حیّ (الحیّ)، از اسماء الهی. حیّ به معنای زنده و متضاد میّت است و حیّ بودن خدا به این معناست که مرگ و نیستی بر او روا نیست (زَجّاجی، ص 102). راغب اصفهانی (ذیل مادّه) از میان وجوه متعددی که برای حیات ذکر کرده، یک وجه را وصف مختص خدا دانسته و در توضیح آن گفته است که اطلاق حیّ به خدا به معنای این است که ]فرض[ مرگ درباره او صحیح نیست. لفظ و معنای این واژه به واژههای متناظر آن در زبانهای عبری، آرامی و سریانی بسیار نزدیک است (رجوع کنید به مشکور، ج 1، ص 204ـ 205؛ زامیت، ص 154).واژه حیّ و جمع آن (اَحیاء)، به صورت معرفه و نکره، 24 بار در قرآن بهکار رفته است. حیّ/ الحیّ سیزده بار در قرآن آمده که فقط پنج بار آن، که همگی همراه با الف و لام است، به خدا اشاره دارد (برای نمونه رجوع کنید به آلعمران: 2؛ فرقان: 58؛ غافر: 65). این نام سه بار (رجوع کنید به بقره: 255؛ آلعمران: 2؛ طه: 111) در کنار نام القیّوم، در تعبیر «الحیّ القیّوم»، دیده میشود (نیز رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقی، ذیل مادّه).الحیّ در حدیث مشهور پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، که در آن 99 نام خدا فهرستوار آمده، در کنار القیّوم ذکر شده (رجوع کنید به ابنماجه، ج 2، ص 1269ـ1270؛ ترمذی، ج 5، ص 192ـ193؛ ابنبابویه، ص 219ـ220) و در بند سیویکم، و بهویژه بند هفتادم، دعای جوشن کبیر* آمده است (رجوع کنید به کفعمی، ص 251، 256). همچنین در برخی احادیث نبوی تلویحاً گفته شده که «الحیّ القیّوم» اسم اعظم خداست. بنابر حدیثی نبوی، اسم اعظم خدا در سه سوره بقره، آلعمران، و طه آمده است که این گفته پیامبر را اشارهای به «الحیّ القیّوم» دانستهاند (رجوع کنید به حاکم نیشابوری، ج 1، ص 505ـ506؛ بیهقی، ج 1، ص 49ـ50؛ نیز رجوع کنید به ابنحنبل، ج6، ص461؛ ابوداوود، ج 1، ص 335). بهعلاوه، طبرسی (ذیل آلعمران: 2) قول به اسم اعظم بودن «الحیّ القیّوم» را به ابنعباس نسبت داده و فخررازی (التفسیر الکبیر، ج 1، ص 115)، براساس روایتی نبوی، این قول را یکی از چهار قول رایج در این باره دانسته و آن را ضعیف شمرده است.شارحان اسماءاللّه در توضیح معنای الحیّ درباره خدا به دو شیوه عمل کردهاند: گروهی این نام را صرفاً ناظر به بقا و فناناپذیری خدا دانستهاند و گروهی دیگر آن را با اوصافی چون فعل و ادراک و اختیار مرتبط کردهاند.گروه نخست در بیان معنای حیّ بودن خدا عباراتی مختلف با مضمونی تقریباً یکسان گفتهاند: حیّ زندهای است که نمیمیرد و دائمی است که فانی نمیشود (رجوع کنید به ابوحاتم رازی، ج 2، ص 98)؛ حیّ معنای دوام وجود را افاده میکند و خدا دائماً موجود بوده است و خواهد بود (زجّاج، ص 56)؛ خدا همواره موجود و موصوف به حیات است، برخلاف دیگر زندگان که یا قبل از حیات معدوماند یا بعد از حیات مرگ بر آنان عارض میشود یا هر دو وصف را دارند (خطابی، ص 80)؛ حیات، علاوه بر صفت بقای خدا، از صفات ذات اوست و حیّ به معنای وجودی دائمالبقاست که فنا راهی به او ندارد (قشیری، ص 76). طبری (ذیل آلعمران: 2) نیز، از میان اقوال مختلف، رأیی مشابه با دیدگاه این گروه را برگزیده است.در بیان گروه دوم، معنای الحیّ با صفات علم و قدرت خدا پیوند خورده است و به نظر میرسد اختلافنظر درباره ارتباط آن دو با صفت حیات موجب بروز آرا و اقوال مختلف فلسفی و کلامی در برخی آثار شرح اسماءاللّه شده است (برای بحثهای فلسفی و کلامی رجوع کنید به حیات*؛ نیز برای نمونه رجوع کنید به اشعری، ص 176ـ 177، که اختلاف دو گروه از معتزله را در این باره گزارش کرده است). به نوشته حلیمی (ج 1، ص 191)، فعل اختیاری فقط از حیّ سر میزند و حیّ بودن خدا، که در قرآن به آن اشاره شده است، نشان میدهد که جملگی افعال او با اختیار و اراده صادر میشود. غزالی (ص 142) مینویسد که حیّ به معنای «فعال درّاک» است و حیات هر حیّای به اندازه ادراک و فعل اوست و ازاینرو مراتب حیات متفاوت است؛ حیِّ کاملِ مطلقْ، خداست که تمامی مُدرَکات تحت ادراک او و تمامی موجودات تحت فعل او قرار میگیرد.فخررازی در دو کتابش، لوامع البیّنات و التفسیر الکبیر، به این بحث با دو شیوه پرداخته است. وی در کتاب نخست، که مختص شرح اسماءاللّه است، در تفسیر نام الحیّ به ایجاز فقط به این نکته اشاره کرده که مراد از حیّ بودن خدا در آیات قرآن آن است که او زندهای است که نمیمیرد (ص 303)؛ اما در التفسیرالکبیر ــ چنانکه از وی انتظار میرود ــ به تفصیل از اختلافات عالمان اسلامی درباره صفت حیات خبر داده است. وی (التفسیرالکبیر، ج 1، ص 133ـ134) در بحث اثبات صفات حقیقی خدا، این صفات را به دو قسم کرده است: صفات نسبی و اضافی، نظیر علم و قدرت، که لزومآ باید به معلوم و مقدوری تعلق داشته باشد؛ و صفات عاری از نسبت و اضافه، که فقط صفت حیات را شامل میشود. وی سپس آرای مختلف را در این باره گزارش و ارزیابی میکند: 1) فلاسفه معنای حیّ را درّاک فعال میدانند و چون درک و فعل نیز نسبی و اضافیاند، حیاتْ صفتی مغایر با علم و قدرت نخواهد بود. 2) متکلمان حیات را صفتی میدانند که به اعتبار آن، صحیح است که خدا عالم و قادر باشد. 3)گروهی دیگر معتقدند که حیّ بودن خدا به این معناست که قادر و عالم بودن او ممتنع نیست (نیز رجوع کنید به همان، ذیل بقره: 255). گفتنی است دستهبندی فخررازی در فهم عبارات برخی مفسرانِ پیش از او در بیان معنای الحیّ راهگشاست، چنانکه طوسی (ذیل بقره: 255) عبارتی را مطابق با دیدگاه گروه سوم، و زمخشری (ذیل بقره: 255) عبارتی را مطابق با دیدگاه گروه دوم ذکر کرده است.بهعلاوه، فخررازی (التفسیرالکبیر، همانجا)، ظاهراً در دفاع از دیدگاه متکلمان، درصدد پاسخ به این اشکال برمیآید که اگر حیات صرفآ به معنای صحت برخورداری از علم و قدرت باشد، وصف خدا به صفت حیات ــکه برای تمامی حیوانات حاصل است ــ در قرآن چه امتیازی برای خداست و چه وجهی دارد؟ پاسخ وی آن است که معنای حیات صرفاً صحتامر مذکور نیست، بلکه کمال حال است و بر این اساس، الحیّ درباره خدا به معنای موجود مطلقاً کامل است که نه در ذات و نه در صفات، نیستی به آن راه ندارد. علامه حلّی (ص30)، پس از اثبات دو صفت قادر و عالم برای خدا، از حیّ بودن او بحث کرده است. او ضمن نقل و رد اقوال دیگران ــ که برخی از آنها ذکر شدــ مینویسد که هر عالم قادری ضرورتآ حیّ است. در واقع، با اثبات علم و قدرت برای خدا، دیگر به اقامه برهان برای اثبات حیات نیازی نیست (رجوع کنید به ص 30 و پانویس 1).طباطبائی (ذیل بقره: 255) مینویسد که حیات نحوه وجودی است که علم و قدرت از آن تراوش میکند؛ حیاتِ حقیقی، حیات واجب ــ تعالی ــ است، به این معنا که وجود الهی بالذات علم و قدرت دارد و از اینجا معلوم میشود که حصر در «هو الحیّ لااله الّا هُو» (رجوع کنید به غافر: 65)، حصر حقیقی است نه اضافی، و حقیقت حیات که شائبه مرگ و فنا در آن نیست حیات خدای تعالی است.برخی نیز تعابیر دیگری، همچون «فعال مدبّر»، را در بیان معنای الحیّ به کار بردهاند (رجوع کنید به ابنبابویه، ص 201؛ مجلسی، ج 4، ص 192ـ193).منابع: علاوه برقرآن؛ ابنبابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینیطهرانی، قم ?] 1357[؛ ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بیتا.[؛ ابنماجه، سنن ابنماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، ]قاهره 1373/ 1954[، چاپ افست ]بیروت، بیتا.[؛ ابوحاتم رازی، کتاب الزینة فی الکلماتالاسلامیةالعربیة، چاپ حسینبن فیضاللّه همدانی، قاهره 1957ـ1958؛ سلیمانبن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، چاپ سعید محمد لحام، بیروت 1410/1990؛ علیبن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/1980؛ احمدبن حسین بیهقی، کتاب الاسماء و الصفات، چاپ عمادالدین احمد حیدر، بیروت 1423/2002؛ محمدبن عیسی ترمذی، سننالترمذی، ج 5، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت 1403؛ محمدبن عبداللّه حاکم نیشابوری، المستدرک علیالصحیحین، و بذیله التلخیص للحافظالذهبی، بیروت: دارالمعرفة، ]بیتا.[؛ حسینبن حسن حلیمی، کتاب المنهاج فی شعبالایمان، چاپ حلمی محمد فوده، ]بیروت[ 1399/1979؛ حمدبن محمد خطابی، شأنالدعاء، چاپ احمد یوسف دقاق، دمشق 1404/1984؛ حسینبن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، چاپ صفوان عدنان داوودی، دمشق 1412/1992؛ ابراهیمبن سری زجّاج، تفسیر اسماءاللّه الحسنی، چاپ احمد یوسف دقاق، ]قاهره[ 1395/1975؛ عبدالرحمانبن اسحاق زَجّاجی، اشتقاق اسماءاللّه، چاپ عبدالحسین مبارک، بیروت 1406/1986؛ زمخشری؛ طباطبائی؛ طبرسی؛ طبری، جامع؛ طوسی؛ حسنبن یوسف علامه حلّی، کشفالمراد فی شرح تجرید الاعتقاد (قسم الالهیات)، چاپ جعفر سبحانی، قم 1375ش؛ محمدبن محمد غزالی، المقصد الاسنی فی شرح معانی اسماءاللّه الحسنی، چاپ فضله شحاده، بیروت 1971؛ محمدبن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، قاهره ]بیتا.[، چاپ افست تهران ]بیتا.[؛ همو، شرح اسماءاللّه الحسنی للرازی، و هوالکتاب المسمی لوامع البینات شرح اسماءاللّه تعالی و الصفات، چاپ طه عبدالروؤف سعد، قاهره 1396/1976، چاپ افست تهران 1364ش؛ عبدالکریمبن هوازن قشیری، التحبیر فیالتذکیر، چاپ ابراهیم بسیونی، قاهره 1968؛ ابراهیمبن علی کفعمی، جنّةالامان الواقیة و جنّة الایمان الباقیة، المشتهر بالمصباح، بیروت 1403/1983؛ مجلسی؛ محمدفؤاد عبدالباقی، المعجمالمفهرس لالفاظ القرآنالکریم، بیروت: دار احیاء التراثالعربی، ]بیتا.[؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، تهران 1357ش؛Martin R. Zammit, A comparative lexical study of Qur'anic Arabic, Leiden 2002.