چَغانیان(2)، خاندان حاکم بر سرزمین چغانیان در ماوراءالنهر از سده چهارم تا نیمه اول سده پنجم. اندک آگاهی درباره منشأ این خاندان، نظر مورخان متأخر را با حدس و گمان همراه ساخته است. با توجه به آنکه لقب امیران این سرزمین «چَغان خدات» بوده است (طبری، ج 7، ص 115، 117)، به چغانیان مشهورند، اما به اعتبار نام نخستین امیر این خاندان، از آنان با عنوان آلمحتاج نیز یاد شده است (رجوع کنید به د. ایرانیکا، ذیل «آلمحتاج»). ابناثیر (ج 5، ص 202) چغانیان را ایرانی دانسته، حال آنکه باسورث (رجوع کنید به د. ایرانیکا، همانجا) احتمال داده است که چغانیان ایرانیانی عربتبار بوده باشند (نیز رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه).1) محتاجبن احمد. او نخستین امیر این خاندان است که نامش در منابع تاریخی ذکر شده است. چغانیان از خراسان بزرگ مستقل بود، اما حاکمان آن خراجگزار امیران سامانی بودند (رجوع کنید به محمدبن حسین بیهقی، ص 903؛ بارتولد، 1366ش، ج 1، ص 518؛ د.ایرانیکا، همانجا؛ لازار، ص 617؛ نیز رجوع کنید به چغانیان( 1)*). از زندگی محتاجبن احمد اطلاعی در دست نیست، جز اینکه شهید بلخی نزد او به چغانیان رفت و ابوزیداحمدبن سهل بلخی* را به چغانیان دعوت کرد (یاقوت حموی، ج 1، ص 279ـ280). با توجه به سال تولد و مرگ ابوزید بلخی (متوفی ح 322) و شهید بلخی (متوفی 325)، احتمالا محتاجبن احمد در حدود نیمه اول سده چهارم در چغانیان حکومت میکرده است.پس از محتاج، پسرش مظفر به حکومت رسید. از رویدادهای دوران حکومت او نیز اطلاعی در دست نیست.2) محمدبن مظفر. او نیز همچون پدر و جدش در خدمت امیران سامانی بود. نامش نخستینبار در ذکر رویدادهای 298 آمده است که از سوی ابونصر احمدبن اسماعیل سامانی، همراه با ابوالحسن سیمجور و حسینبن علی مرورودی، برای تصرف سیستان بهآنجا فرستاده شد (گردیزی، ص 326؛ ابناثیر، ج 8، ص 60).در 301 و در دوران حکومت نصربن احمد سامانی، الیاسبن اسحاق، پسر عموی نصر، بر او شورید و به فرغانه، که محمدبن مظفر والی آنجا بود حمله برد، اما شکست خورد. پس از آن، محمدبن مظفر، سپهسالار خراسان شد (ابناثیر، ج 8، ص 132ـ134، 210).در 317، برادران نصربن احمد، که در قلعه کهندژ زندانی بودند، گریختند و بخارا را تصرف کردند. محمدبن مظفر به بوشَنج و هرات رفت و پس از تصرف هرات، عازم بلخ شد و به همراه پسرش، ابوعلی احمد، که از چغانیان به یاری او آمده بود، بلخ را گرفت و خبر پیروزیهای خود را به نصربن احمد رساند. نصر بلخ و تخارستان را به محمدبن مظفر داد و او را نزد خویش خواند. محمدبن مظفر نیز پسرش را به جای خود گمارد و به دربار نصربن احمد رفت (رجوع کنید به گردیزی، ص 335ـ336؛ ابناثیر، ج 8، ص 210ـ211).در 321، که مرداویج زیاری به گرگان لشکر کشید. محمدبن مظفر، به سبب بیماری، توان جنگیدن نداشت؛ از اینرو، نصر به سوی گرگان رهسپار شد، اما با وساطت ابوالفضل بلعمی* (وزیر نصربن احمد) صلح برقرار شد و نصر نیز سپهسالاری خراسان را به محمدبن مظفر واگذار کرد (ابناثیر، ج 8، ص 263ـ264؛ د.ایرانیکا، همانجا؛ نیز رجوع کنید به گردیزی، ص 336).در 323، محمدبن مظفر در شمال ایران با دیلمیان در کشمکش بود. نصربن احمد، که پس از مرگ مرداویج در پی تصرف ری بود، به وی فرمان داد تا به قومس رود و از ماکان کاکی* نیز خواست تا به محمدبن مظفر بپیوندد. ماکان در میانه راه با سپاهیان دیلمی روبهرو شد و بهرغم تأکید محمدبن مظفر بر شروع نکردن جنگ تا رسیدن وی، ماکان نبرد را آغاز کرد، ولی از سپاهیان دیلمی شکست خورد و نزد محمدبن مظفر گریخت (ابناثیر، ج 8، ص 304؛ قس مسکویه، ج 6، ص 365ـ 366، که این وقایع را ذیل سال 321 نوشته است). در 324، ماکان، گرگان را تصرف و سپس اعلام استقلال کرد. وی باشتاب به نیشابور حمله برد و محمدبن مظفر را محاصره کرد. سپاهیان محمدبن مظفر از وی حمایت نکردند و او به سرخس گریخت (ابناثیر، ج 8، ص 326ـ327). از این پس، محمدبن مظفر به سبب بیماری، توانایی اداره امور را نداشت و در 327 نصر فرزند او، بوعلی، را جانشین پدر کرد. محمدبن مظفر به بخارا رفت و در 329، در آنجا درگذشت. پیکر او را در چغانیان به خاک سپردند (گردیزی، ص 337؛ ابناثیر، ج 8، ص 356، 378).محمدبن مظفر نزد نصربن احمد جایگاهی بلند داشت (رجوع کنید به ابناثیر، ج 8، ص 264). او ادیبان و دانشمندان را ارج مینهاد و از آنان حمایت میکرد. ابوعلی سلّامی*، مورخ مشهور و مؤلف کتاب التاریخ فی اخبار وُلاة خراسان ــ که گم شده است ــ در دربار محمدبن مظفر میزیست (ثعالبی، ج 4، ص 108؛ علیبن زید بیهقی، ص 154). همچنین ابوزید بلخی نزد محمدبن مظفر به سر میبرد و کتاب شرح ماقیل فی حدودالفلسفه را برای او نوشت (یاقوت حموی، ج 1، ص 68).3) ابوعلی احمدبن محمد، مشهورترین و قدرتمندترین امیر چغانیان، که به گفته ابنحوقل (ص 477)، خاستگاهش چغانیان بود. تاریخ تولد او مشخص نیست. به نظر میرسد وی از آغاز جوانی، در غیاب پدرش که در نیشابور به سر میبُرد، حکومت چغانیان را در دست داشته است. شایستگیاش در اداره امور موجب توجه نصربن احمد به او شد. نخستین مأموریت او در 318 بود. او در این سال به فرمان نصربن احمد، مأمور سرکوب جعفربن ابیجعفر، امیرخُتَّلان، شد. ابوعلی در این جنگ پیروز شد و جعفربن ابیجعفر را به بخارا فرستاد (ابناثیر، ج 8، ص 222).ابوعلی در 327 رسمآ جانشین پدر گردید و احتمالا در همین زمان، امارت و سپهسالاری خراسان را نیز برعهده گرفت (رجوع کنید به ابناثیر، ج 8، ص 356؛ قس مسکویه، ج 5، ص 366، که در 321 و فرای، ص 149، که در 318 ابوعلی را سپهسالار خراسان ذکر کردهاند،اما با توجه به حکومت او در چغانیان و حضور پدرش در خراسان، این تاریخها درست به نظر نمیرسند). ابوعلی چند ماه در نیشابور ماند و در 328 به گرگان، که در تصرف ماکان بود (رجوع کنید به ابناثیر، ج 8، ص 326ـ327)، لشکر کشید. ماکان ناگزیر به طبرستان گریخت. ابوعلی گرگان را گرفت و تا محرّم 329 در آنجا ماند و به اصلاح امور پرداخت. او سپس ابراهیم سیمجور را به حکومت آنجا گمارد و به نیشابور بازگشت (ابناثیر، ج 8، ص 359؛ نیز رجوع کنید به ابناسفندیار، ج 1، ص 296ـ 297؛ ابنخلدون، ج 4، ص 451). سپس به ری لشکر کشید و پس از نبردی سنگین، سپاهیان متحد وشمگیر و ماکان را شکست داد و شهر را گرفت. ماکان در جنگ کشته شد و بسیاری از یاران او به اسارت درآمدند (مسکویه، ج 6، ص 33ـ 36؛ گردیزی، ص 337ـ338؛ ابناثیر، ج 8، ص 369ـ371). ابوعلی در 330، قم، کرج، قزوین، ابهر، زنجان، همدان، نهاوند و دینور تا نزدیکی حُلوان را ضمیمه قلمرو سامانیان کرد. سپس برای مقابله با وشمگیر به ساری رفت و شهر را محاصره کرد. سردی هوا و بارانهای پی در پی، وشمگیر را ناگزیر به اطاعت از امیر سامانی کرد و صلح برقرار شد (مسکویه، ج 6، ص 37؛ گردیزی، ص 338؛ ابناثیر، ج 8، ص 389ـ390). به گفته مسکویه (همانجا)، ابوعلی در حین محاصره ساری خبر درگذشتِ نصربن احمد را شنید و از اینرو تن به صلح داد (نیز رجوع کنید به مرعشی، ص 127).نوحبن نصر، پسر و جانشین نصربن احمد، ابوعلی را در سپهسالاری خراسان ابقا کرد (رجوع کنید به نرشخی، تعلیقات مدرس رضوی، ص 327). ابوعلی در 333، به فرمان نوح، به ری لشکر کشید. در این هنگام، ری در تصرف رکنالدوله دیلمی بود. پراکندگی و خیانت سپاهیان ابوعلی، موجب شکست او از رکنالدوله شد و ابوعلی ناچار به سوی نیشابور رفت (ابناثیر، ج 8، ص 443). وی بار دیگر، در همان سال مأمور فتح ری شد و با سپاهی عظیم به ری لشکر کشید. رکنالدوله که توان مقابله نداشت، ری را ترک کرد و ابوعلی بر شهر مسلط شد. او در رمضان 333 جبال را نیز گرفت و کارگزارانش را به آنجا فرستاد و برادرش، ابوالعباس فضلبن محمد، را به حکومت همدان گمارد (ابناثیر، ج 8، ص 443ـ444).در 334، نوح به بهانه شکایت مردم نیشابور، ابوعلی را از امارت آنجا برکنار کرد و ابراهیم سیمجور را به حکومت این شهر گمارد. ظاهرآ فتوحات ابوعلی در ری و ایران مرکزی و تضعیف قدرت آلبویه در این مناطق سبب شده بود تا عمادالدوله دیلمی درصدد احیای نفوذ خود برآید. او نوح را بر ضد ابوعلی برانگیخت و نوح نیز برای تحدید قدرت ابوعلی، برخی از افراد خانواده و برادران او را دستگیر کرد و تنی چند را نیز به قتل رساند (مسکویه، ج 6، ص 133ـ134؛ گردیزی، ص 340؛ ابناثیر، ج 8، ص 458؛ فرای، ص 151). ابوعلی در همان سال بر نوح شورید و در نامهای به ابراهیمبن احمد، عموی نوح که در موصل به سر میبرد، او را به گرفتن تاج و تخت سامانی تشویق و با وی بیعت کرد. ابوعلی در 335 در تعقیب نوح به طرف مرو رفت. با پیوستن گروهی از سپاهیان نوح به ابوعلی، نوح به بخارا عقبنشینی کرد. ابوعلی مرو را گرفت و در تعقیب نوح به بخارا رفت. نوح ناچار به سمرقند پناه برد. ابوعلی در جمادیالاولی 335 وارد بخارا شد و به نام ابراهیمبن احمد خطبه خواند و از مردم بیعت گرفت (رجوع کنید به گردیزی، ص 341ـ342؛ ابناثیر، ج 8، ص 458ـ460).اقامت ابوعلی در بخارا دوام نداشت. به گفته گردیزی (ص 342)، او در آنجا با مخالفت اهالی روبهرو شد. از اینرو، با سپاهیانش از شهر بیرون آمد و خواست آنجا را به آتش کشد، اما با وساطت بزرگان شهر از این کار منصرف شد و ابوجعفر محمدبن نصر، برادر نوح، را به حکومت آنجا نشاند و سپس به چغانیان رفت.ابوعلی تا 336 در چغانیان بود. در این سال، نوح به چغانیان حمله برد. ابوعلی برای مقابله با نوح به بلخ رفت، اما شکست خورد و به چغانیان بازگشت. در 337، ابوعلی پس از عبور از ترمذ، بلخ و گوزگانان، در سمنگان به امیر ختلان پیوست و سپس به تخارستان رفت. در این هنگام، نوح به چغانیان حمله نمود و شهر را غارت و کاخهای ابوعلی را ویران کرد. ابوعلی پس از آگاهی از این رویداد، به چغانیان بازگشت و لشکر نوح را در تنگهای محاصره کرد. نوح به ناچار پیشنهاد صلح داد و ابوعلی نیز پذیرفت (جمادیالآخره 338) و پسرش، ابوالمظفر عبداللّهبن احمد، را به عنوان گروگان نزد نوح فرستاد (گردیزی، ص 343ـ346؛ ابناثیر، ج 8، ص 462ـ463؛ نیز رجوع کنید به نظامی عروضی، تعلیقات قزوینی، ص 183).از 338 تا 340، در منابع تاریخی اطلاعی از ابوعلی نیست. به نظر میرسد او در این سالها در چغانیان میزیسته است. در 340، نوح بار دیگر ابوعلی را به سپهسالاری خراسان برگزید. او نیز پسرش، ابومنصور، را به جای خود در چغانیان گذاشت و به نیشابور رفت (ابناثیر، ج 8، ص 492ـ493).نوح در 342، ابوعلی را برای تصرف ری، که در دست رکنالدوله بود، فرستاد. ابوعلی چند ماه قلعه طَبَرَک* را، که رکنالدوله در آن پناه گرفته بود، محاصره کرد. با فرا رسیدن زمستان و خستگی سپاهیان و تلفات ستوران، ابوعلی ناگزیر از صلح شد. ابوجعفر خازن، مؤلف زیجالصفایح، پیامآور آشتی طرفین بود. وشمگیر که از صلح ناراضی بود، به نوح نامه نوشت و ابوعلی را به همراهی با رکنالدوله متهم کرد. نوح نیز ابوعلی را از سپهسالاری خراسان برکنار کرد. تلاشهای ابوعلی و میانجیگری بزرگان نیشابور برای بازگشت او به امارت خراسان نتیجه نداد و ابوعلی، که توان ماندن در نیشابور یا بازگشت به چغانیان را نداشت، به رکنالدوله در ری پناه برد (رجوع کنید به مسکویه، ج 6، ص 191ـ192؛ گردیزی، ص 348ـ349؛ ابناثیر، ج 8، ص 504ـ505، 507).در 343، ابوعلی از رکنالدوله خواست تا از خلیفه، مطیعللّه، فرمان حکومت خراسان را برای وی بگیرد. خلیفه فرمان حکومت خراسان را برای ابوعلی فرستاد. او به نیشابور رفت و در آنجا به نام خلیفه عباسی خطبه خواند. پیش از آن، در حکومت امیران سامانی، به نام خلفای عباسی خطبه خوانده نمیشد. در ربیعالاول همین سال، نوحبن نصر درگذشت و پسرش، عبدالملک، به جای او نشست. وی دستور داد تا ابوعلی را از نیشابور برانند. سپاهیان ابوعلی او را رها کردند و ابوعلی با جنگجویان اندکی، بار دیگر به ری نزد رکنالدوله گریخت (مسکویه، ج 6، ص 192ـ193؛ گردیزی، ص 349ـ 350؛ ابناثیر، ج 8، ص 507). از این پس، ابوعلی نزد رکنالدوله ماند و در اواخر 343 او را در لشکرکشی به گرگان همراهی کرد. اندکی بعد، در رجب 344 ابوعلی بر اثر بیماری وبا در ری درگذشت و پیکر او را در چغانیان به خاک سپردند (مسکویه، ج 6، ص 199؛ گردیزی، ص 351ـ352؛ ابناثیر، ج 8، ص 512).زندگی ابوعلی چغانی همچون پدرش بیشتر در جنگ گذشت، اما او نیز ادیبان و دانشمندان را گرامی میداشت و از آنان حمایت میکرد. ابوعلی خود از دانش بهرهمند بود و ابوالقاسم اسکافی کاتب وی بود (نظامی عروضی، تعلیقات قزوینی، ص 33ـ34). همچنین، احمدبن سهل بلخی کتاب اجوبة ابیعلیبن محتاج را در پاسخ پرسشهای او نوشت و ابنفریغون کتاب جوامعالعلوم را، که دایرةالمعارف مختصری از مباحث علمی و به زبان عربی است، به نام ابوعلی نگاشت (خدیوجم، ص 148). ابوعلی در جوانی محضر ابوعلی سلامی را درک کرد. ابنحوقل (ص 477) او را به سبب دانش و نجابت و سلحشوریاش ستوده است. پس از مرگ ابوعلی، هیچیک از بازماندگانش نتوانستند حکومت مستقلی در چغانیان تشکیل بدهند و در دربار امیران سامانی جایگاه خاصی نداشتند. به نظر میرسد که قدرت آنان به سرزمین چغانیان محدود بوده است. به طور کلی تا 381، که میان دو تن از امیران چغانی جنگی درگرفت (رجوع کنید به ادامه مقاله)، اطلاعی از این خاندان نیست.برخی دیگر از افراد این خاندان عبارتاند از :4) ابوالعباس فضلبن محمد، برادر ابوعلی، که در دوره سپهسالاری ابوعلی بر خراسان، حکومت همدان را به عهده داشت. وی در 334، در هنگام بروز اختلاف بین ابوعلی و نوح، جانب نوح را گرفت؛ از اینرو، ابوعلی او را زندانی کرد، اما ابوالعباس سال بعد گریخت و به دربار نوح پناه برد و در 336، در جنگی که میان ابوعلی و نوح درگرفت، از فرماندهان سپاه نوح بود. وی بعدها به سعایت برخی از سرداران سامانی، به ارتباط با برادرش متهم شد و به دستور نوح به زندان افتاد. از این پس، از زندگی ابوالعباس اطلاعی در دست نیست (ابناثیر، ج 8، ص 458ـ463؛ قس گردیزی، ص 343 که میگوید وی در زندان درگذشت).5) ابومنصور، پسر ابوعلی. در 340 که ابوعلی بار دیگر سپهسالار خراسان شد، ابومنصور را به حکومت چغانیان و ترمذ گمارد (ابناثیر، ج 8، ص 493). در منابع تاریخی، اطلاع دیگری از وی موجود نیست. به گفته بارتولد (1366ش، ج 1، ص 519)، احتمالا او همان عارض ابومنصور چغانی است که به دعوت فاطمیان به مذهب اسماعیلی روی آورد (رجوع کنید به نظامالملک، ص 238) و شاید همان پسر ابوعلی باشد که مانند پدرش، در وبای سال 344 ری درگذشت. او نیز در چغانیان دفن شد (ابناثیر، ج 8، ص 512).6) ابوالمظفر طاهربن فضلبن محمد، برادرزاده ابوعلی و پسر ابوالعباس و از امیران مشهور چغانیان. وی چندی از سوی سامانیان امارت چغانیان را بر عهده داشت. به گفته عُتبی (ص 97)، او چغانیان را از ابوالمظفر احمد (رجوع کنید به سطور بعد) گرفت؛ اما، در 381 بین آن دو جنگی درگرفت و طاهر کشته شد (قس عوفی، ج 1، ص :27 377). ابوالمظفر طاهر ادیب و شاعر نیز بود و شهرتش به سبب هنرپروریاش بود. منجیک ترمذی* و لبیبی* او را در اشعار خود ستودهاند (همان، ج 2، ص 13ـ 24؛ نظامی عروضی، تعلیقات قزوینی، ص 186؛ بهار، ص 151ـ157).7) ابوالمظفر، وی پس از پیروزی برطاهر، امیر چغانیان شد. درباره هویت او میان مورخان اختلافنظر هست. عتبی (ص 97) نام او را محمدبن احمد نوشته و او را پسر ابوعلی دانسته است، اما برخی وی را نواده ابوعلی دانسته و نامش را احمدبن محمد ثبت کردهاند (رجوع کنید به رادویانی، ص 58؛ نظامی عروضی، تعلیقات قزوینی، ص 186ـ189). ابوالمظفر، که شاعر نیز بود، از ادیبان و شاعران حمایت میکرد. دقیقی*، فرخی سیستانی* و منجیک ترمذی او را مدح کردهاند. فرخی، که قصیده مشهور «با کاروان حله برفتم ز سیستان» را در وصف سفرش به دربار ابوالمظفر سروده، با قصیده «چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار» در نزد وی جایگاهی بلند یافت (نظامی عروضی، ص 58ـ59، 63). درباره پایان زندگی ابوالمظفر و امیران بعدی چغانیان اطلاعی نیست.به نظر میرسد در نیمه اول سده پنجم، امیران چغانی خراجگزار غزنویان بودهاند (رجوع کنید به بارتولد، 1358ش، ص 14).منابع : ابناثیر؛ ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران [? 1320ش[؛ ابنحوقل؛ ابنخلدون؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستاننامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ترجمه کریم کشاورز، تهران 1366ش؛ همو، گزیده مقالات تحقیقی،ترجمه کریم کشاورز، تهران 1358ش؛ محمدتقی بهار، «قصیده لبیبی»، آینده، ج 3، ش 3 (آبان 1323)؛ علیبن زید بیهقی، تاریخ بیهق، چاپ احمد بهمنیار، ]تهران 1361ش[؛ محمدبن حسین بیهقی؛ عبدالملکبن محمد ثعالبی، یتیمةالدهر، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت 1403/1983؛ حسین خدیوجم، «]درباره[ کتاب جوامع العلوم»، در نامه مینوی، زیرنظر حبیب یغمایی و ایرج افشار، تهران: جاویدان، 1350ش؛ محمدبن عمر رادویانی، ترجمانالبلاغه، چاپ احمد آتش، استانبول 1949، چاپ افست تهران 1362ش؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ محمدبن عبدالجبار عتبی، الیمینی فی شرح أخبار السلطان یمینالدولة و امین الملّة محمودالغزنوی، چاپ احسان ذنون ثامری، بیروت 1424/2004؛ محمدبن محمد عوفی، لبابالالباب، چاپ ادوارد براون و محمد قزوینی، لیدن 1321ـ1324/ 1903ـ1906؛ عبدالحیبن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363ش؛ ظهیرالدینبن نصیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، چاپ عباس شایان، تهران 1333ش؛ احمدبن محمد مسکویه، تجاربالامم، چاپ ابوالقاسم امامی، تهران 1366ـ1379ش؛ محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران 1363ش؛ حسنبن علی نظامالملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، چاپ هیوبرت دارک، تهران 1355ش؛ احمدبن عمر نظامی عروضی، چهارمقاله، چاپ محمد قزوینی و محمد معین، تهران 1333ش؛ یاقوت حموی، معجمالادباء، چاپ احسان عباس، بیروت 1993؛EIr., s.v. "Al-e Mohtaj " (by C.E. Bosworth); EI2, s.v. "Caghaniyan" (by B. Spuler); R.N. Frye, "The Samanids" in The Cambridge history of Iran, vol.4, ed. R.N. Frye, Cambridge 1975; G. Lazard, "The rise of the new Persian language" in ibid.