چِمِشْگَزَک، ولایتی تاریخی و یکی از ایلات کرد شیعهمذهب. مسکن اولیه ایل چمشگزک تا پیش از سده یازدهم، نواحی دیارْبَکْر و جنوب اِرْزِنْجان بود که امروزه از ولایات ترکیهاند (رجوع کنید به مینورسکی، ص 196؛ قس توحدی، ج 3، ص 173، که محل اسکان آنان را قفقاز و شمال جمهوری آذربایجان آورده است). به نوشته توحدی (ج 1، ص 469، پانویس)، تا پیش از تشکیل دولت صفوی (ح 906ـ1135) چمشگزکها در نواحی بین مهاباد و کردستان ترکیه و ایروان پراکنده بودند. امروزه شهری به نام چمیشگزک در جنوب غربی ولایت تنجلی* ترکیه وجود دارد.نام ایل و ولایت چمشگزک در منابع به صورتهای چامُشگَزَک، چمشکزک، جامشگزک و جمشکرک آمده است (رجوع کنید به میرنیا، ص 12؛ مکافاتنامه، ص 138؛ مروی، ج 1، ص 60، پانویس 2). به گفته اولیا چلبی (ج 2، ص 222)، نام ناحیه تحت قلمرو چمشگزکها، که به ولایت چمشگزک معروف است، جمشید گنزک (به معنای قلعه جمشید) بوده است که غلام ثروتمند جمشید، شاه اساطیری ایران، آن را بنا کرده بود و بعدها به چمشگزک تغییر یافت. نسب امیران چمشگزک بهزعم خودشان به شخصی به نام ملکیش، از اولاد خلفای عباسی، و به روایتی دیگر به امیر سلیقبن علیبن قاسم، از شاهان سلجوقی، میرسد (بدلیسی، ص 214). بدلیسی (ص 214ـ 215) احتمال داده است که حکام چمشگزک از اولاد ملکشاه سلجوقی بودهاند که واژه ملکشاه، بر اثر کثرت استعمال، ملکیش شده است. به گفته وی (همانجا) نامهای آنان دلالت بر ترک (نه کُرد) بودنشان دارد. بنابه روایتی، ملکیش 32 قلعه در ناحیه تحت قلمرو چمشگزکها ایجاد کرد و فرزندان او، حتی در زمان حمله مغول و تیمور، به استقلال در این ناحیه حکومت کردند (همان، ص 215ـ216؛ نیز رجوع کنید به زکی، ج 2، ص 366). در زمان قراقوینلوها (حک : ح 777ـ873)، حکام چمشگزک و نواحی اطراف به اطاعت امیریوسف درآمدند که امارت پدرش قرامحمد را به دست گرفته بود (طهرانی، ص 35).در زمان اوزون حسن آققوینلو (حک : 857ـ882)، که قصد قلع و قمع دودمانهای محلی مرتبط با قراقوینلوها را داشت، شیخ حسن، امیر جوان چمشگزک، هجوم خربندهلوها به چمشگزک را دفع کرد و اعقاب وی تا زمان شاه اسماعیل اول صفوی (حک : 905ـ930) استقلال خود را حفظ کردند. در 908، سلطان بایزید دوم عثمانی که از فتوحات اولیه شاه اسماعیل در مرزهای شرقی عثمانی نگران بود، نامهای به حاجی رستمبیگ، نوه شیخ حسن، نوشت و گویا از وی طلب همراهی کرد. شاه اسماعیل در 912، نورعلی خلیفه، از امرای قزلباش، را برای تسخیر ولایت چمشگزک فرستاد. حاجی رستمبیگ، چمشگزک را تسلیم نورعلی خلیفه کرد و خود به خدمت شاه اسماعیل رسید. شاه نیز ناحیهای از توابع عراق را در عوض ولایت چمشگزک به او داد (بدلیسی، ص 216ـ217؛ فریدونبیگ پاشا، ج 1، ص 353). مردم چمشگزک به سبب رفتار ظالمانه نورعلی خلیفه و کشتار عده بسیاری از عشایر ملکیشی، با او مخالفت کردند و پیکی نزد حاجی رستمبیگ فرستادند، اما همزمان جنگ چالدران* در گرفت و حاجی رستمبیگ، که در رکاب شاه اسماعیل بود، در جنگ کشته شد. پیرحسینبیگ، فرزند رستم بیگ، با شنیدن خبر قتل پدرش به اردوی سلطان سلیم اول (حک : 872ـ926) رفت و ابراز فرمانبرداری کرد. سلطان نیز ولایت موروثی چمشگزک را به وی بخشید. پیرحسین نورعلی خلیفه را شکست داد و سیسال بر چمشگزک حکومت کرد. پس از مرگ پیرحسینبیگ در 951، فرزندان او بر سر جانشینی توافق نکردند و از سلطان عثمانی فرمان حکومت خواستند. از این پس قصبه (مرکز) چمشگزک و چند قریه از املاک خاصه سلطانی شد و بقیه ولایت به دو سنجق و چهارده زَعامَت و تیمار (هر دو کمابیش معادل تیول یا سهمیه بیتالمال سپاهیان از اراضی مفتوحه در جنگ) تقسیم شد و به فرزندان پیرحسین تعلق گرفت. بعدها قصبه چمشگزک نیز به تصرف آنها درآمد (بدلیسی، ص 217ـ222، 224، 226).در 1005 قلمرو تحت حکومت چمشگزکها آنقدر وسعت داشت که در میان کردهای منطقه، به ولایت کردستان معروف بود (رجوع کنید به بدلیسی، ص 215).چمشگزکها شاه عباس اول صفوی (حک : 996ـ1038) را هنگام حمله ازبکها به ایران یاری کردند و امیران چشمگزک (شاه علیخان، شاهقلی سلطان) در لشکرکشیهای شاه برای مقابله با ازبکها حضور داشتند (رجوع کنید به اسکندر منشی، ج 1، ص 532ـ533، 569، ج 2، ص 630ـ631). شاه عباس در 1011، چهل هزار خانوار (یا چهل هزار نفر) از کردهای چمشگزک را، به منظور جلوگیری از حمله ازبکها به مرزهای خراسان، به نواحی قوچان و بجنورد و جاجرم و کالپوش ــ که در دست طایفه گرایلی* بودندــ کوچاند (اعتمادالسلطنه، ج 1، ص 159ـ160). از این پس، سراسر خراسان شمالی در اختیار چمشگزکها قرار گرفت (توحدی، ج 2، ص 152ـ153). با اسکان چمشگزکها در مناطق یاد شده، میان آنان و گرایلیها درگیریهایی به وجود آمد و سرانجام، گرایلیها از این نواحی بیرون رانده شدند (همان، ج 3، ص 160ـ161).جهانبیگلوها طایفهای دیگر از چمشگزکها بودند که احتمالا در همین زمان در نواحی مرزی خراسان و مازندران اسکان یافتند (همان، ج 3، ص 174). بزرگِ ایل چمشگزک، که تا قبل از دوره شاه عباس ایلخان نامیده میشد، در این زمان به امیرچمشگزک و در اواخر دوره صفوی به وکیلالاکراد یا خان معروف شد. خان مقامی بالاتر از سلطان داشت. در زمان نادرشاه لقب بیگلربیگی متداول شد که در زمان قاجار دوباره به ایلخانی تغییر یافت (همان، ج 2، ص 153؛ نیز رجوع کنید به زعفرانلو*).با قدرت گرفتن میر ویس (از رؤسای طایفه غَلزائی*) در قندهار و تصرف آن شهر، شاه سلطان حسین در 1128 جمعی از ایلات، از جمله چمشگزک، را برای جنگ به قندهار فرستاد (مرعشی صفوی، ص 2ـ8، 17). کردهای چمشگزک در 1129 در جنگ با افغانان ابدالی نیز شرکت داشتند، اما به سبب کینه دیرینهشان نسبت به صفیقلیخان، فرمانده سپاه و داروغه اصفهان، از جنگ پرهیز کردند و در نتیجه سپاه ایران شکست خورد (رجوع کنید به همان، ص 27ـ28). با قدرت گرفتن شاه طهماسب دوم صفوی (حک : 1135ـ1145) بزرگانِ ایل به شاه ابراز وفاداری کردند و در قوچان به اردوی او پیوستند. در 1136، نادر به قصد تصرف محالّ کردستان به سوی قوچان حرکت کرد و از اطراف اَتَک تا سرحد قوچان به جمعآوری سپاه پرداخت. برخی طوایف چمشگزک از پیوستن به او خودداری کردند. نادر در حوالی قوچان درباره مسئله اتحاد با آنان با محمدحسینخان زعفرانلو، وکیل ایل، صحبت کرد، اما آنان موافقت نکردند و در 1137 از شاه طهماسب خواستند با آنها برضد نادر متحد شود و او را از سر راه بردارد و سپس اشرف افغان را خلع کند، اما با حمله نادر به قوچان (مرکز چمشگزکها) جعفرقلیبیگ شادلو، از رؤسای چمشگزک، کشته شد و شاه طهماسب به مشهد گریخت (استرآبادی، ص 62ـ64، 67؛ مروی، ج 1، ص 74). پس از این، چمشگزکها در بسیاری از جنگها، از جمله جنگ با ترکمانان در 1147، تسخیر بلخ در 1149 و تسخیر قندهار در 1151، نادر را یاری کردند (استرآبادی، ص 247ـ248، 298ـ299؛ مروی، ج 2، ص 547؛ قدوسی، ص 119). در سالهای پایان حکومت نادر، در 1160، خانهای کردستان به دلیل افزایش مالیات، از اردوی نادر گریختند و به قوچان رفتند. خانهای کرد منطقه به همراه ریشسفیدان چمشگزک در کوه آلاداغ پناه گرفتند و سپاهی برای نگهبانی قلعه قوچان گماشتند (مروی، ج 3، ص 1193). در همین سال نادر کشته شد و برادرزادهاش عادلشاه در مشهد به سلطنت رسید. او نیز روانه قوچان شد و کردهای چمشگزک را سرکوب کرد (همان، ج 3، ص 1196؛ گلستانه، ص 389).ظاهرآ از اواخر دوره صفوی بهتدریج عنوان چمشگزک جای خود را به زعفرانلو داد و امیران این ایل به امرای زعفرانلو معروف شدند (توحدی، ج 1، ص 469).نیز رجوع کنید به زعفرانلو*منابع : محمدمهدیبن محمدنصیر استرآبادی، جهانگشای نادری، چاپ عبداللّهانوار، تهران 1341ش؛ اسکندر منشی؛ محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، مطلعالشمس، چاپ سنگی تهران 1301ـ1303، چاپ تیمور برهان لیمودهی، چاپ افست تهران 1362ـ1363ش؛ اولیا چلبی؛ شرفالدینبن شمسالدین بدلیسی، شرفنامه، ]قاهره ? 1931[؛ کلیماللّه توحدی، حرکت تاریخی کرد به خراسان در دفاع از استقلال ایران، مشهد 1359ـ1373ش؛ محمدامین زکی، کورد و کوردستان، بغداد 1350/1931، چاپ افست مهاباد ]بیتا.[؛ ابوبکر طهرانی، کتاب دیار بکریه، چاپ نجاتی لوغال و فاروق سومر، آنکارا 1962ـ1964، چاپ افست تهران 1356ش؛ احمد فریدون بیگپاشا، منشآتالسلاطین، ]استانبول[ 1274ـ1275؛ محمدحسین قدوسی، نادرنامه، مشهد 1339ش؛ ابوالحسنبن محمدامین گلستانه، مجملالتواریخ، چاپ مدرس رضوی، تهران 1356ش؛ محمدخلیلبن داوود مرعشی صفوی، مجمعالتواریخ، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1362ش؛ محمدکاظم مروی، عالم آرای نادری، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1364ش؛ مکافاتنامه، در علل برافتادن صفویان، تصحیح و تألیف رسول جعفریان، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، 1372ش؛ علی میرنیا، پژوهشی در شناخت ایلها و طایفههای عشایری خراسان و نقش سیاسی روسای ایلهای بزرگ در امور کشور، و روابط آنها با حکومتها و استعمارگران، تهران 1369ش؛ ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکی، سازمان اداری حکومت صفوی، یا، تحقیقات و حواشی و تعلیقات استاد مینورسکی بر تذکرةالملوک، ترجمه مسعود رجبنیا، در میرزا سمیعا، تذکرةالملوک، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1368ش؛ نقشه راهنمای ترکیه، مقیاس 000‘000‘1:2، تهران: گیتاشناسی، ]بیتا.[.