چَغانیان (1)، ناحیهای قدیمی و شهری در ماوراءالنهر، در بخش علیای رود جیحون*.1) ناحیه چغانیان. ناحیه قدیمی چغانیان که شهر مهم آن نیز چَغانیان نام داشت. امروزه تقریبآ مطابق با ولایت سُرخان دریا (به مرکزیت شهر تِرمِذ*) در جنوب ازبکستان است.ظاهراً نام چغانیان از واژه مغولی چَغان، به معنای سفید، گرفته شده (مارکوارت، ص 93) و احتمالا با نام قوم مغولی چَغان، که در جامعالتواریخ رشیدالدین فضلاللّه (ج 1، ص 89) آمده، مرتبط است (نیز رجوع کنید به همان، ج 2، ص 1046). نام این ناحیه در منابع فارسی (برای نمونه رجوع کنید به حدودالعالم، ص 45؛ گردیزی، ص 158؛ تاریخسیستان، ص 26ـ27؛ بیهقی، ص 903) جَغانیان و چغانیان و در منابع عربی (از جمله ابنفقیه، ص 324؛ بلاذری، ص 572؛ ابنخرداذبه، ص 33ـ 34؛ طبری، ج 6، ص 403) صَغانیان ضبط شده است. در مطالب یاقوت حموی (ذیل «صغانیان») هر دو ضبط آمده است. سمعانی (ج 3، ص 542) و ابوالفداء (ص 505) آن را جَغانیان نوشتهاند. در نوشتههای چینی، این نام به صورت Taik-gok-yen-na ذکر شده است (رجوع کنید به مارکوارت، ص 36، پانویس 2). واژههای چغانی و چغانیانی (معرّب آن: صغانی/ صغانیانی/ صاغانی) منسوب به چغانیان است (رجوع کنید به سمعانی؛ یاقوت حموی؛ ابوالفداء، همانجاها؛ سامی، ذیل «صغانی»).پیشینه. آثار کشف شده در دلورزین تپه، در کرانه چپ چَغانرود (بارتولد، 1358ش، ص 13، پانویس؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله)، نشان میدهد که ناحیه چغانیان ابتدا در قلمرو کوشانیان قرار داشته است (رتولادزه و امیناف، ص 75). این ناحیه در دوره ساسانیان، جزو سرزمینهای اصلی هَیاطَله* به شمار میرفت (دینوری، ص 58؛ ابناسفندیار، ج 1، ص 150؛ نیز رجوع کنید به نولدکه، ص 223) و بهرغم استقلال نسبی و داشتن حاکم مستقل، جزو نواحی تحت نفوذ ساسانیان شمرده میشد. احتمالا در نیمه نخست سده ششم میلادی، هنگامی که جاماسب، برادرش قباد را از حکومت خلع کرد، قباد برای درخواست کمک روانه چغانیان شد. حاکم هیاطله، سیهزار نظامی به کمک قباد فرستاد. با لشکرکشی خسرو انوشیروان، چغانیان کاملا به تصرف ساسانیان درآمد (رجوع کنید به دینوری، ص 65ـ68). در نیمه نخست سده اول/ هفتم، هیوئن تسانگ (زائر چینی) از رواج دین بودا و بنای پانصد دیر بودایی در ناحیه چغانیان خبر داده است (به نقل بارتولد، 1358ش، ص 13). پیش از ورود مسلمانان به این نواحی، چغانیان جزو ناحیه تاریخی تُخارستان* بود (رتولادزه و امیناف، همانجا) و به صاحب آن چَغان خُدات میگفتند (رجوع کنید به طبری، ج 7، ص 115؛ ابناثیر، ج 5، ص 200) ولی بعدها این نام در منابع نیامده است (بارتولد، 1977، ص 234؛ مفتاح، ص 336).هنگام گسترش اسلام در قسمتهای شرقی ایران، ناحیه چغانیان گریزگاه بعضی حکام منطقه، از جمله حاکم ماوراءالنهر، بود (دینوری، ص 327ـ328) و آنها بارها برای تصرف این ناحیه اقدام کردند (رجوع کنید به بلاذری، ص 577ـ578؛ طبری، ج 5، ص 229).در 106 مردم چغانیان از قبیله مُضَر، که در برابر یمنیهای نواحی چغانیان و ماوراءالنهر ایستاده بودند، حمایت کردند (طبری، ج 7، ص 30؛ ابناثیر، ج 5، ص 127). در 119، خاقان به چغانیان حمله کرد و حاکم و بعضی از اهالی آنجا را کشت و اموالشان را غارت کرد (طبری، ج 7، ص 115، 117؛ ابناثیر، ج 5، ص 202).به گزارش ابنخرداذبه (ص 34، 37)، در اوایل سده سوم، چغانیان جزو قسمت سوم از قسمتهای چهارگانه خراسان، در مغرب جیحون بود و500 ، 48 درهم مالیات میپرداخت (نیز رجوع کنید به ابنفقیه، ص 321ـ322؛ اسفزاری، بخش 1، ص 92، پانویس 2). در سده سوم و بهویژه سده چهارم، فرمانروایی برخی امرای محلی چغانیان در خراسان، بر اهمیت آن افزود (رجوع کنید به چغانیان( 2)*). در 334، ابوعلی چغانی برضد نوحبن منصور سامانی قیام کرد ولی لشکر بخارا در تعقیب او شهر چغانیان را غارت کرد (گردیزی، ص 154ـ 155؛ ابناثیر، ج 8، ص 460ـ462).در نوشتههای مؤلفان سدههای سوم و چهارم، چغانیان گاهی تابع خراسان و گاهی جزو ماوراءالنهر و سرزمینی وسیع با کشت و نعمت فراوان با زعفران بسیار وصف شده است (رجوع کنید به یعقوبی، ص 292؛ ابنحوقل، ص 465، 477؛ قدامةبن جعفر، ص 243؛ جیهانی، ص 178، 189؛ اصطخری، ص 295؛ حدودالعالم، ص 45). در اواخر سده چهارم، به نوشته مقدسی (ص 34ـ 35، 283)، چغانیان ناحیهای بوده دارای چمنزار، پربرکت و پرعمارت، مانند فلسطین اما کوچکتر از آن، با رودهایی منتهی به جیحون، که شانزده هزار آبادی و ده هزار مرد جنگی داشته و اهالی آن سنّیمذهب و مهماننواز بودهاند. در حدود 375، خراج آنجا 525، 48 درهم بوده است. شکوفایی چغانیان در سدههای سوم و چهارم به دلیل قرار گرفتن آن در مسیر تجاری و پررونق سمرقندـ هند و چین بوده است (حبیبی، 1345ش، ج 1، ص 491).به سبب آنکه حاکم چغانیان در 416، پیش از امیران نواحی مجاور، به محمود غزنوی پیوست (بارتولد، 1977، ص 282)، چغانیان متحد نزدیک غزنویان به شمار میرفت. با این حال، علیتکین و فرزندانش بارها به این ناحیه حمله و چغانیان را غارت کردند. سرانجام، حاکم آنجا، امیرابوالقاسم، باتدارک نیروهایی از گنجینه و کَمیجیان، مانعِ هجوم مجدد فرزندان علیتکین به چغانیان و ترمذ شد (بیهقی، ص 77، 462، 604). در 430، لشکرکشی امیرمسعود، برای شکست علیتکین، موفقیتی نداشت (رجوع کنید به بیهقی، ص 749)، در 432، فرزند مسعود غزنوی، سلطان شمسالدین محمد، جانشین وی شد و چغانیان را به همراه نواحی مجاور، مانند بلخ و وَخْش، تصرف کرد (منهاج سراج، ج 1، ص 386ـ387).در 451 چغانیان به دست سلجوقیان خراسان افتاد و مدتها در اختیار آنها بود (ابناثیر، ج 10، ص 34؛ ابنخلدون، ج 3، ص 580؛ نیز رجوع کنید به د. ایرانیکا، ذیل مادّه). این ناحیه در نیمه دوم سده ششم مدتی به تصرف ملک شمسالدین محمود غوری درآمد (پژواک، ص 56؛ بارتولد، 1358ش، ص 321).ناحیه چغانیان در 617 یا 618 به دست مغولان افتاد (رجوع کنید به منهاج سراج، ج 2، ص 110ـ111؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 576؛ نیز رجوع کنید به ترمذ*) و احتمالا بهرغم اشاره برخی منابع، از دوره مغول به بعد اهمیت خود را از دست داد (رجوع کنید به بارتولد، 1358ش، ص 15). یاقوت حموی در حدود 623، چغانیان را ولایتی عظیم در ماوراءالنهر و ناحیهای پربرکت و آباد، با مراتع غنی و از مراکز پرندگان و شکارگاه عمده، که اهالی سنّی مذهب دارد، وصف کرده است (ذیل «صغانیان»). در نیمه دوم سده هفتم، این ناحیه مرکز حکومت چغتای* و بُراقخان* شد (وصّافالحضره، ص 38؛ د. اسلام، ذیل مادّه؛ نیز رجوع کنید به بارتولد، 1977، ص 491).در سده هشتم، ابوالفداء (ص 504ـ505) چغانیان را کورهای بزرگ در ماوراءالنهر خوانده و حمداللّه مستوفی (ص 259) آن را مملکتی کوهستانی و وسیع از اقلیم سوم و چهارم، با ولایات بسیار و مردمی مسلمان وصف کرده است. در نیمه دوم این سده، تیمور به چغانیان لشکر کشید (رجوع کنید به شرفالدین علی یزدی، ج 1، ص 147؛ برای اطلاع بیشتر درباره وقایع نیمه دوم سده هشتم رجوع کنید به عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 375، 415). ظاهرآ در نیمه دوم سده نهم، ارتباط و وابستگی چغانیان به جنوب جیحون بیشتر از بخارا و سمرقند بود، زیرا ولایاتی مانند بَغْلان، بدخشان، قُنْدوز (در جنوب جیحون)، چغانیان، حصار و ختلان (در شمال جیحون) تحتحاکمیت یک نفر بود (رجوع کنید به خواندمیر، ج 4، ص 97).در اوایل سده دهم، شاهان ازبک به چغانیان حمله کردند (همان، ج 4، ص 235، 525ـ526). نام چغانیان در منابع این دوره تا دوره معاصر کمتر آمده است، ظاهرآ به جز در بابرنامه (بابر، گ ]134پ[ با ضبط «چغان سرای»؛ تألیف سده دهم) و سفارتنامه خوارزم (هدایت، ص 104؛ تألیف سده سیزدهم)، که در آن آبادیهای ناحیه آباد و پر نعمت وصف شده است (نیز رجوع کنید به د. اسلام، همانجا).ناحیه چغانیان در قرن چهاردهم/ بیستم، سُرخان دریا نامیده شد و از 1319ش/ 1941 در محدودهای میان تاجیکستان در شمال و مشرق، افغانستان در جنوب، ترکمنستان در جنوب غربی و قَشْقَه دریا (جزو ازبکستان) در مشرق، با تغییراتی اندک نسبت به حدود قبلیِ ناحیه، به استان (اوبلاست) تبدیل شد. جمعیت آن در سرشماری 1375ش/1996، بیش از 5ر 1 میلیون نفر بوده است و تقریبآ 73% مردم آن از نژاد ازبک، 12% تاجیک و بقیه روس، ترکمن و تاتارند. در استان سرخان دریا ویرانههایی از چند شهر قدیمی، معابد و آثاری از تپههای باستانی متعلق به پیش از میلاد از جمله در شهرهای خاتونْ رباط، خَلْچیان، اَیرِتام و قرهتپه، و نیز آثاری از راه تجاریِ باستانی به دست آمده است (کریماُف، ص 141؛ رتولادزه و امیناف، ص 78ـ79؛ د. ازبکستان شوروی، ج 10، ص 441؛ د. تاجیکی، ج 7، ص 176؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).شهرها و آبادیهای مهم این ناحیه عبارتاند از: باسَنْد/ باسِند، در یک مرحلهای (یا دو منزلی) شهر چغانیان که مردمانی جنگجو داشته است (ابنحوقل، ص 519؛ مقدسی، ص 284، 344؛ حدودالعالم، ص 45). این شهر در نیمه راه ترمذ ـ چغانیان واقع است و بایسون نامیده میشود (مارکوارت، ص 93؛ لسترنج، ص 440).دارَزَنْگی/ دارَزَنْجی، در یک مرحلهای شهر چغانیان (مقدسی، ص 344)، که شهری زیبا در سه منزلی ترمذ، با جامعی در میان بازار، خندقی در اطراف شهر و بافتههای پشمین وصف شده است (یعقوبی، ص 289؛ ابنخرداذبه، ص 33؛ ابنحوقل، ص 518؛ مقدسی، ص 604)؛ حدودالعالم، همانجا؛ یاقوت حموی، ذیل «دارزنج»).شومان، در دو منزلی شهر چغانیان (ابنحوقل، ص 519؛ جیهانی، ص 198)، که در سدههای اولیه اسلامی جزو ناحیه اخرون و شومان بوده است (رجوع کنید به بلاذری، ص 590؛ طبری، ج 6، ص 425). جغرافیدانان مسلمان آن را شهری استوار با دیواری در گرداگرد آن و قلعهای با چشمه پر آب، زعفرانِ بسیار و شهری آباد و خوش آب و هوا دانستهاند (رجوع کنید به حدودالعالم، ص 46؛ مقدسی، ص 284؛ ابنخرداذبه، ص 34؛ اصطخری، ص 298). یاقوت حموی (ذیل «شومان») نوشته است که این شهر از ثغور اسلامی بوده است. ظاهرآ شومان در دره شرقی ناحیه چغانیان واقع بود که شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، بر روی بقایای آن بنا شده است (رجوع کنید به حدودالعالم، حواشی مینورسکی، ص 197؛ د. ایرانیکا، همانجا).واشگرد، در چهار فرسخی شومان (ابنخرداذبه، همانجا)، که اصطخری (ص 295) با تأکید آن را جزو چغانیان دانسته است. مؤلف حدودالعالم (همانجا)، با ضبط ویشکرد، آن را شهری استوار میان چغانیان و ختلان، با زعفران بسیار وصف کرده و مؤلف تاریخ سیستان (ص 26ـ27) چغانیان و واشجرد را از کورههای خراسان شمرده است. به نوشته یاقوت حموی (ذیل «واشجرد»)، واشگرد از قرای ماوراءالنهر است. مقر این شهر با شهر کنونی فیضآباد، در حدود 75 کیلومتری مشرق شهر دوشنبه، مطابق است (مارکوارت، ص 62؛ ترجمه فارسی، ص 71؛ نقشه راهنمای کشورهای آسیای مرکزی).2) شهر چغانیان. به گفته مؤلف حدودالعالم (ص 45)، مقدسی(ص283)و یاقوتحموی (ذیل«صغانیان»)،اینشهر مرکز (قصبه) ناحیه چغانیان بود. شهر چغانیان نزدیک کوه قرار داشت، با آبی روان، هوایی خوش و مردمانی درویش (حدودالعالم، همانجا). چغانیان از همه شهرهای کرانههای جیحون و حاشیه آن، مانند ترمذ و دارزنگی، بزرگتر بود و قلعه و رباط داشت؛ با این حال، ثروت و عمارات و جمعیت آن به ترمذ نمیرسید (یعقوبی، ص289؛ اصطخری،همانجا؛ ابنحوقل، ص455، 477؛ جیهانی، ص182). مقدسی (همانجا) آن را مانند شهر رَمْلَه، اما بد آب و هواتر از آن دانسته است. در منابع از بازار سرپوشیده، جامع شهر با دیواری بدون سقف در وسط بازار که تا قرن ششم نیز شهرت داشت (رجوع کنید به سمعانی، ج3، ص542)، نان ارزان، گوشت و آب فراوانِ چغانیان یاد شده است (رجوع کنید به مقدسی؛ یاقوت حموی، همانجاها). چغانیان را شهری بزرگ و پرجمعیت و زادگاه آلمحتاج (رجوع کنید به چغانیان(2)*) معرفی کردهاند (رجوع کنید به قدامةبن جعفر، همانجا؛ ابنحوقل، ص 477). چغانیان در 336، در حمله لشکر بخارا به ناحیه چغانیان، آسیب دید (رجوع کنید به گردیزی، ص154ـ157).چغانیان با شهرها و آبادیهای ناحیه و نیز شهرهای مهم ماوراءالنهر ارتباط داشت. فاصله این شهر تا بَرَنجی (نزدیکترین آبادی مهم در جنوب) پنج فرسخ و تا بونذا (نزدیکترین آبادی مهم در شمال) شش فرسخ (ابنخرداذبه، ص 33ـ34؛ قدامةبن جعفر، همانجا)، تا بخارا سی فرسخ و ده مرحله، تا بوداب یک منزل (دو برید)، تا ختلان سی فرسخ، تا سمرقند چهل مرحله (ابنحوقل، ص 519؛ مقدسی، ص 344ـ345)، تا ترمذ چهار منزل (چهار مرحله)، تا قبادیان سه منزل و تا کَشْ شش منزل بود (جیهانی، ص 198ـ199؛ نیز رجوع کنید به ابنحوقل، ص 519، 521؛ اصطخری، ص 340ـ341، 343).شهر چغانیان از سده هفتم، بهویژه از دوره مغول، به بعد بهتدریج کم اهمیت شد (د. تاجیکی، ج 8، ص 63). به نوشته بارتولد (1358ش، ص 15)، به احتمال بسیار از سده هشتم به بعد شهر چغانیان وجود نداشته است (قس رتولادزه و امیناف، ص 172). وی (1358ش، همانجا؛ نیز رجوع کنید به همو، 1977، ص 72ـ73) و مارکوارت (ص 93) و مینورسکی (حدود العالم، حواشی، ص 197) محل آبادی دِهنو را ــکه در ظفرنامه شرفالدین علی یزدی (متوفی 858؛ ج 1، ص 94) آمده و در سده یازدهم، محمودبن ولی آن را مطابق چغانیان دانسته و درباره بازار، مسجد بزرگ و خانقاه آنجا سخن گفته است (رتولادزه و امیناف، همانجا)ــ با مقرّ شهر چغانیان مطابقت دادهاند. در حالی که نام دهنو در زینالاخبار گردیزی (تألیف حدود 442 یا 443؛ ص 258) آمده است و در آن زمان چغانیان هنوز شهر مهمی بود؛ این امر، از احتمال مطابقت دهنو با چغانیان میکاهد. همچنین بارتولد (1358ش، همانجا) ناحیه و شهر چغانیان را، که در بابرنامه (بابر، گ]134پ[) ذکر شده، به احتمال متأثر از روایات کتب پیشین دانسته است. از سوی دیگر، ظاهرآ ویرانههای دلورزین تپه با شهر چغانیانِ پیش از اسلام و نخستین سده اسلامی و ویرانههای بِدْرَچ/ بدراچ، در شش کیلومتری جنوب شرقی دهنو در محل پیوستن رودِ قِزِلسو به چغانرود، با چغانیانِ سدههای بعد مطابقت دارد (رجوع کنید به بارتولد، 1358ش، ص 13). لسترنج (ص 440) چغانیان را با آبادی سرآسیا/ ساری آسیا (یا نُوَنْدَک)، در حدود پانزده کیلومتری شمال دهنو در کرانه راست چغانرود، یکی دانسته است. از مؤلفان معاصر، رتولادزه و امیناف (همانجا) بر این باورند که دهنو کنونی، با جمعیت حدود 000‘ 58 تن (طبق آمار 1375ش/ 1996)، در ارتفاع 610 متری در میان سَنْگَرْدَک (در نوشته مقدسی، ص :284 سنکردة) و چغانرود واقع است و بعد از ترمذ دومین شهر بزرگ ولایت سرخان دریا شمرده میشود. به نوشته آنها (همانجا)، براساس یافتههای باستانشناسی جدید،شهر چغانیان در محل بدرچ کنونی واقع بوده است.سمعانی (ج 3، ص 542ـ543) و عوفی (ج 1، ص 148) تعدادی از فقها و راویان و حدّثان این شهر را معرفی کردهاند که معروفترین آنها حسنبن محمدبن حسنبن صغانی ادیب و لغتشناس است.منابع : ابناثیر؛ ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال، تهران[?1320ش[؛ ابنحوقل؛ ابنخرداذبه؛ ابنخلدون؛ ابنعربشاه، عجائب المقدور فی نوائب تیمور، چاپ احمد فایز حمصی، بیروت 1407/1986؛ ابنفقیه؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، کتاب تقویمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاریس1840؛ معینالدین محمد اسفزاری، روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات، چاپ محمدکاظم امام، تهران 1338ـ1339ش؛ اصطخری؛ بابر، امپراتور هند، بابرنامه، چاپ عکسی از نسخه خطی متعلق به سِرسالار جنگ، چاپ آنت س. بوریج، لندن 1971؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، گزیده مقالات تحقیقی، ترجمه کریم کشاورز، تهران 1358ش؛ بلاذری (بیروت)؛ بیهقی؛ عتیقاللّه پژواک، غوریان، ]کابل[ 1345ش؛ تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار، تهران: زوار،[?1314ش[؛ ابوالقاسمبن احمد جیهانی، اشکالالعالم، ترجمه علیبن عبدالسلام کاتب، چاپ فیروز منصوری، تهران 1368ش؛ عبدالحی حبیبی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ج 1، کابل 1345ش؛ همو، تاریخ مختصر افغانستان، ج 1، کابل 1346ش؛ حدودالعالم من المشرق الیالمغرب، با مقدمه بارتولد و حواشی و تعلیقات مینورسکی، ترجمه میرحسین شاه، کابل 1342ش؛ حمداللّه مستوفی؛ خواندمیر؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبارالطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر ]1379/ 1959[، چاپ افست بغداد ]بیتا.[؛ رشیدالدین فضلاللّه؛ شمسالدینبن خالد سامی، قاموس الاعلام، چاپ مهران، استانبول 1306ـ1316/ 1889ـ1898؛ سمعانی؛ شرفالدین علییزدی، ظفرنامه : تاریخ عمومی مفصل ایران در دوره تیموریان، چاپ محمد عباسی، تهران 1336ش؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج 1، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1353ش؛ عوفی؛ علیبن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1371ش؛ قدامةبن جعفر، کتابالخراج، چاپ دخویه، لیدن 1889، چاپ افست 1967؛ عبدالحیبن ضحاک گردیزی، زینالاخبار، چاپ عبدالحی حبیبی، چاپ افست تهران 1347ش؛ یوزف مارکوارت، وهرود و ارنگ، ترجمه داود منشیزاده، تهران 1368ش؛ الهامه مفتاح، جغرافیای تاریخی بلخ و جیحون و مضافات بلخ، تهران 1376ش؛ مقدسی؛ عثمانبن محمد منهاج سراج، طبقات ناصری، چاپ عبدالحی حبیبی، کابل 1342ـ1343ش؛ نقشه راهنمای افغانستان، مقیاس 000‘ 600‘1:1، تهران: گیتاشناسی، 1994؛ نقشه راههای کشورهای آسیای مرکزی، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قرقیزستان، قزاقستان، مقیاس 000‘ 500 ‘1:3، تهران : گیتاشناسی، ]بیتا.[؛ تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، تهران [?1358ش[؛ عبداللّهبن فضلاللّه وصّافالحضره، تحریر تاریخ وصّاف، به قلم عبدالمحمد آیتی، تهران 1346ش؛ رضاقلیبن محمدهادی هدایت، سفارتنامه خوارزم، چاپ علی حصوری، تهران 1356ش؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، البلدان؛Vasily Vladimirovich Barthold, Turkestan down to the Mongol invasion, [English translation], London 1977; EIr. s.v. "Caganian" (by C. Edmund Bosworth); EI2, s.v." Caghaniyan " (by B. Spuler); Ensiklopediyayi Savetii Tajik, Dushanbe 1978-1988; Islam Karimov, Uzbekistan on the threshold of the twenty-first century, Surrey, Engl. 1997; Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate, London 1966; Joseph Marquart, Wehrot und Arang: Untersuchungen zur mythischen und geschichtlichen Landeskunde von Ostiran, Leiden 1938; Edvard Vasil'evich Rtveladze and Muradjon Aminov, Surkhandaria, ed. Nurislam Tukhliev, Tashkent 1996; Uzbek Savet Ensiklopediyasι, Tashkent 1971-1980.