چِگِنی (چگینی)، ناحیهای در استان لرستان و طایفهای بزرگ از طوایف بالاگریو لرستان.1) ناحیه چگنی، منطبق با بخش دورهْچِگنی در مغرب شهرستان خرّمآباد در استان لرستان است (فرهنگ جغرافیائی آبادیها، ج 58، ص 283ـ284؛ نقشه تقسیمات کشوری جمهوریاسلامیایران). مرکز بخش دورهچگنی، شهر سرابدوره (تأسیس 1375ش) است (ایران. وزارت کشور، ص 55). مهمترین رود دائم بخش دورهچگنی شعبهای از کشکانرود است که پس از پیوستن رود خرّمآباد به آن به سمت جنوب غربی امتداد مییابد و به رود سیمره میریزد. از کوههای مهم آن کوه راکی (920 ‘1 متر) و چیآهور (625 ‘1 متر) و گوزله (742‘1 متر) در دهستان تشکن، و آبکوسه (850 ‘1 متر) و کولی وارچنار (774 ‘1 متر) و قویله (809 ‘1 متر) در دهستان دوره است. این بخش آب و هوای معتدل و نیمه خشک دارد (فرهنگ جغرافیائی آبادیها، ج 58، ص 284). در سرشماری 1375ش، جمعیت این بخش حدود سیهزار تن بوده است (مرکز آمار ایران، 1378ش ب، ص 57). در دوره پهلوی اول (1304ـ1320ش) تعدادی از اهالی این بخش را به علل سیاسی به دیگر نقاط کشور، از جمله شمال خراسان و مشرق مازندران، کوچاندند (جغرافیای کامل ایران، ج2، ص 1093). اهالی آن شیعه دوازده امامیاند و به فارسی و گویش لری سخن میگویند (فرهنگ جغرافیائی آبادیها، همانجا). اقتصاد این بخش مبتنی بر کشت گندم و جو و بنشن، باغداری و پرورش گاو و گوسفند است (همانجا). رزمآرا در حدود 1330ش نوشته که چگنی یکی از بخشهای غربی شهرستان خرّمآباد است و دو امامزاده به نامهای بابا عباس و حیاتالغیب، قلعهای ویران و پل مخروبهای به نام کشکان دارد. مرکز آن سرابدوره است. ساکنان آن از طوایف بهرامی، طولانی، شاهیوند (یا سادات حیاتالغیب چگنی) و چادرنشیناند (ج 6، ص ب، ص 112ـ113، 206).2) طایفه چگنی. سردسیر این طایفه در کنار چشمهها و رودخانهها و گرمسیر آنها در کوهپایههای ناحیه چگینی بوده است (جغرافیای کامل ایران، ج 2، ص 191؛ فرمانفرما، ص 825). جمعیت این طایفه در اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی حدود دوهزار خانوار بوده است (چاغروند خرمآبادی، ص 190؛ کیهان، ج2، ص 61؛ روستایی، ص 36). این طایفه در 1334 به دو دسته، به نامهای طهماسبخانی و حاتمخانی، تقسیم شد (چاغروند خرمآبادی، ص174، 190ـ191؛ فرمانفرما، همانجا؛ برای تیرههایآن رجوع کنید به شاهبختی،ص229؛ ساکی،ص192ـ 193؛ اماناللهی بهاروند، ص 156).گروههایی از چگنیها در شورشهای عشایری سالهای 1303ش و 1306ش شرکت داشتند و با متحدان خود، نظیر دیرگوندها و بیرانوندها، بارها به جنگ و ستیز با قوای نظامی پرداختند ولی سرانجام مغلوب و در اواخر 1306ش، خلع سلاح شدند (رجوع کنید به شاهبختی، ص 32، 67، 76، 84، 151ـ152، 181، 186، 229، 240). در 1345ش طایفه چگنی، با پنجاه خانوار، یکی از طوایف ایل ایتوند لرستان بود و در ناحیه نشکن ییلاق و قشلاق میکرد (ایرانشهر، ج1، ص140). افراد این طایفه در دوره پهلوی، در ناحیه یا بخش دورهچگنی ــکه نام خود را از طایفه چگنی گرفته است ــ بین یافتهکوه و دره سیمره، سفید رود، تنگ گاوشمار، رود کشکان، رود خرّمآباد، کوه ملهشبانان، به شیوه کوچنشینان، به پرورش دام مشغول بودند (کیهان، ج2، ص462؛ ساکی، همانجا).بنابر سرشماری 1377ش، تمام چگنیهای کوچنده لرستان و خراسان یکجانشین شدهاند و فقط 87 خانوار (با 552تن) از چگنیهای چادرنشینِ اطرافِ قزوین کوچنشین بودهاند (مرکز آمار ایران، 1378ش الف، ص 32) و بقیه در دهستانهای اقبال، قاقازان و بخشی از طارم اسکان یافتهاند (گلریز، ج 1، ص 895ـ896؛ ورجاوند، ص 456).پیشینه. در دوره شاه طهماسب اول صفوی (حک 930:ـ 984)، گروههای بزرگی از چگنیها متفرق شدند و در آذربایجان و عراق عجم به راهزنی و شرارت پرداختند. شاه طهماسب به اخراج آنان از قلمرو صفوی فرمان داد. صدها خانوار از این طایفه برای مهاجرت به هندوستان عازم خراسان شدند و به خدمت قزاقخان تکلّو، حاکم هرات، درآمدند. پس از قزاقخان، به امر شاه طهماسب، بوداقخان چگنی، از امیرزادگان این طایفه که در زمره قورچیان بود، به ریاست چگنیهای خراسان رسید (بدلیسی، ص 429ـ430). در زمان سلطان محمد صفوی (حک : 985ـ996)، بوداقخان چگنی حاکم خبوشان (قوچان) بود (اسکندرمنشی، ج1، ص256). شاهعباس اول در 997 سرپرستی فرزند خود، سلطان حسنمیرزا، و نیز حکومت مشهد را به بوداقخان سپرد و پسران او را به حکومت نواحی گوناگون خراسان، از جمله خبوشان، گماشت. بوداقخان، پساز قتل مرشد قلیخان استاجلو، بر جان خود بیمناک شد و با سلطان حسنمیرزا به قلعه خبوشان گریخت (همان، ج 1، ص 402ـ403). در 999 طایفه چگنی، همراه با بوداقخان چگنی، در جلگه ری اطراق کردند. او در همین سال به امر شاه عباس در این جلگه دستگیر و در قم زندانی شد اما به سبب آگاهی به اوضاع خراسان، از زندان آزاد و به خراسان اعزام گردید (همان، ج 1، ص 433ـ 434). وی در 1004 حاکم اسفراین شد و حسنعلی سلطان، فرزند وی و حاکم سابق همدان، به حکومت ناحیه بسطام رسید (همان، ج1، ص510ـ533). حسنعلی سلطان در 1008 حاکم مشهد شد (همان، ج1، ص508). در 1020، بهدستور شاهعباس، چگنیهای قلمرو علیشکر (ولایت همدان) به ناحیه کبودجامه استرآباد مهاجرت کردند (منجم یزدی، ص 420). در دوران شاه صفی (حک : 1038ـ1052)، عاشورخان چگنی حاکم مرو بود و احمد سلطان چگنی به حکومت سبزوار رسید (والهاصفهانی، ص27، 123). در زمان شاه عباس دوم (حک : 1052ـ1077) محمد سلطان چگنی حاکم زمینداور (ناحیهای تاریخی بین سجستان و غور) بود (همان، ص 476). در دوره افشاریه (ح 1148ـ ح 1210) و زندیه (ح 1163ـ ح 1208) چگنیهای خراسان در شمارِ طوایف متفرقه بودند (مرعشی صفوی، ص 105)؛ با این همه، بعضی از خانهای آنها، نظیر تراب خان چگنی، که به سبب مشارکت در توطئه برضد کریم خان اعدام شد، در زمره سرداران زندیه بودند (غفاری کاشانی، ص 165، 228ـ230). چگنیهای قزوین در زمان محمد شاه قاجار (حک : 1250ـ1264)، به تعداد 850 خانوار، از خرّمآباد فیلی به این ناحیه آمدند و در دوره قاجار یکی از گروههای بزرگ چادرنشین این ناحیه بودند. آنان عمدتآ در طارم و لوشان تا خرزان و اطراف قزوین به سر میبردند. گروهی از این طایفه در شهر قزوین و گروهی نیز در ساوجبلاغ سکونت داشتند. آنان در بُنیچهبندیِ نظامیِ دوره قاجار مکلف به تأمین چهارصد سوار برای دولت بودند. چگنیهای قزوین، علاوه بر دامداری و کشاورزی، به بافتن گلیم و قالی و جاجیم و مفرش و خورجین و سیاه چادر نیز میپرداختند (میرزاابراهیم، ص 174). گرمسیر آنان در قسمتی از دره رودخانه شاهرود، مثل لوشان، و سردسیر آنان به طور عمده در طول مسیر قزوین ـلوشان و جاده قزوین ـ تاکستان تا سلطانیه قرار داشت (فیلد، ص 204). در 1311 چگنیها در قاقازان ییلاق و در طارم سفلا قشلاق میکردند (کیهان، ج2، ص368ـ369). همچنین در منابع از تیرههای بابوئی، بهادیوند، پیرقلیوند، پیرمردوند، پاچناری، خرکانی، درویشوند، کلوند، کوگیر، گودرزوند، مال امیر، مختاروند، میرخواند و نظامیوندِ این طایفه نام برده شده است (رجوع کنید به گلریز، ج 1، ص 895؛ ورجاوند، همانجا).منابع : اسکندر منشی؛ سکندر اماناللهی بهاروند، قوملر: پژوهشی درباره پیوستگی قومی و پراکندگی جغرافیایی لرها در ایران، تهران 1370ش؛ ایرانشهر، تهران: کمیسیون ملی یونسکو در ایران، 1342ـ1343ش؛ ایران. وزارت کشور. معاونت سیاسی. دفتر تقسیمات کشوری، نشریه عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری ]تا پایان آبان 1384[، تهران 1384ش؛ شرفالدینبن شمسالدین بدلیسی، شرفنامه: تاریخ مفصل کردستان، چاپ محمد عباسی، چاپ افست تهران[? 1343ش[؛ جغرافیای کامل ایران، تهران: سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی، 1366ش؛ رحیم چاغروند خرمآبادی، جغرافیای لرستان، چاپ ایرج افشار و احمد شعبانی، در شقایق، سال 1، ش 3 و 4 (پاییز و زمستان 1376)؛ رزمآرا؛ محسن روستایی، «ایلات و طوایف لر: گزارش 1306 خورشیدی»، شقایق، سال 1، ش 1 (بهار 1376)؛ علیمحمد ساکی، جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان، خرمآباد [?1343ش[؛ محمد شاهبختی، عملیات لرستان: اسناد سرتیپ محمد شاهبختی، 1303 و 1306شمسی، چاپ کاوه بیات، تهران [?1373ش[؛ ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشنمراد، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تهران 1369ش؛ عبدالحسین میرزا فرمانفرما، گزیدهای از مجموعه اسناد عبدالحسین میرزا فرمانفرما: 1340ـ 1325 هجری قمری، چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران 1366ش؛ فرهنگ جغرافیائی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران، ج :58 خرمآباد، تهران: سازمان جغرافیائی نیروهای مسلح، 1373ش؛ هنری فیلد، مردمشناسی ایران، ترجمه عبداللّه فریار، تهران 1343ش؛ مسعود کیهان، جغرافیای مفصل ایران، تهران 1310ـ1311ش؛ محمدعلی گلریز، مینودر، یا، بابالجنه قزوین، ج 1، ]قزوین[ 1368ش؛ محمدخلیلبن داوود مرعشی صفوی، مجمعالتواریخ، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1362ش؛ مرکز آمار ایران، سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده :1377 جمعیت عشایری دهستانها، کل کشور، تهران 1378ش الف؛ همو، سرشماری عمومی نفوس و مسکن :1375 شناسنامه بخشهای کشور، کل کشور، تهران 1378ش ب؛ جلالالدین محمد منجمیزدی، تاریخ عباسی، یا، روزنامه ملاجلال، چاپ سیفاللّه وحیدنیا، تهران 1366ش؛ میرزا ابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان و...، چاپ مسعود گلزاری، تهران 1355ش؛ نقشه تقسیمات کشوری جمهوری اسلامی ایران، مقیاس 000‘500 ‘1:2، تهران: سازمان نقشهبرداری کشور، 1383ش؛ محمدیوسف واله اصفهانی، خلدبرین : حدیقه ششم و هفتم از روضه هشتم (ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم)، چاپ محمدرضا نصیری، 1380ش؛ پرویز ورجاوند، سرزمین قزوین، تهران 1349ش.