چَقْمَق، ملکظاهر سیفالدین ابوسعید چقمق علایی ظاهری، سلطان مصر و شام و حجاز (حک : 842ـ857) و دهمین پادشاه از ممالیک برجیه (چرکسی). چقمق را در کودکی به غلامی خریدند و به مصر بردند (سخاوی، ج 3، ص 71). علایی خوانده شدن او، به سبب انتسابش به علاءالدین علیبن اینال چرکسی، از امرای مملوکی، است که چقمق را از صاحبش خرید و به همراه پدر خود به حجاز فرستاد و سپس وی را آزاد کرد و پیش خود نگاه داشت، اما بعد از مدتی برادر چقمق، چرکس (جارکَس) قاسمی، چقمق را شناخت و بهسبب تقربش نزد سلطان ظاهر بَرقوق*، از وی خواست تا چقمق را از علاءالدین بستاند (ابنتغریبردی، 1998، ج1، ص234؛ سخاوی، همانجا). برقوق، چقمق را به مرتبه فرماندهی رساند، از اینرو چقمق، ظاهری نیز خوانده شده است. پس از آن، چقمق در مناصب گوناگون درباری و لشکری خدمت کرد. چقمق در دوره اشرف بَرسْبای*، یکی از ملازمین سلطان بود، سپس حاجب بزرگ و در 826 امیرآخور شد، بعد از آن به فرماندهی سلاح و بالاخره به منصب اتابکی رسید و آن مقام را تا آخر سلطنت برسبای و فرزندش، ملک عزیز یوسف (حک : 841)، حفظ نمود (رجوع کنید به همانجاها). بعد از برسبای، بین مملوکان سلاطین سابق اختلاف افتاد و اغلب آنان برای تصاحب قدرت و ثروتِ بیشتر، با یکدیگر به رقابت و خصومت پرداختند (رجوع کنید به ابنتغری بردی، 1383ـ 1392، ج 15، ص 227ـ255). چقمق چون فرمانهای سلطان جدید، عزیز یوسف، را نیز در برقراری آرامش نافذ ندید، او را از سلطنت خلع و زندانی نمود و خود زمام امور کشور را به دست گرفت. سپس امرای دولت مصر، بهعلت کمسنی عزیزیوسف و آشفتگی امور کشور، از چقمق خواستند سلطنت را به عهده گیرد. او نیز پذیرفت و در 19ربیعالاول 842 بر تخت نشست (همان، ج 15، ص 256ـ 257؛ ابنایاس، ج 2، ص 198ـ199).چقمق به سبب خصلتهایش، مورد اقبال مردم مصر و حمایت بسیاری از مملوکانِ سلاطین قرار گرفت. وی به محض رسیدن به قدرت، به عزل و نصب صاحبان مناصب اداری و لشکری پرداخت. بسیاری از امرا و بزرگانِ دوره برسبای را به قتل رساند و اموال آنان را مصادره نمود و با تبعید جمعی از متنفذان به نواحی دور دست، در کمتر از یک سال بر مخالفان خود پیروز شد. وی در ابتدای سلطنت خود با دو دشمن سرسخت مواجه شد. اتابک قَرقَماسبن عبداللّه شعبانی (قیام : ربیعالآخر 842)؛ و اینال جَکَمی، نایب شام (قیام: رمضان 842) که هر دو مغلوب شدند و به قتل رسیدند (ابنایاس، ج 2، ص198ـ217؛ قس ابنتغریبردی، 1998، ج2، ص541ـ 542).چقمق پس از آنکه از نواحی داخلی آسودهخاطر شد، در جمادیالاولی 844 قبرس را تصرف کرد و سپس درصدد تصرف جزیره رودس*، واقع در دریای اژه، برآمد، ولی موفق نشد. در سالهای 846 و 848 هم سپاهیانی به سوی رودس فرستاد، اما در این حملات نیز از تصرف آنجا بازماند (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 15، ص 343، 351ـ352، 360ـ363؛ میور، ص 144).چقمق به ایجاد مناسبات با سایر ممالک اسلامی علاقه داشت و همواره از نمایندگان سیاسی سلطان عثمانی، امیرنشینهای آسیای صغیر و دربار تیموری، در قاهره پذیرایی مینمود (میور، همانجا). ظاهرآ، مناسبات وی با تیموریان خوب بوده، چنانکه در 843 و 844 سفرای شاهرخ تیموری را بهگرمی پذیرفت و سفیر خود را با هدایایی به ارزش هفت هزار دینار به دربار شاهرخ اعزام نمود. در 15 شعبان 848 نیز فرستاده شاهرخ، با هیئتی مرکّب از یکصد تن، بار دیگر وارد قاهره گردید. وی در این سفر، کسوت کعبه را، که شاهرخ فرستاده بود، به همراه داشت تا درصورت موافقتِ چقمق، آن را بر کعبه بپوشاند (رجوع کنید به مقریزی، 1418، ج 7، ص 462ـ463؛ ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 15، ص 342ـ343، 364ـ366؛ همو، 1410، ج 1، ص 109؛ ابنایاس، ج 2، ص 221، 245؛ روملو، ج 1، ص 382ـ383).بهرغم سرکوب شورشها و ایجاد امنیت در شهرها، معضلاتی چون محدودیتهای تجاری، ناامنی راهها و تهدید مالالتجارهها، در زمان چقمق نیز مانند گذشته ادامه داشت (میور، ص 145) تا جاییکه تعرض راهزنان به حجاج و بازرگانان ایرانی، که از مکه و عتبات عالیات عازم ایران بودند، موجب شد شاهرخ در نامهای (به تاریخ 11 شعبان 843)، به بیتوجهی دربار چقمق به دادخواهی تجار ایرانی شدیدآ اعتراض کند و خواستار تعقیب خاطیان و استرداد اموال مالباختگان گردد (رجوع کنید به اسناد و نامههای تاریخی، ص365ـ368).چقمق در 24ذیحجه 856، بعداز نماز جماعت، هنگام خروج از مسجد به زمین افتاد و بیهوش شد و شایعه مرگ او در شهر پیچید (ابنتغریبردی، 1383ـ1392، ج15، ص448). وی برای خنثی کردن شایعات و کتمان بیماریاش، در انظار عموم حضور مییافت، اما چون وضع جسمانیاش وخیمتر و حضورش در مراسم و مجالس دشوارتر گردید، در 21 محرّم 857 شورای سلطنتی تشکیل داد و در حضور خلیفه عباسی مصر (القائم بامراللّه،حمزه)، قضاتمذاهب چهارگانه، خواصو درباریان، خود را از سلطنت خلع و به پیشنهاد آنان، فرزندش عثمان را به حکومت تعیین کرد و حاضران نیز با سلطان جدید بیعت نمودند. چقمق در سوم صفر 857 درگذشت و در کنار آرامگاه برادرش، امیرجارکس قاسمی، دفن گردید (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 15، ص453ـ 454؛ سخاوی، ج3، ص74؛ ابنایاس، ج2، ص299).چقمق بیش از هشتاد سال زیست و چهارده سال و ده ماه و دو روز بر مصر و شام حکومت کرد. وی را پادشاهی لایق، دیندار، متواضع، بخشنده (هنگام مرگ جز اندکی طلا در خزانهاش نبود)، دوستدار اهل علم و فقها (در زمان حکومت وی، قضات مذاهب شافعی، حنبلی، حنفی و مالکی، همزمان بر مسند قضا مینشستند) و مهربان با فقرا وصف کردهاند، چنانکه رسم اقطاع را در مورد برخی ممالیک تنگدست و فقیر معمول ساخت و ضمن واگذاری زمین، وجوهی را نیز به آنها اختصاص داد و هدایای بسیاری چون دینار طلا، خلعت، اسب و ساز و برگ نظامی نیز به آنان بخشید. وی موقر، متهور و بیباک بود، هرگز لباس فاخر و رنگارنگ نمیپوشید و جز در مواقعی که شأن سلطنت اقتضا میکرد، بر اسب با زین و یراق زرین سوار نمیشد. وی به عمران نیز اهتمام داشت، چنانکه مساجد و مدارس و پلهای بسیاری را بازسازی نمود. توجه و علاقه او به جمعآوری کتابهای نفیس نیز گویای دانش دوستی او بود (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 15، ص 263، 454، 456ـ 459؛ سخاوی، ج3، ص71ـ73؛ ابنایاس، ج2، ص299ـ 300). با اینهمه، وی از خطا مبرّا نبود، از جمله اینکه نزد او حق با کسی بود که در شکایت سبقت میجست، نه با کسی که واقعآ محقّ بود. در امور صعب، شدت عملِ بیش از حد نشان میداد و در عینتکریم علما و دانشمندان، از تنبیه و تبعید و حبس آنان ابایی نداشت (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 15، ص 458؛ ابنایاس، ج 2، ص 300). در میان جانشینان و فرزندان ملوک مصر، فرزند او، محمد، از علم و فضیلت بسیار بهره داشت (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 15، ص 455ـ 456).منابع : ابنایاس، بدائع الزهور فی دقائع الدهور، چاپ محمد مصطفی، قاهره 1402ـ1404/ 1982ـ1984؛ ابنتغری بردی، حوادث الدهور فی مدی الایام و الشهور، چاپ محمد کمالالدین عزالدین، ]بیروت[ 1410/1990؛ همو، الدلیل الشافی فی علی المنهل الصافی، چاپ فهیم محمد شلتوت، قاهره 1998؛ همو، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره [? 1383[ـ1392/ [? 1963[ـ1972؛ اسناد و نامههای تاریخی، تألیف علی مؤید ثابتی، تهران: طهوری، 1346ش؛ حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1384ش؛ محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الضوءاللامع لاهل القرن التاسع، قاهره : دارالکتاب الاسلامی، ]بیتا.[؛ احمدبن علی مقریزی، السلوک لِمعرفة دول الملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت 1418/1997؛ ویلیام میور، تاریخ دولة الممالیک فی مصر: 1260ـ1517م، ترجمه الی العربیة محمود عابدین و سلیم حسن، مصر 1342/ 1924.