط حیاء) به کار میرود، اما به اعتقاد ابوهلال عسکری (ص 212ـ 213) این کاربرد، نوعی توسع معنایی حیاء است، زیرا حیاء در اصل شرم کردن از انجامدادن کاری است که هنوز به وقوع نپیوسته و خَجَل، شرمگین شدن در برابر امری است که انجام پذیرفته است.در قرآن. حیاء در قرآن دقیقاً به همین شکل نیامده، اما مفهوم «شرم داشتن» چهار مرتبه و با الفاظی از مصدر «استحیاء»، سه بار به کار رفته است: به صورت فعلِ منفیِ «لایَستَحیی» در آیه 26 بقره و آیه 53 احزاب، که در هر دو مورد به خدا نسبت داده شده است؛ و بهصورت فعل مثبت «یَستَحیی» در آیه 53 احزاب، که فاعل آن رسول اکرم است. این مفهوم یک بار هم بهصورت مصدر «استحیاء» در آیه 25 قَصَص آمده و به دختر حضرت شُعَیب علیهالسلام نسبت داده شده است.مفسران در نسبت دادن فعل حیاء به خداوند، به تأویل آیاتِ یاد شده پرداخته و گفتهاند شرم نکردن خداوند در آیه 26 بقره، به معنای نترسیدن و منصرف نشدن خداوند از انجامدادن امری است که، برخلاف نظر بندگان، فینفسه زشت نیست (برای نمونه رجوع کنید به طوسی؛ طبرسی، ذیل آیه) و در آیه 53 احزاب به معنای منصرف نشدن خداوند از بیان حق است (رجوع کنید به طبرسی؛ فخررازی، ذیل آیه). به نظر فخررازی (ذیل بقره: 26)، بروز حالات نفسانی از قبیل حیاء و غَضَب دارای مبدأ (مقدمه) و منتهی (نتیجه) است. مثلا مبدأ حیاء احساسی است که در انسان بهواسطه ترس از انتساب وی به انجامدادن کاری زشت پدید میآید و نتیجه این احساس ترک آن کار زشت است. چون انتقال از مبدأ به منتهی مستلزم تغییری در موجود شرمکننده است و تغییر نیز مختص جسم است و خداوند جسم نیست، پس انتساب این صفات به خداوند در واقع انتساب نتایج آن به ذات وی است. بنابراین، حیای خداوند به این معناست که وی از انجامدادن کار زشت منزه است و شرم نکردن خداوند بدان معنا نیست که وی اهل حیاء نیست و از انجامدادن کار ناپسند ابایی ندارد.در آیه 25 قصص نیز استحیاء به صورت ظهور و بروز عفت و شدت حیاء در رفتار دختر شعیب معنا شده است (رجوع کنید به طباطبائی، ذیل آیه). در صدر آیه 53 سوره احزاب هم حیای پیامبر اکرم از اعتراض به کسانی که با رعایت نکردن ادب موجب آزار ایشان شده بودند، به سکوت ایشان در برابر بیادبی آنان و برخاسته از حِلم ایشان تفسیر شده است (رجوع کنید به طوسی، ذیل آیه).در حدیث. حیاء به عنوان خُلقی که مایه تمایز انسان و حیوان و جامع خصال شایسته انسانی است، در حدیث (رجوع کنید به مجلسی، ج 3، ص 81)، مورد توجه جدّی قرار گرفته و بر این اساس به ارتباط نزدیک آن با دو امر دین و اجتماع تصریح شده و برحسب آنکه در برابر چه کسی صورت پذیرد، به دو نوع کلی تقسیم شده است: حیاء از خداوند و حیاء از انسانها. برای بیان این دو مفهوم، علاوه بر لفظ حیاء، از لفظ استحیاء و برخی مشتقات آن نیز استفاده شده است. با این همه، قرائن لفظی و معنوی موجود در احادیث بهگونهای است که گاهی فقط یکی از دو مفهوم یاد شده قابل حمل بر الفاظ مذکور است (برای نمونه رجوع کنید به ترمذی، ج 4، ص 54؛ ابنبابویه، 1417، ص 277) و گاهی هر دو مفهوم را میتوان از الفاظ یاد شده استنباط کرد (برای نمونه رجوع کنید به ابنماجه، ج 2، ص 1399؛ کلینی، ج 8، ص 2). صفاتی چون «قِحَه» (یا قَحَه از ریشه «وقح»: کمحیایی) و مجازاً «خَلْع» (کندن لباس) و «بَذاء» (بدزبانی)، صفات متضاد حیاء تلقی شدهاند (رجوع کنید به ابنماجه، ج 2، ص1400؛ ابنبابویه، 1385ـ1386، ج 1، ص 115؛ ابنشعبه، ص 402).علم (رجوع کنید به ابنشعبه، ص 16)، صیانتِ نفس (از مکروهات و شبهات؛ همان، ص 15)، تواضع (مجلسی، ج 72، ص 121) و توجه به اینکه خدا همواره به یاد بندگان است (همان، ج90، ص 158)، از جمله خاستگاههای حیاء دانسته شدهاند.احادیث راجع به حیاء، برحسب جهتگیری کلی آنها، بر دو دستهاند :الف) احادیثی که ترغیب افراد را به حیاء، به عنوان امری اخلاقی، مورد توجه قرار دادهاند. پارهای از این احادیث، به صراحت اشخاص را به رعایت حیاء سفارش کرده (رجوع کنید به ابنشعبه، ص 313) و از محبوب بودن اهل حیاء در نزد خدا خبر دادهاند، زیرا خدا خود اهل حیاء است (رجوع کنید به ابنبابویه، 1404، ج 3، ص 506). ازاینرو، حیاء در رأس نُه خُلقِ نیکِ دیگر، یکی از «مکارم اخلاق» معرفی شده است (رجوع کنید به کلینی، ج 2، ص 55ـ56؛ مجلسی، ج 67، ص 367)، چنانکه پیامبر اکرم در دعاهای خویش، حیاء از خداوند را از او درخواست کرده است (رجوع کنید به مجلسی، ج 84، ص 65). سفارش به حیاء حتی در خصوصیترین زوایای زندگی فردی نیز مطرح گردیده است (برای نمونه رجوع کنید به ابوداوود، ج 2، ص 251؛ کلینی، ج 5، ص 324؛ ابنبابویه، 1385ـ1386، ج 2، ص 585). به پیامدهای مثبت مادّی و معنوی حیاء نیز توجه شده است؛ مثلا براساس حدیثی نبوی، حیاء سراسر خیر است و جز خیر نتیجهای ندارد (مسلمبن حجاج، ج 1، ص 47؛ ابنبابویه، 1361ش، ص 409). ابنبابویه در توضیح معنای این حدیث گفته است که حیاء انسان را، چه دیندار باشد چه غیردیندار، از پلیدیها بازمیدارد (نیز رجوع کنید به مجلسی، ج 3، ص 81، عبارتی از توحید مفضّل از امام صادق علیهالسلام). همچنین حیاء سبب همه زیباییها معرفی شده (ابنشعبه، ص 84) و وجود برخی امور در حوزه دین و مناسبات اجتماعی، مترتب بر آن دانسته شده است، از جمله انجام دادن فرایض دینی، دوری از زشتیها، رعایت حقوق والدین، وفای به عهد، صله رحم، برآوردن نیازهای دیگران و پذیرایی از مهمان (رجوع کنید به مجلسی، ج 3، ص 81؛ ابنشعبه، ص 17). حیاء عیوب فرد را از دیگران میپوشاند (کلینی، ج 8، ص 23) و در کنار صداقت، حسن خلق و شکر نعمتهای الهی، گناهان انسان را به حسنات تبدیل مینماید (همان، ج 2، ص 107)، چنانکه بهکار بستن همزمان حیاء، حسن خلق، وفای به عهد، تدبیر در امور و آزادمنشی موجب برانگیخته شدن اقبال عمومی جامعه به فرد میگردد (ابنبابویه، 1362ش، ج 1، ص 284؛ قس همو، 1417، ص 360).در احادیث به آثار کم حیایی نیز اشاره شده، چنانکه کمحیایی (از خداوند) یکی از رذایل اخلاقی تلقی شده که ممکن است گریبانگیر دانشمندان شود (مجلسی، ج 2، ص 52). به گفته پیامبر اکرم، کمحیایی موجب بیتوجهی شخص به رعایت حدود شرعی و اخلاقی میشود (بخاری، ج 7، ص100). بنابه وصیت امام علی به امام حسن، این خصلت باعث تضعیف «وَرَع» (ترک شبهات) و در نتیجه کم شدن ایمان و باورهای دینی انسان میشود و سرانجام او را مستحق عذاب الهی میکند (رجوع کنید به مجلسی، ج 74، ص 235). در بُعد اجتماعی، کمحیاییِ فرد به مُجاز شدن غیبت از وی میانجامد (رجوع کنید به ابنشعبه، ص 45). در احادیث به ارتباط حیاء با عقل و دین، و به تبع آن ایمان، توجه شده است. مثلا حیاء از جنود عقل (رجوع کنید به کلینی، ج 1، ص 21ـ22)، چشم آن (ابنبابویه، 1362ش، ج 2، ص 427) و همراه جدانشدنی عقل معرفی شده است (کلینی، ج 1، ص10ـ11). در این میان احادیثی وجود دارد که بر ربط وثیق دین (و ایمان) به حیاء تأکید میکند، از جمله دو حدیث «اَلحیاءُ مِنَ الایمانِ» و «اَلحیاءُ شُعْبَةٌ مِنَ الایمانِ»، که بسامد بسیار دارند (برای نمونه رجوع کنید به بخاری، ج 1، ص 8، 11؛ مسلمبن حجاج، ج 1، ص 46؛ کلینی، ج 2، ص 106؛ ابنشعبه، ص 394). در برخی احادیث حیاء تا آنجا اهمیت یافته که لباس اسلام (رجوع کنید به کلینی، ج 2، ص 46؛ ابنشعبه، ص 52) و خُلقی که اسلام با آن شناخته میشود (ابنماجه، ج 2، ص 1399) معرفی گردیده و به افراد توصیه شده است که حیاء را میزانی برای سنجش اعمال خود قرار دهند (مجلسی، ج 68، ص 265). همچنین حیاء، صداقت، امانتداری و حسن خلق چهار خصلتی دانسته شدهاند که به اتفاق یکدیگر موجب تکمیل ایمان انسان و ورود وی به جرگه مؤمنان میشوند (کلینی، ج 2، ص 99ـ100؛ ابنشعبه، ص 369). اما برتری نقش حیاء در این باب با حدیث مشهور «لاایمانَ لِمَن لاحیاءَ لَه» (هر که حیاء ندارد ایمان ندارد؛ کلینی، ج 2، ص 106) به اوج میرسد و با روایتی تأیید میشود که براساس آن زایل شدن ایمان شخص، با سلب حیاء از او آغاز میشود (ابنماجه، ج 2، ص 1347). بنابراین، میتوان حیاء را توفیق الهی دانست (رجوع کنید به مجلسی، ج 69، ص 111) که براساس اعمال بندگان، از جانب خداوند به آنان عطا میگردد یا از آنان سلب میشود. راغب اصفهانی (ص 269) در شرحِ حدیثِ «مَن لاحَیاءَ لَهُ فَلا ایمانَ لَهُ» بیان میدارد که چون حیاء اولین نشانه ظهور عقل در انسان، و ایمان آخرین مرتبه عقل است، کسب آخرین مرتبه بدون کسب مرتبه اول ممکن نیست. احادیثی هم وجود دارد که حیاء و ایمان را در عرض هم معرفی میکند که از دست رفتن یکی موجب از دست رفتن دیگری میشود (رجوع کنید به کلینی، همانجا). در این میان، ابنبابویه (1361ش، ص410)، براساس حدیثی نبوی، حیاء نداشتن از مردم و مرتکب کار قبیح و زشت در ارتباط با دیگران شدن را موجب بیتوجهی به حیاء از خداوند میداند که سرانجام شخص را از حوزه دین خارج میکند.ب) احادیثی که در آنها به تبیین عملی و بیان مصادیق حیاء پرداخته شده است. براساس این دسته از احادیث، حیاء باید آگاهانه، بجا و به اندازه باشد، چنانکه به سفارش رسول اکرم حیاء در امور گوناگون باید بجا و به اندازه شأن آنها باشد (ابنماجه، ج 2، ص1400) و به فرموده امام حسن عسکری علیهالسلام نیز زیادهروی در حیاء کردن از مصادیق اسراف است (مجلسی، ج90، ص 372). بنابر حدیث دیگری از پیامبر اکرم، حیای واقعی از خداوند باید همانگونه که شایسته آن است صورت پذیرد، که این امر با یاد مرگ و مراقبت شخص از فکر و اندرون (شکم) خود تحقق مییابد (ترمذی، همانجا)؛ بنابراین، حیاء از خداوند در مراعات واجبات و محرّمات شرعی ظهور و بروز مییابد. به گفته راغب اصفهانی (همانجا)، این حدیث متضمن سفارش افراد به تلاش برای شناخت خداوند نیز هست، زیرا تا انسان خدا را نشناسد او را بزرگ نخواهد شمرد و درنتیجه از او حیاء نخواهد کرد.در احادیث، حیاء به دو نوع تقسیم شده است: «حیای عقل» (حیای بجا) که عین علم و منشأ اسلام و ایمان و توانمندی فرد است؛ و «حیای حُمق» (حیای نابجا) که عین جهل است و موجب ضعف و پشیمانی میشود (رجوع کنید به کلینی، ج 2، ص 106؛ ابنشعبه، ص 201، 360؛ نیز رجوع کنید به مجلسی، ج 68، ص 331ـ 332). به همین دلیل در احادیث، ترک کارهای خیر (از جمله کسب دانش) بهسبب حیاء (نابجا) از دیگران، نهی شده (رجوع کنید به ابنشعبه، ص 58، 313؛ مجلسی، ج 68، ص330) و ترک نکردنِ کارهای خیر بهسبب حیاء از مردم، سیره مؤمنان بیان گردیده است (کلینی، ج 2، ص 231). بر این اساس، سرمشقگرفتن افراد از یک اسوه، به منظور تخلق به حیاء، اهمیت بسیار مییابد و پیامبران و معصومان علیهمالسلام سرمشقهای حیاء معرفی شدهاند (رجوع کنید به ترمذی، ج 2، ص 272؛ کلینی، ج 1، ص 444، ج 2، ص 56). همچنین به پیروی مردم از اهل حیاء سفارش شده (ابنشعبه، ص 177)، تا آنجا که به حاکمان توصیه شده است کارگزاران حکومتی خود را از میان اهل حیاء انتخاب کنند (همان، ص 137). عواملی چون رفتوآمد مکرر به مساجد موجب تقویت این فضیلت اخلاقی و درنتیجه ترک گناهان میشود (رجوع کنید به ابنبابویه، 1404، ج 1، ص 237)، و عواملی چون فقر (مجلسی، ج 69، ص 47ـ48)، دست نیاز به سوی دیگران درازکردن (کلینی، ج 2، ص 148)، شُرب خَمر (مجلسی، ج 63، ص 491)، و حفظ نکردن وقار (کلینی، ج 2، ص 672) مایه از دست رفتن حیاء میگردد. بنابر سخنی از امام علی علیهالسلام، کثرتِ خطاهای فرد، موجب کم شدن حیای وی میشود (مجلسی، ج 74، ص 235).در اخلاق و عرفان. از نظر علمای اخلاق، حیاء از جمله فضائلی است که از قوه عفت ناشی میشود (رجوع کنید به مسکویه، ص 41). بر این اساس، حیاء از جمله ممیزات انسانی و ودیعهای الهی است تا خداوند به وسیله آن بشر را از زشتیهایی که به علت غلبه شهوت مرتکب میشود بازدارد و بدینطریق بین انسان و حیوان تمایز قرار دهد (راغب اصفهانی، ص 267).علمای اخلاق حیاء را اولین نتیجه ظهور قوه تمیز در انسان معرفی کردهاند که از همان اوان طفولیت بروز میکند، ازاینرو توصیه کردهاند که برای تربیت کودک باید در اولین قدم قوه حیاء را در وی تقویت کرد تا قدرت تشخیص نیکی و بدی در وی تقویت شود (رجوع کنید به مسکویه، ص69؛ نصیرالدین طوسی، ص222). همچنین حیاء، عقل و عفت از ویژگیهای زنان شایسته تلقی شده که به هنگام انتخاب آنان برای همسری باید بر دیگر خصال آنان مقدّم داشته شود، در غیر این صورت امور دین و دنیای مرد مختل خواهد شد (نصیرالدین طوسی، ص 215ـ216).راغب اصفهانی (ص 268) حیاء را برحسب آنکه در برابر چه کسی باشد به سه گونه تقسیم کرده است: حیای انسان از خداوند، حیای انسان از دیگر انسانها، و حیای انسان از نفس خود. به عقیده وی (ص 268ـ269) شرم کردن از دیگران بدون حیاء کردن از خود، نشانه پست انگاشتن نفس خویش است و حیاء نکردن از خداوند نیز موجب میشود شخص حق تعظیم ذات وی را چنانکه باید به جا نیاورد؛ چیزی که ناشی از نشناختن خداوند است. بنابر نظر وی (ص 267)، حیاء مرکّب از دو صفت جُبن (ترس و ضعف نفس) و عفت است. بر این اساس، حیاء به دو نوع تقسیم میشود: حیایی که با شناخت صحیح پلیدیها و نیکیها و بجا صورت میگیرد، و از اینرو جنبه مثبت دارد و ارزشمند است؛ و حیایی که از ترس یا خجالت شخص ناشی میشود و جنبه منفی دارد. اما راغب اصفهانی (همانجا) خجالتی بودن را در کودکان، برخلاف بزرگسالان، پسندیده میداند. به نظر وی، چون عفت با فسق جمعشدنی نیست، هیچ فاسقی اهل حیاء و هیچ فردِ باحیایی اهل فسق نیست. همچنین از آنجا که ترس با شجاعت جمعشدنی نیست، بهندرت ممکن است شخص شجاعی اهل حیاء و اهل حیایی شجاع باشد. هم از اینروست که اجتماع شجاعت و حیاء در فرد، فضیلت محسوب میشود. راغب اصفهانی (ص 268) راه کسب حیاء را در این میداند که شخص به هنگام دست زدن به کاری زشت، کسی را در نظر آورد که بزرگتر از وی برایش متصور نیست و ناظر بر اوست تا از این کار دست بکشد.در متون عرفانی کاربرد اصلی واژه حیاء برای بیان مفهومِ حیاء از خداوند است و اگرچه در مرتبه بعد برای مفهوم حیاء از انسانها نیز بهکار برده شده، تعاریفی که برای حیاء ذکر گردیده ناظر به مورد اول است. از جمله، حیاء همان تعظیم ذات خداوند و برترین نوعِ آن مراقبت از اعمال است که باید در سه عرصه صورت پذیرد: مراقبت بر انجام دادن طاعات، ترک معصیت، و مراقبت از خواطری که بر قلب وارد میشود (حارث محاسبی، 1409، ص 181). بر این اساس، حیاء از خداوند در واقع شرم داشتن از رعایت نکردن اوامر الهی است. همچنین قشیری (ص 217ـ218) تعریف حیاء را «در اختیار گرفتن دل بهخاطر بزرگداشت پروردگار یکتا» ذکر کرده و، به نقل از جُنید، آن را حالتی دانسته که شخص با دیدن نعمتهایی که به وی ارزانی گردیده است و نیز قصور خود در امرِ بندگیِ خداوند، واجد آن میشود. منابع یاد شده حیاء را یکی از لوازم ضروری رابطه بین انسان و خداوند دانستهاند، از جمله خواجه عبداللّه انصاری (ص 49، 54) آن را یکی از مقامات سیر الی الحق و از مدارج سالکان این طریق میداند که از تعظیم خداوند، به شرط محبت به ذات وی، ناشی میشود. در متون عرفانی به بیان ماهیت حیاء و ریشه آن نیز پرداخته شده است، از جمله آنکه حیاء فعلی است که از طبع کریم نشئت میگیرد (حارث محاسبی، الرعایة، ص 280) که، بههمراه خوف و یقین و محبت و اجلال و تعظیم خداوند، از آثار اخلاص در بندگی است (همو، 1409، ص170). در مقابل، کمحیایی از احوال ناپسند قلب (غزالی، ج 1، ص 21) و نشانه و نتیجه شقاوت آن شمرده شده است (حارث محاسبی، الرعایة، ص 282؛ قشیری، ص 217). چنانکه براساس حدیث «مَنْ اَلْقی جِلْبابَ آلْحَیاءِ فَلاغیبَةَ لَهُ» (هرکس پوشش حیاء را براندازد، غیبت کردن از او اشکال ندارد)، غیبت کردن از کسی که حیاء را رعایت نکند و تجاهر به فسق نماید، مجاز است (غزالی، ج 3، ص 153). غزالی در ضمن بیان مقام صدّیقان، که یکی از درجات یقین است، حیاء را یکی از نتایج این درجه از یقین بنده به خداوند، که بهواسطه آن همواره خدا را ناظر بر اعمال خود میبیند، معرفی کرده (ج 1، ص 75) و به هنگام بیان آن دسته از معانی باطنی که روح نماز بر آنها استوار است نیز به برقراری همین رابطه بین یقین و حیاء اشاره نموده، چنانکه رعایت پنج معنای باطنی حضور قلب، فهم معانی عبارات نماز، توجه به عظمت ذات خدا، خوف و رجا، به کسب یقین از سوی نمازگزار میانجامد و این یقین نیز وی را به رعایت حیاء، به عنوان یکی از معانی باطنی یاد شده، رهنمون میگردد (ج 1، ص 162ـ163؛ نیز رجوع کنید به همان، ج 1، ص 287).حارث محاسبی (الرعایة، ص280) حیاء را موهبتی الهی میداند که خداوند آن را به هرکسی که بخواهد عنایت میکند. به نظر او، این موهبت هم برای انسان مطیع خداوند و هم برای شخص عاصی سودمند است، زیرا با رعایت این خُلق، انسانِ مطیع، زشتیهای وجود خود را از بین میبرد و انسان عاصی هم با رعایت آن میتواند از ارتکاب دیگر گناهان دور بماند.در متون عرفانی به درجات و انواع حیاء نیز پرداخته شده است. خواجهعبداللّه انصاری (ص 54ـ55) حیاءِ ]بندگان از خداوند[ را دارای سه درجه دانسته است: اول، حیایی که از علم بندگان به اینکه خدا ناظرِ اعمال آنهاست ناشی میگردد و به تحمل سختیها و ناپسند داشتن گناه میانجامد؛ دوم، حیایی که از علم بنده به نزدیکی خدا به او ناشی میشود و درنتیجه آن بین بنده و خدا انس و محبت ایجاد میگردد و شخص از پرداختن به کار خلق میپرهیزد؛ سوم، حیایی که از شهود حضرت حق حاصل میشود و برای آن غایتی متصور نیست، بهگونهای که در این حالت بین بنده و خدا فاصلهای وجود ندارد و هیچ امری قادر به ایجاد تفرقه بین آنها نیست. قُشَیری (ص 216ـ217) نیز از هفت نوع حیاء نامبرده است، بیآنکه آنها را تعریف کند، اما باتوجه به مثالهایی که برای هریک آورده است میتوان آنها را به دو دسته کلی تقسیم کرد: اول، حیای موجودِ فَرادَست (خداوند یا انسان) در برابر موجود فرودست، که در این صورت انسان فرادست متحمل مشقت ناشی از این کار میگردد. این حیاء درواقع لطف موجود فرادست در حق فرودست خود است و بر دو نوع «حیای إنعام» از جانب خداوند و «حیای کرم» از جانب انسان فرادست تقسیم میشود. دوم، حیای موجود فرودست در برابر فرادست خود (خدا یا انسان)، بهواسطه درک عظمت او و نقص و حقارتی که در خود یا درخواستهایش میبیند، که عبارت است از: حیای جنایت (ارتکاب به گناه)، حیای تقصیر، حیای إجلال، و حیای استحقار از سوی بندگان در برابر خداوند، و حیای حشمت از سوی انسان فرودست در برابر انسان فرادست.صوفیان و عارفان معتقدند که آیه «اَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ آللّهَ یَری» (آیا نمیداند که خداوند به آنچه میکند آگاه است؟؛ علق: 14) افراد را به حیاء از خداوند فرامیخواند (رجوع کنید به قشیری، ص 214؛ انصاری، ص 54). به اعتقاد صوفیه، هیچ موجودی شایستهتر از خدا برای آنکه از او حیاء شود وجود ندارد و حیاء از خداوند باید بر حیاء از مردم مقدّم داشته شود (رجوع کنید به حارث محاسبی، الرعایة، ص 281، 283)، چنانکه بهواسطه حیاء از خداوند وی نیز از بندگانش حیاء خواهد کرد (قشیری، ص 217). به نظر آنان حیاء شرایط و آدابی دارد. بر این اساس کسی که خوف از خداوند و وَرَع در وجودش نیست واجد حیاء نخواهد شد و حیاءکننده از خدا همواره در حالت فرمانبرداری و سکوت محض در برابر اوست و باید این حالت را با دور نگهداشتن خود از افراد و مجالسی که باید از آنها حیاء کرد حفظ نماید (همان، ص 215ـ216). همچنین با تفکر در این امر که خدا با وجود کم حیایی بندگان از ذات وی همچنان گناهان و خطاهای آنان را میپوشاند، در تقویت خصلت حیاء از خداوند بکوشد (حارث محاسبی، 1409، ص 154).غضب از عواملی است که بر حیای شخص تأثیر منفی دارد، بهطوری که وی در حالت غضب پرده حیاء را خواهد درید (غزالی، ج 3، ص 168). همچنین «ستر عورت»، به عنوان یکی از شروط نمازگزاردن، در ایجاد حالت خوف و حیاء در نمازگزار مؤثر دانسته شده است (همان، ج 1، ص 165ـ166).اشخاص از حیای نابجا نهی شدهاند (حارث محاسبی، 1409، ص 140) و گدایی کردن به سبب آنکه شخصِ مقابلِ سائل برای برآورده کردن نیاز وی به نقصان مالی دچار میشود و به اجبار و از روی حیاء به این کار اقدام میکند حرام تلقی شده است (غزالی، ج 4، ص210). همچنین به افراد توصیه کردهاند که حیاء صرفآ از روی اخلاص و برای کسب رضای الهی صورت گیرد و از آمیخته شدن آن با ریا پرهیز شود (حارث محاسبی، الرعایة، همانجا). ابنعربی بابهای 128 و 129 فتوحات (ج 2، ص 223ـ226) را به بیان اسرار حیاء و تفسیر عرفانی آن اختصاص داده است.منابع: علاوه بر قرآن؛ ابنبابویه، الامالی، قم 1417؛ همو، عللالشرایع، نجف 1385ـ1386، چاپ افست قم ]بیتا.[؛ همو، کتابالخصال، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1362ش؛ همو، کتاب من لایَحضُرُه الفقیه، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1404؛ همو، معانی الاخبار، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1361ش؛ ابنشعبه، تحفالعقول عن آلالرسول صلیاللّه علیهم، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1363ش؛ ابنعربی، الفتوحات المکیة، بیروت: دارصادر، ]بیتا.[؛ ابنفارس؛ ابنماجه، سنن ابنماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، ]قاهره 1373/ 1954[، چاپ افست ]بیروت، بیتا.[؛ ابنمنظور؛ سلیمانبن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، چاپ سعید محمد لحام، بیروت 1410/1990؛ عبداللّهبن محمد انصاری، کتاب منازلالسائرین، بیروت 1408/1988؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیحالبخاری، ]چاپ محمد ذهنیافندی[، استانبول 1401/1981، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ محمدبن عیسی ترمذی، سننالترمذی، ج 2، 4، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت 1403؛ اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بیروت 1407؛ حارث محاسبی، رسالة المسترشدین، چاپ عبدالفتاح ابوغدّه، قاهره 1409/1988؛ همو، الرعایة لحقوقاللّه، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت ]بیتا.[؛ خلیلبن احمد، کتابالعین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم 1409؛ دهخدا؛ حسینبن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعة، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان 1375ش؛ محمودبن عمر زمخشری، پیشرو ادب، یا، مقدمة الادب، چاپ محمدکاظم امام، تهران 1342ـ1343ش؛ طباطبائی، طبرسی؛ فخرالدینبن محمد طریحی، مجمعالبحرین، چاپ احمد حسینی، تهران 1362ش؛ طوسی؛ حسنبن عبداللّه عسکری، معجمالفروق اللغویة، الحاوی للکتاب ابی هلال العسکری و جزءآ من کتاب السید نورالدین الجزائری، قم 1412؛ محمدبن محمد غزالی، احیاء علومالدین، بیروت : دارالندوة الجدیدة، ]بیتا.[؛ محمدبن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، او، مفاتیحالغیب، بیروت 1421/2000؛ عبدالکریمبن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریة، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت 1408/1988؛ کلینی؛ مجلسی؛ احمدبن محمد مسکویه، تهذیبالاخلاق و تطهیرالاعراق، چاپ حسن تمیم، بیروت ?] 1398[؛ مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر، ]بیتا.[؛ محمدبن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران 1356ش.