چَلاویان (افراسیابیان)، خاندانی از حکام محلی مازندران (حک : 750ـ909).چلاویان از نسل کیاافراسیاب، فرزند کیاحسن، منسوب به ناحیه چلاو/ چلاب آمل بودند (ظهیرالدین مرعشی، ص 179؛ نویدی، ص 139). آنان خود را از نسل بیژن* میدانستند (واله اصفهانی، ص 122). کیاافراسیاب سپهسالارِ فخرالدوله حسنبن کیخسرو، آخرین حاکم از سلسله سوم باوندیان* بود که پس از قتل کیاجلال (رقیب قدرتمندش) به دست فخرالدوله، زمام امور حکومت فخرالدوله را بهدست گرفت (اولیاءاللّه، ص 201؛ ظهیرالدین مرعشی، ص120ـ121، 172). کیاافراسیاب برای مستحکم کردن مناسباتش با فخرالدوله، خواهر وی را به همسری گرفت (رجوع کنید به ظهیرالدین مرعشی، ص 121) اما پس از چندی، با کیایانِ جلال (فرزندان و بستگان کیاجلال) مصالحه کرد و به همراه آنان درصدد نابودی فخرالدوله برآمد، و چون گفته بودند که از ملک فخرالدوله «نظر نامشروعی» واقع شده است، افراسیاب «از علما فتوایی بر قتل وی حاصل کرد» و آن را به تأیید سید قوامالدین مرعشی* رساند. سیدقوامالدین در آن زمان در آمل بنیاد درویشی بنا نهاده و کیاافراسیاب نیز به او ارادت میورزید. در هر صورت، کیاعلی و کیامحمد، دو تن از پسران کیاافراسیاب، در 750 فخرالدوله را کشتند و به این ترتیب حکومت آمل به دست کیاافراسیاب افتاد (اولیاءاللّه، ص 202؛ ظهیرالدین مرعشی، ص 120ـ121؛ شیخعلی گیلانی، ص 52؛ اعتمادالسلطنه، ص 173). او پس از چند نوبت جنگ، فیروزکوه را نیز تصرف کرد (ظهیرالدین مرعشی، ص 172). اما اقدام او در کشتن فخرالدوله چندان مقبول نبود و افراسیاب برای مشروعیت دادن به کار خود، ناگزیر از اظهار ارادت شدید به سید قوامالدین شد و سید نیز او را به مریدی پذیرفت، تا آنجا که اولاد او را شیخی نامیدند (رجوع کنید به همان، ص 174ـ175). اما مطالبات مردم که اینک سید قوامالدین را مقتدای خود میدانستند و افراسیاب را نیز مانند خود مرید او تلقی میکردند و رفتارشان حاکی از مساواتخواهی و نشانه قدرت و نفوذ روزافزون سیدقوامالدین مرعشی بود، خصومت کیاافراسیاب را برانگیخت. وی ابتدا در مقام رو در رو قراردادن فقها با سید برآمد که به نتیجه مطلوب نرسید و سرانجام در 760 به مقرّ سید حمله کرد تا او را به قتل رساند، که در پی مقابله اولاد سید و درویشانی که به حمایت از او گرد آمده بودند، کشته شد و حکومت آمل به سادات مرعشی انتقال یافت (عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 305؛ ظهیرالدین مرعشی، ص 175ـ179).کیاافراسیاب ده سال در آمل حکومت کرد. وی در مازندران به شجاعت و سخاوت شهره بود. او هشت پسر داشت که چند تن از آنان، از جمله کیافخرالدین، به همراه وی کشته شدند (ظهیرالدین مرعشی، ص 172، 177، 179ـ180؛ شیخعلی گیلانی، همانجا). بازماندگان او ابتدا از آمل به لاریجان گریختند و سپس به ناحیه قصران و پس از مدتی به شیراز رفتند (ظهیرالدین مرعشی، ص180ـ181).اسکندر شیخی (کوچکترین پسر کیاافراسیاب) به همراه یارانش و به توصیه شیخ نورالدین، از ملازمان پدرش، به سوی سبزوار رفت. در آن زمان، علی مؤید حاکم سربداری سبزوار، با ملک معزالدین حسین، از امرای آلکَرت و حاکم هرات، دشمنی داشت. اسکندر شیخی و یارانش به او حمله کردند و او و برخی از سپاهیانش را کشتند و سبزوار را تصرف نمودند و در نامهای این واقعه را به ملکحسین اطلاع دادند. ملکحسین نیز اسکندر شیخی و یارانش را با احترام در هرات پذیرفت (همان، ص 181ـ182). اسکندر همچنان در هرات بود و هنگامی که تیمورگورکان* قصد کرد به هرات حمله کند، به خدمت او درآمد (نظامالدین شامی، ص 84؛ ظهیرالدین مرعشی، ص 182؛ واله اصفهانی، همانجا). سادات مرعشی در اواخر 794 مغلوب تیمور شدند و آمل و ساری و قلعه ماهانهسر به تصرف تیمور درآمد. کلات آمل در اوایل 795 به اسکندر شیخی رسید (واله اصفهانی، ص 179ـ182؛ محمدهاشم مرعشی، ص 26). در 802، تیمور در «یورش هفت ساله» عازم آذربایجان، روم و شام شد. در این لشکرکشی، اسکندر شیخی نیز او را همراهی کرد (ظهیرالدین مرعشی، ص240). اسکندر شیخی پسرش، حسینکیا، را در قلعه فیروزکوه گذاشت و خود بر ضد تیمور طغیان کرد، اما هنگام فرار، کشته شد (همان، ص240ـ243؛ شیخعلی گیلانی، ص 53؛ اعتمادالسلطنه، ص 206). سر اسکندر را برای حسین کیا فرستادند و او نیز قلعه را تسلیم کرد (ظهیرالدین مرعشی، ص 244).فیروزکوه در سده نهم به کیایانِ چَلاوی تعلق داشت. آنان از بازماندگان کیاحسن، پسر دوم کیا افراسیاب، بودند (همان، ص 179). با روی کار آمدن آققوینلوها، چلاویان از اطاعت اوزون حسن* سر باز زدند (روملو، ج 2، ص750). در 907، حسین کیا حاکم سمنان و خوار و فیروزکوه و مدعی استقلال بود (همان، ج 2، ص 978). در 909، حسین کیا بر شاهاسماعیل اول صفوی شورید. شاهاسماعیل نیز الیاسبیگ ایقوت اوغلی را برای سرکوبی وی فرستاد. حسین کیا و رستمداریان (حاکمان ولایت رستمدار) نزد الیاسبیگ پیکی فرستادند و خواهان صلح شدند. حسین کیا ابتدا با آنان پیمان بست، اما بعد پیمانشکنی کرد و الیاسبیگ و یارانش را در ورامین به قتل رساند (همان، ج 2، ص 992ـ993؛ نویدی، ص 42). شاهاسماعیل خود به جنگ حسین کیا رفت. او در این جنگ به اسارت درآمد و براثر زخمی که بر خود زده بود، درگذشت (روملو، ج 2، ص 993ـ999؛ نویدی، همانجا؛ قس حسینی استرآبادی، ص 37ـ38). پس از این، امیر سهراب چلاوی، که حاکم یکی از قلاع منطقه فیروزکوه بود، به خدمت شاهاسماعیل درآمد (روملو، ج 2، ص 999). کیایانِ چلاوی، همچون میرشاهملک، در سده دهم همچنان در زمره بزرگان فیروزکوه بودند (رجوع کنید به تیمور مرعشی، ص 177، 218).منابع : محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، التدوین فی احوال جبال شروین: تاریخ سوادکوه مازندران، چاپ مصطفی احمدزاده، تهران 1373ش؛ محمدبن حسن اولیاءاللّه، تاریخ رویان، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1348ش؛ حسینبن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی : از شیخ صفی تا شاه صفی، چاپ احسان اشراقی، تهران 1364ش؛ حسن روملو، احسنالتواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1384ش؛ شیخعلی گیلانی، تاریخ مازندران، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1352ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج 1، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1353ش؛ تیموربن عبدالکریم مرعشی، تاریخ خاندان مرعشی مازندران، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1356ش؛ ظهیرالدینبن نصیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، چاپ محمدحسین تسبیحی، تهران 1345ش؛ محمدهاشمبن محمد مرعشی، زبور آلداود: شرح ارتباط سادات مرعشی با سلاطین صفویه، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1379ش؛ نظامالدین شامی، تاریخ فتوحات امیر تیمور کورکان معروف به ظفرنامه، چاپ فلکس تاور، پراگ 1937ـ1956؛ زینالعابدین علیبن عبدالمؤمن نویدی، تکملة الاخبار: تاریخ صفویه از آغاز تا 978هجری قمری، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران1369ش؛ محمدیوسف واله اصفهانی، خلدبرین: تاریخ تیموریان و ترکمانان، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1379ش.