چَلَبیانلو، رحیمخان، ملقب به سردار نصرت، رئیس طایفه چلبیانلو و از مخالفان سرسخت مشروطیت. پدرش، حاج علیخان، از سران عشایر شمال آذربایجان بود و در ارسباران اقامت داشت. نخستین آگاهی از زندگی رحیمخان مربوط به 1300 است که رئیس دستهای از سواران آذربایجان بود. رحیمخان در دوره سلطنت مظفرالدین شاه درجه میرپنجی گرفت و با لقب نصرالسلطان، رئیس طایفه چلبیانلو شد و مدتی نیز رئیس کشیکخانه بود (رجوع کنید به محبوبی اردکانی، ص 369؛ بامداد، ج 1، ص 506).پس از صدور فرمان مشروطیت در 1324 و شروع انتخابات دوره اول مجلس شورای ملی، رحیمخان در تبریز به محمدعلی میرزا، که مخالف مشروطیت بود، نزدیک شد و در شمار ندیمان او درآمد و محمدعلی میرزا به او لقب سردار نصرت داد (کسروی، 1363ش، ص 319).رحیمخان به محمدعلیمیرزا وعده داده بود که در موقع لزوم مشروطهخواهان را نابود خواهد ساخت (ثقةالاسلام، ص 26).با شدت گرفتن بیماری مظفرالدین شاه، درباریان ولیعهد را به تهران فرا خواندند. رحیمخان نیز همراه محمدعلی میرزا به تهران آمد. پس از درگذشت شاه، در 1324 اوضاع آذربایجان، به سبب کشمکش بین مشروطهخواهانو مستبدان،آشفتهبود.کمبود نان نیز به وخامت اوضاع میافزود. به دستور محمدعلیشاه، بیوکخان، پسر رحیمخان، سه نفر را مأمور کشتن سران انجمن ملی تبریز کرد، اما با دستگیری دو تن از قاتلان، تلگرامهای رحیمخان به پسرش به دست مردم افتاد و مشخص شد که همه این اقدامات به دستور شاه بوده است (براون، ص 141).در 1326 بیوکخان بار دیگر در قرهداغ به غارت اموال و کشتار مردم پرداخت و مانع رسیدن غله به تبریز شد. سواران رحیمخان به روستاهای ارمنینشین نیز یورش میبردند (معاصر، ج 2، ص 962). به سبب فرار مردم به تبریز، انجمن ملی خواهان مجازات بیوکخان و برکناری رحیمخان از ایلبیگی طایفه چلبیانلو شد (کسروی، 1363ش، ص 334ـ 335؛ نیز رجوع کنید به معاصر، ج 2، ص1140ـ1141).با حمایت وکلای آذربایجان و بازاریان و مردم تهران، شاه ناگزیر به دستگیری رحیمخان فرمان داد (رجوع کنید به کسروی، 1363ش، ص 348ـ349).اندکی بعد مخالفان مشروطه در میدان توپخانه آشوبی برپا کردند و گروهی از آنان برای آزادی رحیمخان به عدلیه رفتند، اما او گفت: «مرا ملت بند کرده و باید ملت آزاد گرداند» (همان، ص 554). سرانجام آیتاللّه طباطبایی رحیمخان را به مجلس برد و او به قرآن سوگند خورد که به قانون اساسی وفادار باشد و از تهران خارج نشود (ناظمالاسلام کرمانی، بخش 2، ج 4، ص 151)، اما در اردیبهشت 1326 با شتاب به قرهداغ رفت و در راه، ضمن غارت اموال مردم، سیمهای تلگراف را نیز پاره کرد. او سپس عریضهای برای انجمن ملی تبریز نوشت و با ابراز پشیمانی از اعمال گذشتهاش به قرآن سوگند خورد و خواستار بخشش گناهان خود شد. چند تن از نمایندگان انجمن به دیدارش رفتند و او قرآنی را مهر کرد و به تبریز آمد (ویجویه، ص 19؛ کسروی، 1363ش، ص 554ـ 555). رحیمخان هر روز در انجمن حاضر میشد و تقاضا میکرد کاری به او رجوع کنند که بتواند گذشته خود را جبران نماید. سرانجام با توصیه انجمن ملی، مخبرالسلطنه هدایت، والی جدید آذربایجان، رحیمخان را مأمور دفع سالداتهای روس کرد که به مرزهای ایران وارد شده بودند. رحیمخان با هشتصد تفنگ و دو عراده توپ و هجده هزار تومان خرج راه، روانه اهر شد (رجوع کنید به هدایت، ص 170؛ ویجویه، ص 19ـ20). در این هنگام محمدعلی شاه، که قصد انحلال مجلس را داشت، با تلگرامی به رحیمخان دستور داد که با سواران خود به تبریز حمله کند (ویجویه، ص 22). رحیمخان ابتدا بیوکخان را با هزار سوار روانه تبریز کرد، ولی وی با مقاومت مردم، به فرماندهی باقرخان شکست خورد. رحیمخان خود با 200‘ 1سوار عازم تبریز شد و پس از غارت روستاهای اطراف تبریز، راه ورود آذوقه به شهر را بست، در نتیجه نان در شهر کمیاب شد. جنگ میان مشروطهخواهان به رهبری باقرخان و ستارخان، و رحیمخان از 23 جمادیالاولی 1326 آغاز شد و مجاهدین در 15 جمادیالآخره به باغ شمال، محل اقامت رحیمخان، حمله بردند. سواران رحیمخان سراسیمه گریختند و خود او به باغ بانک روس پناه برد، ولی بازهم دست از محاصره شهر برنداشت و برای مجاهدین پیام فرستاد که یا تسلیم شوند یا شهر را به توپ خواهد بست (رجوع کنید به همان، ص 24ـ42؛ کسروی، 1363ش، ص 696ـ704، 711ـ 720، 735). در اواخر جمادیالآخره 1326 محمدعلی شاه، عینالدوله* را به حکومت آذربایجان منصوب کرد. عینالدوله قصد داشت جنگ تبریز را با مسالمت خاتمه دهد، اما مذاکره او با اعضای انجمن ملی، که خواستار مجازات رحیمخان بودند، به نتیجه نرسید و پس از حدود یک ماه، جنگ از سرگرفته شد. مرتضی قلیخان اقبالالسلطنه ماکوئی، حاکم ماکو، هم سه هزار سوار به یاری رحیمخان و نیروهای دولتی فرستاد (رجوع کنید به ویجویه، ص 42، 95). رحیمخان، که از مقاومت مردم تبریز و جنگ بینتیجه ناامید شده بود، از شاه تقاضای مرخصی کرد. محمدعلی شاه پذیرفت ولی به او دستور داد راه قرهداغ را ببندد و اجازه ورود آذوقه به تبریز را ندهد. رحیمخان همچنین به دستور عینالدوله راه الوار را نیز برای جلوگیری از حمل آذوقه به تبریز بست. ستارخان به الوار حمله کرد، اما شکست خورد و رحیمخان شهر صوفیان، در شمال غربی تبریز، را نیز تصرف کرد (کسروی، 1363ش، ص 793، 846ـ847).با بروز قحطی در تبریز و با وساطت کنسولهای روس و انگلیس شاه دستور داد راه را باز کنند. رحیمخان با سواران خود به اهر بازگشت و به چپاول کاروانها پرداخت و کالاهای چند بازرگان روس را نیز غارت کرد. سربازان روس به بهانه حفظجان اتباع خود در 6 ربیعالآخر 1327، از مرز گذشتند و رحیمخان را بازداشت کردند. وی روز بعد، با ضمانت یکی از بازرگانان اهر، آزاد شد (ناظمالاسلام کرمانی، بخش 2، ج 5، ص 389؛ کسروی، 1355ش، ص 85؛ همو، 1363ش، ص 888، 890).پس از خلع محمدعلی شاه از سلطنت (1327)، رحیمخان، که همچنان با مشروطهخواهان دشمنی میورزید، در اردبیل آشوب کرد. در جنگی که بین ستارخان، که حاکم اردبیل شده بود، با رحیمخان و متحدانش در گرفت، ستارخان به سختی شکست خورد (کسروی، 1355ش، ص 84ـ85؛ ملکزاده، ج 6، ص 1303ـ 1305). سپس حکومت مرکزی سپاهی مرکّب از سواران بختیاری، مجاهدین و قزاق را به جنگ رحیمخان فرستاد. اینبار رحیمخان شکست خورد و به روسیه گریخت (رجوع کنید به هدایت، ص 199؛ ملکزاده، ج 6، ص 1304). دولت ایران از روسیه خواستار دستگیری و استرداد او و بستگانش شد، اما روسیه نپذیرفت و اجازه داد او آزادنه در قفقاز زندگی کند (کسروی، 1355ش، ص 114).سرانجام رحیمخان در 1329 به قرهداغ بازگشت و از مخبرالسلطنه امان خواست. مخبرالسلطنه او را به تبریز دعوت کرد و در ارگ تبریز تحتالحفظ نگاه داشت (هدایت، ص 220؛ کسروی، 1355ش، ص154ـ155). در همین زمان، محمدعلی شاه که در اندیشه بازگشت به سلطنت بود، عدهای از سران عشایر کرد و شاهسون را گرد آورد. بیوکخان، پسر رحیمخان، نیز به آنان پیوست. دولتیان به رحیمخان اصرار کردند به پسرش دستور دهد به کمک حکومت مرکزی بیاید و به مستبدان ملحق نشود، اما رحیمخان نپذیرفت. آخرینبار حاجمیرزا آقا بلوری، دستیار ایالت، با او صحبت کرد و چون نتیجه نگرفت، دستور اعدام رحیمخان را داد. در 17 رمضان 1329 رحیمخان در یکی از راهروهای ارگ تبریز با شلیک گلوله اعدام شد (ثقةالاسلام، تعلیقات فتحی، ص506، ش215؛ کسروی، 1355ش، ص207؛ بامداد، ج 1، ص 507).منابع : مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، تهران 1347ـ1351ش؛ علیبن موسی ثقةالاسلام تبریزی، مجموعه آثار قلمی ثقةالاسلام شهید تبریزی، چاپ نصرتاللّه فتحی، تهران 1355ش؛ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران 1363ش؛ همو، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، تهران 1355ش؛ حسین محبوبی اردکانی، تعلیقات حسین محبوبی اردکانی بر المآثر و الآثار، در چهل سال تاریخ ایران، چاپ ایرج افشار، ج 2، تهران : اساطیر، 1368ش؛ حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، تهران 1352ـ1353ش؛ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران 1363ش؛ محمدبن علی ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، چاپ علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران 1362ش؛ محمدباقر ویجویه، تاریخ انقلاب آذربایجان و بلوای تبریز، چاپ علی کاتبی، تهران 1355ش؛ مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران 1363ش؛Edward Granville Browne, The Persian revolution of1905-1909, New York 1966.