حوفی

معرف

نوعی شعر عامیانه مختص الجزایر
متن
حَوْفی، نوعی شعر عامیانه مختص الجزایر. حوفی از اشعار کوتاهی بین دو تا هشت بیت تشکیل می‌شود که دختران یا زنان جوان به هنگام تاب‌سواری یا گردشهای خارج از شهر، آن را به آواز می‌خوانند. سرایندگان این ترانه‌ها ناشناخته‌اند. این اشعار با آهنگ یکسانی خوانده می‌شوند و شامل دو عبارت آهنگین بسیار ساده‌اند. حوفی منشأ معیّنی ندارد؛ از ریشه‌شناسی آن نیز نمی‌توان به منشأ آن پی‌برد. این نوع شعر را بیشتر تَحویف می‌نامند، که به معنای خواندن حوفی است. نظر منفیِ گردآورندگان جُنگهای ادبی عرب راجع به اشعار عامیانه، به جز زَجَل*، سبب شده است تا در این عرصه نقد و بررسی انجام نشود. ابن‌خلدون، بی‌هیچ توضیحی، حوفی را با مَوّال (رجوع کنید به موالیا*) مرتبط می‌داند (چاپ کاترمر، ج 3، ص 429). به این نظر نمی‌توان یقین داشت، چنان‌که در چاپ بولاق، اصطلاح قوما* جانشین حوفی در این جمله شده است؛ رزنتال نیز در ترجمه مقدمه از این نظر پیروی کرده است (رجوع کنید به ج 3، ص 475، یادداشت 2).مارسه (ص 209) تردید دارد که «حوفیِ مدرنِ تلِمْسان* را با حوفی ابن‌خلدون یکی بداند»، اما محتاطانه می‌کوشد بین حوفی و موّال ارتباطی بیابد. به عقیده او، هر دو نوع شعر از نظر شمار ابیات مساوی‌اند و در بحر بسیط سروده می‌شوند. در نتیجه تحول حوفی را به این صورت دنبال می‌کند که حوفی در آغاز تابع قواعد تقطیع سنّتی بوده و سپس به‌تدریج از موّال جدا شده است. «در دوران متأخر، که قواعد اصلی این قالب از دست رفت، دوستداران حوفی... به سرودن ]ابیات موزون [ادامه دادند، هرچند گاهی آهنگ آنها نسبت به آهنگ سنّتی این اشعار کمی سکته داشت».این استدلال به‌هیچ‌وجه قانع کننده نیست، به‌خصوص که نگرش ابن‌خلدون مبنی بر اینکه تمام اشعار بومی نتیجه زوال انواع سنّتی پیشین هستند، رویکرد به این مسئله را طور دیگری جلوه داده است. این امر ناگزیر مشکلاتی را که به مجرد آغاز بررسی تحولات انواع شعری بروز می‌کنند، به مراتب پیچیده‌تر می‌کند.در واقع از فحوای کلام پیداست که ابن‌خلدون نکوشیده است میان انواع شعر اندلسی یا مغربی ]مراکشی[ و شرقی رابطه مستقیمی برقرار کند، بلکه فقط بر مشترکات آنها تأکید کرده است؛ مانند عامیانه بودن آنها، واقعیتی که هنگام صحبت از تقلیدِ شعرِ مصری از موّالِ بغداد بر آن تأکید می‌کند.تقطیع ابیات حوفی به شیوه مارسه نیز پذیرفتنی نیست، زیرا تلاش او برای یافتن بحر بسیط در آنها، او را واداشته است تا به نکته‌سنجیهای کاملا ناموجهی بپردازد. در این نوع شعر فقط تقطیع هجایی باید انجام داد و هر شیوه دیگری فقط ممکن است به ایجاد قالبهای نامنظم بینجامد.فرضیه دیگر، که ابتدا جالب توجه‌تر به نظر می‌رسد، منشأ حوفی را در ترجیع‌بند اندلسی جستجو می‌کند. بن‌شنب (1945، ص 91) آن را «شکل مبتذل و عامیانه‌شده» ترجیع‌بند اندلسی می‌داند و می‌افزاید «حوفی از نظر وزن، در مرتبه‌ای بین کمّی و هجایی قرار دارد».در واقع این نظر با توجه به نقطه شروع موَشَّح*، دقیقاً بر همان قاعده تحولی که مردود شناختیم تأکید می‌کند. استحکام و تمایز ادیبانه ساختارهای ترجیع‌بند اندلسی، استفاده از وزن کمّی، مضامین و واژگان آن، همگی هر نوع ارتباط آن با حوفی را نفی می‌کنند و حتی بسیار بعید است که بتوان آن را مشتق از زَجَل دانست، که آن هم تابع قواعد بسیار دقیق ساختاری است. به علاوه، معلوم نیست که این مرتبه میانی وزن چه می‌تواند باشد. وزن حوفی هجایی است مضافآ بر اینکه نقش مهمی نیز ندارد. نباید فراموش کرد که حوفی منحصر به آواز خواندن است. تکیه‌های موسیقی است که تمام شعر را در کنترل دارد و ترتیب ساختاری بسیار ساده‌ای لازم است تا هارمونیهایی را که این تکیه‌ها تولید می‌کنند افزایش دهد.حوفیها به گویش محلی سروده شده‌اند و ابیات کمی دارند که مناسب تقطیع هجایی‌اند و هیچ مشخصه ساختاری بارزی ندارند و ظاهراً به راحتی از مضامین عامیانه محلی الهام گرفته شده‌اند. البته این نتیجه‌گیری تا زمانی اعتبار دارد که شواهد مستدل و قانع‌کننده‌ای برای اثبات منشأ اندلسی یا شرقی این شعر، یافت شود.تاب‌بازی همراه با آواز خواندن رسم بسیاری از مغربیان است، که به‌ویژه در نواحی طنجه، رباط ـ سَلا و فاس مشاهده شده‌است، اما اصطلاح حوفی فقط به ترانه‌هایی اختصاص دارد که در تلمسان، الجزیره و بلیدا خوانده می‌شوند. به نظر بن‌شنب، «حوفیِ الجزیره، بلیدا یا هر جای دیگر جدا از حوفی تلمسان است»، اما ظاهراً استدلال محکمی برای اثبات این جدایی موجود نیست. اگر هم هر دو نوع منشأ مشترکی داشته‌اند، اندلسی یا شرقی، مشابه دانستن تکوین آنها جایز نیست. اما اگر این اشتقاق قابل اثبات نباشد، هم چنان که دانش فعلی ما نیز این امکان را نمی‌دهد، در این صورت مشابهتهای میان حوفیهای دو منطقه بیش از آن است که چنین تمایز آشکاری را توجیه کند. متون موجود ما را قادر ساخته‌اند ویژگیهای مشترک بسیاری بین حوفیهای تلمسان و الجزیره و بلیده پیدا کنیم، از جمله اشعار مشابه، تک بیتیهایی که در هر دو موجود است، تعداد یکسان ابیات، کاربرد مشابه ریتمها و بیش از همه استفاده از آهنگ مشابه. به یقین، تعداد حوفیهای تلمسان فراوان‌ترند و مضامین متنوع‌تری دارند، که شاید علت آنها صرفآ محبوبیت بیشتر این نوع شعر در تلمسان باشد.در نوع دیگری، بوقاله، تغییراتی صورت یافته است. بن‌شنب نکته جالب توجهی در مورد آن نوشته است: در مستغانم، حوفیهای تلمسان را در مراسم فال‌گیری می‌خوانند. فقط بعدها «در بعضی از شهرها و مکانهای دیگر، اشعار تازه جای اشعار حوفی را گرفتند که زنان معمولا هنگام فال‌گیری می‌خواندند. به این ترتیب بوقاله باید از حوفی نشئت گرفته باشد». متون موجود حوفی رابطه بین این دو نوع شعر را کاملا واضح نشان می‌دهند. برخی اشعار در هردو مشترک‌اند و تک‌بیتیها، مضامین، تصاویر و اصطلاحهایی در هر دو یافت می‌شود. اگرچه اشعار بوقاله را به آواز نمی‌خوانند، مشخص است که ساختار برخی از آنها این امکان را می‌دهد که با آهنگ حوفی منطبق باشند؛ اما باید اذعان کرد که بوقاله از نظر مضمون و زبان غنای بیشتری دارد. این شباهت به نتیجه‌گیری قاطعی درباره منشأ این دو نوع منجر نمی‌شود، بلکه صرفاً تأکیدی است بر اینکه هر دوی آنها جزء ادبیات عامیانه‌اند که به موازات آثار ادبی در سراسر مناطق عربی زبان گسترش یافته‌اند.از میان 83 شعری که گردآورده‌ایم، 61 شعر منشأ تلمسانی دارند. شماری از این اشعار را در تلمسان، بلیدا یا الجزیره با بی‌توجهی، به شکلهایی می‌خوانند که همیشه هم به دلیل تفاوتِ گویش نیست. این 83 شعر به این ترتیب تقسیم می‌شوند: الف) دوازده بیت، که هشت تای آن الجزیره‌ای‌اند. ب) پانزده شعر سه مصراعی، که سیزده تا مردّف و دو تا با قافیه الف، ب، ب، و سجع متوازن، و هشت تای آن الجزیره‌ای‌اند. ج) 34 رباعی، 23 تا مردّف و نُه تا با قافیه الف، الف، ب، ب. د) یازده شعر پنج‌بندی، هفت تا مردّف، سه تا با قافیه الف، الف، الف، ب، ب، و یکی با قافیه الف، الف، الف، الف، ب . ه ) هشت شعر شش‌بندی، شامل پنج شعر متشکل از دو تا سه مصراعی مردّف، یک شعر متشکل از سه بیت با قافیه‌های متفاوت، دو شعر متشکل از یک رباعی مردّف و یک بیت. و) پنج شعر هفت‌بندی، که به اشکال مختلف رباعی، سه مصراعی و ابیات تقسیم می‌شوند. ز) یک شعر هشت بندی، که از دو رباعی مردّف ساخته شده است. سه شعر متفاوت با بقیه نیز به این فهرست اضافه کرده‌ایم. بررسی ترتیب سجعهای متوازن نشان می‌دهد که تعداد آنها در بوقاله بسیار کمتر است و نیز ترتیب آنها کمتر تصنعی است. احتمالا مسئله بیشتر همگونی موسیقیایی است تا بتواند آهنگ حوفی را زنده نگه دارد.مضامین حوفی تلمسان متنوع‌تر از حوفی الجزیره است؛ حوفیهای الجزیره تقریباً همیشه به عشق و توصیف باغهایی که محل تاب‌بازی‌اند اختصاص دارند، در حالی که حوفی تلمسان شامل این مضامین است: الف) اشعار مختص به تلمسان، حومه آن یا بعضی نواحی این منطقه. اما در حوفی الجزیره‌ای چنین مضامینی وجود ندارد، به‌جز شعری درباره سیدی فرّوش. ب)مضامین مذهبی: گاه راجع به پیامبر، دختر آن حضرت و امام علی، گاه در ستایش مقدّسین تلمسان. در این مورد، باید به همدلی صریح با چهره‌های برجسته تشیع اشاره کرد که در برخی اشعار بوقاله نیز دیده می‌شود. در این مورد نیز حوفی الجزیره هیچ مضمونی از منبع الهام مشابهی ندارد. ج)مضامین عاشقانه : این مضامین در الجزیره و بلیدا نیز به فراوانی تلمسان‌اند. ترانه‌هایی درباره عشاق و شادی یا رنجی که می‌بینند، می‌خوانند. به علاوه، حوفی تلمسان شامل گفتگوی عاشق و معشوق و اشعار عاشقانه‌ای است که از زبان مردی جوان نقل می‌کنند. د) جنبه‌های گوناگون زندگی اجتماعی در تلمسان : زندگی یک زن جوان، روابط او با مادر و مادر شوهر، نقل ویژگیهای اعضای خانواده و از این قبیل.کیفیت ادبی این اشعار کاملا متفاوت است. بعضی از نظر احساساتِ بیان‌شده و انتخاب حالت بیان و تصاویر، بسیار خوب سروده شده‌اند. استفاده از مضامین مربوط به گل در توصیف دختران اغلب مضمون بسیار مناسبی است. مضامین حزن‌انگیز یا دلتنگیهای خاطره‌برانگیز بسیار مناسب آهنگ حوفی‌اند. اشعار دیگر ملال‌آورترند، اما آنها نیز همگی بازتاب صادقانه جنبه‌ای از زندگی تلمسان و، به خصوص، روحیه ساکنان آن‌اند. به‌رغم آشوبهایی که در زندگی اجتماعی الجزایر پیش آمده، حوفی هنوز در میان عامه محبوب است، اگرچه زنان جوان امروزه علاقه نسبتاً کمتری به این نوع شعر دارند که زمانی بسیاری‌از نیاکانِ آنان را شادمان کرده بود. با اینکه نتوانستیم اطلاعاتی درباره ملودی حوفی گردآوری کنیم، نت آن را نوشته‌ایم. متون موثق در این مورد اصلا وجود ندارد و با کمال تأسف بررسی علمی شعر عامیانه، و نیز اغلب شعر کلاسیک، بدون تشخیص نقش مهمی که آهنگ دارد ممکن نیست. مسائل ساختار شعر بدون نقد و بررسی کامل، خودشان حل نخواهند شد و مسئله منشأ را نمی‌توان تا زمانی که تصحیح جامعی از تصنیفهای گویشهای مغربی عرضه نشده است، بررسی کرد.منابع: ابن‌خلدون، کتاب العبر و دیوان المبتدا و الخبر، بولاق 1284؛ همو، المقدمة، چاپ کاترمر، پاریس 1858ـ1868؛J.E. Bencheikh, "Une forme de poesie populaire chantee: le hawfi magrebin", AIEO Alger, II (1965); S. Bencheneb, "Chansons de l'escarpolette", RAfr., no.89 (1945), 89-102; idem, "Du moyen de tirer des presages au jeu de la buqala", AIEO Alger, XIV (1956), 19-111; J. Desparmet, Enseignement de l'arabe dialectal, 2nd ed., Algiers 1913, 141f. and 167f.; IbnKhaldun, The Muqaddimah, tr. Franz Rosenthal, London 1958; J. Join, "Chansons de l'escarpolette a Fez et Rabat Sale", Hesperis, XlI (1954), 341-364; M. Lacheraf, Chants des jeunes filles arabes, Paris 1954; idem, "Petits poemes d'Alger", in Islam et Occident, cahiers du Sud, 1947, 340-342; W. Marcais, Le dialecte arabe parle a Tlemcen, Paris 1902, 205-240, Y. Oulid-Aissa, "Le jeu de la bouqala, poesie divinatoire", in Islam et Occident, ibid, 334-339.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 14
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده