چَغَتایی، زبان و ادبیات. مردم آسیای مرکزی، پیش از غلبه روسها، به سه گروه زبان ترکی صحبت میکردند: اوغوزی، قپچاق و گروه زبانهای اویغوری غربی یا ترکی شرقی. ترکی شرقی سه مرحله تحول داشته است: ترکی خوارزمی یا چغتایی نخستین (قرن هفتم ـ هشتم)، که ابتدا در قلمرو چغتای*، فرزند چنگیز، در آسیای مرکزی معمول شد؛ چغتایی قدیم (نهم ـ سیزدهم)، که در مراکز فرهنگی حکومتهای ایلخانی و اردویزرین* رواج یافت و در عهد تیموریان رشد کرد و در نیمه دوم سده نهم با آثار امیر علیشیرِ نوائی* به شکوفایی رسید؛ و ازبکی، که در واقع حاصل امروزی شدن زبان ادبی چغتایی است. با درگذشت سلطان حسینمیرزا بایقَرا* (912)، ماوراءالنهر و خوارزم و سپس تمامی خراسان به تصرف ازبکان درآمد و در نتیجه، آنان وارث ادبیات چغتایی شدند، اما بهتدریج نام آن را به ازبکی تغییر دادند.یکی از عوامل مؤثر در شکلگیری زبان ادبی چغتایی، زبان و ادبیات فارسی همراه با فرهنگ اسلامی است. با تغییر مراکز فرهنگی ترکها از شمال شرقی به جنوب غربی، نفوذ زبان و ادبیات فارسی در این زبان افزایش یافت و هم زمان با آن، در قرن پنجم، اسلام در آن نواحی گسترش یافت و کلمات فارسی، از جمله کلمات برگرفته از عربی، در زبان چغتایی متداول شد. زبان چغتایی برخی از ویژگیهای دستوری زبان فارسی را نیز اقتباس کرده است، از جمله حروف اضافه (مانند تا،طرفِ)، حروف ربط (مانند اگر و که)، کسره اضافه (مانندJism-natuvanim ، یعنی جسمِ ناتوانم)، یای اشاره (مانند oq-i ki yadin ciqti، یعنی تیری که از کمان پرید) و یای وحدت (Koprug-i-ga yatar، یعنی به پلی رسید).در آغاز قرن نهم، انبوهی از وامواژههای فارسی نیز در این زبان به کار رفت.سیر تحول ادبیات چغتایی به سه دوره تقسیم میشود: 1)از سده هفتم تا پایان سده نهم، که دوره شکلگیری و شکوفایی زبان ادبی چغتایی سنّتی بود. در ابتدای قرن هفتم، بلافاصله پس از چیرگی مغولان بر آسیای مرکزی، زبان چغتایی جانشین ترکی قرهخانی یا خاقانیه گردید. 2)دوره دوم از اوایل سده دهم و با تأسیس سلسله شیبانیان* آغاز شد. این مرحله حد واسط مرحله بالندگی زبان چغتایی و انحطاط آن محسوب میشود. 3)سده یازدهم تا سیزدهم، که دوره انحطاط ادبیات چغتایی بود. در خلال سالهای 710 تا 770 مجموعه کتابهایی در زمینه شعر، زبانشناسی و دین (شامل ترجمه قرآن) به چغتایی نوشته شد، که اغلب آنها تا حدی مبتنی بر آثار کهن بودند، مانند خسرو و شیرین قطب که بر مبنای اثر نظامی در دوره حاکمیت اردوی زرین بود و ترجمه تذکرةالاولیاء* عطار نیشابوری از مترجمی ناشناخته. در این دوره، خوارزم*، که بیشتر زیر نفوذ فرهنگ ایرانی بود، مرکز فرهنگی شد.از اوایل سده نهم، که تیموریان* بر بخش بزرگی از قلمرو چنگیز دست یافتند، سمرقند و هرات و مرو و بلخ از مراکز بزرگ فرهنگی شدند و در آنها، هنر و ادبیات پیشرفت کرد، اما این هنر و ادبیات خاص اعیان و اشراف، و به زبان فارسی بود. توجه به ادبیات قومی، یعنی به زبان چغتایی، از نیمه اول سده نهم و با شاعرانی چون خجندی و حافظِ خوارزمی آغاز شد. بهویژه شاعران صوفیمسلک، که در اشعار خود سنّتهای ادبی و صوفیانه احمد یسوی* (متوفی 562) را حفظ میکردند، با اشعار دینیِ آموزشی خود به زبان چغتایی، در توده مردم نفوذ یافتند. هرات در عهد شاهرخ میرزا، پس از سمرقند، دومین مرکز فرهنگی شد. آثار شاعران این دوره مشتمل بر قصیده، غزل، مخمّس، تویوق (دو بیتی) و مفردات، و از جمله مضامین آنها مناجات و نعت بود. شاعران چغتایی ساکنِ هرات، این اشخاص بودند: لطفی، سراینده مثنوی لطافتنامه؛ یوسف امیری، سراینده مثنوی دَهنامه، و بنگ و چاقر مناظره سی (مناظره بنگ و باده)؛ و یقینی، سراینده اقیایی نین مناظرهسی (مناظره تیر با کمان). سکاکی (متوفی پیش از 835) و عطایی، از جمله شعرای سمرقند در آن دوران بودند، هر چند که عطایی اهل بلخ بود و در اواسط قرن نهم در زادگاه خود درگذشت.شیراز نیز از مراکزی بود که در دوره تیموریان شعر چغتایی در آن تحول یافت. حافظ خوارزمی از شاعران آن دوره است. تنها نسخه خطی از دیوان حجیم او در کتابخانه موزه سالار جنگ در حیدرآباد نگهداری میشود. حیدر خوارزمی (متوفی بعد از 850) نیز موطن جدید خود را شیراز قرار داد. او اولین شاعر ترکی است که تحت تأثیر مخزنالاسرار نظامی، مثنوی کوتاهی به همان نام و همان بحر (سریع) سرود.گدایی غزلسرا، احمدی که مناظرهای درباره سازهای زهی دارد و سید قاسمی (سراینده چهار مثنوی: مجمعالاخبار، گلشنراز، حقیقتنامه، و الهینامه)، از شاعران آن دورهاند که محل زندگی آنها معلوم نیست.با مرگ شاهرخ میرزا در 850، حکومت تیموری متزلزل شد و کشمکش بر سر تاج و تخت به ضعف آن انجامید. ابوالقاسم بابر* و ابوسعید نیز، که پس از شاهرخ به قدرت رسیدند، در تقویت آن ناکام ماندند تا آنکه حسینمیرزا بایقرا بر هرات، خراسان، سجستان، طخارستان، جرجان و استرآباد تسلط یافت و هرات را به پایتختی برگزید و از 873 تا 912 فرمان راند. در این دوره، که آخرین اما درخشانترین دوره تیموری بود، هرات مرکز مهم سیاسی و بازرگانی و هنری شد. در این دوره ادبیات چغتایی با آثار امیرعلیشیرنوائی به اوج خود رسید و سبک آن الگوی دوره بعد شد. سلطان حسین میرزا بایقرا نقش مهمی در شکوفایی ادبیات چغتایی داشت، چرا که خود شاعر بود و از شاعران حمایت میکرد تا آنجا که نوائی را وزیر خود کرده بود. ادبیات فارسی در آن دوره، نفوذ بسیار داشت و بهویژه فردوسی*، نظامی گنجوی*، سعدی*، حافظ*، امیرخسرو دهلوی*، سلمان ساوجی* و جاهی صفوی* مورد ستایش بودند. تا پیش از این زمان بسیاری از شاعران چغتاییزبان، آثار خود را به فارسی میسرودند. در زمان سلطان حسین زبان و ادبیات چغتایی در برابر زبان فارسی ــکه تا نیمه دوم سده نهم، زبان رسمی و فرهنگی دربار تیمور بودــ قد برافراشت و با تشویق سلطان و وزیرش، نوائی، فارسیسرایان به زبان چغتایی روی آوردند. نوائی در محاکمةاللغتین، که به تشویق سلطانحسین آنرا نوشته، شاعرانی را که زبان مادریشان چغتایی بوده فراخوانده است تا علاوه بر فارسی، به ترکی نیز بنویسند، اما در عمل در طول قرنها، هیچ کدام از شاعران بعد از نوائی، اثری چون آثار وی از خود بر جا نگذاشتند و هیچ کس پس از او چنین شوری در میان شاعران ترک نواحی گوناگون و حتی بین شاعران فارسیزبان برنینگیخت.از تذکره مجالسالنفائس نوائی معلوم میشود که وی با ادبیات فارسی و چغتایی در قرن نهم کاملا آشنایی داشته است. از دیگر آثار او، نسائمالمحبّة است. وی در تاریخ ملوک عجم و تاریخ انبیا و حکما، تاریخ مختصری به زبان چغتایی نوشت که نوعی وقایعنگاری محسوب میشود.پس از نوائی، سلطانحسین دومین شخصیت ادبی این دوره به شمار میآید. از وی دیوان شعر و زندگینامه خودْنوشت مختصری بر جایمانده است. سومین شخصیتِ ادبی این دوره، حامدی است که مثنوی یوسف و زلیخا به او منسوب است. وی اهل بلخ بود.مرحله دوم تحول ادبیات چغتایی، در اوایل سده دهم، پس از مرگ حسین، آغاز شد؛ زمانی که ازبکان، خوارزم و ماوراءالنهر و خراسان را تصرف کردند و به حکومت تیموریان پایان دادند و سلسله شیبانی را بنیان نهادند.ظهیرالدین بابر*، نخستین پادشاه مغولِ هندوستان، به چغتایی مینوشت. غزلیات، رباعیات و تویوق (دوبیتی)های بابر در سطح وسیعی منتشر شد و خاطرات او، که به وقایعنگاری شبیه است، چندینبار به فارسی ترجمه شد. اشعار بابر الگویی برای شاعران چغتایی زبان ساکن هند در قرن دهم بود که کامران، پسر بابر، یکی از آنهاست. با این همه، شعر چغتایی، در مقایسه با شعر فارسی، در قرنهای بعد در هند دوام نیافت. چغتایینویسی در عهد شیبانیان نیز ادامه یافت، اما شمار فارسینویسان بر ترکینویسان فزونی داشت. با این حال، ادبیات صوفیان به زبان عامه، که درویشان طریقت یسوی آن را ادامه میدادند، موجب دوام ادبیات چغتایی در این دوره شد و حتی شیبانیخان (بنیانگذار حکومت شیبانیان) و عبیداللّه (خان بخارا)، در قرن دهم بدانگونه شعر میسرودند.در قرن دهم وقایعنگاری، که پیش از آن فقط به فارسی نوشته میشد، به انواع ادبی موجود اضافه شد.در دوره شیبانیان وقایعنامههای مفصّل نوشته میشد و علاوه بر آن، ترجمه از فارسی به چغتایی رایج شد و تا قرنهای بعد گسترش یافت. محمد صالح (متوفی 941) وقایعنامهای منظوم نوشت و آن را شیبانینامه نامید که بعدها توجه ادبای اروپایی قرن سیزدهم/ نوزدهم را جلب کرد و از آن زمان تاکنون بارها تجدید چاپ شده است. به تقاضای شیبانیخان و جانشینانش، آثار تاریخی متعددی درباره آنان به نثر نوشته شده، از جمله تواریخ گزیده نصرتنامه که نویسنده آن ناشناس است. شمار دیگری از ادبا و شعرای این دوره عبارتاند از: حیاتی، برگرداننده ظفرنامه شرفالدین علی یزدی به چغتایی؛ واحدی بلخی، کتابدار سلطان عبداللطیف، که به پیشنهاد سلطان، تاریخ بلعمی را در 927 به چغتایی برگرداند؛ محمد امانی، از امرای شاه عباس اول، که دیوانی به فارسی و چغتایی داشت.برخی مثنویهای قرن دهم محبوبیت عامه داشتهاند، مانند قصه سیفالملوک، اثر مجلسی که مضمون آن از قصههای هزار و یک شب اقتباس شده است.از پادشاه خواجه (855ـ بعد از 972)، پدر نثاری، مقصدالاطوار به جامانده است. نثر تعلیمی او تقلیدی از گلستان سعدی است و اثرش به این نثر، گلزار نامیده شده است.سده یازدهم تا سیزدهم دوره انحطاط ادبیات چغتایی بود. سده یازدهم برای ترکان آسیای مرکزی، دوران انحطاط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بود. در این دوره اگرچه چغتایی از ایران تا چین گسترده بود، اما شاعر و نویسنده بزرگی در این زبان پدید نیامد و شاعران و نویسندگان از مرز ترجمه و تقلید پا فراتر ننهادند. از جمله عوامل مهم انحطاط ادبیات چغتایی، بیثباتی حاکم بر این دوره از یک سو و بحران برخاسته از تأثیر فرهنگ غرب بر تمدن ترک و اسلامی از سوی دیگر بود. شعر آسیای مرکزی در قرن یازدهم و دوازدهم در درجه اول شعر مذهبی بود که در دو جهت رشد کرد: از یک سو بابا رحیم مَشرب (متوفی 1123) نوعی شعر عرضه کرد که طغیانی بود بر سنن پیشین اشعار عاشقانه، چه عرفانی چه دنیوی. خواننده اشعار او آزاد است عشق او را به خدا، به زن یا مرد تصور کند. غزلها و مُخَمّسهای مشرب خوانندگان فراوان داشته و بارها همراه موسیقی اجرا شده است. از سوی دیگر، صوفی اللّهیار (متوفی 1118)، از اهالی ینگی قورغان، با هدفی کاملا متفاوت با هدف مشرب، قصد داشت ارزشهای بنیادی اسلام را با مثنویهای شاد و پرشور در میان مردم کم سواد رواج دهد. هر دو اثر وی، سراجالعاجزین و ثباتالعاجزین، محبوبیت عامه داشته است. آثار صیقلی، از اهالی حصار، نیز در قرن دوازدهم خوانندگان فراوان داشت. از آثار اوست: مثنوی امیر اَختَم؛ مثنوی بهرام و گلاندام؛ وفاتنامه پیغمبر، که ترجمه روضة الشهداء* حسین واعظ کاشفی است و به عنوان دیوان صیقلی مشهور است.یکی دیگر از شاعران مذهبی این دوره، خواجه نظر (متوفی 1194، متخلصبه هویدا)، اهل اوش، بود. اشعار دیوانش ومثنوی راحت دل او نیز خوانندگان بسیار داشت. هیچ کدام از این شاعران مذهبی فراموش نشدند و اشعار آنان گنجینهای برای دورههای بعد محسوب شد، به خصوص به لحاظ مضامینی که برای مراسم سوکواری ــکه نقش مهمی در زندگی ازبکها داشت ــ مناسب بود. از شاعران این دوره ــکه بیشتر مقلد ادبیات صوفیانه یسَویه* بودند و به وزن هجایی و گاهی عروضی شعر میسروردندــ این افراد بودند: مخدومقلی، شمس اوزکندی، عبیدی، فقیری، بیضا، بهبودی، شهودی، گدا، غزالی، طفیلی و راجی.در قرن دوازدهم و سیزدهم محفلهای ثابتی از شاعران در دربار خانها یا خارج از آنها ایجاد شده بود. دربارهای خیوه و خوقند برای ادبیات چغتایی بسیار مهم بودند. اغلب شاعران خوقند دوزبانه بودند. بهادرخان، مولانا یحیی، سیدمحمد احمد، ملانیازمحمد، فضلی نمنگانی، حاذق، حزینی، محیی، مخمور، گلخنی، مقیمی، ذوقی و فرقت از جمله شاعران خیوه و خوقند در این دوره بودند. تذکره مجموعه شاعران در بحر متقارب، اثر فضلی نمنگانی (با نام واقعی عبدالکریم)، حاوی اطلاعات ارزشمند و منحصر به فردی درباره شاعران خوقند است. این تذکره جزئیات زندگی صد و یک شاعر را، از سمرقند تا کاشغر، به دست داده است، همراه با نمونههایی از اشعار چغتایی و فارسی. فضلی دیوانی نیز داشته است. شعر انتقادی با اشعار توردی، شاعر قرن دوازدهم (زنده در 1111 یا 1112)، آغاز شد و شاعران دو زبانهای چون مخمور، گلخنی، مقیمی و ذوقی، در قرن سیزدهم در خاناتِ خوقند* آن را ادامه دادند.مخمور در قالب مخمّس و ترجیعبند اشعار روایی میسرود که اغلب به شکل گفتگو بیان میشد و گاه به زبان عوام نزدیک بود. در این اشعار او تصویر طنزگونهای از معاصرانش ارائه میداد. وی علاقهمند بود در هر یک از اشعارش، بهتناوب، از زبان فارسی و چغتایی استفاده کند. فضلی نفرت خود را از مخمور به نظم بیان میکرد و مخمور نیز به همین شیوه به او پاسخ میداد. گلخنی به نوشتن داستانهایی از زبان حیوانات به نثر مسجع و نظم، شهرت داشت و در آنها از زمانه خود انتقاد میکرد. وی گاهی از حکایات کلیله و دمنه تقلید میکرد، ولی آنها را تغییر میداد. اشعار عاشقانه و طنز اجتماعی ـ انتقادی مقیمی محبوبیت فراوان داشت.خاناتِ خیوه* تاریخنگاری چغتایی را در قرن سیزدهم رواج دادند و ترجمه متون تاریخی و آثار روایی فارسی (مانند قابوسنامه و بدایعالوقایع اثر زینالعابدین محمود واصفی*) به چغتایی را باب کردند. در واقع، معروفترین مورخان در این دوره مترجم بودند: مونس فردوسالاقبال را نوشت و ظفرنامه شرفالدین علی یزدی و چند فصل از روضةالصفا اثر میرخواند را ترجمه کرد؛ آگهی خوارزمی* فردوس الاقبال را تکمیل کرد و ترجمه روضةالصفا را ادامه داد و تاریخی در پنج مجلد درباره خوارزم نوشت و تاریخنادری میرزا مهدیخان، گلستان سعدی و یوسف و زلیخای جامی را ترجمه کرد؛ جنیداللّه حاذق* نیز از مترجمان روضةالصفا بود. در سده چهاردهم/ بیستم، زبان و ادبیات چغتایی سنّتی ــکه پس از استیلای ازبکان در آسیای مرکزی کمکم شکل سادهتری به خود گرفته بودــ به زبان و ادبیات ازبکی تغییر نام یافت.منابع : امیر علیشیر نوائی، دیوان، چاپ ل. و. دمیتری یوا، مسکو 1964؛ همو، محاکمة اللغتین، چاپ ر. دوروکس، لیدن 1966؛P. Aalto, "Iranian contacts of the Turks in pre-Islamic times", in Studia Turcica, ed. L. Ligeti, Budapest 1971, 29-37; Amir Alishir Nawai, Ali Sir Nevaι: hayatι, Sanatι ve kisiligi, ed. Agah Sırrı Levend, Ankara 1965-1968, I,29-47, IV, 72-75, 80, 82; Johannes Benzing and Karl Heinrich Menges, "Classification of the Turkic languages", in Philologiae Turcicae Fundamenta, I, ed. Jean Deny et al., Wiesbaden 1959, 1-16; Alessio Bombaci, La literatura turca, Milan 1969; idem, "The Turkic literatures: introductory notes on the history and style", in Philologiae Turcicae Fundamenta, II, ed. Louis Bazin et al., Wiesbaden 1964,XI-LXXII; Ahmet Caferoglu, "Die aserbeidschanische Literature", in ibid, 635-699; Gerhard Doerfer, "Die gagausische Literature", ibid, 835-840; Janos Eckmann, "Zur Charakteristik der islamischen mittelasiatisch- turkischen Literatursprache", in Studia Altaica. Festschrift fu r Nikolaus Poppe, Wiesbaden 1957, 51-59; T. Gandjei, "Nava'i' spoem in the Persian verse translation of Sa'id", Central Asiatic journal, 13 (1969), 146-151; Abdulkadir I(nan, "Cagatay yaza dilinin kuruluiu tarihine dair dusunceler", Turk Tarih Kurumu belleten (1946), 531-544; I(A, s.vv. " Aruz. II: Turk aruzu", "Cagatay edeiyatı" (by M. Fuad Koprulu); Mehmed Fuad Koprulu, "La metrique aruz( dans la poesie turque", in Philologiae Turcicae Fundamenta, ibid, II, 256-266; idem, Turk dili ve edebiyatι hakkιnda arastιrmalar, I(stanbul 1934; idem, Turk edebiyatι tarihi, I(stanbul 1986, esp. 275-327; idem, Turk edebiyatιnda ilk mutasavvιflar, I(stanbul 1919, repr. 1966.برای صورت کامل منابع رجوع کنید بهTDVI(A, s.v. "Cagatay edebiyatı"; EIr., s.v. "Chaghatay language and literature"; EI2, s.v."Turks. III.6.(a): Caghatay literature in Central Asia and Uzbek literature".